حجر الأسود‌‌

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«حجرالاسود»، سنگ مقدس نصب شده در رکن شرقی کعبه (رکن حجرالاسود) است که نقطه آغاز و پایان طواف به شمار می‌رود. حجرالاسود سنگى است بیضى شکل، به قطر ۳۰ سانتى‌متر و رنگ سیاه متمایل به قرمز که در ارتفاع ۱/۵ متری از سطح مسجدالحرام قرار دارد. استلام و بوسیدن آن در روایات اهل بیت (علیهم السلام) سفارش شده است.

حجر الاسود

تاریخچه حجرالاسود

بر پایه روایات، پیشینه این سنگ به زمان حضرت آدم(علیه السلام) بازگشته، در طوفان نوح(علیه السلام) بر کوه ابوقبیس قرار گرفت و توسط حضرت ابراهیم(علیه السلام) در رکن شرقی کعبه نصب شد. حضرت محمد(صلی الله علی وآله)، پیش از بعثت درباره اختلاف قریش در نصب حجرالاسود داوری کرد.

به نوشته ازرقى: در زمان تسلط عبدالله بن زبیر بر مکه و متحصن شدن او در مسجدالحرام، کعبه دچار حریق شد و در نتیجه حرارت در حجرالأسود سه شکاف به وجود آمد و از این رو به دستور ابن زبیر در سال ۶۴ هجرى، براى جدا نشدن آن قطعات از یکدیگر، آن‌ها را با نوارى از جنس نقره به هم پیوستند. با گذشت زمان، نقره ها از اطراف سنگ جدا شدند و بیم آن مى رفت که حجرالأسود از رکن کعبه فرو ریزد، لذا در سال ۸۹ هجرى، ابن طحان سنگ‌هاى بالا و پایین دو طرف حجرالأسود را تراشید و جاى خالى آن را براى استحکام با نقره پر کرد.[۱]

حجرالأسود در طول تاریخ، بارها به وسیله افرادى از قبایل جرهم، ایاد، عمالقه و خزاعه از کعبه جدا شد و آخرین بار آن، در سال ۳۱۷ هجرى بود که قرامطه حاکم بر بحرین (شاخه اى از اسماعیلیان) آن را از جا کنده و با خود به بحرین بردند و تا سال ۳۳۹ نزد آنان باقى بود تا این که مطیع للّه (خلیفه عباسى) آن را پس گرفت و در میان دو حلقه نقره اى جاسازى و در جاى اصلى خود در کعبه نصب کرد.

در سال ۳۶۳ هجرى مردى رومى، به قصد کندن حجرالأسود به سوى آن آمد ولى پیش از آن که کارى صورت دهد، با ضربات خنجر فردى یمنى از پاى درآمد. در سال ۴۱۴ هجرى، فردى از فرقه باطنیه با تبر بر حجرالأسود نواخت و بى درنگ به قتل رسید. در قرن دهم هجرى نیز همین مسأله در حضور امیر مکه (ناصر جلوش) تکرار شد و او نیز با خنجر کشته شد.

حجرالاسود در روایات

روایات متعددی در فضیلت حجرالاسود نقل گردیده است. از جمله آنکه حجرالاسود از سنگ‌هاى بهشتى است که همراه حضرت آدم علیه‌السلام بوده و پس از نزول آدم به زمین و قبول توبه‌اش نزد وى فرود آمده است.[۲]

به نقل ابوسعید خُدری روزی عمر بن خطاب به هنگام بوسیدن حجرالاسود آن را سنگی خواند که هیچ نفع و ضرری به انسان نمی‌رساند و احترام و بوسیدن آن را تنها به سبب تأسی به رفتار پیامبر(ص) دانست. امام علی(ع) به سخنان او اعتراض کرده و حجرالاسود را سنگی خواند که هنگام هبوط حضرت آدم(ع) با او بوده و مانند دُرّ درخشان بوده است؛ ولی دستان کافران و مشرکان در اثر استلام آن را سیاه کرده است.[۳]

همچنین در مورد علت سیاهی حجر الاسود در روایت آمده است که: «نزل الحجر الأسود من الجنّة و هو اشدّ بیاضا من اللّبن فسوّدته خطایا بنی آدم؛ حجرالأسود از بهشت فرود آمد و در آن وقت سفیدتر از شیر بود ولى گناهان آدمیزادگان آن را سیاه ساخت».[۴]

طریحى مى نویسد: ممکن است این روایت از سویى براى عظمت حجرالأسود باشد که به جواهرات بهشت تشبیه شده و از سویى هشدارى باشد به انسان ها که در جایى که گناه در سنگ سخت اثر مى گذارد و آن را تیره و تار مى سازد، با دل‌هاى آدمى چه خواهد کرد؟!

روایات فراوانی نیز از استلام، بوسیدن و مالیدن پیشانی بر سنگ توسط حضرت محمد(صلى الله علیه و آله) و فضیلت این عمل حکایت دارد.[۵] در روایتى از رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده است: حجرالاسود دست راست خداوند در روى زمین است، کسى که آن را مسح کند دست خدا را مسح کرده است.[۶]

به روایتی از پیامبر(ص)، استلام حجر سبب پاک شدن گناهان می‌شود. و حجرالاسود در روز قیامت برای افرادی که او را استلام کردند، شهادت می‌دهد.[۷] و در روایتی دیگر از پیامبر(ص) دعا در کنار این سنگ مستحب و مورد اجابت است.[۸]

احکام مربوط به حجرالاسود

استلام (لمس کردن) حجرالاسود بر مردان مستحب است.[۹]

حجرالاسود نقطه آغاز و پایان طواف است؛ بنابراین هر دورى از طواف از محاذى حجرالاسود آغاز مى‌شود و با رسیدن به محاذى آن پایان مى‌یابد.[۱۰]

مستحب است طواف کننده قبل از شروع به طواف، رو به حجرالاسود کند؛[۱۱] چنان که توقف طواف کننده محاذى حجرالاسود و گفتن حمد و ثناى خداى متعال و صلوات بر پیامبر و خاندان مطهرش و بالا بردن دستان به دعا مستحب است.[۱۲]

پانویس

  1. ازرقى، ج ۱، صص ۳۴۵ و ۳۶۶.
  2. الکافى (کلینى) ۴/ ۱۸۵ و ۱۸۸.
  3. اخبار مکه، الازرقی، ج۱، ص۳۲۴؛ شرح الاخبار، ج۲، ص۳۱۷؛ الکافی، ج۴، ص۱۹۰.
  4. طریحى ۱: ۴۶۲ ماده (حجر).
  5. اخبار مکه، الازرقی، ج۱، ۳۳۰.
  6. همان، ۴۰۶؛ وسائل الشیعة ج۱۳، ص۳۲۴.
  7. اخبار مکه، الازرقی، ج۱، ص۳۲۳.
  8. اثاره الترغیب، ج۱، ص۱۷۱- ۲۳۵.
  9. الحدائق الناضرة ج۱۹، ص ۱۱۶-۱۱۹.
  10. جواهرالکلام ج۱۹، ص۲۸۷.
  11. همان، ۲۹۱.
  12. همان، ۳۴۰.

منابع

مطالب مرتبط