آیه 21 سوره جن

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۲۱ جن)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا

مشاهده آیه در سوره


<<20 آیه 21 سوره جن 22>>
سوره : سوره جن (72)
جزء : 29
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و باز بگو: من مالک و قادر بر خیر و شرّ شما نیستم.

بگو: من اختیار زیان و هدایتی را برای شما ندارم.

بگو: «من براى شما اختيار زيان و هدايتى را ندارم.»

بگو: من نمى‌توانم به شما زيانى برسانم يا شما را به صلاح آورم.

بگو: «من مالک زیان و هدایتی برای شما نیستم!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Say, ‘I have no power to bring you any harm or good [of my own accord].’

Say: I do not control for you evil or good.

Say: Lo! I control not hurt nor benefit for you.

Say: "It is not in my power to cause you harm, or to bring you to right conduct."

معانی کلمات آیه

«ضَرّاً»: زیان. گمراهی. «رَشَداً»: خیر و خوبی. هدایت و توفیق. «لآ أَمْلِکُ لَکُمْ»: من نمی‌توانم زیان و ضرری را از شما دفع و برطرف کنم، و نمی‌توانم خیر و خوبی را به شما برسانم.

نزول

محمد بن یعقوب کلینى بعد از سه واسطه از محمد بن الفضیل و او از امام ابوالحسن علیه‌السلام نقل نماید که فرمود: پیامبر مردم را به ولایت على بن ابى‌طالب خواند. قریش نزد او جمع شدند و گفتند: اى محمد ما را از گرویدن به ولایت على معاف بدار. پیامبر فرمود: این از دستورات پروردگار است آنان پیامبر را متهم نمودند که از جانب خود اوست سپس از نزد وى بیرون رفتند و این آیه نازل گردید.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً «18» وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً «19» قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً «20» قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً «21»

و اينكه مساجد براى خداوند است پس (در آنها) با خداوند احدى را نخوانيد و اينكه وقتى بنده خدا بر پا ايستاده و او را مى‌خواند نزديك بود (جنيان) بر او ازدحام كنند. بگو: من فقط پروردگارم را مى‌خوانم و احدى را شريك او نمى‌گيرم. بگو:

همانا من مالك هيچ سود و زيانى براى شما نيستم.

«1». نمل، 40.

جلد 10 - صفحه 253

نکته ها

«مساجد» جمع «مسجد» به معناى محل سجده است.

امام صادق عليه السلام فرمود: چون يهود و نصارى در مراكز عبادت خود به خدا شرك مى‌ورزيدند، خداوند فرمود: در مساجد اسلامى با خداوند احدى را نخوانيد و خدا لعنت كند كسى كه به مسجد احترام نگذارد. «1»

«لِبَداً» به معناى تراكم اجتماع و ازدحام است.

در جمله‌ «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» دعا به معناى عبادت است، به دليل آيه‌ «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي» «2» بنابراين خواندن غير خدا به عنوان عبادت او حرام است، امّا خواندن عادى شرك نيست.

مراد از ازدحام مردم به هنگام عبادت پيامبر كه آيه مى‌فرمايد: «لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً»، يا ازدحام مخالفان است براى استهزا و مزاحمت و يا ازدحام عاشقان از جن و انس براى يادگيرى.

اخلاص، زمانى به اوج مى‌رسد كه انسان خودش را نبيند و هر چه هست از او ببيند. در اين آيات ابتدا مى‌فرمايد: من احدى را شريك او نمى‌دانم. سپس مى‌فرمايد: حتّى خودم را مالك چيزى نمى‌دانم. لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً ... لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً

جلوه بندگى پيامبر به اين است كه براى خود نقشى قائل نباشد و هر چه هست از او بداند و بگويد: «لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً»

از آغاز سوره تا اينجا، چهار بار واژه رشد بكار رفته تا هدف‌گيرى وحى هر لحظه مورد توجه باشد. «يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ، أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً، تَحَرَّوْا رَشَداً، ضَرًّا وَ لا رَشَداً»

مراد از مالك سود و زيان نبودن پيامبر، آن است كه آن حضرت در برابر خداوند، به طور مستقل مالك نيست وگرنه در آيات فراوانى براى پيامبر از طرف خداوند نقش مهمى مطرح است. مانند آمرزش خواهى براى مردم: «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً» «3»،

«1». بحار الانوار، ج 72، ص 355.

