https://wiki.ahlolbait.com/api.php?action=feedcontributions&user=Quran&feedformat=atomدانشنامهی اسلامی - مشارکتهای کاربر [fa]2024-03-29T07:24:17Zمشارکتهای کاربرMediaWiki 1.32.0https://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=12_%D8%B1%D8%AC%D8%A8&diff=9823212 رجب2019-03-09T14:12:35Z<p>Quran: /* رویدادها */</p>
<hr />
<div>'''۱۲ رجب''' دوازدهمین روز از هفتمین ماه [[سال قمری]] است.<br />
{{رجب|روز=۱۲}}<br />
==رویدادها==<br />
<br />
*[[تقویم: ورود حضرت علي علیه السلام به شهر كوفه و انتخاب آن به مقر خلافت اسلامي|ورود حضرت علی علیه السلام به شهر كوفه و انتخاب آن به مقر خلافت اسلامی]]/[[سال ۳۶ هجری قمری]]<br />
<br />
==زادروزها==<br />
ولادت عالم فاضل آیت اللَّه "سیدمصطفی خمینی" فرزند ارشد "[[امام خمینی]]" (1349ق)<br />
<br />
==درگذشت ها==<br />
<br />
*وفات "[[عباس بن عبدالمطلب]]"، عموی [[پیامبر اسلام|پیامبر(ص)]] اسلام (32 ق)<br />
*درگذشت "ابوحُذیفه" راوی حدیث و اخبار تاریخی و داستانهای پیامبران (206 ق)<br />
*قتل "لطفعلی خان زند" آخرین فرمانروای زندیه به فرمان "آقامحمد خان قاجار" (1209 ق)<br />
<br />
==پیوندها==<br />
{{روزهای سال قمری|۱۲ رجب}}<br />
<br />
[[رده:روزهای ماه رجب]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_133_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97773آیه 133 سوره طه2019-03-03T10:40:48Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَىٰ|سوره=20|آیه =133}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 133 <br />
|شماره بعدی = 134<br />
|شماره قبلی = 132<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و کافران گفتند: چرا (محمد) آیت و دلیلی روشن از جانب خدا برای ما نمیآورد؟ آیا آیات بیّنه کتب پیشین (چون تورات و انجیل و صحف که در همه ذکر اوصاف نبوت هست) بر آنان نیامد؟<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و [مشرکان] گفتند: چرا [پیامبر] معجزه ای از سوی پروردگارش برای ما نمی آورد؟ آیا [این قرآن که] شاهد و دلیلی روشن بر [معارف] کتاب های پیشین [آسمانی است] برای آنان نیامده؟!<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و گفتند: «چرا از جانب پروردگارش معجزهاى براى ما نمىآورد؟» آيا دليل روشن آنچه در صحيفههاى پيشين است براى آنان نيامده است؟<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
و گفتند: چرا معجزهاى از پروردگارش براى ما نمىآورد؟ آيا دليلهاى روشنى كه در صحيفههاى پيشين آمده، به آنها نرسيده است؟<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
گفتند: «چرا (پیامبر) معجزه و نشانهای از سوی پروردگارش برای ما نمیآورد؟! (بگو:) آیا خبرهای روشنی که در کتابهای (آسمانی) نخستین بوده، برای آنها نیامد؟!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|They say, ‘Why does he not bring us a sign from his Lord?’ Has there not come to them a clear proof in that which is in the former scriptures?}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And they say: Why does he not bring to us a sign from his Lord? Has not there come to them a clear evidence of what is in the previous books?}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And they say: If only he would bring us a miracle from his Lord! Hath there not come unto them the proof of what is in the former scriptures?}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|They say: "Why does he not bring us a sign from his Lord?" Has not a Clear Sign come to them of all that was in the former Books of revelation?}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ ... الأُولَی»: آیا خبر روشن اقوام پیشین که در کتب آسمانی گذشته بوده است برای آنان نیامده است (که پیاپی معجزاتی پیشنهاد میکردند و پس از مشاهده معجزات، به کفر و انکار ادامه میدادند، و عذاب شدید الهی دامنگیرشان میشد). اینها چرا معجزه میطلبند و بهانهجوئی میکنند، مگر همین قرآن با این امتیازات بزرگ که حاوی حقائق کتب آسمانی پیشین است، برای آنان کافی نیست. «آیَةٍ»: معجزات حسّی، از قبیل: عصای موسی و ید بیضاء. معجزات پیشنهادی. «بَیِّنَةُ»: معجزه بزرگ کتابهای آسمانی، یعنی قرآن. معجزات انبیاء گذشته. «الصُّحُفِ الأُولَی»: کتابهای آسمانی پیشین. از قبیل: تورات و انجیل و زبور.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى «133»<br />
<br />
و (كافران) گفتند: چرا (پيامبر) از جانب پروردگارش معجزه و نشانهاى براى ما نمىآورد؟ آيا دليل و نشانه روشن در كتب قبلى برايشان نيامده (كه ايمان نياورند؟)<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
مشركين توقّع داشتند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز معجزهاى همانند عصاى موسى و شكافتن دريا بياورد، امّا خداوند مىفرمايد: مگر نمىدانيد كه معجزهى قرآن، از تمام معجزات قبلى بالاتر است، با اين وجود مگر در برابر همان معجزات لجاجت نكردند؟!<br />
<br />
مراد از «صحف اولى» تورات و انجيل و زبور است.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- به درخواستهايى كه جنبهى بهانهجويى دارد، نبايد توجّه كرد. فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ ... وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا ... (اين خصيصهى انسانهاى لجوج و متكبّر است كه معجزات و دلايل روشن موجود (قرآن) را كنار مىگذارند و از سر لجاجت دليل ديگر طلب مىكنند.)<br />
<br />
2- نوع معجزه مهم نيست، روحيّه پذيرش لازم است. لَوْ لا يَأْتِينا ... أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 415<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى (133)<br />
<br />
بعد از آن شبهه كفار و جواب آن را فرمايد:<br />
<br />
وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ: و گفتند كفّار مكّه: چرا نمىآورد اين پيغمبر ما را معجزهاى از جانب پروردگار خود كه ما مىطلبيم كه مصدّق ادّعاى او باشد حق تعالى در ردّ اعتراض آنها فرمايد: أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى: 1- آيا نيامد ايشان را در قرآن بيان آنچه در كتابهاى پيشين است، يعنى تورات و انجيل از عذاب متفرع بر تكذيب انبياء و هلاك قومى كه بعد از اظهار معجزات باهرات، اقتراح آيات مىنمودند. 2- آنكه چون ايشان طلب<br />
<br />
«1» مجمع البيان، ج 4، ص 37- تفسير قمى، ج 2، ص 67.<br />
<br />
«2» مراجعه شود: احقاق الحق، ج 2، ص 573- 501، و ج 9، ص 69- 2، و ج 14 ص 105- 56؛ كتاب فضائل الخمسة، ج 1، ص 243- 224؛ بحار الانوار ج 35، ص 236- 206؛ الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء عليها السلام، ص 25- 11.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 353<br />
<br />
معجزه كردند، حق تعالى الزام فرمود ايشان را به اعظم معجزات كه قرآن مجيد است و فرمود: آيا نيامده است به ايشان بيان روشن كه مشتمل است بر خلاصه و زبده آنچه در كتب سماويه بوده از عقايد حقه و تمامى احكام علم و عمل. 3- آيا نيامد بديشان بيان آنچه در تورات و انجيل است از صفت پيغمبر آخر الزمان.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى (133) وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى (134) قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى (135)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و گفتند چرا نمىآورد براى ما معجزهاى از پروردگارش آيا نيامد براى آنها معجزه آنچه بود در كتابهاى پيشين<br />
<br />
و اگر آنكه ما هلاك ميكرديم آنها را بعذابى پيش از او هر آينه ميگفتند پروردگار ما چرا نفرستادى بسوى ما پيغمبرى پس پيروى كنيم آيتهاى تو را پيش از آنكه خوار شويم و رسوا گرديم<br />
<br />
بگو هر يك از ما و شما در انتظار است پس منتظر باشيد و پس از اين خواهيد دانست كه كيانند ياران راه راست و كيست كه هدايت يافت.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- پس از ظهور معجزات باهرات بدست پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مشاهده كفّار آنها را باز هر روز تقاضاى معجزه مخصوصى از معجزات انبياء سابق را مينمودند و خداوند از آن جوابى فرموده كه در مجمع تفسير شده بآنكه آيا نيامد براى آنها در قرآن بيان احوال امم سابقه كه از انبياء خودشان معجزاتى خواستند و ايشان براى آنها آوردند و باز ايمان نياوردند و هلاك شدند ممكن است اينها هم مثل آنها باشند و آوردن معجزهئيكه ميخواهند بر ضرر آنها تمام شود و در صافى تفسير شده كه آيا نيامد براى آنها بيان آنچه در كتب سماويه است از معارف حقه و احكام كليّه در قرآن با آنكه آورنده آن درس نخوانده بود و كتاب نديده بود و شما او را از كودكى ميشناختيد و اين خود معجزهاى است از او كه احتياج بما زاد ندارد و در منهج و غيره نقل شده از بعضى كه گفتهاند مراد آنستكه آيا نيامد براى آنها علامات پيغمبر خاتم در كتب انبياء سابق و در تو مشاهده نمودند اين خود بيّنهاى بود از آن كتب بر نبوّت تو و اينها قبول ننمودند پس معلوم ميشود معاندند و معجزه آوردن براى آنها فائده ندارد و دو احتمال ديگر هم بنظر حقير فعلا رسيده يكى آنكه مراد آن باشد كه آيا نيامد براى آنها دليل صدق آنچه در تورية و انجيل و سائر كتب سماوى است و آنها يا منكر شدند مانند بت پرستان مكّه يا عمل بآن ننمودند مانند يهود و نصارى با آنكه نبوّت پيغمبر خاتم باسم و رسم در آن كتب تصريح شده بود و اگر آنها بآن كتب ايمان داشتند بايد به پيغمبر خاتم هم ايمان بياورند ديگر<br />
<br />
جلد 3 صفحه 537<br />
<br />
آنكه مراد آن باشد كه آيا نيامد براى آنها شاهد صدقى كه براى كتب سماوى سابقه آمد كه معجزه باشد و چيزى كه بشر از آوردنش عاجز است چون معجزات پيغمبر ما هم مانند معجزات ساير انبياء بود يا برتر و بالاتر خلاصه آنكه دليل صدقى كه آنها داشتند پيغمبر ما هم داشت و اظهار فرموده بود و آنها از راه عناد و لجاج نپذيرفته بودند و ديگر نميشود هر روز جريان امور عادى عالم را كه همه بر طبق نظم و حكمت مقرر شده براى تقاضاى اشخاص عنود و لجوج بهم زد با آنكه مؤثر در آنها هم نيست بلكه مضرّ است چون استحقاقشان براى عقوبت بيشتر ميشود و تعجب از اين جماعت است كه اگر خداوند قبل از بعثت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا قبل از نزول قرآن آنها را مستأصل و هلاك ميفرمود بعذاب دنيوى روز قيامت در پيشگاه الهى عرضه ميداشتند پروردگار ما چرا در دنيا براى ما پيغمبرى نفرستادى تا ما پيروى كنيم احكام و آيات تو را كه او ابلاغ ميفرمود پيش از آنكه ذليل و خوار شويم در دنيا بقتل و اسيرى و در آخرت هم ببدبختى و رسوائى و خلود در آتش جهنّم گرفتار گرديم و تا اندازهاى حرفشان هم حسابى بود و خداوند آنها را تهديد فرمود بدستورى كه داد به پيغمبر خود كه بآنها بفرمايد هر يك از ما و شما بايد منتظر عاقبت كارمان باشيم پس شما منتظر باشيد و بعد از فتح اسلام يا روز قيامت خواهيد دانست كه كيانند راه پيمايان طريق مستقيم و صاحبان دين حقّ و كيست آنكس كه راه يافت بحقّ و راهنمائى نمود بخلق يعنى وجود مبارك ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه وانگذاريد خواندن سوره طه را چون خدا دوست دارد آنرا و دوست دارد خواننده آنرا و كسيكه مداومت نمايد قرائت آنرا خداوند روز قيامت نامه عمل او را بدست راستش ميدهد و حساب نميكند با او كارهائى را كه در اسلام بجا آورده و عطا ميكند باو در آخرت از ثواب بقدرى كه راضى شود.<br />
<br />
جلد 3 صفحه 538<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ قالُوا لَو لا يَأتِينا بِآيَةٍ مِن رَبِّهِ أَ وَ لَم تَأتِهِم بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الأُولي (133)<br />
<br />
و گفتند: كفّار و مشركين چرا نميآورد اينکه مدّعي رسالت از براي ما بآيه و نشاني از پروردگارش آيا نيامد آنها را بيّنه و دليل روشن آنچه در صحف اولي، انبياء سلف بوده.<br />
<br />
(وَ قالُوا لَو لا يَأتِينا بِآيَةٍ مِن رَبِّهِ) غرض آنها از آية آيات اقتراحيّه آنها بود و الا آيات الهيّه و معجزات نبي بسيار بود مثل اينكه (وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّي تَفجُرَ لَنا مِنَ الأَرضِ يَنبُوعاً أَو تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ خِلالَها تَفجِيراً أَو تُسقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمتَ عَلَينا كِسَفاً أَو تَأتِيَ بِاللّهِ وَ المَلائِكَةِ قَبِيلًا أَو يَكُونَ لَكَ بَيتٌ مِن زُخرُفٍ أَو تَرقي فِي السَّماءِ وَ لَن نُؤمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّي تُنَزِّلَ عَلَينا كِتاباً نَقرَؤُهُ الآية) اسراء آيه 92 الي 95 شرحش گذشت و گذشت که اينکه<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 130<br />
<br />
اقتراحات را اگر انبياء اجابت كنند و خداوند بآنها عنايت فرمايد دستگاه معجزات ملعبه ميشود هر روز يكي ميگويد چنين كن ديگري ميگويد چنان كن و معجزه فعل الهي است بدست نبي ظاهر ميشود در تحت اختيار نبي نيست بمقتضاي حكمت و مصلحت باندازه که حجة تمام شود صادر ميشود بعلاوه اگر پس از اظهار باز ايمان نياوردند عذاب نازل ميشود چنانچه بر ثمود قوم صالح عذاب نازل شد بعد از اينكه ناقه صالح و فصيل آن را كشتند لذا ميفرمايد:<br />
<br />
(أَ وَ لَم تَأتِهِم بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الأُولي) که در قرآن مجيد مكرر در مكرر قضاياي انبياء سلف و قوم آنها را گوشزد كفّار فرموده نوح هود صالح ابراهيم لوط شعيب موسي و قوم آنها را عاد ثمود فرعون و اصحاب مدين و غير اينها.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 133)- این آیه به یکی از بهانه جوییهای کفار اشاره کرده، میگوید: «و آنها گفتند: چرا پیامبر معجزهای از سوی پروردگارش (آن چنان که ما میخواهیم) نمیآورد» (وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتِینا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ).<br />
<br />
بلا فاصله به آنها پاسخ میگوید: «آیا خبرهای روشن (اقوام پیشین) که در کتب آسمانی گذشته بوده است برای آنها نیامده»؟ (أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولی). که پی در پی برای آوردن معجزات بهانهجویی میکردند و پس از مشاهده <br />
<br />
ج3، ص152<br />
<br />
معجزات به کفر و انکار ادامه میدادند و عذاب شدید الهی دامنشان را میگرفت، آیا نمیدانند اگر اینها نیز همین راه را بروند همان سرنوشت در انتظارشان است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=133}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=133}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=133}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=133}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=133}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=133}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=133}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=133}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=133}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_126_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97772آیه 126 سوره طه2019-03-03T10:40:01Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا ۖ وَكَذَٰلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَىٰ|سوره=20|آیه =126}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 126 <br />
|شماره بعدی = 127<br />
|شماره قبلی = 125<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
خدا به او فرماید: (آری) بدین گونه آیات ما برای هدایت تو آمد و همه را به طاق فراموشی و غفلت نهادی، و امروز هم تو فراموش (و بیبهره) خواهی شد.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
[خدا] می گوید: همین گونه که آیات ما برای تو آمد و آنها را فراموش کردی این چنین امروز فراموش می شوی.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
مىفرمايد: «همان طور كه نشانههاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى، امروز همان گونه فراموش مىشوى.»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
گويد: همچنان كه تو آيات ما را فراموش مىكردى، امروز خود فراموش گشتهاى.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
میفرماید: «آن گونه که آیات من برای تو آمد، و تو آنها را فراموش کردی؛ امروز نیز تو فراموش خواهی شد!»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|He will say: ‘So it is. Our signs came to you, but you forgot them, and so you will be forgotten today.’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|He will say: Even so, Our communications came to you but you neglected them; even thus shall you be forsaken this day.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|He will say: So (it must be). Our revelations came unto thee but thou didst forget them. In like manner thou art forgotten this Day.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|(Allah) will say: "Thus didst Thou, when Our Signs came unto thee, disregard them: so wilt thou, this day, be disregarded."}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«کَذلِکَ»: همین است که میبینی. به خاطر آن است که. «نَسِیتَهَا»: آن را ترک کردی و درباره آن سستی نمودی. «تُنْسَی»: فراموش میشوی. ترک گفته میشوی .<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى «126»<br />
<br />
(وخداوند در جواب خواهد) فرمود: همان گونه كه آيات ما به تو رسيد وتو آنها را فراموش كردى، امروز هم همانطور فراموش گرديدهاى.<br />
<br />
وَ كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى «127»<br />
<br />
ما اين گونه هر كس را كه افراط واسراف كند و به آيات پروردگارش ايمان نياورد جزا مىدهيم وقطعاً عذاب آخرت سختتر وپايدارتر است.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
از مصاديق روشن ياد خدا، نماز است، خداوند مىفرمايد: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» «1» و بديهى است كه هر كس خدا را ياد كند، خداوند هم او را ياد خواهد كرد، اين وعدهى الهى است كه «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» «2» و قهراً كسانى كه خدا را فراموش كنند، خداوند نيز آنان را رها خواهد كرد. «وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى»<br />
<br />
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه قرآن بخواند وعمل نكند، خدا او را كور محشور مىكند. آن بنده مىگويد: چرا مرا كور محشور كردى؟ خطاب مىرسد او را به دوزخ ببريد. «3»<br />
<br />
امام صادق عليه السلام دربارهى جمله «أَتَتْكَ آياتُنا» فرمود: امامان معصوم آيات خدا هستند و كسى كه آنان را ترك كند، روز قيامت در آتش رها خواهد شد. «4»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- كيفرهاى الهى عادلانه است. كَذلِكَ ... فَنَسِيتَها ... تُنْسى<br />
<br />
2- اگر سرچشمهى نسيان، بى اعتنايى باشد، عقوبت خواهد داشت و گرنه نسيانى كه بدون اختيار باشد توبيخى ندارد. «فَنَسِيتَها»<br />
<br />
«1». طه، 14.<br />
<br />
«2». بقره، 152.<br />
<br />
«3». وسائل، ج 6، ص 184.<br />
<br />
«4». كافى، ج 1، ص 436.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 407<br />
<br />
3- خداوند ابتدا اتمام حجّت مىكند، آنگاه قهر وعذاب. أَتَتْكَ آياتُنا ... الْيَوْمَ تُنْسى<br />
<br />
4- اسراف واستفاده نابجا از نعمتها، زمينهساز كفر است. «أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى (126)<br />
<br />
قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا: خطاب فرمايد حق تعالى: چنانچه آمد تو را آيتهاى كتاب ما، يا دلايل توحيد و قدرت ما. فَنَسِيتَها: پس ترك نمودى آن را و چشم پوشيدى از آن. وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى: و همچنين امروز ترك كرده شدى و بماندى در عذاب. حاصل آنكه چنانچه در دنيا اعراض نمودى از آيات ما و آن را ترك نمودى، همچنين امروز ترك كرده شدى در عقاب.<br />
<br />
تبصره: آيه شريفه تهديد و توعيد عظيمى است نسبت به معرضين از آيات الهى و فرامين سبحانى كه در دنيا روى برگردانند، يا چشم بهم گذارند و به بىاعتنائى و حقارت و به استخفاف نظر نمايند، لا جرم پاداش بدى كار خود را يابند و آثار كوردلى آنها در قيامت ظهور يافته، كور محشور شوند، چنانچه در آيه ديگر فرمايد: (وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا) «1».<br />
<br />
تتمه: در كافى شريف از ابى بصير از حضرت صادق عليه السلام در اين آيه فرمود: يعنى هر كه اعراض كند از ولايت امير المؤمنين عليه السلام (و نحشره يوم القيمة اعمى) فرمود: كورى در آخرت، كور دلى در دنياست از ولايت حضرت امير المؤمنين عليه السلام، و او متحير است در قيامت، عرض كند:<br />
<br />
پروردگارا به چه سبب مرا كور محشور ساختى و حال آنكه من چشم داشتم و بينا بودم؟ خداوند فرمايد: چنانچه آمد تو را آيات ما (يعنى ائمه) پس ترك كردى،<br />
<br />
«1» سوره اسراء، آيه 72.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 345<br />
<br />
همچنين امروز ترك و واگذاشته شدى در آتش، چنانچه واگذاشتى ائمه را، پس اطاعت نكردى امر ايشان را و نشنيدى قول ايشان را «1».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى (116) فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى (117) إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى (118) وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى (119) فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى (120)<br />
<br />
فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى (121) ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى (122) قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى (123) وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى (124) قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً (125)<br />
<br />
قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى (126)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و هنگاميكه گفتيم مر ملائكه را كه سجده كنيد براى آدم پس سجده كردند مگر شيطان كه ابا نمود<br />
<br />
پس گفتيم اى آدم همانا اين دشمن است با تو و با جفتت پس بيرون نكند شما را از بهشت پس بزحمت افتى<br />
<br />
همانا مر تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه مانى<br />
<br />
و آنكه تو نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب بمانى<br />
<br />
پس وسوسه كرد مر او را شيطان گفت اى آدم آيا دلالت كنم تو را بر درخت جاودانى و پادشاهى بىزوال<br />
<br />
پس خوردند از آن پس ظاهر شد مر آن دو را عورتهاشان و شروع نمودند ميچسبانيدند بر آن دو از برگ بهشت و نافرمانى كرد آدم پروردگارش را پس بىبهره ماند<br />
<br />
سپس برگزيد او را پروردگارش و پذيرفت توبه او را و هدايت نمود<br />
<br />
گفت فرود آئيد از آن همگى بعضى از شما با بعضى دشمنيد پس اگر بيايد براى شما از من هدايتى پس هر كس پيروى نمود هدايت مرا پس نه گمراه ميشود و نه بزحمت مىافتد<br />
<br />
و هر كس رو گرداند از<br />
<br />
جلد 3 صفحه 531<br />
<br />
دستور من پس همانا مر او را است زندگانى تنگ و محشور ميكنيم او را روز قيامت نابينا<br />
<br />
گفت پروردگار من چرا محشور نمودى مرا نابينا با آنكه بودم بينا<br />
<br />
گفت اين چنين بود كه آمد تو را آيتهاى ما پس وا گذاشتى آنرا و اين چنين امروز واگذاشته شوى.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
خداوند در آيات سابقه اشاره بقصّه حضرت آدم فرموده بود لذا مناسب شد شمهاى از تفصيل آنهم ذكر شود باين تقريب كه ياد كن وقتى را كه گفتيم بملائكه سجده كنيد براى خداوند در برابر آدم براى تعظيم او چون حامل انوار طيّبه محمد و آل اطهار او بود و آنها اطاعت نمودند مگر ابليس كه اصلا از جن بود و چندى با ملائكه اشتغال بعبادت داشت و او امتناع نمود و مطرود شد پس خداوند بحضرت آدم فرمود اين شيطان دشمن تو و حوّا است مبادا فريب او را بخوريد و اين موجب بيرون رفتن شما از بهشت شود پس تو در زحمت و مشقت تهيّه معاش براى خود و عيالت در دنيا افتى و تا اينجا هستى نه گرسنه ميشوى و نه برهنه ميمانى و نه تشنه ميشوى و نه در آفتاب سوزان ميمانى بلكه تمام لوازم معاش و آسايش تو در بهشت فراهم است پس وسوسه نمود باو شيطان و گفت اى آدم آيا ميخواهى دلالت كنم تو را بدرختى كه اگر از آن تناول نمائى مخلّد و جاويد بمانى در بهشت و بپادشاهى و سلطنتى برسى كه فتور و سستى و زوال نداشته باشد و آن درخت همان شجره منهيّه بود و آدم و حوّا باور كردند و خوردند از آن پس لباسهاى بهشتى از تن آن دو ريخت و عورتهاشان براى خودشان ظاهر گرديد و ناچار شروع نمودند بپوشاندن عورتهاشان با برگهاى درختهاى بهشت از قبيل انجير تا چشمهاشان بآن نيفتد و نافرمانى نمود آدم و بمراد خود كه خلود در بهشت بود نرسيد پس از آن خداوند بوسيله توسل او بمحمّد و آل اطهارش او را برگزيد و برحمت خود نزديك فرمود و توفيق توبه داد و او توبه كرد و خداوند قبول فرمود و هدايت كرد او را بدين حقّ و ثبات قدم در اطاعت خداوند و تشبّث بوسائل عصمت و نيل بمقام نبوّت و رسالت و خداوند بآدم و حوّا فرمود كه بزمين هبوط نمائيد از بهشت و اخبار فرمود كه بعد از نزول شما در زمين ذريّه بسيارى از شما بوجود ميآيد و بعضى از شما با بعضى عداوت و دشمنى پيدا ميكنيد و بنابراين<br />
<br />
جلد 3 صفحه 532<br />
<br />
مراد از جميعا اجتماع آن دو است با يكديگر و خطاب جمع باعتبار آنستكه آن دو اصل ذريّهاند و عداوت محقّق الحصول است بين ذريّه چنانچه بين قابيل و هابيل مشهود شد و تاكنون باقى است ولى در سوره بقره گذشت كه مراد هبوط آدم و حوا بمعيّت شيطان و مار بوده و بنابراين لفظ جمع باعتبار جماعت موجوده و عداوت فعليّه است و معنى ظاهر و تفصيل اين قضايا در سوره بقره و اعراف نقل شده لذا اينجا بنحو اجمال و اختصار ذكر گرديد و در اينمقام خداوند ضمانت فرموده براى بندگان كه اگر كتاب آسمانى از جانب من براى هدايت شما نازل شد و پيروى نموديد در دنيا گمراه نشويد و در آخرت بزحمت و مشقت گرفتار نگرديد و كسيكه رو- گرداند و اعراض كند از كتاب آسمانى كه قرآن است و از ولايت امير المؤمنين عليه السّلام كه كلام اللّه ناطق است پس از براى او است زندگانى تنگ سخت نهايت آنكه ممكن است خودش متوجّه به تنگى و سختى آن نباشد در دنيا ولى در آخرت متوجّه خواهد شد بسختى و تنگى معيشت خود در دنيا و آخرت چون كسيكه متوجّه بقرآن و مواعيد آن نشود دنيا در نظرش جلوه ميكند و مقام رضا و تسليم و قناعت و توكّل و تحمّل را از دست ميدهد و دنيا هم بكام كسى نميگردد و حرص و آز و طمع و خودبينى و خود خواهى و كبر و غرور و حسد و ساير صفات ناپسنديده زندگى او را تلخ و جهان را بر او تنگ مينمايد و در آخرت هم بعذاب اليم گرفتار خواهد شد و كور وارد صحراى محشر ميشود و عرضه ميدارد خدايا چرا مرا كور محشور نمودى من كه در دنيا بينا بودم جواب ميرسد اينچنين بود كه آيات الهيّه بتو رسيد و آنها را واگذاشتى و نديده پنداشتى همين طور امروز واگذاشته شوى و بكورى و عذاب باقى و برقرار خواهى بود چون جزاى مناسب با آن كردار اين رفتار است و در بعضى از روايات ائمه اطهار معيشت ضنك و كور محشور شدن در اين آيات جزاى انكار ولايت و ابراز عداوت با خانواده عصمت و طهارت قرار داده شده و اللّه اعلم.<br />
<br />
جلد 3 صفحه 533<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ كَذلِكَ أَتَتكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ اليَومَ تُنسي (126)<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 121<br />
<br />
فرمود: همين نحوي که آمد ترا آيات ما پس خود را بنسيان انداختي و همين نحو امروز بنسيان انداخته شدي (بيان) نسيان در اينکه آيه بمعني فراموشي نيست که رافع تكليف باشد، چنانچه در حديث شريف رفع از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و سلّم است که فرمود:<br />
<br />
(رفع عن امّتي تسعة اشياء الخطاء و النسيان و ما استكرهوا عليه و ما لا يعلمون و ما لا يطيقون و ما اضطرّوا اليه الحديث)<br />
<br />
مروي از خصال صدوق بسند صحيح، بلكه رفع مؤاخذه از اكثر اينکه امور از مستقلّات عقليّه است، بلكه مراد از نسيان ترك است بزبان مانديده ميگيرد خود را بگوش كري مياندازد، چنانچه حضرت نوح در پيشگاه احديّت عرض كرد (وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلُوا أَصابِعَهُم فِي آذانِهِم وَ استَغشَوا ثِيابَهُم الآية) نوح آيه 6 و بعبارت ديگر نفهميده ميگيرد، و بالجمله مراد تعمّد از اعراض است و امروز هم ميان بعض عوام معروفست که عذر تراشي ميكنند که در خدمت علماء نميروند و پاي بيان مسائل ديني نمينشينند و گوش بفرمايشات آنها نميدهند ميگويند: تكليف ما زياد ميشود.<br />
<br />
(قالَ كَذلِكَ أَتَتكَ آياتُنا) که انبياء و رسل فرستاديم و كتب نازل كرديم و جعل احكام نموديم و بتو ابلاغ كرديم که (ما عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا البَلاغُ).<br />
<br />
(فَنَسِيتَها) تو اعراض كردي با اينكه واجب بود بروي فحص كني حق را دست آوري بياعتنايي كردي گوش بفرمايشات آنها ندادي از آنها دوري كردي.<br />
<br />
(وَ كَذلِكَ اليَومَ تُنسي) جزاي آن بياعتنائيها اينکه بياعتنائيست که بواطن ترا ظاهر كرديم و كوري باطني تو ظاهر شد و اما چشم ظاهري او باز است عذاب را مشاهده ميكند.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 126)- بلا فاصله پاسخ میشنود که، «میفرماید: آن گونه که آیات من برای تو آمد، و تو آنها را فراموش کردی، امروز نیز تو فراموش خواهی شد» (قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی). و چشمت از دیدن نعمتهای پروردگار و مقام قرب او نابینا میگردد.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=126}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=126}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=126}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=126}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=126}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=126}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=126}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=126}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=126}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_98_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97771آیه 98 سوره طه2019-03-03T10:37:55Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|إِنَّمَا إِلَٰهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا|سوره=20|آیه =98}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 98 <br />
|شماره بعدی = 99<br />
|شماره قبلی = 97<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
تنها خدای شما آن یگانه خدایی است که جز او هیچ خدایی نیست و علمش به همه ذرات عوالم هستی محیط است.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
معبود شما فقط خدای یکتاست که جز او معبودی نیست، دانش او همه چیز را فرا گرفته است.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
«معبود شما تنها آن خدايى است كه جز او معبودى نيست، و دانش او همه چيز را در بر گرفته است.»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
جز اين نيست كه خداى شما اللّه است كه هيچ خدايى جز او نيست و علمش همه چيز را در برگرفته است.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
معبود شما تنها خداوندی است که جز او معبودی نیست؛ و علم او همه چیز را فرا گرفته است!»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Indeed your God is Allah. There is no god except Him. He embraces all things in [His] knowledge.’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Your Allah is only Allah, there is no god but He; He comprehends all things in (His) knowledge.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Your Allah is only Allah, than Whom there is no other Allah. He embraceth all things in His knowledge.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|But the god of you all is the One Allah: there is no god but He: all things He comprehends in His knowledge.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«وَسِعَ»: در بر گرفتهاست. فرا گرفتهاست.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً «97»<br />
<br />
(موسى به سامرى) گفت: پس برو (دور شو)، پس همانا بهرهى تو در دنيا اين است كه (به دردى مبتلا خواهى شد كه دائماً) مىگويى: «به من دست نزنيد» و همانا براى تو (در آخرت) ميعادگاهى استكه هرگز از آن تخلّف نخواهد شد. و (اكنون) به سوى معبودت كه پيوسته آنرا پرستش مىكردى نگاه كن، ما حتماً آن را مىسوزانيم (و) سپس خاكستر و ذرّات آن را به دريا خواهيم پاشيد.<br />
<br />
إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً «98»<br />
<br />
(اى قوم من!) همانا معبود شما «اللّه» است كه معبودى جز او نيست (و) علم او همه چيز را فرا گرفته است.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
در تفاسير مجمعالبيان و صافى حديثى آمده است كه حضرت موسى عليه السلام قصد داشت تا سامرى را به قتل برساند، امّا خداوند به او وحى فرمود كه چون سامرى مرد سخاوتمندى است از كشتن او صرفنظر نما، از اين روى موسى عليه السلام با جمله «فَاذْهَبْ» او را از ميان قوم بنى اسرائيل طرد كرد.<br />
<br />
كلمه «لا مِساسَ» به معناى گرفتار شدن به بيمارى است كه به هيچ وجه احدى با او تماس نگيرد. سرانجام سامرى به يك بيمارى روانى گرفتار شد كه از مردم فرار مىكرد وهركس به<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 384<br />
<br />
او نزديك مىشد فرياد مىزد: «لا مِساسَ» دور شو، دور شو. «1»<br />
<br />
حضرت موسى عليه السلام براى سامرى چندين مجازات قرار داد:<br />
<br />
الف: طرد «فَاذْهَبْ»، ب: نفرين «لا مِساسَ»، ج: تهديد به عذاب آخرت «لَكَ مَوْعِداً»، د:<br />
آتش زدن گوساله «لَنُحَرِّقَنَّهُ».<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- بعد از ثبوت جرم، بايد مجرم را مجازات كرد. «سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي- فَاذْهَبْ»<br />
<br />
2- يكى از مراحل نهى از منكر، طرد مجرمان و كافران است. «فَاذْهَبْ»<br />
<br />
3- مفسدين فرهنگى را بايد از ميان جامعه طرد كرد. آزادى فكر به معناى باز گذاشتن دست منحرفان در گمراه كردن ديگران نيست. «فَاذْهَبْ»<br />
<br />
4- انبيا با علم غيب، از آينده افراد خبر مىدهند. «أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ»<br />
<br />
5- بعضى از امراض، قهر الهى است. «لا مِساسَ»<br />
<br />
6- براى مروّجين فكرهاى باطل، مجازات دنيوى وسيلهى تخفيف در كيفرهاى اخروى نيست. «لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً»<br />
<br />
7- شايد بتوان از كيفرهاى دنيوى فرار كرد، ولى از عذاب اخروى و قهر الهى در آخرت راه گريزى نيست. «لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ»<br />
<br />
8- بدترين نوع جرم، اصرار مجرم بر جرم است. «ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً» (سامرى خود نيز گوساله خود را مىپرستيد.)<br />
<br />
9- ابزار گناه و آثار انحراف بايد نابود شود. «2» «لَنُحَرِّقَنَّهُ»<br />
<br />
«1». تفسير نمونه.<br />
<br />
«2». همان گونه كه پيامبر اسلام دستور داد مسجد ضرار را نخست بسوزانند و باقيمانده آن را ويران كنند و آنجا را محلّ زبالههاى مردم مدينه قرار داد. تفسير نمونه.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 385<br />
<br />
10- محو آثار كفر وشرك بايد در ملأعام وبا حضور مردم باشد. «لَنُحَرِّقَنَّهُ» و نفرمود: «لاحرقنه»<br />
<br />
11- حفظ افكار مردم از حفظ طلا مهمتر است. گاهى بايد براى ايجاد موج و مبارزه با منكر، اشياى قيمتى فدا شوند. «لَنُحَرِّقَنَّهُ»<br />
<br />
12- غيرت دينى و قاطعيّت در برابر انحراف، لازمهى رهبرى است. «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ» (سوزاندن طلا و به دريا ريختن آن، تصميم قطعى موسى بود)<br />
<br />
13- بايد نشان داد كه چيزهاى نابود شدنى شايستگى پرستش را ندارند. «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ»<br />
<br />
14- هرگاه باطلى را محو كرديد به جاى آن حقّ را مطرح كنيد. «إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ»<br />
<br />
15- خدايى قابل عبادت است كه احاطه علمى بر همه چيز داشته باشد. «وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً (98)<br />
<br />
إِنَّما إِلهُكُمُ: اينست و جز اين نيست خداى شما كه سزاوار پرستش و ستايش است. اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: ذات خداوندى است كه نيست معبودى به حق مگر ذات يگانه سبحانى. وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً: فرارسيده هر چيز را از جهت علم، يعنى علم سبحانى به همه اشياء محيط و هيچ چيز از علم او خارج نيست، كوچك و بزرگ، نهانى و آشكارا، بلكه خطرات قلبيه و لمحات عينيه، تمام را دانا است.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (97) إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً (98) كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (99) مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً (100) خالِدِينَ فِيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً (101)<br />
<br />
يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102) يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً (104) وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً (105) فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (106)<br />
<br />
لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
گفت پس برو و همانا مر تو را است در زندگى آنكه بگوئى نبايد كسى مرا مس نمايد و من كسى را مس نمايم و همانا مر تو را است موعدى كه تخلّف كرده نشوى از آن و بنگر بخدايت كه گشتى تمام روز بر آن مقيم كه ميسوزانيم آنرا پس پراكنده ميكنيم آنرا در دريا پراكنده نمودنى<br />
<br />
جز اين نيست كه خداى شما خداوند آنچنانى است كه نيست خدائى مگر او احاطه دارد بر همه چيز از راه دانش<br />
<br />
اينچنين نقل ميكنيم براى تو از خبرهاى آنچه بتحقيق گذشته و بتحقيق داديم تو را از نزد خودمان موجب تذكّرى<br />
<br />
كسيكه روى گرداند از آن پس همانا او بر ميدارد روز قيامت بار گرانى<br />
<br />
كه جاودانيانند در آن و بد است براى آنها روز قيامت آن بار<br />
<br />
روز كه دميده شود در صور و جمع كنيم گناهكاران را چنان روزى كبود چشمان<br />
<br />
آهسته گويند ميان خودشان درنگ نكرديم مگر ده روز<br />
<br />
ما داناتريم بآنچه ميگويند هنگاميكه ميگويد خردمندترين آنها كه درنگ نكرديد مگر روزى<br />
<br />
و مىپرسند تو را از كوهها پس بگو پراكنده ميكند آنها را پروردگار من پراكنده كردنى<br />
<br />
پس واميگذارد آنها را زمين صاف هموارى<br />
<br />
كه نمىبينى در آن پستىئى و نه بلندئى را.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
پس از اعتراض حضرت موسى بسامرى و اقرار او بگناه كه در آيات سابقه بيان شد آنحضرت سامرى را نفى بلد فرمود و مقرر شد كه او از ميان بنى اسرائيل بيرون رود و با كسى معاشرت نكند و نگذارد دست كسى ببدن او برسد چون هر كس دستش ببدن او ميرسيد او و آنكس تب ميكردند لذا مجبور شد كه تنها مانند حيوانات وحشى در صحرا و بيابان زندگانى كند و قمّى ره فرموده باين حال<br />
<br />
جلد 3 صفحه 524<br />
<br />
بود تا مرد و اين علامت در خانواده او باقى ماند و الآن هم در مصر و شام هستند معروف بلامساس و حضرت موسى خواست او را بكشد خداوند باو وحى فرمود كه نكش او را چون مردى است سخى و اين ذيل كلام قمّى ره را در مجمع از امام صادق عليه السّلام نيز نقل نموده و حضرت موسى باو فرمود اين عذاب دنيوى تو است و عذاب اخروى تو موعدى دارد كه خداوند از آن تخلّف نميكند و در باره تو انجاز خواهد فرمود و نگاه كن و ببين خدايت را كه گوساله است و روز را در عبادت آن بشب ميرساندى هر آينه بخوبى بسوزانم آنرا و خاكسترش را در دريا بريزم اگر حرق بمعناى سوزاندن بآتش باشد كه ظاهر قرائت مشهور است ولى بنظر حقير بمعناى سائيدن بسوهان است و مراد آنستكه هر آينه با سوهان بسايم البته آنرا و سودهاش را در دريا بريزم چون ظاهرا بدن آن طلا بوده و روح نداشته و بعضى از قراء لنحرّقنّه بفتح نون و سكون حاء و تخفيف راء خواندهاند و اين قرائت از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده و مؤيد اينمعنى است و در روايات اين واقعه كه در سوره بقره ذكر شد تصريح بآن شده بود و ظلت مخفّف ظللت است كه لام اوّل آن حذف شده در هر حال اين عمل براى آن بوده كه ذراتى از آن در دسترس مردم باقى نماند و بكلّى اثرش محو شود و عبادت كنندگان آن مفتضح و رسوا گردند و دماغشان بخاك ماليده شود و پس از آن به بنى اسرائيل فرمود جز اين نيست كه خداوند شما آن خداى يكتاى بىهمتائى است كه مستجمع صفات كمال و جلال و منزّه از هر عيب و نقص و مستحق پرستش و ستايش است نه گوساله فاقد عاجز ناتوان كه بسوزانند يا بسايندش و در دريا بريزند كه اثرى از آثارش باقى نماند و خداوند احاطه علمى بهمه چيز دارد و عبادت كنندگان گوساله را از غير آنها بخوبى ميشناسد و بمجازات ميرساند و كسى نميتواند عمل و اعتقاد خود را از خداوند مخفى نمايد و پس از نقل قصّه و بيانات حضرت موسى خداوند بحبيب خود فرموده باين كيفيّت و طرز مطلوب و مرغوبى كه ما نقل نموديم براى تو اين قصّه را قصص ساير انبيا و امم سابقه را بيان نموده و خواهيم نمود براى مزيد علم تو و عبرت خلق و تنبه و تذكّر و انذار و استبصار و ساير اغراض و ثمرات مترتّبه بر آنها و كتاب مشتمل بر آن قصص و ساير موجبات ذكر و فكر قرآن است كه ما آنرا از عالم غيب<br />
<br />
جلد 3 صفحه 525<br />
<br />
