عجب

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۵۶ توسط Aghajani (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«عُجب» یا خودپسندی، عبارت است از بزرگ دیدن نعمت و خوشنودی به آن و فراموش کردن نعمت دهنده. این صفت ناپسند دارای آثار سوئی بوده و در قرآن و روایات نکوهش شده است.

مفهوم عجب

عُجب عبارت است: از بزرگ دانستن نعمت و تکیه بر آن و فراموش کردن نسبت نعمت با نعمت دهنده. اما اگر کسی از زوال نعمت در هراس باشد یا بترسد که نعمتش مکدّر شود یا از این جهت که نعمت را از جانب خدا می داند خوشحال باشد، در این صورت دچار عجب نشده چون عجب بزرگداشت نعمت با فراموش کردن نسبت آن به خداست.

اگر اضافه بر عجب، این حالت در انسان پیدا شود که خود را نزد خدا محقّ بداند و فکر کند که نزد خدا منزلتی دارد بطوری که در دنیا از عملش توقع کرامت داشته باشد و بیش از آن که فاسقان را مستحقّ بداند، خود را مستحقّ بداند که به هیچ ناخوشایندی گرفتار نشود این حالت اِدلال نامیده می شود.

یک مثال برای عجب و ادلال: گاهی انسان به دیگری هدیه ای می دهد که در نظرش بسیار با اهمیت جلوه می کند و لذا بر او منّت می نهد، این شخص در این صورت دچار عجب و خود پسندی شده است. اگر علاوه بر منّت او را به خدمت گیرد و از او انتظاراتی داشته باشد، دچار اِدلال شده است. ادلال به معنی ناز و کرشمه و نترسیدن از خدا به خاطر اعتمادی که بر اعمال و عبادت برای انسان حاصل می شود، چنانچه گویی او را بر خدا حقّی است که با وجود آن جای هیچ خوف و هراسی نیست.

عجب در آیات قرآن

  • خدای تعالی در مقام ردّ و مذمّت عجب می فرماید: «وَ یوْمَ حُنَین اذْ اعْجَبَتْکمْ کثْرتُکمْ»؛ و روز حنین که فریفته و مغرور کثرت خود شدید. [۱]
  • و می فرماید: «وَظَنُّوا انَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَاتاهمُ اللّهُ مِنْ حَیثُ لَمْ یحْتَسِبُوا»؛ آن ها گمان می کردند حصارهایشان ایشان را در مقابل خدا حفظ خواهد کرد ولی خدا از جانبی به سراغشان آمد که آن ها گمان نمی کردند. [۲] در این آیه کفار را مذمّت می کند که از قلعه ها و شوکت خود دچار عجب شده بودند.
  • و می فرماید: «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا»؛ زیانکارترین مردم کسانی هستند که کوشش آن ها در راه زندگی دنیا تباه شده ولی گمان می کنند که نیکوکاری می کنند. (سوره کهف،آیه۱۰۴)
  • و می فرماید: «افَمَنْ زُیّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»؛ آیا کسی که کردار زشتش در نظرش زینت داده شده و آن را نیکو پنداشته است؟ [۳] حالتی که در این آیه شریفه مطرح شده ناشی از عجب است.

