شیخ محمد فکور یزدی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ دسامبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۹:۴۸ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

حاج شيخ محمد فكور يزدى از مجتهدین وعالمان قرن چهاردهم است

ولادت

شیخ محمد فرزند آقا حسین یزدی در سال 1324 ه.ق،[۱] در احمدآباد اردکان و در خانواده ای مذهبی و مستضعف دیده به جهان گشود. کمتر از 6 سال داشت که جهت فراگرفتن قرآن مجید پای به مکتب گذاشت. بزودی کلام خدا را آموخت. چون درآمد مالی پدرش کفاف مخارج خانواده اش نمی کرد، نزد شخصی به نام حاج عبدالصمد وکیلی به شاگردی رفته و همزمان با کار، خواندن و نوشتن را نیز فراگرفت. بیشتر شب‌ها بااجازه صاحب مغازه در همان مغازه می ماند تا با فراغت بیشتر به مطالعه ادامه دهد.[۲]

تحصیلات

استعداد سرشار و شوق آموختن سبب شد تا سرانجام به مدرسه علمیه اردکان راه بیابد و پس از طی تحصیلات مقدماتی، جهت ادامه تحصیل راهی یزد شود. با مستمری اندکی که حاج عبدالصمد در اختیارش قرار می داد، توانست در مدرسه عبدالرحیم خان یزد که رونق خاصی داشت، به تحصیل بپردازد. در بیست سالگی وارد حوزهعلمیه قم شد[۳] و در مدرسه فیضیه اقامت گزید و بااشتیاق فراوان به تحصیل و تهذیب نفس پرداخت.

استادان

طی سال های متمادی که او در حوزه پربرکت قم مشغول تحصیل بود، از محضر استادان زیادی بهره مند گردید. بعضی از آن آیات عظام عبارتند از:

  • 1- حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم؛
  • 2- سید محمد حجت کوه کمری؛
  • 3- سید محمدتقی خوانساری؛
  • 4- سید صدرالدین صدر؛[۴]
  • 6- محمدعلی قمی؛
  • 7- سید شهاب الدین مرعشی نجفی؛
  • 8- سید محمدرضا گلپایگانی؛
  • 9- سید حسین بروجردی طباطبایی.

وی در حدود 18 سال از محضر آیت الله العظمی بروجردی بهره برد و به درجه اجتهاد نایل آمد. در دوران تحصیل بیشتر اوقات با شهید محراب آیت الله حاج شیخ محمد صدوقی مباحثه می کرد.[۵] تا این که از مدرسین عالی رتبه حوزه علمیه شد و در صحن بزرگ حضرت معصومه سلام الله علیها شروع به تدریس کرد.[۶]

شاگردان

حاج شیخ محمد فکور یزدی به امر تدریس خیلی اهمیت می دادند. از این روی شاگردان زیادی در مکتب ایشان تربیت شدند که اکثر آنان هنوز در قید حیات و مایه افتخار حوزه های علمیه اند. بعضی از شاگردان ایشان عبارتند از:

آیت الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی که بخشی از دروس فلسفه و حکمت را از وی فراگرفت.[۷]

حاج سید عباس خاتم یزدی

محمدتقی مصباح یزدی

شیخ حسین راستی

غلامرضا رضوانی خمینی

حاج سید جعفر کریمی و...

آیت الله فکور از زبان شاگردان و دوستان

آیت الله خاتم درباره استاد خود می گوید:«ما که در قم بودیم، قسمتی از کتاب رسائل مرحوم شیخ انصاری در علم اصول و منظومه مرحوم سبزواری در علم فلسفه را از محضر ایشان آموختیم.

وی با اهتمام زیادی که به علم فقه و اصول داشت، هرگز فلسفه و عرفان را از نظر دور نمی داشت. تا جایی که می فرمود:من زمانی، آن قدر به مثنوی عارف بزگوار، ملای رومی، علاقه داشتم، که سالیان درازی تمام اوقات فراغتم را به خواندن آن می گذراندم و لذت می بردم. وی بر اثر تفکر زیاد در تحقیق مطالب و فهم مسائل، به لقب «فکور» معروف بودند. آن گونه که مشهور است، حضرت آیت الله حائری ایشان را به این لقب خواندند».

علاقه زیاد به امام خمینی

آیت الله فکور، نسبت به امام خمینی علاقه زیادی داشت. امام نیز نسبت به وی محبت خاصی ابراز می کرد. آیت الله خاتم می گوید:«وقتی امام را از ترکیه به نجف اشرف تبعید نمودند، آقای فکور در منزل ما در نجف بود. تا شنید امام به نجف منتقل شده اند، بی درنگ به دیدن ایشان شتافتند و امام نیز برای دیدار ایشان به منزل ما آمد، بین آن دو انس و الفت خاصی وجود داشت.