و نزد خودمان بتو عطا كرديم و كسيكه رو گرداند از آن و پشت پا زند باحكامش روز قيامت بار گرانى از عقوبت معصيت و كفر و كفران نعمت بدوش كشيده وارد محشر خواهد شد و مخلّد در آن بار گران خواهد بود و بكيفر اعمال خود كاملا خواهد رسيد و مفرّى براى او نخواهد بود و بد بار گرانى براى آنها خواهد بود آن بار گران گناه و عقاب آن و آنروز روزى است كه دميده ميشود در صور بتوسط اسرافيل و گنهكاران و سركشان از اطاعت خدا و پيغمبر سر از قبرها بيرون آورند و در صحراء محشر جمع گردند با چشمهاى كبود كه بدترين رنگهاى چشم است نزد عرب و كاشف است از شقاوت و شرارت در علم فراست و بعضى گفتهاند مراد آنستكه كور وارد محشر شوند و بعضى آنرا از آثار تشنگى قرار دادهاند و بنظر حقير معناى اوّل متعيّن است چون موافق با ظاهر و اعتبار است و كبودى چشم در روايت از علائم اهل آتش ذكر شده و قمّى ره فرموده ميباشد چشمهاشان بر گردانده شده و سفيدى آنها ظاهر گشته و نميتوانند بهم زنند آنرا و لابد از نهايت خوف و وحشت است و مؤيّد اينمعنى است كه خداوند فرموده صوتهاى خودشان را پنهان ميكنند و آهسته با يكديگر ميگويند ما در دنيا و قبر ده روزى بيش درنگ نكرديم و اين از نهايت رعب و هول است كه قلب آنها را پر كرده و متأسفند از آنكه چرا چند روزه دنيا را صرف در صبر بر طاعت و از معصيت ننمودند لذا خداوند فرموده ما بهتر ميدانيم مدّت درنگ آنها را وقتى كه اعقل و اعلم و اصلح آنها كه داراى طريقه نيكوتر است ميگويد درنگ نكرديد مگر يك روز چون تمام مدت دنيا در برابر آخرت مانند يكروز است و در اين مقام اقوال ديگرى در مجمع و غيره ذكر شده و چون مخالف با ظاهر و اعتبار بود حقير نقل ننمودم و معلوم است كه عدد ده خصوصيّتى ندارد بلكه كنايه از كمى مدّت است نهايت آنكه تمثيل بيكروز در برابر مدّت بىپايان آخرت اولى و انسب و امثل است و در نفحات نقل نموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان اهوال قيامت را فرمود بعضى از قريش كه منكر معاد و حشر بودند از روى استهزاء از آنحضرت پرسيدند كه اين كوههاى باين عظمت و بزرگى در آنروز چه خواهد شد خداوند به پيغمبر خود دستور فرموده كه جواب آنها را بفرمايد پروردگار من آنها را پراكنده كند يك نوع پراكندگى عجيبى كه از آنحضرت<br />
<br />
جلد 3 صفحه 526<br />
<br />
روايت شده خداوند آنها را مانند شن كند و بادى فرستد كه متفرّقشان نمايد و جاى آنها را زمين هموار بدون پستى و بلندى قرار دهد بطوريكه اى پيغمبر من يا اى شخص بينا در روى زمين گودى و بلندئى نخواهى ديد و از قمّى ره نقل نموده كه قاع زمينى است كه خاك نداشته باشد و صفصف زمينى است كه چيزى در آن نروئيده باشد و عوج پستى و امت بلندى است و بعضى گفتهاند قاع و صفصف يك معنى دارند و آن زمين هموار نرم صاف خالى از گياه است كه پستى و بلندى و پشته و درهئى نداشته باشد و مانند يك صف مستوى مشهود گردد و بنابراين جمله اخيره براى تأكيد اين معنى ذكر شده است و اللّه اعلم ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِنَّما إِلهُكُمُ اللّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيءٍ عِلماً (98)<br />
<br />
منحصرا اله شما اللّه است آن خداوندي که نيست الهي مگر او فرو گرفته است هر چيزي را علم او.<br />
<br />
(إِنَّما) از ادات حصر است که غير او هر که هست و هر چه هست سزاوار پرستش نيست.<br />
<br />
(إِلهُكُمُ) معبود بحق.<br />
<br />
(اللّهُ) اسم مختص بذات اقدس واجب الوجود است که اسامي مختصّه اللّه هو حق است، اللّه اسم ذات مقدس مستجمع جميع كمالات و منزّه از جميع عيوب و نواقص، هو اشاره بمقام غيب الغيوبيست که ممكن محالست پي بذات او ببرد چون ممكن محدود است و ذات او غير متناهي و نامحدود است، و حق بمعني ثبوت و بقاء است ازلا و ابدا نه اول دارد نه آخر.<br />
<br />
(الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ) غير او تماما محتاج و مخلوق و حادث و مسبوق بعدم است سزاوار الوهيّت نيستند.<br />
<br />
(وَسِعَ كُلَّ شَيءٍ عِلماً) چون علم از صفات ذات و عين ذات و منتزع از ذات<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 92<br />
<br />
است غير محدود است مثل ساير صفات ذاتيه قدرت حيات عظمت كبريايي عزّت ازليّت ابديّت سرمديّت و بسياري از صفات ذاتيه که از شئون علم است، مثل بصير سميع مدرك حكيم مريد خبير عالم بمبصرات و مسموعات و جزئيات و مصالح و صلاح و جميع آنچه واقع شده و ميشود و اينها را صفات كماليّه گويند بخلاف صفات فعليّه رحيم رحمن غفّار تواب خالق رازق مميت محيي معزّ مذلّ كافي شافي و ساير صفات فعليّه که افعال صادره از اوست و اينها را صفات جماليّه نامند و بخلاف صفات سلبيّه و آن هر صفتي که موجب نقص و عيب و احتياج مي شود بايد از او سلب كرد که مفاد سبّوح قدّوس است که مركب از اجزاء نيست نه اجزاء خارجيّه مثل اجسام و نه اجزاء ذهنيّه مثل اجناس و انواع و نه اجزاء وهميّه مثل مجردات عالم عقول و نفوس و منزّه از لوازم آنها مثل حال و محلّ و اعراض كم و كيف.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 98)- و در این آیه موسی، با تأکید فراوان روی مسأله توحید، حاکمیت خط اللّه را مشخص کرد و چنین گفت: «معبود شما تنها اللّه است، همان خدایی که <br />
<br />
ج3، ص141<br />
<br />
معبودی جز او نیست، همان خدایی که علمش همه چیز را فرا گرفته» (إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً).<br />
<br />
نه همچون بتهای ساختگی که نه سخنی میشنوند، نه پاسخی میگویند، نه مشکلی میگشایند و نه زیانی را دفع میکنند.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=98}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=98}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=98}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=98}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=98}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=98}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=98}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=98}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=98}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_93_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97770آیه 93 سوره طه2019-03-03T10:37:25Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|أَلَّا تَتَّبِعَنِ ۖ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي|سوره=20|آیه =93}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 93 <br />
|شماره بعدی = 94<br />
|شماره قبلی = 92<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
از پی من نیامدی؟ آیا نافرمانی امر من کردی؟!<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
از اینکه مرا [در برخورد شدید با گمراهان] پیروی کنی؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
كه از من پيروى كنى؟ آيا از فرمانم سر باز زدى؟»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
چرا از پى من نيامدى؟ آيا تو نيز از فرمان من سرپيچى كرده بودى؟<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
از من پیروی نکردی؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودی؟!»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|from following me? Did you disobey my command?’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|So that you did not follow me? Did you then disobey my order?}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|That thou followedst me not? Hast thou then disobeyed my order?}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"From following me? Didst thou then disobey my order?"}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«أَلاّ تَتَّبِعَنِی؟»: این که از من پیروی نکنی؟ اشاره به این است که موسی به هارون گفته بود که پس از رفتن موسی، او جانشین وی شود و به اصلاح بپردازد.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا «92»<br />
<br />
(موسى در حالى كه موى سر و صورت برادر را گرفته بود به او) گفت: اى هارون! زمانى كه ديدى آنان گمراه شدند، چه چيز تو را بازداشت؟<br />
<br />
أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي «93»<br />
<br />
از اينكه مرا پيروى نكنى؟ (چرا براى نجات مردم فوراً به سراغ من نيامدى؟) آيا دستور مرا نافرمانى كردى؟<br />
<br />
قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي «94»<br />
<br />
(هارون در جواب) گفت: (اى برادر و) اى فرزند مادرم! (موى) ريش و سر مرا (به مؤاخذه) مگير، همانا من ترسيدم (با برخورد تند من، آنها متفرّق شوند و) تو بگويى ميان بنىاسرائيل تفرقه انداختى و كلام مرا مراقبت نكردى!<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام از كوه طور بازگشت و قوم خود را منحرف ديد، سه گروه<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 380<br />
<br />
رازير سؤال برد: الف: مردم «يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ»، ب: هارون عليه السلام يا هارُونُ ما مَنَعَكَ ...، ج: سامرى «فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ».<br />
<br />
به گفتهى تفسير اطيبالبيان، چون هارون عليه السلام پيامبر و معصوم است و به وظيفهى نهى از منكر خود نيز عمل كرده است، مىتوان مؤاخذه موسى عليه السلام را به اصطلاح يك جنگ زرگرى دانست كه به در مىگويد تا ديوار بشنود. به هارون مىگويد كه مردم حساب كار خود را بكنند.<br />
<br />
در تفسير صافى به نقل از امام صادق عليه السلام آمده استكه توبيخ موسى عليه السلام براى آن بود كه چرا هارون عليه السلام به محض ديدن آن وضع، آنرا فوراً به موسى اطلاع نداد.<br />
<br />
در شيوهى تبليغ گاه مىبايست براى تكان دادن افكار عمومى و ايجاد لرزه بر اندام مردهى جامعه، دست به كار تازهاى زد. چنانچه موسى عليه السلام آن برخورد تند را با جانشين معصوم خويش انجام داد و يا حضرت على عليه السلام در هنگام خطبه خواندن سيلى محكمى به صورت خود زدند، تا مردم را توجّه دهند.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- رهبران بايد پاسخگوى انحرافات مردم باشند. «يا هارُونُ ما مَنَعَكَ»<br />
<br />
2- سكوت و بىتفاوتى مسئولين، مورد توبيخ است. «ما مَنَعَكَ»<br />
<br />
3- بدعاقبتى، آفتى براى دينداران است. «رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا»<br />
<br />
4- پيامبر مىتواند فرمانبَر پيامبر ديگر باشد. «أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي»<br />
<br />
5- در جامعه بايد مديريت واحد حاكم باشد. «أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي»<br />
<br />
6- براى خاموش كردن غضب ديگران، از كلمات عاطفى استفاده كنيم. «يَا بْنَ أُمَّ»<br />
<br />
7- دين وديندارى مهمتر از فاميلدارى است. «لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي»<br />
<br />
8- غيرت و تعصّب دينى، لازمهى پيامبرى است. «لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي»<br />
<br />
9- به متّهم فرصت دفاع بدهيم. «لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي»<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 381<br />
<br />
10- موى بلند وزلف داشتن براى مرد جايز است. «وَ لا بِرَأْسِي»<br />
<br />
11- خطر تفرقهى يك امّت، هارون پيامبر را نيز مىترساند. «إِنِّي خَشِيتُ»<br />
<br />
12- حفظ وحدت، مهمتر از نجات يك گروه است. إِنِّي خَشِيتُ ... فَرَّقْتَ<br />
<br />
13- در تصميمگيرىها بايد به مسئلهى اهمّ ومهم توجّه كرد. «إِنِّي خَشِيتُ»<br />
<br />
14- در برخوردهاى انقلابى بايد به عوارض كار توجّه كرد و نبايد يكسو نگر بود. إِنِّي خَشِيتُ ...<br />
<br />
15- خطر تفرقهافكنى مهمتر از خطر سكوت در برابر انحراف است. فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ ...<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي (93)<br />
<br />
أَلَّا تَتَّبِعَنِ: از آنكه پيروى من كنى در غضب و زجر كردن ايشان و مقاتله و محاربه با آنان براى رضاى الهى و حمايت دين. يا آنكه از پى من آئى و خود را به من رسانى و مرا اخبار كنى. أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي: آيا پس نافرمانى نمودى امر مرا.<br />
<br />
تنبيه: صورت آيه، استفهام؛ و مراد تقدير و فرض و تقرير است، زيرا موسى عليه السلام مىدانست كه هارون در فرمان او عاصى نشده، و يا آنكه موسى از شدت غضب و فرط غيظ بر كفران و عصيان قوم پنداشته كه هارون منع و زجر ايشان ننموده و بدين جهت نسبت عصيان به او داده؛ و بنابراين مراد «ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ» تبعيت ننمودن هارون باشد مر موسى را، و از ملحق<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 317<br />
<br />
نشدن او به موسى، عصيان هارون لازم نمىآيد، زيرا ممكن است كه اين امر مشروط به مصلحت بوده، و هارون عليه السلام صلاح را در اقامت بيشتر ديده باشد از رفتن. و مقرر است كه شاهد مىبيند چيزهائى كه غايب نمىبيند، پس منافى با عصمت او نخواهد بود. يا آنكه امر باشد به مجاهده و زجر ايشان از فعل قبيح و عتاب به هارون با آنكه ملامت متوجه قوم است به جهت آنست كه امر موسى به مفارقت از قوم ملامت قوم و سرزنش آنان خواهد بود. و مقصود از استفهام، استفسار كيفيت گوسالهپرستى بوده كه اى هارون چرا و چگونه و به چه جهت اين حالت واقع شد و تو چرا مانع نشدى.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ (87) فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ (88) أَ فَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (89) وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي (90) قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى (91)<br />
<br />
قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي (93) قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي (94) قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ (95) قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي (96)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
گفتند تخلّف نكرديم وعده ترا باختيارمان ولى ما بار كرده شديم ببارهاى گران از زيور قوم پس انداختيم آنها را پس همچنين انداخت سامرى<br />
<br />
پس بيرون آورد براى آنها گوسالهاى، كالبدى كه بود مر او را بانگ گوساله پس گفتند اين است خداى شما و خداى موسى پس فراموش كرد<br />
<br />
آيا پس نمىبينند آنكه بر نميگرداند بسوى آنها سخنى را و مالك نميباشد براى آنها زيانى و نه سودى را<br />
<br />
و بتحقيق گفت مر ايشانرا هارون از پيش اى قوم جز اين نيست كه امتحان شديد بآن و همانا پروردگار شما خداى بخشنده است پس پيروى كنيد مرا و اطاعت نمائيد فرمان مرا<br />
<br />
گفتند هميشه خواهيم بود بر او مقيمان تا بر گردد بسوى ما موسى<br />
<br />
گفت اى هارون چه باز داشت تو را وقتى كه ديدى آنها را كه گمراه شدند<br />
<br />
از آنكه متابعت كنى مرا آيا بيرون رفتى از فرمان من<br />
<br />
گفت اى پسر مادر من مگير محاسنم و نه سرم را همانا من ترسيدم كه بگوئى جدائى افكندى ميان بنى اسرائيل و مراقبت نكردى سخن مرا<br />
<br />
گفت پس چيست اين كار بزرگ تو اى سامرى<br />
<br />
گفت بينا شدم بچيزى كه بينا نشدند بآن پس گرفتم مشتى از جاى پاى آن فرستاده پس انداختم آنرا و اين چنين كارى را خوب جلوه داد براى من نفسم.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
پس از آنكه حضرت موسى بقوم اعتراض فرمود بتقريب مذكور در آيات سابقه آنها در مقام معذرت خواهى عرضه داشتند ما باختيار تام و ميل طبيعى خودمان تخلّف از عهدى كه با شما كرده بوديم ننموديم ولى سامرى ما را فريب داد و بار گرانى بدوش ما گذارد كه زيور و زينتهاى طلاى قبطيانرا كه عاريه نموده بوديم و در وقت بيرون آمدن از مصر براى آنكه متوجّه بعزم حركت ما نشوند مسترد ننموديم در كوره آتش افروخته او انداختيم يا باز يورهائى كه از آنها آب دريا بيرون انداخته بود اين معامله را كرديم براى آنكه از گناه تصرف در آنها فارغ شويم و خود سامرى هم آنچه از آن زيورها داشت در آن گود ريخت پس از مجموع آنها گوسالهاى كه عبارت از كالبد و جسدى بود داراى صوتى مانند صوت گوساله بيرون آورد براى قوم پس او و كسانيكه بدوا باو گرويده بودند گفتند اين گوساله خداى شما و خداى موسى است و آنهم بصوت خود تصديق مينمود و گفتند موسى فراموش كرد كه خدا اينجا است يا گم كرد راه وصول بحقّ<br />
<br />
جلد 3 صفحه 521<br />
<br />
را و بطلب او در كوه طور توقف نمود و بعضى گفتهاند مراد آنستكه سامرى فراموش كرد عهد ايمان بخدا و پيغمبر او را و بنابراين جمله فنسى كلام مستقلى است از خداوند و بنابر قول اوّل جزء مقاله سامرى و اصحاب او است لذا خداوند در مقام ردّ آنها فرموده آيا نمىبينند كه اگر از آن گوساله سؤالى نمايند جواب نميدهد و نميتواند بآنها ضررى و نفعى برساند و تفصيل اين واقعه در سوره بقره ذيل آيه و إذ واعدنا موسى گذشت و از سعيد بن جبير نقل شده كه سامرى از اهل كرمان بوده و در بنى اسرائيل نفوذ كلمه داشته و بعضى گفتهاند از خود آنها بوده ولى نفاق داشته و بعضى گفتهاند قبلا در بلدى بوده كه اهل آن گاو پرست بودند و محبت آن در دل او جاى داشته لذا مرتكب اين امر شنيع شده در هر حال حضرت هارون قبل از مراجعت موسى عليه السّلام از كوه طور قوم را موعظه و نصيحت فرموده بود باين تقريب كه اى قوم من اين امتحان و ابتلائى است از جانب خداوند بسبب گوساله كه از شما شده گول سامرى و اتباع او را نخوريد و گوساله را پرستش ننمائيد خداوند و پروردگار شما همان خداى يكتاى بخشنده مهربان است كه حضرت موسى بشما معرفى كرده و چنانچه عهد كرديد در غيبت برادرم اطاعت و متابعت از من نمائيد ثابت و راسخ باشيد و دين حق را از دست ندهيد آنها در جواب گفتند ما دست از عبادت گوساله بر نميداريم تا موسى بسوى ما مراجعت نمايد و قمّى ره فرموده آنها اراده نمودند هرون را بكشند و او فرار كرد و قوم بكار خود ادامه دادند تا مدّت ميقات كه چهل شب بود بپايان رسيد و چون روز دهم ذو الحجّه شد خداوند الواح تورية را بموسى عليه السّلام عطا فرمود و باو وحى شد كه ما قوم تو را در فتنه انداختيم و سامرى آنها را گمراه كرد و گوساله پرست شدند و آن صداى گوساله كرد حضرت موسى عرض كرد پروردگارا گوساله را سامرى ساخت صدا را كه باو داد فرمود من دادم چون ديدم پشت بمن كردند و رو باو آوردند خواستم فتنه آنها را افزون كنم پس موسى عليه السّلام مراجعت نمود و هرون را مورد عتاب قرار داد و فرمود چه چيز باز داشت تو را چون ديدى قوم گمراه شدند بعبادت گوساله از آنكه متابعت كنى مرا در غضب براى خدا و مقاتله با اهل كفر و ارتداد يا چرا دنبال من نيامدى و مرا از اين واقعه خبردار ننمودى و در هر حال كلمه لا در ألّا زائده است آيا نافرمانى مرا<br />
<br />
جلد 3 صفحه 522<br />
<br />
نمودى كه گفتم متعصّب در دين و مجاهد در راه حق باش و قمّى ره فرموده كه آنحضرت در اين حال چنان خشمگين شد كه الواح تورية را انداخت و ريش و سر برادر را گرفت و بجانب خود كشيد و كلام مذكور را فرمود و هرون براى تحريك حس عطوفت و مهربانى آنحضرت متذكر نسبت خود شد و عرضه داشت اى پسر مادر من ريش و سر مرا مگير من ترسيدم كه تو بفرمائى چرا جدائى و تفرقه انداختى ميان بنى اسرائيل چون اگر ميخواستم با آنها جنگ كنم يا از آنها كنارهگيرى نمايم لابد يك دسته با من بودند و يكدسته بر من و قهرا دو دستگى و اختلاف روى ميداد ميان آنها و اگر ميخواستم بشما ملحق شوم و واقعه را عرضه بدارم ترسيدم بگوئى چرا از دستور من كه تو را خليفه قرار دادم و گفتم مشغول باصلاح امور آنها باش تخلّف نمودى چون اصلاح موقوف بود بآنكه در ميانشان باشم و نصيحت و دلالت نمايم و بمدارا رفتار كنم تا شما مراجعت نمائيد و تصميم خودتان را در باره آنها اتخاذ فرمائيد و در علل از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون پرسيدند از آنحضرت كه چرا موسى عليه السّلام سر و ريش برادرش را گرفت و بجانب خود كشيد با آنكه او تقصيرى نكرده بود جواب فرمود براى آنكه او مفارقت از قوم نكرد و ملحق بموسى عليه السّلام نشد ولى اگر از آنها جدا شده بود عذاب نازل ميشد حقير عرض ميكنم شايد مقصود اين باشد كه آنها مستحق عذاب بودند و نبايد مورد ترحّم شوند و حضرت موسى بالطّبع غيور و هارون مترحّم بود پس حضرت موسى روى بسامرى نمود و شديدا او را مورد عتاب قرار داد كه اين چه كارى بود كردى و چه وادار كرد تو را باين امر شنيع او گفت آنروز كه خداوند فرعون و فرعونيان را غرق نمود من در مقدّمه لشگر شما بودم و ديدم و متوجّه شدم كه هر جا مركوب جبرئيل پا ميگذارد زمين در زير پاى او حركت ميكند و كسى متوجّه باين امر نبود من مشتى از خاك زير پاى او برداشتم و نگهداشتم و در جوف گوساله ريختم او زنده شد و صدا كرد و اين عمل را نفس امّاره بسوء من در نظرم جلوه داد كه خوب كارى است و هنرمندى مرا نزد قوم آشكار ميكند و مرتكب شدم و شرح اين قضايا قبلا در سوره بقره و اعراف گذشته است و گفتهاند تشدّد موسى عليه السّلام بهارون براى تنبه قوم بخطاء خودشان بود و الا او ميدانست كه ساحت هارون منزّه از تقصير است<br />
<br />
جلد 3 صفحه 523<br />
<br />
و كاملا بوظيفه خود عمل نموده است ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذ رَأَيتَهُم ضَلُّوا (92) أَلاّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيتَ أَمرِي (93)<br />
<br />
فرمود: موسي خطاب ببرادرش هارون چه مانع شد ترا زماني که ديدي بني اسرائيل گمراه شدند اينكه متابعت نكردي مرا آيا پس امر مرا مخالفت كردي (اشكال) حضرت موسي که ميدانست برادرش هارون پيغمبر است و معصوم است و بقدر خردلي معصيت نميكند، بلكه خيال معصيت در قلبش خطور نميكند اينکه چه عبارتي است که باو ميگويد! (جواب) اينكه موسي نسبت مخالفت و معصيت باو نداده، بلكه سؤال از عذر او كرده بلفظ استفهام که سببش چه بوده و مانع چه بوده! لذا.<br />
<br />
(قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ) چه مانعي داشتي!<br />
<br />
(إِذ رَأَيتَهُم ضَلُّوا) که متابعت سامري را كردند و گوساله پرست شدند و اينکه كلام باصطلاح امروزه جنگ زرگري بود که بني اسرائيل بدانند که غلط بسيار بزرگي كردند و مرتد شدند و حكم ارتداد که قتل باشد بر آنها بار شده).<br />
<br />
(أَلّا تَتَّبِعَنِ) که با آنها جنگ كني و آنها را يا برگرداني توبه كنند و دست از پرستش گوساله بردارند يا آنكه آنها را بقتل رساني.<br />
<br />
(أَ فَعَصَيتَ أَمرِي) اينهم بطريق استفهام است نه نسبت معصيت است العياذ بهرون دادن، لذا هارون جهت مانعيّت را براي موسي بيان ميكند، اما اينكه با آنها جنگ نكردم براي اينکه بود که من در طرف اقليت بودم و اگر جنگ مي كردم اينکه عده قليل که همراه من بودند كشته ميشدند و ترسيدم که شما بيايي و مؤاخذه كني که ميخواستي اينکه دو روز را صبر كني من ميآمدم و آنچه وظيفه آنها بود با آنها عمل ميكردم. و اما موعظه و نصيحت و امر بباز گشت آنها بقدري که ميتوانستم كردم بآنها اثر نكرد و گفتند: ما دست برنميداريم و بازگشت نميكنيم<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 88<br />
<br />
تا حضرت موسي مراجعت كند و تكليف معلوم شود.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 93)- «از من پیروی نکردی؟ آیا فرمان مرا عصیان نمودی»؟ (أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی).<br />
<br />
مگر هنگامی که میخواستم به میعادگاه بروم نگفتم «جانشین من باش و در میان این جمعیت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان را در پیش مگیر».<br />
<br />
منظور از جمله «أَلَّا تَتَّبِعَنِ» این است که چرا از روش و سنت من در «شدت عمل» نسبت به بت پرستی پیروی نکردی.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=93}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=93}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=93}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=93}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=93}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=93}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=93}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=93}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=93}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_89_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97769آیه 89 سوره طه2019-03-03T10:37:00Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا|سوره=20|آیه =89}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 89 <br />
|شماره بعدی = 90<br />
|شماره قبلی = 88<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
آیا این گوسالهپرستان نمینگرند که آن گوساله هیچ حرف و اثری و هیچ خیر و شری به آنها عاید نمیسازد؟<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
پس آیا درک نمی کنند [و نمی فهمند] که [گوساله، هنگامی که آن را می خوانند] پاسخی به آنان نمی دهد و مالک و صاحب اختیار هیچ سود و زیانی برای آنان نیست؟!<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
مگر نمىبينند كه [گوساله] پاسخ سخن آنان را نمىدهد و به حالشان سود و زيانى ندارد؟<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
آيا نمىديدند كه هيچ پاسخى به سخنشان نمىدهد، و هيچ سود و زيانى برايشان ندارد؟<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
آیا نمیبینند که (این گوساله) هیچ پاسخی به آنان نمیدهد، و مالک هیچ گونه سود و زیانی برای آنها نیست؟!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Did they not see that it did not answer them, nor could it bring them any benefit or harm?}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|What! could they not see that it did not return to them a reply, and (that) it did not control any harm or benefit for them?}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|See they not, then, that it returneth no saying unto them and possesseth for them neither hurt nor use?}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Could they not see that it could not return them a word (for answer), and that it had no power either to harm them or to do them good?}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«لا یَرْجِعُ»: برنمیگرداند. مراد این است که سخن نمیگوید و پاسخ نمیدهد. به صورت متعدّی استعمال شده است «أَلاّ یَرْجِعَ»: حرف (أَنْ) مخفّف از مثقّله و جزو حروف مشبّهةٌ بالفعل است.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ «88» پس (سامرى) براى آنها پيكر گوسالهى نرى كه داراى صدايى بود پديد آورد، آنگاه (با پيروانش به مردم) گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است. پس سامرى (خدا و همهى تعليمات موسى را) فراموش كرد.<br />
<br />
«1». تفسير نمونه.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 377<br />
<br />
أَ فَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً «89»<br />
<br />
پس آيا نمىبينند كه (اين گوساله) برايشان پاسخى ندارد و مالك (هيچ گونه) سود و زيانى براى آنها نيست؟!<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
از جمله هنرهاى سامرى اين بود كه چگونگى ساخت گوساله را به مردم نشان نداد و مردم يكدفعه با پيكر گوسالهاى صدادار مواجه شدند. «فَأَخْرَجَ»<br />
<br />
بنىاسرائيل نينديشيدند كه اگر گوساله قابل پرستيدن است، خود سامرى كه سازندهى آن است به طريق اولى قابل پرستش است.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- هنرى كه با جامعهشناسى و روانشناسى همراه باشد، مؤثّرتر است. «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا» (عامل موفّقيت سريع سامرى در جلب توجّه بنىاسرائيل، شناختِ زمينههاى بتپرستى و گاوپرستى در آن جامعه وحضور نداشتن رهبر بود.)<br />
<br />
2- هنر در اختيار افراد منحرف، همچون تيغ در كف زنگى مست، مهلك و خطرناك است همچون گوسالهى سامرى. «أَلْقَى السَّامِرِيُّ»<br />
<br />
3- مجسمهسازى، ذوب فلزات وريختهگرى، سابقه طولانى دارد. «عِجْلًا جَسَداً»<br />
<br />
4- بزرگترين خطرى كه هر امّت و انقلابى را تهديد مىكند، ارتجاع، ارتداد و انحراف فرهنگى و عقيدتى است. «هذا إِلهُكُمْ»<br />
<br />
5- فطرت همهى انسانها بر خداپرستى است، انبيا عليهم السلام راه صحيح و معبود واقعى را نشان مىدهند، امّا سامرىها، كج راهه و گوسالهها را. «هذا إِلهُكُمْ»<br />
<br />
6- اگر بزرگان و رهبران قوم با تهمت خراب شوند، راه براى خراب كردن ديگر افراد هموار مىشود. «وَ إِلهُ مُوسى»<br />
<br />
7- نتيجهى فراموش نمودن احكام و دستورات الهى و جداشدن از رهبران دينى، انحراف و بدعاقبتى است. «فَنَسِيَ» (مىگويند: سامرى از ياران موسى عليه السلام بود<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 378<br />
<br />
كه تعهّدات خويش را در قبال او فراموش كرد.) «1»<br />
<br />
8- راه ومكتب انبيا، استدلالى ومنطقى است. أَ فَلا يَرَوْنَ ... لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (عقل مىگويد كه معبود انسان بايد قدرت جلب منفعت را براى انسان و دفع شرور را از او داشته باشد.)<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
أَ فَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (89)<br />
<br />
بعد از آن حق تعالى، حجت لازم گرداند بر گوسالهپرستان و مىفرمايد:<br />
<br />
أَ فَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا: آيا پس نمىبينند، يعنى نمىدانند گوسالهپرستان آنكه باز نمىگرداند گوساله به سوى ايشان سخنى را، يعنى هر چند او را مىطلبند و سؤال مىكنند جواب نمىدهد. وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً: و قدرت ندارد به رسانيدن به سوى ايشان زيان و سودى را، و چنين چيز را كه خواننده خود را جواب ندهد و بر اضرار و انتفاع ايشان قادر نبود، چگونه توان پرستيد؛ و البته عقل هيچ جايز نداند انسان با شعور و ادراك و چشم بينا و گوش شنوا و زبان گويا، پرستش و ستايش كند چيزى را كه هزاران درجه از خود پستتر باشد.<br />
<br />
تنبيه: آيه شريفه دليل است بر وجوب نظر و تأمل، زيرا حق تعالى مذمت و سرزنش فرمايد گوسالهپرستان را كه بدون تفكر و نظر و استدلال عقيده فاسدهاى را فراگرفتند.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ (87) فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ (88) أَ فَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (89) وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي (90) قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى (91)<br />
<br />
قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي (93) قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي (94) قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ (95) قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي (96)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
گفتند تخلّف نكرديم وعده ترا باختيارمان ولى ما بار كرده شديم ببارهاى گران از زيور قوم پس انداختيم آنها را پس همچنين انداخت سامرى<br />
<br />
پس بيرون آورد براى آنها گوسالهاى، كالبدى كه بود مر او را بانگ گوساله پس گفتند اين است خداى شما و خداى موسى پس فراموش كرد<br />
<br />
آيا پس نمىبينند آنكه بر نميگرداند بسوى آنها سخنى را و مالك نميباشد براى آنها زيانى و نه سودى را<br />
<br />
و بتحقيق گفت مر ايشانرا هارون از پيش اى قوم جز اين نيست كه امتحان شديد بآن و همانا پروردگار شما خداى بخشنده است پس پيروى كنيد مرا و اطاعت نمائيد فرمان مرا<br />
<br />
گفتند هميشه خواهيم بود بر او مقيمان تا بر گردد بسوى ما موسى<br />
<br />
گفت اى هارون چه باز داشت تو را وقتى كه ديدى آنها را كه گمراه شدند<br />
<br />
از آنكه متابعت كنى مرا آيا بيرون رفتى از فرمان من<br />
<br />
گفت اى پسر مادر من مگير محاسنم و نه سرم را همانا من ترسيدم كه بگوئى جدائى افكندى ميان بنى اسرائيل و مراقبت نكردى سخن مرا<br />
<br />
گفت پس چيست اين كار بزرگ تو اى سامرى<br />
<br />
گفت بينا شدم بچيزى كه بينا نشدند بآن پس گرفتم مشتى از جاى پاى آن فرستاده پس انداختم آنرا و اين چنين كارى را خوب جلوه داد براى من نفسم.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
پس از آنكه حضرت موسى بقوم اعتراض فرمود بتقريب مذكور در آيات سابقه آنها در مقام معذرت خواهى عرضه داشتند ما باختيار تام و ميل طبيعى خودمان تخلّف از عهدى كه با شما كرده بوديم ننموديم ولى سامرى ما را فريب داد و بار گرانى بدوش ما گذارد كه زيور و زينتهاى طلاى قبطيانرا كه عاريه نموده بوديم و در وقت بيرون آمدن از مصر براى آنكه متوجّه بعزم حركت ما نشوند مسترد ننموديم در كوره آتش افروخته او انداختيم يا باز يورهائى كه از آنها آب دريا بيرون انداخته بود اين معامله را كرديم براى آنكه از گناه تصرف در آنها فارغ شويم و خود سامرى هم آنچه از آن زيورها داشت در آن گود ريخت پس از مجموع آنها گوسالهاى كه عبارت از كالبد و جسدى بود داراى صوتى مانند صوت گوساله بيرون آورد براى قوم پس او و كسانيكه بدوا باو گرويده بودند گفتند اين گوساله خداى شما و خداى موسى است و آنهم بصوت خود تصديق مينمود و گفتند موسى فراموش كرد كه خدا اينجا است يا گم كرد راه وصول بحقّ<br />
<br />
جلد 3 صفحه 521<br />
<br />
را و بطلب او در كوه طور توقف نمود و بعضى گفتهاند مراد آنستكه سامرى فراموش كرد عهد ايمان بخدا و پيغمبر او را و بنابراين جمله فنسى كلام مستقلى است از خداوند و بنابر قول اوّل جزء مقاله سامرى و اصحاب او است لذا خداوند در مقام ردّ آنها فرموده آيا نمىبينند كه اگر از آن گوساله سؤالى نمايند جواب نميدهد و نميتواند بآنها ضررى و نفعى برساند و تفصيل اين واقعه در سوره بقره ذيل آيه و إذ واعدنا موسى گذشت و از سعيد بن جبير نقل شده كه سامرى از اهل كرمان بوده و در بنى اسرائيل نفوذ كلمه داشته و بعضى گفتهاند از خود آنها بوده ولى نفاق داشته و بعضى گفتهاند قبلا در بلدى بوده كه اهل آن گاو پرست بودند و محبت آن در دل او جاى داشته لذا مرتكب اين امر شنيع شده در هر حال حضرت هارون قبل از مراجعت موسى عليه السّلام از كوه طور قوم را موعظه و نصيحت فرموده بود باين تقريب كه اى قوم من اين امتحان و ابتلائى است از جانب خداوند بسبب گوساله كه از شما شده گول سامرى و اتباع او را نخوريد و گوساله را پرستش ننمائيد خداوند و پروردگار شما همان خداى يكتاى بخشنده مهربان است كه حضرت موسى بشما معرفى كرده و چنانچه عهد كرديد در غيبت برادرم اطاعت و متابعت از من نمائيد ثابت و راسخ باشيد و دين حق را از دست ندهيد آنها در جواب گفتند ما دست از عبادت گوساله بر نميداريم تا موسى بسوى ما مراجعت نمايد و قمّى ره فرموده آنها اراده نمودند هرون را بكشند و او فرار كرد و قوم بكار خود ادامه دادند تا مدّت ميقات كه چهل شب بود بپايان رسيد و چون روز دهم ذو الحجّه شد خداوند الواح تورية را بموسى عليه السّلام عطا فرمود و باو وحى شد كه ما قوم تو را در فتنه انداختيم و سامرى آنها را گمراه كرد و گوساله پرست شدند و آن صداى گوساله كرد حضرت موسى عرض كرد پروردگارا گوساله را سامرى ساخت صدا را كه باو داد فرمود من دادم چون ديدم پشت بمن كردند و رو باو آوردند خواستم فتنه آنها را افزون كنم پس موسى عليه السّلام مراجعت نمود و هرون را مورد عتاب قرار داد و فرمود چه چيز باز داشت تو را چون ديدى قوم گمراه شدند بعبادت گوساله از آنكه متابعت كنى مرا در غضب براى خدا و مقاتله با اهل كفر و ارتداد يا چرا دنبال من نيامدى و مرا از اين واقعه خبردار ننمودى و در هر حال كلمه لا در ألّا زائده است آيا نافرمانى مرا<br />
<br />
جلد 3 صفحه 522<br />
<br />
نمودى كه گفتم متعصّب در دين و مجاهد در راه حق باش و قمّى ره فرموده كه آنحضرت در اين حال چنان خشمگين شد كه الواح تورية را انداخت و ريش و سر برادر را گرفت و بجانب خود كشيد و كلام مذكور را فرمود و هرون براى تحريك حس عطوفت و مهربانى آنحضرت متذكر نسبت خود شد و عرضه داشت اى پسر مادر من ريش و سر مرا مگير من ترسيدم كه تو بفرمائى چرا جدائى و تفرقه انداختى ميان بنى اسرائيل چون اگر ميخواستم با آنها جنگ كنم يا از آنها كنارهگيرى نمايم لابد يك دسته با من بودند و يكدسته بر من و قهرا دو دستگى و اختلاف روى ميداد ميان آنها و اگر ميخواستم بشما ملحق شوم و واقعه را عرضه بدارم ترسيدم بگوئى چرا از دستور من كه تو را خليفه قرار دادم و گفتم مشغول باصلاح امور آنها باش تخلّف نمودى چون اصلاح موقوف بود بآنكه در ميانشان باشم و نصيحت و دلالت نمايم و بمدارا رفتار كنم تا شما مراجعت نمائيد و تصميم خودتان را در باره آنها اتخاذ فرمائيد و در علل از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون پرسيدند از آنحضرت كه چرا موسى عليه السّلام سر و ريش برادرش را گرفت و بجانب خود كشيد با آنكه او تقصيرى نكرده بود جواب فرمود براى آنكه او مفارقت از قوم نكرد و ملحق بموسى عليه السّلام نشد ولى اگر از آنها جدا شده بود عذاب نازل ميشد حقير عرض ميكنم شايد مقصود اين باشد كه آنها مستحق عذاب بودند و نبايد مورد ترحّم شوند و حضرت موسى بالطّبع غيور و هارون مترحّم بود پس حضرت موسى روى بسامرى نمود و شديدا او را مورد عتاب قرار داد كه اين چه كارى بود كردى و چه وادار كرد تو را باين امر شنيع او گفت آنروز كه خداوند فرعون و فرعونيان را غرق نمود من در مقدّمه لشگر شما بودم و ديدم و متوجّه شدم كه هر جا مركوب جبرئيل پا ميگذارد زمين در زير پاى او حركت ميكند و كسى متوجّه باين امر نبود من مشتى از خاك زير پاى او برداشتم و نگهداشتم و در جوف گوساله ريختم او زنده شد و صدا كرد و اين عمل را نفس امّاره بسوء من در نظرم جلوه داد كه خوب كارى است و هنرمندى مرا نزد قوم آشكار ميكند و مرتكب شدم و شرح اين قضايا قبلا در سوره بقره و اعراف گذشته است و گفتهاند تشدّد موسى عليه السّلام بهارون براى تنبه قوم بخطاء خودشان بود و الا او ميدانست كه ساحت هارون منزّه از تقصير است<br />
<br />
جلد 3 صفحه 523<br />
<br />
و كاملا بوظيفه خود عمل نموده است ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
أَ فَلا يَرَونَ أَلاّ يَرجِعُ إِلَيهِم قَولاً وَ لا يَملِكُ لَهُم ضَرًّا وَ لا نَفعاً (89)<br />
<br />
آيا پس از اينکه خوار نميبينند اينکه که برنميگردد بسوي آنها كلامي و مالك نميشود از براي آنها ضرري و نه نفعي، بعضي گفتند: سامري از اهل كرمان بوده، بعضي گفتند: از بلدي بوده که عبادت گاو ميكردند گاوپرست بودند و قلبا متمايل باين عقيده بودند. و بعضي گفتند: از بني اسرائيل بوده و<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 84<br />
<br />
منافق بوده و چون بني اسرائيل بحضرت موسي گفتند: در موقعي که رسيدند بقريه بت پرستان (اجعَل لَنا إِلهاً كَما لَهُم آلِهَةٌ) سامري موقع را غنيمت شمرد و حلي و حلل فرعونيان را از بني اسرائيل گرفت و مطاع بود در بني اسرائيل و در مدت اينکه ده روز که آمدن موسي عقب افتاده بود عجل را ساخت و آنها را بعبادت او دعوت نمود.<br />
<br />
(أَ فَلا يَرَونَ) يعني درك نميكنند و نميفهمند که ساخته سامري بمجرد يك خوار خدا نميشود و هر چه با او تكلم كنند جواب نميدهد.<br />
<br />
(أَلّا يَرجِعُ إِلَيهِم قَولًا) و قدرت بر اينكه دفع ضرري از شما بكند يا جلب نفعي.<br />
<br />
(وَ لا يَملِكُ لَهُم ضَرًّا وَ لا نَفعاً) ندارد بسيار تعجب است از اينها با آن معجزات محيّر العقول که دريا شكاف بردارد و فرعونيان غرق شوند و از سنگ چشمه آب خارج شود و عصاي موسي سحر سحره فرعون را ببلعد و غير آنها از معجزات بمجرد اينكه چند روز از آمدن موسي تأخير شد مشرك شوند و گوسالهپرست شوند با اينكه حضرت موسي امر فرموده بود باطاعت هارون و او را خليفه خود قرار داد و هر چه هارون آنها را منع كرد مخالفت كردند حتي قصد كشتن او را نمودند و فريب سامري را خوردند و بضلالت افتادند.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 89)- در اینجا خداوند به عنوان توبیخ و سرزنش این بت پرستان میگوید: «پس آیا آنها نمیبینند که این گوساله پاسخ آنها را نمیدهد و هیچ گونه ضرری از آنها دفع نمیکند و منفعتی برای آنها فراهم نمیسازد» (أَ فَلا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً).<br />
<br />
یک معبود واقعی حد اقل باید بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گوید آیا تنها <br />
<br />
ج3، ص138<br />
<br />
شنیده شدن صدای گوساله از این مجسمه طلایی، میتواند دلیل پرستش باشد! تازه موجودی که مالک سود و زیان دیگری و حتی خودش نیست، آیا میتواند معبود باشد؟!<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=89}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=89}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=89}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=89}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=89}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=89}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=89}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=89}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=89}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_79_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97768آیه 79 سوره طه2019-03-03T10:36:01Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَىٰ|سوره=20|آیه =79}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 79 <br />
|شماره بعدی = 80<br />
|شماره قبلی = 78<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و فرعون پیروان خود را علاوه بر اینکه هدایت نکرد سخت به ضلالت و بدبختی افکند.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و فرعون، قومش را گمراه کرد و راهنمایی ننمود.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدايت ننمود.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
فرعون قومش را گمراه كرد، نه راهنمايى.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
فرعون قوم خود را گمراه ساخت؛ و هرگز هدایت نکرد!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Pharaoh led his people astray and did not guide them.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And Firon led astray his people and he did not guide (them) aright.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And Pharaoh led his folk astray, he did not guide them.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Pharaoh led his people astray instead of leading them aright.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«أَضَلً»: گمراه ساخت. «مَا هَدَی»: رهنمود نکرد. این بخش، بیانگر تکذیب سخن فرعون است که میگفت: من شما را جز به راه هدایت رهنمود نمینمایم .<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى «77»<br />
<br />
