آیه 14 سوره قصص

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۰۶ توسط Aghajani (بحث | مشارکت‌ها) (معانی کلمات آیه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<13 آیه 14 سوره قصص 15>>
سوره : سوره قصص (28)
جزء : 20
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و چون موسی به سن عقل و رشد رسید و حد کمال یافت ما به او حکم نبوت و مقام علم عطا کردیم و چنین پاداش به مردم نیکوکار می‌دهیم.

چون به توانایی [جسمی و عقلی] خود رسید و رشد و کمال یافت، به او حکمت و دانش دادیم؛ و این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.

و چون به رشد و كمال خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم، و نيكوكاران را چنين پاداش مى‌دهيم.

چون به حد بلوغ رسيد و برومند شد، او را فرزانگى و دانش داديم و نيكوكاران را چنين پاداش مى‌دهيم.

و هنگامی که (موسی) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم؛ و این گونه نیکوکاران را جزا می‌دهیم!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

When he came of age and became fully matured, We gave him judgement and knowledge, and thus do We reward the virtuous.

And when he attained his maturity and became full grown, We granted him wisdom and knowledge; and thus do We reward those who do good (to others).

And when he reached his full strength and was ripe, We gave him wisdom and knowledge. Thus do We reward the good.

When he reached full age, and was firmly established (in life), We bestowed on him wisdom and knowledge: for thus do We reward those who do good.

معانی کلمات آیه

  • اشد: جوانى و نيرومندى. گويند: آن از هيجده سالگى شروع مى‌‏شود چنان كه در حديثى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است.
  • استوى: يعنى بر كار خود مسلّط شد. استواء اگر با «على» باشد به معنى‏ استقرار يافتن و بر قرار شدن باشد مثل: «استوت على الجودى» يعنى كشتى بر جودى استقرار يافت و اگر با «الى» باشد به معنى توجه و قصد و رو كردن آيد.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‌ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «14»

چون موسى نيرومند شد و كامل گرديد، به او حكمت و دانش عطا كرديم و ما اين‌گونه نيكوكاران را پاداش مى‌دهيم.

نکته ها

«أشد» از «شدت»، به معنى نيرومند شدن و «اسْتَوى‌» از «استواء» به معناى كمال خلقت واعتدال آن است.

عبارت‌ «حُكْماً وَ عِلْماً» سه مرتبه در قرآن مجيد آمده كه در همه موارد، حُكم بر علم مقدّم‌

جلد 7 - صفحه 28

شده است. «حكم» به معناى فهم درست و قدرت بر داورى صحيح و «علم» به معناى داشتن آگاهى و اطلاعات است.

پیام ها

1- اوّلين شرط پذيرش مسئوليّت، بلوغ جسمانى است. «وَ لَمَّا بَلَغَ»

2- بلوغ واقعى، تنها به رشد جسمى و نيروى جنسى نيست، بلكه به كمال فكر و عقل نيز وابسته است. «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‌»

3- وعده‌هاى الهى، تخلّف‌ناپذير است. جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ‌- وَ لَمَّا بَلَغَ‌ ... آتَيْناهُ‌

4- نزول الطاف الهى، شرايط مناسب مى‌خواهد. وَ لَمَّا بَلَغَ‌ ... آتَيْناهُ‌

5- حكمت بر علم مقدّم است. «حُكْماً وَ عِلْماً»

6- لطف به نيكوكاران، سنّت الهى است. «وَ كَذلِكَ»

7- پاداش نيكوكاران، منحصر به آخرت نيست. «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (بهره‌مند شدن موسى عليه السلام از حكمت ودانش، پاداش الهى در برابر احسان اوست.)

