اراده

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اراده» حالت یا صفتى است که پس از تصور منفعت یا مصلحت در انسان حاصل شده و موجب ترجیح آگاهانه یکى از دو طرف فعل و ترک مى‌شود. کلمه اراده و مشتقات آن در قرآن کریم ۹۰ بار بکار رفته و ضمن آن به موارد گوناگون اراده انسان‌ها مانند اراده خوبى‌ها و بدى‌ها و یا اراده دنیا و آخرت اشاره شده است.

واژه‌شناسی

«اراده»، مصدر باب افعال از ماده «رَوْد» به ‌معناى خواستن و به چیزى میل و رغبت کردن،[۱] و یا به ‌معناى طلب و رفت و آمد در جستجوى چیزى[۲] است.

تعریف اراده

اراده در فلسفه و کلام به ‌صورت‌هاى گوناگونى تعریف شده است، مانند: حالتى که پس از تصور منافع و مصالح براى فاعل حاصل مى‌شود؛[۳] یا صفتى که صاحبش را به یکى از دو طرف مقدور سوق مى‌دهد؛[۴] یا صفتى که به واسطه آن، از دو طرفِ ممکن یک طرف همراه با علم و شعور ترجیح داده مى‌شود؛[۵] و یا علمى که سبب صدور فعل مى‌شود بدون آن‌که این صدور از روى کراهت و جبر باشد؛[۶] شوق مؤکدى که به دنبال ادراک امر ملائم پدید مى‌آید، چه ادراک یقینى باشد و چه ظنّى یا تخیّلى؛[۷] شوق به برطرف کردن نقصى که شخص در وجود خود مى‌بیند؛[۸] قصدى که به دنبال جزمِ حاصل از ادراک تصورى و تصدیقى پدید مى‌آید؛[۹] عزم راسخى که پس از مقدمات فعل، یعنى تصور و تصدیق و میل و جزم و عزم پدید مى‌آید.[۱۰] برخى نیز اراده را معنایى منافى با کراهت و اضطرار دانسته‌اند.[۱۱]

در معنایى جامع مى‌توان اراده را حالت یا صفتى دانست که پس از تصور منفعت یا مصلحت در فاعل حاصل شده و موجب ترجیح یکى از دو طرف مى‌شود؛ بنابراین برخى از تعاریف پیشین نادرست است و برخى نیز تعریف دقیق اراده نیستند؛ بلکه از لوازم آن شمرده مى‌شوند.

اراده در انسان، از کیفیات نفسانیه (امور وجدانى مانند لذت و درد) بوده و شناختن آن براى او آسان است؛ ولى علم به ماهیت آن و نیز تعریف دقیق آن مشکل است.[۱۲] در عرفان، اراده یکى از منازل سلوک دانسته شده است و برخى آن را نخستین درجه از سلوک عارفان دانسته و گفته‌اند: در چنگ زدن به ‌دست‌گیره محکم (الهى) رغبتى است که باعث مى‌شود باطن شخص براى اتصال حقیقى به عالم قدس به ‌سوى آن حرکت کند. این رغبت در پى تصدیق جازم (خواه از راه یقین برهانى بدست آید یا اعتقاد ایمانى) حاصل ‌مى‌شود.[۱۳]

برخى دیگر در تبیین آن گفته‌اند: نفس را از خواسته‌هایش منع کردن و او را به اوامر حق و رضا به قضاى او متوجه ساختن، یا ترک کردن عادت و ترک فرورفتن در شهوات و غفلت از حق و توجه به امور دنیایى،[۱۴] یا انگیزه‌هاى حقیقی را از روى میل و رغبت اجابت ‌کردن،[۱۵] یا دل را به طلب حق متوجه ساختن،[۱۶] یا مبدأ محبت یا پاره‌اى از آتش محبت که در دل مى‌افتد و شخص را به اجابت انگیزه‌هاى حقیقت سوق مى‌دهد.[۱۷]