وبه تحقيق ما به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه (از مصر) كوچ بده و براى آنان راهى خشك در ميان دريا بگشا تا نهاز تعقيب (فرعونيان) بترسى و نه (از غرق شدن،) بيمناك باشى.<br />
<br />
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ «78»<br />
<br />
پس فرعون با سپاهيانش آنانرا دنبال كرد، پس (موجى) از دريا آنان را گرفت و به طور كامل غرق كرد.<br />
<br />
وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى «79»<br />
<br />
و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هيچ هدايتى نكرد.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
هنگامى كه ساحران و مردم مصر به موسى عليه السلام ايمان آوردند و از تهديدات فرعون نهراسيدند، راه امداد الهى گشوده شد. از اين روى به موسى عليه السلام خطاب گرديد كه مردم را شبانه از مصر حركتبده كه دريا را براى تو خشك وشرّ فرعون را از شما دور مىكنيم. «1»<br />
<br />
«اسراء» به معناى حركت در شب است، «يبس» به مكانى گفته مىشود كه قبلًا آب داشته، امّا اينك خشك شده و «دَرَك» به خساراتى كه دامنگير انسان مىشود گفته مىشود، و مراد از «عبادى» بنىاسرائيل است.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- حركت انبيا و شيوهى مبارزهى آنان برخاسته از وحى الهى است. «أَوْحَيْنا»<br />
<br />
2- عزّت همراه آوارگى، بهتر از ذلّت در وطن است. «أَسْرِ بِعِبادِي»<br />
<br />
«1». تفسير فىظلالالقرآن.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 369<br />
<br />
3- اگر نمىتوانيم در محيطى اثر بگذاريم، لااقل آن محيط را ترك و از آنجا هجرت كنيم. «أَسْرِ بِعِبادِي»<br />
<br />
4- از جمله اهداف بعثت انبيا، نجات مردم از شرّ طاغوتهاست. «أَسْرِ بِعِبادِي»<br />
<br />
5- اوّلين گام عليه ظالم، خالى كردن اطراف اوست. «أَسْرِ بِعِبادِي»<br />
<br />
6- خداوند ياور محرومان است. «عبادى»<br />
<br />
7- هدايت و ادارهى مردم، بر عهدهى رهبران الهى است. «أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ»<br />
<br />
8- معجزهى موسى عليه السلام چنان جامعه را تكان داد و به حركت واداشت كه فرعون خود مجبور به تعقيب آنان گرديد. «فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ»<br />
<br />
9- دريا نيز همچون همهى طبيعت، مأمور قهر يا مهر خداست. «فَغَشِيَهُمْ»<br />
<br />
10- رهبران و حاكمان جامعه، در هدايت يا گمراهى مردم نقش كليدى دارند. «أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى»<br />
<br />
11- شعارهاى انحرافى را بىپاسخ نگذاريد. فرعون مىگفت: «ما أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ» «1» امّا خداوند مىفرمايد: «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى» فرعون نه تنها مردم را هدايت نكرد بلكه گمراه كرد.<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى (79)<br />
<br />
وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ: و گمراه نمود فرعون قوم خود را از دين حق. وَ ما هَدى: و هدايت ننمود ايشان را.<br />
<br />
تبصره: آيه شريفه دليل است بر بطلان مذهب جبر، زيرا اگر چنانچه كفر و گمراهى از جانب خدا مىبود، هر آينه نسبت دادن آن به فرعون لغو بود؛ زيرا خداى تعالى مذمت فرموده فرعون را به گمراه كردن مردم، و هر كه مذمت كند غير را به فعلى، لابد است از فاعليت آن غير تا آنكه ذم صادق باشد، و الّا مذمت غير به فعلى كه از جانب او صادر نباشد قبيح، و ذات بارى تعالى از آن منزه و مبرى مىباشد. تعالى اللّه عن ذلك علوا كبيرا.<br />
<br />
شرح حال: بطور اجمال آنكه: به زدن عصا، دوازده راه در دريا هويدا و هر يك از اسباط با پنجاه هزار قوم خود از يك راه روانه شدند. ما بين دريا به موسى عليه السلام گفتند: ما برادران خود را نمىبينيم. موسى عليه السلام عرض كرد: خدايا بر سوء اخلاق و جهالت بنى اسرائيليان مرا اعانت فرما. امر شد عصا بر ديوارهاى آب بزن، پس طاقها و ديوارهاى بزرگى در ديوارهاى آب ظاهر شد به نحوى كه از ميان آنها يكديگر را ديده سخن مىگفتند. به همين كيفيت به كنار دريا رسيدند، ديوارهاى آب كأنه از زمين دريا مانند كوههاى عظيم معاينه مىشد. فرعون صبح آن شب با هزار هزار سوار اسبهاى سياه و تمام خواص خود، به كنار دريا رسيدند. به مشاهده آن حال، هول عظيم در قلب تابعان او حاصل شد. فرعون گفت: از هيبت من دريا چنين شد، داخل دريا شدند؛ آخرين لشگر موسى كه خارج شد، موج متلاطم يكمرتبه تماما غرق، و نعش فرعون با اسلحه آهنين به كنار دريا افتاد.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 305<br />
<br />
تبصره: وجه مكررات قرآنى:<br />
<br />
1- عوض شدن مخاطب در هر عصرى و تغيير نفوس در هر عهدى، مجوز تكرار لفظى و معنوى است.<br />
<br />
2- يك حكايت يا يك قاعده اساسى، مىشود شاهد باشد براى چند مطلب مختلف متباعد الزمان؛ پس متكلم همان حكايت را بىتفاوت لفظ و معنى يا به اندك تفاوتى چند بار بقدر احتياج تكرار نمايد كه تعدد اغراض و موارد موجب تكرار است.<br />
<br />
3- يك عمل يا يك شخص يا يك قوم از چند جهت قابل تحسين يا تقبيح باشند، پس متكلم تكرار كند تحسين يا تقبيح آنها را و در هر مرتبه به يكى از اسباب حسن و قبح توجه دارد.<br />
<br />
4- ممكن است حكايتى چند جزء داشته باشد و در هر تكرار يك جزء علاوه بر سابق گفته شود كه اساس حكايت تكرار شده اما اجزاء تكرار نشده مانند احوال حضرت موسى عليه السلام و فرعون.<br />
<br />
5- اهميت و تأكيد مطلبى مستلزم تكرار باشد.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى (77) فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ (78) وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى (79) يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى (80) كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى (81)<br />
<br />
وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى (82) وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى (83) قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِي وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى (84) قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ (85) فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي (86)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
- و بتحقيق وحى نموديم بموسى كه سير ده در شب بندگان مرا<br />
<br />
جلد 3 صفحه 517<br />
<br />
پس بزن براى ايشان براهى در دريا خشك در حاليكه نه بيم داشته باشى از رسيدن دشمن و نه بترسى<br />
<br />
پس رفتند از پى ايشان فرعون با لشگرهايش پس فرو گرفت آنها را از دريا آنچه فرو گرفت آنها را<br />
<br />
و گمراه كرد فرعون قوم خود را و هدايت نكرد<br />
<br />
اى بنى اسرائيل بتحقيق نجات داديم شما را از دشمنانتان و مواعده نموديم با شما طرف راست كوه طور را و نازل كرديم بر شما ترنجبين و مرغ بريان را<br />
<br />
بخوريد از پاكيزههاى آنچه روزى كرديم شما را و تعدّى مكنيد در آن پس فرود آيد بر شما غضب من و كسيكه فرود آيد بر او غضب من پس بتحقيق هلاك شده است<br />
<br />
و همانا من هر آينه آمرزندهام كسى را كه توبه كند و بگرود و بجا آورد كار شايسته را پس هدايت يابد<br />
<br />
و چه چيز بشتاب انداخت تو را در پيشروى از قومت ايموسى<br />
<br />
گفت ايشان آنگروهند كه در دنبال منند و شتاب نمودم بسوى تو پروردگارا تا خشنود شوى<br />
<br />
گفت پس همانا ما بتحقيق آزمايش نموديم قوم تو را بعد از تو و گمراه كرد آنها را سامرى<br />
<br />
پس برگشت موسى بسوى قوم خود غضبناك متأسف<br />
<br />
گفت اى قوم آيا وعده نداد بشما پروردگار شما وعده خوبى آيا پس طول كشيد بر شما آنزمان يا خواستيد كه فرود آيد بر شما غضبى از پروردگارتان پس تخلّف نموديد از وعده من.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- پس از اتمام حجّت بر فرعون و فرعونيان بظهور معجزات باهرات بدست حضرت موسى و استنكاف آنها از قبول خداوند بحضرت موسى وحى فرمود كه شبى بنى اسرائيل را از مصر كوچ دهد و چون بدريا رسد عصاى خود را بدريا زند با توسل بمحمّد و آل او چنانچه در سوره بقره در ذيل آيه و اذ فرقنا بكم البحر مفصلا بيان شد و قرار دهد براى آنها در دريا راهى خشك با آنكه ايمن باشد از آنكه دشمن ايشانرا درك كند و بآنها برسد و نترسد از آنكه آب ايشانرا فرو گيرد و غرق نمايد و چون آنحضرت بدستور الهى عمل فرمود و بسلامت از دريا عبور نمودند و فرعون و فرعونيان در تعقيب ايشان بر آمدند آب دريا آنها را فرو گرفت بطوريكه در محلّ مذكور شرح آنگذشت و بنى اسرائيل آنرا مشاهده نمودند و از حقيقت و سرّ آن كسى آگاه نبود جز خدا و اينكه فرموده پس فرو گرفت آنها را از دريا آنچه فروگرفت بطور ابهام براى عظمت امر و اشاره بشهرت واقعه و ايجاز در كلام و مبالغه در آن است و فرعون با آنكه مدّعى بود كه قوم خود را<br />
<br />
جلد 3 صفحه 518<br />
<br />
هدايت بسبيل رشاد ميكند گمراه كرد آنها را و باز داشت از هدايت و بعد از اين فتح و فيروزى خداوند در ضمن وحى بحضرت موسى بنى اسرائيل را مخاطب قرار داده ميفرمايد و ظاهرا احتياج باضمار قول يا صرف خطاب به بنى اسرائيل زمان پيغمبر ما صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه در صافى فرموده ندارد چون مستفاد از وحى است باين تقريب كه بتحقيق نجات داديم ما شما را از چنگ دشمن قوى مانند فرعون و قومش و مواعده نموديم با شما بتوسط پيغمبرتان موسى عليه السّلام براى مناجات و انزال تورية كه در جانب راست كوه طور حاضر شويد و فرستاديم براى ارتزاق شما در وادى تيه ترنجبين و مرغ سمانى بريان شده را از آسمان بتفصيلى كه در سوره بقره ذكر شد و گفتيم بخوريد از روزى حلال پاكيزه لذيذى كه ببهترين وجه ما براى شما از آسمان نازل نموديم ولى در اداء شكر آن كوتاهى نكنيد و از حدّ اعتدال در صرف تجاوز باسراف و تبذير ننمائيد و از مستحق احيانا دريغ نداريد كه در صورت تخلّف مستحق عقوبت و نزول عذاب من خواهيد شد و كسيكه مستحق نزول عذاب من شود و مشمول آن گردد بتحقيق در پستى افتاده و بهلاكت رسيده در توحيد از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه مراد از غضب در اين آيه عقاب است چون خداوند از حالى بحالى منتقل نميشود و تغيير در ذات او روى نميدهد و همانا من آمرزندهام كسى را كه توبه كند از شرك و ايمان آورد بآنچه واجب است ايمان بآن و بجا آورد كارهائى را كه بايد بجا آورد پس هدايت شود و راه يابد بولايت ائمه اطهار عليهم السلام كه جمعا چهار شرطند براى مغفرت، توبه و ايمان و عمل صالح و معرفت امام كه شرط قبول اعمال است و باين معنى اخبار كثيره از پيغمبر اكرم و ائمه هدى در كتب معتبره نقل شده ولى بعضى از مفسّرين ثمّ اهتدى را بمعناى لزوم و استمرار بر ايمان تا وقت موت و بعضى عدم تشكيك در آن و بعضى اخذ بسنّت و ترك بدعت دانستهاند و خلاف ظاهر بودن همه ظاهر است و مواعده خدا با بنى اسرائيل بتوسط حضرت موسى كه قبلا ذكر شد آن بود كه آنحضرت با بزرگان بنى اسرائيل متّفقا بطور بيايند ولى چون نزديك بكوه شدند حضرت موسى از شوق چند قدمى از آنها جلو افتاد و خداوند باو فرمود چه موجب شد كه عجله كردى و از قومت جلو افتادى اى موسى او در جواب عرض كرد كه آنها در عقب منند و اين<br />
<br />
جلد 3 صفحه 519<br />
<br />
چند قدم كه من جلو افتادم براى شوق بخدمت و تعجيل در اطاعت امر تو بود كه موجب خوشنودى تو گردد و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه حضرت موسى نخورد و نياشاميد و نخوابيد و بچيزى از اين قبيل ميل نكرد در رفتن بميقات و برگشتن از آن مدّت چهل روز براى اشتياق بپروردگار خود و در مدّت غيبت حضرت موسى سامرى بتفصيلى كه در سوره بقره ذيل آيه و إذ واعدنا موسى گذشت بنى اسرائيل را گمراه نمود و خداوند بآنحضرت اعلام فرمود كه ما امتحان نموديم قوم تو را و مبتلا كرديم بعبادت گوساله بعد از بيرون آمدن تو از ميان آنها تا معلوم شود مخلص از منافق و مطيع از عاصى براى خلق و ممتاز گردند از يكديگر در خارج بعلم و معرفت و جهل و ضلالت و حضرت موسى بعد از موعد مقرّر بلا فاصله با الواح تورية مراجعت فرمود نزد بنى اسرائيل با كمال خشم و غضب و اندوه و تأسف از حال قوم كه چرا بايد مرتكب چنين امر قبيحى شوند و بآنها فرمود آيا وعده نفرمود خداوند بشما وعده خوبى كه دادن تورية باشد كه در آن نور و هدايت بود براى شما و مرحمت فرمود مگر زمان مفارقت من از شما بطول انجاميد كه از موعد مقرّر تجاوز شده باشد و باين سبب گوساله را عبادت كرديد يا آنكه خواستيد مشمول غضب الهى شويد براى اين امر شنيع لذا از وعدهاى كه بمن داديد در حين مفارقت كه آنمدت از استقامت و ثبات در دين و اطاعت هارون در بيان اوامر و نواهى الهيّه تخلّف ننمائيد تخلف كرديد و در كلام اشاره است بآنكه وجهى براى اين عمل شما نبود جز آنكه عمدا خواستيد خودتان را مستحق عقوبت الهيّه نمائيد و اين كاشف از نهايت جهل و سفاهت است.<br />
<br />
جلد 3 صفحه 520<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ أَضَلَّ فِرعَونُ قَومَهُ وَ ما هَدي (79)<br />
<br />
و گمراه كرد فرعون قوم خود را و هدايت نشد و گمراه شد در مورد قتل قابيل هابيل را ميفرمايد:<br />
<br />
(مِن أَجلِ ذلِكَ كَتَبنا عَلي بَنِي إِسرائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ أَو فَسادٍ فِي الأَرضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِيعاً وَ مَن أَحياها فَكَأَنَّما أَحيَا النّاسَ جَمِيعاً) مائده آيه 35.<br />
<br />
و در اخبار دارد نظير اينکه موضوع که كسي که گمراه كند تفسيرا مثل كسي است که گمراه كند جميع ناس را و كسي که هدايت كند تفسيرا مثل كسي است که هدايت كرده باشد جميع نفوس را بعلاوه فاعل بالسبب در عقوبت مثل فاعل بالمباشرة است.<br />
<br />
(وَ أَضَلَّ فِرعَونُ قَومَهُ) سيصد سال سلطنت چه اندازه از نفوس را بضلالت انداخت عقوبت تمام آنها را دارد بعلاوه عقوبت خود که: سبب انحلال آنها شده<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 72<br />
<br />
(وَ ما هَدي) هدايت نشد ولي بعد از هلاكت خود و قومش از نسل آنها باقي نماند، چنانچه قوم نوح و هود و صالح و لوط هم از نسل آنها باقي نماند که بضلالت آنها در ضلالت بيفتند، و امّا اوّلي و دوّمي تا امروز چه اندازه از افراد را در ضلالت انداختند، بلكه تا زمان ظهور حضرت بقيّة اللّه گناه تمام آنها را بگردن اينکه دو نفر بار ميكنند حتّي گناه بني اميّه و بني عبّاس و قتله سيّد الشهداء عليه السلام و و و بلكه گناه يهود و نصاري و ساير فرق باطله بر گردن آنها بار است، زيرا اگر حق را گذارده بودند بصاحب حقّ تمام اينکه فرق هدايت شده بودند حتّي از حضرت صادق عليه السلام است سؤال شد چه روزي حسين را كشتند! فرمود:<br />
<br />
(في يوم الجمعة او الاثنين)<br />
<br />
عاشورا جمعه بود و سقيفه دو شنبه.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 79)- آری «فرعون، قوم خود را گمراه ساخت و هرگز هدایتشان نکرد» (وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدی).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=79}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=79}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=79}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=79}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=79}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=79}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=79}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=79}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=79}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_74_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97767آیه 74 سوره طه2019-03-03T10:35:32Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَىٰ|سوره=20|آیه =74}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 74 <br />
|شماره بعدی = 75<br />
|شماره قبلی = 73<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
که همانا هر کس به خدای خود طاغی و گنهکار وارد شود جزاء او جهنّم است که در آنجا نه بمیرد (تا از عذاب برهد) و نه زنده شود (که از لذت زندگی برخوردار باشد).<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
مسلماً کسی که گنهکار به پیشگاه پروردگارش بیاید، دوزخ برای اوست که در آن نه می میرد و نه زندگی می کند.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
در حقيقت، هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود، جهنم براى اوست. در آن نه مىميرد و نه زندگى مىيابد.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
هرآينه هر كس كه گنهكار نزد پروردگارش بيايد، جهنم جايگاه اوست كه در آنجا نه مىميرد و نه زندگى مىكند.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
هر کس در محضر پروردگارش خطاکار حاضر شود، آتش دوزخ برای اوست؛ در آن جا، نه میمیرد و نه زندگی میکند!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Whoever comes to his Lord laden with guilt, for him shall be hell, where he will neither live nor die.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Whoever comes to his Lord (being) guilty, for him is surely hell; he shall not die therein, nor shall he live.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Lo! whoso cometh guilty unto his Lord, verily for him is hell. There he will neither die nor live.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Verily he who comes to his Lord as a sinner (at Judgment),- for him is Hell: therein shall he neither die nor live.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«إِنَّهُ»: کار و بار چنین است. واژه (هُ) ضمیر شأن است. «مُجْرِماً»: بزهکارانه. به قرینه واژه (مُؤْمِن) در آیه بعدی و بسیاری از آیات دیگر، مراد از مُجْرِم، کافر و بیایمان است.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى «74»<br />
<br />
همانا هركسكه گناهكار ومجرم نزد پروردگار خود بيايد، پس براى او جهنّمى است كه نه در آن مىميرد (تا رهايى يابد) ونه (با خوشى) زندگى مىكند.<br />
<br />
وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى «75»<br />
<br />
و هر كس در حالى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده باشد، نزد او آيد، پس براى آنان درجات عالى و برتر است.<br />
<br />
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى «76»<br />
<br />
(و) باغهاى جاويدانى كه در زير آنها نهرها جارى است (و آنان براى) هميشه در آنجا خواهند بود، واين پاداش كسى است كه (خود را از كفر وگناه) پاكيزه گرداند.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 367<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
ساحران پس از ايمان آوردن، به فرعون گفتند: اعمال شكنجه و قتل تو تنها در اين چند روز دنياست، در حالى كه قهر يا لطف الهى دائمى است. هم دوزخيان در جهنّم ابدى هستند، «لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى» و هم بهشتيان در بهشت، جاودانهاند. جَنَّاتُ عَدْنٍ ... خالِدِينَ فِيها<br />
<br />
جايگاه مؤمن بهشت است، امّا كسب درجه، مربوط به مقدار تزكيه اوست كه بايد تلاش كند و در تمام ابعاد خود را از آلودگىها پاك و تزكيه كند؛ تزكيهى روح از عقايد انحرافى، تزكيهى اخلاق از رذائل اخلاقى، تزكيهى جسم از خبائث و تزكيهى اعمال و رفتار از كارهاى زشت و ناشايست.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- كسى كه توبه نكند، مجرم محشور مىشود. «مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» (ساحران گفتند: ما ايمان آورديم تا خدا توبهى ما را بپذيرد وما را ببخشد، سپس گفتند:<br />
<br />
هركس مجرم نزد خدا آيد، يعنى بدون ايمان و توبه از كردار گذشته، جهنّم جايگاه اوست.)<br />
<br />
2- از گناه بدتر، گناهكار مردن است. «يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً»<br />
<br />
3- انسان بايد ايمان خود را تا آخر عمر حفظ كند. «يَأْتِهِ مُؤْمِناً»<br />
<br />
4- انسان در انتخاب عقيده آزاد است. مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً ... مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً<br />
<br />
5- ايمان از عمل صالح جدا نيست. «مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ»<br />
<br />
6- مؤمن واقعى، عامل به هر كار صالحى است. «عَمِلَ الصَّالِحاتِ»<br />
<br />
7- بهشت داراى سلسله مراتب است. «الدَّرَجاتُ الْعُلى»<br />
<br />
8- تزكيه، كليد بهشت است. «وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى»<br />
<br />
9- مؤمن، اهل خودسازى وتزكيه است. مُؤْمِناً ... لَهُمُ الدَّرَجاتُ ... جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 368<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (74)<br />
<br />
بعد از آن خداوند سبحان مىفرمايد:<br />
<br />
إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً: بدرستى كه شأن چنين است هر كه بيايد نزد پروردگار خود در حالتى كه مشرك باشد، يعنى هر كه بر كفر و شرك بميرد و در محكمه حساب و جزا كه روز قيامت است حاضر شود. فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ: پس بتحقيق براى او است جهنم از جهت پاداش. لا يَمُوتُ فِيها: نميرد در آن تا راحت شود از عذاب. وَ لا يَحْيى: و زندگى و آسودگى نيابد بلكه به انواع عقاب دائما معذب باشد. نزد بعضى تتمه كلام سحره است.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى (67) قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى (68) وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى (69) فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى (70) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى (71)<br />
<br />
قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا (72) إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى (73) إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (74) وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى (75) جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى (76)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
پس احساس نمود در ضمير خود بيمى موسى<br />
<br />
گفتيم مترس همانا توئى برتر<br />
<br />
و بينداز آنچه در دست راست تو است فرو ميبرد آنچه را ساختهاند همانا آنچه را ساختهاند مكر ساحر است و رستگار نميشود ساحر هر جا كه آيد<br />
<br />
پس بر وى افكنده شدند ساحران سجده كنندگان گفتند ايمان آورديم بپروردگار هارون و موسى<br />
<br />
گفت آيا ايمان آورديد مر او را پيش از آنكه اذن دهم شما را همانا او هر آينه بزرگ شما است كه آموخت بشما سحر را پس هر آينه خواهم بريد البتّه دستهاى شما و پايهاى شما را بر خلاف يكديگر و هر آينه بردار كشم البتّه شما را بر تنه درخت خرما و هر آينه خواهيد دانست كه كدام يك از ما سختتر است از جهت عذاب و پايندهتر<br />
<br />
گفتند هرگز اختيار نخواهيم نمود تو را بر آنچه آمد ما را از معجزات آشكار و آنكس كه آفريد ما را پس حكم كن آنچه را تو حكم كنندهئى جز اين نيست كه حكم ميكنى در اين زندگانى دنيا<br />
<br />
همانا ما ايمان آورديم بپروردگارمان تا بيامرزد براى ما گناهانمان را و آنچه را اكراه نمودى تو ما را بر آن از سحر و خدا بهتر است و پايندهتر<br />
<br />
محقّق است كه كسيكه بيايد نزد پروردگارش با آنكه باشد گناهكار پس همانا مر او را است جهنّم كه نه ميميرد در آن و نه زندگانى ميكند<br />
<br />
و كسيكه بيايد نزد او با آنكه مؤمن باشد كه بتحقيق بجا آورده باشد كارهاى شايسته را پس آنگروه براى ايشان است مقامات عاليه،<br />
<br />
بهشتهاى اقامت دائمى كه ميرود از زير آنها نهرها كه جاودانيانند در آن و آن پاداش كسى است كه پاك باشد..<br />
<br />
جلد 3 صفحه 515<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
پس از آنكه ساحران عصاها و ريسمانهاى خودشان را انداختند و در نظر حضرت موسى براى سحرى كه كرده بودند نمودار شد كه آنها راه ميروند مختصر ترسى در دل آنحضرت جاى گير شد براى آنكه مبادا آنها غالب شوند و دين حقّ ثابت نشود و مردم در ضلالت و گمراهى بمانند چنانچه در نهج البلاغه باين معنى اشاره شده است لذا خداوند صريحا او را نهى فرمود از آنكه بترسد و خطاب را بضمير انت تكرار فرمود براى تأكيد با آنكه كلام بحرف تأكيد مؤكّد بود و تصريح بغلبه او فرمود و در احتجاج از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه وقتى موسى ترسيد متوسل بمحمد و آل محمد عليهم السلام شد و امان طلبيد پس از آن خطاب رسيد نترس همانا البتّه تو غالبى و بينداز عصاى خود را مىبلعد بقدرت خدا آنچه را كه ساخته و پرداخته نمودند و تلقّف برفع و تشديد نيز قرائت شده است و فرمود همانا آنچه ساخته و پرداخته نمودهاند بكيد و مكر و حيله ساحر درست شده و ساحر هر جا باشد و هر كار كند خير نمىبيند و بمراد نميرسد و عاقبت رسوا خواهد شد و موسى عليه السّلام اطاعت نمود و انداخت و بلعيد تمام مصنوعات آنها را و ساحرها يقين كردند كه كار آنحضرت سحر نيست و معجزه الهيه است لذا همگى برو بزمين افتادند و براى عظمت اين امر در نظرشان و قبول توبه از اعمالشان سجده كردند براى خضوع در پيشگاه الهى و گفتند ايمان آورديم ما بپروردگار هارون و موسى عليه السّلام و اعراض نموديم از فرعون و فرعونيان و فرعون آنها را معاتب قرار داد و گفت ايمان آورديد و متابعت نموديد موسى را پيش از آنكه من بشما اجازه دهم كه ايمان بياوريد همانا او هر آينه بزرگ و اعلم و استاد شما است كه بشما سحر آموخته و با يكديگر قبلا مواضعه و سازش كرده بوديد در اين امر كه او غالب و شما مغلوب شويد و فورا ايمان بياوريد اكنون من شما را مجازات ميكنم باين كيفيّت كه دست راست و پاى چپ شما را مىبرم و شما را مىآويزم بر تنه درخت خرما كه در مرئى و منظر مردم جان دهيد و موجب عبرت خلق شويد و بدانيد كه كدام يك از من و موسى يا خداى او عذابش شديدتر و با دوامتر است گفتهاند از فرط غرور و جهل تصوّر ميكرد كسى بدون اجازه او نبايد دينى را اختيار نمايد و آنها در جواب گفتند هرگز اختيار نمىكنيم رضاى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 516<br />
<br />
تو را بر دين حقّ كه ثابت شد از براى ما بمعجزات باهرات و بر آن خداوندى كه خلق فرمود ما را يا قسم بآنخداوندى كه آفريد ما را پس حكم كن آنچه دلت ميخواهد هر حكمى بكنى در اين دنيا ميكنى كه ميگذرد و آخرت باقى براى ما بهتر است ما ايمان بخدا آورديم تا از گناهانمان بگذرد و ما را بر سحرى كه در مقام معارضه با حضرت موسى كرديم باصرار تو مؤاخذه ننمايد و پاداش الهى بهتر و عذابش باقىتر است در جوامع روايت نموده كه سحره بفرعون گفتند موسى را وقتى در خواب است بما نشان بده پس يافتند او را در خواب با آنكه عصا حراست او را مينمود و گفتند اين ساحر نيست چون ساحر وقتى بخوابد سحرش باطل ميشود ولى فرعون بخرجش نرفت و آنها را وادار بمعارضه نمود و كسيكه بحال كفر و عصيان بميرد جهنّم از آن او است كه نه ميميرد در آن تا راحت شود و نه زندگانى راحتى ميكند كه بهتر از مردن باشد و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه نه ميميرد و نه زنده ميباشد يعنى هميشه مشغول جان كندن است و كسانيكه در پيشگاه الهى حاضر شوند با آنكه اهل ايمان و اعمال صالحه باشند داراى منازل رفيعهاى خواهند بود كه آنها بهشتهاى دائمى داراى نهرهاى جارى است كه هميشه در آنها خواهند بود و آن پاداش كسانى است كه پاك شدند از چرك كفر و عصيان بتوبه و سه آيه اخيره محتمل است جزء كلام سحره باشد كه خداوند نقل فرموده و محتمل است ابتداء كلام الهى باشد و كلمه على جمع عليا است كه آن مؤنّث اعلى ميباشد ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِنَّهُ مَن يَأتِ رَبَّهُ مُجرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحيي (74)<br />
<br />
شان چنين است محقّقا كسي که بيايد فرداي محشر نزد پروردگارش در حالتي که مجرم و گنهكار باشد پس محقّقا از براي او جهنّم است نه ميميرد در جهنم<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 65<br />
<br />
و نه زنده ميشود.<br />
<br />
(إِنَّهُ مَن يَأتِ رَبَّهُ مُجرِماً) بعضي گفتند كلام سحره است و بعضي گفتند كلام سحره تمام شد اينکه جمله مستقله است خداوند خبر ميدهد و مراد از يات ربّه آمدن در صحراي محشر پاي محكمه سؤال و جواب نه آنچه مجسّمه گفتند که خدا ميآيد و بر تخت خود مينشيند و مؤمنين او را مشاهده ميكنند و كفّار محروم هستند و مراد از مجرم غير مؤمن است که از قابليّت تفضّل افتاده چه مشرك باشد يا كافر يا معاند يا ضالّ يا مبدع يا منكر بعض ضروريات دين يا مذهب باشد و بالجمله بيايمان از دنيا رود و اما مؤمن گنهكار اگر چه استحقاق عذاب دارد لكن قابل تفضّل و مغفرت و شفاعت هست و اميد نجات در او هست.<br />
<br />
(فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ) لام اختصاص است که جهنّم اختصاص دارد بغير مؤمن مقصّر و امّا قاصر از كفّار مثل اطفال و مجانين و كساني که دست رس ندارند استحقاق جهنّم ندارند و لياقت بهشت که خاص اهل ايمان است هم ندارند آنها را خداوند در محلّي قرار ميدهد و زندگاني مختصري براي آنها فراهم ميكند.<br />
<br />
(لا يَمُوتُ فِيها) ديگر مرگ نيست مخلّد در عذاب ابد الآباد هستند حتي تمنّاي مرگ ميكنند چنانچه دارد بمالك جهنّم ميگويند (وَ نادَوا يا مالِكُ لِيَقضِ عَلَينا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُم ماكِثُونَ) زخرف آيه 77 (عليهبهوَ قالَ الَّذِينَ فِي النّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادعُوا رَبَّكُم يُخَفِّف عَنّا يَوماً مِنَ العَذابِ قالُوا أَ وَ لَم تَكُ تَأتِيكُم رُسُلُكُم بِالبَيِّناتِ قالُوا بَلي قالُوا فَادعُوا وَ ما دُعاءُ الكافِرِينَ إِلّا فِي ضَلالٍ) مؤمن آيه 52 و 53.<br />
<br />
(وَ لا يَحيي) حياتي که از او لذّت برند و افعال آنها تحت اختيار آنها باشد و قدرت داشته باشند.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 74)- ساحران سپس چنین ادامه دادند: اگر ما ایمان آوردهایم دلیلش روشن است «چرا که هر کس (بیایمان و) گنهکار در محضر پروردگار در قیامت بیاید آتش سوزان دوزخ برای اوست» (إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ).<br />
<br />
و مصیبت بزرگ او در دوزخ این است که «نه میمیرد و نه زنده میشود» (لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی). بلکه دائما در میان مرگ و زندگی دست و پا میزند، حیاتی که از مرگ تلختر و مشقت بارتر است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=74}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=74}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=74}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=74}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=74}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=74}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=74}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=74}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=74}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_69_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97766آیه 69 سوره طه2019-03-03T10:34:57Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا ۖ إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ ۖ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَىٰ|سوره=20|آیه =69}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 69 <br />
|شماره بعدی = 70<br />
|شماره قبلی = 68<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و اینک عصایی که در دست داری بیفکن تا (اژدها شود و یکباره) بساط سحر و ساحری اینان را فرو بلعد، که کار اینان حیله ساحری بیش نیست و ساحر هر جا رود (و هر چه کند) هرگز فلاح و فیروزی نخواهد یافت.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
آنچه را در دست راست داری بیفکن تا همه ساخته هایشان را ببلعد؛ یقیناً آنچه را ساخته اند [واقعیت ندارد] فقط نیرنگ جادوگر است، و جادوگر هر جا درآید، پیروز نمی شود.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و آنچه در دست راست دارى بينداز، تا هر چه را ساختهاند ببلعد. در حقيقت، آنچه سرهمبندى كردهاند، افسون افسونگر است، و افسونگر هر جا برود رستگار نمى شود.»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
آنچه در دست راست دارى بيفكن تا هر چه را كه ساختهاند ببلعد. آنان حيله جادوان ساختهاند و جادوگر هيچ گاه پيروز نمىشود.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و آنچه را در دست راست داری بیفکن، تمام آنچه را ساختهاند میبلعد! آنچه ساختهاند تنها مکر ساحر است؛ و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Throw down what is in your right hand, and it will swallow what they have conjured. What they have conjured is only a magician’s trick, and the magician does not fare well wherever he may show up.’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And cast down what is in your right hand; it shall devour what they have wrought; they have wrought only the plan of a magician, and the magician shall not be successful wheresoever he may come from.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Throw that which is in thy right hand! It will eat up that which they have made. Lo! that which they have made is but a wizard's artifice, and a wizard shall not be successful to whatever point (of skill) he may attain.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"Throw that which is in thy right hand: Quickly will it swallow up that which they have faked what they have faked is but a magician's trick: and the magician thrives not, (no matter) where he goes."}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
تلقف: لقف: ربودن. راغب گويد: گرفتن شيء است به زيركى خواه با دست باشد يا با دهان.<br />
<br />
قاموس: ربودن و اخذ به سرعت گفته است، گرفتن با گوش (شنيدن) را نيز لقف گويند .<br />
در نهج البلاغه خطبه 208 فرموده:«... رآه و سمع منه و لقف عنه»:<br />
يعنى: آن حضرت ديده و از او شنيده و اخذ كرده است.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref><br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى «68»<br />
<br />
ما (به موسى) گفتيم: نترس! همانا تو خودت برترى.<br />
<br />
وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى «69»<br />
<br />
و آنچه را در دست راستت دارى بيفكن تا هر چه را آنان ساختهاند در كام خود فرو برد (و ببلعد). همانا آنچه آنان ساختهاند (فقط) حيله ساحر است و ساحر هر جا رود (و هر چه كند پيروز) و رستگار نگردد.<br />
<br />
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى «70»<br />
<br />
پس (وقتى آنان معجزه موسى را ديدند كه چگونه اژدها همهى بافتههايشان را بلعيد، تمام) ساحران به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
همين كه ساحران فهميدند كار موسى عليه السلام سحر و جادو نيست، بى اختيار به سجده<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 362<br />
<br />
افتادند و در حالى كه صبح از كافران بشمار مىآمدند، غروب به جمع شهداء راه خدا پيوستند و با بيان «آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى» اظهار داشتند كه كار ما غلط بوده است، و چون فرعون خود را «رب» مردم مىدانست، آنها هم كلمه «بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى» را بكار بردند، زيرا اگر آنها تنها مىگفتند: «رب موسى»، فرعون مىگفت: موسى را من تربيت كردهام، از اينروى ساحران، بعد از كلمه «رب» ابتدا نام هارون عليه السلام و سپس نام موسى عليه السلام را ذكر كردند. «1»<br />
<br />
خداوند بدون شرط به پيامبرش وعده برترى مىدهد، «إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى» ولى به مؤمنين به شرط وفادارى به ايمان، وعده برترى مىدهد، «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» «2» زيرا انبيا وفادار هستند، ولى مؤمنين ممكن است دست از وفادارى بردارند، لذا خداوند مىفرمايد: آنان به شرط وفادارى برترند.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- هر كجا كه نگرانى زيادتر باشد، تأييد و تأكيد بيشترى را مىطلبد. «لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى» «3»<br />
<br />
2- تلقين، عامل تقويت روحيه است. «إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى»<br />
<br />
3- جواب بايد متناسب با سخن مجادلهگر باشد وبا زبان خود او سخن بگوييم.<br />
<br />
فرعون گفت: «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى»، خداوند فرمود: «إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى»<br />
<br />
4- حقّ، باطل را نابود مىسازد. «تَلْقَفْ ما صَنَعُوا»، «إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» «4»<br />
<br />
5- نه تنها ساحران زمان حضرت موسى كه تمام ساحران تاريخ تيرهبخت هستند. «لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ» «5» 6- براى افراد سالم و غير لجوج، روشن شدن حقّ همان وتسليم شدن همان.<br />
<br />
«1». تفسير مراغى.<br />
<br />
«2». آلعمران، 139.<br />
<br />
«3». آوردن حرف تأكيد «انّ» و تكرار ضمير متصل و منفصل مخاطب «ك و انت» به همراه كلمه علّو آن هم در قالب «اعلى» و جمله اسميّه، همه تأييدى براى آن دلهرههاست.<br />
<br />
«4». اسراء، 81.<br />
<br />
«5». الف و لام در كلمه «الساحر» براى عموم است.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 363<br />
<br />
«فَأُلْقِيَ» (گويا در باطن مجبور به سجده شدند)<br />
<br />
7- انسان، موجودى است كه مىتواند در يك لحظه تصميم بگيرد و تغيير عقيده و ايدئولوژى دهد. «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ»<br />
<br />
8- راه توبه براى همگان باز است، توبه از شرك، ايمان آوردن به خداست. «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ» هر انسان منحرفى را بد ندانيم، شايد توبه كند.<br />
<br />
9- انسانها در انتخاب عقيده آزادند و مجبور محيط نيستند. «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ»<br />
<br />
10- سجده، از آثار يقين است، ايمان بدون سجده نمىشود. «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً»<br />
<br />
11- ساحران، در يك جمله، ايمان خود را به توحيد و نبوّت اظهار داشتند. «آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى» (قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهرى)<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى (69)<br />
<br />
وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ: و بيانداز آنچه در دست راست تو باشد. تَلْقَفْ ما صَنَعُوا:<br />
<br />
«1» تفسير برهان، ج 3، ص 39 بنقل از شيخ صدوق و نور الثقلين ج 3، ص 384 روايت 83 به نقل از احتجاج طبرسى.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 294<br />
<br />
تا فرو برد آنچه ساختهاند. إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ: جز اين نيست آنچه ساختهاند مكر و حيله جادوئى است. آيه شريفه اشاره است به آنكه اى موسى آنچه با تو است معجزه الهيه باشد، و آنچه با سحره است تمويهات و مكر باشد، پس چگونه تعارض نمايند. فخر رازى گويد: در «تلقف» دلالت است بر آنكه تمامى آنچه جادوگران از آلات و ادوات انداخته بودند، عصاى حضرت موسى همه را فرو برد، اين ممكن نيست مگر به صورت عظمت جسد و شدت قوّت آن «1».<br />
<br />
وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى: و رستگار نشود جادوگر هر جا آيد و به هر مكان برود و هر موضع كه باشد.<br />
<br />
چون حضرت موسى به امر الهى عصا را بيانداخت، به قدرت كامله سبحانى اژدها گشت، دهان خود را گشوده روى به سحره و ادوات آنها آورد، در يك ساعت تمام آنها را كه چهارصد خروار چوب و طناب بود فرو برد و اثرى از آن پيدا نشد، و حجم آن عصا زياد نگشت. مردمان از ترس، روى به فرار نهادند، حضرت موسى بيامد آن را بگرفت، همان عصا شد. ساحران دانستند كه سحر نيست به چند وجه:<br />
<br />
1- به سبب ظهور حركت عصا بر وجهى كه به حيله، ظهور چنين حركت ممكن نيست.<br />
<br />
2- از حد زياد شدن مقدار و جسامت عصا كه بسحر مقدور نيست.<br />
<br />
3- در وقت انقلاب عصا به ثعبان فورا اعضاء مانند چشم و دهن و گوش و منخرين و غيره در آن ظاهر شد كه بجز خارق عادت و اعجاز ممكن نخواهد بود.<br />
<br />
4- فرو بردن عصائى تمام آنچه را كه چندين ميل فراهم كرده بود به طورى كه اثرى از آنها نماند.<br />
<br />
5- عود كردن آن ثعبان عظيم بعد از اين همه حالات عجيبه به حالت اصليه خود كه عصا، چوب خشك باشد.<br />
<br />
«1» تفسير كبير فخر رازى، ج 6، ص 78.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 295<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى (67) قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى (68) وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى (69) فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى (70) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى (71)<br />
<br />
قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا (72) إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى (73) إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (74) وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى (75) جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى (76)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
پس احساس نمود در ضمير خود بيمى موسى<br />
<br />
گفتيم مترس همانا توئى برتر<br />
<br />
و بينداز آنچه در دست راست تو است فرو ميبرد آنچه را ساختهاند همانا آنچه را ساختهاند مكر ساحر است و رستگار نميشود ساحر هر جا كه آيد<br />
<br />
پس بر وى افكنده شدند ساحران سجده كنندگان گفتند ايمان آورديم بپروردگار هارون و موسى<br />
<br />
گفت آيا ايمان آورديد مر او را پيش از آنكه اذن دهم شما را همانا او هر آينه بزرگ شما است كه آموخت بشما سحر را پس هر آينه خواهم بريد البتّه دستهاى شما و پايهاى شما را بر خلاف يكديگر و هر آينه بردار كشم البتّه شما را بر تنه درخت خرما و هر آينه خواهيد دانست كه كدام يك از ما سختتر است از جهت عذاب و پايندهتر<br />
<br />