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‌ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «14»

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ‌: و زمانى كه رسيد موسى به غايت قوت خود و كمال جوانى كه سى سال است. نزد ابن عباس چهل سال باشد، و حديث «لم يبعث نبىّ الّا على رأس الاربعين» «1» مبعوث نشود هيچ پيغمبرى مگر بعد از چهل سال، مصدق اين قول است. وَ اسْتَوى‌: راست شد قد او و عقل او، يعنى به نهايت نشو و نما و غايت زيركى. نزد بعضى اشدّ سى سال و استوى چهل سال، يعنى چون از سى به چهل رسيد كه منتهاى نشو و نما و كمال عقل است، آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً:

داديم او را نبوت و دانش در دين. يا علم حكما و علما به او عطا فرموديم تا آنكه قبل از مرتبه نبوت بر طريقه انبياء مشى و قول او هميشه بر وجه صواب بود نه خطا. و اين تفسير موافق به نظم قصه، زيرا نبوت موسى بعد از هجرت بود در مراجعت نه قبل از آن. و بنا بر تفسير اول مراد به ايتاى نبوت وعده آن خواهد بود به موسى. يا مراد به ايتاى نبوت و شريعت و اعطاى تورات باشد بعد از مراجعت و ذكر آن در اثناى اين قصه به جهت بيان هر دو وعده باشد يكى ردّ و ديگر نبوت در قوله‌ «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ‌: و مانند اينكه به موسى و مادر او بجا آورديم از لطف و احسان، پاداش مى‌دهيم نيكوكاران را.

تتمه: حضرت موسى بزرگ شد تا آنكه مادرش و قابله فوت شدند، و امر او مخفى بود، لكن بنى اسرائيل خبر او را مى‌پرسيدند تا آنكه فرعون مطلع شد كه‌

«1» سفينة البحار ج 1/ ص 505 بنقل از بيضاوى.

جلد 10 - صفحه 111

ايشان در تفحص موسى باشند، ميان آنها تفرقه و شدت سختى و نهى از خبر دادن او نمود. عاقبت در شب ماهتاب روشنى بيرون رفتند و جمع شدند نزد پيرمرد عالمى در صحرا و گفتند: كى از شدت و بلا نجات يابيم؟ گفت: و اللّه در بلا خواهيد بود تا آنكه خدا بفرستد از فرزندان لاوى پسر يعقوب نام او موسى بن عمران پسر بلند قامت پيچيده موى باشد. در اين سخن بودند كه ناگاه موسى بر استرى سوار هويدا شد، چون پير نظر كرد شناخت آن حضرت را، پرسيد: چه نام دارى؟ گفت:

موسى بن عمران. پير برجست و دست او را بوسيد، بنى اسرائيل بر او هجوم آورده پايش بوسيدند و ايشان را شيعه خود ناميد «1» در روايتى وارد شده كه فرعون به جهت اجتماع بنى اسرائيل بر موسى او را از شهر بيرون نموده بود و در خارج تا مدتى به سر مى‌برد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‌ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «14» وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى‌ حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى‌ فَقَضى‌ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ «15» قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «16» قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ «17» فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى‌ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ «18»

فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى‌ أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ «19»

ترجمه‌

و چون رسيد بكمال قوّتش و معتدل شد عقل و ادراكش داديم او را فرمان و دانش و اينچنين جزا دهيم نيكوكاران را

و داخل شد در شهر در وقت غفلتى از اهل آن پس يافت دو مرد را كه كار زار ميكردند كه اين از پيروان او است و اين از دشمنان او پس بيارى طلبيد او را آنكه بود از پيروانش بر ضرر آنكه بود از دشمنانش پس مشت زد او را موسى پس كشت او را گفت اين بود از كار شيطان همانا او است دشمنى گمراه كننده آشكار

گفت پروردگار من همانا من ستم كردم بر خود پس بيامرز مرا پس آمرزيد او را همانا او است آمرزنده مهربان‌

گفت پروردگار من بسبب آنچه انعام فرمودى بر من پس نشوم پشتيبان گناهكاران‌

پس گشت در آنشهر ترسان و منتظر مى‌بود پس در اين هنگام آنكه بيارى طلبيده بود او را ديروز بفرياد رسى خواست او را گفت باو موسى همانا توئى گمراه آشكار

پس چون خواست كه حمله كند بآنكه او دشمن آن دو بود گفت اى موسى آيا ميخواهى بكشى مرا همچنانكه كشتى نفسى را ديروز نميخواهى جز اينكه باشى ستمكار در زمين و نميخواهى كه باشى از اصلاح كنندگان‌

