آیه 24 سوره قمر

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۲۵ توسط Aghajani (بحث | مشارکت‌ها) (معانی کلمات آیه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ

مشاهده آیه در سوره


<<23 آیه 24 سوره قمر 25>>
سوره : سوره قمر (54)
جزء : 27
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و گفتند: آیا سزد که ما یک بشری از جنس خودمان را پیروی کنیم؟ در این صورت به گمراهی و جنون سخت در افتاده‌ایم.

پس گفتند: آیا ما بشری از جنس خود را که [تک و] تنهاست [و جمعیت و نیرویی با خود ندارد] پیروی کنیم؟! در این صورت در گمراهی و دیوانگی خواهیم بود.

و گفتند: «آيا تنها بشرى از خودمان را پيروى كنيم؟ در اين صورت، ما واقعاً در گمراهى و جنون خواهيم بود.»

گفتند: اگر از انسانى همانند خود پيروى كنيم گمراه و ديوانه باشيم؛

و گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

and they said, ‘Are we to follow a lone human from ourselves?! Indeed then we would be in error and madness.’

So they said: What! a single mortal from among us! Shall we follow him? Most surely we shall in that case be in sure error and distress:

For they said; Is it a mortal man, alone among us, that we are to follow? Then indeed we should fall into error and madness.

For they said: "What! a man! a Solitary one from among ourselves! shall we follow such a one? Truly should we then be straying in mind, and mad!

معانی کلمات آیه

  • سعر: (بر وزن عنق) جمع سعير است و نيز به معنى رنج و جنون آيد، در مجمع گويد: «السعر: الجنون» و بشتر ديوانه گويند «ناقة مسعورة» اصل آن به معنى التهاب و شعله‏‌ور شدن است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ «23» فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ «24»

قوم ثمود، هشدار دهندگان را تكذيب كردند. پس گفتند: آيا از ميان خود، از انسانى تك و تنها پيروى كنيم؟ در اين صورت ما در گمراهى و جنونى عميق خواهيم بود.

أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ «25» سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ «26»

آيا از ميان ما تنها بر او وحى نازل شده است؟ بلكه او بسيار دروغگو و خودخواه است. در آينده خواهند دانست كه دروغگو و خودخواه كيست.

إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ «27»

«1». حجر، 22.

جلد 9 - صفحه 357

همانا ما فرستادگان شتر ماده‌ايم براى آنان (و به حضرت صالح گفتيم:) پس مراقب (پايان) كار آنان باش و شكيبايى پيشه كن.

نکته ها

«سُعُرٍ» هم جمع «سعير» به معناى آتش گداخته است و هم جمع‌ «سُعُرٍ» به معناى جنون.

«أَشِرٌ» به كسى گفته مى‌شود كه شيفته‌ى خود باشد.

در آيه 24، كفّار به انبيا مى‌گويند: اگر ما تابع شما باشيم، در گمراهى و دوزخ يا جنون خواهيم بود! ولى در آيه 47 مى‌خوانيم: «إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ» تبهكاران در گمراهى و دوزخند.

قوم ثمود، از حضرت صالح خواستند كه از دل كوه شترى را به عنوان معجزه خارج كند و او اين كار را كرد، ولى مردم اين شتر الهى را كشتند.

كفّار، در برابر پيامبران چند بهانه داشتند و مى‌گفتند:

الف) او بشرى مثل ماست.

ب) او يك نفر از ميان خود ماست.

ج) تعداد ما زياد است و پيروى يك جمعيّت از فردى كه مثل خود و ماست، سزاوار نيست. «أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ»

امّا هيچ يك از اين بهانه‌ها منطقى نيست، زيرا:

اوّلًا: بشر بودن، نقطه‌ى قوّت پيامبران است تا بتوانند الگوى ديگر افراد بشر باشند.

ثانياً: تمام انبيا يك نفر بودند و در طول تاريخ افرادى كه يك تنه قيام كردند و طرح اصلاحى داشتند كم نبودند.

ثالثاً: اصل، پيروى از حق است، نه تعداد پيروان يا رهبران.

پیام ها

1- كار قوم ثمود، تكذيب‌هاى پى در پى بود. «كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ»

2- كفّار در برابر پيامبران، منطق و استدلال ندارند. مى‌گويند: چرا او پيامبر شد و ما نشديم؟ أَ بَشَراً مِنَّا ...