گفتند هرگز اختيار نخواهيم نمود تو را بر آنچه آمد ما را از معجزات آشكار و آنكس كه آفريد ما را پس حكم كن آنچه را تو حكم كنندهئى جز اين نيست كه حكم ميكنى در اين زندگانى دنيا<br />
<br />
همانا ما ايمان آورديم بپروردگارمان تا بيامرزد براى ما گناهانمان را و آنچه را اكراه نمودى تو ما را بر آن از سحر و خدا بهتر است و پايندهتر<br />
<br />
محقّق است كه كسيكه بيايد نزد پروردگارش با آنكه باشد گناهكار پس همانا مر او را است جهنّم كه نه ميميرد در آن و نه زندگانى ميكند<br />
<br />
و كسيكه بيايد نزد او با آنكه مؤمن باشد كه بتحقيق بجا آورده باشد كارهاى شايسته را پس آنگروه براى ايشان است مقامات عاليه،<br />
<br />
بهشتهاى اقامت دائمى كه ميرود از زير آنها نهرها كه جاودانيانند در آن و آن پاداش كسى است كه پاك باشد..<br />
<br />
جلد 3 صفحه 515<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
پس از آنكه ساحران عصاها و ريسمانهاى خودشان را انداختند و در نظر حضرت موسى براى سحرى كه كرده بودند نمودار شد كه آنها راه ميروند مختصر ترسى در دل آنحضرت جاى گير شد براى آنكه مبادا آنها غالب شوند و دين حقّ ثابت نشود و مردم در ضلالت و گمراهى بمانند چنانچه در نهج البلاغه باين معنى اشاره شده است لذا خداوند صريحا او را نهى فرمود از آنكه بترسد و خطاب را بضمير انت تكرار فرمود براى تأكيد با آنكه كلام بحرف تأكيد مؤكّد بود و تصريح بغلبه او فرمود و در احتجاج از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه وقتى موسى ترسيد متوسل بمحمد و آل محمد عليهم السلام شد و امان طلبيد پس از آن خطاب رسيد نترس همانا البتّه تو غالبى و بينداز عصاى خود را مىبلعد بقدرت خدا آنچه را كه ساخته و پرداخته نمودند و تلقّف برفع و تشديد نيز قرائت شده است و فرمود همانا آنچه ساخته و پرداخته نمودهاند بكيد و مكر و حيله ساحر درست شده و ساحر هر جا باشد و هر كار كند خير نمىبيند و بمراد نميرسد و عاقبت رسوا خواهد شد و موسى عليه السّلام اطاعت نمود و انداخت و بلعيد تمام مصنوعات آنها را و ساحرها يقين كردند كه كار آنحضرت سحر نيست و معجزه الهيه است لذا همگى برو بزمين افتادند و براى عظمت اين امر در نظرشان و قبول توبه از اعمالشان سجده كردند براى خضوع در پيشگاه الهى و گفتند ايمان آورديم ما بپروردگار هارون و موسى عليه السّلام و اعراض نموديم از فرعون و فرعونيان و فرعون آنها را معاتب قرار داد و گفت ايمان آورديد و متابعت نموديد موسى را پيش از آنكه من بشما اجازه دهم كه ايمان بياوريد همانا او هر آينه بزرگ و اعلم و استاد شما است كه بشما سحر آموخته و با يكديگر قبلا مواضعه و سازش كرده بوديد در اين امر كه او غالب و شما مغلوب شويد و فورا ايمان بياوريد اكنون من شما را مجازات ميكنم باين كيفيّت كه دست راست و پاى چپ شما را مىبرم و شما را مىآويزم بر تنه درخت خرما كه در مرئى و منظر مردم جان دهيد و موجب عبرت خلق شويد و بدانيد كه كدام يك از من و موسى يا خداى او عذابش شديدتر و با دوامتر است گفتهاند از فرط غرور و جهل تصوّر ميكرد كسى بدون اجازه او نبايد دينى را اختيار نمايد و آنها در جواب گفتند هرگز اختيار نمىكنيم رضاى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 516<br />
<br />
تو را بر دين حقّ كه ثابت شد از براى ما بمعجزات باهرات و بر آن خداوندى كه خلق فرمود ما را يا قسم بآنخداوندى كه آفريد ما را پس حكم كن آنچه دلت ميخواهد هر حكمى بكنى در اين دنيا ميكنى كه ميگذرد و آخرت باقى براى ما بهتر است ما ايمان بخدا آورديم تا از گناهانمان بگذرد و ما را بر سحرى كه در مقام معارضه با حضرت موسى كرديم باصرار تو مؤاخذه ننمايد و پاداش الهى بهتر و عذابش باقىتر است در جوامع روايت نموده كه سحره بفرعون گفتند موسى را وقتى در خواب است بما نشان بده پس يافتند او را در خواب با آنكه عصا حراست او را مينمود و گفتند اين ساحر نيست چون ساحر وقتى بخوابد سحرش باطل ميشود ولى فرعون بخرجش نرفت و آنها را وادار بمعارضه نمود و كسيكه بحال كفر و عصيان بميرد جهنّم از آن او است كه نه ميميرد در آن تا راحت شود و نه زندگانى راحتى ميكند كه بهتر از مردن باشد و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه نه ميميرد و نه زنده ميباشد يعنى هميشه مشغول جان كندن است و كسانيكه در پيشگاه الهى حاضر شوند با آنكه اهل ايمان و اعمال صالحه باشند داراى منازل رفيعهاى خواهند بود كه آنها بهشتهاى دائمى داراى نهرهاى جارى است كه هميشه در آنها خواهند بود و آن پاداش كسانى است كه پاك شدند از چرك كفر و عصيان بتوبه و سه آيه اخيره محتمل است جزء كلام سحره باشد كه خداوند نقل فرموده و محتمل است ابتداء كلام الهى باشد و كلمه على جمع عليا است كه آن مؤنّث اعلى ميباشد ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ أَلقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلقَف ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيدُ ساحِرٍ وَ لا يُفلِحُ السّاحِرُ حَيثُ أَتي (69)<br />
<br />
و بينداز آنچه که در دست تو است ميخورد بلع ميكند آنچه را که سحره بجا آورده بودند زيرا جز اينکه نيست که كار سحره كيد ساحر است و رستگار نميشود و توفيق و استعلا پيدا نميكند ساحر هر چه که كيد كند و بيايد.<br />
<br />
(وَ أَلقِ ما فِي يَمِينِكَ) جمله در تقدير است که (فلمّا القي موسي).<br />
<br />
(تَلقَف ما صَنَعُوا) لقف اكل بسرعت است يعني بلعيد عصي آنچه را که سحره صنعت كرده بودند.<br />
<br />
(إِنَّما صَنَعُوا) زيرا صنعت آنها از روي مكيده بود كيد مكر و حيله و تزوير و تقلّب است.<br />
<br />
(كَيدُ ساحِرٍ) چون سحر همان خدعه است و خدعه يك صورت ظاهري در وقت قليلي بيش نيست فوري منقلب ميشود و طرفدار رسوا ميكند.<br />
<br />
(وَ لا يُفلِحُ السّاحِرُ حَيثُ أَتي) رسوايي و خفّت و بدبختي ميآورد از اينکه جهت پس از اينكه مشاهده اينکه آيه كبري و اينکه معجزه عظمي را مشاهده كردند تمام سربزير و رسوا و پشيمان شدند.<br />
<br />
60<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 69)- مجددا به او خطاب شد که: «و آنچه را در دست راست داری بیفکن که تمام آنچه را که آنها ساختهاند میبلعد»! (وَ أَلْقِ ما فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا).<br />
<br />
«چرا که کار آنها تنها مکر ساحر است» (إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ).<br />
<br />
«و ساحر هر کجا برود پیروز نخواهد شد» (وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتی).<br />
<br />
چرا که کار ساحر متکی به نیروی محدود انسانی است، و معجزه از قدرت بیپایان و لا یزال الهی سر چشمه میگیرد، لذا ساحر تنها کارهایی را میتواند انجام دهد که قبلا روی آن تمرین داشته است.<br />
<br />
جالب این که: نمیگوید: «عصایت را بیفکن» بلکه میگوید: «آنچه در دست راست داری بیفکن» این تعبیر شاید به عنوان بیاعتنایی به عصا باشد و اشاره به این که عصا مسأله مهمی نیست آنچه مهم است اراده و فرمان خداست که اگر اراده او باشد عصا که سهل است کمتر و کوچکتر از آن هم میتواند چنین قدرت نمایی کند!<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=69}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=69}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=69}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=69}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=69}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=69}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=69}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=69}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=69}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_68_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97765آیه 68 سوره طه2019-03-03T10:34:35Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَىٰ|سوره=20|آیه =68}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 68 <br />
|شماره بعدی = 69<br />
|شماره قبلی = 67<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
ما گفتیم: مترس که تو البته همیشه غلبه و برتری خواهی داشت.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
گفتیم: مترس که بی تردید تو برتری.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
گفتيم: «مترس كه تو خود برترى؛<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
گفتيم: مترس كه تو برتر هستى.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
گفتیم: «نترس! تو مسلّماً (پیروز و) برتری!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|We said, ‘Do not be afraid. Indeed, you will have the upper hand.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|We said: Fear not, surely you shall be the uppermost,}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|We said: Fear not! Lo! thou art the higher.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|We said: "Fear not! for thou hast indeed the upper hand:}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«الأعْلَی»: برتر. چیره.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى «68»<br />
<br />
ما (به موسى) گفتيم: نترس! همانا تو خودت برترى.<br />
<br />
وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى «69»<br />
<br />
و آنچه را در دست راستت دارى بيفكن تا هر چه را آنان ساختهاند در كام خود فرو برد (و ببلعد). همانا آنچه آنان ساختهاند (فقط) حيله ساحر است و ساحر هر جا رود (و هر چه كند پيروز) و رستگار نگردد.<br />
<br />
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى «70»<br />
<br />
پس (وقتى آنان معجزه موسى را ديدند كه چگونه اژدها همهى بافتههايشان را بلعيد، تمام) ساحران به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
همين كه ساحران فهميدند كار موسى عليه السلام سحر و جادو نيست، بى اختيار به سجده<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 362<br />
<br />
افتادند و در حالى كه صبح از كافران بشمار مىآمدند، غروب به جمع شهداء راه خدا پيوستند و با بيان «آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى» اظهار داشتند كه كار ما غلط بوده است، و چون فرعون خود را «رب» مردم مىدانست، آنها هم كلمه «بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى» را بكار بردند، زيرا اگر آنها تنها مىگفتند: «رب موسى»، فرعون مىگفت: موسى را من تربيت كردهام، از اينروى ساحران، بعد از كلمه «رب» ابتدا نام هارون عليه السلام و سپس نام موسى عليه السلام را ذكر كردند. «1»<br />
<br />
خداوند بدون شرط به پيامبرش وعده برترى مىدهد، «إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى» ولى به مؤمنين به شرط وفادارى به ايمان، وعده برترى مىدهد، «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» «2» زيرا انبيا وفادار هستند، ولى مؤمنين ممكن است دست از وفادارى بردارند، لذا خداوند مىفرمايد: آنان به شرط وفادارى برترند.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- هر كجا كه نگرانى زيادتر باشد، تأييد و تأكيد بيشترى را مىطلبد. «لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى» «3»<br />
<br />
2- تلقين، عامل تقويت روحيه است. «إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى»<br />
<br />
3- جواب بايد متناسب با سخن مجادلهگر باشد وبا زبان خود او سخن بگوييم.<br />
<br />
فرعون گفت: «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى»، خداوند فرمود: «إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى»<br />
<br />
4- حقّ، باطل را نابود مىسازد. «تَلْقَفْ ما صَنَعُوا»، «إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» «4»<br />
<br />
5- نه تنها ساحران زمان حضرت موسى كه تمام ساحران تاريخ تيرهبخت هستند. «لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ» «5» 6- براى افراد سالم و غير لجوج، روشن شدن حقّ همان وتسليم شدن همان.<br />
<br />
«1». تفسير مراغى.<br />
<br />
«2». آلعمران، 139.<br />
<br />
«3». آوردن حرف تأكيد «انّ» و تكرار ضمير متصل و منفصل مخاطب «ك و انت» به همراه كلمه علّو آن هم در قالب «اعلى» و جمله اسميّه، همه تأييدى براى آن دلهرههاست.<br />
<br />
«4». اسراء، 81.<br />
<br />
«5». الف و لام در كلمه «الساحر» براى عموم است.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 363<br />
<br />
«فَأُلْقِيَ» (گويا در باطن مجبور به سجده شدند)<br />
<br />
7- انسان، موجودى است كه مىتواند در يك لحظه تصميم بگيرد و تغيير عقيده و ايدئولوژى دهد. «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ»<br />
<br />
8- راه توبه براى همگان باز است، توبه از شرك، ايمان آوردن به خداست. «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ» هر انسان منحرفى را بد ندانيم، شايد توبه كند.<br />
<br />
9- انسانها در انتخاب عقيده آزادند و مجبور محيط نيستند. «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ»<br />
<br />
10- سجده، از آثار يقين است، ايمان بدون سجده نمىشود. «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً»<br />
<br />
11- ساحران، در يك جمله، ايمان خود را به توحيد و نبوّت اظهار داشتند. «آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى» (قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهرى)<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى (68)<br />
<br />
چون اين ترس بر حضرت موسى ظاهر شد:<br />
<br />
قُلْنا لا تَخَفْ: فرموديم ما نترس از آنچه تو را وهم انداخته كه امر تو بر خاص و عام مشتبه نخواهد شد. إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى: بدرستى كه تو برتر و غالب هستى بر ايشان.<br />
<br />
در احتجاج- از حضرت صادق عليه السلام، فرمود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: چون دريافت حضرت موسى ترس را در نفس خود، عرض كرد:<br />
<br />
اللّهم انّى اسئلك بحق محمّد و ال محمّد لمّا امنتنى. خطاب رسيد: (لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى) «1».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى (67) قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى (68) وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى (69) فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى (70) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى (71)<br />
<br />
قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا (72) إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى (73) إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (74) وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى (75) جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى (76)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
پس احساس نمود در ضمير خود بيمى موسى<br />
<br />
گفتيم مترس همانا توئى برتر<br />
<br />
و بينداز آنچه در دست راست تو است فرو ميبرد آنچه را ساختهاند همانا آنچه را ساختهاند مكر ساحر است و رستگار نميشود ساحر هر جا كه آيد<br />
<br />
پس بر وى افكنده شدند ساحران سجده كنندگان گفتند ايمان آورديم بپروردگار هارون و موسى<br />
<br />
گفت آيا ايمان آورديد مر او را پيش از آنكه اذن دهم شما را همانا او هر آينه بزرگ شما است كه آموخت بشما سحر را پس هر آينه خواهم بريد البتّه دستهاى شما و پايهاى شما را بر خلاف يكديگر و هر آينه بردار كشم البتّه شما را بر تنه درخت خرما و هر آينه خواهيد دانست كه كدام يك از ما سختتر است از جهت عذاب و پايندهتر<br />
<br />
گفتند هرگز اختيار نخواهيم نمود تو را بر آنچه آمد ما را از معجزات آشكار و آنكس كه آفريد ما را پس حكم كن آنچه را تو حكم كنندهئى جز اين نيست كه حكم ميكنى در اين زندگانى دنيا<br />
<br />
همانا ما ايمان آورديم بپروردگارمان تا بيامرزد براى ما گناهانمان را و آنچه را اكراه نمودى تو ما را بر آن از سحر و خدا بهتر است و پايندهتر<br />
<br />
محقّق است كه كسيكه بيايد نزد پروردگارش با آنكه باشد گناهكار پس همانا مر او را است جهنّم كه نه ميميرد در آن و نه زندگانى ميكند<br />
<br />
و كسيكه بيايد نزد او با آنكه مؤمن باشد كه بتحقيق بجا آورده باشد كارهاى شايسته را پس آنگروه براى ايشان است مقامات عاليه،<br />
<br />
بهشتهاى اقامت دائمى كه ميرود از زير آنها نهرها كه جاودانيانند در آن و آن پاداش كسى است كه پاك باشد..<br />
<br />
جلد 3 صفحه 515<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
پس از آنكه ساحران عصاها و ريسمانهاى خودشان را انداختند و در نظر حضرت موسى براى سحرى كه كرده بودند نمودار شد كه آنها راه ميروند مختصر ترسى در دل آنحضرت جاى گير شد براى آنكه مبادا آنها غالب شوند و دين حقّ ثابت نشود و مردم در ضلالت و گمراهى بمانند چنانچه در نهج البلاغه باين معنى اشاره شده است لذا خداوند صريحا او را نهى فرمود از آنكه بترسد و خطاب را بضمير انت تكرار فرمود براى تأكيد با آنكه كلام بحرف تأكيد مؤكّد بود و تصريح بغلبه او فرمود و در احتجاج از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه وقتى موسى ترسيد متوسل بمحمد و آل محمد عليهم السلام شد و امان طلبيد پس از آن خطاب رسيد نترس همانا البتّه تو غالبى و بينداز عصاى خود را مىبلعد بقدرت خدا آنچه را كه ساخته و پرداخته نمودند و تلقّف برفع و تشديد نيز قرائت شده است و فرمود همانا آنچه ساخته و پرداخته نمودهاند بكيد و مكر و حيله ساحر درست شده و ساحر هر جا باشد و هر كار كند خير نمىبيند و بمراد نميرسد و عاقبت رسوا خواهد شد و موسى عليه السّلام اطاعت نمود و انداخت و بلعيد تمام مصنوعات آنها را و ساحرها يقين كردند كه كار آنحضرت سحر نيست و معجزه الهيه است لذا همگى برو بزمين افتادند و براى عظمت اين امر در نظرشان و قبول توبه از اعمالشان سجده كردند براى خضوع در پيشگاه الهى و گفتند ايمان آورديم ما بپروردگار هارون و موسى عليه السّلام و اعراض نموديم از فرعون و فرعونيان و فرعون آنها را معاتب قرار داد و گفت ايمان آورديد و متابعت نموديد موسى را پيش از آنكه من بشما اجازه دهم كه ايمان بياوريد همانا او هر آينه بزرگ و اعلم و استاد شما است كه بشما سحر آموخته و با يكديگر قبلا مواضعه و سازش كرده بوديد در اين امر كه او غالب و شما مغلوب شويد و فورا ايمان بياوريد اكنون من شما را مجازات ميكنم باين كيفيّت كه دست راست و پاى چپ شما را مىبرم و شما را مىآويزم بر تنه درخت خرما كه در مرئى و منظر مردم جان دهيد و موجب عبرت خلق شويد و بدانيد كه كدام يك از من و موسى يا خداى او عذابش شديدتر و با دوامتر است گفتهاند از فرط غرور و جهل تصوّر ميكرد كسى بدون اجازه او نبايد دينى را اختيار نمايد و آنها در جواب گفتند هرگز اختيار نمىكنيم رضاى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 516<br />
<br />
تو را بر دين حقّ كه ثابت شد از براى ما بمعجزات باهرات و بر آن خداوندى كه خلق فرمود ما را يا قسم بآنخداوندى كه آفريد ما را پس حكم كن آنچه دلت ميخواهد هر حكمى بكنى در اين دنيا ميكنى كه ميگذرد و آخرت باقى براى ما بهتر است ما ايمان بخدا آورديم تا از گناهانمان بگذرد و ما را بر سحرى كه در مقام معارضه با حضرت موسى كرديم باصرار تو مؤاخذه ننمايد و پاداش الهى بهتر و عذابش باقىتر است در جوامع روايت نموده كه سحره بفرعون گفتند موسى را وقتى در خواب است بما نشان بده پس يافتند او را در خواب با آنكه عصا حراست او را مينمود و گفتند اين ساحر نيست چون ساحر وقتى بخوابد سحرش باطل ميشود ولى فرعون بخرجش نرفت و آنها را وادار بمعارضه نمود و كسيكه بحال كفر و عصيان بميرد جهنّم از آن او است كه نه ميميرد در آن تا راحت شود و نه زندگانى راحتى ميكند كه بهتر از مردن باشد و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه نه ميميرد و نه زنده ميباشد يعنى هميشه مشغول جان كندن است و كسانيكه در پيشگاه الهى حاضر شوند با آنكه اهل ايمان و اعمال صالحه باشند داراى منازل رفيعهاى خواهند بود كه آنها بهشتهاى دائمى داراى نهرهاى جارى است كه هميشه در آنها خواهند بود و آن پاداش كسانى است كه پاك شدند از چرك كفر و عصيان بتوبه و سه آيه اخيره محتمل است جزء كلام سحره باشد كه خداوند نقل فرموده و محتمل است ابتداء كلام الهى باشد و كلمه على جمع عليا است كه آن مؤنّث اعلى ميباشد ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قُلنا لا تَخَف إِنَّكَ أَنتَ الأَعلي (68)<br />
<br />
گفتيم مترس محققا تو شخصا بتنهايي بر آنها علوّ پيدا ميكني و بر آنها غالب ميشوي و حقّ ظاهر ميشود و باطل از بين ميرود.<br />
<br />
(قُلنا) گفتيم ما بطريق وحي بتوسط ارسال ملائكه بموسي عليه السلام که مكرّر اشاره شده که افعال الهيّه اگر بدون واسطه باشد بمتكلّم وحده بيان ميفرمايد مثل تكلم الهي با موسي در كوه طور (إِنِّي أَنَا رَبُّكَ) (وَ أَنَا اختَرتُكَ) (إِنَّنِي أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنَا فَاعبُدنِي) که در همين سوره آيه 12 و 13 و 14 گذشت و اگر بواسطه ملائكه باشد بمتكلم مع الغير بيان ميكند.<br />
<br />
(لا تَخَف) نه اينکه جمعيت فرار ميكنند و نه عصاي تو شبيه سحر سحره ميشود که آنها در شبهة بيفتند بلكه اينکه دستگاه بر سحره و اينکه اجتماع اهل مصر اثبات معجزه ترا ميكند زيرا قبلا فقط بر فرعون و جلساء آن عصي و يد بيضاء اقامه<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 59<br />
<br />
شد و آنها بواسطه قساوت قلب و حبّ جاه حمل بسحر كردند و لو در قلب آنها يقين بحقّانيّت تو پيدا كردند و انكار كردند چنانچه ميفرمايد (وَ جَحَدُوا بِها وَ استَيقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُوًّا) نمل آيه 14 ولي در اينکه موقع تمام اهل مصر و سحره که از شهرها آورده بودند و در ميان آنها اشخاص بسيار هستند که قلوب آنها قابليّت هدايت و نور ايمان دارد و ايمان ميآورند.<br />
<br />
(إِنَّكَ أَنتَ الأَعلي) چنان ميشود که فرعون و اهلش خفيف و سربزير ميشوند و از آن عظمت ميافتند.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 68)- به هر حال در این موقع، نصرت و یاری الهی به سراغ موسی آمد و فرمان وحی وظیفه او را مشخص کرد، چنانکه قرآن میگوید: «به او گفتیم: ترس به خود راه مده تو مسلما برتری»! (قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی). <br />
<br />
ج3، ص130<br />
<br />
و این گونه موسی، قوت قلبش را که لحظات کوتاهی متزلزل شده بود باز یافت.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=68}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=68}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=68}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=68}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=68}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=68}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=68}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=68}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=68}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_47_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97764آیه 47 سوره طه2019-03-03T10:33:15Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ ۖ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَالسَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَىٰ|سوره=20|آیه =47}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 47 <br />
|شماره بعدی = 48<br />
|شماره قبلی = 46<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
اینک هر دو به جانب فرعون رفته و بگویید که ما دو رسول پروردگار توایم، پس بنی اسرائیل را با ما فرست و (بیش از این) عذاب به آنها نکن، که همانا ما با آیت و معجزهای از جانب خدای آفریننده تو نزد تو آمدهایم، و سلام (حق) بر آن کس که طریق هدایت را پیروی کند.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
بنابراین [بدون بیم و هراس] به سوی او بروید و بگویید: ما دو نفر فرستاده پروردگار تو هستیم، پس بنی اسرائیل را [از قید بندگی و بردگی خود آزاد کرده] با ما روانه کن و آنان را شکنجه مکن، به راستی ما از سوی پروردگارت معجزه ای آورده ایم؛ و درود بر کسی باد که از هدایت [حق] پیروی کند.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
پس به سوى او برويد و بگوييد: ما دو فرستاده پروردگار توايم، پس فرزندان اسرائيل را با ما بفرست، و عذابشان مكن، به راستى ما براى تو از جانب پروردگارت معجزهاى آوردهايم، و بر هر كس كه از هدايت پيروى كند درود باد.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
پس نزد او رويد و گوييد: ما رسولان پروردگار توايم. بنىاسرائيل را با ما بفرست و آزارشان مده. ما نشانهاى از پروردگارت برايت آوردهايم. و سلام بر آن كس كه از پى هدايت قدم نهد.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
به سراغ او بروید و بگویید: «ما فرستادگان پروردگار توئیم! بنی اسرائیل را با ما بفرست؛ و آنان را شکنجه و آزار مکن! ما نشانه روشنی از سوی پروردگارت برای تو آوردهایم! و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی میکند!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|So approach him and say, ‘‘We are the apostles of your Lord. Let the Children of Israel go with us, and do not torture them! We certainly bring you a sign from your Lord, and may peace be upon him who follows guidance!}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|So go you both to him and say: Surely we are two apostles of your Lord; therefore send the children of Israel with us and do not torment them! Indeed we have brought to you a communication from your Lord, and peace is on him who follows the guidance;}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|So go ye unto him and say: Lo! we are two messengers of thy Lord. So let the children of Israel go with us, and torment them not. We bring thee a token from thy Lord. And peace will be for him who followeth right guidance.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"So go ye both to him, and say, 'Verily we are messengers sent by thy Lord: Send forth, therefore, the Children of Israel with us, and afflict them not: with a Sign, indeed, have we come from thy Lord! and peace to all who follow guidance!}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«أَرْسِلْ»: آزاد کن از بردگی و بندگی و اسارت و واداشتن به کار بدون جیره و مواجب و حق و دستمزدی. بگذار در ایده و عقیده همراه ما شوند. «آیَةٍ»: معجزهای بزرگ. دلیل و برهان سترگ. «السَّلامُ»: سلامت. در امان ماندن از عذاب. «عَلَی»: برای. این واژه به معنی (لِ) است. «وَالسَّلامُ عَلَی»: این جمله برای بیان تحیّت و درود نیست؛ چرا که در ابتدای خطاب ذکر نشده است. امّا برخی آن را به معنی «درود بر کسی باد که ...» دانستهاند.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى «47»<br />
<br />
پس به سراغ او برويد، پس (به او) بگوييد: (اى فرعون) ما دو فرستادهى پروردگار تو هستيم، وبنىاسرائيل را به همراه ما بفرست (وبيش از اين) آنها را آزار مده. البتّه ما با معجزهاى از جانب پروردگارت به سوى تو آمدهايم و درود بر كسى كه هدايت را پيروى كند.<br />
<br />
إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى «48»<br />
<br />
(به او بگوييد:) همانا به ما وحى گرديده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى را) تكذيب كند (و از آنها) سرپيچى نمايد.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
چون ارشاد و تبليغ سران ستمگر و هدايت آنان كار بسيار سخت و مهمى بوده است، لذا خداوند فرمان حركت به سوى فرعون را تكرار مىفرمايد:<br />
<br />
«اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ»، «اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ»، «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ»، «فَأْتِياهُ».<br />
<br />
در اين آيات به سه ركن اعتقادى؛ يعنى توحيد، نبوّت ومعاد اشاره شده است: «رَبِّكَ<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 349<br />
<br />
أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ»<br />
<br />
خداوند، دستورالعمل مأموريت موسى و هارون عليهما السلام را در پنج مرحله تنظيم فرموده است:<br />
<br />
الف: رفتن. «فَأْتِياهُ» ب: گفتن. «فَقُولا» ج: دليل آوردن. «جِئْناكَ بِآيَةٍ»، د: تشويق. «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى» د: تهديد. «أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى».<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- كارهاى ارشادى و تبليغى بايد بديع وتهاجمى باشد، نه تدافعى. «فَأْتِياهُ»<br />
<br />
2- رسالت انبيا از شئون ربوبيّت خداوند است. «رَسُولا رَبِّكَ»<br />
<br />
3- غرور مستكبران را بشكنيد. «رَبِّكَ» در مقابل كسى كه مىگويد: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» «1»<br />
<br />
4- سخن با نرمى و لطافت، منافاتى با قاطعيت و صراحت ندارد. «إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ»<br />
<br />
5- آزادسازى انسانها از ستم وبردگى طاغوت، در رأس وظايف انبياست.<br />
<br />
«فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ» (آرى دين از سياست جدا نيست، مبارزه با طاغوتها و آزاد كردن مردم در متن دستورات الهى است.)<br />
<br />
6- هجرت از محيط ظلم و گناه، مقدمه نجات است. ابتدا آزادى، سپس ايمان. فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ ...<br />
<br />
7- مبارزه با طاغوت وآزادى مردم زمانى ارزش واقعى و همه جانبه دارد كه در خط انبيا باشند. «فَأَرْسِلْ مَعَنا»<br />
<br />
8- آزار وشكنجهى مردم، ممنوع است. «لا تُعَذِّبْهُمْ»<br />
<br />
9- عملكرد مأموران، به حساب فرمانده و مسئول آنان نيز گذارده مىشود.<br />
<br />
«لا تُعَذِّبْهُمْ» با توجّه به اينكه شخص فرعون، شكنجهگر تكتك مردم نبود.<br />
<br />
10- امنيّت و سلامتى كامل و جامع، تنها در پرتو پيروى از هدايتهاى الهى بدست مىآيد. «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى»<br />
<br />
11- سلام به طاغوت وستمگران و كسانى كه در مسير هدايت نيستند، ممنوع است. «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى»<br />
<br />
12- آنچه مهم است پيروى از حقّ است. «اتَّبَعَ الْهُدى»<br />
<br />
«1». نازعات، 24.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 350<br />
<br />
13- سلام دادن در پايان سخن، از آداب سخن است. «والسلامعلى ...»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى (47)<br />
<br />
بعد از آن تفسير فرمايد امر دعوت و تبليغ را:<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 277<br />
<br />
فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ: پس برويد به جانب فرعون، پس بگوئيد بدرستى كه ما فرستادگان پروردگار توئيم به آنچه دعوت كنيم تو را به آن و امر نمائيم. فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ: پس بفرست با ما فرزندان يعقوب را، يعنى رها كن و از بند بندگى و خدمت ايشان را خلاص نما تا به زمين بيت المقدس كه مسكن پدران و اجداد ما بود برگرديم. وَ لا تُعَذِّبْهُمْ: و عذاب مكن آنها را به بجا آوردن كارهاى شاقه مانند كندن زمين و بنائى و نقل سنگهاى بزرگ و غير آن بدون اجرت و مزد. قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ: بتحقيق آوردهايم معجزهاى از جانب پروردگار تو، يعنى آمدهايم براى دعوت تو به حجت و برهان نه آنكه بدون دليل و تبيان.<br />
<br />
بعد از آن به جهت ترغيب و تشويق فرمود: وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى:<br />
<br />
و سلامتى دو جهان، يا درود و تحيت حضرت رحمان بر كسى باد كه پيروى كند راه راست را كه ايمان به يگانگى خدا باشد. نزد بعضى معنى آنكه: و سلامتى از عذاب الهى است بر كسى كه پيروى نمايد هدايت را. نزد بعضى از مفسرين اين كلام موسى و هارون است كه وعدهاى باشد براى كسى كه ايمان آرد به سلامتى از عقوبات، لكن اولى آنكه: تتمه كلام سبحانى است كه تحريص و ترغيب باشد نسبت به تمام مردم تا پيروى كنند هدايت و ايمان را و مخالفت نمايند هواى نفس و شيطان را، زيرا در اول نجات محقق و در ثانى هلاكت مسلم باشد.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى (45) قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى (46) فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى (47) إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (48) قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى (49)<br />
<br />
قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (50) قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى (51) قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى (52) الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى (53) كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى (54)<br />
<br />
مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى (55) وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى (56)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
- گفتند پروردگار ما همانا ما ميترسيم كه پيشى گيرد بر ما يا آنكه زياد كند سركشى خود را<br />
<br />
گفت نترسيد همانا من با شمايم ميشنوم و مىبينم<br />
<br />
پس برويد نزد او و بگوئيد همانا ما دو فرستاده پروردگار توايم پس بفرست با ما بنى- اسرائيل را و عذاب مكن آنها را بتحقيق آورديم تو را معجزهاى از پروردگارت و سلام بر آنكه پيروى كند از راه هدايت<br />
<br />
همانا وحى شد بما كه عذاب بر كسى است كه تكذيب كرد و روى گردانيد<br />
<br />
گفت پس كيست پروردگار شما اى موسى<br />
<br />
گفت پروردگار ما آنكسى است كه عطا كرد بهر چيزى صورت هستى او را پس راهنمائى نمود<br />
<br />
گفت پس چيست حال مردم عصرهاى گذشته<br />
<br />
گفت علم آن نزد پروردگار من است در نوشتهاى نه خطا ميكند پروردگار من و نه فراموش ميكند<br />
<br />
آنكسى كه گردانيد از براى شما زمين را بسترى و پديد آورد براى شما در آن راههائى و فرستاد از آسمان آبيرا پس بيرون آورديم بسبب آن اصنافى از روئيدنيهاى گوناگون<br />
<br />
بخوريد و بچرانيد چهار پايان خود را همانا در آن آيتهائى است براى صاحبان خردها<br />
<br />
از آن آفريديم شما را و در آن باز ميگردانيم شما را و از آن بيرون<br />
<br />
جلد 3 صفحه 509<br />
<br />
ميآوريم شما را بار ديگر<br />
<br />
و بتحقيق نموديم باو معجزاتمان را تمامى پس تكذب كرد و امتناع نمود.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- چون حضرت موسى و هارون با يكديگر ملاقات نمودند روى بدرگاه الهى نموده عرضه داشتند پروردگارا ما ميترسيم كه تا ما فرعون را دعوت كنيم هنوز سخن ما بپايان نرسيده مبادرت بعقوبت و آزار ما نمايد يا بر كفر و الحاد خود بيفزايد و زبان جسارت بساحت مقدّس تو دراز كند خداوند فرمود نترسيد من با شما هستم گفتار شما و او را ميشنوم و رفتارتان را با يكديگر مىبينم و از تعدّى و دست درازى او جلوگيرى ميكنم و موجب نصرت شما را بر او فراهم مينمايم پس برويد نزد او و بگوئيد كه ما دو پيغمبر خدائيم و از نزد او براى تو پيغامى آوردهايم و آن اين است كه اولاد يعقوب پيغمبر را كه سالها است در مصر اقامت دارند و اخيرا تو آنها را باعمال شاقه وادار نمودى و اسير خود كردى آزاد كن و بگذار با ما بيايند برويم در شام و كنعان كه وطن اصلى ما است سكونت نمائيم و اگر باور نميكنى ما معجزهاى هم داريم كه خداوند براى اتمام حجّت بما عنايت فرموده براى تو اظهار ميكنيم و سلامتى از عذاب الهى براى كسى است كه متابعت و پيروى از هدايت و راهنمائى حقّ نموده در راه راست و دين قويم خدائى مشى نمايد و بما وحى شده از جانب خداوند كه هر كس پيغمبران او را تكذيب كند و از قبول سخنانشان رو گردان شود بعذاب الهى در دنيا و آخرت گرفتار خواهد گرديد فرعون چون حس كرد كه مدبّر امور موسى است و هارون كمك و معاون او است يا براى خبث طينت خود خواست با هارون كه افصح از موسى بود مكالمه نكند تا كندى زبان موسى عليه السّلام آشكار گردد و در انظار موهون شود غافل از آنكه خداوند دعاء او را مستجاب نموده و كندى زبانش رفع شده لذا خطاب بموسى نمود و گفت پروردگار شما كيست كه از طرف او براى من پيغام آورديد موسى عليه السّلام جواب فرمود پروردگار ما آن قادر حكيم و عليم است كه هر موجودى را بصورت و شكل لايق بخود وجود داده و بكمال مناسب خود دلالت تكوينى و هدايت تشريعى فرموده و چون اين جواب موجز در نهايت فصاحت و بلاغت و متانت بود و دلالت داشت بر آنكه خداوند غنى بالذّات و منعم على الاطلاق<br />
<br />
جلد 3 صفحه 510<br />
<br />
است و تمام موجودات محتاج و ريزه خوار خوان احسان اويند فرعون مبهوت در جواب شد و عنان سخن را بجانب ديگرى كه خارج از مقصود بود معطوف نمود و پرسيد پس حال اقوام سابقه كه معرفت بچنين خدائى نداشتند چه خواهد بود آيا در نعمتند يا در عذاب حضرت موسى هم نخواست بفرمايد كه در عذابند براى آنكه بطبع شنوندگان گران نيايد فرمود علم بحال بندگان از شقاوت و سعادت نزد خدا است و در لوح محفوظ ثبت شده و خداوند نه جاى آنرا گم ميكند و نه آنرا فراموش مينمايد آنچنان خداوندى است كه قرار داده است براى بندگان خود زمين را مانند بستر و فرش گسترده و پديد آورده در آن راههائى در كوهها و واديها و صحراها كه مردم در آن سكونت و عبور و مرور نمايند و از فوائد آن بهرهمند گردند و باران رحمت خود را نازل فرموده و بيرون آورده بسبب آن اصناف و انواع نباتات و حبوبات و ميوجات گوناگون متعدّد متشتّت مختلف را كه بخورند و بچرانند احشام و اغنام خودشان را و شكر خدا را بجا آورند و در آنچه بيان شد آثار و علائمى است بر وجود صانع حكيم قدير براى كسانيكه داراى عقل و معرفتند و خداوند بندگان را از خاك زمين خلق نموده در بدو خلقت چون آدم ابو البشر از خاك خلق شده و اولاد او هم كه از نطفه خلق ميشوند اصلا از خاكند چون نطفه از مأكولات مولوده از زمين توليد ميشود و بعد از مردن هم در خاك پنهان ميگردند و اجزاء بدنشان جز و خاك ميشود و روز قيامت هم از خاك بيرون ميآيند و اجزاء بدنشان جمع و متّصل ميگردد و بصورت اوّليه بر ميگردند و روح اصلى ببدنشان باز گشت ميكند و در محضر الهى حاضر ميشوند و خداوند تمام آيات وجود و علم و قدرت خود را بفرعون ارائه داد ولى او از فرط عناد و لجاج و غرور و نخوت تكذيب كرد و امتناع از قبول نمود و ظاهرا از قول خداوند فاخرجنا ببعد كلام مستقلّ خود خدا است كه وصل فرموده بكلام خود كه حكايت از قول موسى عليه السّلام بود براى اشاره بصحّت آن مقال و صدور آن از مبدء وحى و الهام ولى فيض ره فرموده از باب التفات از غيبت بتكلّم است و نظائر آن در قرآن زياد است و بعضى گفتهاند مراد از ارائه تمام آيات بفرعون تمام معجزاتى است كه بموسى عليه السّلام داده شده بود و آن نه معجزه بود كه بجاى خود ذكر شده و خواهد<br />
<br />
جلد 3 صفحه 511<br />
<br />
شد و در اخبار ائمه اطهار اولى النهى باخيار و صلحا كه داراى اخلاق حسنه و اعمال صالحهاند و ائمه هدى عليهم السلام تفسير شده و ظاهرا مراد بيان افراد كامله است ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَأتِياهُ فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرسِل مَعَنا بَنِي إِسرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبهُم قَد جِئناكَ بِآيَةٍ مِن رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلي مَنِ اتَّبَعَ الهُدي (47)<br />
<br />
پس برويد شما دو برادر نزد فرعون پس از آن بگوئيد ما دو موسي و هارون دو رسوليم از جانب پروردگار تو خداوند متعال پس بفرست بني اسرائيل را با ما و آنها را در شكنجه و عذاب مينداز بتحقيق ما آمديم نزد تو با دليل و نشانه و آية از طرف پروردگار تو و سلامت و رستگاري و نجات از براي كسي است راه هدايت را متابعت كند.<br />
<br />
(فَأتِياهُ فَقُولا) جمله در تقدير است بدلالت كلام يعني پس از امر به اينكه برويد و بگوئيد رفتند و گفتند و رفتن آنها نزد فرعون باين نحو بوده که گفتند قصر فرعون هفت در بند داشت و بر هر در بندي پاسبانها قرار داده بود و چون موسي و هارون آمدند درها باز شد و پاسبانها بخواب رفته بودند تا وارد قصر فرعون شدند و فرعون با اجزاء دولتي و جلساء مجلس نشسته بودند گفت اينها كيانند گفتند ما دو نفر رسوليم از جانب پروردگار تو.<br />
<br />
(إِنّا رَسُولا رَبِّكَ) آمدهايم براي دعوت بتوحيد و ازاله شرك و ايمان بحق و دين مستقيم و اينكه (فَأَرسِل مَعَنا بَنِي إِسرائِيلَ) و آنها را از عبوديت خود نجات ده و از اعمال شاقه رها نما.<br />
<br />
(وَ لا تُعَذِّبهُم) بكشتن ابناء آنها و كنيزي زنهاي آنها و اگر باور نميكني که ما از جانب پروردگار تو آمدهايم ما با دليل و برهان قطعي که معجزه و نشانه است که از جانب او است.<br />
<br />
(قَد جِئناكَ بِآيَةٍ مِن رَبِّكَ) و بشارت ميدهيم بكساني که ايمان آورند و هدايت شوند سلامتي از عذاب الهي و نجات از مهالك.<br />
<br />
(وَ السَّلامُ عَلي مَنِ اتَّبَعَ الهُدي) اينکه سلام تحيّتي نيست بلكه خبر از نجات<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 40<br />
<br />
از عذاب اخروي و بليّات دنيويست.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 47)- سپس دقیقا چگونگی پیاده کردن دعوتشان را در حضور فرعون در پنج جمله کوتاه و قاطع و پر محتوا برای آنها بیان میفرماید، که یکی مربوط به اصل مأموریت است و دیگری بیان محتوای مأموریت و سومی دلیل و سند و چهارمی تشویق پذیرندگان و سر انجام تهدید مخالفان. <br />
<br />
ج3، ص123<br />
<br />
نخست میگوید: «شما به سراغ او بروید و به او بگویید: ما فرستادگان پروردگار توایم» (فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ).<br />
<br />
دیگر این که: «بنی اسرائیل را همراه ما بفرست و آنها را اذیت و آزار مکن» (فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ).<br />
<br />
سپس اشاره به دلیل و مدرک خود کرده، میگوید به او بگویید: «ما نشانهای از پروردگارت برای تو آوردهایم» (قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ).<br />
<br />
بنا بر این به حکم عقل لازم است لا اقل در سخنان ما بیندیشی و اگر درست بود بپذیری.<br />
<br />
سپس به عنوان تشویق مؤمنان اضافه میکند: «درود بر آنها که از هدایت پیروی میکنند» (وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی).<br />
<br />
