بَرّ (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«بَرّ» به معناى احسان کننده و نیکوکار، از اسماء و صفات خداوند متعال است:[۱] «إِنَّا کنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ ۖ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ»؛ (سوره طور، ۲۸) «ما قبلاً او را مى خواندیم و او است احسان کننده و مهربان».

واژه «بَرّ» بر وزن ذَرّ (با تشدید) در قرآن کریم پانزده بار ذکر شده؛ در دوازده مورد در مقابل «بَحر» آمده که مقصود از آن سرزمین خشک است، ولى در سه مورد دیگر به عنوان وصف، در مورد خدا (آیه فوق) و دو تن از پیامبران به کار رفته است.

درباره حضرت عیسى علیه السلام نیز می فرماید: «وَ بَرّاً بِوالِدَتى وَ لَمْ یجْعَلْنى جَبّاراً شَقِیاً»؛ (سوره مریم، ۳۲) «خدا مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و سرکش و بدبخت قرار نداده است».

و در مورد حضرت یحیى علیه السلام می فرماید: «وَ حَناناً مِنْ لَدُنّا وَ زکاة وَ کانَ تَقِیاً * وَ برّاً بِوالِدَیهِ وَ لَمْ یکنْ جَبّاراً عصِیاً»؛ (سوره مریم، ۱۳ـ۱۴) «ما به او شفقت و طهارت نفس عطا کردیم، و او پرهیزگار و نسبت به پدر و مادر نیکوکار بود و گردنکش و گنهکار نبود».

از کنار هم قرار دادن این سه آیه مى توان معنى جامع آن را به دست آورد که به یک معنى، وصف هر سه موجود باشد، و معنى مناسب در این جا، همان «محسن و نیکوکار بودن» است.

پانویس

  1. المیزان، ج‌۱۹، ص‌۱۵.

منابع

  • منشور جاوید، آیت‌الله جعفر سبحانی، ج۲، ص۱۶۱.
  • فرهنگ قرآن، ج۶.
اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.