آقای فکور اگر احساس می کرد کسی نسبت به امام خمینی بی‌مهری می ورزد، بسیار ناراحت و رنجیده می شد و می فرمود:امام امت کسی است که از طرف حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مؤید است و ما باید در همه اعمال و رفتار، حامی و پشتیبان او باشیم».

سخنرانی و منبر

با همه فضائل و کمالات و جایگاه بلند حوزوی، خطیب و سخنران خوبی بود. سخنرانی های او، انقلاب روحی در مردم ایجاد می کرد و همه را مجذوب خود می ساخت. بدین جهت، با همه مشاغل علمی به امر تبلیغ دین بسیار اهمیت می داد. و تا سنین پیری، در حد امکان سعی می کرد، در مواقع مناسب برای ارشاد مردم به شهرها و بخش ها و روستاهای دور و نزدیک سفر کند و احکام و معارف روحبخش اسلام را به مردم برساند. نه تنها سخنان شیوا و جذاب او، آموزنده بود، بلکه رفتار و اخلاقش نیز الگو قلمداد می شد.

می گفت:«برای تبلیغ اسلام و دین به تویسرکان رفته بودم، شخص دیگری از برادران روحانی نیز در آن جا سخنرانی می کرد. سخنرانی و منبر من جلوه خاصی یافته بود. و بیشتر مردم را به خود جلب کرده بود. آن آقا، در بیشتر مجالس به من ناسزا می گفت و توهین می کرد. گاهی می گفت تو ریاکار هستی، تو چاپلوسی می کنی؟!!... اما نه تنها من هیچ عکس العمل ناهنجاری نشان نمی دادم، بلکه بیشتر نسبت به وی اظهار علاقه می کردم و این رفتار ادامه داشت تا این که روزی به من گفت:فلانی تو چه آدمی هستی! با این همه ناسزاگویی هیچ عکس العملی نشان نمی دهی؟! همین رفتار و اخلاق باعث شد، او کم‌کم از دشمنی هایش دست بکشد و از دوستانم گردد».

دوستی ابا عبدالله و اهل بیت علیهم السلام

در ایامی که راه عتبات عالیات باز بود، آیت الله فکور سالی دو مرتبه به کربلا و نجف مشرف می شد، آن گاه هم که راه بسته شد، با زحمات زیادی از بیراهه ها با راهنمایی افراد خاصی خود را برای زیارت عتبات عالیات به نجف و کربلا می رساند و مدتی هم می ماند. وقتی به حرم ابا عبدالله علیه السلام مشرف می شد، ساعت ها از حرم بیرون نمی آمد، به گونه ای مجذوب حرم می شد که متوجه هیچ کس نمی شد.

عشق و علاقه ای خاص به امام حسین علیه السلام داشت. گاه ساعت ها در صحنِ حرم می نشست و گنبد و بارگاه ابا عبدالله را می نگریست و نمی توانست از آن دل بکند و به خانه برگردد. خودش می گفت:دوست روحانی متدینی داشتم که مدتی پیش از دنیا رفته بود، آرزو داشتم او را در خواب ببینم و از احوال عالم برزخ سؤال کنم و خبری بگیرم. این را هم می دانستم که بر اساس روایات:در روز قیامت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام و... شیعیان را شفاعت می کنند و از آن مهلکه ها نجات می بخشند. آن چه که خود آن ها سفارش کردند، این است که برای عالم برزخ فکری بکنید. شفاعت مال روز قیامت است.

به این جهت خیلی دلم می خواست بدانم که چه عملی در عالم برزخ بکار می آید و انسان را نجات می دهد؟ تا این که شبی او را در خواب دیدم؛ جلو رفتم، دستش را گرفتم و پرسیدم:در عالم برزخ چه عملی ارزش دارد و سبب نجات انسان می شود؟ ابتدا دستش را از من جدا کرد و عقب عقب رفت، دویدم گریبانش را گرفتم و گفتم تا جوابم را ندهی، رهایت نمی کنم. گفت:«برای عالم برزخ زیارت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را فراموش نکن».

از دیگر خصوصیات بارز ایشان احترام بسیار به سادات بزرگوار و فرزندان اهل بیت علیهم السلام خصوصاً اهل علم آن ها بود با تعظیم و تکریم زایدالوصفی با آن ها روبرو می شد.


زهد و تقوا و احتیاط در مصرف بیت المال

آیت الله فکور در تمام کارهایش دقت و احتیاط داشت، به ویژه در مصرف وجوهات شرعی و اموال بیت المال بیش از اندازه احتیاط می کرد.[۸] بدین سبب با این که اموال زیادی از خمس و زکات و کفارات و هدایا به دستش می رسید، همه را با دقت خاصی جدا می کرد و به مصارفش می رساند؛ اما خود زندگی ساده و مختصری که از سطح یک طلبه متوسط نیز پایین تر بود، اختیار کرده بود.