این جمله ممکن است به معنی دیگری نیز اشاره باشد و آن این که سلامت در این جهان و جهان دیگر از ناراحتیها و رنجها و عذابهای دردناک الهی، و مشکلات زندگی فردی و اجتماعی از آن کسانی است که از هدایت الهی پیروی کنند و این در حقیقت نتیجه نهایی دعوت موسی است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=47}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=47}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=47}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=47}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=47}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=47}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=47}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=47}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=47}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_38_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97763آیه 38 سوره طه2019-03-03T10:32:36Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّكَ مَا يُوحَىٰ|سوره=20|آیه =38}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 38 <br />
|شماره بعدی = 39<br />
|شماره قبلی = 37<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
آن هنگام که (برای حفظ جان تو از بلای فرعونیان) به مادرت وحی مهمی نمودیم.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
آن زمان که به مادرت آنچه را که باید الهام می شد، الهام کردیم؛<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
هنگامى كه به مادرت آنچه را كه [بايد] وحى مىشد وحى كرديم:<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
آنگاه كه بر مادرت آنچه وحى كردنى بود وحى كرديم:<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
آن زمان که به مادرت آنچه لازم بود الهام کردیم...<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|when We revealed to your mother whatever was to be revealed:}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|When We revealed to your mother what was revealed;}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|When we inspired in thy mother that which is inspired,}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"Behold! We sent to thy mother, by inspiration, the message:}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«أَوْحَیْنَا»: الهام کردیم. مراد از وحی، الهام است.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى «38»<br />
<br />
آنگاه كه به مادرت آنچه را بايد الهام كرد، وحى كرديم.<br />
<br />
أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي «39»<br />
<br />
(به او وحى كرديم) كه كودك خود را در صندوقى بگذار، پس آن (صندوق) را در دريا بينداز، تا دريا آن را به ساحل افكند و (كسى كه) دشمن من و دشمن او (است)، آن را (از دريا) بگيرد. و (اى موسى!) من محبّتى از جانب خويش بر تو افكندم (تا تو را دوست بدارند) و تا زير نظر من ساخته شوى (وپرورش يابى).<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
مراد از وحى در اينجا، الهام و القا بر قلب است، نه آن وحى اصطلاحى كه مخصوص پيامبران است. زيرا رسالت، مخصوص مردان است. چنانكه در سوره يوسف، آيه 109 مىفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ»<br />
<br />
«تابوت» «1» به معناى صندوق و «يم» به معناى درياست و تمام هشت مورد استعمال «يم» در قرآن، در داستان حضرت موسى مىباشد.<br />
<br />
بر خلاف امروزه كه صنعت تنها به ساخت كالاها گفته مىشود، قرآن صنعت را هم به كالا گفته «اصْنَعِ الْفُلْكَ»* و هم به تربيت انسانى. «لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي»<br />
<br />
همين كه خداوند بر كارى اراده كند، تمام مقدمات آن را نيز فراهم مىسازد. در اينجا براى حفظ موسى عليه السلام، به مادرش الهام مىكند كه فرزندت را به دريا بينداز، به دريا امر مىنمايد<br />
<br />
«1». مراد از تابوت در داستان طالوت وجالوت درآيه 248 سوره بقره، همين صندوقچه حضرتموسى است. «... ان يأتيكم التابوت فيه سكينة من ربّكم وبقيّة ممّا ترك آلموسى وآلهارون»<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 341<br />
<br />
كه صندوق حامل كودك را به ساحل ببر، به قلب دشمن القا مىفرمايد كه او را بگير و محبّت كودك را نيز در دل او قرار مىدهد.<br />
<br />
امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند چنان محبّتى از موسى در دل مردم انداخت كه هر كس موسى عليه السلام را مىديد به او علاقهمند مىشد. «1»<br />
<br />
رمز رسيدن به كمالات، دل كندن از وابستگىها و دوستىهاست. «فَاقْذِفِيهِ»<br />
<br />
الف: دل كندن از خود؛ ابراهيم حاضر شد در آتش افتد.<br />
<br />
ب: دل كندن از همسر؛ ابراهيم همسرش را در مكّهى بىآب و گياه گذارد.<br />
<br />
ج: دل كندن از نوزاد؛ مادر موسى فرزند خود را در آب افكند.<br />
<br />
د: دل كندن از نوجوان؛ ابراهيم حاضر شد اسماعيل را قربانى كند.<br />
<br />
ه: دل كندن از شهوت؛ يوسف، درخواست كاميابى همسر عزيز مصر را نپذيرفت.<br />
<br />
و: دل كندن از خواب؛ ثواب نماز در دل شب را كسى جز خدا نمىداند. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ» «2»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- گاهى والدين به خاطر فرزند، مشمول لطف خاص مىشوند. «أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ»<br />
<br />
2- زن نيز مىتواند به مقامى برسد كه مورد وحى و الهام الهى قرار بگيرد. «أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ» (اگر چه اين وحى، براى رسالت بشمار نمىرود، امّا الهام ساده نيز به حساب نمىآيد، زيرا مادر موسى به واسطهى آن، فرزند خود را تسليم امواج آب كرد.)<br />
<br />
3- در حركت ونهضت انبيا، زنان نيز ايفاى نقش كردهاند. «أُمِّكَ»<br />
<br />
4- دريا نيز همچون تمام هستى، تحت امر الهى است. «فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ»<br />
<br />
5- تكرار كلمه «عدّو» نشانه عمق عداوت طاغوت نسبت به فرستادگان الهى است. «عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ»<br />
<br />
«1». تفسير نمونه.<br />
<br />
«2». سجده، 17.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 342<br />
<br />
6- عدو شود سبب خير، اگر خدا خواهد. «يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ» 7- محبوبيّت يكى از الطاف الهى است. آنكه دلها از اوست، محبّت نيز از اوست. «مَحَبَّةً مِنِّي»<br />
<br />
8- اولياى خدا، تحت نظر و تربيت ويژهى پروردگار قرار دارند. «عَلى عَيْنِي»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى (38)<br />
<br />
بعد شمهاى از منتهاى خود را به اعطاء نعم بيان فرمود براى او.<br />
<br />
نعمت اول: إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى: زمانى را كه وحى فرموديم به سوى مادر تو آنچه وحى كرده مىشود، يعنى آنچه نتوان دانست مگر به وحى و سبب نجات تو گردد از كشتن. مراد الهام است در وقتى كه تو را زائيده بود و كسان فرعون در طلب پسران بودند كه بكشند و او در كار خود مانده شد، در قلب او انداختيم. بنا بقولى خواب ديد يا ملكى يا پيغمبرى به او گفت:<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى (37) إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى (38) أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي (39) إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى (40) وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي (41)<br />
<br />
اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي (42) اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (43) فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى (44)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و بتحقيق منت نهاديم بر تو بار ديگر<br />
<br />
هنگاميكه وحى نموديم بمادرت آنچه بايد وحى شود<br />
<br />
آنكه بگذار او را در صندوق پس بيندازش در دريا<br />
<br />
جلد 3 صفحه 505<br />
<br />
پس بيندازد او را دريا بكناره ميگيرد او را دشمنى كه مرا است و دشمنى كه او را است و انداختم بر تو مهرى را از جانب خودم و تا تربيت شوى در برابر چشم من<br />
<br />
هنگاميكه ميرفت خواهرت پس ميگفت آيا دلالت كنم شما را بر كسيكه تكفّل كند او را پس باز گردانديم تو را بمادرت تا روشن شود چشم او و محزون نباشد و كشتى كسى را پس رهانيديم تو را از اندوه و آزموديم تو را آزمودنى پس درنگ نمودى سالها در ميان اهل مدين پس آمدى در موعد مقدّر اى موسى<br />
<br />
و ساخته و پرداخته كردم تو را براى خودم<br />
<br />
برو تو و برادرت با معجزات من و سستى نكنيد در ياد من<br />
<br />
برويد بسوى فرعون همانا او طغيان نموده<br />
<br />
پس بگوئيد مر او را گفتنى ملايم شايد او پند گيرد يا بترسد.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
خداوند متعال پس از اجابت متمنّيات حضرت موسى بيان الطاف سابقه خود را نسبت باو فرموده باين تقريب كه لطف ما بتو اختصاص بحال كنونى ندارد دفعه ديگر هم كه از بدو تولّدت تاكنون باشد ما منّت بر تو نهاديم و آن وقتى بود كه بمادرت وحى نموديم آنچه كه بايد و شايد وحى شود يا آنچه معلوم نميگردد مگر بوحى و الهام كه اينجا از وحى اراده شده چون گفتهاند وحى اختصاص بانبياء دارد ولى الهام بغير انبياء هم ميشود و آن اين بود كه بدل مادرت انداختيم كه تو را در صندوقى بگذارد و محكم كند و در دريا بيندازد چون قذف بر وضع و القاء هر دو اطلاق ميشود و دريا كه مراد از آن رود نيل است مأمور است از طرف ما كه آنرا بساحل و كناره بيندازد و چون انداخت دشمن من فرعون كه دشمن تو هم بود آنرا خواهد برداشت و براى اشاره بدشمنى باطنى و ظاهرى يا مبالغه و تأكيد در عداوت لفظ عدوّ مكرر شده و مقتضى تأكيد مسلّم نمودن اين معنى است كه مادر دوست و دشمن شريكيم هر كس دشمن تو است دشمن من است و هر كس دوست تو است دوست من است و دشمن هم مقهور اراده من است و محبت تو را در دلها جا دادم مخصوصا در دل فرعون و زنش تا از خطر مرگ و قتل نجات يابى و در برابر نظر و تحت مراقبت من پرورش يابى بدست دشمن تو و من و اين وقتى بود كه خواهرت ميرفت نزد فرعون و كسانش پس ميگفت آيا ميخواهيد دايهاى براى طفلى كه داريد بياورم كه بخوبى از او نگهدارى كند و آنها گفتند ميخواهيم و او<br />
<br />
جلد 3 صفحه 506<br />
<br />
مادرت را آورد و تو باو برگشتى و اين موجب سرور قلب و روشنى ديده او شد و از اندوه فراق تو بيرون آمد يا تو بوصل او رسيدى و از فراق او محزون نشدى و نيز تو آنمرد قبطى را بحمايت آنمرد اسرائيلى كشتى چنانچه شرح آن در سوره قصص بيايد انشاء اللّه تعالى و غمناك شدى از خوف عقاب الهى و مجازات فرعون پس نجات داديم تو را به آمرزش و امر بهجرت بسوى مدين و در آن راه و قبل از آن ما تو را امتحانات نموديم و بانواع بلاها و محنتها مبتلا و گرفتار كرديم و تو از امتحان بخوبى بيرون آمدى و ده سال در مدين كه هشت منزلى مصر است اقامت كردى و در اوّل از منهاى كه مقدّر شده بود بمنصب رسالت مفتخر شوى نزد ما حاضر شدى يا در سر چهل سالگى كه براى بعثت انبياء عظام مقدّر شده مراجعت نمودى حكايت مواهب و عطاياى ما بر تو بپايان رسيد ايموسى بدان كه من تو را براى خودم و رسالتم ساخته و پرداخته و آماده نمودم كه محبوب و كليم و رسول و برگزيده من باشى برو تو و برادرت هارون با معجزات و خوارق عاداتى كه بتو داده و خواهيم داد و فتور و قصور و سستى و كوتاهى براى شما در نماز و دعا و انجام امر رسالت كه نتيجه ياد و اهتمام بامر من است روى ندهد با يكديگر برويد نزد فرعون همانا او طاغى و ياغى و متكبر و سركش شده ولى با ملايمت و متانت و احترام صورى با او صحبت كنيد و اسمش را در حضورش نبريد مبادا سفاهت كند و ناگهان متعرّض شما شود اميد است متذكر قبح اعمال خود شود و از خدا و روز جزا بترسد و توبه كند با آنكه ميدانست خداوند كه متذكر و نادم نميشود تا دم مرگ و غرق كه آنوقت توبه فائده ندارد ولى براى تشويق موسى عليه السّلام بدعوت اين بيانرا فرمود چنانچه در علل از امام كاظم عليه السّلام و در كافى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده و قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه چون مادر موسى عليه السّلام بآن حضرت آبستن شد بكسى اظهار نكرد تا زمانى كه فارغ شد زيرا فرعون زنان قبطيّه را مأمور نموده بود كه مراقب زنان اسرائيليّه باشند براى آنكه شنيده بود در بنى اسرائيل پسرى بدنيا مىآيد كه هلاك فرعون و فرعونيان بدست او جارى ميشود و گفته بود پسرهاى آنها را ميكشم تا اين امر روى ندهد و ميان مردها و زنها جدائى انداخته بود و چون موسى عليه السّلام از مادر متولد شد و او نظرش بآن طفل افتاد محزون و غمناك گرديد و گريه كرد و گفت<br />
<br />
جلد 3 صفحه 507<br />
<br />
همين ساعت كشته خواهد شد خداوند قلب آن زنى را كه از طرف فرعون موكّل مادر موسى بود معطوف باو نمود كه گفت چرا رنگت پريده گفت ميترسم بچهام كشته شود گفت نترس و موسى طورى بود كه هر كس او را ميديد دوستش ميداشت چون خدا فرموده محبت او را در دلها انداختم از جانب خود لذا آنزن قبطيه موكّله محبت بموسى پيدا كرد و از او صرف نظر نمود و خداوند صندوقى براى موسى نازل نمود و بمادرش ندا رسيد كه طفلت را در اين صندوق بگذار و آنرا در دريا بينداز و بيم و اندوه نداشته باش كه ما او را بتو بر ميگردانيم و پيغمبر مرسلش مينمائيم پس مادر موسى او را در آن صندوق گذارد و درش را بست و آنرا در رود نيل انداخت و فرعون قصرهائى براى تنزّه و تفريح خود در كنار رود نيل ساخته بود و در يكى از آنها نشسته بود بازنش آسيه كه ديد سياهىئى در روى آب نمايان شد كه موجهاى آب آنرا بالا ميآورد و باد آنرا بكنار ميزند تا رسيد بدر قصر فرعون امر كرد آنرا گرفتند و نزدش آوردند و چون درش را باز كرد پسر بچهاى را مشاهده نمود و گفت اين از بنى اسرائيل است و خداوند محبت شديدى از موسى در دل فرعون و آسيه انداخت ولى باز فرعون خواست او را بكشد آسيه نگذاشت و گفت نكشيد بسا باشد كه نفع دهد بما يا او را براى خود بفرزندى بگيريم و آنها نميدانستند كه او موسى است و فرعون اولاد نداشت و گفت دايهاى براى او بياوريد زنان چندى كه اولادهاى آنها را فرعون كشته بود آوردند موسى پستان هيچيك را نگرفت و خبر بمادر موسى رسيد كه فرعون بچهات را گرفت بسيار محزون و غمناك شد و گريه كرد و نزديك بود كه بگويد فرزند من است يا از غصّه بميرد كه خودش را حفظ نمود بقوّه الهى كه بقلبش رسيد و بخواهر موسى گفت برو از برادرت خبر گيرى كن و او آمد محرمانه تفتيش كرد معلوم شد فرعون از آنكه موسى پستان هيچ زنى را نگرفته بسيار محزون شده لذا گفت آيا ميخواهيد دايهاى بشما نشان دهم كه بخوبى از بچه شما نگهدارى كند گفتند بلى رفت مادرش را آورد و موسى در بغل او جاى گرفت و از پستان او بخوبى شير خورد و فرعون و خانوادهاش خوشحال شدند و خيلى از مادرش احترام نمودند و گفتند اين طفل را شير ده و پرستارى كن و ما چنين و چنان بتو خواهيم داد در اينجا راوى از حضرت سؤال ميكند كه چند<br />
<br />
جلد 3 صفحه 508<br />
<br />
روز موسى از مادرش غائب بود ميفرمايد سه روز و گفتهاند هارون در مصر بود و چون موسى عازم آن بلد شد بهارون وحى رسيد كه از موسى استقبال نمايد و او تا يك منزلى آمد و برادرش را ملاقات نمود و با مشورت يكديگر نزد فرعون رفتند و خانواده حضرت موسى بسرپرستى چوپانى از اهل مدين از همان وادى مقدس بنزد شعيب مراجعت كردند و آنجا بودند تا بعد از غرق شدن فرعون نزد موسى عليه السّلام آمدند ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ لَقَد مَنَنّا عَلَيكَ مَرَّةً أُخري (37) إِذ أَوحَينا إِلي أُمِّكَ ما يُوحي (38) أَنِ اقذِفِيهِ فِي التّابُوتِ فَاقذِفِيهِ فِي اليَمِّ فَليُلقِهِ اليَمُّ بِالسّاحِلِ يَأخُذهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلقَيتُ عَلَيكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصنَعَ عَلي عَينِي (39)<br />
<br />
و هر آينه بتحقيق منت گذارديم بر تو دفعه ديگري زماني که وحي نموديم<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 29<br />
<br />
و فرستاديم بسوي مادر تو آنچه باو وحي شد اينكه بگذارد. موسي را در تابوت (صندوق) پس بينداز در دريا رود نيل ميگيرد او را دشمن من و دشمن او و القاء ميكنم در قلب او براي تو محبتي از جانب من و براي اينكه تو در نظر ما مصون و محفوظ بماني در جاي ديگر ميفرمايد (وَ لا تَخافِي وَ لا تَحزَنِي إِنّا رَادُّوهُ إِلَيكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ المُرسَلِينَ) قصص آيه 6.<br />
<br />
(و لَقَد مَنَنّا عَلَيكَ مَرَّةً أُخري) جميع نعم الهيه دنيويه و اخرويه منتيّه است احدي استحقاق ندارد تمام تفضل است فقط قابليت داشته باشد يا حكمت اقتضاء كند افاضه ميفرمايد ولي بليات تا استحقاق نباشد مبتلا نميشود و بسا بر انسان مشتبه ميشود بلا را نعمت ميپندارد و نعمت را بلا مثل اينكه بكفار مال و جاه و اولاد و مهلت ميدهد تصور ميكنند نعمت است لكن بلاء است (لا يَحسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُملِي لَهُم خَيرٌ لِأَنفُسِهِم إِنَّما نُملِي لَهُم لِيَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهِينٌ) آل عمران آيه 172 و غير اينکه از آيات و مثل اينكه مؤمنين بسا بفقر و مرض و امثال اينها گرفتار ميشوند و بلا تصوّر ميكنند و حال اينكه نعمت است ارتفاع درجه و استكمال نفس بصفات حميده و نحو اينها و نعم الهيه دو قسم است عامه که شامل جميع ميشود و نعم خاصه که در مورد خاصي عنايت ميفرمايد مثل همين مورد که حمل مادر موسي مخفي ميشود تا حين ولادت و بمجرد تولد او بمادرش وحي ميشود که در سوره قصص ميفرمايد:<br />
<br />
(وَ أَوحَينا إِلي أُمِّ مُوسي أَن أَرضِعِيهِ فَإِذا خِفتِ عَلَيهِ فَأَلقِيهِ فِي اليَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحزَنِي إِنّا رَادُّوهُ إِلَيكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ المُرسَلِينَ) آيه 6.<br />
<br />
(إِذ أَوحَينا إِلي أُمِّكَ ما يُوحي) بعضي گفتند اينکه وحي الهام بقلب است بعضي گفتند در خواب ديد لكن القاء در قلب بتوسط ملائكه بنحوي که مورث علم شود چنانچه ميفرمايد (وَ إِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ العالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلي قَلبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ) شعراء آيه 192- 194.<br />
<br />
و در حديث است ميفرمايد<br />
<br />
(روح القدس نفث في روعي انه لا يموت نفس<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 30<br />
<br />
حتي تستكمل رزقه)<br />
<br />
و اينکه يا الهام ملك يا القاء در قلب است يا بصورت بشري نازل ميشود چنانچه بر ابراهيم و لوط و مريم ظاهر شد.<br />
<br />
(أَنِ اقذِفِيهِ) يعني في حفظ موسي و در باره او.<br />
<br />
(فِي التّابُوتِ) تابوت صندوقي بود که آب در داخل او وارد نشود و در آب فرو نرود.<br />
<br />
(فَاقذِفِيهِ فِي اليَمِّ) آن تابوت را با موسي بينداز در دريا که رود نيل باشد و از پاي قصر فرعون آب جاري بود اينکه صندوق را مشاهده كرد گفت برويد از روي آب بگيريد آوردند درب صندوق را باز كردند طفلي تازه متولد شده در آوردند اراده كرد که او را بقتل رساند آسيه مانع شد گفت (وَ قالَتِ امرَأَتُ فِرعَونَ قُرَّتُ عَينٍ لِي وَ لَكَ لا تَقتُلُوهُ عَسي أَن يَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَهُ وَلَداً) قصص آيه 8.<br />
<br />
(يَأخُذهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ) امّا عداوت فرعون با خدا چون دعوي الوهيّت ميكرد و امّا عداوت با موسي چه اندازه از اطفال بني اسرائيل را كشت که موسي بوجود نيايد.<br />
<br />
(وَ أَلقَيتُ عَلَيكَ مَحَبَّةً مِنِّي) خداوند محبّت را در قلب او انداخت و از قتل او در گذشت و در مقام بر آمد که براي او مرضعه پيدا كند هر که را آوردند موسي پستان او را نگرفت تا خواهر موسي از دور مشاهده كرد و شناخت و گفت اجازه ميدهيد من هم يك مرضعه در نظر دارم او را بياورم اجازه گرفت مخصوصا آمده بود براي اينكه مشاهده كند که امر بكجا منجر ميشود که در آيه شريفه ميفرمايد (وَ قالَت لِأُختِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَت بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُم لا يَشعُرُونَ) قصص آيه 10 (وَ لِتُصنَعَ عَلي عَينِي) صنع بمعني فعل و عمل است چنانچه ميفرمايد (صُنعَ اللّهِ الَّذِي أَتقَنَ كُلَّ شَيءٍ) نمل آيه 90.<br />
<br />
و نيز ميفرمايد (وَ هُم يَحسَبُونَ أَنَّهُم يُحسِنُونَ صُنعاً) كهف آيه 104 و در اينجا بمعني تربيت و تغذيت است يعني امر ترا بكسي واگذار نكرديم و اتكال بغير ننموديم خود ترا نگاهداري كرديم و از شر دشمن حفظ نموديم.<br />
<br />
31<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 38)- بعد از ذکر این اجمال به شرح و بسط آن میپردازد، میگوید:<br />
<br />
«در آن هنگام که وحی کردیم به مادر تو آنچه باید وحی شود» (إِذْ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّکَ ما یُوحی).<br />
<br />
اشاره به این که: تمام خطوطی که منتهی به نجات موسی (ع) از چنگال فرعونیان در آن روز میشد همه را به مادرت تعلیم دادیم:<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=38}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=38}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=38}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=38}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=38}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=38}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=38}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=38}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=38}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_15_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97762آیه 15 سوره طه2019-03-03T10:30:34Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ|سوره=20|آیه =15}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 15 <br />
|شماره بعدی = 16<br />
|شماره قبلی = 14<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و محققا ساعت قیامت خواهد رسید و من خواهم که آن ساعت را پنهان دارم تا (مردم آزمایش شوند و) هر نفسی به پاداش اعمالش در (آن روز) برسد.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
بی تردید قیامت که می خواهم زمان وقوعش را پنهان بدارم، آمدنی است، تا هر کس را برابر تلاش و کوششی که می کند، پاداش دهند.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
در حقيقت، قيامت فرارسنده است. مىخواهم آن را پوشيده دارم، تا هر كسى به [موجب] آنچه مىكوشد جزا يابد.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
قيامت آمدنى است. مىخواهم زمان آن را پنهان دارم تا هر كس در مقابل كارى كه كرده است سزا ببيند.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
بطور قطع رستاخیز خواهد آمد! میخواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعی و کوشش خود، جزا داده شود!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Indeed the Hour is bound to come: I will have it hidden, so that every soul may be rewarded for its endeavour.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Surely the hour is coming-- I am about to make it manifest-- so that every soul may be rewarded as it strives:}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Lo! the Hour is surely coming. But I will to keep it hidden, that every soul may be rewarded for that which it striveth (to achieve).}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"Verily the Hour is coming - My design is to keep it hidden - for every soul to receive its reward by the measure of its Endeavour.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
اكاد: كاد از افعال مقاربه به معنى نزديكى است، در قاموس، صحاح، اقرب الموارد و مجمع البيان آمده است كه «اراده» از جمله معانى «كاد» است على هذا أَكادُ أُخْفِيها معنايش چنين است :«مى خواهم وقوع آن را پنهان كنم».<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref><br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى «13»<br />
<br />
ومن تو را (به پيامبرى) برگزيدهام، پس بهآنچه وحى مىشود گوش فراده.<br />
<br />
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي «14»<br />
<br />
همانا منم اللّه، جز من خدايى نيست، پس مرا بندگى كن و نماز را بپادار تا به ياد من باشى.<br />
<br />
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى «15»<br />
<br />
همانا قيامت خواهد آمد (ولى) من مىخواهم (زمان) آن را مخفى كنم تا هركس در برابر سعى و تلاش خود، جزا داده شود.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
يكى از اسامى قيامت، ساعت است. «1»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- پيامبران، از جانب خداوند منصوب مىشوند، نه از طرف مردم. «أَنَا اخْتَرْتُكَ»<br />
<br />
2- بايد كلمات وحى را با تمام وجود وبا جان ودل شنيد. «فَاسْتَمِعْ» نه «فاسمع». 3- از آداب گفتگو، معرفى خود است. «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ»<br />
<br />
«1». بيش از چهل مرتبه اين تعبير «ساعة» در مورد قيامت بكار رفته است. تفسير فرقان.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 329<br />
<br />
4- در نظام الهى، شناخت، اساس عمل است. «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ- فَاعْبُدْنِي»<br />
<br />
5- شناخت اصول دين، بر انجام فروع دين مقدّم است. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي»<br />
<br />
توحيد نظرى مقدّم بر توحيد عملى است. «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ- فَاعْبُدْنِي»<br />
<br />
6- عبادت بايد خالصانه باشد. ارزش عبادت به ميزان خلوص آن است. «فَاعْبُدْنِي»<br />
<br />
7- توحيد در رأس همه عقايد و نماز در رأس همه عبادات است. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ»<br />
<br />
8- نماز، اوّلين دستور كار و برنامهى عملى انبياست. «أَقِمِ الصَّلاةَ»<br />
<br />
9- نماز، در اديان ديگر نيز بوده است. «أَقِمِ الصَّلاةَ»<br />
<br />
10- هدف از اقامه نماز، تنها رعايت قالب آن نيست، بلكه توجّه به قلب آن، يعنى احساس حضور است. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي»<br />
<br />
11- توجّه به قيامت، سبب برپايى نماز مىشود. «أَقِمِ الصَّلاةَ- إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ» در قيامت از نماز مىپرسند.<br />
<br />
12- برپايى نماز به خاطر ياد اوست، «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» و ياد او موجب آرامش دلهاست. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «1» چنانكه ياد ما از خدا، سبب ياد خدا از ماست. «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» «2»<br />
<br />
13- توحيد ومعاد، اوّلين پيامهاى الهى براى بشر است. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا السَّاعَةَ آتِيَةٌ»<br />
<br />
14- از زمان وقوع قيامت، هيچ كس به جز خدا آگاه نيست. «أَكادُ أُخْفِيها»<br />
<br />
15- برپايى قيامت حتمى است، «إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ» امّا زمانش مخفى است. «أُخْفِيها»<br />
<br />
16- هر آگاهى و دانستنى مفيد نيست. «أَكادُ أُخْفِيها» ندانستن زمان وقوع قيامت داراى حكمت و لطفى است. زيرا انسان در عمل آزاد بوده و گرفتار هيجان وترس نيست. كسى كه ساعت آمدن ميهمان را نمىداند، دائماً آمادگى خود را<br />
<br />
«1». رعد، 28.<br />
<br />
«2». بقره، 152.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 330<br />
<br />
حفظ مىكند.<br />
<br />
17- با پنهانى زمان قيامت است كه پاداش مردم بر اساس واقعيّات و به اندازه تلاش و كوشش آنها خواهد بود. أُخْفِيها ... لِتُجْزى<br />
<br />
18- پاداش و كيفر دنيوى كامل نيست. إِنَّ السَّاعَةَ ... لِتُجْزى<br />
<br />
19- در قيامت، اجراى قانون وپاداش وكيفر در حقّ همه يكسان است. «كُلُّ نَفْسٍ»<br />
<br />
20- پاداش بر اساس سعى وتلاش است، خواه به انجام برسد، يا نرسد. «لِتُجْزى- بِما تَسْعى»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى «15»<br />
<br />
بعد از آن به غرض ترسانيدن بندگان اخبار فرمايد از آمدن قيامت:<br />
<br />
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ: بدرستى كه قيامت، آينده و متحقق الوقوع است لا محاله.<br />
<br />
أَكادُ أُخْفِيها: اراده فرمودم اينكه پنهان دارم از بندگان خود تا اينكه نيايد ايشان را مگر ناگهانى (بنابراين «اكاد» موضع «اريد» استعمال شده، چنانچه<br />
<br />
«1» تفسير برهان، ج 3، ص 34.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 253<br />
<br />
«يريد» موضع «يكاد» وارد شده در قوله تعالى «يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ» «1» (مجمع البحرين) «2» فايده پنهان بودن وقت قيامت، تخويف و تهويل است، زيرا مردم هر گاه ندانند چه وقت قيامت شود، در هر آنى ترسان گردند و توبه و تداركى نمايند. ايضا دانستن آن موجب اغراء به جهل، و از حكيم على الاطلاق قبيح است. نزد بعضى معنى آنكه: مخفى ساختم وقت قيامت را غايت خفا. لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ: تا در آن جزا داده شود هر كسى. بِما تَسْعى: به آنچه مىشتابد از كارهاى خوب و بد و بجا مىآورد آن را. حاصل آنكه قيامت بىشك و شبهه آينده است تا جزا داده شود هر شخصى به آنچه كوشش نموده از عمل طاعت و معصيت در دنيا.<br />
<br />
حضرت امير المؤمنين عليه السلام در آخر خطبهاى فرمايد: گويا صداى صور اسرافيل به گوش شما رسيده و روز قيامت فرو گرفته شما را و بيرون آمدهايد از قبرها براى حكم به عدل جدا كننده حق از باطل در حالتى كه زايل باشد از شما هوى و هوسهاى باطله، و نيست شما باشد از شما اسبابها و وسيلهها و لازم شده باشد به شما حقوق و امور واقعيه و صادر و واقع شود به شما امور از جزاء نيك و بد از اسبابش. پس پند بگيريد به عبرتها، و عبرت يابيد به تغييرات روزگار، و نفع بريد از اندازه، يعنى بپرهيزيد از عذاب و عقاب خداوند قهار «3».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى «9» إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً «10» فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى «11» إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً «12» وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى «13»<br />
<br />
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي «14» إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى «15» فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى «16»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و آيا رسيد بتو خبر موسى<br />
<br />
چون ديد آتشى پس گفت به كسانش درنگ كنيد همانا من يافتم آتشى را شايد من بياورم براى شما از آن شعلهاى يا بيابم بر اثر آتش هدايتى<br />
<br />
پس چون آمد نزد آن ندا كرده شد اى موسى<br />
<br />
بدرستيكه من پروردگار توام پس بيرون كن نعلين خود را همانا تو در وادى مقدس طوائى<br />
<br />
و من برگزيدم تو را پس گوش ده آنچه را وحى ميرسد بتو<br />
<br />
بدرستيكه من خدائى هستم كه نيست خدائى مگر من پس عبادت كن مرا و بر پادار نماز را براى ياد من<br />
<br />
همانا قيامت آينده است نزديك بود پنهان دارمش تا جزا داده شود هر كسى بآنچه سعى ميكند<br />
<br />
پس باز ندارد تو را از آن كسيكه ايمان نميآورد بآن و پيروى كرده<br />
<br />
جلد 3 صفحه 500<br />
<br />
است از خواهش دلش پس هلاك شوى.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
گفتهاند چون اين سوره در اوائل بعثت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده خداوند براى دلگرمى آنحضرت بامر رسالت و صبر و بردبارى آن سرور در تحمل شدائد و ناملايمات دعوت ابتداء امر رسالت حضرت موسى را بيان فرموده باين تقريب كه آيا قصّه بعثت موسى را كه شگفت آور است شنيدهاى و آن از اين قرار است چون نشنيدى بشنو پس از آنكه حضرت موسى چند سال در مدين خدمت شعيب را نمود با اجازه آنحضرت عازم سفر بمصر شد براى ملاقات مادر و برادرش هارون و باعيال خود صفورا دختر شعيب عليه السّلام و اطفال خويش و گوسفندانى كه در آنمدت مالك شده بود رهسپار گرديد و چون بوادى و سرزمين طوى كه كوه طور آنجا است رسيد شب جمعه بود و هوا بسيار سرد و تاريك و زمين پر از يخ عيالش را درد زائيدن گرفت با آنكه راه را هم گم كرده بود و گوسفندانش متفرق شده بودند ناگهان از جانب كوه طور آتشى را مشاهده نمود ناچار بخانواده خود گفت درنگ نمائيد من آتشى كه اميد فرج در آنست مشاهده نمودم چون ايناس رؤيت بدون شبهه يا موجب استيناس و رافع وحشت است شايد من بياورم از آن آتش شعله و پارهاى كه با آن گرم شويم يا بوسيله آن آتش افروخته و كسانيكه در اطراف اويند براه مقصود واقف گرديم و بجانب آتش حركت كرد و چون نزديك شد ديد آتش سفيد رنگى از درخت سبزى مشتعل است در اينجا قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پس رو بآتش رفت كه از آن اقتباس نمايد آتش رو باو آورد موسى ترسيد و عقب رفت و آتش هم بجاى خود برگشت باز موسى نزديك بآن شد براى انجام مقصود و آتش رو باو نمود و او عقب كشيد و آتش بمحل خود باز گشت كرد تا سه مرتبه و در دفعه سوّم آتش برنگشت و نداى خداوند را شنيد و تتمّه حديث در سوره قصص ذكر خواهد شد انشاء اللّه تعالى و آن ندا اين بود كه خدا فرمود اى موسى همانا من و براى تأكيد مكرّر كرد پروردگار توام پس نعلين خود را از پايت بيرون كن بدرستيكه تو در وادى پاكيزه و مقدّس ناميده شده بطوائى و مناسب با ادب و تواضع پا برهنه بودن است و در فقيه و اكمال و علل از امام صادق عليه السّلام و قمّى ره روايت نموده كه نعلين آنحضرت از پوست حيوان مرده بود لذا مأمور بخلع<br />
<br />
جلد 3 صفحه 501<br />
<br />
شد ولى در بعضى از روايات از اين معنى تكذيب شده و فرمودهاند مراد خلع محبت اهل و اولاد است و در بعضى فرمودهاند مراد خوف از تلف عيال در وضع حمل و خوف از فرعون است و هر يك در محل و مورد خود از ظاهر و باطن صحيح و مناسب است و بعضى طوى را بمعناى طى كرده شده گرفتهاند و بنابراين حال است براى وادى يعنى انّك بالواد المقدّس الّذى طويته و در علل از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه آن وادى مقدّس شد براى آنكه پاكيزه شد در آن ارواح و برگزيده شد در آن ملائكه و سخن گفت خداوند با موسى سخن گفتنى و نيز خداوند بموسى عليه السّلام فرمود و من برگزيدم تو را به نبوت پس گوش ده آنچه را بتو وحى ميشود كه همان معناى نبوّت است و بنابراين لما يوحى قابل تعلق به اخترتك و استمع هر دو است يعنى برگزيدم تو را براى چيزيكه وحى ميشود پس گوش ده آنرا و اوّل جملهئى كه بآنحضرت وحى شد توحيد خداوند يگانه و نفى شريك و اخلاص در عبادت بود كه منتهاى علم و كمال عمل است و پس از آن اقامه نماز براى ادامه ياد خدا و مشغول شدن قلب و زبان بذكر او كه طريقه موحّدين و سيره مقرّبين است و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه مراد آنستكه هر گاه نمازى از شخص فوت شود هر وقت يادش بيايد بايد بخواند ماداميكه وقت نماز حاضرش تنگ نشده باشد و بايد دانست كه مسلما روز قيامت خواهد آمد نهايت آنكه وقتش معلوم نيست چون خداوند خواسته است مخفى باشد و ناگهان آشكار گردد تا مردم از آن خائف و ترسان باشند و بقدرى خداوند باخفاء آن اهتمام دارد كه نزديك بود وقت آنرا بر خلق و خويش مخفى كند و اين كلام را معمولا براى مبالغه در كتمان امرى ميگويند چنانچه در مجمع و جوامع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نزديك بود مخفى كنم آنرا از خودم و بعضى «اكاد اخفيها من نفسى» قرائت نمودهاند و قمّى ره نيز نقل نموده پرسيدند چگونه مخفى مينمايد آنرا بر خودش فرمود قرار ميدهد آنرا بدون وقت و بعضى گفتهاند مراد بيرون آوردن از خفاء است چون اخفاء باين معنى نيز ميآيد در هر حال روز قيامت ميآيد و پنهان است وقتش يا ميآيد و نزديك است ظاهر شود بمعناى اخير براى آنكه هر كس بپاداش كار خود از خوب و بد برسد پس نبايد حضرت موسى و امت او را باز دارد از تصديق بروز قيامت يا<br />
<br />
جلد 3 صفحه 502<br />
<br />
نماز كسيكه ايمان بيكى از آن دو ندارد و متابعت هواى نفس امّاره خود را نموده در اين بىايمانى پس هلاك شود العياذ باللّه آنحضرت يا كسيكه باز داشته شده است از اين عقيده حقه مانند فرعون و فرعونيان چون ادلّه قطعيّه بر ثبوت هر دو اقامه شده است بطوريكه جاى شبهه و ترديد براى احدى باقى نمىماند مگر آنكه خواسته باشد هوا پرستى كند ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخفِيها لِتُجزي كُلُّ نَفسٍ بِما تَسعي «15»<br />
<br />
محققا ساعت که قيامت باشد ميايد اراده كردم که آمدن ساعت را پنهان كنم يا مشاهده اهوال آن و بهشت و جهنم را بر بندهگانم براي اينكه جزا داده شود هر نفسي بآنچه سعي و كوشش دارد.<br />
<br />
(إِنَّ السّاعَةَ) يكي از اسامي قيامت ساعة است يوم الساعة (يَسئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرساها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقتِها إِلّا هُوَ ثَقُلَت فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ لا تَأتِيكُم إِلّا بَغتَةً يَسئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ اللّهِ وَ لكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمُونَ) اعراف آيه 186.<br />
<br />
(آتِيَةٌ) البته خواهد آمد يكي از اصول دين مسئله معاد است و ادله عقليّه و نقليّه قرآنيه و اخباريه و ضرورية جميع مذاهب عالم بر طبقش قائم است بلكه اگر معاد نباشد خلقت جن و انس و ارسال رسل و انزال كتب و جعل احكام كلّا لغو ميشود.<br />
<br />
(أَكادُ أُخفِيها) اكاد بمعني اريد و گفتيم اراده بمعني علم بصلاح است و صلاح در اخفاء آن است زيرا اگر وقت آن را ميدانستند ميگفتند بسيار طولاني است تا چه شود الآن که نميدانند ميگويند كو تا قيامت و غافل از اينکه حديث هستند که فرمود:<br />
<br />
(اذا مات إبن آدم قامت قيامته).<br />
<br />
(لِتُجزي كُلُّ نَفسٍ بِما تَسعي)<br />
<br />
(ان خيرا فخير و ان شرا فشرّ)<br />
<br />
(فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ وَ مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ) البته بايد بين مؤمن و كافر و ضال و معاند و مطيع و عاصي و عادل و فاسق فرق گذارده شود هر که را بجاي خود بمقدار عملش جزا ميدهند بلي كساني که لياقت عفو و مغفرت و شفاعت دارند مشمول ميشوند (إِنَّ اللّهَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً).<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 15)- و از آنجا که بعد از ذکر «توحید» و شاخ و برگهای آن، دومین اصل اساسی مسأله «معاد» است در این آیه اضافه میکند: «رستاخیز بطور قطع خواهد آمد، من میخواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعی و کوششهایش جزا ببیند» (إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعی). <br />
<br />
ج3، ص114<br />
<br />
علت مخفی نگاه داشتن تاریخ قیامت، طبق آیه فوق آن است که «خداوند میخواهد هر کسی را به تلاش و کوششهایش پاداش دهد» و یک نوع آزادی عمل برای همگان پیدا شود.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=15}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=15}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_14_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97761آیه 14 سوره طه2019-03-03T10:30:19Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي|سوره=20|آیه =14}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 14 <br />
|شماره بعدی = 15<br />
|شماره قبلی = 13<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست، پس مرا (به یگانگی) بپرست و نماز را مخصوصا برای یاد من به پادار.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
همانا! من خدایم که جز من معبودی نیست، پس مرا بپرست و نماز را برای یاد من برپا دار.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
منم، من، خدايى كه جز من خدايى نيست، پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
خداى يكتا من هستم. هيچ خدايى جز من نيست. پس مرا بپرست و تا مرا ياد كنى نماز بگزار.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
من «اللّه» هستم؛ معبودی جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من بپادار!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Indeed I am Allah—there is no god except Me. So worship Me, and maintain the prayer for My remembrance.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Surely I am Allah, there is no god but I, therefore serve Me and keep up prayer for My remembrance:}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Lo! I, even I, am Allah, There is no Allah save Me. So serve Me and establish worship for My remembrance.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"Verily, I am Allah: There is no god but I: So serve thou Me (only), and establish regular prayer for celebrating My praise.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«لِذِکْرِی»: برای این که همیشه به یاد من باشی. تا در نماز به ذکر من بپردازی. به هنگام یاد من. با توجّه به معنی اخیر، حرف (لِ) به معنی (عِندَ) است.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى «13»<br />
<br />
ومن تو را (به پيامبرى) برگزيدهام، پس بهآنچه وحى مىشود گوش فراده.<br />
<br />
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي «14»<br />
<br />
همانا منم اللّه، جز من خدايى نيست، پس مرا بندگى كن و نماز را بپادار تا به ياد من باشى.<br />
<br />
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى «15»<br />
<br />
همانا قيامت خواهد آمد (ولى) من مىخواهم (زمان) آن را مخفى كنم تا هركس در برابر سعى و تلاش خود، جزا داده شود.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
يكى از اسامى قيامت، ساعت است. «1»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- پيامبران، از جانب خداوند منصوب مىشوند، نه از طرف مردم. «أَنَا اخْتَرْتُكَ»<br />
<br />