«2». مؤمن، 60.

«3». منافقون، 5.

جلد 10 - صفحه 254

«تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ» «1»

نكاتى چند پيرامون مسجد

1. اول بناى روى كره زمين مسجد بود. «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً» «2»

2. جايگاه مسجد بايد از قداستى برخوردار باشد. چنانكه مؤمنان گفتند: بر مزار اصحاب كهف مسجدى بنا مى‌كنيم: «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً» «3»

3. اولين كار پيامبر در مدينه، ساختن مسجد بود. «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‌ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ» «4»

4. بيش از ده مرتبه نام مسجدالحرام در قرآن آمده است.

5. خداوند، مسجد را خانه خود دانسته و برترين مردم، يعنى ابراهيم و اسماعيل، دو پيامبر بزرگ را خادم آن قرار داده است. «طَهِّرا بَيْتِيَ» «5»

6. براى حضور در مسجد، سفارش زينت شده است. «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» «6»

7. اگر ساخت مسجد بر اساس تقوا نباشد، و مسجد، عامل تفرقه گردد، بايد خراب شود.

«مَسْجِداً ضِراراً» «7»

8. قداست مسجد تا آنجاست كه هر كسى حق ساخت و تعمير مسجد را ندارد. «ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ» «8» و اين امر، مخصوص مؤمنان متقى است. إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ‌ ... وَ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ‌ «9»

9. مسجد و ساير مراكز عبادت يهود و نصارى (ديرها و صومعه‌ها و معابد) به قدرى ارزش دارد كه براى حفظ آنها، بايد خون داد. ... لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ‌ «10»

10. مسجد آدابى دارد از جمله اين كه با صداى بلند در آن گفتگو نشود، سخنان باطل مطرح‌

«1». منافقون، 5.

«2». آل عمران، 96.

«3». كهف، 21.

«4». توبه، 108.

«5». بقره، 125.

«6». اعراف، 31.

«7». توبه، 107.

«8». توبه، 17.

«9». توبه، 18.

«10». حج، 41.

جلد 10 - صفحه 255

نشود، درباره خريد و فروش صحبتى نشود و از مطالب لغو دورى گردد.

11. براى هر گامى كه به سوى مسجد برداشته شود، پاداش است.

12. نشستن در مسجد به انتظار نماز پاداش دارد.

13. مسجدى كه در آن نماز خوانده نشود، نزد خدا شكايت مى‌كند.

14. همسايه مسجد اگر نمازش را در مسجد نخواند، ارزشى ندارد.

15. خداوند به خاطر اهل مسجد، عذاب را از ديگران برطرف مى‌كند. «1»

16. شخصى از نزد معتصم (خليفه عباسى) غمناك بر مى‌گشت و مى‌گفت: سارقى به سرقت خود اعتراف كرد و خليفه فقها را جمع كرد و حكم او را پرسيد. يكى گفت: دست سارق بايد از مچ قطع شود، زيرا در آيه تيمم مى‌خوانيم: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ» «2»* ديگرى گفت: دست را از آرنج قطع كنيد زيرا قرآن در آيه وضو مى‌فرمايد: «وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ»

آنگاه معتصم كه از قبل امام جواد عليه السلام را دعوت كرده بود، حكم سرقت را از حضرتش پرسيد.

امام جواد عليه السلام فرمود: فقط چهار انگشت قطع شود. زيرا قرآن مى‌فرمايد: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» جاى سجده مخصوص خدااست و آنچه در سجده روى زمين قرار گيرد، نبايد قطع شود.

