جهانگیر خان قشقایی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
سطر ۱: سطر ۱:
حکیم میرزا جهانگیرخان قشقایی از مجتهدان [[شیعه]] و عارف و جامع حکمت، معقول و منقول و بسیار خوش اخلاق بود.
+
حکیم میرزا جهانگیرخان قشقایی از مجتهدان [[شیعه]] و عارف و جامع معقول و منقول و از مدرسان حکمت در عصر[[ قاجار]] در حوزه [[اصفهان]] است
  
 
==تولد==
 
==تولد==
سطر ۱۳: سطر ۱۳:
 
درباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حكیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیه، سخنانی گفته شده است كه در خور توجه است. استاد قدسی به نقل از جلال الدین همایی، فرزند طرَب، درباره جریان آشنایی حكیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان می‌نگارد: «در برخوردی كه بین همای شیرازی (پدربزرگ جلال الدین همایی كه نام كامل او رضاقلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حكیم قشقایی پیش می‌آید. حكیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تارساز را جویا می‌شود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه می‌شود كه (این مرد میان سال) آیتی از هوش و درایت و ذكاوت است. به وی می‌گوید: با این استعداد حیف است ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ می‌دهد: از خدا می‌خواهم. بدین ترتیب حكیم قشقایی (به راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می‌گردد و در سلك دانشوران علوم دینی جای می‌گیرد)».<ref> شعوبیه، ص 113.</ref>
 
درباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حكیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیه، سخنانی گفته شده است كه در خور توجه است. استاد قدسی به نقل از جلال الدین همایی، فرزند طرَب، درباره جریان آشنایی حكیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان می‌نگارد: «در برخوردی كه بین همای شیرازی (پدربزرگ جلال الدین همایی كه نام كامل او رضاقلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حكیم قشقایی پیش می‌آید. حكیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تارساز را جویا می‌شود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه می‌شود كه (این مرد میان سال) آیتی از هوش و درایت و ذكاوت است. به وی می‌گوید: با این استعداد حیف است ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ می‌دهد: از خدا می‌خواهم. بدین ترتیب حكیم قشقایی (به راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می‌گردد و در سلك دانشوران علوم دینی جای می‌گیرد)».<ref> شعوبیه، ص 113.</ref>
  
صفای باطن و [[فطرت]] پاك آن حكیم الاهی بود كه چنین تحول غیرقابل تصوری را خداوند در زندگی وی به وجود آورد. حكیم جهانگیرخان بعد از نصیحت «هما» به او می‌گوید: «نیكو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اكنون بگو چه باید كنم كه خیر دنیا و [[آخرت]] در آن باشد؟»<ref> زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 23.</ref> آن عارف فرزانه چنان كه گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش می‌كند.<ref> تاریخ حكما، ص 84.</ref> همت بلند حكیم قشقایی سبب می‌شود كه بعد از گذشت 40 سال ـ كه بهار جوانیش در ایل قشقایی سپری شده بود ـ بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف ـ به ویژه [[فلسفه]]، [[حكمت]]، [[عرفان]]، [[فقه]]، [[اصول]]، ریاضی و هیئت، بگذراند.<ref> اصفهان، لطف الله هنرفر، ص 299.</ref>
+
صفای باطن و [[فطرت]] پاك آن حكیم الاهی بود كه چنین تحول غیرقابل تصوری را خداوند در زندگی وی به وجود آورد. حكیم جهانگیرخان بعد از نصیحت «هما» به او می‌گوید: «نیكو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اكنون بگو چه باید كنم كه خیر دنیا و [[آخرت]] در آن باشد؟»<ref> زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 23.</ref> آن عارف فرزانه چنان كه گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش می‌كند.<ref> تاریخ حكما، ص 84.</ref> همت بلند حكیم قشقایی سبب می‌شود كه بعد از گذشت 40 سال ـ كه بهار جوانیش در ایل قشقایی سپری شده بود ـ بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف ـ به ویژه [[فلسفه]]، [[حكمت]]، [[عرفان]]، [[فقه]]، [[اصول]]، [[ریاضی]] و [[هیئت]]، بگذراند.<ref> اصفهان، لطف الله هنرفر، ص 299.</ref>
  
 
همچنین نقل می‌كنند: «در حالی كه متأثر از گفته شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده می‌كند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حركت می‌كنند و ادای احترام می‌نمایند. علت را جویا می‌شود؟ می‌گویند: وی یكی از علمای اصفهان است. حكیم جهانگیرخان در اراده‌اش مصمم‌تر می‌شود و با جدیت پی تحصیل دانش می‌رود».<ref> فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، شماره 4، سال 1367، ص 127.</ref>
 
همچنین نقل می‌كنند: «در حالی كه متأثر از گفته شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده می‌كند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حركت می‌كنند و ادای احترام می‌نمایند. علت را جویا می‌شود؟ می‌گویند: وی یكی از علمای اصفهان است. حكیم جهانگیرخان در اراده‌اش مصمم‌تر می‌شود و با جدیت پی تحصیل دانش می‌رود».<ref> فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، شماره 4، سال 1367، ص 127.</ref>
سطر ۲۵: سطر ۲۵:
 
==تحصیل در اصفهان==
 
==تحصیل در اصفهان==
  
حكیم قشقایی در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره دوم بعد از ایوان سكونت داشت.<ref> نشریه انجمن فلسفه، سال اول، شماره 2، ص 57 و 63.</ref> او با آخوند كاشی (متوفا: 1332 هـ.ق) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمدرضا قمشه‌ای بودند. بعد از رحلت حكیم قشقایی، حكیم خراسانی و سپس آیت الله صادقی در این حجره تدریس می‌كردند.<ref> زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 45 و 54.</ref>
+
حكیم قشقایی در قسمت شرقی [[مدرسه صدر بازار]] اصفهان، حجره شماره دوم بعد از ایوان سكونت داشت.<ref> نشریه انجمن فلسفه، سال اول، شماره 2، ص 57 و 63.</ref> او با آخوند كاشی (متوفا: 1332 هـ.ق) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمدرضا قمشه‌ای بودند. بعد از رحلت حكیم قشقایی، حكیم خراسانی و سپس آیت الله صادقی در این حجره تدریس می‌كردند.<ref> زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 45 و 54.</ref>
  