2- بايد كلمات وحى را با تمام وجود وبا جان ودل شنيد. «فَاسْتَمِعْ» نه «فاسمع». 3- از آداب گفتگو، معرفى خود است. «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ»<br />
<br />
«1». بيش از چهل مرتبه اين تعبير «ساعة» در مورد قيامت بكار رفته است. تفسير فرقان.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 329<br />
<br />
4- در نظام الهى، شناخت، اساس عمل است. «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ- فَاعْبُدْنِي»<br />
<br />
5- شناخت اصول دين، بر انجام فروع دين مقدّم است. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي»<br />
<br />
توحيد نظرى مقدّم بر توحيد عملى است. «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ- فَاعْبُدْنِي»<br />
<br />
6- عبادت بايد خالصانه باشد. ارزش عبادت به ميزان خلوص آن است. «فَاعْبُدْنِي»<br />
<br />
7- توحيد در رأس همه عقايد و نماز در رأس همه عبادات است. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ»<br />
<br />
8- نماز، اوّلين دستور كار و برنامهى عملى انبياست. «أَقِمِ الصَّلاةَ»<br />
<br />
9- نماز، در اديان ديگر نيز بوده است. «أَقِمِ الصَّلاةَ»<br />
<br />
10- هدف از اقامه نماز، تنها رعايت قالب آن نيست، بلكه توجّه به قلب آن، يعنى احساس حضور است. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي»<br />
<br />
11- توجّه به قيامت، سبب برپايى نماز مىشود. «أَقِمِ الصَّلاةَ- إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ» در قيامت از نماز مىپرسند.<br />
<br />
12- برپايى نماز به خاطر ياد اوست، «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» و ياد او موجب آرامش دلهاست. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «1» چنانكه ياد ما از خدا، سبب ياد خدا از ماست. «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» «2»<br />
<br />
13- توحيد ومعاد، اوّلين پيامهاى الهى براى بشر است. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا السَّاعَةَ آتِيَةٌ»<br />
<br />
14- از زمان وقوع قيامت، هيچ كس به جز خدا آگاه نيست. «أَكادُ أُخْفِيها»<br />
<br />
15- برپايى قيامت حتمى است، «إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ» امّا زمانش مخفى است. «أُخْفِيها»<br />
<br />
16- هر آگاهى و دانستنى مفيد نيست. «أَكادُ أُخْفِيها» ندانستن زمان وقوع قيامت داراى حكمت و لطفى است. زيرا انسان در عمل آزاد بوده و گرفتار هيجان وترس نيست. كسى كه ساعت آمدن ميهمان را نمىداند، دائماً آمادگى خود را<br />
<br />
«1». رعد، 28.<br />
<br />
«2». بقره، 152.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 330<br />
<br />
حفظ مىكند.<br />
<br />
17- با پنهانى زمان قيامت است كه پاداش مردم بر اساس واقعيّات و به اندازه تلاش و كوشش آنها خواهد بود. أُخْفِيها ... لِتُجْزى<br />
<br />
18- پاداش و كيفر دنيوى كامل نيست. إِنَّ السَّاعَةَ ... لِتُجْزى<br />
<br />
19- در قيامت، اجراى قانون وپاداش وكيفر در حقّ همه يكسان است. «كُلُّ نَفْسٍ»<br />
<br />
20- پاداش بر اساس سعى وتلاش است، خواه به انجام برسد، يا نرسد. «لِتُجْزى- بِما تَسْعى»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي «14»<br />
<br />
بعد از آن بيان وحى را فرمايد:<br />
<br />
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ: بدرستى كه منم خداى تعالى، مستجمع تمام صفات كماليه و منزه از كليه نقايص. لا إِلهَ إِلَّا أَنَا: نيست خدائى مستحق پرستش و ستايش<br />
<br />
«1» سوره ص، آيه 26.<br />
<br />
«2» سوره بقره، آيه 124.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 252<br />
<br />
كردن مگر من. فَاعْبُدْنِي: پس بندگى كن مرا.<br />
<br />
تبصره: علماء به اين آيه شريفه استدلال فرمودهاند بر اينكه: علم اصول دين مقدم بر فروع دين است، زيرا خداوند توحيد را كه اصول دين است مقدم داشته بر عبادت ذات خود كه فروع دين است. و ايضا «ف» در (فَاعْبُدْنِي) صريح است كه عبادت ذات بارى تعالى واجب است به وجه الهيت، يعنى عبادت خداى تعالى لازم است به جهت آنكه ذات يگانه او سزاوار پرستش باشد فقط، و غير او قابل پرستش نخواهد بود عقلا و سمعا. وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي: و بر پاى بدار نماز را به جهت ياد كردن تو مرا تا من تو را به ثنا ياد فرمايم، يا بپاى دار نماز را براى ذكر تسبيح من.<br />
<br />
نكته: تخصيص به ذكر و افراد آن به امر، به سبب علتى است كه مناط اقامه نماز به آنست، و آن تذكر معبود و اشتغال قلب و لسان به ذكر او. على بن ابراهيم قمى- فرمايد: هر گاه فراموش كردى نماز را بعد يادآورى آن را، پس بجاى آور آن را «1». نزد بعضى معنى آنكه: بپاى دار نماز را محض ياد كردن من و خلوص آن و مشوب نبودن آن به ذكر غير من و به قصد ريا و سمعه، يا به جهت آنكه تا ذاكر من باشى نه ناسى، همچنانكه كار مخلصان درگاه است كه هيچ چيز ايشان را از ياد من باز ندارد.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى «9» إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً «10» فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى «11» إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً «12» وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى «13»<br />
<br />
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي «14» إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى «15» فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى «16»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و آيا رسيد بتو خبر موسى<br />
<br />
چون ديد آتشى پس گفت به كسانش درنگ كنيد همانا من يافتم آتشى را شايد من بياورم براى شما از آن شعلهاى يا بيابم بر اثر آتش هدايتى<br />
<br />
پس چون آمد نزد آن ندا كرده شد اى موسى<br />
<br />
بدرستيكه من پروردگار توام پس بيرون كن نعلين خود را همانا تو در وادى مقدس طوائى<br />
<br />
و من برگزيدم تو را پس گوش ده آنچه را وحى ميرسد بتو<br />
<br />
بدرستيكه من خدائى هستم كه نيست خدائى مگر من پس عبادت كن مرا و بر پادار نماز را براى ياد من<br />
<br />
همانا قيامت آينده است نزديك بود پنهان دارمش تا جزا داده شود هر كسى بآنچه سعى ميكند<br />
<br />
پس باز ندارد تو را از آن كسيكه ايمان نميآورد بآن و پيروى كرده<br />
<br />
جلد 3 صفحه 500<br />
<br />
است از خواهش دلش پس هلاك شوى.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
گفتهاند چون اين سوره در اوائل بعثت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده خداوند براى دلگرمى آنحضرت بامر رسالت و صبر و بردبارى آن سرور در تحمل شدائد و ناملايمات دعوت ابتداء امر رسالت حضرت موسى را بيان فرموده باين تقريب كه آيا قصّه بعثت موسى را كه شگفت آور است شنيدهاى و آن از اين قرار است چون نشنيدى بشنو پس از آنكه حضرت موسى چند سال در مدين خدمت شعيب را نمود با اجازه آنحضرت عازم سفر بمصر شد براى ملاقات مادر و برادرش هارون و باعيال خود صفورا دختر شعيب عليه السّلام و اطفال خويش و گوسفندانى كه در آنمدت مالك شده بود رهسپار گرديد و چون بوادى و سرزمين طوى كه كوه طور آنجا است رسيد شب جمعه بود و هوا بسيار سرد و تاريك و زمين پر از يخ عيالش را درد زائيدن گرفت با آنكه راه را هم گم كرده بود و گوسفندانش متفرق شده بودند ناگهان از جانب كوه طور آتشى را مشاهده نمود ناچار بخانواده خود گفت درنگ نمائيد من آتشى كه اميد فرج در آنست مشاهده نمودم چون ايناس رؤيت بدون شبهه يا موجب استيناس و رافع وحشت است شايد من بياورم از آن آتش شعله و پارهاى كه با آن گرم شويم يا بوسيله آن آتش افروخته و كسانيكه در اطراف اويند براه مقصود واقف گرديم و بجانب آتش حركت كرد و چون نزديك شد ديد آتش سفيد رنگى از درخت سبزى مشتعل است در اينجا قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پس رو بآتش رفت كه از آن اقتباس نمايد آتش رو باو آورد موسى ترسيد و عقب رفت و آتش هم بجاى خود برگشت باز موسى نزديك بآن شد براى انجام مقصود و آتش رو باو نمود و او عقب كشيد و آتش بمحل خود باز گشت كرد تا سه مرتبه و در دفعه سوّم آتش برنگشت و نداى خداوند را شنيد و تتمّه حديث در سوره قصص ذكر خواهد شد انشاء اللّه تعالى و آن ندا اين بود كه خدا فرمود اى موسى همانا من و براى تأكيد مكرّر كرد پروردگار توام پس نعلين خود را از پايت بيرون كن بدرستيكه تو در وادى پاكيزه و مقدّس ناميده شده بطوائى و مناسب با ادب و تواضع پا برهنه بودن است و در فقيه و اكمال و علل از امام صادق عليه السّلام و قمّى ره روايت نموده كه نعلين آنحضرت از پوست حيوان مرده بود لذا مأمور بخلع<br />
<br />
جلد 3 صفحه 501<br />
<br />
شد ولى در بعضى از روايات از اين معنى تكذيب شده و فرمودهاند مراد خلع محبت اهل و اولاد است و در بعضى فرمودهاند مراد خوف از تلف عيال در وضع حمل و خوف از فرعون است و هر يك در محل و مورد خود از ظاهر و باطن صحيح و مناسب است و بعضى طوى را بمعناى طى كرده شده گرفتهاند و بنابراين حال است براى وادى يعنى انّك بالواد المقدّس الّذى طويته و در علل از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه آن وادى مقدّس شد براى آنكه پاكيزه شد در آن ارواح و برگزيده شد در آن ملائكه و سخن گفت خداوند با موسى سخن گفتنى و نيز خداوند بموسى عليه السّلام فرمود و من برگزيدم تو را به نبوت پس گوش ده آنچه را بتو وحى ميشود كه همان معناى نبوّت است و بنابراين لما يوحى قابل تعلق به اخترتك و استمع هر دو است يعنى برگزيدم تو را براى چيزيكه وحى ميشود پس گوش ده آنرا و اوّل جملهئى كه بآنحضرت وحى شد توحيد خداوند يگانه و نفى شريك و اخلاص در عبادت بود كه منتهاى علم و كمال عمل است و پس از آن اقامه نماز براى ادامه ياد خدا و مشغول شدن قلب و زبان بذكر او كه طريقه موحّدين و سيره مقرّبين است و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه مراد آنستكه هر گاه نمازى از شخص فوت شود هر وقت يادش بيايد بايد بخواند ماداميكه وقت نماز حاضرش تنگ نشده باشد و بايد دانست كه مسلما روز قيامت خواهد آمد نهايت آنكه وقتش معلوم نيست چون خداوند خواسته است مخفى باشد و ناگهان آشكار گردد تا مردم از آن خائف و ترسان باشند و بقدرى خداوند باخفاء آن اهتمام دارد كه نزديك بود وقت آنرا بر خلق و خويش مخفى كند و اين كلام را معمولا براى مبالغه در كتمان امرى ميگويند چنانچه در مجمع و جوامع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نزديك بود مخفى كنم آنرا از خودم و بعضى «اكاد اخفيها من نفسى» قرائت نمودهاند و قمّى ره نيز نقل نموده پرسيدند چگونه مخفى مينمايد آنرا بر خودش فرمود قرار ميدهد آنرا بدون وقت و بعضى گفتهاند مراد بيرون آوردن از خفاء است چون اخفاء باين معنى نيز ميآيد در هر حال روز قيامت ميآيد و پنهان است وقتش يا ميآيد و نزديك است ظاهر شود بمعناى اخير براى آنكه هر كس بپاداش كار خود از خوب و بد برسد پس نبايد حضرت موسى و امت او را باز دارد از تصديق بروز قيامت يا<br />
<br />
جلد 3 صفحه 502<br />
<br />
نماز كسيكه ايمان بيكى از آن دو ندارد و متابعت هواى نفس امّاره خود را نموده در اين بىايمانى پس هلاك شود العياذ باللّه آنحضرت يا كسيكه باز داشته شده است از اين عقيده حقه مانند فرعون و فرعونيان چون ادلّه قطعيّه بر ثبوت هر دو اقامه شده است بطوريكه جاى شبهه و ترديد براى احدى باقى نمىماند مگر آنكه خواسته باشد هوا پرستى كند ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِنَّنِي أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعبُدنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكرِي «14»<br />
<br />
محققا من انا اللّه هستم که نيست الهي الّا من پس بايد عبادت كني مرا و بر پاداري نمازا براي ياد آوري من.<br />
<br />
(إِنِّي أَنَا اللّهُ) با سه تاكيد نون مشدده تكرار كلمه اني و انا جمله اسميه و گفتيم اللّه از اسماء مختصه بذات مقدس مستجمع جميع كمالات و منزه از جميع عيوب و نواقص است.<br />
<br />
(لا إِلهَ إِلّا أَنَا) الوهيت مختص بذات مقدس او است در مقابل مشركين که از براي خود آلهه قرار دادند مثل اصنام و ملائكه و عيسي و روح القدس و شياطين و گوساله و گاو و شجر و نحو اينها و چون الوهيت مختص بمن است.<br />
<br />
(فَاعبُدنِي) پس بايد عبادت كني مرا و شريك در عبادت من قرار ندهي که گفتيم مفاد مطابقي كلمه لا اله الا اللّه است و مفاد التزامي او نفي ساير اقسام شرك است ذاتي صفاتي افعالي نظري و مفاد اقتضايي ساير امور اعتقاديه از عدل ارسال رسل و جعل- ولي و مسئله معاد و غير اينها.<br />
<br />
(وَ أَقِمِ الصَّلاةَ) مسئله وجوب صلوة در جميع شرايع از زمان آدم عليه السلام تا قيام قيامت بوده و هست غاية الامر خصوصيّات و كيفيّات آن مختلف است از حيث شرائط و اجزاء و حتي در شريعت اسلامي صلوة رجال و نساء حاضر و مسافر قائم و قاعد صحيح و مريض در سعه وقت و ضيق اداء و قضاء فرادي و جماعت واجب و مستحبّ و غير اينها مختلف است و سر وجوب صلوة.<br />
<br />
(لِذِكرِي) که در نماز بايد توجه باو که عبارت از قربت و خلوص است و مشتمل بر تهليل و تكبير و تحميد و تسبيح و ركوع و سجود و قيام و قعود و قرائت و تسليم است.<br />
<br />
16<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 14)- و به دنبال آن نخستین جمله وحی را موسی به این صورت دریافت کرد «من اللّه هستم، معبودی جز من نیست» (إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا).<br />
<br />
«اکنون (که چنین است) تنها مرا عبادت کن» (فَاعْبُدْنِی). عبادتی خالص از هر گونه شرک.<br />
<br />
«و نماز را بر پای دار، تا همیشه به یاد من باشی» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی).<br />
<br />
در این آیه پس از بیان مهمترین اصل دعوت انبیاء که مسأله توحید است موضوع عبادت خداوند یگانه به عنوان یک ثمره برای درخت ایمان و توحید بیان شده، و به دنبال آن دستور به نماز، یعنی بزرگترین عبادت و مهمترین پیوند خلق با خالق و مؤثرترین راه برای فراموش نکردن ذات پاک او داده شده.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=14}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=14}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=14}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=14}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=14}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=14}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=14}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=14}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=14}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_12_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97760آیه 12 سوره طه2019-03-03T10:30:02Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى|سوره=20|آیه =12}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 12 <br />
|شماره بعدی = 13<br />
|شماره قبلی = 11<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
منم پروردگار تو، نعلین (همه علایق غیر مرا) از خود به دور کن که اکنون در وادی مقدس طوی (و مقام قرب ما) قدم نهادهای.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
به یقین این منم پروردگار تو، پس کفش خود را از پایت بیفکن؛ زیرا تو در وادی مقدس طوی هستی.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
اين منم پروردگار تو، پاىپوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس «طُوى» هستى.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
من پروردگار تو هستم. پاىافزارت را بيرون كن كه اينك در وادى مقدس طوى هستى.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
من پروردگار توام! کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدّس «طوی» هستی!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Indeed I am your Lord! So take off your sandals. You are indeed in the sacred valley of Tuwa.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Surely I am your Lord, therefore put off your shoes; surely you are in the sacred valley, Tuwa,}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Lo! I, even I, am thy Lord, So take off thy shoes, for lo! thou art in the holy valley of Tuwa.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"Verily I am thy Lord! therefore (in My presence) put off thy shoes: thou art in the sacred valley Tuwa.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
فاخلع: خلع: بركندن. فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ: هر دو كفش خود را بر كن.<br />
الواد: وادى: طبرسى آن را كرانه كوه معنى كرده و گويد: مجراى بزرگ آب را نيز وادى گويند.<br />
سيلگاه و دره نيز گفته اند.<br />
طوى: گويند نام وادى سينا است، اين كلمه فقط دو بار در قرآن مجيد آمده است: طه/ 12- نازعات/ 16.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref><br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى «11»<br />
<br />
پس همين كه نزد آتش آمد، ندا داده شد: اى موسى!<br />
<br />
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً «12»<br />
<br />
همانا من پروردگار تو هستم. پس كفش خود را بيرون آور، به درستى كه تو در سرزمين مقدّس «طُوى» هستى.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
نام موسى در بيست سوره و 136 مرتبه در قرآن آمده وماجراى موسى عليه السلام از بزرگترين<br />
<br />
«1». تفسير مجمعالبيان.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 327<br />
<br />
داستانهاى قرآن است، زيرا حدود نهصد آيه از قرآن را به خود اختصاص داده است.<br />
<br />
كلمه «ربّ» كه از اسماى حسناى الهى است، بيش از 970 مرتبه در قرآن آمده است و خداوند در اوّلين تجلّى بر حضرت موسى عليه السلام خودش را با اين نام به او معرفى فرمود. «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ» وچون نبوّت حضرت موسى عليه السلام با ندا و كلام الهى آغاز شد، لذا او را كليم اللّه مىنامند. «وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً» «1»<br />
<br />
«وادى الْمُقَدَّسِ» به مكان دور از عيب و گناه اطلاق مىگردد و «طُوىً» يعنى چيزى يا جايى كه با بركت آميخته شده است.<br />
<br />
در حديثى مىخوانيم كه مراد از كندن دو كفش، دل كندن از دو نگرانى است: يكى نگرانى از وضع همسر در آن سرما و ديگرى، نگرانى از شرّ فرعون. «2» بعضى نيز آن را اشاره به همسر و فرزند و يا حبّ دنيا و آخرت دانستهاند. در تورات كنونى نيز عبارت «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» به همين تعبير آمده است. «3»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- چه بسا انسان به قصد كارى گام برمىدارد، امّا به نتيجه ديگرى مىرسد.<br />
<br />
آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ ... نُودِيَ<br />
<br />
رفت موسى كآتشى آرد بدست<br />
<br />
آتشى ديد او كه از آتش بِرَست<br />
<br />
2- همين كه ارادهى خداوند بر تحقّق چيزى تعلّق گرفت، تمام وسايل به خدمت آن هدف درمىآيند. (تاريكى شب، باردارى همسر، گمكردن راه، ديدن آتش، همه مقدّمه جذب موسى عليه السلام و ارائه وحى و نبوّت به او در ميعادگاه الهى شد.)<br />
<br />
3- هر كجا كه ناباورى احساس مىشود، بايد تأكيد بيشترى كرد. «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ»<br />
<br />
4- آثار قداست و معنويت كار بايد در ظاهر افراد نيز پيدا باشد. «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ»<br />
<br />
5- رابطهى عميق با خداوند، در گرو دل كندن از وابستگىهاست. «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ»<br />
<br />
«1». نساء، 164.<br />
<br />
«2». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
«3». تورات، سِفر خروج، فصل سوّم.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 328<br />
<br />
6- براى دريافت مسئوليت، فروتنى از ابتدائىترين لوازم است. «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ»<br />
<br />
7- بعضى از مكانها داراى قداست خاصى هستند. «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ» (پابرهنهشدن وبيرونآوردن كفش، از آداب ورود به مكانهاى مقدّس است)<br />
<br />
8- پيامهاى مقدّس، در مكانهاى مقدّس نازل مىشوند. نُودِيَ ... بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ<br />
<br />
9- پذيرش مسئوليتهاى آسمانى در دل پاك طبيعت، همچون؛ كوه طور، وادى مقدّس طُوى و غار حرا بوده است. نُودِيَ ... بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً «12»<br />
<br />
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ: بدرستى كه من پروردگار توام.<br />
<br />
على بن ابراهيم قمى (رحمه اللّه) روايت نموده از حضرت باقر عليه السلام بدين مضمون: پس رو آورد موسى به طرف آتش تا شعله اى گيرد، ديد درختى آتش آن را فراگرفته؛ چون رفت تا اقتباس كند، آتش ميل كرد به طرفش. موسى ترسيد، منصرف گرديد، آتش برگشت به درخت. مرتبه دوم موسى خواست اقتباس كند، آتش ميل كرد به او، حضرت موسى عليه السلام برگرديد و واگذارد آن را، پس برگشت آتش به درخت. مرتبه سوم آتش رو آورد به سوى او، موسى عليه السلام برگرديد و ديگر بازنگشت. پس ندا فرمود او را خداوند عز و جل: بدرستى كه من خداوند عالميانم. موسى عرض كرد: چيست دليل بر آن؟ خداوند عزّ و جلّ فرمود: چيست در دست راست تو. عرض كرد:<br />
<br />
عصاى من. خطاب شد بيانداز؛ انداخت آن را، پس مارى شد سركش. موسى ترسيد و برگرديد، پس خطاب شد: بگير آن را و نترس، بدرستى كه تو از آمنين هستى «1».<br />
<br />
بدين معجزه، حضرت موسى دانست كه ندا از جانب خداوند عالميان است و ديگر آنكه هر گاه نزديك درخت مىآمد يا دور مىشد، آن صدا مختلف نمىشد، بلكه به يك طريق بود. حق تعالى خلق كلام در درخت فرمود به قدرت كامله خود، و موسى از تمام جوانب به يك طريق آن را مىشنيد. خطاب شد:<br />
<br />
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ: پس بيفكن نعلين خود را و بيرون كن آن را از پاى. إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً: بدرستى كه تو به وادى پاكيزه مبارك ستودهاى كه «طوى» نام آنست يعنى قدم در وادى پاك و پاكيزه نهادهاى، چون اين خطاب رسيد، موسى<br />
<br />
«1» بحار الانوار، ج 13، ص 30.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 250<br />
<br />
نعلين از پاى درآورد در پس وادى به چند ذرع دور انداخت. مفسرين عامه گفتهاند چون از پوست خر مرده بود لذا امر به خلع شد. اين قول باطل و مردود است.<br />
<br />
در اكمال الدين صدوق- از حضرت ولى عصر حجة بن الحسن عجل اللّه تعالى فرجه در حديثى سعد بن عبد اللّه قمى عرض كرد: خبر ده مرا يابن رسول اللّه از امر الهى به پيغمبر خود موسى (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ...) بدرستى كه فقهاء فريقين گمان كنند كه از پوست مرده بوده؟<br />
<br />
حضرت فرمود: هر كه اين را گويد افترا نموده بر موسى عليه السلام و نادان دانسته او را در نبوتش، زيرا امر از دو قسم خالى نيست: يا نماز موسى در آن جايز بوده يا جايز نبوده، اگر جايز بوده، جايز بوده براى او پوشيدن در آن بقعه هر گاه بقعه مقدسه نباشد، و اگر بقعه مقدسه مطهره باشد، اقدس و اطهر از نماز نباشد. و اگر نماز موسى در آن جايز نبوده، لازم آيد موسى نشناخته باشد حلال را از حرام و نداند آنچه نماز در آن جايز باشد يا نباشد؛ و اين كفر است.<br />
<br />
عرض شد: خبر ده مرا اى مولاى من از تأويل در آن؟<br />
<br />
فرمود: موسى مناجات نمود با پروردگار خود در وادى مقدس، عرض كرد:<br />
<br />
اى پروردگار، بتحقيق خالص نمودم براى تو محبت خود را و شستم قلب خود را از غير تو. و به اهلش محبت شديد داشت، پس خداى تعالى فرمود: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» يعنى بيفكن محبت اهل را از قلب خود اگر محبت تو براى من خالص و قلب تو از ميل به غير من شسته است «1».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى «9» إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً «10» فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى «11» إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً «12» وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى «13»<br />
<br />
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي «14» إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى «15» فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى «16»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و آيا رسيد بتو خبر موسى<br />
<br />
چون ديد آتشى پس گفت به كسانش درنگ كنيد همانا من يافتم آتشى را شايد من بياورم براى شما از آن شعلهاى يا بيابم بر اثر آتش هدايتى<br />
<br />
پس چون آمد نزد آن ندا كرده شد اى موسى<br />
<br />
بدرستيكه من پروردگار توام پس بيرون كن نعلين خود را همانا تو در وادى مقدس طوائى<br />
<br />
و من برگزيدم تو را پس گوش ده آنچه را وحى ميرسد بتو<br />
<br />
بدرستيكه من خدائى هستم كه نيست خدائى مگر من پس عبادت كن مرا و بر پادار نماز را براى ياد من<br />
<br />
همانا قيامت آينده است نزديك بود پنهان دارمش تا جزا داده شود هر كسى بآنچه سعى ميكند<br />
<br />
پس باز ندارد تو را از آن كسيكه ايمان نميآورد بآن و پيروى كرده<br />
<br />
جلد 3 صفحه 500<br />
<br />
است از خواهش دلش پس هلاك شوى.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
گفتهاند چون اين سوره در اوائل بعثت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده خداوند براى دلگرمى آنحضرت بامر رسالت و صبر و بردبارى آن سرور در تحمل شدائد و ناملايمات دعوت ابتداء امر رسالت حضرت موسى را بيان فرموده باين تقريب كه آيا قصّه بعثت موسى را كه شگفت آور است شنيدهاى و آن از اين قرار است چون نشنيدى بشنو پس از آنكه حضرت موسى چند سال در مدين خدمت شعيب را نمود با اجازه آنحضرت عازم سفر بمصر شد براى ملاقات مادر و برادرش هارون و باعيال خود صفورا دختر شعيب عليه السّلام و اطفال خويش و گوسفندانى كه در آنمدت مالك شده بود رهسپار گرديد و چون بوادى و سرزمين طوى كه كوه طور آنجا است رسيد شب جمعه بود و هوا بسيار سرد و تاريك و زمين پر از يخ عيالش را درد زائيدن گرفت با آنكه راه را هم گم كرده بود و گوسفندانش متفرق شده بودند ناگهان از جانب كوه طور آتشى را مشاهده نمود ناچار بخانواده خود گفت درنگ نمائيد من آتشى كه اميد فرج در آنست مشاهده نمودم چون ايناس رؤيت بدون شبهه يا موجب استيناس و رافع وحشت است شايد من بياورم از آن آتش شعله و پارهاى كه با آن گرم شويم يا بوسيله آن آتش افروخته و كسانيكه در اطراف اويند براه مقصود واقف گرديم و بجانب آتش حركت كرد و چون نزديك شد ديد آتش سفيد رنگى از درخت سبزى مشتعل است در اينجا قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پس رو بآتش رفت كه از آن اقتباس نمايد آتش رو باو آورد موسى ترسيد و عقب رفت و آتش هم بجاى خود برگشت باز موسى نزديك بآن شد براى انجام مقصود و آتش رو باو نمود و او عقب كشيد و آتش بمحل خود باز گشت كرد تا سه مرتبه و در دفعه سوّم آتش برنگشت و نداى خداوند را شنيد و تتمّه حديث در سوره قصص ذكر خواهد شد انشاء اللّه تعالى و آن ندا اين بود كه خدا فرمود اى موسى همانا من و براى تأكيد مكرّر كرد پروردگار توام پس نعلين خود را از پايت بيرون كن بدرستيكه تو در وادى پاكيزه و مقدّس ناميده شده بطوائى و مناسب با ادب و تواضع پا برهنه بودن است و در فقيه و اكمال و علل از امام صادق عليه السّلام و قمّى ره روايت نموده كه نعلين آنحضرت از پوست حيوان مرده بود لذا مأمور بخلع<br />
<br />
جلد 3 صفحه 501<br />
<br />
شد ولى در بعضى از روايات از اين معنى تكذيب شده و فرمودهاند مراد خلع محبت اهل و اولاد است و در بعضى فرمودهاند مراد خوف از تلف عيال در وضع حمل و خوف از فرعون است و هر يك در محل و مورد خود از ظاهر و باطن صحيح و مناسب است و بعضى طوى را بمعناى طى كرده شده گرفتهاند و بنابراين حال است براى وادى يعنى انّك بالواد المقدّس الّذى طويته و در علل از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه آن وادى مقدّس شد براى آنكه پاكيزه شد در آن ارواح و برگزيده شد در آن ملائكه و سخن گفت خداوند با موسى سخن گفتنى و نيز خداوند بموسى عليه السّلام فرمود و من برگزيدم تو را به نبوت پس گوش ده آنچه را بتو وحى ميشود كه همان معناى نبوّت است و بنابراين لما يوحى قابل تعلق به اخترتك و استمع هر دو است يعنى برگزيدم تو را براى چيزيكه وحى ميشود پس گوش ده آنرا و اوّل جملهئى كه بآنحضرت وحى شد توحيد خداوند يگانه و نفى شريك و اخلاص در عبادت بود كه منتهاى علم و كمال عمل است و پس از آن اقامه نماز براى ادامه ياد خدا و مشغول شدن قلب و زبان بذكر او كه طريقه موحّدين و سيره مقرّبين است و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه مراد آنستكه هر گاه نمازى از شخص فوت شود هر وقت يادش بيايد بايد بخواند ماداميكه وقت نماز حاضرش تنگ نشده باشد و بايد دانست كه مسلما روز قيامت خواهد آمد نهايت آنكه وقتش معلوم نيست چون خداوند خواسته است مخفى باشد و ناگهان آشكار گردد تا مردم از آن خائف و ترسان باشند و بقدرى خداوند باخفاء آن اهتمام دارد كه نزديك بود وقت آنرا بر خلق و خويش مخفى كند و اين كلام را معمولا براى مبالغه در كتمان امرى ميگويند چنانچه در مجمع و جوامع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نزديك بود مخفى كنم آنرا از خودم و بعضى «اكاد اخفيها من نفسى» قرائت نمودهاند و قمّى ره نيز نقل نموده پرسيدند چگونه مخفى مينمايد آنرا بر خودش فرمود قرار ميدهد آنرا بدون وقت و بعضى گفتهاند مراد بيرون آوردن از خفاء است چون اخفاء باين معنى نيز ميآيد در هر حال روز قيامت ميآيد و پنهان است وقتش يا ميآيد و نزديك است ظاهر شود بمعناى اخير براى آنكه هر كس بپاداش كار خود از خوب و بد برسد پس نبايد حضرت موسى و امت او را باز دارد از تصديق بروز قيامت يا<br />
<br />
جلد 3 صفحه 502<br />
<br />
نماز كسيكه ايمان بيكى از آن دو ندارد و متابعت هواى نفس امّاره خود را نموده در اين بىايمانى پس هلاك شود العياذ باللّه آنحضرت يا كسيكه باز داشته شده است از اين عقيده حقه مانند فرعون و فرعونيان چون ادلّه قطعيّه بر ثبوت هر دو اقامه شده است بطوريكه جاى شبهه و ترديد براى احدى باقى نمىماند مگر آنكه خواسته باشد هوا پرستى كند ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخلَع نَعلَيكَ إِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُويً «12»<br />
<br />
محققا من خود پروردگار تو هستم پس بيرون كن نعلين خود را بدرستي که تو بوادي مقدّسي هستي که نام او طوي است.<br />
<br />
(إِنِّي أَنَا رَبُّكَ) با سه تاكيد ان و تكرار متكلم انّي انا و جمله اسميه ربك رب تربيت كننده که مربي بكسر باشد ترا که مربي بفتح باشد و اطلاق بر مالك هم ميشود ميگويي ربّ الدار و رب الاهل خداوند مالك کل است (لِلّهِ مُلكُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ) خالق آنها موجد آنها نگهبان آنها تربيت كننده آنها است.<br />
<br />
(فَاخلَع نَعلَيكَ) يك نوع تواضع است که انسان در اماكن متبركه مثل مساجد و اعتاب ائمه اطهار و حضور بزرگان خلع نعلين كند و حافيا برود ماشيا و شايد تأويلش قطع علاقه زن و فرزند باشد.<br />
<br />
(إِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ) قدس خالي از عيب و نقص است ميگويي سبوح قدوس و انسان تارك معاصي را مقدّس ميشماري و اراضي که خالي از كثافات باشد و روي او معاصي نشده باشد و خار و خس در او روئيده نشده باشد و بركات الهي در او نازل شده باشد مقدس است.<br />
<br />
(طُويً) وادي است که فعلا بيت المقدس نام نهادهاند.<br />
<br />
14<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 12)- «من پروردگار توام، کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدس طوی هستی» (إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً).<br />
<br />
موسی با شنیدن این ندای روحپرور: «من پروردگار توام» هیجان زده شد و لذت غیر قابل توصیفی سر تا پایش را احاطه کرد.<br />
<br />
او مأمور شد تا کفش خود را از پای در آورد، چرا که در سر زمین مقدسی گام نهاده، سر زمینی که نور الهی بر آن جلوهگر است، پیام خدا را در آن میشنود و پذیرای مسؤولیت رسالت میشود، باید با نهایت خضوع و تواضع در این سر زمین گام نهد، این است دلیل بیرون آوردن کفش از پا.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=12}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=12}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=12}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=12}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=12}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=12}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=12}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=12}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=12}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_10_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97759آیه 10 سوره طه2019-03-03T10:29:37Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى|سوره=20|آیه =10}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 10 <br />
|شماره بعدی = 11<br />
|شماره قبلی = 9<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
آنگاه که آتشی مشاهده کرد و به اهل بیت خود (که در بیابان سرد به آتش محتاج بودند) گفت: اندکی مکث کنید که از دور آتشی به چشم دیدم، باشد که یا پارهای از آن آتش بر شما بیاورم یا از آن (به جایی) راه یابم.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
هنگامی که آتشی دید، پس به خانواده اش گفت: درنگ کنید؛ بی تردید من آتشی دیدم [می روم] شاید شعله ای از آن را برایتان بیاورم یا نزد آتش [برای پیدا کردن راه] راهنمایی بیابم.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
هنگامى كه آتشى ديد، پس به خانواده خود گفت: «درنگ كنيد، زيرا من آتشى ديدم، اميد كه پارهاى از آن براى شما بياورم يا در پرتو آتش راه [خود را باز] يابم.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
آنگاه كه آتشى ديد و به خانواده خود گفت: درنگ كنيد، كه من از دور آتشى مىبينم، شايد برايتان قبسى بياورم يا در روشنايى آن راهى بيابم.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
هنگامی که (از دور) آتشی مشاهده کرد، و به خانواده خود گفت: «(اندکی) درنگ کنید که من آتشی دیدم! شاید شعلهای از آن برای شما بیاورم؛ یا بوسیله این آتش راه را پیدا کنم!»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|when he sighted a fire, and said to his family, ‘Wait! Indeed, I descry a fire! Maybe I will bring you a brand from it, or find some guidance at the fire.’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|When he saw fire, he said to his family: Stop, for surely I see a fire, haply I may bring to you therefrom a live coal or find a guidance at the fire.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|When he saw a fire and said unto his folk: Lo! Wait! I see a fire afar off. Peradventure I may bring you a brand therefrom or may find guidance at the fire.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Behold, he saw a fire: So he said to his family, "Tarry ye; I perceive a fire; perhaps I can bring you some burning brand therefrom, or find some guidance at the fire."}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
امكثوا: مكث: توقف با انتظار، راغب گويد: «ثبات مع الانتظار».<br />
<br />
آنست: انس (به ضم اول): الفت. ايناس: احساس و ديدن و دانستن «آنست»: احساس كردم.<br />
<br />
قبس: (بر وزن شرف): شعله آتش كه از آتش برداشته شود. «شعلة نار تقتبس من معظم النار»، <br />
طبرسى فرموده: شعله آتش كه در سر نى يا چوبى باشد، اقتباس علم، به طور استعاره از همين است.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref><br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى «9»<br />
<br />
و آيا خبر موسى به تو رسيده است؟!<br />
<br />
إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً «10»<br />
<br />
هنگامى كه آتشى را ديد، پس به خانوادهى خود گفت: قدرى درنگ كنيد، همانا من آتشى يافتم، شايد (بتوانم) مقدارى از آن را براى شما بياورم يا به واسطهى (آن) آتش، راهى بيابم.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
«قبس» به قطعهاى از آتش مىگويند كه از مجموعه آن جدا شده باشد.<br />
<br />
در بخشى از سوره فرازهايى از داستان موسى عليه السلام به تفصيل بيان شده است:<br />
<br />
الف: انتخاب حضرت موسى عليه السلام براى رسالت.<br />
<br />
ب: دعوت آن حضرت از فرعون براى پذيرش حقّ.<br />
<br />
ج: خروج او از مصر و غرق شدن فرعون.<br />
<br />
د: گوساله پرستى بنىاسرائيل.<br />
<br />
حضرت موسى عليه السلام به همراه همسر باردار خود، عزم سفر نمود و در بيابان راه را گم كردند.<br />
<br />
در آن بيابان تاريك و هواى سرد و بارانى، براى گرمى و راهيابى، نياز به آتش داشتند كه از دور آتشى نمايان شد و حضرت براى به دست آوردن آتش و آسايش خانواده، راهىِ آن مكان شد كه ناگهان ندايى آمد و خداوند موسى را به پيامبرى برگزيد. «1»<br />
<br />
آرى، موسى عليه السلام براى پيدا كردن راه نجاتِ خود و خانوادهاش به سراغ آتش رفت، ولى خداوند راه نجات ديگران را به روى او گشود. او راه زمينى را مىجست، امّا خدا راه معنويت و سعادت را به او نشان داد، او راه هدايت فردى را دنبال مىكرد، ولى خدا راه هدايت امّت را<br />
<br />
«1». آن شب، شب جمعه بوده است. تفسير مجمعالبيان.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 326<br />
<br />
به او ارائه نمود.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- در نقل حقايق تاريخى، ابتدا مخاطبان خود را تشنهى شنيدن كنيم، سپس ماجرا را براى آنها بيان نماييم. «هَلْ أَتاكَ»<br />
<br />
2- سؤال كردن، شيوهاى مناسب براى تبليغ و تربيت است. «هَلْ أَتاكَ»<br />
<br />
3- بيان تاريخ، ارائه يك موعظه تجربى و وسيلهاى براى عبرت است و دل و خاطر پيامبر را تسلى مىدهد. «حَدِيثُ مُوسى» (در فرهنگ قرآن، حديث به معناى تاريخ است، نه حادثهى جديد.)<br />
<br />
4- گاهى انسان، نور الهى را به صورت نار مىبيند. «1» «إِذْ رَأى ناراً»<br />
<br />
5- زنان، دوشادوش مردان در چشيدن ناگوارىها سهيم بودهاند. «لِأَهْلِهِ»<br />
<br />
6- از حوادث تلخ نهراسيد، چرا كه گاهى از دل حوادث به ظاهر ناگوار، لطف خداوند ظاهر مىشود. «إِذْ رَأى ناراً»<br />
<br />
7- مرد، متكفّل تأمين رفاه خانوادهى خويش است. «لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً «10»<br />
<br />
إِذْ رَأى ناراً: ياد بياور زمانى را كه ديد موسى عليه السلام آتشى را.<br />
<br />
ابن عباس نقل نموده كه: موسى عليه السلام مردى غيور بود. بعد از انقضاى مدت معهود، از شعيب عليه السلام اجازه رفتن مصر را خواست براى ديدن مادر و برادر خود. شعيب اجازه و اهل او را با جمعى رفقا روانه نمود. حضرت موسى «صفورا» حليله خود را بر درازگوش سوار، و او را در جلو قافله داشت تا نظر اهل قافله بر او نيفتد و با اثاث خانه حركت كرد. اتفاقا شب جمعه در هواى سرد و تاريك و برف مىباريد، راه را گم نمودند و ماشيه متفرق شدند. چون نزديك وادى ايمن رسيدند، «صفورا» را درد وضع حمل پديد آمد، به آتش محتاج شد.<br />
<br />
موسى عليه السلام هر چند سعى فرمود، از سنگ، آتش بيرون نيامد. در غضب شد، آتش زنه را بيانداخت. سنگ و آهن به آواز آمده كه اى موسى ما مأمور خداونديم و به ما حكم شده آتش ندهيم، و هر آتشى كه در عالم است امشب فرو نشاندهاند. موسى عليه السلام در اين امر متحير فرو ماند ناگاه از دور آتشى ديد «1».<br />
<br />
فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا: پس گفت مر اهل و عيال و خدم خود را كه درنگ كنيد در همين مكان. إِنِّي آنَسْتُ ناراً: بدرستى كه من ديدم آتشى را. لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ: شايد من بياورم براى شما از آن شعلهاى در سر چوب يا نى يا<br />
<br />
«1» مجمع البيان، ج 4، ص 5.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 248<br />
<br />
فتيله. أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً: يا بيابم بر سر آن آتش كسى را كه راه نمايد به آتش. يا بيابم راهنمائى كه ما را به شارع رساند. و اين را به جهت آن گفت كه غالبا هر جا آتشى افروخته باشد كسى نزد آن بود. على بن ابراهيم قمى (رحمه اللّه) از حضرت باقر عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود: بياورم شما را شعلهاى از آتش كه آرام يابيد از سرما، يا بيابم نزد آتش راهى را، چون موسى عليه السلام خطا كرده بود راه را «1». پس تفسير «هدى» به «هادى» در دين بىوجه و باطل باشد. يا كلام بر ظاهر خود باشد، زيرا يافتن راهنما مستلزم يافتن هدايت است و چون حصول «قبس» و هدايت مردّد مترقب موسى بود، از اين جهت هر دو را بر طريق رجا ذكر فرمود به خلاف ايناس (ديدن) كه آن محقق بود نزد او، و لذا آن را به كلمه «ان» كه مفيد تحقيق است مقيد ساخت تا اهل و عيال او را تسلى خاطر حاصل آيد.<br />
<br />
تبصره: آتش را به اعتبار اوصاف چهار قسم نمودهاند: 1- آتشى كه نه سوزندگى و نه روشنائى دارد، آن آتش درخت است. 2- آتشى كه سوزندگى و روشنائى دارد، آن آتش دنيا است. 3- آتشى كه سوزندگى دارد لكن روشنائى ندارد، آن آتش جهنم است. 4- آتشى كه روشنائى دارد لكن سوزندگى ندارد، آن آتشى است كه موسى عليه السلام از دور مشاهده نمود.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى «9» إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً «10» فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى «11» إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً «12» وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى «13»<br />
<br />
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي «14» إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى «15» فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى «16»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و آيا رسيد بتو خبر موسى<br />
<br />
چون ديد آتشى پس گفت به كسانش درنگ كنيد همانا من يافتم آتشى را شايد من بياورم براى شما از آن شعلهاى يا بيابم بر اثر آتش هدايتى<br />