لباسش نوعاً از پشمی بود که خود تهیه می کرد، بسیار کم غذا می خورد، بیشتر به مطالعه و عبادت و شب زنده‌داری می پرداخت. تا آخر عمر در خانه اجاره ای بسر برد و به خود اجازه نداد که از وجوهات خانه ای تهیه کند. با این همه اگر کسی از جهت مادی یا معنوی احتیاجی داشت و به وی مراجعه می کرد، تا سر حد توان در انجام آن تلاش می کرد. چون پدری دلسوز و مهربان، و برادری همدل و چاره ساز، با بلندنظری و احترام، نیاز مراجعین را برطرف می ساخت و هرگز شخصیت مؤمنین نیازمند را جریحه دار نمی کرد.

حجة الاسلام حاج سید محمد نجفی می گوید:«وقتی دخترش را به منزل شوهر بردند، مقداری «مُهرِ نان»[۹] که سهمیه دخترش بود و هنوز مصرف نشده بود، به بیت المال برگرداند».

آقای محمدی می‌گوید:یک وقت طلبه ای از آشنایان ازدواج کرد، ایشان می خواست هدیه ای برای داماد ببرد. اما این کار 7 یا 8 ماه طول کشید. بعدها به من گفت:هنوز پولی ندارم که چیزی بخرم. کاملاً مشهود بود که مایل نیست از وجوهات چیزی بخرد و می خواست از اموال شخصی خودش باشد. بعد از یک سال پولی جمع کرد و یک روفرشی به قیمت 8 دینار عراقی معادل 160 تومان خرید و برای وی هدیه برد.

آیت الله فکور با آن همه زهد و تقوا، مردی شیرین سخن بود و مجلس گرمی داشت. آن گونه نبود که چون برخی چهره در هم کشد و گوشه گیری اختیار کند. از نظر اجتماعی و برخورد با مردم به گونه ای بود که اگر کسی در جلسه ای با ایشان می نشست، مجذوب وی می شد. تواضع بی حد و دل دادن به حرف های مردم، سبب محبوبیت وی در دل ها شده بود، دیدارش انسان را به یاد خدا می انداخت.

استخاره

وی با روش خاصی برای مراجعین استخاره می کرد. نوعاً جواب‌هایش درست بود. بدین سبب نیز شهره آفاق گردید و از خارج و داخل برای همین امر به وی مراجعه می کردند. در این باره می فرمود:استخاره غیب نمی گوید ولی مصلحت را بیان می کند.[۱۰]

وفات

روزهای آخر عمر بر اثر عارضه سرطان در خانه بستری شد، فضلا و طلاب برای عیادتش می آمدند و از سخنان شیرینش بهره مند می شدند. وی باصفا و معنویت، زهد و ورع زندگی را سپری کرد و از وی تنها یک فرزند دختر باقی ماند. بالاخره در روز جمعه هشتم ذی القعده سال 1394 دیده از جهان فروبست و در مقبره شیخان قم، در جوار زکریا بن آدم اشعری، سمت شرقی شیخان، بدن مطهرش به خاک سپرده شد. در حوزه علمیه قم و شهر اردکان، سه روز به مناسبت رحلت وی درس ها و مغازه ها تعطیل شد.


پانویس

  1. . گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 223 در تاریخ اردکان، علی سپهری، ج 1، ص 255 سال تولد وی را 1325 ه.ق ذکر کرده است. و در فتوکپی شناسنامه اش 1278 ه.ش برابر با 1317 ه.ق می باشد.
  2. . گفتگو با حجة الاسلام محمود محمدی، عضو دفتر استفتائات مقام معظم رهبری در قم و از بستگان وی.
  3. . مکتب اسلام، شماره 1، سال 16، ص 5 (در تاریخ اردکان، ج 1، ص 255 آمده است:وی در سن 25 سالگی عازم قم شد).
  4. . گنجینه دانشمندان؛ ج 2، ص 223.
  5. . آینه دانشوران، سید علی رضا ریحان یزدی، ص 396-397.
  6. . همان.
  7. . مجله حوزه، ش 81-82، ص 357.
  8. . گفتگو با حجت الاسلام حاج سید جعفر حسینی رکن آبادی.
  9. . حواله ای که بوسیله آن نان تهیه می شد.
  10. . مصاحبه با آیت الله خاتم یزدی و حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمد نجفی و حجت الاسلام محمود محمدی و حجت الاسلام حاج سید جعفر حسینی رکن آبادی.


منابع

  • احمد محيطى اردكانى،حاج شيخ محمد فكور يزدى،ستارگان حرم، جلد 2