مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابقى (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«أبقی» به معنای باقی‌ترین و پایدارترین، از صفات خداوند متعال است.

در قرآن کلماتی هست که از لحاظ حروف، حرکات، علامات و ضوابط عیناً یکسانند؛ ولی از نظر هویت صرفی یا معانی تفسیری و… متفاوتند؛ به این الفاظ «کلمات همشکل قرآن» اطلاق شده است. مثلا لفظ «أبْقی» در آیه «وَثَمُودَ فَمَا أَبْقَىٰ»[۱] فعل ماضی است؛ ولی در آیه «…وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَ أَبْقَىٰ»[۲] اسم تفضیل است.[۳]

لفظ «الأبقى» در قرآن هفت بار آمده و به وسیله آن عذاب و آخرت و رزق خدا و آنچه که پیش او است، توصیف شده و فقط در یک آیه به عنوان وصف خداوند آمده است، چنان که مى فرماید: «إِنّا آمَنّا بِرَبِّنا لِیغْفِرَ لَنا خَطایانا وَما أَکرهْتَنا علَیه مِن السّحر وَ اللّهُ خیرٌ و أَبْقى».[۴] (ساحران به فرعون گفتند) ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا از خطاها و سحرى که ما را بر آن وادار کردى ببخشد، و خدا بهتر و پایدارتر است.

در حقیقت جمله «خیرٌ و أبقى» پاسخ به تهدید فرعون است آنجا که گفت: «وَ لأُصَلِّبَنَّکمْ فى جُذُوعِ النَخْلِ وَ لتعْلَمُنَّ أیّنا أَشدّ عَذاباً وَ أَبقى».[۵] (فرعون گفت) شماها را از شاخه هاى درخت خرما مى آویزم تا بدانید کدام یک از نظر کیفر سخت و پاینده تر است.

در حقیقت جمله هاى «وَ اللّه خیرٌ و أبقى» مقابله با جمله هاى فرعون است که گفت: «أَیّنا أَشدّ عذاباً و أبقى».

اکنون سخن در متعلق «خیرٌ» و «أبقى» است، ممکن است متعلق هر دو ثواب باشد؛ ثواب خدا بهتر و پایدارتر است. و ممکن است متعلق «خیرٌ»، ثواب و متعلق «أبقى» عقاب باشد، یعنى ثواب خدا نیک و عقاب او پایدارتر است. و احتمال سوم این است که هر دو مطلق «اللّه» باشد، یعنى خدا از هر خیرى نیک تر و از هر باقى پایدارتر است، واین به خاطر این است که فرعون خود را «أبقى» نامید، درحالى که ساحران پس از ایمان، خدا را شایسته این وصف دانستند.

پانویس‌ها

  1. سوره نجم، ۵۱.
  2. سوره طه، ۷۱.
  3. محمود روحانی، المعجم الاحصائی لالفاظ القرآن الکریم، ج ۱، ص ۱۲۸.
  4. سوره طه، ۷۳.
  5. سوره طه، ۷۱.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.