بدیع (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«بَدیع» به معنای آفریدگار مخلوقات بدون ماده و الگوى پیشین، از اسماء و صفات خدای تعالی است که در قرآن دو بار به صورت «بَدیعُ السَّماواتِ وَالاَرض» بکار رفته است؛ (سوره بقره، ۱۱۷؛ سوره انعام، ۱۰۱). همچنین در روایات نبوى[۱] و نهج‌البلاغه[۲] و ادعیه[۳] به این اسم الهى اشاره شده است.

بدیع در لغت

«بدیع» بر وزن فَعیل، صفت مشبهه از ریشه (ب‌-‌د‌-‌ع) است که در لغت به دو صورت لازم و متعدى بکار رفته است. در صورت اول بدیع به‌ معناى موجود بى‌مانند و بى‌نظیر است؛[۴] ولى در‌ صورت دوم مى‌تواند مفید یکى از دو‌ معناى زیر باشد:

  • معناى فاعلى (مُبدِع)؛ یعنى کسى که آفریدن او جدید و بدون سابقه و نمونه پیشین است.[۵]
  • معناى مفعولى (مُبدَع)؛ یعنى پدیده‌اى که به طور جدید و بدون سابقه و نمونه قبلى آفریده شده است.[۶]

ابن فارس مى گوید: «ابداع» انجام کارى است بدون الگوى پیشین؛ راغب نیز مى گوید: ابداع عبارت از ایجاد مصنوعى است بدون نمونه پیشین و الگو بردارى از دیگران، و هر موقع خدا با آن توصیف شود، مقصود ایجاد پیراسته از ابزار و ماده پیشین است.

مؤید گفتار هر دو، لفظ آیه «قُلْ ما کنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُل...» (سوره احقاف، ۹) است، یعنى بگو من نخستین رسول نیستم که از جانب خدا مبعوث شده ام، بلکه پیش ازمن رسولانى بوده اند؛ و از این جهت به هر چیزى که به خدا و پیامبر نسبت داده شود ولى در دین وارد نشده باشد «بدعت» مى گویند. و شاهد دیگر آن، آیه «... وَ رَهْبانِیةً ابْتَدَعُوها ما کتَبْناها عَلَیهِمْ...» (سوره حدید، ۲۷) است، یعنى مسیحیان از پیش خود رهبانیت را اختراع کرده و به ما نسبت دادند، در حالى که چنین چیزى را به آنان تکلیف نکرده ایم.

تبیین اسم بدیع

«بدیع» به عنوان اسمى از اسماء حسناى الهى دو معنا مى‌تواند داشته باشد:

  • کسى که نه در ذات خود نظیرى دارد و نه در صفات و افعال.[۷] در این صورت مفهوم بدیع مانند مفاد «لَیسَ کمِثلِه شَىء» (سوره شورى، ۱۱) خواهد بود. گفته شده: «بَدیعُ السَّماوات وَالاَرضِ» یعنى خداوند در آسمان هاى عالم ارواح و زمین عالم اجساد نظیر و مثل ندارد.[۸] به این مفهوم در برخى از روایات نیز اشاره شده است: «فإنّک بدیعٌ لم یکن قبلک‌ شیء».[۹] برخى بدیع را معادل اسم «اوّل» خداوند دانسته‌اند.[۱۰]
  • آفریننده‌اى که مخلوقات را بدون الگو و مثل و مانندى که بر کار او سبقت داشته باشد، ایجاد کرده است. در دو آیه‌اى که بدیع در آنها بکار رفته غالب مفسران همین معنا را از آن استفاده کرده‌اند.[۱۱] در روایتى امام باقر علیه السلام در تفسیر «بَدیعُ السَّماواتِ وَالاَرض» فرموده‌اند: خداوند همه چیز را با علم خود، بدون مثال و نمونه پیشین ابداع و ابتکار کرد و آسمانها و زمین را آفرید، در حالى که پیش از آن آسمان و زمینى نبود.[۱۲] در دعا آمده است: «اللّه أوّل کلّ شیء و آخره و بدیع کلّ شیء و منتهاه».[۱۳]

بدیع بودن خدا و نفى فرزند از او

در دو آیه‌اى که بدیع در آنها بکار رفته، بدیع بودن خداوند دلیل نفى فرزند از او قرار داده شده است: «...وخَرَقوا لَهُ بَنینَ وبَنات بِغَیرِ عِلم سُبحنَهُ وتَعلى عَمّا یصِفون * بَدیعُ السَّموتِ والاَرضِ...» (سوره انعام، ۱۰۱) و «وقالوا اتَّخَذَاللّهُ ولَدًا سُبحنَهُ... بَدیعُ السَّماواتِ والاَرضِ...» (سوره بقره، ۱۱۶-۱۱۷).