عجب در روایات

  • پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله: عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یونُسَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِی عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ أَوْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَدِیثٍ ثَلَاثٌ مُهْلِکاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًی مُتَّبَعٌ و َإِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه؛ سه چیز است که باعث هلاکت می شوند، بخلی که از آن اطاعت شود، هوی و هوسی که از آن پیروی شود، و عجب شخص به خودش. [۴]
  • پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله: لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشـِیتُ عَلَیکمْ مَا هُوَ أَکبَرُ مِنْ ذَلِک الْعُجْب؛ اگر گناه نکنید بزرگتر از گناه بر شما می ترسم: و آن عجب (خود پسندی) است. [۵]
  • امام صادق علیه السّلام: إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِک مَا ابْتُلِی مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا؛ خدای تعالی می دانست که گناه از عجب و خود پسندی برای مؤمن بهتر است و اگر چنین نبود هرگز مؤمنی را به گناه مبتلا نمی کرد. [۶]
  • امام صادق علیه السّلام: مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَک؛ هر کس دچار عجب شود هلاک شده است.[۷]
  • امام صادق علیه السّلام:إِنَّ الرَّجُلَ لَیذْنِبُ الذَّنْبَ فَینْدَمُ عَلَیهِ وَ یعْمَلُ الْعَمَلَ فَیسُرُّهُ ذَلِک فَیتَرَاخَی عَنْ حَالِهِ تِلْک فَلَأَنْ یکونَ عَلَی حَالِهِ تِلْک خَیرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِیه؛ گاهی انسان گناه می کند و پشیمان می شود سپس عملی نیک انجام می دهد و خوشحال می شود، به علت همین سرور و شادمانی از حالی که قبل از عمل نیک داشت تنزّل می کند. پس اگر بر آن حال گناه باقی می ماند برایش بهتر بود. [۸]
  • امام صادق علیه السّلام:أَتَی عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ کیفَ صَلَاتُک فَقَالَ مِثْلِی یسْأَلُ عَنْ صَلَاتِهِ و َأَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ کذَا وَکذَا قَالَ فَکیفَ بُکاؤُک قَالَ أَبْکی حَتَّی تَجْرِی دُمُوعِی فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِکک وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکائِک وَ أَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا یصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیءٌ؛ عالمی نزد عابدی آمده از او پرسید: نمازت چگونه است؟ عابد گفت: آیا از چون منی درباره نمازش سؤال می کنی در حالی که از فلان وقت خدا را عبادت می کنم. پرسید: گریه ات چگونه است؟ جواب داد: می گریم تا اشکم جاری می شود. عالم گفت: اگر در حال ترس از خدا می خندیدی از این گریه در حال ادلال بهتر بود زیرا چیزی از عمل شخص مدلّ بالا نمی رود. [۹]
  • امام باقر علیه السّلام یا امام صادق علیه السّلام:دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَالْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ و َالْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِک أَنَّهُ یدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ یدِلُّ بِهَا فَتَکونُ فِکرَتُهُ فِی ذَلِک وَ تَکونُ فِکرَةُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَی فِسْقِهِ و َیسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ؛ دو نفر وارد مسجد شدند در حالی که یکی عابد بود و دیگری فاسق سپس از مسجد خارج شدند در حالی که فاسق به مرتبه صدیقین رسیده بود و عابد فاسق گشته بود، زیرا عابد در حالی داخل مسجد شد که با فکر در عبادتش دچار ادلال بود ولی فکر فاسق در پشیمانی از کرده خود بود و از گناهان خود استغفار می کرد. [۱۰]
  • امام صادق علیه السّلام:قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَینَمَا مُوسَی علیه السلام جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِیسُ و َعَلَیهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَی علیه السلام خَلَعَ الْبُرْنُسَ و َقَامَ إِلَی مُوسَی فَسَلَّمَ عَلَیهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَی مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا إِبْلِیسُ قَالَ أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَک قَالَ إِنِّی إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَیک لِمَکانِک مِنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ مُوسَی علیه السلام فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ فَقَالَ مُوسَی فَأَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ الَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَیهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَ اسْتَکثَرَ عَمَلَهُ و َصَغُرَ فِی عَینِهِ ذَنْبُهُ...؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حضرت موسی علیه السّلام نشسته بود که ابلیس با شنلی رنگارنگ نزد او آمد. وقتی نزدیک موسی رسید شنل را برداشت و سلام کرد. موسی علیه السّلام فرمود: کیستی؟ عرض کرد: ابلیس. فرمود: خدا تو را به کسی نزدیک نکند. عرض کرد: به خاطر منزلتی که نزد خدا داری برای عرض سلام آمده ام. پرسید این شنل چیست؟ عرض کرد: بوسیله آن قلوب مردم را می ربایم. فرمود: چه گناهی است که اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلّط و مستولی می شوی؟ عرض کرد: هنگامی که دچار عجب و خود پسندی شود و عباداتش در نظرش زیاد جلوه کند و گناهانش در نظرش کوچک شود. [۱۱]
  • امام صادق علیه السّلام:قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِدَاوُدَ علیه السلام یا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ قَالَ کیفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِینَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّیقِینَ قَالَ یا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ التَّوْبَةَ و َأَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ أَلَّا یعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَیسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَک؛ خدای تعالی به داود علیه السّلام فرمود: ای داود گناهکاران را مژده بده که من توبه پذیرم و گناهان را می بخشم و صدّیقین را بترسان که از اعمالشان دچار عجب نشوند، بدرستی که هر بنده ای را برای حساب نگاه دارم هلاک خواهد شد. [۱۲]
  • امام صادق علیه السّلام: الْعَجَبُ کلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یعْجَبُ بِعَمَلِهِ و َلَا یدْرِی بِمَا یخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ و َفِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشْدِ وَ ادَّعَی مَا لَیسَ لَهُ وَالْمُدَّعِی مِنْ غَیرِ حَقٍّ کاذِبٌ وَ إِنْ خَفِی دَعْوَاهُ و َطَالَ دَهْرُهُ و َإِنَّ أَوَّلَ مَا یفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِیعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِیرٌ و َیشْهَدَ عَلَی نَفْسِهِ لِیکونَ الْحُجَّةُ عَلَیهِ أَوْکدَ کمَا فُعِلَ بِإِبْلِیسَ و َالْعُجْبُ نَبَاتٌ حَبُّهَا الْکفْرُ وَ أَرْضُهَا النِّفَاقُ و َمَاؤُهَا الْبَغْی وَ أَغْصَانُهَا الْجَهْلُ و َوَرَقُهَا الضَّلَالَةُ و َثَمَرُهَا اللَّعْنَةُ وَ الْخُلُودُ فِی النَّارِ فَمَنِ اخْتَارَ الْعُجْبَ فَقَدْ بَذَرَ الْکفْرَ وَزَرَعَ النِّفَاقَ وَ لَابُدَّ لَهُ مِنْ أَنْ یثْمِر؛ تعجب می کنم از کسی که دچار عجب و خود پسندی می شود در حالی که نمی داند عاقبتش چگونه خواهد بود کسی که دچار عجب شود از راه هدایت و ارشاد منحرف شده و ادعای بی جا کرده است و کسی که ادعای ناحقّ کند دروغگو است اگر چه ادعای خود را مخفی کند و زمان بسیار بر او بگذرد. اولین معامله ای که با خودپسند انجام می شود این است که آن چه را که بدان می نازد از او می گیرند تا بداند که عاجز فقیری بیش نیست و بر علیه خود شهادت دهد تا حجت خدا درباره اش محکم تر شود همان گونه که با ابلیس عمل شد. عُجب گیاهی است که دانه اش کفر و زمینش نفاق و آبش سرکشی و شاخه هایش جهل و برگ هایش ‍ گمراهی و میوه اش لعنت و خلود در آتش است. پس کسی که عجب را برگزیند بذر کفر در مزرعه نفاق پاشیده و چاره ای ندارد جز آنکه میوه آن را بچیند. [۱۳]
  • علی بن سوید از امام کاظم علیه السّلام درباره عجبی که عمل را باطل می کند پرسید. حضرت فرمود:الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یزَینَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیرَاهُ حَسَناً فَیعْجِبَهُ و َیحْسَبَ أَنَّهُ یحْسِنُ صُنْعاً و َمِنْهَا أَنْ یؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیمُنَّ عَلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ و َلِلَّهِ عَلَیهِ فِیهِ الْمَنُّ؛ ععجب دارای درجاتی است، بعضی از آن درجات این است که کارهای زشت انسان در نظر زیبا جلوه کند و او آن ها را نیکو ببیند، درجه دیگرش آن است که انسان به خدا ایمان آورد و به خاطر ایمانش بر خدا منّت گذارد در حالی که خدا بر او منّت دارد. [۱۴]