معتصم استدلال امام عليه السلام را پسنديد و به نظريه آن حضرت عمل شد. «3»

پیام ها

1- مكان‌هاى عبادت براى خداست. «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ»

2- هفت موضعى كه هنگام سجده بر زمين نهاده مى‌شود مخصوص خداست و سجده براى غير خدا ممنوع است. «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ»

3- جايى كه به قصد مسجد ساخته شد و در آن نماز خوانده شد، احكام ويژه‌اى پيدا مى‌كند. «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»

4- از نظر قرآن، برخى مكان‌ها مى‌تواند قداست مخصوص داشته باشد. أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا ...

5- احدى را در كنار خدا و هم رديف خدا نخوانيد. «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»

«1». موارد 10 تا 15 بر اساس رواياتى است كه در ميزان الحكمه باب مسجد آمده است.

«2». نساء، 43.

«3». وسائل الشيعه، كتاب حدود، حدّ سرقت.

جلد 10 - صفحه 256

6- بندگى خدا، مقدمه تمام كمالات و رسالت‌هاست. «قامَ عَبْدُ اللَّهِ» (عنوان‌ «عَبْدُ اللَّهِ» را خداوند به پيامبر عطاكرد.)

7- عبادت خداوند، نياز به قيام و انگيزه و نشاط وتصميم دارد. «قامَ عَبْدُ اللَّهِ»

8- در برابر پندارهاى باطل، بايد با صراحت اعلام موضع كرد. «قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي»

9- دعايى ارزش دارد كه خالصانه باشد. «أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً»

10- كسى كه ديگران را به اخلاص فرا مى‌خواند بايد خودش مخلص باشد. فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً ... إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً

11- در كنار توحيد، نفى شرك لازم است. «أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً»

12- سود واقعى در گرو هدايت است و كسى كه راه رشد را نپذيرد ضرر كرده است. آرى در برابر رشد چيزى جز ضرر نيست. «ضَرًّا وَ لا رَشَداً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً «21»

قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ‌: بگو اى پيغمبر كه من مالك نيستم براى شما، ضَرًّا وَ لا رَشَداً: دفع ضررى و نه رسانيدن خير و صلاحى، يعنى قدرت ندارم بر آنكه نفع و ضرر به شما رسانم، زيرا حقيقت ضارّ و نافع، با خدا است. اين كلام متضمن اعتراف به عبوديت، و اضافه حول و قوه به او سبحانه.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً «21» قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً «22» إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً «23» حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً «24» قُلْ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً «25»

عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً «26» إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً «27» لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‌ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عَدَداً «28»

ترجمه‌

بگو همانا من مالك نيستم براى شما زيانى و نه نفعى‌

بگو همانا من هرگز پناه نميدهد مرا از خدا كسى و هرگز نمى‌يابم غير از او پناهى‌

مگر رساندن احكام از خدا و پيغامهاى او و هر كه نافرمانى كند خدا و پيغمبرش را پس همانا براى او است آتش جهنّم جاودانيانند در آن هميشه‌

تا وقتى كه به بينند آنچه را كه وعده داده ميشوند پس زود است بدانند كه كيست ضعيف‌تر از جهت ياور و كمتر از حيث عدد

بگو نميدانم آيا نزديك است آنچه وعده داده ميشويد يا قرار ميدهد براى آن پروردگارم زمانى دراز

او است داناى پنهان پس مطّلع نميسازد بر علم غيب خود كسى را

مگر آن را كه بپسندد از پيغمبران پس همانا او ميگمارد از پيش روى او و از پشت سرش نگهبانى‌

تا بداند كه بتحقيق رساندند پيغامهاى پروردگارشان را و احاطه دارد بآنچه نزد ايشان است و احصاء فرموده تمام موجودات را بشماره.