اِسناد اراده به موجوداتى مانند دیوار (سوره کهف، ۷۷) که داراى شعور نیستند، مَجاز است؛[۱۸] البته در این خصوص باید به این نکته توجه داشت که نگاه ما به موجودات، دو گونه است: گاهى با دید واقعى و حقیقى به اصل حقیقت وجود بدون در نظر گرفتن مراتب آن نظر مى‌کنیم. در این صورت تمام موجودات، حتى جمادات به ‌اندازه بهره‌اى که از وجود دارند، داراى علم و شعور و اراده‌اند و اسناد اراده به آن‌ها حقیقى است؛ ولى گاهى با دید ظاهرى به مقایسه بین مراتب وجود مى‌پردازیم. با این دید، موجودات به دو بخش با شعور و فاقد شعور تقسیم مى‌شوند و اسناد اراده به قسم اول حقیقت و به قسم دوم مجاز خواهد بود؛ بنابراین اراده مانند وجود، مشترک معنوى است که حقیقت آن واحد، ولى داراى مراتب است.[۱۹]

اراده گاهى به خداوند اسناد داده مى‌شود که وجود آن در او به نحو ایجاب و فعلیت است، و گاهى نیز به غیرخدا اسناد داده مى‌شود. اراده در موجوداتى مانند انسان به ‌گونه امکان و استعداد است.[۲۰] اراده انسان چون در طول اراده تکوینى خدا قرار دارد، همیشه مقهور آن است.

موضوع این مقاله، اراده غیرخداوند است که در قرآن ۹۰ بار بکار رفته و ضمن آن به موارد گوناگون اراده انسان‌ها مانند اراده خوبى‌ها، اراده بدى‌ها، اراده دنیا، اراده آخرت، اراده پاداش گرفتن، اراده برترى یافتن، اراده وجه الله، اراده عزت، یا اراده امورى که توانایى انجام آن‌ها را ندارند، اشاره و نیز بیان شده که اراده شیطان، گمراه کردن انسان‌ها و ایجاد دشمنى بین آن‌ها است.

تفاوت اراده با دیگر عناوین مشابه

اراده با عناوین مشابهى نظیر اختیار، مشیت و قصد فرق دارد و این تفاوت چنین تبیین مى‌شود:

۱. اراده با اختیار ترادف ندارد؛ زیرا اولاً از آن جا که اختیار از «خیر» مشتق شده، به آنچه خیر است یا خیر دیده مى‌شود، تعلق مى‌گیرد و تعلق اراده به آنچه شرّ است یا شرّ دیده مى‌شود نیز ممکن است. ثانیاً در حالت اجبار و اکراه و نیز در حالت اضطرار، اختیار تحقق نمى‌یابد، ولى اراده در این دو حال نیز حاصل مى‌شود.[۲۱](سوره نور، ۳۳) این دو فرق به استعمال واژه‌هاى اراده و اختیار مربوط است.

۲. اراده و مشیت گاهى مترادف به نظر مى‌آیند ولى با هم تفاوت نیز دارند، زیرا مشیت، صرفاً خواستن چیزى است، ولى اراده به سمت آن چیز رفتن و اقدام کردن است و روشن است که گاهى چیزى خواسته مى‌شود ولى اراده بر انجام آن تعلق نمى‌گیرد؛ از این ‌رو مى‌توان گفت: مشیت، مرتبه ضعیف اراده است که با فعل فاصله دارد و اراده، مرتبه قوى مشیت و متصل به فعل است.[۲۲] در نگاه دیگر، اراده از تعیّنات مشیّت و متأخّر از آن است؛[۲۳] زیرا مشیّت مربوط به مرتبه علم، و اراده مربوط به مرتبه خارج است.

۳. اراده با قصد نیز مغایر است؛ زیرا قصد فقط به فعل خود قصدکننده تعلق مى‌گیرد؛ ولى اراده هم به فعل اراده‌کننده و هم به فعل غیرش متعلق مى‌شود.[۲۴] افزون بر این در معناى قصد، نوعى میانه‌روى نیز مورد نظر است.[۲۵]