 
==هجرت به تهران==
 
==هجرت به تهران==
  
جهانگیرخان كه سال ها شاگرد علامه آقا محمدرضا قمشه‌ای بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وی به تهران می‌رود. او درباره استادش می‌گوید: «همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباس های او علمایی نبود، به كرباس فروش های سِدِهْ می‌ماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت:‌ میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن جا قهوه‌خانه‌ای بود كه درویشی آن را اداره می‌كرد. روز بعد اسفار [[ملاصدرا]] را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم كه بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از برمی‌خواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد كه از خود بی‌خود شدم، می‌خواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت می، بشكند ابریق را».<ref> خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 2، ص 220 و 221.</ref>
+
جهانگیرخان كه سال ها شاگرد علامه [[آقا محمدرضا قمشه‌ای]] بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وی به تهران می‌رود. او درباره استادش می‌گوید: «همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباس های او علمایی نبود، به كرباس فروش های سِدِهْ می‌ماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت:‌ میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن جا قهوه‌خانه‌ای بود كه درویشی آن را اداره می‌كرد. روز بعد اسفار [[ملاصدرا]] را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم كه بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از برمی‌خواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد كه از خود بی‌خود شدم، می‌خواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت می، بشكند ابریق را».<ref> خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 2، ص 220 و 221.</ref>
  
 
==شیوه زندگی==
 
==شیوه زندگی==
  
حكیم قشقایی از هنگامی كه وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی كه خاكیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل كلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند<ref> تاریخ حكما و عرفا و متأخرین صدرالمتالهین، ص 85.</ref> سر و صورت و پالتو پوست، زندگی را در حجره سپری نمود و در همان حجره دعوت [[حق]] را لبیك گفت و به دیار باقی شتافت. شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمدرضا قمشه‌ای این گونه لباس می‌پوشید. بعضی از شاگردان حكیم قشقایی مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلامحسین ربانی چادگانی نیز تغییر لباس ندادند.
+
حكیم قشقایی از هنگامی كه وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی كه خاكیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل كلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند<ref> تاریخ حكما و عرفا و متأخرین صدرالمتالهین، ص 85.</ref> سر و صورت و پالتو پوست، زندگی را در حجره سپری نمود و در همان حجره دعوت [[حق]] را لبیك گفت و به دیار باقی شتافت. شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمدرضا قمشه‌ای این گونه لباس می‌پوشید. بعضی از شاگردان حكیم قشقایی مثل [[حاج آقا رحیم ارباب]] و [[شیخ غلامحسین ربانی چادگانی]] نیز تغییر لباس ندادند.
  
 
حكیم قشقایی هنگام اقامه [[نماز جماعت]] ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع [[نماز]] ـ كلاه از سر برمی‌گرفت و با شال‎كمر عمامه‌ای درست می‌كرد و بر سر می‌نهاد.<ref> تاریخ اصفهان و ری، ص 315.</ref>
 
حكیم قشقایی هنگام اقامه [[نماز جماعت]] ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع [[نماز]] ـ كلاه از سر برمی‌گرفت و با شال‎كمر عمامه‌ای درست می‌كرد و بر سر می‌نهاد.<ref> تاریخ اصفهان و ری، ص 315.</ref>
سطر ۴۵: سطر ۴۵:
 
1. معروفترین استاد حكیم قشقایی، فیلسوف نامی و حكیم صمدانی، محمدرضا صهبا قمشه‌ای (متوفا: 1306 هـ.ق) از حكما و عرفای اصفهان بوده است. استاد [[شهيد مطهری]] درباره‌ او می‌نویسد: «وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهایی مأنوس بود و از جمع گریزان. در جوانی ثروتمند بود و خشكسالی 1288 هـ.ش تمام مایملك منقول و غیرمنقول خود را صرف نیازمندان كرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. حكیم قمشه‌ای در اوج شهرت آقا علی حكیم مدرس زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن كه مشرب اصلیش صدرایی بود، كتب بوعلی را تدریس كرد و بازار میرزای جلوه را كه تخصصش در [[فلسفه]] بود، شكست؛ به طوری كه معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حكیم قمشه‌ای در تهران از دنیا رفت و در شهر ری و در گورستان مشهور به [[ابن بابویه]]، نزدیك مزار حاجی آخوند محلاتی مدفون شد».<ref> مجله یادگار، سال سوم، شماره اول، ص 77.</ref>
 
1. معروفترین استاد حكیم قشقایی، فیلسوف نامی و حكیم صمدانی، محمدرضا صهبا قمشه‌ای (متوفا: 1306 هـ.ق) از حكما و عرفای اصفهان بوده است. استاد [[شهيد مطهری]] درباره‌ او می‌نویسد: «وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهایی مأنوس بود و از جمع گریزان. در جوانی ثروتمند بود و خشكسالی 1288 هـ.ش تمام مایملك منقول و غیرمنقول خود را صرف نیازمندان كرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. حكیم قمشه‌ای در اوج شهرت آقا علی حكیم مدرس زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن كه مشرب اصلیش صدرایی بود، كتب بوعلی را تدریس كرد و بازار میرزای جلوه را كه تخصصش در [[فلسفه]] بود، شكست؛ به طوری كه معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حكیم قمشه‌ای در تهران از دنیا رفت و در شهر ری و در گورستان مشهور به [[ابن بابویه]]، نزدیك مزار حاجی آخوند محلاتی مدفون شد».<ref> مجله یادگار، سال سوم، شماره اول، ص 77.</ref>
  
2. مولی حسین علی تویسركانی (متوفا: 1286 هـ.ق) یكی دیگر از استادان حكیم قشقایی، حاج مولی حسین علی تویسركانی است.<ref> اصفهان، ص 229.</ref> كه در [[حوزه علمیه]] اصفهان به تدریس مشغول بود و بسیاری از مردم مقلد وی بودند. [[كشف الاسرار]] (11 جلد) در شرح شرایع، شرح بر جامع عباسی، فصل الخطاب در اصول و رساله‌ای در رد اخباریه از آثار اوست. وی در اصفهان از دنیا رخت بربست و به دیار باقی شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ایوان بقعه تكیه آقا حسین خوانساری مدفون گردید.<ref> دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 307.</ref>
+
2. [[مولی حسین علی تویسركانی]] (متوفا: 1286 هـ.ق) یكی دیگر از استادان حكیم قشقایی، حاج مولی حسین علی تویسركانی است.<ref> اصفهان، ص 229.</ref> كه در [[حوزه علمیه]] اصفهان به تدریس مشغول بود و بسیاری از مردم مقلد وی بودند. [[كشف الاسرار]] (11 جلد) در شرح شرایع، شرح بر جامع عباسی، فصل الخطاب در اصول و رساله‌ای در رد اخباریه از آثار اوست. وی در اصفهان از دنیا رخت بربست و به دیار باقی شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ایوان بقعه تكیه آقا حسین خوانساری مدفون گردید.<ref> دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 307.</ref>
  
3. حاج شیخ محمدباقر نجفی مسجد شاهی، وی از شاگردان سید محمدباقر شفتی در اصفهان و شیخ مرتضی انصاری در [[نجف]] بود.<ref> تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوی، ج 1، ص 313.</ref>
+
3. [[حاج شیخ محمدباقر نجفی مسجد شاهی]]، وی از شاگردان سید محمدباقر شفتی در اصفهان و شیخ مرتضی انصاری در [[نجف]] بود.<ref> تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوی، ج 1، ص 313.</ref>
  