تفسير

خداوند متعال در تعقيب دستور سابق به پيغمبر خود دستور فرموده كه بكفّار قريش و غيره كه مزاحم حضرت ميشدند بفرمايد از من خوف و رجائى نداشته باشيد و گرد من اجتماع ننمائيد من از خود قدرت و اختيارى ندارم هر چه هست از خدا است و هر خوف و رجائى بايد بساحت او منتهى شود من بنده عاجزم نه ميتوانم بشما ضرر برسانم نه منفعت او خداى قادر بر ضرر و نفع است من هم اگر

جلد 5 صفحه 290

معصيت خدا را نمايم پناه و محلّ التجائى جز او و رحمتش ندارم اگر بخواهد بقهرش با من معامله كند بلى مورد التجاء و در تحت اختيار من ابلاغ احكام خدا و رساندن پيامهاى او است و بنابر اين الّا بلاغا ميشود استثناء از ملتحدا باشد و ميشود استثناء از شيئا باشد كه مستفاد از لا املك ضرّا و لا رشدا است و ميشود استثناء از رشدا باشد چون ابلاغ از سنخ ارشاد است و در هر حال تخلّف از فرمان خدا و پيغمبر بانكار موجب خلود در آتش جهنّم است و در كافى از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردم را دعوت بقبول ولايت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود قريش جمع شدند و از حضرت استدعا نمودند كه آنها را از اين امر معاف فرمايد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اختيار آن با خدا است و آنها حضرت را متّهم نمودند و از نزد او خارج شدند پس اين آيات نازل شد و مراد از بلاغا من اللّه و رسالاته امر ولايت است و عصيان در آن موجب خلود در آتش است و گفته‌اند چون قريش بكثرت عدد خودشان و قلّت عدد مسلمانان افتخار مينمودند خداوند فرموده اين عصيان و تكبّر براى آنها باقى است تا روز كه به بينند وعده خداوند بنصرت اسلام بر كفر انجاز شده در صدر اسلام يا در زمان رجعت امير المؤمنين عليه السّلام و ظهور امام زمان عليه السّلام بمقتضاى بعضى از روايات يا در قيامت بمشاهده عذاب خودشان و ثواب اهل ايمان آنوقت معلوم خواهد شد كه ياور كدام يك از آن دو دسته ضعيف‌تر و عددشان كمتر است و در هر حال به پيغمبر اكرم دستور داده شده كه اظهار بى‌اطّلاعى از موعد آن نمايد چون علم غيب منحصر بخدا است و بكسى نميدهد مگر كسانيرا كه بپسندد از انبياء بقدريكه مصلحت باشد و ميرسد از ايشان باوصياء بر حسب بعضى از روايات تا دليل باشد بر نبوّت و امامتشان و آن پيغمبرى كه باو علم غيب عنايت شده در پيش رو و پشت سرش ملائكه‌اى سالك و مترصدند شياطين چيزى از آن علم نربايند و با آن مخلوط ننمايند تا بداند آن پيغمبر كه ملائكه‌اى كه واسطه ابلاغ پيامهاى الهى هستند از قبيل جبرئيل و اعوان او كاملا بوظيفه خود عمل نموده‌اند و چيزى از وحى الهى كم و زياد نشده يا تا مشهود شود بر خدا كه انبياء ابلاغ رسالات خدا را بى‌كم و زياد نموده‌اند يعنى تعلق گيرد علم الهى بوجود عينى آن چنانچه تحقّق‌

جلد 5 صفحه 291

داشت بوجود علميش قبل از تحقّق در خارج و رصد بمعناى نگهبان است و بر واحد و جمع اطلاق ميشود و علم خداوند احاطه دارد بعلم انبياء و غير هم و عدد تمام افراد موجودات حتى قطرات باران و ريگهاى بيابان را خدا ميداند. از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه كسيكه زياد سوره قل اوحى را بخواند از انواع صدمات جنّيان محفوظ خواهد شد و با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم محشور ميگردد انشاء اللّه تعالى.