اراده با عناوین دیگرى مانند قدرت، شهوت و میل، تمنّى و رضا، محبت و شوق که ممکن است با اراده یکى دانسته شوند نیز تفاوت دارد؛ زیرا قدرت صاحبش را به دو طرف فعل و ترک متمکن مى‌سازد ولى اراده یکى از دو طرف را ترجیح مى‌دهد. گاهى اراده هست و شهوت نیست؛ مانند خوردن دارویى تلخ که براى انسان مفید است و گاهى شهوت هست و اراده نیست؛ مانند این‌که انسان از خوردن غذاى لذیذى که براى وى مضر است، امتناع مى‌ورزد.[۲۶] اراده بنا به نظر برخى محققان فقط به مقدورى که زمان آن نیز گذشته نباشد تعلق مى‌گیرد، ولى تمنّى به امر مقدور و غیرمقدور و نیز به امر گذشته و آینده تعلق مى‌گیرد.[۲۷] اراده مربوط به آینده و رضا مربوط به گذشته یا حال است.[۲۸] محبت، مزیتى دارد که در اراده نیست زیرا وقتى گفته مى‌شود: «اُحبّه»، یعنى هیچ نوع بدى را براى او نمى‌خواهم؛ ولى وقتى گفته مى‌شود: «ارید له الخیر»، به این معنا نیست که هیچ‌گونه بدى را براى او نمى‌خواهم.[۲۹] اراده، میلى اختیارى ولى شوق، میلى طبیعى است؛ افزون بر این ‌که گاهى شوق هست و اراده نیست و گاهى اراده هست و شوق نیست.[۳۰]

مبادى اراده

همان ‌گونه که انجام هر فعل اختیارى به اراده مسبوق است، خود اراده نیز به مبادى و عللى مسبوق است که باعث تحقق اراده‌اى خاص مى‌شوند. در آیاتى از قرآن به برخى از این مبادى اشاره شده؛ مانند این‌که ایمان آوردن انسان در پى آن است که خداوند، ایمان را محبوب وى قرار داده در قلب او زینت دهد (سوره حجرات، ۷).

پیامبران به واسطه وحى الهى، کارهاى نیک را اراده کرده و انجام مى‌دهند (سوره انبیاء، ۷۳). امر الهى سبب اراده برخى امور به ‌وسیله پیامبران مى‌شود. (سوره کهف، ۷۹ و ۸۲) روى‌گردانى از یاد ‌خدا باعث مى‌شود که انسان فقط زندگى دنیا را اراده کند. (سوره نجم، ۲۹) پیروى از شهوات باعث ‌مى‌شود که شخص، انحراف دیگران را نیز اراده کند و... (سوره نساء، ۲۷).

از دیدگاه فلسفى، مبادى اراده به ‌ترتیب تصور، تصدیق و شوق است؛ یعنى در ابتدا چیزى تصور مى‌شود و بعد از تصور، تصدیق به فایده یا ضرر پیدا مى‌شود و در اثر این تصدیق، شوق به جذب منفعت که شهوت نامیده مى‌شود یا شوق به دفع ضرر که غضب نام دارد، پدید مى‌آید و با قوى ‌شدن این شوق، اراده تحقق مى‌یابد.

تصدیقى که از مبادى اراده است به سه قسم تقسیم مى‌شود: اول تصدیق یقینى که تصدیق به خیرات عالم عقل، یعنى دارالیقین است. دوم ‌تصدیق ظنى که تصدیق به خیرات محدود آخرتى است؛ خیراتى که به ‌دلیل محدود بودن، ظنى به ‌شمار مى‌آیند. سوم تصدیق تخیلى که تصدیق به خیرات دنیایى است؛ خیراتى که به ‌دلیل محدودیت و قابل زوال بودن تخیلى شمرده مى‌شوند.

قسم اول منشأ پیدایش اراده‌اى مى‌شود که مخصوص «مقربیّن» است. آن‌ها با این اراده، خیرات یقینى را مى‌طلبند. قسم دوم، اراده‌اى را پدید مى‌آورد که به «اصحاب یمین» اختصاص دارد. آنان با این اراده به سمت خیرات ‌آخرتى مى‌روند. قسم سوم باعث پیدایش اراده‌اى مى‌شود که خاص «اصحاب شمال» است. آنان با این اراده، همه همت خویش را متوجه امور دنیایى مى‌کنند.[۳۱]

متعلّقات اراده

مقتضاى صفت اراده آن است که متعلَّق داشته باشد. اراده شیطان در قرآن فقط به چیزى تعلق گرفته است که به ضرر معنوى انسان باشد؛ مانند گمراه کردن انسان‌ها: «وَیرِیدُ الشَّیطَانُ أَن یضِلَّهُمْ» (سوره نساء، ۶۰) و ایجاد دشمنى میان آنان: «إِنَّمَا یرِیدُ الشَّیطَانُ أَن یوقِعَ بَینَکمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِی الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ وَیصُدَّکمْ عَن ذِکرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ». (سوره مائده، ۹۱) قرآن با توجه به این مطلب از انسان‌ها مى‌خواهد تا در برابر اراده شیطان مقاومت و گناهانى مانند شراب‌خوارى و قماربازى را که شیطان خواستار آن است، ترک کنند: «...فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ». (سوره مائده، ۹۱) روشن است که اراده شیطان چون به انسان مرتبط است، تأثیر آن در ‌صورت مقاومت انسان، کم و در ‌صورت پذیرش یا سستى او، فراوان مى‌شود.