4. ملا حیدر صباغ لنجانی (متوفا 1288 هـ.ق) حكیم جهانگیرخان قشقایی علوم عقلی را نزد او فراگرفت.<ref> تاریخ اصفهان، جابری انصاری، ج 3، ص 71.</ref>
+
4. [[ملا حیدر صباغ لنجانی]] (متوفی 1288 هـ.ق): حكیم جهانگیرخان قشقایی علوم عقلی را نزد او فراگرفت.<ref> تاریخ اصفهان، جابری انصاری، ج 3، ص 71.</ref>
  
 
5. میرزا محمدحسن نجفی (متوفا: 1317 هـ.ق) حكیم قشقایی شرعیات را نزد این مجتهد عالی مقام فراگرفت. میرزا محمدحسن نجفی از شاگردان سید ابراهیم قزوینی، شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی بود.<ref> دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 226.</ref>  
 
5. میرزا محمدحسن نجفی (متوفا: 1317 هـ.ق) حكیم قشقایی شرعیات را نزد این مجتهد عالی مقام فراگرفت. میرزا محمدحسن نجفی از شاگردان سید ابراهیم قزوینی، شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی بود.<ref> دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 226.</ref>  
سطر ۵۷: سطر ۵۷:
 
7. میرزا عبدالجواد حكیم خراسانی (متوفا: 1327 هـ.ق).<ref> همان، ص 68.</ref>
 
7. میرزا عبدالجواد حكیم خراسانی (متوفا: 1327 هـ.ق).<ref> همان، ص 68.</ref>
  
==بر كرسی تدریس==
+
==تدریس==
  
 
آیت الله جهانگیرخان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در [[حكمت]] به مرحله كمال رسید و در مدرسه صدر<ref> مدرسه صدر مشهورترین بنای تاریخی از دوره حكومت حاج محمدحسین خان صدر اصفهانی است. این بنا در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. درختان كهن كاج صفا و طراوت مخصوصی به این مدرسه داده است. (گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 57) با اندكی تصرف.</ref> به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل [[علم]] و ادب برای استفاده از مكتب متعالی وی شتافتند. حكیم قشقایی گاه در شبستان مسجد جارچی<ref> مسجد جارچی در بازار بزرگ اصفهان و نزدیك مدرسه صدر واقع شده است. بانی آن، سلطان جارچی باشی شاه عباس اول است. (آثار اصفهان، ص 524).</ref> تدریس می‌كرد.<ref> گلزار معانی، حسین مدرس رفسنجانی، ص 632.</ref>
 
آیت الله جهانگیرخان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در [[حكمت]] به مرحله كمال رسید و در مدرسه صدر<ref> مدرسه صدر مشهورترین بنای تاریخی از دوره حكومت حاج محمدحسین خان صدر اصفهانی است. این بنا در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. درختان كهن كاج صفا و طراوت مخصوصی به این مدرسه داده است. (گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 57) با اندكی تصرف.</ref> به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل [[علم]] و ادب برای استفاده از مكتب متعالی وی شتافتند. حكیم قشقایی گاه در شبستان مسجد جارچی<ref> مسجد جارچی در بازار بزرگ اصفهان و نزدیك مدرسه صدر واقع شده است. بانی آن، سلطان جارچی باشی شاه عباس اول است. (آثار اصفهان، ص 524).</ref> تدریس می‌كرد.<ref> گلزار معانی، حسین مدرس رفسنجانی، ص 632.</ref>
سطر ۱۰۹: سطر ۱۰۹:
  
 
آخوند كاشی از نوادر اعصار بود و در [[علم]]، [[زهد]]، [[تقوا]] و تدریس، از اسوه‌های علم و عمل بود. حكایات عجیب از این عارف صمدانی و متأله ربانی نقل می‌كنند؛ از جمله این كه: «روزی پس از پایان درس، یكی از طلاب به محل درس آن بزرگوار (آخوند كاشی) آمد و گفت: آقا این شیخ می‌گوید: دیشب به وقت سحر دیدم كه از در و دیوار صدای «سبّوح قدّوس ربّ الملائكه والرّوح» برمی‌آید و چون در نگریستم، دیدم كه آقای آخوند به [[سجده]] افتاده و این ذكر را می‌گوید. آخوند كاشی فرمود: این در و دیوار به ذكر من متذكر گشته باشند، امری نیست؛ بلكه مهم آن است كه او از كجا محرم این راز گشته است؟! در این خصوص، آقای جابری انصاری (یكی از شاگردان حكیم قشقایی و آخوند كاشی) می‌گوید: هر نیمه شب، با سوز و گداز [[نماز]] می‌خواند كه بدنش به لرزه می‌افتاد و از بیرون حجره صدای حركت استخوان هایش احساس می‌شد».<ref> تاریخ و حكما، ‌عرفان و...، ص 75.</ref>
 
آخوند كاشی از نوادر اعصار بود و در [[علم]]، [[زهد]]، [[تقوا]] و تدریس، از اسوه‌های علم و عمل بود. حكایات عجیب از این عارف صمدانی و متأله ربانی نقل می‌كنند؛ از جمله این كه: «روزی پس از پایان درس، یكی از طلاب به محل درس آن بزرگوار (آخوند كاشی) آمد و گفت: آقا این شیخ می‌گوید: دیشب به وقت سحر دیدم كه از در و دیوار صدای «سبّوح قدّوس ربّ الملائكه والرّوح» برمی‌آید و چون در نگریستم، دیدم كه آقای آخوند به [[سجده]] افتاده و این ذكر را می‌گوید. آخوند كاشی فرمود: این در و دیوار به ذكر من متذكر گشته باشند، امری نیست؛ بلكه مهم آن است كه او از كجا محرم این راز گشته است؟! در این خصوص، آقای جابری انصاری (یكی از شاگردان حكیم قشقایی و آخوند كاشی) می‌گوید: هر نیمه شب، با سوز و گداز [[نماز]] می‌خواند كه بدنش به لرزه می‌افتاد و از بیرون حجره صدای حركت استخوان هایش احساس می‌شد».<ref> تاریخ و حكما، ‌عرفان و...، ص 75.</ref>
 +
 +
گویند وقتی جهانگیر خان در گذشت آخوند کاشی در گوشه ای از مدرسه صدر نشسته بود و آه می کشید و ناله می کرد و می گفت: «کمرم شکست»<ref>  تخت فولاد، سید احمد عقیلی، ص 151 </ref>
  
 
==شاگردان==
 
==شاگردان==
سطر ۱۷۰: سطر ۱۷۲:
 
==وفات==
 
==وفات==
  
آیت الله جهانگیرخان در 85 سالگی، [[رمضان]] سال 1328 هـ.ق در اصفهان فوت كرد. این حكیم فرزانه پس از 45 سال تحصیل، تدریس، [[سیر و سلوك]] و تربیت شاگردان، خاكیان را بدرود گفت و در جوار قرب الهی آرمید.
+
آیت الله جهانگیرخان [[رمضان]] سال 1328 هـ.ق در سن 85 سالگی در اصفهان وفات نمود. و در [[تخت فولاد]] اصفهان مدفون شد.  
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
سطر ۱۷۸: سطر ۱۸۰:
 
* مجموعه گلشن ابرار، جلد3، زندگی نامه "جهانگیر خان قشقایی" از مهدي قرقاني.
 