3- زندگى انبيا عادى و در ميان مردم بوده است. «أَ بَشَراً مِنَّا»

4- گاهى انسان چنان سقوط مى‌كند كه فردى معصوم را به پيامبرى نمى‌پذيرد،

جلد 9 - صفحه 358

أَ بَشَراً مِنَّا ... ولى جماد بى‌شعور را خدا دانسته و آن را پرستش مى‌كند.

5- گاهى انسان به جايى مى‌رسد كه پيروى از پيامبر معصوم را كه منطق و معجزه دارد، انحراف مى‌پندارد. «إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ»

6- ايجاد شك و ترديد در ميان مردم، بستر تكذيب حق است. كَذَّبَتْ‌ ... أَ بَشَراً مِنَّا ... أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ‌

7- هم قرآن ذكر است، نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ ... «1» و هم آن چه به انبياى سابق نازل شده است. «أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا»

8- كافران لجوج، پيامبر خدا را خودخواه مى‌خواندند. «كَذَّابٌ أَشِرٌ»

9- دروغ و خودخواهى را حتّى كفّار لجوج بد مى‌دانند. (و به همين دليل به پيامبر نسبت دروغ و خودخواهى مى‌دادند). «بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ»

10- مبلّغان دينى بايد آمادگى شنيدن تندترين تهمت‌ها را داشته باشند. «بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ»

11- سخنان ياوه را پاسخ دهيد. فَقالُوا ... سَيَعْلَمُونَ‌ ...

12- قيامت، روز آشكار شدن حقايق و رسوا شدن كافران است. «سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ»

13- معجزات، وسيله‌ى آزمايش مردمند. «مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ»

14- پيامبران، امت خود را زير نظر دارند. «فَارْتَقِبْهُمْ»

15- رهبران دينى بايد صبور باشند. «وَ اصْطَبِرْ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ «24»

جلد 12 - صفحه 380

فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا: پس گفتند آيا آدمى را كه از جنس ما است، واحِداً نَتَّبِعُهُ‌: منفرد و يگانه كه هيچ تبعى و حشمى ندارد پيروى كنيم او را. استفهام بر سبيل انكار است، يعنى تابع شخصى نمى‌شويم كه مماثل ماست و هيچ فضيلتى و مزيتى ندارد بر ما، و بى‌يار و بى‌خويش و قوم است. إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ: بدرستى كه ما آن هنگام كه پيروى او كنيم، هر آينه در گمراهى و آتشهاى سوزان باشيم. حقيقت مطلب آنكه اين كلام حضرت صالح عليه السّلام بود كه در اول مرتبه با قوم خود مى‌فرمود كه اگر تابع قول من نشويد از طريق حق گمراه باشيد و در آخرت به آتش نيران گرفتار گرديد، ايشان آن را معكوس نموده به او گفتند كه اگر تابع تو شويم در ضلالت افتيم و در آخرت به آتش سوزان گرفتار شويم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «22» كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ «23» فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ «24» أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ «25» سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ «26»

إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ «27» وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ «28» فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى‌ فَعَقَرَ «29» فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ (30) إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ (31)

جلد 5 صفحه 103

ترجمه‌

و بتحقيق آسان نموديم قرآن را براى پند گرفتن پس آيا پند گيرنده‌ئى هست‌

تكذيب كردند قوم ثمود بيم‌دهندگان را

پس گفتند آيا انسانى را كه از جنس ما و منفرد است پيروى كنيم همانا ما در اين وقت در گمراهى و عذابهاى گوناگونيم‌

آيا القاء شده بر او وحى آسمانى از ميان ما بلكه او است بسيار دروغگوى خودپسند و متكبّر

زود باشد كه بدانند فردا كيست بسيار دروغگوى خودپسند و متكبّر

همانا ما فرستندگانيم ناقه را آزمايش براى آنها پس مراقب آنها باش و صبر كن‌

و آگاه كن آنها را كه آب قسمت شده است ميانشان هر قسمتى حاضر شده بنوبت‌

پس خواندند يارشان را پس مرتكب كشتار شد و پى كرد

پس چگونه بود عذاب من و بيم دادنم‌

همانا ما فرستاديم بر آنها يك صوت مهيب را پس بودند مانند گياه خشك فراهم آورده انباردار.