اراده انسان به امور گوناگونى تعلق مى‌گیرد. حتى ممکن است انسان به عللى مانند نادانى، گمراهى و لجاجت و ... امورى را اراده کند که از توان وى خارج است؛ چنان‌که چیزى را اراده کند که مخالف خواست تکوینى خدا است؛ مانند خروج از جهنم: «یرِیدُونَ أَن یخْرُجُواْ مِنَ النَّارِ وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنْهَا» (سوره مائده، ۳۷)، خاموش کردن نور خدا: «یرِیدُونَ أَن یطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یتِمَّ نُورَهُ» (سوره توبه، ۳۲)، نیرنگ به پیامبر و خیانت به او: «وَأَرَادُوا بِهِ کیدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ» (سوره انبیاء، ۷۰) و حتی هدایت کردن گمراهانى که دیگر قابل هدایت نیستند: «أَتُرِیدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللّهُ». (سوره نساء،‌ ۸۸)

متعلَّق اراده انسان سبب راجح و پسندیده بودن یا مرجوح و ناپسند بودن آن اراده است. برخی امورى که اراده آن‌ها پسندیده است؛ مانند آخرت: «وَمِنکم مَّن یرِیدُ الآخِرَةَ» (سوره آل ‌عمران، ۱۵۲)، ثواب آن: «وَمَن یرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ...» (سوره آل ‌عمران، ۱۴۵)، اصلاح: «إِن یرِیدَا إِصْلاَحًا» (سوره نساء، ۳۵)، تحصّن و پاک‌دامنى: «إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا» (سوره نور، ۳۳)، تذکر و شکر: « لِّمَنْ أَرَادَ أَن یذَّکرَ أَوْ أَرَادَ شُکورًا» (سوره فرقان، ۶۲)، وجه اللّه: «یرِیدُونَ وَجْهَهُ» (سوره انعام، ۵۲)، عزّت: «مَن کانَ یرِیدُ الْعِزَّةَ...» (سوره فاطر، ۱۰)، و کامل کردن دوره شیردادن به نوزاد: «...لِمَنْ أَرَادَ أَن یتِمَّ الرَّضَاعَةَ» (سوره بقره، ۲۳۳).

برخی امورى که اراده آن‌ها ناپسند است، مانند: دنیا: «مِنکم مَّن یرِیدُ الدُّنْیا» (سوره آل ‌عمران، ۱۵۲)؛ در ‌حالى‌ که خداوند، خواهان آخرت است: «تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَاللّهُ یرِیدُ الآخِرَةَ» (سوره انفال، ۶۷)، گمراهى مؤمنان و انحراف آنان از حق: «یرِیدُونَ أَن تَضِلُّواْ السَّبِیلَ» (سوره نساء، ۴۴)، تحریف کلام خدا: «یرِیدُونَ أَن یبَدِّلُوا کلَامَ اللَّهِ» (سوره فتح، ۱۵)، کار خلاف عفت: «إِنَّک لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ» (سوره هود، ۷۹)، ظلم و کج‌روى: «وَمَن یرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ...» (سوره حج، ۲۵)، فرار از جنگ: «إِن یرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا» (سوره احزاب، ۱۳).

چگونگى برخورد خداوند با انسان‌ها به نوع اراده آنان بستگى دارد. اگر کسى زندگى دنیا را اراده کند، خداوند در دنیا بخشى از خواسته‌هاى وى را به او مى‌دهد؛ ولى جزاى چنین شخصى در آخرت، عذاب جهنم و دورى از رحمت و مغفرت الهى است: «مَّن کانَ یرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا» (سوره اسراء، ۱۸) و اگر کسى زندگى آخرت را اراده کند و براى رسیدن به آن به ‌گونه‌اى شایسته بکوشد و به توحید و نبوت و معاد اعتقاد داشته باشد، خداوند از او تشکر مى‌کند. به این صورت که افزون بر پذیرش اعمال وى و اعطاى ثواب به او، وى را ستایش نیز مى‌کند: «وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِک کانَ سَعْیهُم مَّشْکورًا». (سوره اسراء، ۱۹)[۳۲]