تفسير

و چون حضرت موسى بكمال قوّت بدنى و رشد عقلى رسيد خداوند او را بمنصب نبوّت فائز و از علم و حكمت بهره‌مند فرمود و بناء خداوند بر اين است كه كليه نيكوكاران را بپاداش لايق خودشان برساند و كلمه اشدّ كه بمعناى قوت و توانائى است يا مفردى است بصورت جمع يا جمعى است كه مفرد ندارد يا مفردش شدّت است و مراد از استواء اعتدال قوى و كمال عقل و ادراك است و در معانى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اشدّ هجده سال و استواء ملتحى شدن است و بعضى اشدّ را سى سال و استواء را چهل سال گفته‌اند و در هر حال مقدمات نيل آنحضرت باين سعادت عظمى بر حسب روايات ماثوره از ائمه اطهار و ظاهر اين آيات شريفه آنستكه او با عزّت و احترام نزد فرعون زيست فرمود تا بالغ شد و چون با فرعون در باب توحيد خداوند صحبت ميفرمود آن ملعون عازم قتل او گشت و حضرت از منزل او بيرون آمد و بنى اسرائيل سؤالاتى از او مينمودند و بتدريج معرفت بمقام او پيدا ميكردند تا يكى از مشايخ آنها كه داراى‌

جلد 4 صفحه 177

كتاب بود علائم و اوصاف منجى بنى اسرائيل را كه از اولاد لاوى بن يعقوب عليه السّلام است با آنحضرت تطبيق نمود و اسم او و پدرش را سؤال كرد و چون گفتند موسى بن عمران است از جاى جست و دست آنحضرت را بوسيد و مردم از او تبعيّت نمودند و بقدمهاى حضرت افتادند و بوسيدند و گرد او جمع شدند و شيعه او گشتند و اين خبر بگوش فرعون رسيد و او ميان بنى اسرائيل تفرقه انداخت و منع نمود آنها را از آنكه در اطراف آنحضرت باشند و او از مركز خارج و شبانه بهمان شهر يا بشهر ديگرى از شهرهاى فرعون وارد گرديد در بين نماز مغرب و عشاء يا در روز عيدى كه مردم مشغول بلهو و لعب بودند در هر حال وقتى بود كه مردم از حال او غفلت داشتند و ديد يكنفر از شيعيان اسرائيلى او با يكنفر قبطى از اتباع فرعون مشغول نزاعند و آن اسرائيلى استغاثه نمود از حضرت براى اعانت او بر دفع دشمن مهاجم خود و آنجناب اجابت فرمود و او را منع از تعرّض بشيعه خود كرد و او ممتنع نشد و حضرت خواست او را باز دارد در حاليكه غضب و تعصّب دينى بر او استيلا يافته بود مشتى باو زد كه فى الحال جان داد و حياتش بپايان رسيد و حكم خدا را بر او جارى فرمود چون كافر و مهاجم بمؤمن بود و فرمود اين تعرّض بمؤمن از عمل شيطان است كه مرتكب آن مستحق قتل ميشود و او دشمن اهل ايمان است و گمراه كننده آشكار بنى آدم و بعد روى نياز بدرگاه كار ساز آورده عرضه داشت كه من بخود ستم نمودم كه وارد اين شهر شدم و اين قتل خطائى از من سر زد مرا از ديده دشمنان بپوشان كه بر من ظفر نيابند و خداوند اجابت فرمود و او را از ديده دشمنان مستور داشت چون ذات اقدس او خطا پوش بندگان و مهربان بايشان است و اينكه از اين قتل تعبير بخطا شد باعتبار آن بود كه حضرت قصد قتل او را نداشت و آلت قتّاله استعمال ننمود و چنين قتلى عمدى نيست نه آنكه العياذ باللّه پيغمبر كه معصوم است خطا كار بوده بلكه او بوظيفه خود كه دفاع از نفس مؤمن بوده قيام فرموده حتى ميتوان گفت ترك اولى هم از او صادر نشده بلى محتمل است كه در دفع تعرّض قبطى ضرب كافى بوده و قتل از استيلاى غضب و تعصب دينى و قوّت بازوى حضرت ناشى شده باشد و او احتمال قصورى از خود در تحفّظ داده لذا چنانچه رسم بزرگان و اولياء خدا است در پيشگاه الهى اعتراف‌