* مجموعه گلشن ابرار، جلد3، زندگی نامه "جهانگیر خان قشقایی" از مهدي قرقاني.
 
* معصومه اسماعیلی، سالروز درگذشت میرزا جهانگیرخان قشقایی، مجله نامه جامعه، شهریور1387، شماره48.
 
* معصومه اسماعیلی، سالروز درگذشت میرزا جهانگیرخان قشقایی، مجله نامه جامعه، شهریور1387، شماره48.
 +
* تخت فولاد، سید احمد عقیلی، سازمان فرهنگی، تفریحی شهرداری اصفهان، چاپ هفتم ، 1393
  
[[رده:علمای قرن سیزدهم]]
+
[[رده:علمای قرن سیزدهم]][[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 
[[رده:فقیهان]]
 
[[رده:فقیهان]]
 
[[رده:مجتهدین]]
 
[[رده:مجتهدین]]
 
[[رده:ادیبان]]
 
[[رده:ادیبان]]
 +
[[رده:عارفان]]
 +
[[رده:فیلسوفان]]
 +
[[رده:مدفونین در تخت فولاد]]

نسخهٔ ‏۲۰ سپتامبر ۲۰۱۴، ساعت ۰۹:۲۸

حکیم میرزا جهانگیرخان قشقایی از مجتهدان شیعه و عارف و جامع معقول و منقول و از مدرسان حکمت در عصرقاجار در حوزه اصفهان است

تولد

جهانگیرخان قشقایی در سال 1243 هـ.ق در خانواده‌ای تحصیل كرده به دنیا آمد. پدرش محمدخان نام داشت و از ایل قشقایی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساكنان «وردشت» سمیرم[۱] و مادرش اهل «دهاقان»، از شهرهای تابع سمیرم بود.

تحصیل

جهانگیرخان از هنگام تولد، در كنار مادرش می‌زیست و در اوایل كودكی خود از كوچ كردن با ایل، ممنوع بود. شوق بسیاری به تحصیل داشت. چندی كه از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ایل در كوچ كردن ییلاق و قشلاق، همراه شد، پدرش معلم خصوصی برایش استخدام كرده بود كه در سفر به آموزش وی می‌پرداخت. استعداد و قابلیت وی در كسب علم تا حدی بود كه احساس كرد ماندن در ایل و حركت با آن ها در كوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد، بنابراین تصمیم گرفت از آن ها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.[۲]

ورود به حوزه علمیه

درباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حكیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیه، سخنانی گفته شده است كه در خور توجه است. استاد قدسی به نقل از جلال الدین همایی، فرزند طرَب، درباره جریان آشنایی حكیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان می‌نگارد: «در برخوردی كه بین همای شیرازی (پدربزرگ جلال الدین همایی كه نام كامل او رضاقلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حكیم قشقایی پیش می‌آید. حكیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تارساز را جویا می‌شود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه می‌شود كه (این مرد میان سال) آیتی از هوش و درایت و ذكاوت است. به وی می‌گوید: با این استعداد حیف است ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ می‌دهد: از خدا می‌خواهم. بدین ترتیب حكیم قشقایی (به راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می‌گردد و در سلك دانشوران علوم دینی جای می‌گیرد)».[۳]

صفای باطن و فطرت پاك آن حكیم الاهی بود كه چنین تحول غیرقابل تصوری را خداوند در زندگی وی به وجود آورد. حكیم جهانگیرخان بعد از نصیحت «هما» به او می‌گوید: «نیكو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اكنون بگو چه باید كنم كه خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟»[۴] آن عارف فرزانه چنان كه گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش می‌كند.[۵] همت بلند حكیم قشقایی سبب می‌شود كه بعد از گذشت 40 سال ـ كه بهار جوانیش در ایل قشقایی سپری شده بود ـ بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف ـ به ویژه فلسفه، حكمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضی و هیئت، بگذراند.[۶]

همچنین نقل می‌كنند: «در حالی كه متأثر از گفته شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده می‌كند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حركت می‌كنند و ادای احترام می‌نمایند. علت را جویا می‌شود؟ می‌گویند: وی یكی از علمای اصفهان است. حكیم جهانگیرخان در اراده‌اش مصمم‌تر می‌شود و با جدیت پی تحصیل دانش می‌رود».[۷]

استاد همایی در خصوص ارتباط پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر ـ كه متخلص به «طرَب» بود ـ با حكیم جهانگیرخان می‌نویسد: «طرب با جهانگیر خان رابطه دوستی و ارادتمندی داشت كه پیوند اصلی آن موروثی بود. به دلالت این كه همای شیرازی (عارف، شاعر) از جهت هدایت و تشویق و ترغیب جهانگیرخان به تحصیل و ترك زندگانی ایلی بر وی حقی بود».[۸]

مورخ دیگری چنین نوشته است: «در یكی از تابستان‌ها كه ایل قشقایی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیرخان نیز مانند سایر افراد ایل كه برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان می‌آمدند، او هم به اصفهان آمد؛ و در ضمن تارش هم خراب شده بود و می‌خواست آن را تعمیر نماید. از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا(ی) اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پی كار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیرخان خیلی اثر كرد. او در مدرسه صدر حجره‌ای برای خود گرفت و با یك عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبه‌اش به جایی رسید كه یكی از بزرگان از حكما و فقها و مدرسین اصفهان شد».[۹]


همت بلند دار كه مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده‌اند

تحصیل در اصفهان

حكیم قشقایی در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره دوم بعد از ایوان سكونت داشت.[۱۰] او با آخوند كاشی (متوفا: 1332 هـ.ق) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمدرضا قمشه‌ای بودند. بعد از رحلت حكیم قشقایی، حكیم خراسانی و سپس آیت الله صادقی در این حجره تدریس می‌كردند.[۱۱]

هجرت به تهران

جهانگیرخان كه سال ها شاگرد علامه آقا محمدرضا قمشه‌ای بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وی به تهران می‌رود. او درباره استادش می‌گوید: «همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباس های او علمایی نبود، به كرباس فروش های سِدِهْ می‌ماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت:‌ میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن جا قهوه‌خانه‌ای بود كه درویشی آن را اداره می‌كرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم كه بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از برمی‌خواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد كه از خود بی‌خود شدم، می‌خواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت می، بشكند ابریق را».[۱۲]

شیوه زندگی

حكیم قشقایی از هنگامی كه وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی كه خاكیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل كلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند[۱۳] سر و صورت و پالتو پوست، زندگی را در حجره سپری نمود و در همان حجره دعوت حق را لبیك گفت و به دیار باقی شتافت. شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمدرضا قمشه‌ای این گونه لباس می‌پوشید. بعضی از شاگردان حكیم قشقایی مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلامحسین ربانی چادگانی نیز تغییر لباس ندادند.