تفسير

خداوند متعال اين آيه شريفه را بعد از نقل قصص تكرار فرموده براى تأكيد معنى و تثبيت آن و مزيد تأثير و تقرير در اذهان شنوندگان و بنظر حقير چنانچه در اوائل كتاب اشاره بآن شد تكرار از لوازم وعظ و خطابه است و احتياج بنكته ندارد و بعضى از مفسّرين آنرا اشاره بجهاتيكه براى تسهيل قرآن در بيان مفاد اين آيه در ضمن آيات سابقه ذكر شد گرفته‌اند از قبيل تبيين احكام و تقرير معارف و توضيح مواعظ و تسهيل براهين و تعبير از وقايع بعبارات متعدّده و بيان آنها بأمثله مختلفه كه هر جهتى اقتضاء تكرارى دارد و متذكر فرموده كفار مكّه را بتكذيب قوم ثمود حضرت صالح را كه يكى از منذرين بانذار الهى و پيغمبران خدا بود كه تكذيب يكى از آنها باعتبار وحدت قول و دعوت همه بتوحيد در حكم تكذيب همه ميباشد و دليل آنها از غايت جهل و نادانى بر مدّعاى خودشان كه نفى رسالت آن حضرت بود اين بود كه يك نفر بشر كه از جنس ما است و مانند ما ميخورد و ميآشامد و در كوچه و بازار راه ميرود و اتباع و انصارى ندارد چگونه ممكن است بمقام نبوّت برسد و از طرف خداوند بر خلق مبعوث‌

جلد 5 صفحه 104

گردد و ما مجبور باطاعت و تبعيّت از قول و فعل او باشيم اگر چنين باشد ما در گمراهى و خطا و شدّت و عذاب و التهاب از ناملائمات زيادى واقع خواهيم شد يا چون حضرت صالح بآنها فرموده بود در صورت مخالفت دستورات من در آتشهاى سوزانى واقع خواهيد شد آنها معارضه بمثل نمودند و گفتند در صورت متابعت در آتشها و التهاباتيم چون اصل سعر بمعناى التهاب است يا تعجب نمودند كه چگونه ميشود ما از ترك متابعت او در آتشهاى سوزانى باشيم و باز تعجب نمودند كه وحى الهى يا كتاب آسمانى نازل شود بر يك نفر عادى از بين جماعتى كه از يك قبيله هستند و با يكديگر زندگى ميكنند و اخيرا تصريح كردند كه او كذّاب است و براى خودخواهى و رياست و تكبّر نمودن بر ما اين ادّعا را نموده لذا خداوند فرموده فرداى قيامت معلومشان ميشود كه كذاب أشر كيست يا حضرت صالح بدستور الهى بآنها فرموده چون ستعلمون بصيغه خطاب نيز قرائت شده است بنابر حكايت قول آن حضرت يا التفات از غيبت بخطاب در كلام خدا در هر حال بتفصيلى كه در سوره اعراف گذشت خداوند ناقه‌اى را براى امتحان آنها از كوه بيرون آورد و بحضرت صالح دستور فرمود كه مراقب سلوك آنها با ناقه و منتظر امر الهى در باره آنها باشد و بر آزار و ايذاء آنان صبر فرمايد و بآنها خبر دهد كه خداوند مقرّر فرموده كه آب رودخانه بين آنها و ناقه قسمت شود يك روز حق آنها و يكروز حق ناقه باشد و سهم هر كدام محفوظ و حاضر و آماده براى صاحبش بنوبه خود بماند پس آنها يار و مصاحب خودشان قدار بن سالف را خواندند و او را وادار بقتل ناقه كردند و او با دو ضرب شمشير آن حيوان را كشت و پى كرد و شايد بملاحظه وادار شدن او بقتل يا با دو ضرب واقع شدن آن باشد كه خداوند فرموده فتعاطى فعقر چون تعاطى تناول شى‌ء بتكلّف است پس خداوند بيك فرياد جبرئيل گوشهاى آنها را پاره و دلهاشان را متلاشى فرمود و همه در يك چشم بهم زدن مردند و بدنهاشان خشك و خرد شد مانند گياه خشك كه صاحب محوّطه‌ئى از چوب و نى براى علوفه گوسفندان خود جمع نموده و زير دست و پاى آنها در زمستان ريز ريز شده و محتظر بفتح نيز قرائت شده و بنابراين ظاهرا مراد گياه يا نى و سر شاخه خرد