جلد 4 صفحه 178

بتقصير و طلب مغفرت نموده و بنابراين جاى احتمال صدور ترك اولى است نه تحقّق آن آنهم خارج از اختيار و مستند بقوّه الهى و تعصب دينى كه عين مزيّت و فضيلت است و اقرار بگناه از آداب دعا و شعار عبوديّت در پيشگاه الهى و از لوازم قصور ممكن در مقابل واجب الوجود است و بهيچ وجه منافاتى با عصمت انبياء كه مختار اماميّه است ندارد و بعدا شكر خدا را بجا آورده براى آنكه نعمت قوّت و قدرتيكه باو داده صرف نموده و مينمايد در دفاع از اهل ايمان و جهاد در راه خدا نه پشتيبانى از مجرمان و كمك با ستم كاران و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه عرضه داشت پروردگارا براى نعمت قوّتى كه بمن عنايت فرمودى متعهد شدم كه هرگز كمك با گنه‌كاران ننمايم و بنظر حقير حسنى ندارد يا آنچه ذكر شد احسن است و در هر حال مشعر است بحسن اعانت مؤمنين و قبح معاونت ظالمين و در همان روز اين خبر منتشر در شهر شد كه موسى يكنفر از فرعونيان را كشت و فرداى آنروز در حاليكه حضرت خائف و مترصّد بود كه فرعونيان براى دستگيرى او و قصاص مقتولشان بيايند همان اسرائيلى ديروزى با قبطى ديگرى نزاع كرد و بحضرت استغاثه نمود و از او كمك خواست و آنجناب متغير شد و فرمود تو گمراهى هستى كه واضح است دورى تو از راه صواب چون اكنون كه غلبه با فرعونيان است نبايد هر روز با يكى از آنها مخاصمه نمود و با وجود اين بحال او رقت فرمود و خواست حمله كند بقبطى كه دشمن آنحضرت و اسرائيلى بود اسرائيلى براى آنكه حضرت او را غوىّ مبين خوانده بود تصوّر كرد ميخواهد باو حمله كند گفت ميخواهى مرا بكشى چنانچه ديروز يكنفر را كشتى معلوم ميشود تو ميخواهى ستمكار باشى در زمين بر مردم و نميخواهى از اصلاح كنندگان باشى در ميان آنها و بعضى گفته‌اند اين كلام را آن قبطى گفت چون واقعه ديروز را شنيده بود و فرار كرد و در حديث قمى ره از امام باقر عليه السّلام اينمعنى تأييد شده و اظهر از معناى سابق است ولى در حديث عيون از امام رضا عليه السّلام كه بيشتر معانى مذكوره در اين آيات از آن مستفاد است اشاره بمعناى اول شده بود و در مجمع آنرا باكثر مفسّرين نسبت داده است لذا قبلا ذكر شد و اللّه اعلم.

جلد 4 صفحه 179

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَمّا بَلَغ‌َ أَشُدَّه‌ُ وَ استَوي‌ آتَيناه‌ُ حُكماً وَ عِلماً وَ كَذلِك‌َ نَجزِي‌ المُحسِنِين‌َ «14»

و چون‌ ‌به‌ حد بلوغ‌ رسيد و قواي‌ ‌او‌ محكم‌ شد و ‌بر‌ صراط مستوي‌ قدم‌ برداشت‌ داديم‌ باو حكم‌ و علم‌ ‌را‌ و همين‌ نحو جزا ميدهيم‌ نيكوكاران‌ ‌را‌.

وَ لَمّا بَلَغ‌َ أَشُدَّه‌ُ بعضي‌ گفتند 33 سال‌ بعضي‌ گفتند 40 سال‌ لكن‌ ‌در‌ خبر ‌إبن‌ بابويه‌

جلد 14 - صفحه 213

مسندا ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ (ع‌) ‌است‌ فرمود

(ثمانية عشر سنه‌)

وَ استَوي‌ ‌در‌ حديث‌ ‌است‌ ‌يعني‌ محاسن‌ ‌او‌ ظاهر شد ‌يعني‌ ريش‌ درآورد.