حكیم قشقایی هنگام اقامه نماز جماعت ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز ـ كلاه از سر برمی‌گرفت و با شال‎كمر عمامه‌ای درست می‌كرد و بر سر می‌نهاد.[۱۴]

عدم استفاده از سهم امام

«حكیم قشقایی از مال‌الاجاره زمینی كه داشته است؛ روزگار می‌گذرانده.[۱۵] و از سهم امام و شهریه استفاده نمی‌كرده است. مال‌الاجاره زمین كشاورزی متعلق به وی در شهر دهاقان سالی 40 تومان و از زمین روستای آغداش، 15 الی 20 تومان، برای وی می‌فرستاده‌اند».[۱۶]

استادان

1. معروفترین استاد حكیم قشقایی، فیلسوف نامی و حكیم صمدانی، محمدرضا صهبا قمشه‌ای (متوفا: 1306 هـ.ق) از حكما و عرفای اصفهان بوده است. استاد شهيد مطهری درباره‌ او می‌نویسد: «وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهایی مأنوس بود و از جمع گریزان. در جوانی ثروتمند بود و خشكسالی 1288 هـ.ش تمام مایملك منقول و غیرمنقول خود را صرف نیازمندان كرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. حكیم قمشه‌ای در اوج شهرت آقا علی حكیم مدرس زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن كه مشرب اصلیش صدرایی بود، كتب بوعلی را تدریس كرد و بازار میرزای جلوه را كه تخصصش در فلسفه بود، شكست؛ به طوری كه معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حكیم قمشه‌ای در تهران از دنیا رفت و در شهر ری و در گورستان مشهور به ابن بابویه، نزدیك مزار حاجی آخوند محلاتی مدفون شد».[۱۷]

2. مولی حسین علی تویسركانی (متوفا: 1286 هـ.ق) یكی دیگر از استادان حكیم قشقایی، حاج مولی حسین علی تویسركانی است.[۱۸] كه در حوزه علمیه اصفهان به تدریس مشغول بود و بسیاری از مردم مقلد وی بودند. كشف الاسرار (11 جلد) در شرح شرایع، شرح بر جامع عباسی، فصل الخطاب در اصول و رساله‌ای در رد اخباریه از آثار اوست. وی در اصفهان از دنیا رخت بربست و به دیار باقی شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ایوان بقعه تكیه آقا حسین خوانساری مدفون گردید.[۱۹]

3. حاج شیخ محمدباقر نجفی مسجد شاهی، وی از شاگردان سید محمدباقر شفتی در اصفهان و شیخ مرتضی انصاری در نجف بود.[۲۰]

4. ملا حیدر صباغ لنجانی (متوفی 1288 هـ.ق): حكیم جهانگیرخان قشقایی علوم عقلی را نزد او فراگرفت.[۲۱]

5. میرزا محمدحسن نجفی (متوفا: 1317 هـ.ق) حكیم قشقایی شرعیات را نزد این مجتهد عالی مقام فراگرفت. میرزا محمدحسن نجفی از شاگردان سید ابراهیم قزوینی، شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی بود.[۲۲]

6. ملا اسماعیل اصفهانی درب كوشكی (متوفا: 1304 هـ.ق).[۲۳]

7. میرزا عبدالجواد حكیم خراسانی (متوفا: 1327 هـ.ق).[۲۴]

تدریس

آیت الله جهانگیرخان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حكمت به مرحله كمال رسید و در مدرسه صدر[۲۵] به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب برای استفاده از مكتب متعالی وی شتافتند. حكیم قشقایی گاه در شبستان مسجد جارچی[۲۶] تدریس می‌كرد.[۲۷]

او روزهای پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضی و هیئت می‌پرداخت. وی گاهی به تدریس نهج البلاغه می‌پرداخت و آن را با حكمت، تحلیل می‌كرد.[۲۸] نزدیك به 130 نفر در درس شرح منظومه وی شركت می‌كردند.[۲۹]

وی سطوح مختلف دروس حوزوی ـ حتی رتبه عالی درس خارج را ـ تدریس می‌كرد. او كتاب های اسفار و شفا و شرح منظومه را با بیانی شیوا تدریس می‌نمود.[۳۰] آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در درس خارج او شركت كرده بود.[۳۱]

آیت الله بروجردی فرمود: «ما در زمان جوانی، در حوزه علمیه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار می‌خواندیم؛ ولی مخفیانه. چند نفر بودیم و خفیهً به درس ایشان می‌رفتیم.[۳۲]

حكیم قشقایی جزو نامدارترین مدرسان حوزه علمیه تهران بود. «در مدرسه سپهسالار تهران شهرت بود كه در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمر بی‌نظیر ایران، آخوند ملا محمد كاشی و جهانگیرخان قشقایی هستند».[۳۳]

شیخ عباس قمی می‌نویسد: «جهانگیرخان در علم و عمل به جایی رسید كه از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند».[۳۴]

آقا بزرگ تهرانی می‌نویسد: «جهانگیرخان چنان كوشید كه به اعلی درجات علم دست یافت... و از سایر بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش ‌شتافتند.[۳۵] مورخ دیگری می‌نویسد: «میرزا جهانگیرخان قشقایی در مدرسه صدر اصفهان تدریس می‌كرد و بیشتر استادان معقول خوشه چین خرمن دانش او بوده‌اند».[۳۶]


چو لطف خدا با جهانگیر شد جهانگیر نامش جهان‌گیر شد[۳۷]

شهید مطهری در مورد ایشان می فرماید: «مرحوم خان علاوه بر مقام علمی و فلسفی در متانت و وقار و انضباط اخلاقی و تقوا نمونه بوده است. تا آخر عمر در همان لباس عادی اولی خود باقی بود و فوق العاده مورد ارادت شاگردان و آشنایان قرار داشت».