جلد 5 صفحه 292

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قُل‌ إِنِّي‌ لا أَملِك‌ُ لَكُم‌ ضَرًّا وَ لا رَشَداً «21»

جلد 17 - صفحه 240

بفرما باين‌ كفار بدرستي‌ ‌که‌ ‌من‌ مالك‌ نيستم‌ ‌براي‌ ‌شما‌ ضرري‌ و نه‌ رشد و نفعي‌.

وظيفه انبياء و ائمه‌ و علماء اعلام‌ و آمرين‌ بمعروف‌ و ناهين‌ ‌عن‌ المنكر ابلاغ‌ و بيان‌ ‌است‌ چنانچه‌ خداوند ‌براي‌ بشر اينها ‌را‌ معين‌ فرمود و دستورات‌ بآنها داده‌ و احكام‌ جعل‌ فرموده‌ و كتب‌ فرستاده‌ و معجزات‌ بدست‌ انبياء جاري‌ فرموده‌ و حجت‌ ‌بر‌ همه‌ تمام‌ كرده‌ و راه‌ عذر ‌بر‌ ‌آنها‌ بسته‌، و بالجمله‌ مقتضيات‌ ‌از‌ جنبه فاعلي‌ تام‌ تمام‌ ‌است‌ و عقل‌ و قواي‌ ظاهريه‌ و باطنيه‌ بآنها عنايت‌ فرموده‌ لكن‌ تأثير ‌در‌ ‌آنها‌ مشروط بيك‌ شرط ديگري‌ ‌است‌ ‌که‌ قبول‌ ‌از‌ طرف‌ قابل‌ ‌هم‌ تام‌ و تمام‌ ‌باشد‌، قلبي‌ ‌که‌ ‌از‌ كثرت‌ معاصي‌ و كفر و شرك‌ و زندقه‌ سياه‌ ‌شده‌ و قساوت‌ پيدا كرده‌، و چشم‌ قلب‌ كور ‌شده‌، و گوش‌ قلب‌ كر ‌شده‌ و زبان‌ قلب‌ لال‌ ‌شده‌، ‌از‌ قابليت‌ افتاده‌ لذا ‌از‌ تأثير ‌در‌ ‌آن‌ افتاده‌ مگر مقلب‌ القلوب‌ تغيير دهد، و نيز تأثير مربوط بعنايات‌ باطنيه‌ حق‌ ‌است‌ توفيق‌ عنايت‌ بكند هدايت‌ فرمايد و قلوب‌ ‌را‌ تغيير دهد بنده‌ ‌را‌ ‌در‌ كنف‌ ‌خود‌ حفظ كند ايمان‌ و نور علم‌ ‌در‌ قلوب‌ قذف‌ كند، و نيز افعال‌ بندگان‌ ‌تا‌ مشيت‌ حق‌ موافقت‌ نكند بنده‌ قدرت‌ ‌بر‌ فعل‌ ندارد ‌که‌ گفتند:

(‌لا‌ جبر و ‌لا‌ تفويض‌ بل‌ امر ‌بين‌ الامرين‌)

و ‌هو‌ الاختيار.

قُل‌ إِنِّي‌ لا أَملِك‌ُ لَكُم‌ ضَرًّا وَ لا رَشَداً إِنَّك‌َ لا تَهدِي‌ مَن‌ أَحبَبت‌َ وَ لكِن‌َّ اللّه‌َ يَهدِي‌ مَن‌ يَشاءُ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِين‌َ قصص‌ آيه 56. ‌حتي‌ مالك‌ نفس‌ ‌خود‌ ‌هم‌ نيست‌ چه‌ رسد بغير: قُل‌ لا أَملِك‌ُ لِنَفسِي‌ ضَرًّا وَ لا نَفعاً إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ يونس‌ آيه 49.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 21)- سپس دستور می‌دهد: «بگو: من مالک زیان و هدایتی برای شما نیستم» و هدایت به دست دیگری است (قل انی لا املک لکم ضرا و لا رشدا).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. البرهان فی تفسیر القرآن.

منابع