آتَيناه‌ُ حُكماً وَ عِلماً بعضي‌ گفتند مراد ‌از‌ حكم‌ دين‌ حقه‌ و علم‌ باحكام‌ لكن‌ ‌اينکه‌ غلط ‌است‌ زيرا انبياء ‌در‌ تمام‌ عمر معصوم‌ بودند و شرط اولي‌ نبوت‌ و رسالت‌ و وصايت‌ عصمت‌ ‌است‌ بلكه‌ ظاهرا مراد ‌از‌ حكم‌ مقام‌ نبوت‌ ‌است‌ و مراد ‌از‌ علم‌ افاضه‌ علوم‌ ‌از‌ جانب‌ الهي‌ بوحي‌ و الهام‌ باو عنايت‌ شد بلي‌ مقام‌ رسالت‌ و تبليغ‌ هنوز باو عنايت‌ نشده‌ ‌بود‌ ‌تا‌ موقعي‌ ‌که‌ مأمور شد بدعوت‌ فرعون‌ و ‌اينکه‌ دو مقام‌ نسبتش‌ عام‌ و خاص‌ ‌است‌ «‌کل‌ ‌رسول‌ نبي‌ و ‌لا‌ عكس‌» چه‌ بسيار ‌از‌ انبياء بودند ‌که‌ داراي‌ مقام‌ رسالت‌ نبودند ‌حتي‌ حضرت‌ ‌رسول‌ (ص‌) ميفرمايد

«كنت‌ نبيا و الادم‌ ‌بين‌ الماء و الطين‌»

‌با‌ اينكه‌ مقام‌ رسالت‌ و دعوت‌ و ابلاغ‌ ‌پس‌ ‌از‌ چهل‌ سالگي‌ ‌بود‌ بلكه‌ دليل‌ قطعي‌ داريم‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ معني‌ زيرا حضرت‌ رسالت‌ قبل‌ بعثت‌ نه‌ تابع‌ دين‌ ابراهيم‌ ‌بود‌ و نه‌ عيسي‌ زيرا افضل‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌بود‌ بلكه‌ بدين‌ ‌خود‌ ‌بود‌ ‌پس‌ مقام‌ نبوت‌ ‌را‌ داشت‌ و ‌از‌ شواهد ‌اينکه‌ معني‌:

وَ كَذلِك‌َ نَجزِي‌ المُحسِنِين‌َ ‌است‌ زيرا ايتاء حكم‌ و علم‌ ‌پس‌ ‌از‌ محسن‌ بودن‌ موسي‌ ‌بود‌ ‌که‌ جزاء ‌آن‌ ايتاء حكم‌ و علم‌ ‌است‌ و محسن‌ كسي‌ ‌را‌ گويند ‌که‌ تمام‌ افعال‌ و اخلاق‌ و عقائد ‌آن‌ حسن‌ ‌باشد‌ ‌پس‌ فقه‌ و علم‌ باحكام‌ ‌را‌ داشته‌ بلكه‌ ممكن‌ ‌است‌ مراد ‌از‌ محسن‌ همان‌ مقام‌ عصمت‌ ‌باشد‌ ‌که‌ انبياء قبل‌ ‌از‌ مقام‌ نبوت‌ دارا بودند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 14)- موسی در طریق حمایت از مظلومان: در اینجا با سومین بخش از سر گذشت پر ماجرای موسی (ع) رو به رو می‌شویم که در آن مسائلی مربوط به دوران بلوغ او و پیش از آن که از «مصر» به «مدین» برود، و انگیزه هجرت او مطرح شده است.

نخست می‌گوید: «و هنϘǙřɠکه (موسی) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم و این گونه نیکو کاران را جزا می‌دهیم» (وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).

منظور از این علم و حکمت، وحی و نبوت نیست، بلکه همان آگاهی و روشن بینی و قدرت بر قضاوت صحیح، و مانند آن است که خدا به عنوان پاکدامنی و درستی و نیکو کاری به موسی داد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏8، ص:22

منابع