حال

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۴ مهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۵۱ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها) (رده اولویت مقاله)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

حال شى‌ء يعنى صفت و هيئت آن. در زبان فرانسه، معادل حال عبارتست ازEtat و معادل انگلیسی آن عبارتست از State. حال انسان، خير و شرى است كه بر او مى‌گذرد و امور حسى و عقلي است كه اختصاص به انسان دارد.حال و حالت به يك معنى به كار مى‌رود، جز اينكه در لغت حال ابهام و اجمال بيشتری وجود دارد و در حالت تشخص و گسترش بيشتر است. لفظ حال به معانى نزدیک به هم، از قبيل كيفيت، مقام، هيئت، صفت و صورت اطلاق مى‌شود. اگر مقصود از حال، كيفيت باشد، شأن آن، اين است كه پس از ظهور كيفيت جديد، زايل شود، اما اگر اين كيفيت ادامه يابد و ملكه شود، مقام ناميده مى‌شود. به اين جهت منطق­دانان گفته‌اند: حال كيفيتى است كه با سرعت زايل مى‌شود، مثل حرارت، سرما، خشكى و رطوبت كه عارض چيزى شده باشد. اگر لفظ حال به هيئت نفسانى اطلاق شود دلالت بر آغاز حدوث اين هيئت پيش از آنكه در نفس رسوخ يابد، دارد و اگر در نفس راسخ گرديد، ملكه ناميده مى‌شود. فرق ملكه و صفت اين است كه ملكه دلالت بر معانى راسخ، ثابت و دائم مى‌كند، در حالى كه صفت دال بر معنایی اعم از آن است. زيرا صفت، به آنچه در حكم حركات است نيز اطلاق مى‌شود، مانند روزه، نماز و امثال آن.

کاربرد حال

اين اصطلاح از سه جنبه کاربرد دارد. صوفي­ها، فلاسفه و متكلمان از کاربران این واژه بوده­اند و هر یک آن را به یک معنا به کار برده­اند.

فلاسفه، اعراض و كيفياتی که رسوخ در نفس پیدا ننموده را حال مي­گويند و كيفيات راسخه را ملكه مي­نامند.

در اصطلاح سالكان و صوفی­ها، حال عبارت است از طرب يا حزن، يا گشادگى و يا گرفتگى (قبض و بسط)كه بر دل انسان عارض می­شود. در نظر این افراد، احوال موهبت­هایی است از جانب پروردگار. این اصطلاح در تصوف و عرفان، به‌معناى حالتى است كه بی‌اختیار در ضمیر سالك پدیدار و در مدت كوتاهى ناپدید می‌شود اما اثرى نافذ و ماندگار از خود برجاى می‌گذارد. در نظر دكارت و اسپينوزا، حال يكى از كيفيات و اعراضی است که بر جوهر عارض می­شود. كيفيات بر دو قسم است: كيفيات ذاتى ثابت كه تصور شى‌ء بدون آنها محال است و به نام محمولات معروفند و كيفيات عرضى متغير كه آنها را احوال مى‌نامند.[۱]

و بالاخره، حال در نظر متكلمان، به معنى چيزى بين وجود و عدم است و صفتى است كه ذاتا نه موجود است و نه معدوم، اما قائم به موجود است. مانند عالميت كه نسبت بين عالم و معلوم است.

پانویس

  1. صلبیا، جمیل؛ فرهنگ فلسفى‌، منوچهر صانعى دره بيدى، ‌تهران، حکمت، 1366ش، اول، ج1، ص 297.


منابع