با تکیه بر بدیع بودن خداوند به دو صورت مى‌توان فرزند داشتن او را نفى کرد:

  • اگر بدیع به معناى ذات بى‌مانند باشد، فرزند داشتن چنین ذاتى غیرممکن است، زیرا فرزند داشتن عبارت از این است که موجودى برخى از اجزاى وجود خود را از خود جدا کرده و به تدریج او را تربیت کند تا نوعى همانند خودش شود و ذات الهى منزه از مثل و مانند است.[۱۴]
  • اگر بدیع به معناى آفریننده موجودات، بدون نمونه پیشین باشد، لازمه بدیع بودن خداوند آن است که خلق و فعل الهى شبیه فعل دیگران در تدریج و توسل به اسباب نباشد، بنابراین فرزند داشتن او ممکن نیست زیرا تحقق فرزند به تربیت و تدریج نیاز دارد.[۱۵]

همچنین در تبیین آیه سوره انعام گفته شده: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الأَرض»، خدا کسى است که آسمان و زمین را بدون الگوى سابق و ماده پیشین آفریده است، و کسى که شیوه او چنین آفرینشگرى است، چگونه مى توان براى او فرزندى قائل شد، زیرا لازمه داشتن فرزند، تبدیل جزئى از بدن به موجود دیگر است، در حالى که شیوه فعل خدا ابداع و ایجاد بدون ماده پیشین است، نه تغییر صورتى به صورت دیگر. «أَنّى یکونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکنْ لَهُ صاحِبَة»، داشتن فرزند فرع وجود همسر است تا از طریق لقاح بچه دار شوند، خدا همسرى ندارد. «وَ خَلَقَ کلّ شَىء»، به حکم توحید در خالقیت ماسواى خدا مخلوق او است، طبعاً مسیح که او را فرزند خدا مى انگارند، مخلوق او است، در این صورت چنین موجودى نمى تواند فرزند او باشد.

در آیه ۱۱۷ سوره بقره برهان دیگرى نیز هست و آن این که: هرگاه اراده خدا به تحقّق چیزى تعلّق گیرد، فوراً انجام مى گیرد و در تحقّق آن تدریج در کار نیست، در حالى که فرزند نتیجه تبدیل جزئى از بدن به موجودى دیگر به مرور زمان است و این کار، با سنت خدا در آفرینش که بر پایه «کن فیکون» است، سازگار نیست. فخر رازى مى گوید: «بدیع به کسى مى گویند که بدون ابزار و ماده و دور از زمان، کار صورت مى دهد و فرزند دارى جدا از این سه عامل نیست». آن گاه مى افزاید «اگر بدیع را صفت فعل بگیریم مفاد آن همین است و اگر صفت ذات بگیریم به معناى بى مثل و نظیر مى باشد، و گاهى مى گویند هذا شىءٌ بدیع، یعنى بى نظیر است و خدا به این اسم از همه موجودات شایسته تر است، زیرا براى او مِثْلِى در ازل نبوده و در ابد نیز نخواهد بود».[۱۶]

در مجموع، اگر مراد از فرزند داشتن خداوند آن است که او از طریق طبیعى و معهود داراى فرزند شده است چنین امرى درباره خدا صحیح نیست، زیرا این معنا درباره کسى تصور مى‌شود که قادر نباشد از طریق خلق و ایجاد به صورت دفعى آن را بدست آورد؛ نه خدا که قادر است با اراده آنچه را که مى‌خواهد بیافریند[۱۷] و اگر مراد آن است که خداوند بدون نیاز به همسر، نطفه و... فرزند را ابداع کرده است، این هم درست نیست، چون اگر بنا باشد آنچه خداوند ابداع کرده فرزند او باشد باید همه مخلوقات آسمان و زمین فرزند او باشند، چون او «بَدیعُ السَّماواتِ وَالاَرض» است و ترجیحى هم در کار نیست.[۱۸]

پانویس

  1. الاسماء والصفات، ج‌۱، ص‌۵۵‌؛ النور الاسمى، ص‌۴۵۹؛ شرح توحید الصدوق، ج‌۱، ص‌۲۱۶.
  2. نهج‌البلاغه، خطبه ۹۰ - ۹۱، ۱۶۵، ۱۹۱، ۲۱۱.
  3. تهذیب، ج‌۳، ص‌۷۱، ۸۴‌، ۹۳؛ بحارالانوار، ج‌۹۲، ص‌۳۹۳؛ ج‌۹۴، ص‌۲۲۷.
  4. المصباح، ص‌۳۸، «بدع».
  5. مفردات، ص‌۱۱۰؛ لسان‌العرب، ج‌۱، ص‌۳۴۲؛ النهایه، ج‌۱، ص‌۱۰۶، «بدع».
  6. مفردات، ص‌۱۱۱؛ لسان العرب، ج‌۱، ص‌۳۴۲، «بدع».
  7. اسماءاللّه الحسنى، ص‌۲۲۷؛ النور الاسنى، ص‌۴۵۹.
  8. تفسیر ابن‌عربى، ج‌۱، ص‌۳۹۳.
  9. بحارالانوار، ج‌۸۸‌، ص‌۶۹‌.
  10. شرح الاسماء، ص‌۹۴؛ شرح اسماء الله الحسنى، ص‌۱۵۰.
  11. رحمة من الرحمن، ج‌۱، ص‌۱۸۴؛ التبیان، ج‌۴، ص‌۲۲۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۳۶۶؛ التفسیرالکبیر، ج‌۴، ص‌۲۷.
  12. تفسیر عیاشى، ج‌۱، ص‌۳۷۳؛ البرهان، ج‌۲، ص‌۴۶۱.
  13. تهذیب، ج‌۳، ص‌۱۲۵؛ وسائل الشیعه، ج‌۷، ص‌۴۶۹.
  14. المیزان، ج‌۱، ص‌۲۶۱.
  15. المیزان، ج‌۱، ص‌۲۶۱.
  16. رازى، لوامع البینات، ص ۳۵۰.
  17. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۱۱۸.
  18. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۱۱۸.

منابع

  • "بدیع"، دائرةالمعارف قرآن کریم، رضا محمدى، ج۵، ص۴۲۵-۴۲۷.
  • منشور جاوید، آیت‌الله جعفر سبحانی، ج۲، ص۱۵۹-۱۶۰.
اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.