جلد 5 صفحه 105

خشكى است كه براى احتظار جمع شده مانند آنكه بآجرى كه براى بناء خانه جمع شده ميگويند آجر بناء و حظيره بر چنين محوّطه اطلاق ميشود و حظيرة القدس از القاب بهشت است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَقالُوا أَ بَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُه‌ُ إِنّا إِذاً لَفِي‌ ضَلال‌ٍ وَ سُعُرٍ «24»

‌پس‌ گفتند آيا بشري‌ ‌را‌ ‌از‌ جنس‌ خودمان‌ تنها متابعت‌ كنيم‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ صورت‌ محققا ‌ما ‌هر‌ آينه‌ ‌در‌ ضلالت‌ و گمراهي‌ و ‌در‌ زحمت‌ و شدّت‌ و گرفتاري‌ و عذاب‌ وارد مي‌شويم‌ گويا اينها منكر نبودند ‌که‌ مي‌شود ‌رسول‌ بشر ‌باشد‌ و اشكال‌ ‌آنها‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ بقول‌ يك‌ نفر چگونه‌ دست‌ برداريم‌ ‌از‌ آلهه ‌خود‌ ‌که‌ آباء و اجداد ‌ما پرستش‌ مي‌كردند. ‌در‌ موضوعات‌ خارجيّه‌ قول‌ يك‌ نفر حجّت‌ نيست‌ چه‌ رسد ‌در‌ امر دين‌ آنهم‌ همچه‌ امري‌ باين‌ بزرگي‌ ‌اگر‌ قول‌ ‌او‌ ‌را‌ بپذيريم‌ ‌ما ‌در‌ ضلالت‌

جلد 16 - صفحه 357

مي‌افتيم‌ و بعذاب‌ و شدّت‌ و سختي‌ دچار مي‌شويم‌.

فَقالُوا أَ بَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُه‌ُ إِنّا إِذاً لَفِي‌ ضَلال‌ٍ وَ سُعُرٍ لكن‌ غافل‌ ‌به‌ اينكه‌ ‌در‌ امر دين‌ قول‌ جماعت‌ ‌هم‌ اعتبار ندارد مثل‌ آباء ‌آنها‌ ‌که‌ پرستش‌ آلهه‌ مي‌كردند بايد ‌از‌ روي‌ مدرك‌ و دليل‌ و حجّت‌ ‌باشد‌ چه‌ يك‌ نفر ‌باشد‌ ‌ يا ‌ هزار نفر و خداوند ‌که‌ ارسال‌ ‌رسول‌ مي‌كند ‌با‌ مدرك‌ و دليل‌ ارسال‌ مي‌فرمايد ‌به‌ اعطاء معجزه‌ بدست‌ ‌او‌ ‌که‌ نشاني‌ ‌باشد‌ ‌که‌ فعل‌ الهي‌ ‌که‌ ‌از‌ قدرت‌ بشر خارج‌ ‌است‌ بدست‌ ‌او‌ جاري‌ شود لذا حضرت‌ صالح‌ بي‌مدرك‌ مدّعي‌ رسالت‌ نشد ‌به‌ ناقه‌ و فصيل‌ متمسّك‌ ‌شده‌ ‌مع‌ ‌ذلک‌ تكذيب‌ كردند ‌او‌ ‌را‌ و گفتند.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 24)- سپس به علت تکذیب آنها پرداخته، می‌افزاید: «و گفتند: آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود» (فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).

آری! کبر و غرور و خودبینی و خودخواهی حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبیا بود، آنها می‌گفتند: صالح فردی مانند ما است، دلیلی ندارد که ما از او پیروی کنیم! او چه امتیازی بر ما دارد که رهبر باشد، و ما پیرو و تابع او؟! این همان اشکالی است که امتهای گمراه غالبا به انبیا داشتند که آنها افرادی از جنس ما هستند و به همین دلیل نمی‌توانند پیامبر الهی باشند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج10، ص451

منابع