آيت الله ارباب نیز در مورد ایشان می فرماید: «مرحوم خان، در اتقان، مردی بود کم نظیر که من مثل او را ندیدم. جامع حکمت، معقول و منقول، بسیار خوش اخلاق، نسبت به طلاب بسیار مهربان و در تربیت آنها کوشا بود. روز چهارشنبه درس ایشان به وعظ و اخلاق اختصاص می یافت. مردی بود منیع الطبع، از کسی پول قبول نمی کرد حتی هنگامی که نیاز داشت یا مقروض بود. از عرفان بهره های کافی و وافی داشت و خود عارفی وارسته بود».

رونق دهنده فلسفه

عناد متحجرین نسبت به فلسفه در زمان حكیم قشقایی به قدری زیاد بود كه استاد جلال الدین همایی می‌نویسد: «مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی كفر و الحاد نجات داد. سهل است كه چندان به این علم رونق بخشید كه فقها و متشرعان نیز آشكارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند؛ و آن را مایه فضل و مفاخرت می‌شمردند».[۳۸]

و در «دیوان طَرَبْ» اصفهانی آمده است: «جهانگیرخان در اثر شخصیت بارز علمی و تسلم مقام قدس و تقوی و نزاهت (پاكدامنی) اخلاقی و حسن تدبیر حكیمانه كه همه در وجود وی مجتمع بود؛ تحصیل فلسفه را كه بین علما و طلاب سخت موهون (سست) و با كفر و الحاد مقرون بود؛ از آن بدنامی به كلی نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رایج و مطلوب ساخت كه نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت بی‌دینی نبود؛ بلكه مایه افتخار و مباهات محسوب می‌شد. وی معمولاً یكی دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچی سه درس پشت سر هم می‌گفت؛ كه درس اولش شرح لمعه (فقه) و بعد از آن شرح منظومه (حكمت) و سپس درس اخلاق بود و به این ترتیب فلسفه را به مانند «حشو جوز[۳۹] و قند و لوزینه[۴۰] فقه» با اخلاق بخورد طلاب می‌داد.[۴۱] این مثال كنایه از این است كه وی فلسفه را در میان دروس فقه و اخلاق، به سبك شیوایی تدریس می‌كرد».

مكتب فلسفی صدرایی

«بعد از ملاصدرا (متوفی: 1050 هـ.ق) دو مكتب فلسفی در اصفهان ـ كه پایتخت كشور و مركز علمی ایران در آن زمان بود ـ تشكیل شد:

1. مكتب موافقان فلسفه ملاصدرا كه بیشتر آن ها اهل ذوق و عرفان بودند.

2. مكتب مخالفان فلسفه ملاصدرا كه توسط استاد ملا رجبعلی تبریزی اداره و تدریس می‌شد. شاگردان این مكتب عبارتند از: علی قلی خان بن قرچقای خان، آقا جمال خوانساری، ملا اسماعیل خاتون آبادی و بسیاری دیگر از بزرگان فلسفه و كلام.[۴۲]

فلسفه ملاصدرا گسترش یافت و میراث این مكتب در قرن 12ـ13 هـ.ق توسط میر ابوالقاسم مدرس خاتون آبادی (متوفی: 1202 هـ.ق) از آقا محمد بیدآبادی (متوفی: 1197ـ1198 هـ.ق) به آقا علی نوری اصفهانی (متوفا: 1246 هـ.ق) رسید كه بزرگترین مدرس فلسفه ملاصدرا در اصفهان بود. مدتی حدود 6ـ10 سال متوالی به این خدمت اشتغال داشت و شاگردان معروف و برجسته‌ای مانند ملا اسماعیل اصفهانی، ملا جعفر لنگرودی و میر سید رضی لاریجانی (متوفی: 1270 هـ.ق) استاد آقا محمدرضا قمشه‌ای اصفهانی (متوفی: 1289 هـ.ق) و ملا عبدالله زنوزی و سرانجام حاج ملا هادی سبزواری (متوفی: 1289 هـ.ق) از حوزه درس او برخاستند و آن امانت علمی را به اخلاف تحویل دادند.

در اوایل قرن 13 هـ.ق حوزه ‌تدریس و تعلیم فلسفه صدرایی حدود نیم قرن در اصفهان بوسیله دو استاد نامدار:

1. علامه بزرگوار آخوند ملا محمد كاشانی 2. حكیم جهانگیرخان قشقایی، گرمی و رونقی بسزا داشت، چندان كه طلاب این علم را از بلاد دور و نزدیك از ممالك مجاور برای درك محضر ایشان به اصفهان می‌شتافتند و سالیان دراز نام «آخوند» (آخوند ملا محمد كاشانی معروف به كاشی) و خان (حكیم جهانگیرخان قشقایی) ورد زبان علما و محصلان علوم قدیم بود».[۴۳]

در مقابل مشروطه

آیت الله حاج آقا رحیم ارباب فرمود: «پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علمای اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجد شاهی (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگیرخان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جایی كه فرمود: اگر چه توده مردم به مشروطه دل بسته‌اند و جان‎ها باخته‌اند؛ ولی این ریشه در استبداد دارد. شاید هم می‌خواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحیم چنین نیست؟ من سكوت كردم. فرمود: آقا رحیم سكوت كن، سكوت اسلم است.[۴۴]

ارتباط با عالمان معاصر

آخوند كاشی از دوستان صمیمی و یار باوفای حكیم جهانگیرخان قشقایی بود. جهانگیرخان از هنگامی كه در مدرسه صدر بازار اصفهان به تحصیل و تدریس مشغول بود، هم مباحثه آخوند كاشی بود. هر دو از شاگردان آقا محمدرضا قمشه‌ای بودند. هر دو تا پایان عمر در آن مدرسه می‌زیستند. آخوند ملا محمد كاشی مدت 84 سال عمر نمود و در این مدت همچون حكیم قشقایی مجرد بوده و همسر اختیار ننمود.[۴۵]

آخوند كاشی از نوادر اعصار بود و در علم، زهد، تقوا و تدریس، از اسوه‌های علم و عمل بود. حكایات عجیب از این عارف صمدانی و متأله ربانی نقل می‌كنند؛ از جمله این كه: «روزی پس از پایان درس، یكی از طلاب به محل درس آن بزرگوار (آخوند كاشی) آمد و گفت: آقا این شیخ می‌گوید: دیشب به وقت سحر دیدم كه از در و دیوار صدای «سبّوح قدّوس ربّ الملائكه والرّوح» برمی‌آید و چون در نگریستم، دیدم كه آقای آخوند به سجده افتاده و این ذكر را می‌گوید. آخوند كاشی فرمود: این در و دیوار به ذكر من متذكر گشته باشند، امری نیست؛ بلكه مهم آن است كه او از كجا محرم این راز گشته است؟! در این خصوص، آقای جابری انصاری (یكی از شاگردان حكیم قشقایی و آخوند كاشی) می‌گوید: هر نیمه شب، با سوز و گداز نماز می‌خواند كه بدنش به لرزه می‌افتاد و از بیرون حجره صدای حركت استخوان هایش احساس می‌شد».[۴۶]