<br />
پس چون آمد نزد آن ندا كرده شد اى موسى<br />
<br />
بدرستيكه من پروردگار توام پس بيرون كن نعلين خود را همانا تو در وادى مقدس طوائى<br />
<br />
و من برگزيدم تو را پس گوش ده آنچه را وحى ميرسد بتو<br />
<br />
بدرستيكه من خدائى هستم كه نيست خدائى مگر من پس عبادت كن مرا و بر پادار نماز را براى ياد من<br />
<br />
همانا قيامت آينده است نزديك بود پنهان دارمش تا جزا داده شود هر كسى بآنچه سعى ميكند<br />
<br />
پس باز ندارد تو را از آن كسيكه ايمان نميآورد بآن و پيروى كرده<br />
<br />
جلد 3 صفحه 500<br />
<br />
است از خواهش دلش پس هلاك شوى.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
گفتهاند چون اين سوره در اوائل بعثت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده خداوند براى دلگرمى آنحضرت بامر رسالت و صبر و بردبارى آن سرور در تحمل شدائد و ناملايمات دعوت ابتداء امر رسالت حضرت موسى را بيان فرموده باين تقريب كه آيا قصّه بعثت موسى را كه شگفت آور است شنيدهاى و آن از اين قرار است چون نشنيدى بشنو پس از آنكه حضرت موسى چند سال در مدين خدمت شعيب را نمود با اجازه آنحضرت عازم سفر بمصر شد براى ملاقات مادر و برادرش هارون و باعيال خود صفورا دختر شعيب عليه السّلام و اطفال خويش و گوسفندانى كه در آنمدت مالك شده بود رهسپار گرديد و چون بوادى و سرزمين طوى كه كوه طور آنجا است رسيد شب جمعه بود و هوا بسيار سرد و تاريك و زمين پر از يخ عيالش را درد زائيدن گرفت با آنكه راه را هم گم كرده بود و گوسفندانش متفرق شده بودند ناگهان از جانب كوه طور آتشى را مشاهده نمود ناچار بخانواده خود گفت درنگ نمائيد من آتشى كه اميد فرج در آنست مشاهده نمودم چون ايناس رؤيت بدون شبهه يا موجب استيناس و رافع وحشت است شايد من بياورم از آن آتش شعله و پارهاى كه با آن گرم شويم يا بوسيله آن آتش افروخته و كسانيكه در اطراف اويند براه مقصود واقف گرديم و بجانب آتش حركت كرد و چون نزديك شد ديد آتش سفيد رنگى از درخت سبزى مشتعل است در اينجا قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پس رو بآتش رفت كه از آن اقتباس نمايد آتش رو باو آورد موسى ترسيد و عقب رفت و آتش هم بجاى خود برگشت باز موسى نزديك بآن شد براى انجام مقصود و آتش رو باو نمود و او عقب كشيد و آتش بمحل خود باز گشت كرد تا سه مرتبه و در دفعه سوّم آتش برنگشت و نداى خداوند را شنيد و تتمّه حديث در سوره قصص ذكر خواهد شد انشاء اللّه تعالى و آن ندا اين بود كه خدا فرمود اى موسى همانا من و براى تأكيد مكرّر كرد پروردگار توام پس نعلين خود را از پايت بيرون كن بدرستيكه تو در وادى پاكيزه و مقدّس ناميده شده بطوائى و مناسب با ادب و تواضع پا برهنه بودن است و در فقيه و اكمال و علل از امام صادق عليه السّلام و قمّى ره روايت نموده كه نعلين آنحضرت از پوست حيوان مرده بود لذا مأمور بخلع<br />
<br />
جلد 3 صفحه 501<br />
<br />
شد ولى در بعضى از روايات از اين معنى تكذيب شده و فرمودهاند مراد خلع محبت اهل و اولاد است و در بعضى فرمودهاند مراد خوف از تلف عيال در وضع حمل و خوف از فرعون است و هر يك در محل و مورد خود از ظاهر و باطن صحيح و مناسب است و بعضى طوى را بمعناى طى كرده شده گرفتهاند و بنابراين حال است براى وادى يعنى انّك بالواد المقدّس الّذى طويته و در علل از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه آن وادى مقدّس شد براى آنكه پاكيزه شد در آن ارواح و برگزيده شد در آن ملائكه و سخن گفت خداوند با موسى سخن گفتنى و نيز خداوند بموسى عليه السّلام فرمود و من برگزيدم تو را به نبوت پس گوش ده آنچه را بتو وحى ميشود كه همان معناى نبوّت است و بنابراين لما يوحى قابل تعلق به اخترتك و استمع هر دو است يعنى برگزيدم تو را براى چيزيكه وحى ميشود پس گوش ده آنرا و اوّل جملهئى كه بآنحضرت وحى شد توحيد خداوند يگانه و نفى شريك و اخلاص در عبادت بود كه منتهاى علم و كمال عمل است و پس از آن اقامه نماز براى ادامه ياد خدا و مشغول شدن قلب و زبان بذكر او كه طريقه موحّدين و سيره مقرّبين است و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه مراد آنستكه هر گاه نمازى از شخص فوت شود هر وقت يادش بيايد بايد بخواند ماداميكه وقت نماز حاضرش تنگ نشده باشد و بايد دانست كه مسلما روز قيامت خواهد آمد نهايت آنكه وقتش معلوم نيست چون خداوند خواسته است مخفى باشد و ناگهان آشكار گردد تا مردم از آن خائف و ترسان باشند و بقدرى خداوند باخفاء آن اهتمام دارد كه نزديك بود وقت آنرا بر خلق و خويش مخفى كند و اين كلام را معمولا براى مبالغه در كتمان امرى ميگويند چنانچه در مجمع و جوامع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نزديك بود مخفى كنم آنرا از خودم و بعضى «اكاد اخفيها من نفسى» قرائت نمودهاند و قمّى ره نيز نقل نموده پرسيدند چگونه مخفى مينمايد آنرا بر خودش فرمود قرار ميدهد آنرا بدون وقت و بعضى گفتهاند مراد بيرون آوردن از خفاء است چون اخفاء باين معنى نيز ميآيد در هر حال روز قيامت ميآيد و پنهان است وقتش يا ميآيد و نزديك است ظاهر شود بمعناى اخير براى آنكه هر كس بپاداش كار خود از خوب و بد برسد پس نبايد حضرت موسى و امت او را باز دارد از تصديق بروز قيامت يا<br />
<br />
جلد 3 صفحه 502<br />
<br />
نماز كسيكه ايمان بيكى از آن دو ندارد و متابعت هواى نفس امّاره خود را نموده در اين بىايمانى پس هلاك شود العياذ باللّه آنحضرت يا كسيكه باز داشته شده است از اين عقيده حقه مانند فرعون و فرعونيان چون ادلّه قطعيّه بر ثبوت هر دو اقامه شده است بطوريكه جاى شبهه و ترديد براى احدى باقى نمىماند مگر آنكه خواسته باشد هوا پرستى كند ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِذ رَأي ناراً فَقالَ لِأَهلِهِ امكُثُوا إِنِّي آنَستُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُم مِنها بِقَبَسٍ أَو أَجِدُ عَلَي النّارِ هُديً «10»<br />
<br />
زماني که ديد آتش را پس گفت باهل خود شما مكث كنيد در اينجا محققا من<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 12<br />
<br />
درك ميكنم آتش را شايد بياورم از آن آتش يك قسمتي يا پيدا كنم بر آن آتش راه هدايتي حضرت موسي پس از اينكه از مدين با اهل خود حركت كردند رسيدند در بياباني که راه را كم كرده و جاده پيدا نبود و هوا هم سرد بود و بر عيالش دختر شعيب هم آثار وضع حمل ظاهر شد بسيار مضطرب شد ناگاه.<br />
<br />
(إِذ رَأي ناراً) آتشي را مشاهده كرد در يك طرف كوه و صحرا گفت البته يك عده در آنجا هستند هم ممكن است يك قسمت از آتش بياورم براي رفع سردي و برودت هوا و هم ممكن است طريق را بما بنمايانند ولي متوجه نشد که اينکه آتش را فقط او مشاهده ميكند اهلش نميبيند.<br />
<br />
(فَقالَ لِأَهلِهِ امكُثُوا) فقط عيالش بود و بس براي چه خطاب جمع مذكر فرمود گفتند بمناسبت حمل و ذكور بودن طفل و اثنين بودن آنها بعلاوه گوسفندان خود هم همراه آورده بود.<br />
<br />
(إِنِّي آنَستُ ناراً) يعني بنظر ميايد نفرمود رايت چون روشنايي مشاهده ميكرد (لَعَلِّي آتِيكُم مِنها بِقَبَسٍ) که يك قسمت از آتش باشد و تعبير بلعل براي اينست که ممكن است صاحبان آتش مانع شوند يا ممكن نشود آوردن آن (أَو أَجِدُ عَلَي النّارِ هُديً) که اگر ممكن نشد آوردن آتش ممكن است بتوسط آتش جاده و طريق پيدا شود و راه بجايي پيدا كنيم و پناه گاهي براي وضع حمل بدست بيايد و بالجمله بوسيله اينکه آتش هدايت شويم.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 10)- سپس میگوید: «در آن زمان که آتشی (از دور) مشاهده کرد و به خانواده خود گفت اندکی مکث کنید که من آتشی دیدم (به سراغ آن بروم) شاید شعلهای از آن برای شما بیاورم و یا به وسیله این آتش راهی پیدا کنم» (إِذْ رَأی ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=10}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=10}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=10}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=10}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=10}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=10}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=10}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=10}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=10}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_7_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97758آیه 7 سوره طه2019-03-03T10:29:03Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى|سوره=20|آیه =7}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 7 <br />
|شماره بعدی = 8<br />
|شماره قبلی = 6<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و اگر به آواز بلند یا آهسته سخن گویی (یکسان است که) همانا خدا بر نهان و مخفیترین امور جهان کاملا آگاه است.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و اگر سخن خود را با صدای بلند آشکار کنی [یا پنهان بداری، برای خدا یکسان است]؛ زیرا او پنهان وپنهان تر را می داند.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و اگر سخن به آواز گويى، او نهان و نهانتر را مىداند.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
و اگر سخن بلند گويى، او به راز نهان و نهانتر آگاه است.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
اگر سخن آشکارا بگویی (یا مخفی کنی)، او اسرار -و حتی پنهانتر از آن- را نیز میداند!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Whether you speak loudly [or in secret tones,] He indeed knows the secret and what is still more hidden.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And if you utter the saying aloud, then surely He knows the secret, and what is yet more hidden.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And if thou speakest aloud, then lo! He knoweth the secret (thought) and (that which is yet) more hidden.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|If thou pronounce the word aloud, (it is no matter): for verily He knoweth what is secret and what is yet more hidden.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«إِن تَجْهَرْ ...»: اگر آشکارا سخن بگوئی. مخاطب پیغمبر و به تبع او پیروانش میباشد. یا مخاطب خود «انسان» و عام است. «السِّرَّ»: مراد نجوای با دیگران است. «أَخْفَی»: مراد چیزهائی است که به دل میگذرد، اعم از اندیشه و وسوسه و نیّت.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى «5»<br />
<br />
(او خداوندى بخشنده و) رحمان است كه بر عرش (تخت فرمانروايى هستى)، تسلّط دارد.<br />
<br />
لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى «6»<br />
<br />
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين و آنچه در ميان آنها و آنچه در زير زمين است، براى اوست.<br />
<br />
وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى «7»<br />
<br />
و اگر سخنت را آشكار بگويى (و يا پنهان كنى، تفاوتى ندارد)، پس همانا او اسرار (شما) و پنهانتر (از آن) را مىداند.<br />
<br />
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى «8»<br />
<br />
(زيرا او) خدايى است كه معبودى جز او نيست (و) بهترين نامها براى اوست.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
در اين چند آيه، چهار صفت از صفات بارز خداوند مطرح شده است؛<br />
<br />
الف: خالقيّت. «خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ»<br />
<br />
ب: حاكميّت. «عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»<br />
<br />
ج: مالكيّت. لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما ...<br />
<br />
د: عالميّت. «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى»<br />
<br />
تسلّط پروردگار بر عرش كه در سورههاى ديگر قرآن با عبارت «اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ»* آمده است، كنايه از احاطه و سلطه خداوند بر جهان هستى است. مثلًا وقتى در فارسى مىگويند:<br />
<br />
فلانى بر تخت نشست، و يا فلانى را از تخت به پايين كشيدند، يعنى او حاكم شد و يا قدرت و حكومت را از او گرفتند.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 323<br />
<br />
معمولًا همراه با عبارت «اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ»* و شبه آن، جملهاى مىآيد كه به منزلهى تفسير آن است، مانند:<br />
<br />
«ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ» «1» او بر عرش سلطه دارد و با شب، روز را مىپوشاند؛ «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» «2» او بر هستى احاطه دارد و امور را تدبير مىكند؛ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما ... «3» او بر هستى تسلّط دارد وهمه چيز را مىداند؛ «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ» «4» او بر عرش سلطه دارد و جز او سرپرستى نيست؛ ودر اين آيه: «عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»<br />
<br />
كلمه «ثَرى» به معناى خاك نمناك است و «تَحْتَ الثَّرى» شامل اموات، گنجها و هر چيز ديگرى كه در خاك پنهان شده مىباشد.<br />
<br />
«اسماء حسنى» همان صفات خداوند است كه بنا بر روايات، 99 اسم مىباشد و اگر در دعا خداوند با اين اسامى ياد شود، بركات و آثار فراوانى به همراه مىآورد. اسماى الهى منحصر به اينها نيست و در بعضى ادعيه، مثل دعاى جوشن كبير، تا هزار اسم ذكر شده است. البتّه توسّل به اين اسما، تنها حفظ و قرائت آنها نيست، بلكه بايد خود را به آن صفات نزديك كرد.<br />
<br />
مفرد آمدن «الْحُسْنى» با آنكه موصوف آن «اسماء» جمع است، شايد به دليل مقدّر گرفتن كلمهى «هذه» باشد، يعنى «هذه الاسماء الحسنى»، هرچند نمونههاى ديگرى نيز در قرآن هست، مانند: «مَآرِبُ أُخْرى» «5» و «حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ» «6». «7»<br />
<br />
در روايات مىخوانيم كه امامان معصوم عليهم السلام فرمودهاند: به خدا سوگند، ما اسماء حسناى الهى هستيم. «8»<br />
<br />
امام صادق عليه السلام فرمودند: «سرّ» آن چيزى است كه در دل پنهان مىكنى و «أَخْفى» آن<br />
<br />
«1». اعراف، 54.<br />
<br />
«2». يونس، 3.<br />
<br />
«3». حديد، 4.<br />
<br />
«4». سجده، 4.<br />
<br />
«5». طه، 18.<br />
<br />
«6». نمل، 60.<br />
<br />
«7». تفاسير نمونه، مجمعالبيان، طبرى و تبيان.<br />
<br />
«8». تفسير نمونه.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 324<br />
<br />
است كه از ذهنت عبور كرده، ولى آن را فراموش كردهاى. «1» يعنى نه تنها از ديگران پنهان است، بلكه خود نيز از آن غافل شدهاى.<br />
<br />
خداوند بر همه چيز آگاه است، «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» غيب آسمانها و زمين را مىداند، «أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» «2»، حمل مادهى باردار را مىداند، «يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى» «3»، هدف و معناى نگاهها را مىداند، «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ» «4»، خطورات قلبى را مىداند، «يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ» «5» و هيچ برگى از درخت نمىافتد مگر اينكه او مىداند.<br />
<br />
«وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها» «6»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- تسلّط خداوند بر هستى، رحيمانه است، نه جبّارانه. «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»<br />
<br />
2- نزول قرآن جلوهاى از رحمانيّت و اقتدار خداوند بر هستى است. تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ ... الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى<br />
<br />
3- تسلّط خداوند بر همهى هستى، يكسان است. «7» «عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»<br />
<br />
4- خداوند، هم آفريدگار هستى است و هم نگهدار و حاكم برآن. خَلَقَ ... عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى<br />
<br />
5- خداوند بر تمام آنچه ديدنى و ناديدنى است، آگاهى و مالكيّت مطلقه دارد. لَهُ ما فِي السَّماواتِ ... وَ ما تَحْتَ الثَّرى<br />
<br />
6- يكى از راههاى جلوگيرى از منكرات، توجّه مردم به علم الهى بر پنهان و آشكار آنهاست. «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى»<br />
<br />
7- نام نيكو وزيبا چه در لفظ و چه در معنا، يك ارزش است و خداوند، هم خود جميل است و هم بهترين و نيكوترين نامها را دارد. «لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»<br />
<br />
«1». تفسير صافى.<br />
<br />
«2». بقره، 33.<br />
<br />
«3». رعد، 8.<br />
<br />
«4». غافر، 19.<br />
<br />
«5». احزاب، 51.<br />
<br />
«6». انعام، 59.<br />
<br />
«7». تفسير نورالثقلين؛ كافى، ج 1، ص 128.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 325<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى «7»<br />
<br />
بعد احاطه علميه خود را بيان فرمايد:<br />
<br />
وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ: و اگر آشكار سازى ذكر خداى تعالى را. فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى: پس بدرستى كه ذات سبحانى مىداند نهانى و آنچه مخفىتر است.<br />
<br />
تبصره: علما را در فرق ميان سرّ و اخفى اقوالى است از جمله:<br />
<br />
1- ابن عباس گفته: «سر» آنست كه با كسى گويند به پنهانى، و اخفى آنكه در دل خود نهان دارند.<br />
<br />
2- سعيد بن جبير گفته: «سر» در موجودات و «اخفى» در معدودات، يعنى خداى تعالى عالم است به جميع موجودات و معدومات. «3» 3- سرّ، آنكه احداث كنى در نفس، و «اخفى» آنچه خواهى كه احداث<br />
<br />
«1» نور الثقلين، ج 3، ص 271، روايت 29.<br />
<br />
«2» تفسير برهان، ج 3، ص 33.<br />
<br />
«3» تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 469.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 244<br />
<br />
نمائى در ثانى الحال.<br />
<br />
4- سرّ، آنچه مستور سازند از مردمان، و اخفى وسوسه صدور.<br />
<br />
5- در معانى الاخبار از حضرت صادق عليه السلام: السرّ ما اكننته فى نفسك و اخفى ما خطر ببالك ثمّ انسيته، «1» فرمود: سر آنچه پنهان كنى در نفس خود، و اخفى آنچه خطور كند به قلب بعد فراموش كنى آن را.<br />
<br />
حضرت امير المؤمنين عليه السلام در ذيل خطبهاى فرمايد: عالم السّرّ من ضماير المضمرين و نجوى المتخافتين و خواطر رجم الظّنون و عقد عزيمات اليقين و مسارق ايماض الجفون و ما ضمنته اكنان القلوب و غيابات الغيوب و ما اصغت لاستراقه مصائخ الاسماع و مصائف الذّرّ و مشاتى الهوام و رجع الحنين من المولّهات و همس الأقدام و منفسح الثّمرة من ولائج علف الأكمام.<br />
<br />
دانا است به راز دلهاى صاحبان ضمير، و نجواى راز گويندگان، و خواطرى كه سبقت نمايند به آن گمانها، و عقد قصدهاى يقين، و نظرهاى خفيه چشمها وقت نگريستن، و آنچه در برگرفته پردههاى قلبها و حجابهاى غيبها، و آنچه بشنود به گوش فراداشتن مواضع سوراخهاى گوشها، و جامههاى جنبندگان در زمستان و تابستان، و آواز ناله از مادر جداشدگان، و صداى نهان قدمها، و جاى روئيدن ميوهها از داخل و باطن غلافها، و مكان پنهان شدن وحشيها از غارهاى كوهها و درهها، و وضع پنهان شدن پشهها در ميان ساقههاى درختان و پوستهاى آنها، و از مكان رستن برگها از شاخهها، و محل فرود آمدن نطفه از مجارى صلبها، و از برآمدن ابرها و بهم پيوستن آنها، و ريزان شدن قطرهها از ابرها .. «2»<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ<br />
<br />
طه «1» ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى «2» إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى «3» تَنْزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى «4»<br />
<br />
الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى «5» لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى «6» وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى «7» اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى «8»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
اى طالب حقّ و هادى خلق<br />
<br />
نفرستاديم بر تو قرآن را براى آنكه در رنج افتى<br />
<br />
ولى فرستاديم آنرا براى پند دادن تو كسى را كه ميترسد<br />
<br />
فرستادنى از جانب آنكه آفريد زمين و آسمانهاى بلند را<br />
<br />
خداوند بخشندهاى كه بر عرش مستولى است<br />
<br />
مر او را است آنچه در آسمانها است و آنچه در زمين است و آنچه در ميان آن دو است و آنچه در زير خاك نمناك است<br />
<br />
و اگر آشكار كنى گفتار را پس همانا او ميداند پوشيده و پوشيدهتر را<br />
<br />
خداوند نيست خدائى مگر او مر او را است نامهاى نيكو.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
در اوّل سوره بقره شرحى راجع بفواتح السّور گذشت و اينجا از امام صادق عليه السّلام در معانى الاخبار نقل نموده كه امّا طه پس اسمى است از اسماء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و معناى آن اى طالب حقّ و هادى بسوى او است و قمّى ره از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وقتى نماز ميخواند بانگشتان پا تكيه ميفرمود تا ورم كرد پس خداوند تعالى نازل فرمود طه بلغت طى اى محمّد نفرستاديم تا آخر آيه و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه يكى از شبهائى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزد عايشه بود عرض كرد يا رسول اللّه چرا خودت را بتعب مىاندازى با آنكه خداوند گناهان گذشته و آينده تو را بخشيده فرمود آيا نباشم بنده شكر گذارى و آنحضرت بر اطراف انگشتان پايش مىايستاد پس اين آيه نازل شد و در احتجاج<br />
<br />
جلد 3 صفحه 498<br />
<br />
از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت ده سال بر اين امر مداومت داشت تا قدمهايش ورم كرد و رويش زرد شد چون تمام شب را قيام ميفرمود تا خداوند عتاب فرمود او را باين امر و فرمود طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى بل لتسعد به فيض ره هم در تفسير لتشقى بل لتسعد نقل فرموده و از اينجا بنظر ميرسد كه مراد شقاوت مقابل با سعادت است نه تعب و رنج كه گفتهاند در اين لفظ شايع است مگر آنكه مراد از تفسير، بيان نكته عدول از لتتعب به لتشقى در كلام الهى باشد كه خواستهاند بفرمايند اينكه خداوند لتشقى فرموده با آنكه مراد لتتعب است براى اشاره بآنستكه مقصود از انزال سعادت آنحضرت است نه مشقّت و تعب در هر حال مقصود از انزال قرآن نيست مگر آنكه تذكر دهد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كسانى را كه در دلشان ترس خداوند جا دارد و قبول نصيحت و اندرز مينمايند بمصالح و مفاسد امورشان شايد متذكر شوند و بسعادت دنيا و آخرت برسند و نازل شده است قرآن نازل شدنى از جانب خداوند عالم قادرى كه خلق فرمود زمين و آسمانها را كه هر يك عليا هستند چون على جمع عليا است بمعناى بلند و با رفعت و از اينجا مقام قرآن معلوم ميشود كه از جانب چنين خالق عظيم الشأنى و از چنين مقام رفيعى نازل شده است و ظاهرا الرحمن خبر مبتداء محذوف باشد يعنى هو الرحمن و على العرش استوى خبر بعد از خبر و محتمل است الرّحمن مبتداء باشد و ما بعد آن خبر و استوى بمعناى استيلاء و احاطه و احتواء بر ملك است چنانچه در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و در سوره اعراف ذيل آيه إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ بيان مفصّلى نافع در اينمقام ايراد گرديد و تكرار نميشود و هيچ يك از موجودات عرشى و فرشى از ثرى تا ثريّا بيرون از احاطه علم و قدرت و ملك و سلطنت خداوند نيست حتّى چيزهائى كه در زير خاك نمناك و قعر زمين كه بآب ميرسد پنهان است از قبيل گنج و معدن و موجودات جاندار و بىجان همه در حيطه تصرف و احاطه علميّه الهيّه است در خصال از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه اين آيه را تلاوت كرد و فرمود هر چيزى مستقرّ برثرى است و ثرى با قدرت است و قدرت هر چيزى را نگهدارى ميكند و از روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام مستفاد ميشود كه زمين و همه موجودات بعد از آن كه هر يك بر ديگرى مستقرند برثرى استقرار دارند<br />
<br />
جلد 3 صفحه 499<br />
<br />
و آنجا علم علماء ختم ميشود و مساوى است علم خداوند بگفتار بلند و آهسته و كردار آشكار و پنهان و ميداند سرّ مكنون در نفس و آنچه را از خاطر بگذرد و فراموش گردد چنانچه در تفسير سرّ و اخفى در معانى از امام صادق و در مجمع از آنحضرت و امام باقر عليهما السلام نقل شده است پس لازم نيست خداوند را بلند خواند آهسته هم اگر بخوانند آنرا ميشنود و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند نود و نه اسم دارد كه هر كس آنها را احصاء نمايد داخل بهشت ميشود و همه اسماء خداوند خوب است چون دلالت بر صفات كمال و جمال و جلال دارد و ظاهرا مراد از احصاء آنها اتّصاف بآن صفات است كه البته موجب بهشت است و محتمل است مراد معرفت خداوند بآن صفات باشد كه مقدمه و موجب دخول در بهشت خواهد بود چنانچه در مجمع روايت نموده كه كسيكه از روى اخلاص بگويد لا اله الا اللّه داخل بهشت ميشود چه رسد بآنكه معتقد بسائر صفات هم باشد و خداوند را ثنا نمايد و حسنى چون مؤنث است صفت جماعت ميشود آورد لازم نيست بصيغه جمع باشد براى مطابقه با اسماء كه مؤنث است ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ إِن تَجهَر بِالقَولِ فَإِنَّهُ يَعلَمُ السِّرَّ وَ أَخفي «7»<br />
<br />
و اگر بلند كني صدا را و بلند بگويي پس محققا خداوند ميداند سرّ و پنهاني را و مخفي تر از آن را در ميان مفسّرين اقوال زيادي است در معناي سرّ و در اخفاي از<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 9<br />
<br />
سرّ ولي در حديث از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام روايت شده که فرمودند<br />
<br />
(السرّ ما اخفيته في نفسك و اخفي منه ما خطر ببالك ثمّ انسيته)<br />
<br />
و در باب صلوات يوميه در قرائت حمد و سوره در ظهرين اخفاء واجب است و در عشائين و صبح جهر واجب است و ميزان جهر و اخفا را گفتند اگر صدا جوهر داشته باشد جهر است و اگر جوهر نداشته باشد اخفاء است و تحقيق كلام اينست که مراتب جهر بسيار است تا برسد با علا صوت که فريادش گويند و مستحبّ است در اذان اعلامي که دارد صدا بهر سنگ و كلوخي برسد براي او استغفار ميكنند و هر که صداي او را بشنود و برخيزد و نماز كند در نامه عمل او نوشته ميشود و نيز مستحبّ است در صلوات بر محمّد و آل و نيز اخفاء هم مراتبي دارد تا برسد بحديث نفس و خطورات قلبي و خيالات نفساني و در باب صلوات جهريّه ميفرمايد بحدّ فرياد نرسد و در اخفاء بحدّي نرسد که خود هم نشنود و اينکه آيه شريفه در مقام اينست که لازم نيست صدا را بلند كني خداوند عالم بخفيّات هم هست حتي بخطورات نفساني و خيالات قلبي حتّي و لو فراموش كني که چه خيالي و خطوري بوده چون علم حقّ محدود نيست و چيزي از علم او بيرون نيست عالم السرّ و الخفيّات از باطن و ظاهر هر كس خبر دارد لذا ميفرمايد:<br />
<br />
(وَ إِن تَجهَر بِالقَولِ) بهر مرتبه جهر که باشد براي دعا و مناجات و دعوت و قرائت و بيان احكام لزوم ندارد مخفي او هم مكشوف عند اللّه است.<br />
<br />
(فَإِنَّهُ يَعلَمُ السِّرَّ) از اسرار و بواطن بندگان با خبر است و ميداند.<br />
<br />
(وَ أَخفي) و از سرّ خفيتر که همان خيالات باشد و خطورات قلبي هم دانا است (لا يَخفي عَلَيهِ شَيءٌ) آل عمران آيه 5.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 7)- در این آیه به چهارمین رکن یعنی «عالمیت» او اشاره کرده، میگوید: او آن قدر احاطه علمی دارد که «اگر سخن آشکارا بگویی (یا مخفی کنی) او اسرار- و حتی پنهانتر از آن- را نیز میداند» (وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=7}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=7}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=7}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=7}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=7}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=7}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=7}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=7}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=7}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_3_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97757آیه 3 سوره طه2019-03-03T10:28:34Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَىٰ|سوره=20|آیه =3}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 3 <br />
|شماره بعدی = 4<br />
|شماره قبلی = 2<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
تنها غرض از نزول قرآن آن است که مردم خداترس را متذکر و بیدار سازی.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
[بلکه آن را نازل کردیم] تا برای کسی که [از خدا] می ترسد، زمینه توجه و یادآوری باشد.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
جز اينكه براى هر كه مىترسد، پندى باشد.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
تنها هشدارى است براى آن كه مىترسد.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
آن را فقط برای یادآوری کسانی که (از خدا) میترسند نازل ساختیم.<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|but only as an admonition to him who fears [his Lord].}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Nay, it is a reminder to him who fears:}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|But as a reminder unto him who feareth,}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|But only as an admonition to those who fear (Allah),-}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«إِلاّ»: لیکن. امّا. «إِلاّ تَذّکِرَةً»: لیکن برای پند و اندرز. استثناء منقطع است. «تَذْکِرَةً»: آنچه مایه یادآوری و سبب پندآموزی گردد. مصدر باب تفعیل است.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
سیمای سورهى طه<br />
<br />
سوره طه با يكصد وسى وپنج آيه، از سورههاى مكّى است و محتواى آن نيز همانند ديگر سورههاى مكّى، بيشتر سخن از مبدأ و معاد مىباشد.<br />
<br />
اين سوره، اوّلين سورهاى است كه ماجراى حضرت موسى عليه السلام را به تفصيل بيان نموده و حدود هشتاد آيه را بدان اختصاص داده است. بخشى از آن نيز در مورد عظمت قرآن و صفات خداوند و بخشى در ارتباط با سرگذشت آدم و حوّا و وسوسه شيطان است و در پايان اندرزهاى بيدار كنندهاى را بيان مىدارد.<br />
<br />
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: كسى كه به تلاوت سورهى طه مداومت كند، محبوب خداوند بوده و در روز قيامت، نامهى عمل او را به دست راستش خواهند داد. «1»<br />
<br />
«1». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 320<br />
<br />
<br />
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ<br />
<br />
به نام خداوند بخشنده مهربان.<br />
<br />
طه «1» <br />
<br />
طاها.<br />
<br />
ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى «2»<br />
<br />
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به زحمت و مشقت بيفتى.<br />
<br />
إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى «3»<br />
<br />
مگر آنكه مايهى تذكّر و يادآورى باشد براى كسى كه (از خدا) مىترسد.<br />
<br />
تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى «4»<br />
<br />
از جانب كسى كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده، نازل شده است.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
براى حروف مقطّعهى «طه» معانى و تعبيرهاى مختلفى بيان شده است؛ از جمله آن كه نام خدا يا كلمه سوگند و يا نام پيامبر است. «1» چنانكه اهلبيت پيامبر را «آل طاها» يا حضرت على عليه السلام را «طه» «2» و در دعاى ندبه امام زمان عليه السلام را «يابن طه» مىخوانيم. به هر حال اين حروف زايد وبدون معنا نيست، و در طول زمان زيادى كه از نزول قرآن مىگذرد وبا وجود دشمنان زبانشناس بسيار، تاكنون هيچگونه ايراد وخدشه قابل تأمّلى دراين مورد وارد نشده است. «3»<br />
<br />
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به خاطر عشق و سوز و تعهّد در انجام وظيفه، بىتاب مىشد، «لِتَشْقى» تا<br />
<br />
«1». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
«2». بحار، ج 97، ص 375.<br />
<br />
«3». تفسير نمونه.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 321<br />
<br />
جايى كه در انجام تكليف، پاهاى حضرت متورم و رنگ مباركش زرد شده بود. «1»<br />
<br />
«تنزيل» به معناى نزول تدريجى است، يعنى قرآن در مدّت 23 سال ودر حوادث و مناسبتهاى گوناگون، نازل گرديده است و اين با نزول دفعى قرآن در شب قدر بر قلب مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله منافاتى ندارد.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- وحى الهى براى ايجاد رنج و زحمت نازل نشده است. ما أَنْزَلْنا ... لِتَشْقى<br />
<br />
2- در انجام تكاليف دينى، تحمّل مشقّتهاى طاقتفرسا لازم نيست. ما أَنْزَلْنا ... لِتَشْقى<br />
<br />
3- انسان فطرتاً داراى باورهايى است، ولى چون از آنها غافل مىشود نياز به تذكّر دارد. «تَذْكِرَةً»<br />
<br />
4- تقوى و علم و خشيت با يكديگر ملازمند. «2» «تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى»<br />
<br />
5- براى رشد مناسب، تنها كمال مربّى و مبلّغ كافى نيست، بايد زمينهى پذيرش نيز فراهم باشد. «لِمَنْ يَخْشى» چنانكه براى برداشت محصول خوب، بذر خوب، زمين مناسب و مراقبت لازم است.<br />
<br />
6- احساس مسئوليّت مقدّمه پندپذيرى است. «تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى»<br />
<br />
7- وظيفهى پيامبر تذكّر است نه اجبار مردم بر پذيرش. «إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى»<br />
<br />
8- تشريع و تكوين، هر دو از يك منبع هستند و قوانين آنها با يكديگر مطابقت دارد. «تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ»<br />
<br />
9- آفريدگار آسمانهاى با عظمت، اگر سخنى بگويد آن سخن، بسيار مهمّ است. تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ ... السَّماواتِ الْعُلى ... (كلام الامير امير الكلام)<br />
<br />
«1». تفسير صافى.<br />
<br />
«2». چنانكه در آيات ديگر مىخوانيم: «تذكرة للمتّقين» حاقّه، 48، «انّما يخشى اللّه من عباده العلماء» فاطر، 28.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 322}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى «3»<br />
<br />
إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى: لكن فرستاديم آن را بر تو به جهت پند دادن تو مر كسى را كه بترسد، يعنى در قلب او خشيت و رقت باشد تا به انذار از آن متأثر گردد. اختصاص «تذكرة» به اشخاص ترسناك به جهت آنست كه از قرآن فايده و بهره نبرند مگر آنانكه در قلب آنها ترس الهى باشد، هر چند قرآن براى تمامى مردمان تذكره و پند است.<br />
<br />
تبصره: محقق طوسى (رحمه اللّه) فرمايد: خوف و خشيت هر چند در لغت به يك معنى باشند لكن نزد ارباب قلوب فرقى دارند:<br />
<br />
خوف: تألم نفس است از عقاب كه متوقع مىباشد به سبب ارتكاب منهيات و تقصير در طاعات، اين قسم خوف بيشتر مردم را حاصل مىشود هر چند مراتب آن مختلف مىباشد و مرتبه علياى آن حاصل نشود مگر در كمى از مردم.<br />
<br />
خشيت: حالتى است كه حاصل مىشود وقت ادراك عظمت و هيبت حق تعالى و خوف حجب از او سبحانه، و اين حالت به دست نيايد مگر براى كسى كه مطلع گردد به ساحت كبريائى و دريابد لذت قرب الهى را، و لذا خشيت را خاص گردانيد به دانشمندان و فرمود: (إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ). «2»، «3»<br />
<br />
«1» تفسير قمى، ج 2، ص 58 و 57.<br />
<br />
«2» سوره فاطر، آيه 28.<br />
<br />
«3» مجمع البحرين، ج 1، ص 124- 123 ذيل ماده «خشى».<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 241<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ<br />
<br />
طه «1» ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى «2» إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى «3» تَنْزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى «4»<br />
<br />
الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى «5» لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى «6» وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى «7» اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى «8»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
اى طالب حقّ و هادى خلق<br />
<br />
نفرستاديم بر تو قرآن را براى آنكه در رنج افتى<br />
<br />
ولى فرستاديم آنرا براى پند دادن تو كسى را كه ميترسد<br />
<br />
فرستادنى از جانب آنكه آفريد زمين و آسمانهاى بلند را<br />
<br />
خداوند بخشندهاى كه بر عرش مستولى است<br />
<br />
مر او را است آنچه در آسمانها است و آنچه در زمين است و آنچه در ميان آن دو است و آنچه در زير خاك نمناك است<br />
<br />
و اگر آشكار كنى گفتار را پس همانا او ميداند پوشيده و پوشيدهتر را<br />
<br />
خداوند نيست خدائى مگر او مر او را است نامهاى نيكو.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
در اوّل سوره بقره شرحى راجع بفواتح السّور گذشت و اينجا از امام صادق عليه السّلام در معانى الاخبار نقل نموده كه امّا طه پس اسمى است از اسماء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و معناى آن اى طالب حقّ و هادى بسوى او است و قمّى ره از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وقتى نماز ميخواند بانگشتان پا تكيه ميفرمود تا ورم كرد پس خداوند تعالى نازل فرمود طه بلغت طى اى محمّد نفرستاديم تا آخر آيه و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه يكى از شبهائى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزد عايشه بود عرض كرد يا رسول اللّه چرا خودت را بتعب مىاندازى با آنكه خداوند گناهان گذشته و آينده تو را بخشيده فرمود آيا نباشم بنده شكر گذارى و آنحضرت بر اطراف انگشتان پايش مىايستاد پس اين آيه نازل شد و در احتجاج<br />
<br />
جلد 3 صفحه 498<br />
<br />
از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت ده سال بر اين امر مداومت داشت تا قدمهايش ورم كرد و رويش زرد شد چون تمام شب را قيام ميفرمود تا خداوند عتاب فرمود او را باين امر و فرمود طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى بل لتسعد به فيض ره هم در تفسير لتشقى بل لتسعد نقل فرموده و از اينجا بنظر ميرسد كه مراد شقاوت مقابل با سعادت است نه تعب و رنج كه گفتهاند در اين لفظ شايع است مگر آنكه مراد از تفسير، بيان نكته عدول از لتتعب به لتشقى در كلام الهى باشد كه خواستهاند بفرمايند اينكه خداوند لتشقى فرموده با آنكه مراد لتتعب است براى اشاره بآنستكه مقصود از انزال سعادت آنحضرت است نه مشقّت و تعب در هر حال مقصود از انزال قرآن نيست مگر آنكه تذكر دهد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كسانى را كه در دلشان ترس خداوند جا دارد و قبول نصيحت و اندرز مينمايند بمصالح و مفاسد امورشان شايد متذكر شوند و بسعادت دنيا و آخرت برسند و نازل شده است قرآن نازل شدنى از جانب خداوند عالم قادرى كه خلق فرمود زمين و آسمانها را كه هر يك عليا هستند چون على جمع عليا است بمعناى بلند و با رفعت و از اينجا مقام قرآن معلوم ميشود كه از جانب چنين خالق عظيم الشأنى و از چنين مقام رفيعى نازل شده است و ظاهرا الرحمن خبر مبتداء محذوف باشد يعنى هو الرحمن و على العرش استوى خبر بعد از خبر و محتمل است الرّحمن مبتداء باشد و ما بعد آن خبر و استوى بمعناى استيلاء و احاطه و احتواء بر ملك است چنانچه در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و در سوره اعراف ذيل آيه إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ بيان مفصّلى نافع در اينمقام ايراد گرديد و تكرار نميشود و هيچ يك از موجودات عرشى و فرشى از ثرى تا ثريّا بيرون از احاطه علم و قدرت و ملك و سلطنت خداوند نيست حتّى چيزهائى كه در زير خاك نمناك و قعر زمين كه بآب ميرسد پنهان است از قبيل گنج و معدن و موجودات جاندار و بىجان همه در حيطه تصرف و احاطه علميّه الهيّه است در خصال از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه اين آيه را تلاوت كرد و فرمود هر چيزى مستقرّ برثرى است و ثرى با قدرت است و قدرت هر چيزى را نگهدارى ميكند و از روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام مستفاد ميشود كه زمين و همه موجودات بعد از آن كه هر يك بر ديگرى مستقرند برثرى استقرار دارند<br />
<br />
جلد 3 صفحه 499<br />
<br />
و آنجا علم علماء ختم ميشود و مساوى است علم خداوند بگفتار بلند و آهسته و كردار آشكار و پنهان و ميداند سرّ مكنون در نفس و آنچه را از خاطر بگذرد و فراموش گردد چنانچه در تفسير سرّ و اخفى در معانى از امام صادق و در مجمع از آنحضرت و امام باقر عليهما السلام نقل شده است پس لازم نيست خداوند را بلند خواند آهسته هم اگر بخوانند آنرا ميشنود و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند نود و نه اسم دارد كه هر كس آنها را احصاء نمايد داخل بهشت ميشود و همه اسماء خداوند خوب است چون دلالت بر صفات كمال و جمال و جلال دارد و ظاهرا مراد از احصاء آنها اتّصاف بآن صفات است كه البته موجب بهشت است و محتمل است مراد معرفت خداوند بآن صفات باشد كه مقدمه و موجب دخول در بهشت خواهد بود چنانچه در مجمع روايت نموده كه كسيكه از روى اخلاص بگويد لا اله الا اللّه داخل بهشت ميشود چه رسد بآنكه معتقد بسائر صفات هم باشد و خداوند را ثنا نمايد و حسنى چون مؤنث است صفت جماعت ميشود آورد لازم نيست بصيغه جمع باشد براى مطابقه با اسماء كه مؤنث است ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِلاّ تَذكِرَةً لِمَن يَخشي «3»<br />
<br />
مگر اينكه تذكره و يادآوري باشد از براي كسي که از خداي تبارك و تعالي بترسد که مراد علّت نزول قرآن براي يادآوري او است و كسي که از خدا بترسد فقط مؤمن که معتقد بجميع عقائد حقه است چنانچه در جاي ديگر ميفرمايد:<br />
<br />
(وَ ذَكِّر فَإِنَّ الذِّكري تَنفَعُ المُؤمِنِينَ) ذاريات آيه 55 و در آيه قبل از آن ميفرمايد:<br />
<br />