آفات و مضرات عجب

  • عجب است که انسان را به کبر می خواند (چه این که عجب یکی از عوامل کبر است) و از کبر آفات بسیار به وجود می آید از جمله باعث می شود انسان گناهان خویش را فراموش کرده به آنها اهمیت ندهد زیرا خود را از بررسی اعمال خود بی نیاز می داند.
  • دیگر این که طاعات و عباداتش را در نظر خود بزرگ می بیند و باعث می شود که انسان به خاطر عباداتش بر خدا منّت نهد و همین برای نقصان یک انسان کافی است.
  • همچنین عجب و خود پسندی اگر به واسطه عبادات حاصل شـود، انسان را از دریافت آفات آنها کور می کند. کسی که دچار عجب است خود را فریب می دهد و با پروردگارش خدعه می کند و خود را از مکر خدا (عذاب الهی) در امان می داند و از عقاب خدا غافل می شود. در صورتی که قرآن عظیم می فرماید: «لایأْمَنُ مَکرَاللّهِ الا القَوْمُ الخاسِرُونَ»؛ از عقاب الهی غافل نمی شوند مگر زیانکاران. [۱۵]
  • همچنین انسان را از مشورت، استفاده از دیگران و یادگیری باز می دارد و سبب می شود که همیشه در ذلّت جهل باقی بماند و چه بسا کسانی که از نظریه اشتباهی خود در اصول یا فروع دچار عجب می شوند و سبب هلاکت خود را فراهم می کنند.

اقسام عجب و معالجه آن

عجب مرضی است که جز نادانی محض علت دیگری ندارد بنابراین درمانش علم و معرفت است، زیرا علاج هر مرض با ضد علت آن ممکن است. در این بحث عجب را فقط در مورد افعالی فرض می کنیم که تحت اختیار انسان هستند مثل عبادات که از آن ها به ورع و تقوی و عبادت تعبیر می شود. زیرا عجب به واسطه این افعال بیشتر از افعالی است که چون جمال و قدرت و اصل و نسب از اختیار انسان خارجند.

عجب انسان به خاطر عمل یا از آن جهت است که خود را محل تحقق و مجرای وقوع آن عمل می داند، یا از آن جهت است که خود را سبب آن عمل می پندارد و آن عمل را ناشی از قوت و قدرت خود می داند.

اگر انسان از جهت اول دچار عجب شده باید بداند که گرفتار جهل شده است زیرا محل همیشه در تسخیر اراده دیگری است و از جهت دیگری است که عمل در او پیدا می شود و انجام می یابد و او دخالتی در ایجاد عمل ندارد، پس چگونه به خاطر چیزی که به او مربوط نمی شود عجب می ورزد. و اگر از جهت دوم دچار خود پسندی شده، سزاوار است بیندیشد که قوّه و قدرت، و اراده و اعضا و اسباب دیگری که موجب ایجاد عمل می شوند از کجا به او عطاء شده اند و اگر پی برد که تمام این ها نعمت هائی هستند از جانب خدای تعالی که بدون استحقاق قبلی به او عطا شده، سزاوار است عجبش به خاطر جود و کرم و فضل خدای تعالی باشد که بدون استحقاق این همه نعمت به او بخشیده.

گاهی انسان گمان می کند چون نسبت به خدا محبّت داشته است خدای تعالی او را به عبادت موفّق کرده است، راه علاج این مورد این است که از خود بپرسد محبّت را چه کسی در قلبش آفریده. اوست که محبت خود را در قلب انسان جای می دهد. پس ‍ همان طور که عبادت نعمتی است از خدا، محبت هم نعمتی است از او که بدون استحقاق به بنده اش عطا می کند زیرا که بنده را در کسب آن ها و در حفظ آن ها دخالتی نیست پس سزاوار است که عجب به خاطر وجود خدای تعالی باشـد که وجود انسان و صفات و اعمال و اسباب و علل عملش را به او عطاء کرده است. عجیب است که انسان به خود عجب ورزد و به کسی که تمام امور به دست اوست و به وجود و کرم و فضل و انعام او بستگی دارد عجب نورزد.

