حجر الأسود‌‌

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۸:۱۳ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سنگى است بیضى شكل به قطر 30 سانتى متر كه در ركن جنوب شرقى كعبه به ارتفاع 1/5 متر از سطح مطاف نصب گردیده و به آن حجرالأسود نیز گفته مى شود. رنگ آن سیاه متمایل به قرمز، داراى نقطه هاى قرمز و خط‌هاى خمیده زرد رنگى مى باشد و در اطراف آن نوارى از نقره به عرض 10 سانتى متر پیچیده شده است.[۱]

به نوشته ازرقى: در زمان تسلط عبدالله بن زبیر بر مكه و متحصن شدن او در مسجدالحرام، كعبه دچار حریق شد و در نتیجه حرارت در حجرالأسود سه شكاف به وجود آمد و از این رو به دستور ابن زبیر در سال 64 هجرى، براى جدا نشدن آن قطعات از یكدیگر، آن‌ها را با نوارى از جنس نقره به هم پیوستند.

با گذشت زمان، نقره ها از اطراف سنگ جدا شدند و بیم آن مى رفت كه حجرالأسود از ركن كعبه فرو ریزد لذا در سال 89 هجرى، ابن طحان سنگ‌هاى بالا و پایین دو طرف حجرالأسود را تراشید و جاى خالى آن را براى استحكام با نقره پر كرد.

در سال 1268 هجرى به دستور سلطان عبدالمجید عثمانى حلقه هاى نقره اى دور حجرالأسود جدا و به جاى آن براى نخستین بار، حلقه اى طلایى به وزن 10 وقیه در گرداگرد آن كار گذاشته شد.

در سال 1281 هجرى، سلطان عبدالعزیز حلقه طلایى دیگرى را جایگزین حلقه سابق كرد. در سال 1331 در زمان سلطان محمد رشاد عثمانى آن حلقه طلایى نیز تعویض گردید.[۲]

حجرالأسود براى نخستین بار در محل فعلى آن توسط حضرت آدم علیه‌السلام نصب گردید. پس از طوفان و تخریب كعبه، این سنگ به قولى در كوه ابوقبیس محفوظ مانده بود و حضرت ابراهیم علیه‌السلام آن را آورد و در زاویه كنونى كار گذاشت.

حجرالأسود در طول تاریخ، بارها به وسیله افرادى از قبایل جرهم، ایاد، عمالقه و خزاعه از در كعبه جدا شد و آخرین بار آن، در سال 317 هجرى بود كه قرامطه حاكم بر بحرین (شاخه اى از اسماعیلیان) آن را از جا كنده و با خود به بحرین بردند و تا سال 339 نزد آنان باقى بود تا این كه مطیع للّه (خلیفه عباسى) آن را پس گرفت و در میان دو حلقه نقره اى جاسازى و در جاى اصلى خود در كعبه نصب كرد.

در سال 363 هجرى مردى رومى، پیش از ظهر به قصد كندن حجرالأسود به سوى آن آمد ولى پیش از آن كه كارى صورت دهد، با ضربات خنجر فردى یمنى از پاى درآمد. در سال 414 هجرى، فردى از فرقه باطنیه با تبر بر حجرالأسود نواخت و بى درنگ به قتل رسید.

در قرن دهم هجرى نیز همین مسأله در حضور امیر مكه (ناصر جلوش) تكرار شد و او نیز با خنجر كشته شد. در روایت آمده است كه: «نزل الحجر الأسود من الجنّة و هو اشدّ بیاضا من اللّبن فسوّدته خطایا بنی آدم؛ حجرالأسود از بهشت فرود آمد و در آن وقت سفیدتر از شیر بود ولى گناهان آدمیزادگان آن را سیاه ساخت».[۳]

طریحى مى نویسد: ممكن است این روایت از سویى براى عظمت حجرالأسود باشد كه به جواهرات بهشت تشبیه شده و از سویى هشدارى باشد به انسان ها كه در جایى كه گناه در سنگ سخت اثر مى گذارد و آن را تیره و تار مى سازد، با دل‌هاى آدمى چه خواهد كرد؟!

حجرالأسود نقطه آغاز و نقطه پایان هر شوط است؛ بدین ترتیب كه باید از مقابل آن طواف را آغاز كند و با رسیدن به محاذى آن یك شوط حساب آورد و به همین ترتیب تا هفت شوط تمام شود و بوسیدن و لمس كردن آن مستحب مى باشد.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید: حجرالأسود را لمس كنید؛ زیرا به مثابه دست خداوند در میان خلق است و بدین وسیله با آنان مصافحه مى كند و براى كسى كه آن را استلام كند (در قیامت) گواهى مى دهد به پیمانى كه در عالم ذر بسته وفادار و پایبند بوده است.[۴]

پانویس

  1. موسوعة العربیة العالمیة، ص 19.
  2. ازرقى، ج 1، صص 345 و 366 و پاورقى.
  3. طریحى 1: 462 ماده (حجر).
  4. كافى، ج 4، ص 406، ح 9.

منابع

محمد محمدحسن شرّاب؛ "فرهنگ اعلام جغرافیایى، تاریخى در حدیث و سیره نبوى"؛ ترجمه حمیدرضا شیخی.