گویند وقتی جهانگیر خان در گذشت آخوند کاشی در گوشه ای از مدرسه صدر نشسته بود و آه می کشید و ناله می کرد و می گفت: «کمرم شکست»[۴۷]

شاگردان

  1. ملا محمدجواد آدینه‌یی (متوفی: 1339 هـ.ق): وی از مدرسان حكمت، هیئت و نجوم و... در مدرسه صدر اصفهان بود. قبر وی در تخت فولاد اصفهان است.[۴۸]
  2. سید محمدعلی ابطحی سدهی (متوفی: 1371 هـ.ق): وی 50 كتاب نوشته است، از جمله شرح فارسی بركفایه، تعلیقه بر فرائد و ختام الغرر.[۴۹]
  3. میرزا محمود ابن الرضا (1285ـ1355 هـ.ق): وی جزوِ شاگردان آخوند كاشی و میرزا محمدهاشم چهارسوقی خوانساری در اصفهان و سید محمدكاظم یزدی، آخوند خراسانی و شریعت اصفهانی در نجف اشرف بود.[۵۰]
  4. آقا ضیاءالدین عراقی (1278ـ1361 هـ.ق): وی از نام آوران علم اصول است. مقالات الاصول و شرح تبصره علامه از آثار اوست.[۵۱] زندگی این فقیه بزرگ در همین مجموعه گلشن ابرار آمده است.
  5. حاج آقا رحیم ارباب (1297ـ1396 هـ.ق): وی سطوح عالی فلسفه و حكمت (مثل شرح اشارات و شفا) و نهج البلاغه و یك دوره اخلاق را نزد جهانگیرخان قشقایی و قسمت اعظم علوم عقلی را نزد آخوند كاشی فراگرفت و مدتی طولانی در درس خارج فقه علامه سید محمدباقر درچه‌ای شركت كرد.[۵۲] شرح حال وی در همین مجموعه گلشن ابرار آمده است.
  6. عبدالله اشراق (1235ـ1345 هـ.ق).[۵۳]
  7. میرزا مصطفی جعفر طیاری (متوفی: 1335).[۵۴]
  8. سید ابوالحسن اصفهانی (1284ـ1365 هـ.ق): آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در روستای «مَدیسِهْ» از توابع لنجان اصفهان به دنیا آمد، پدرش (سید محمد) همراه سید عبدالحمید (پدر خود) از بهبهان به اصفهان و سپس به كربلا مهاجرت كرده بودند، آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی تا پایان عمر در نجف به تدریس و انجام امور مسلمانان اشتغال داشت. وی در كاظمین دیده از جهان فانی فروبست و در صحن مطهر امیرالمؤمنین در كنار قبر فرزند شهیدش سید محمدحسن مدفون گردید.[۵۵]
  9. شیخ حسنعلی اصفهانی، معروف به شیخ نخودكی (1279ـ1361 هـ.ق): وی فلسفه را نزد حكیم قشقایی فراگرفت. او دارای كرامات بسیاری بوده است. هزاران بیمار ممتنع العلاج با دعای او، شفا پیدا كردند.[۵۶]
  10. میرزا محمدباقر امامی (متوفی: 1364 هـ.ق): وی از سادات امامی اصفهان، عالم، ‌حكیم، فاضل، زاهد و از شاگردان جهانگیرخان قشقایی، آقا سید محمدباقر درچه‌ای و آخوند كاشی بود. او كتاب گرانسنگی در حكمت و كلام تألیف نموده است.[۵۷]
  11. حسین امین جعفری دهاقانی (1295ـ1369 هـ.ق)
  12. اسدالله ایزد گشسب (1303ـ1366 هـ.ق): وی دارای تألیفات بسیاری است.[۵۸]
  13. سید حسین بروجردی (متوفی: 1380 هـ.ق): وی زعیم جهان اسلام، حضرت آیت الله العظمی بروجردی از شاگردان نامی حكیم قشقایی است. محل دفن وی مسجد اعظم قم است.[۵۹]
  14. علی بافقی (1336 هـ.ق)
  15. محمد حسن بیچاره بیدختی (1308ـ1386 هـ.ق)[۶۰]
  16. میرزا مهدی بیدآبادی اصفهانی (متوفی: 1365 هـ.ق): وی دارای تألیفات بسیار است از جمله: ‌ابواب الهدی و اعجاز قرآن.[۶۱]
  17. سید صالح توسلی منجیلی طارمی (متولد: 1292 هـ.ق)[۶۲]
  18. سید حسن چهارسوقی (متولد: 1294 هـ.ق)[۶۳]
  19. میرزا حسن خان جابری انصاری (1287ـ1376 هـ.ق)[۶۴] از این ادیب و مورخ توانا، 24 اثر علمی ـ ادبی باقی مانده است.
  20. سید عبدالرسول حجازی (1260ـ1358 هـ.ق)
  21. سید محمد حقایق كشفی اصطهباناتی
  22. حاج میرزا محمدعلی حكیم الهی سلطان آبادی (1274ـ1325 هـ.ق)
  23. محمد حكیم خراسانی (متوفی: 1355 هـ.ق)
  24. محمدعلی حكیم الهی فریدنی (1284ـ1384 هـ.ق)
  25. محمدعلی خوانساری (متوفی: 1350 هـ.ق)
  26. سید فخرالدین خوانساری (متوفی: 1348 هـ.ق)
  27. سید محمد داعی الاسلام لاریجانی (1295ـ1370 هـ.ق)
  28. میرزا فتح‎الله درب امامی (1301ـ1377 هـ.ق)
  29. ضیاءالدین درّی (متوفی: 1375 هـ.ق)
  30. فرج الله درّی (متوفا: 1382 هـ.ق)
  31. حسن وحید دستگردی (1298ـ1321 هـ.ق)
  32. میرزا مهدی بن هادی دولت آبادی (1288ـ1334 هـ.ق)
  33. سید علی محمد دولت آبادی (1285ـ1341 هـ.ق)
  34. شیخ نورالله دهاقانی، معروف به نورالشرق (متوفی: 1371 هـ.ق)
  35. سید عباس صفی دهكردی[۶۵]
  36. آقا رحیم دهكردی (متوفی: 1368 هـ.ق)[۶۶]
  37. غلامحسین ربّانی چادگانی
  38. سید محمد رضوی كاشانی (متولد: 1291 هـ.ق)
  39. شیخ ابوالفضل ریزی (متوفی: 1339 هـ.ق)[۶۷]
  40. محمدعلی زاهد قمشه‌ای، معروف به ابوالمعارف (متولد: 1290 هـ.ق)[۶۸]

تألیفات

  • شرح نهج البلاغه
  • دیوان شعر[۶۹]