آن چه که انسان بدان عجب می ورزد معمولا موارد زیر است:

۱- این که به خاطر امور جسمانی چون جمال، ترکیب، صحّت، قوت، تناسب اعضاء و زیبائی چهره دچار عجب شود:

علاج این قسم، تفکر درباره کثافاتی است که در نهان انسان وجود دارد و همین طور اندیشه در اول خلقتش که نطفه ای بود و آخر کارش که تبدیل به جیفه ای می شود و دیگر عبرت گرفتن از صورت های زیبا و بدن های لطیفی که وجود داشته و اکنون چنان پوسیده اند که طبع عقلاء از آن ها متنفر است.

۲- قدرت و سطوت: همان طور که قرآن کریم از قوم عاد نقل می کند که گفتند: «مَنْ اشَدُّ مِنّا قُوَّةً»؛ کیست از ما نیرومندتر؟ [۱۶]:

علاج این قسم به این است که بداند یک روز تب، کافی است که قدرتش را تبدیل به ضعف کند و یک ساس یا پشه یا یک خار می تواند او را عاجز نماید.

۳- عجب به عقل و زیرکی در فهم امور دقیق مربوط به مصالح دین و دنیا:

علاج این قسم به این است که خدا را به خاطر عقلی که به او عطا کرده شکر گزارد و بیندیشد که با کوچک ترین مرضی که بر مشاعرش عارض شود چنان عقلش مختلّ می شود که وسیله خنده و بازیچه دیگران شود.

۴- عجب به اصل و نسب شریف: مثل این که یک نفر سید هاشمی به خاطر این که منسوب به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است دچار عجب شود:

علاج این قسم به این است که بداند این کمال نادانی است که در اخلاق و افعال مخالف سیره پدرانش باشد و با این حال گمان کند که از آن ها است. سزاوار است به این گونه اشخاص که تنها افتخارشان شرافت پدرانشان می باشد گفته شود:

لَئِنْ فَخَّرْتَ بِآبَاءِ ذَوِی شَرَفٍ لَقَدْ صَدَّقْتَ وَلَکنْ بِئْسَمَا وَلَدُوا

اگر به پدران با شرافت و بلند مرتبه ات افتخار می کنی واقعا راست می گویی (آن ها انسان های خوبی بودند) ولی چه بد فرزندی از خود به جای نهادند.

۵- عجب به اصل و نسب قدرتمند، مثل خاندان سلاطین و ظلمه و یاران ایشان -نه خاندان علم و تقوی-:

علاج این قسم عجب این است که به رسوایی ها و زشت کاری های آنان بیندیشد و ببیند که چگونه مغضوب درگاه الهی شده، و مستحق آتش گردیده اند و چه بد جایگاهی دارند.

۶- عجب به زیادی نفرات: انسان گاهی به خاطر این که دارای افراد و اطرافیان زیادی چون خدمه، فرزند، نزدیکان، قوم، قبیله، دوستان و یاران است خود را از دیگران برتر دانسته دچار عجب می شود، همان طور که کافران می گفتند: «نَحْنُ اکثَرُ أمْوالا و أوْلادا»؛ گفتند: ما دارای اموال و فرزندان بیشتری هستیم. [۱۷]