ناگفته نماند که مقصود از اراده دنیا در آیات قرآن، آن است که شخص دنیا را به ‌صورت مستقل قصد نماید و از آخرت اعراض و آن را فراموش کند؛[۳۳] پس انسان مى‌تواند هم دنیا و هم آخرت را اراده کند به این صورت که دنیا را به تبع آخرت بخواهد.[۳۴]

گاهى انسان، اراده‌اى را به دیگرى نسبت مى‌دهد که در وى وجود ندارد؛ چنان‌که کافران قوم حضرت نوح علیه‌السلام درباره حضرت به قوم خویش گفتند: او اراده کرده است بر شما برترى طلبد: « یرِیدُ أَن یتَفَضَّلَ عَلَیکمْ» (سوره مؤمنون، ۲۴).

گاهى هم برخى وجود اراده‌اى را در خود ادعا مى‌کنند که در آن‌ها وجود ندارد؛ چنان‌که منافقان ادعا مى‌کنند که اراده آنان احسان‌کردن است: «إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ إِحْسَانًا...» (سوره نساء، ۶۲).

پانویس

  1. القاموس‌المحیط، ج‌۱، ص‌۴۱۵ «رود».
  2. اقرب‌الموارد، ج۲، ص۴۵۵ «رود»؛ شمس‌العلوم، ج۴، ص۲۶۸۱؛ المنجد، ص‌۲۸۶ «راد».
  3. گوهر مراد، ص‌۲۵۰.
  4. شرح المنظومه، ج‌۳، ص‌۶۴۷‌.
  5. المیزان، ج‌۱، ص‌۱۰۶.
  6. درة‌التاج، ص‌۵۶۹.
  7. شرح المنظومه، ج‌۳، ص‌۶۴۸‌.
  8. تهافت التهافت، ص‌۴۲.
  9. شرح المنظومه، ج‌۳، ص‌۶۴۷‌.
  10. شرح المنظومه، ج‌۳، ص‌۶۴۷‌.
  11. المصطلحات الکلامیه، ص‌۱۵.
  12. اسفار، ج‌۶، ص‌۳۳۵‌ـ‌۳۳۶.
  13. الاشارات و التنبیهات، ج‌۳، ص‌۳۷۸.
  14. الطبقات الصوفیه، ص‌۴۷۵.
  15. شرح منازل السائرین، ص‌۶۶.
  16. مصطلحات التصوف، ص‌۴۷.
  17. همان، ص‌۷۶‌ـ‌۹۶.
  18. المیزان، ج‌۱۳، ص‌۵۹‌ـ‌۶۰ و ۳۴۶
  19. اسفار، ج‌۶، ص۳۳۵‌ـ‌۳۳۶؛ الدرر الفوائد، ج‌۲، ص‌۷۹.
  20. اسفار، ج۶‌، ص۳۳۶; شرح‌المنظومه، ج۳، ص۶۴۸.
  21. الفروق اللغویه، ص‌۲۸.
  22. همان، ص‌۳۵، ش ۱۳۸.
  23. شرح فصوص الحکم، ص‌۸۱۶‌ـ‌۸۱۷‌.
  24. الفروق اللغویه، ص‌۴۲۹.
  25. نثر طوبى، ج‌۲، ص‌۳۰۱.
  26. اسفار، ج۴، ص۱۱۳؛ کشاف‌اصطلاحات الفنون، ج۱، ص‌۱۳۲‌ـ‌۱۳۶؛ الفروق اللغویه، ص‌۳۴.
  27. کشاف اصطلاحات‌الفنون، ج۱، ص۱۳۶‌ـ‌۱۳۲؛ الفروق‌اللغویه، ص‌۱۴۲.
  28. الفروق اللغویه، ص‌۳۴.
  29. همان، ص‌۴۸۴.
  30. اسفار، ج‌۴، ص‌۱۱۳.
  31. شرح المنظومه، ج‌۳، ص‌۶۴۸‌؛ شرح الاسماء، ص‌۳۴۴‌ـ‌۳۴۹؛ دررالفوائد، ج‌۲، ص‌۸۴‌.
  32. المیزان، ج‌۱۳، ص‌۶۳‌ـ‌۶۶‌.
  33. همان، ص‌۶۳‌.
  34. مجمع‌البیان، ج‌۶، ص‌۶۲۸‌.

منابع