جابری انصاری كه از شاگردان جهانگیرخان بوده است، می‌نویسد: «در مدرسه صدر خدمت آن بزرگوار نهج البلاغه می‌خواندم و شرحی برآن كتاب مستطاب می‌نوشت».[۷۰]

مؤلف «زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی» آورده است: «در كتب متعددی از شرح نهج البلاغه منسوب به حكیم قشقایی سخن رفته است، لكن به نظر می‌رسد كه منبع و مأخذ اصلی همان كتاب «تاریخ نجف و حیره» بلاغی، ص 82 باشد كه آقا بزرگ تهرانی در كتاب نقباء البشر، ص 344 و الذریعه، ج 14، ص 122 و عمر رضا كحّاله هم در كتاب معجم المؤلفین، ج 3، ص 230 و آسید مصلح الدین مهدوی در كتاب رجال اصفهان، ص 39 و اخیراً آقای رضا استادی در كتابنامه نهج البلاغه، ص 41، از آن نام برده‌اند».[۷۱]

ولی تاكنون شرح نهج البلاغه منسوب به حكیم به دست نیامده است.[۷۲] در كتاب «طبقات المؤلفین» و كتاب «رجال اصفهان» نامی از «دیوان شعر» منسوب به حكیم قشقایی نیامده است بلكه در كتاب طبقات این عبارت است: (وله شعرٌ فارسیّ)؛ او دارای شعر فارسی است. داشتن شعر به معنای داشتن دیوان نمی‌باشد.[۷۳] این شعر منسوب به حكیم قشقایی است:


دوش عشقت برد آرام از دل و از چشم خواب یاد رویت بود كارم تا برآمد آفتاب


دل گرفت از مدرسه یاران كجا كوی حبیب جان فسرد از وسوسه، ساقی بده جام شراب.[۷۴]

وفات

آیت الله جهانگیرخان رمضان سال 1328 هـ.ق در سن 85 سالگی در اصفهان وفات نمود. و در تخت فولاد اصفهان مدفون شد.

پانویس

  1. سمیرم نام یكی از شهرهای استان اصفهان و در 180 كیلومتری اصفهان واقع شده است.
  2. حدیقه الشعراء، ج 1، ص 388.
  3. شعوبیه، ص 113.
  4. زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 23.
  5. تاریخ حكما، ص 84.
  6. اصفهان، لطف الله هنرفر، ص 299.
  7. فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، شماره 4، سال 1367، ص 127.
  8. دیوان طرب، مقدمه، ص 69.
  9. شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج 1، ص 284.
  10. نشریه انجمن فلسفه، سال اول، شماره 2، ص 57 و 63.
  11. زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 45 و 54.
  12. خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 2، ص 220 و 221.
  13. تاریخ حكما و عرفا و متأخرین صدرالمتالهین، ص 85.
  14. تاریخ اصفهان و ری، ص 315.
  15. سیمای فرزانگان، ج 3، ص 42.
  16. تاریخ حكما، ص 85.
  17. مجله یادگار، سال سوم، شماره اول، ص 77.
  18. اصفهان، ص 229.
  19. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 307.
  20. تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوی، ج 1، ص 313.
  21. تاریخ اصفهان، جابری انصاری، ج 3، ص 71.
  22. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 226.
  23. همان، ص 135.
  24. همان، ص 68.
  25. مدرسه صدر مشهورترین بنای تاریخی از دوره حكومت حاج محمدحسین خان صدر اصفهانی است. این بنا در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. درختان كهن كاج صفا و طراوت مخصوصی به این مدرسه داده است. (گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 57) با اندكی تصرف.
  26. مسجد جارچی در بازار بزرگ اصفهان و نزدیك مدرسه صدر واقع شده است. بانی آن، سلطان جارچی باشی شاه عباس اول است. (آثار اصفهان، ص 524).
  27. گلزار معانی، حسین مدرس رفسنجانی، ص 632.
  28. اصفهان، ص 320.
  29. گلزار معانی، ص 632.
  30. زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 58.
  31. مجله نور علم، شماره 7، دوره سوم، شماره 28، ص 98.
  32. مهر تابان، سید محمد حسینی تهرانی، ص 61.
  33. تاریخ جرائد ایران، محمد هاشمی، ج 1، ص 238.
  34. فوائد الرضویه، ص 88.
  35. طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 344.
  36. تاریخ مشاهیر ایران و عرب، ص 32.
  37. زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، احمد گرسیوز، ص10.
  38. دو رساله همایی، ص 18.
  39. هلو یا شفتالوی خشك شده كه درون آن را با مغز جوز (گردو) پر می‌كنند.
  40. یك نوع شیرینی كه با مغز بادام، پسته، گلاب و شكر درست می‌كنند.
  41. دیوان طرب، مقدمه، ص 70.
  42. دو رساله همایی، ص 21 و 22.
  43. زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 77 و 78.
  44. از مضراب تا محراب، خسرو احتشامی، ص 34.
  45. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 7.
  46. تاریخ و حكما، ‌عرفان و...، ص 75.
  47. تخت فولاد، سید احمد عقیلی، ص 151
  48. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 241.
  49. همان، ص 185.
  50. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 5، ص 55.
  51. زندگینامه رجال و مشاهیرایران، ص 110.
  52. زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 91.
  53. بزرگان جهرم، محمد كریم اشراق، ص 10.
  54. زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 92.
  55. گلشن ابرار، ج 2، ص 589.
  56. زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 101.
  57. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 73.
  58. همان، ص 130.
  59. زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 108.
  60. صالحیه، ملا علی گنابادی.
  61. تاریخ علمای خراسان، ص 254.
  62. زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، ص 110.
  63. زندگانی آیت الله چهارسوقی، سید محمدعلی روضاتی.
  64. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 271.
  65. تاریخ حكما، ص 88، شماره 11.
  66. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 115.
  67. نقباءالبشر، شماره 667.
  68. سالنامه فرهنگ شهرضا، سال 1366، ص 49.
  69. معجم رجال الفكر والادب فی النجف، محمدهادی امینی، ص 352 به نقل از زندگانی حكیم قشقایی، ص 65.
  70. تاریخ اصفهان، جابری انصاری، ج1، ص56.
  71. زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، مهدی قرقانی، ص 63 و 64.
  72. همان، ص 65.
  73. همان.
  74. حدیقه الشعراء، ج 1، ص 388.

منابع

  • مجموعه گلشن ابرار، جلد3، زندگی نامه "جهانگیر خان قشقایی" از مهدي قرقاني.
  • معصومه اسماعیلی، سالروز درگذشت میرزا جهانگیرخان قشقایی، مجله نامه جامعه، شهریور1387، شماره48.
  • تخت فولاد، سید احمد عقیلی، سازمان فرهنگی، تفریحی شهرداری اصفهان، چاپ هفتم ، 1393