علاج این قسم، این است که در ضعف خود و آن ها بیندیشد و بداند که همه آن ها بندگان ضعیف و عاجزی هستند که نفع و ضرر، موت و حیات و نشر و حشر خود را در اختیار ندارند. «و کمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثِیرَةً بِاذْنِ اللّهِ»؛ چه بسا گروه های کوچکی که با اذن خدا بر طوائف بزرگ غالب شده اند. [۱۸]از این آیه شریفه استفاده می شود که نمی توان کثرت و قلّت افراد را ملاک برتری قرار داد که بسیار اتفاق می افتد گروهی کوچک از همه جهت برتر از گروه های بزرگ باشند. و نیز بیندیشد که چگونه می توان به خاطر آن ها عجب ورزید در حالی که پس از مرگ با خواری و ذلّت دفن می شود و هیچ یک از آن ها به حال او سودی ندارند. و همگی آن ها در روز قیامت از او می گریزیند که خدای تعالی درباره آن می فرماید: «یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ * لِکلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یوْمَئِذٍ شَأْنٌ یغْنِیهِ»؛ روزی که انسان از برادرش می گریزد و از مادر و پدر و همسر و فرزندان خویش نیز می گریزد زیرا هر کس به اندازه کافی گرفتاری دارد. [۱۹]

۷- عجب به مال: همان طور که قرآن کریم از گروهی نقل می کند که می گفتند: «انَا اکثَرُ مِنْک مالا وَاعَزُّ نَفَرا»؛ در حالی که با دوستش صحبت می کرد گفت دارائی من از تو بیشتر و از حیث تعداد افراد از تو عزیزتر و محترم ترم. [۲۰]:

علاج این قسم به این است که در آفات و آشوب های مال بیندیشد و بداند که مال اصالتی ندارد، با یک دست کسب می شود و از دست دیگر خارج می شود. و بداند که اگر کثرت مال دلیل برتری کسی بود در بین کفار و یهود کسانی هستند که از ثروت بیشتری برخوردارند پس باید آن ها از او بهتر باشند. و بداند که ثروت و خانواده چیزی جز امانت نیست و ناچار روزی می رسد که باید امانت ها برگردند:

وَ مَا الْمَالُ و الاَهْلُونَ اِلاَّ وَدِیعَهٌ وَ لاَبُدَّ یوْمَاً اِنْ تَرُدَّ الْوَدَایعُ

۸- عجب از نظریه اشتباه: قرآن کریم می فرماید: «أَفَمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»؛ آیا کسی که عمل زشتش در نظر او زینت داده شده و آن را نیکو می بیند. [۲۱] و می فرماید: «و َهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعا»؛ و آنها گمان می کنند که نیکوکاری می کنند. [۲۲]:

علاج این قسم این است که همیشه نظریات خود را متّهم کند و هیچ گاه فریب نظریه خویش را نخورد مگر در صورتی که یک دلیل قطعی از قرآن یا سنت پیامبر بر صحت آن گواهی دهد. به اضافه این که رأی خود را بر علماء و عرفاء و اشخاص ماهر صالح عرضه کند تا از صحت آن مطمئن شود.

پانویس

  1. سوره توبه،آیه۲۵
  2. سوره حشر،آیه۲
  3. سوره فاطر،آیه۸
  4. وسائل الشیعه، ج۱، ص۱۰۲
  5. بحارالانوار، ج۶۹، ص۳۲۹
  6. کافی، ج۲، ص۳۱۳
  7. کافی، ج۲، ص۳۱۳
  8. کافی، ج۲، ص۳۱۳
  9. کافی، ج۲، ص۳۱۳
  10. کافی، ج۲، ص۳۱۴
  11. کافی، ج۲، ص۳۱۴
  12. کافی، ج۲، ص۳۱۴
  13. بحارالانوار، ج۶۹، ص۳۲۰
  14. کافی، ج۲، ص۳۱۳
  15. سوره اعراف، ۹۹
  16. سوره فصلت،آیه ۱۵
  17. سوره سباء،آیه۳۵
  18. سوره بقره، آیه۲۴۹
  19. سوره عبس، آیه۳۴ ـ ۳۷
  20. سوره کهف،آیه۳۴
  21. سوره فاطر،آیه ۸
  22. سوره کهف، آیه۱۰۴


منابع