(فَتَوَلَّ عَنهُم فَما أَنتَ بِمَلُومٍ) ذاريات آيه 54 که مفادش با اينکه دو آيه مطابق ميشود که از كفّار و مشركين و معاندين اعراض فرما و اهل ايمان را يادآوري كن پس براي كفّار خود را بمشقت ميانداز و كساني که از خدا ميترسند اينکه قرآن تذكره آنها است که بدستورات آن عمل كنند واجبات او را بجا آورند و از محرمات آن اجتناب كنند لذا ميفرمايد ما قرآن را نازل نكرديم.<br />
<br />
(إِلّا تَذكِرَةً لِمَن يَخشي) که گفتند مؤمن بايد بين خوف و رجاء باشد امر از مكر اللّه و يأس از روح اللّه دو معصيت كبيره است و اخبار خوف و رجاء دو دسته است يك دسته دلالت دارد که مؤمن خوف و رجائش بايد مساوي باشد هيچ كدام بر ديگري زيادتي نداشته باشد و يك دسته دلالت دارد بر اينكه رجاء آن بايد بيشتر از خوف باشد و در جمع بين اينکه دو دسته اخبار وجوهي گفتهاند وجهي که بنظر تمام ميآيد آنكه دو نظر است مؤمن اگر نظر بخود و اعمال خود كند بايد خوف و رجاء آن مساوي باشد بسا باشد که عباداتش مقبول درگاه الهي نشود زيرا فاقد شرائط قبول باشد يا بواسطه بعضي از معاصي حبط شود يا العياذ باللّه در آخر عمر ايمانش از<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 5<br />
<br />
دست برود و بدون ايمان از دنيا رحلت كند و بسا باشد ببركت اعمال صالحه و توفيق توبه گناهانش محو شود چنانچه ميفرمايد:<br />
<br />
(فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِم حَسَناتٍ) فرقان آيه 71.<br />
<br />
و اما نظر بسعه رحمت و عفو و مغفرت الهي در جنب معاصي رجائش بيشتر باشد.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 3)- در این آیه هدف نزول قرآن را چنین شرح میدهد: ما قرآن را «جز برای یادآوری کسانی که از خدا میترسند» نازل نکردیم (إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی).<br />
<br />
تعبیر «من یخشی» نشان میدهد تا یک نوع احساس مسؤولیت (خشیت و ترس) در آدمی نباشد، پذیرای حقایق نخواهد شد.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=3}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=3}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=3}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=3}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=3}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=3}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=3}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=3}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=3}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_2_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97756آیه 2 سوره طه2019-03-03T10:28:18Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ|سوره=20|آیه =2}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 2 <br />
|شماره بعدی = 3<br />
|شماره قبلی = 1<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
ما قرآن را از آن بر تو نازل نکردیم که (از کثرت عبادت خدا و جهد و کوشش در هدایت خلق) خویشتن را به رنج درافکنی.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به مشقت و زحمت افتی؛<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى،<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
قرآن را بر تو نازل نكردهايم كه در رنج افتى.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنی!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|We did not send down to you the Quran that you should be miserable,}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|We have not revealed the Quran to you that you may be unsuccessful.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|We have not revealed unto thee (Muhammad) this Qur'an that thou shouldst be distressed,}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|We have not sent down the Qur'an to thee to be (an occasion) for thy distress,}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
تشقى: شقاء به معنى تعب و رنج است، زمخشرى گويد: آن به معناى تعب مى آيد، لازم و متعدى به كار رفته است «لتشقى»: تا به زحمت بيافتى يا (تا خود را به زحمت بياندازى).<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref><br />
<br />
==نزول==<br />
<br />
'''شأن نزول آیات 1 و 2:'''<br />
<br />
«[[شیخ طوسى]]» گوید: مجاهد و قتادة گویند: این آیه بدان سبب نازل گردید که [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم زیاد خود را به تعب و سختى مى انداخت و شبها به [[نماز شب]] مى پرداخت.<ref> صاحب تفسیر البرهان از محمد بن یعقوب کلینى او بعد از سه واسطه از ابوبصیر و او از [[امام صادق]] علیهالسلام نقل نماید که پیامبر شبى را که نوبت عائشه بود نزد وى رفت و به عبادت پرداخت. عائشه گفت: یا رسول اللّه تعب و سختى را در [[عبادت]] به خود راه مده زیرا خداوند تو را مورد آمرزش و غفران خود قرار داده است. پیامبر فرمود: اى عائشه آیا نباید از براى خداى خودم بنده شکور و سپاسگذارى باشم؟ سپس گوید: پیامبر از شدت خستگى و تعب پاشنه پاى خود را بلند میکرد و بر روى انگشتان پا مى ایستاد تا رفع خستگى نماید سپس این آیات نازل گردید و نیز در تفسیر على بن ابراهیم بعد از سه واسطه از ابوبصیر و او از امامین همامین [[امام باقر|باقر]] و [[امام صادق|صادق]] علیهماالسلام روایت کند که فرمودند: پیامبر گاهى از اوقات از شدت خستگى بر روى انگشتان پاى خود مى ایستاد و این کار را ادامه میداد تا این که پاهاى او متورم گردید و خداوند این آیات را بر او نازل نمود، طبرسى صاحب مجمع البیان گوید: چنین روایت شده که پیامبر گاهى در [[نماز]] یک پاى خود را بلند میکرد و با پاى دیگر مى ایستاد تا بدین وسیله خستگى و سختى را از خود رفع نماید سپس این آیات نازل گردید چنان که از امام صادق علیهالسلام نیز روایت شده است و نیز گوید: پیامبر تمام شب را به نماز مى پرداخت و البته این زحمات قبل از وجوب فرائض یومیه بوده است.</ref><ref> ابن مردویه در تفسیر خود از ابن عباس و عبدالله بن حمید نیز در تفسیر خود از ربیع بن انس و باز ابن مردویه در تفسیر خود از طریق عوفى از ابن عباس مشقت در [[عبادت]] را براى رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده اند و در نحوه به زحمت انداختن پیامبر خویشتن را اختلاف نموده اند. صاحب کشف الاسرار از مغیرة بن شعبه نقل کند که پیامبر به قدرى نماز میخواند که پاهاى وى متورم شده بود و نیز گوید گاهى به یک پاى مى ایستاد و نماز میخواند.</ref><br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
سیمای سورهى طه<br />
<br />
سوره طه با يكصد وسى وپنج آيه، از سورههاى مكّى است و محتواى آن نيز همانند ديگر سورههاى مكّى، بيشتر سخن از مبدأ و معاد مىباشد.<br />
<br />
اين سوره، اوّلين سورهاى است كه ماجراى حضرت موسى عليه السلام را به تفصيل بيان نموده و حدود هشتاد آيه را بدان اختصاص داده است. بخشى از آن نيز در مورد عظمت قرآن و صفات خداوند و بخشى در ارتباط با سرگذشت آدم و حوّا و وسوسه شيطان است و در پايان اندرزهاى بيدار كنندهاى را بيان مىدارد.<br />
<br />
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: كسى كه به تلاوت سورهى طه مداومت كند، محبوب خداوند بوده و در روز قيامت، نامهى عمل او را به دست راستش خواهند داد. «1»<br />
<br />
«1». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 320<br />
<br />
<br />
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ<br />
<br />
به نام خداوند بخشنده مهربان.<br />
<br />
طه «1» <br />
<br />
طاها.<br />
<br />
ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى «2»<br />
<br />
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به زحمت و مشقت بيفتى.<br />
<br />
إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى «3»<br />
<br />
مگر آنكه مايهى تذكّر و يادآورى باشد براى كسى كه (از خدا) مىترسد.<br />
<br />
تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى «4»<br />
<br />
از جانب كسى كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده، نازل شده است.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
براى حروف مقطّعهى «طه» معانى و تعبيرهاى مختلفى بيان شده است؛ از جمله آن كه نام خدا يا كلمه سوگند و يا نام پيامبر است. «1» چنانكه اهلبيت پيامبر را «آل طاها» يا حضرت على عليه السلام را «طه» «2» و در دعاى ندبه امام زمان عليه السلام را «يابن طه» مىخوانيم. به هر حال اين حروف زايد وبدون معنا نيست، و در طول زمان زيادى كه از نزول قرآن مىگذرد وبا وجود دشمنان زبانشناس بسيار، تاكنون هيچگونه ايراد وخدشه قابل تأمّلى دراين مورد وارد نشده است. «3»<br />
<br />
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به خاطر عشق و سوز و تعهّد در انجام وظيفه، بىتاب مىشد، «لِتَشْقى» تا<br />
<br />
«1». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
«2». بحار، ج 97، ص 375.<br />
<br />
«3». تفسير نمونه.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 321<br />
<br />
جايى كه در انجام تكليف، پاهاى حضرت متورم و رنگ مباركش زرد شده بود. «1»<br />
<br />
«تنزيل» به معناى نزول تدريجى است، يعنى قرآن در مدّت 23 سال ودر حوادث و مناسبتهاى گوناگون، نازل گرديده است و اين با نزول دفعى قرآن در شب قدر بر قلب مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله منافاتى ندارد.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- وحى الهى براى ايجاد رنج و زحمت نازل نشده است. ما أَنْزَلْنا ... لِتَشْقى<br />
<br />
2- در انجام تكاليف دينى، تحمّل مشقّتهاى طاقتفرسا لازم نيست. ما أَنْزَلْنا ... لِتَشْقى<br />
<br />
3- انسان فطرتاً داراى باورهايى است، ولى چون از آنها غافل مىشود نياز به تذكّر دارد. «تَذْكِرَةً»<br />
<br />
4- تقوى و علم و خشيت با يكديگر ملازمند. «2» «تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى»<br />
<br />
5- براى رشد مناسب، تنها كمال مربّى و مبلّغ كافى نيست، بايد زمينهى پذيرش نيز فراهم باشد. «لِمَنْ يَخْشى» چنانكه براى برداشت محصول خوب، بذر خوب، زمين مناسب و مراقبت لازم است.<br />
<br />
6- احساس مسئوليّت مقدّمه پندپذيرى است. «تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى»<br />
<br />
7- وظيفهى پيامبر تذكّر است نه اجبار مردم بر پذيرش. «إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى»<br />
<br />
8- تشريع و تكوين، هر دو از يك منبع هستند و قوانين آنها با يكديگر مطابقت دارد. «تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ»<br />
<br />
9- آفريدگار آسمانهاى با عظمت، اگر سخنى بگويد آن سخن، بسيار مهمّ است. تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ ... السَّماواتِ الْعُلى ... (كلام الامير امير الكلام)<br />
<br />
«1». تفسير صافى.<br />
<br />
«2». چنانكه در آيات ديگر مىخوانيم: «تذكرة للمتّقين» حاقّه، 48، «انّما يخشى اللّه من عباده العلماء» فاطر، 28.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 322}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى «2»<br />
<br />
شأن نزول: در احتجاج از حضرت امير المؤمنين: قال لقد قام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عشر سنين على اطراف اصابعه حتّى تورّمت قد ماه و اصفر وجهه يقوم اللّيل اجمع حتّى عوتب فى ذلك فقال اللّه: «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى» بل لتسعدّ به. «5» فرمود: هر آينه بتحقيق رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ده سال بر سر انگشتان ايستاد تا پاهاى مباركش ورم و رنگ پوستش زرد شد، تمام شب را قيام مىنمود تا به زحمت افتاد در آن؛ آيه شريفه نازل شد. طه:<br />
<br />
ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى: ما نفرستاديم بر تو قرآن را تا در رنج و زحمت افتى بلكه براى آنكه سعادت يابى به آن.<br />
<br />
على بن ابراهيم قمى- از حضرت باقر و صادق عليهما السلام فرمودند:<br />
<br />
هرگاه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نماز مىگزارد، بر انگشتان مىايستاد تا اينكه پاى مباركش ورم كرد. پس نازل فرمود خداوند تبارك و تعالى طه به لغت<br />
<br />
«1» تفسير برهان، ج 3، ص 28.<br />
<br />
«2» سوره احزاب، آيه 33.<br />
<br />
«3» تفسير برهان، ج 3، ص 29 بنقل از تفسير ثعلبى.<br />
<br />
«4» تفسير كبير فخر رازى، چاپ دار الطباعة العامرة، ج 6، ص 2.<br />
<br />
«5» تفسير برهان، ج 3، ص 29 بنقل از احتجاج طبرسى.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 240<br />
<br />
طى: يا محمد، نازل نفرموديم بر تو قرآن را تا خود را به رنج و زحمت اندازى و خواب را از خود بازدارى. «1»<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ<br />
<br />
طه «1» ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى «2» إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى «3» تَنْزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى «4»<br />
<br />
الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى «5» لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى «6» وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى «7» اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى «8»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
اى طالب حقّ و هادى خلق<br />
<br />
نفرستاديم بر تو قرآن را براى آنكه در رنج افتى<br />
<br />
ولى فرستاديم آنرا براى پند دادن تو كسى را كه ميترسد<br />
<br />
فرستادنى از جانب آنكه آفريد زمين و آسمانهاى بلند را<br />
<br />
خداوند بخشندهاى كه بر عرش مستولى است<br />
<br />
مر او را است آنچه در آسمانها است و آنچه در زمين است و آنچه در ميان آن دو است و آنچه در زير خاك نمناك است<br />
<br />
و اگر آشكار كنى گفتار را پس همانا او ميداند پوشيده و پوشيدهتر را<br />
<br />
خداوند نيست خدائى مگر او مر او را است نامهاى نيكو.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
در اوّل سوره بقره شرحى راجع بفواتح السّور گذشت و اينجا از امام صادق عليه السّلام در معانى الاخبار نقل نموده كه امّا طه پس اسمى است از اسماء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و معناى آن اى طالب حقّ و هادى بسوى او است و قمّى ره از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وقتى نماز ميخواند بانگشتان پا تكيه ميفرمود تا ورم كرد پس خداوند تعالى نازل فرمود طه بلغت طى اى محمّد نفرستاديم تا آخر آيه و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه يكى از شبهائى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزد عايشه بود عرض كرد يا رسول اللّه چرا خودت را بتعب مىاندازى با آنكه خداوند گناهان گذشته و آينده تو را بخشيده فرمود آيا نباشم بنده شكر گذارى و آنحضرت بر اطراف انگشتان پايش مىايستاد پس اين آيه نازل شد و در احتجاج<br />
<br />
جلد 3 صفحه 498<br />
<br />
از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت ده سال بر اين امر مداومت داشت تا قدمهايش ورم كرد و رويش زرد شد چون تمام شب را قيام ميفرمود تا خداوند عتاب فرمود او را باين امر و فرمود طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى بل لتسعد به فيض ره هم در تفسير لتشقى بل لتسعد نقل فرموده و از اينجا بنظر ميرسد كه مراد شقاوت مقابل با سعادت است نه تعب و رنج كه گفتهاند در اين لفظ شايع است مگر آنكه مراد از تفسير، بيان نكته عدول از لتتعب به لتشقى در كلام الهى باشد كه خواستهاند بفرمايند اينكه خداوند لتشقى فرموده با آنكه مراد لتتعب است براى اشاره بآنستكه مقصود از انزال سعادت آنحضرت است نه مشقّت و تعب در هر حال مقصود از انزال قرآن نيست مگر آنكه تذكر دهد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كسانى را كه در دلشان ترس خداوند جا دارد و قبول نصيحت و اندرز مينمايند بمصالح و مفاسد امورشان شايد متذكر شوند و بسعادت دنيا و آخرت برسند و نازل شده است قرآن نازل شدنى از جانب خداوند عالم قادرى كه خلق فرمود زمين و آسمانها را كه هر يك عليا هستند چون على جمع عليا است بمعناى بلند و با رفعت و از اينجا مقام قرآن معلوم ميشود كه از جانب چنين خالق عظيم الشأنى و از چنين مقام رفيعى نازل شده است و ظاهرا الرحمن خبر مبتداء محذوف باشد يعنى هو الرحمن و على العرش استوى خبر بعد از خبر و محتمل است الرّحمن مبتداء باشد و ما بعد آن خبر و استوى بمعناى استيلاء و احاطه و احتواء بر ملك است چنانچه در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و در سوره اعراف ذيل آيه إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ بيان مفصّلى نافع در اينمقام ايراد گرديد و تكرار نميشود و هيچ يك از موجودات عرشى و فرشى از ثرى تا ثريّا بيرون از احاطه علم و قدرت و ملك و سلطنت خداوند نيست حتّى چيزهائى كه در زير خاك نمناك و قعر زمين كه بآب ميرسد پنهان است از قبيل گنج و معدن و موجودات جاندار و بىجان همه در حيطه تصرف و احاطه علميّه الهيّه است در خصال از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه اين آيه را تلاوت كرد و فرمود هر چيزى مستقرّ برثرى است و ثرى با قدرت است و قدرت هر چيزى را نگهدارى ميكند و از روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام مستفاد ميشود كه زمين و همه موجودات بعد از آن كه هر يك بر ديگرى مستقرند برثرى استقرار دارند<br />
<br />
جلد 3 صفحه 499<br />
<br />
و آنجا علم علماء ختم ميشود و مساوى است علم خداوند بگفتار بلند و آهسته و كردار آشكار و پنهان و ميداند سرّ مكنون در نفس و آنچه را از خاطر بگذرد و فراموش گردد چنانچه در تفسير سرّ و اخفى در معانى از امام صادق و در مجمع از آنحضرت و امام باقر عليهما السلام نقل شده است پس لازم نيست خداوند را بلند خواند آهسته هم اگر بخوانند آنرا ميشنود و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند نود و نه اسم دارد كه هر كس آنها را احصاء نمايد داخل بهشت ميشود و همه اسماء خداوند خوب است چون دلالت بر صفات كمال و جمال و جلال دارد و ظاهرا مراد از احصاء آنها اتّصاف بآن صفات است كه البته موجب بهشت است و محتمل است مراد معرفت خداوند بآن صفات باشد كه مقدمه و موجب دخول در بهشت خواهد بود چنانچه در مجمع روايت نموده كه كسيكه از روى اخلاص بگويد لا اله الا اللّه داخل بهشت ميشود چه رسد بآنكه معتقد بسائر صفات هم باشد و خداوند را ثنا نمايد و حسنى چون مؤنث است صفت جماعت ميشود آورد لازم نيست بصيغه جمع باشد براى مطابقه با اسماء كه مؤنث است ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
ما أَنزَلنا عَلَيكَ القُرآنَ لِتَشقي «2»<br />
<br />
ما نازل نكرديم بر تو قرآن را که خود را بمشقّت و زحمت بيندازي گفتند مشقت حضرت رسالت اينکه بود که تمام شب را سر پا ميايستاد و عبادت ميكرد مشقّت حضرتش منحصر باين نبود عمده مشقّت حضرت طلب ايمان مشركين بود حتّي آنچه باو اذيّت ميكردند نفرين نميكرد بلكه در حق آنها دعا ميكرد<br />
<br />
(اللّهم اهد قومي فانّهم لا يعلمون)<br />
<br />
که آيات شريفه در اينکه باب نازل شد (أَ فَأَنتَ تُسمِعُ الصُّمَّ أَو تَهدِي العُميَ وَ مَن كانَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ) زخرف آيه 39.<br />
<br />
(فَإِنَّكَ لا تُسمِعُ المَوتي وَ لا تُسمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا مُدبِرِينَ) (وَ ما أَنتَ بِهادِ العُميِ عَن ضَلالَتِهِم الآية) روم آيه 51 و 52 (أَ فَأَنتَ تُسمِعُ الصُّمَّ وَ لَو كانُوا لا يَعقِلُونَ) (أَ فَأَنتَ تَهدِي العُميَ وَ لَو كانُوا لا يُبصِرُونَ) يونس آيه 42 و 43 (وَ لا تَحزَن عَلَيهِم) حجر آيه 88 (وَ لا تَحزَن عَلَيهِم وَ لا تَكُ فِي ضَيقٍ مِمّا يَمكُرُونَ) نحل آيه 128 و در سوره نمل همين آيه بعبارت و لا تكن ذكر شده آيه 72 إلي غير ذلک از آيات لذا ميفرمايد:<br />
<br />
(ما أَنزَلنا عَلَيكَ القُرآنَ لِتَشقي) بلكه ترا برسالت فرستاديم و قرآن را بر تو نازل كرديم که تبليغ كني و اقامه معجزه و تلاوت قرآن بر آنها که حجّت بر آنها تمام كني هر که قابل هدايت است خداوند او را هدايت ميفرمايد و هر که قابليت ندارد بر شقاوتش افزوده ميشود (وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا البَلاغُ) حافظ وظيفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنيد يا شنيد (وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 4<br />
<br />
شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلّا خَساراً) اسري آيه 84 (و لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنهُم ما أُنزِلَ إِلَيكَ مِن رَبِّكَ طُغياناً وَ كُفراً فَلا تَأسَ عَلَي القَومِ الكافِرِينَ) مائده آيه 72.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
اشاره<br />
<br />
(آیه 2)<br />
<br />
شأن نزول: <br />
<br />
پیامبر (ص) بعد از نزول وحی و قرآن، بسیار عبادت میکرد، مخصوصا ایستاده به عبادت مشغول میشد، آنقدر که پاهای او متورم میگردید- آیه نازل شد و به پیامبر دستور داد که این همه رنج و ناراحتی بر خود تحمیل نکن.<br />
<br />
تفسیر: <br />
<br />
در این آیه روی سخن را به پیامبر کرده، میفرماید: «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنی» (ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی).<br />
<br />
درست است که عبادت از بهترین کارهاست، ولی هر کار حسابی دارد، نباید آن قدر بر خود تحمیل کنی که پاهایت متورم گردد و نیرویت برای تبلیغ و جهاد کم شود.<br />
<br />
ج3، ص111<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=2}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=2}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=2}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=2}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=2}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=2}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=2}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=2}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=2}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
* محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه.<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]<br />
[[رده:آیات دارای شان نزول]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_1_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87&diff=97755آیه 1 سوره طه2019-03-03T10:27:53Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ طه|سوره=20|آیه =1}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 1 <br />
|شماره بعدی = 2<br />
|شماره قبلی = 1<br />
|سوره= طه<br />
|شماره سوره= 20<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
طه (ای مشتاق حق و هادی خلق).<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
طه<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
طه.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
طا، ها.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
طه<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Ta Ha!}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Ta Ha.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Ta. Ha.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Ta-Ha.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
طه: در زمينه حروف مقطعه در اول سوره اعراف بحث مفصلى آورده ايم به آنجا رجوع شود، <br />
زمخشرى گويد: ابو عمرو آن را با تفخيم طاء و اماله ها، ابن كثير با تفخيم هر دو،<br />
ديگران با اماله هر دو (طاها) خوانده اند. آن فقط يك بار در قرآن آمده است.<br />
<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref><br />
<br />
==نزول==<br />
<br />
'''شأن نزول آیات 1 و 2:'''<br />
<br />
«[[شیخ طوسى]]» گوید: مجاهد و قتادة گویند: این آیه بدان سبب نازل گردید که [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم زیاد خود را به تعب و سختى مى انداخت و شبها به [[نماز شب]] مى پرداخت.<ref> صاحب تفسیر البرهان از محمد بن یعقوب کلینى او بعد از سه واسطه از ابوبصیر و او از [[امام صادق]] علیهالسلام نقل نماید که پیامبر شبى را که نوبت عائشه بود نزد وى رفت و به عبادت پرداخت. عائشه گفت: یا رسول اللّه تعب و سختى را در [[عبادت]] به خود راه مده زیرا خداوند تو را مورد آمرزش و غفران خود قرار داده است. پیامبر فرمود: اى عائشه آیا نباید از براى خداى خودم بنده شکور و سپاسگذارى باشم؟ سپس گوید: پیامبر از شدت خستگى و تعب پاشنه پاى خود را بلند میکرد و بر روى انگشتان پا مى ایستاد تا رفع خستگى نماید سپس این آیات نازل گردید و نیز در تفسیر على بن ابراهیم بعد از سه واسطه از ابوبصیر و او از امامین همامین [[امام باقر|باقر]] و [[امام صادق|صادق]] علیهماالسلام روایت کند که فرمودند: پیامبر گاهى از اوقات از شدت خستگى بر روى انگشتان پاى خود مى ایستاد و این کار را ادامه میداد تا این که پاهاى او متورم گردید و خداوند این آیات را بر او نازل نمود، طبرسى صاحب مجمع البیان گوید: چنین روایت شده که پیامبر گاهى در [[نماز]] یک پاى خود را بلند میکرد و با پاى دیگر مى ایستاد تا بدین وسیله خستگى و سختى را از خود رفع نماید سپس این آیات نازل گردید چنان که از امام صادق علیهالسلام نیز روایت شده است و نیز گوید: پیامبر تمام شب را به نماز مى پرداخت و البته این زحمات قبل از وجوب فرائض یومیه بوده است.</ref><ref> ابن مردویه در تفسیر خود از ابن عباس و عبدالله بن حمید نیز در تفسیر خود از ربیع بن انس و باز ابن مردویه در تفسیر خود از طریق عوفى از ابن عباس مشقت در [[عبادت]] را براى رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده اند و در نحوه به زحمت انداختن پیامبر خویشتن را اختلاف نموده اند. صاحب کشف الاسرار از مغیرة بن شعبه نقل کند که پیامبر به قدرى نماز میخواند که پاهاى وى متورم شده بود و نیز گوید گاهى به یک پاى مى ایستاد و نماز میخواند.</ref><br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
سیمای سورهى طه<br />
<br />
سوره طه با يكصد وسى وپنج آيه، از سورههاى مكّى است و محتواى آن نيز همانند ديگر سورههاى مكّى، بيشتر سخن از مبدأ و معاد مىباشد.<br />
<br />
اين سوره، اوّلين سورهاى است كه ماجراى حضرت موسى عليه السلام را به تفصيل بيان نموده و حدود هشتاد آيه را بدان اختصاص داده است. بخشى از آن نيز در مورد عظمت قرآن و صفات خداوند و بخشى در ارتباط با سرگذشت آدم و حوّا و وسوسه شيطان است و در پايان اندرزهاى بيدار كنندهاى را بيان مىدارد.<br />
<br />
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: كسى كه به تلاوت سورهى طه مداومت كند، محبوب خداوند بوده و در روز قيامت، نامهى عمل او را به دست راستش خواهند داد. «1»<br />
<br />
«1». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 320<br />
<br />
<br />
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ<br />
<br />
به نام خداوند بخشنده مهربان.<br />
<br />
طه «1» <br />
<br />
طاها.<br />
<br />
ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى «2»<br />
<br />
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به زحمت و مشقت بيفتى.<br />
<br />
إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى «3»<br />
<br />
مگر آنكه مايهى تذكّر و يادآورى باشد براى كسى كه (از خدا) مىترسد.<br />
<br />
تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى «4»<br />
<br />
از جانب كسى كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده، نازل شده است.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
براى حروف مقطّعهى «طه» معانى و تعبيرهاى مختلفى بيان شده است؛ از جمله آن كه نام خدا يا كلمه سوگند و يا نام پيامبر است. «1» چنانكه اهلبيت پيامبر را «آل طاها» يا حضرت على عليه السلام را «طه» «2» و در دعاى ندبه امام زمان عليه السلام را «يابن طه» مىخوانيم. به هر حال اين حروف زايد وبدون معنا نيست، و در طول زمان زيادى كه از نزول قرآن مىگذرد وبا وجود دشمنان زبانشناس بسيار، تاكنون هيچگونه ايراد وخدشه قابل تأمّلى دراين مورد وارد نشده است. «3»<br />
<br />
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به خاطر عشق و سوز و تعهّد در انجام وظيفه، بىتاب مىشد، «لِتَشْقى» تا<br />
<br />
«1». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
«2». بحار، ج 97، ص 375.<br />
<br />
«3». تفسير نمونه.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 321<br />
<br />
جايى كه در انجام تكليف، پاهاى حضرت متورم و رنگ مباركش زرد شده بود. «1»<br />
<br />
«تنزيل» به معناى نزول تدريجى است، يعنى قرآن در مدّت 23 سال ودر حوادث و مناسبتهاى گوناگون، نازل گرديده است و اين با نزول دفعى قرآن در شب قدر بر قلب مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله منافاتى ندارد.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- وحى الهى براى ايجاد رنج و زحمت نازل نشده است. ما أَنْزَلْنا ... لِتَشْقى<br />
<br />
2- در انجام تكاليف دينى، تحمّل مشقّتهاى طاقتفرسا لازم نيست. ما أَنْزَلْنا ... لِتَشْقى<br />
<br />
3- انسان فطرتاً داراى باورهايى است، ولى چون از آنها غافل مىشود نياز به تذكّر دارد. «تَذْكِرَةً»<br />
<br />
4- تقوى و علم و خشيت با يكديگر ملازمند. «2» «تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى»<br />
<br />
5- براى رشد مناسب، تنها كمال مربّى و مبلّغ كافى نيست، بايد زمينهى پذيرش نيز فراهم باشد. «لِمَنْ يَخْشى» چنانكه براى برداشت محصول خوب، بذر خوب، زمين مناسب و مراقبت لازم است.<br />
<br />
6- احساس مسئوليّت مقدّمه پندپذيرى است. «تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى»<br />
<br />
7- وظيفهى پيامبر تذكّر است نه اجبار مردم بر پذيرش. «إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى»<br />
<br />
8- تشريع و تكوين، هر دو از يك منبع هستند و قوانين آنها با يكديگر مطابقت دارد. «تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ»<br />
<br />
9- آفريدگار آسمانهاى با عظمت، اگر سخنى بگويد آن سخن، بسيار مهمّ است. تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ ... السَّماواتِ الْعُلى ... (كلام الامير امير الكلام)<br />
<br />
«1». تفسير صافى.<br />
<br />
«2». چنانكه در آيات ديگر مىخوانيم: «تذكرة للمتّقين» حاقّه، 48، «انّما يخشى اللّه من عباده العلماء» فاطر، 28.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 322<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ<br />
<br />
طه «1»<br />
<br />
طه: مفسرين را در بيان آن اقوال بسيار است و آنچه احاديث آل عصمت و طهارت در آن وارد شده دو وجه است:<br />
<br />
اول- آنكه اسمى است از اسماء پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله. چنانچه در تفسير برهان- از كلبى كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: اى كلبى، چند اسم براى حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله در قرآن است؟ عرض كردم: دو يا سه اسم. پس فرمود: اى كلبى، براى آن حضرت ده اسم است: محمد، احمد، عبد اللّه، طه، يس، ن، قلم، مدثر، مزمل، ذكر؛ و آيات شريفه هر يك را بيان، و فرمود: مائيم اهل ذكر، سؤال كن اى كلبى از هر چه خواهى. پس كلبى گفت: قسم به خدا فراموش نمودم تمام قرآن را و حفظ ندارم حرفى از آن را تا<br />
<br />
«1» سوره جمعه، آيه 5.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 239<br />
<br />
بپرسم. معنى «طه» را در حديث ديگر، سفيان بن سعيد ثورى از حضرت صادق عليه السلام سؤال كند، حضرت فرمايد: يعنى اى طالب حق و هادى به آن. «1» وجه دوم- در تفسير ثعلبى و تفسير برهان از حضرت صادق: «طه» طهارت اهل بيت. «ه» هدايت ايشان، بعد تلاوت فرمود: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً «2»» «3». فخر رازى اين حديث را در تفسير خود به طريق حكايت از حضرت صادق عليه السلام نقل نموده. «4»<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ<br />
<br />
طه «1» ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى «2» إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى «3» تَنْزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى «4»<br />
<br />
الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى «5» لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى «6» وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى «7» اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى «8»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
اى طالب حقّ و هادى خلق<br />
<br />
نفرستاديم بر تو قرآن را براى آنكه در رنج افتى<br />
<br />
ولى فرستاديم آنرا براى پند دادن تو كسى را كه ميترسد<br />
<br />
فرستادنى از جانب آنكه آفريد زمين و آسمانهاى بلند را<br />
<br />
خداوند بخشندهاى كه بر عرش مستولى است<br />
<br />
مر او را است آنچه در آسمانها است و آنچه در زمين است و آنچه در ميان آن دو است و آنچه در زير خاك نمناك است<br />
<br />
و اگر آشكار كنى گفتار را پس همانا او ميداند پوشيده و پوشيدهتر را<br />
<br />
خداوند نيست خدائى مگر او مر او را است نامهاى نيكو.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
در اوّل سوره بقره شرحى راجع بفواتح السّور گذشت و اينجا از امام صادق عليه السّلام در معانى الاخبار نقل نموده كه امّا طه پس اسمى است از اسماء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و معناى آن اى طالب حقّ و هادى بسوى او است و قمّى ره از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وقتى نماز ميخواند بانگشتان پا تكيه ميفرمود تا ورم كرد پس خداوند تعالى نازل فرمود طه بلغت طى اى محمّد نفرستاديم تا آخر آيه و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه يكى از شبهائى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزد عايشه بود عرض كرد يا رسول اللّه چرا خودت را بتعب مىاندازى با آنكه خداوند گناهان گذشته و آينده تو را بخشيده فرمود آيا نباشم بنده شكر گذارى و آنحضرت بر اطراف انگشتان پايش مىايستاد پس اين آيه نازل شد و در احتجاج<br />
<br />
جلد 3 صفحه 498<br />
<br />
از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت ده سال بر اين امر مداومت داشت تا قدمهايش ورم كرد و رويش زرد شد چون تمام شب را قيام ميفرمود تا خداوند عتاب فرمود او را باين امر و فرمود طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى بل لتسعد به فيض ره هم در تفسير لتشقى بل لتسعد نقل فرموده و از اينجا بنظر ميرسد كه مراد شقاوت مقابل با سعادت است نه تعب و رنج كه گفتهاند در اين لفظ شايع است مگر آنكه مراد از تفسير، بيان نكته عدول از لتتعب به لتشقى در كلام الهى باشد كه خواستهاند بفرمايند اينكه خداوند لتشقى فرموده با آنكه مراد لتتعب است براى اشاره بآنستكه مقصود از انزال سعادت آنحضرت است نه مشقّت و تعب در هر حال مقصود از انزال قرآن نيست مگر آنكه تذكر دهد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كسانى را كه در دلشان ترس خداوند جا دارد و قبول نصيحت و اندرز مينمايند بمصالح و مفاسد امورشان شايد متذكر شوند و بسعادت دنيا و آخرت برسند و نازل شده است قرآن نازل شدنى از جانب خداوند عالم قادرى كه خلق فرمود زمين و آسمانها را كه هر يك عليا هستند چون على جمع عليا است بمعناى بلند و با رفعت و از اينجا مقام قرآن معلوم ميشود كه از جانب چنين خالق عظيم الشأنى و از چنين مقام رفيعى نازل شده است و ظاهرا الرحمن خبر مبتداء محذوف باشد يعنى هو الرحمن و على العرش استوى خبر بعد از خبر و محتمل است الرّحمن مبتداء باشد و ما بعد آن خبر و استوى بمعناى استيلاء و احاطه و احتواء بر ملك است چنانچه در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و در سوره اعراف ذيل آيه إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ بيان مفصّلى نافع در اينمقام ايراد گرديد و تكرار نميشود و هيچ يك از موجودات عرشى و فرشى از ثرى تا ثريّا بيرون از احاطه علم و قدرت و ملك و سلطنت خداوند نيست حتّى چيزهائى كه در زير خاك نمناك و قعر زمين كه بآب ميرسد پنهان است از قبيل گنج و معدن و موجودات جاندار و بىجان همه در حيطه تصرف و احاطه علميّه الهيّه است در خصال از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه اين آيه را تلاوت كرد و فرمود هر چيزى مستقرّ برثرى است و ثرى با قدرت است و قدرت هر چيزى را نگهدارى ميكند و از روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام مستفاد ميشود كه زمين و همه موجودات بعد از آن كه هر يك بر ديگرى مستقرند برثرى استقرار دارند<br />
<br />
جلد 3 صفحه 499<br />
<br />
و آنجا علم علماء ختم ميشود و مساوى است علم خداوند بگفتار بلند و آهسته و كردار آشكار و پنهان و ميداند سرّ مكنون در نفس و آنچه را از خاطر بگذرد و فراموش گردد چنانچه در تفسير سرّ و اخفى در معانى از امام صادق و در مجمع از آنحضرت و امام باقر عليهما السلام نقل شده است پس لازم نيست خداوند را بلند خواند آهسته هم اگر بخوانند آنرا ميشنود و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند نود و نه اسم دارد كه هر كس آنها را احصاء نمايد داخل بهشت ميشود و همه اسماء خداوند خوب است چون دلالت بر صفات كمال و جمال و جلال دارد و ظاهرا مراد از احصاء آنها اتّصاف بآن صفات است كه البته موجب بهشت است و محتمل است مراد معرفت خداوند بآن صفات باشد كه مقدمه و موجب دخول در بهشت خواهد بود چنانچه در مجمع روايت نموده كه كسيكه از روى اخلاص بگويد لا اله الا اللّه داخل بهشت ميشود چه رسد بآنكه معتقد بسائر صفات هم باشد و خداوند را ثنا نمايد و حسنى چون مؤنث است صفت جماعت ميشود آورد لازم نيست بصيغه جمع باشد براى مطابقه با اسماء كه مؤنث است ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ<br />
<br />
طه «1»<br />
<br />
اما كلام در فضيلت آن اخبار بسياري از طرق عامّه و خاصّه داريم از جمله آنها خبريست که صدوق مسندا از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرموده:<br />
<br />
(لا تدعوا قراءة سورة طه فان اللّه يحبّها و يحبّ من يقرئها و من ادمن قراءتها أعطاه اللّه يوم القيمة كتابه بيمينه و لم يحاسبه بما عمل في الاسلام و اعطي في الآخرة من الاجر حتّي يرضي).<br />
<br />
و در برهام از آن حضرت روايت كرده فرموده:<br />
<br />
(من كتبها و جعلها في خرقة حرير خضراء و راح إلي قوم يريد التزويج منهم تمّ له ذلک و وقع و ان قصد في صلاح قوم تمّ له ذلک و لم يخالفه أحد منهم و إن مشي بين عسكرين افترقا و لم يقاتلوا بعضهم بعضا و إذا شرب مائها المظلوم من السلطان و دخل علي من ظلمه من أيّ السلاطين زال عنه ظلمه بقدرة اللّه تعالي و خرج من عنده مسرورا و إذا اغتسلت بمائها من لا طولب لعرسها خطبت و سهل عرسها باذن اللّه).<br />
<br />
(طه) در اوّل سوره بقره گفتيم که اينکه حروف مقطّعه قرآن از متشابهات است.<br />
<br />
(وَ ما يَعلَمُ تَأوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي العِلمِ) آل عمران و لكن در برهان از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده مفصّلا که مفادش اينست که خداوند در قرآن اسامي پيامبر اكرم ذكر فرموده (محمّد احمد عبد اللّه طه يس ن و القلم مدّثر<br />
<br />
جلد 13 - صفحه 3<br />
<br />
مزمّل ذكر) اقول در قرآن و در اخبار اسامي ديگري هم براي آن حضرت هست رسول نبيّ خاتم النّبيّين حبيب اللّه امين اللّه صفوة اللّه صفيّ اللّه و غير اينها ولي در زيارت أمير المؤمنين دارد<br />
<br />
(السلام عليك يا طه و يس)<br />
<br />
و اولي اينست که ما واگذار كنيم علم آنها را بخاندان نبوّت و رسالت و از پيش خود تفسير برأي نكنيم.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 1)- باز در آغاز این سوره با حروف مقطعه، رو برو میشویم، که حسّ کنجکاوی انسان را بر میانگیزد «ط، ه» (طه).<br />
<br />
در حدیثی از امام صادق (ع) میخوانیم «طه» از اسامی پیامبر است و معنی آن یا طالب الحقّ، الهادی الیه «ای کسی که طالب حقی، و هدایت کننده به سوی آنی» است.<br />
<br />
«طه» مرکب از دو حرف رمزی است «طا» اشاره به «طالب الحقّ» و «ها» اشاره به «هادی الیه» میباشد، میدانیم استفاده از حروف رمزی و علایم اختصاری در زمان گذشته و حال، فراوان بوده است، مخصوصا در عصر ما بسیار مورد استفاده است.<br />
<br />
و کلمه «طه» مانند «یس» بر اثر گذشت زمان، تدریجا به صورت «اسم خاص» برای پیامبر اسلام (ص) در آمده است، تا آنجا که آل پیامبر (ص) را نیز «آل طه» میگویند، و از حضرت مهدی- عج- در دعای ندبه «یابن طه» تعبیر شده است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=1}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=1}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=1}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=1}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=1}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=1}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=1}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=1}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=1}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
* محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه.<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:آیات سوره طه]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]<br />
[[رده:آیات دارای شان نزول]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_88_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85&diff=97751آیه 88 سوره مریم2019-03-03T10:25:55Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا|سوره=19|آیه =88}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 88 <br />
|شماره بعدی = 89<br />
|شماره قبلی = 87<br />
|سوره= مریم<br />
|شماره سوره= 19<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و کافران گفتند که خدای رحمان فرزند برگرفته!<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و [مشرکان] گفتند: [خدای] رحمان برای خود فرزندی گرفته است.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و گفتند: «[خداى] رحمان فرزندى اختيار كرده است.»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
گفتند: خداى رحمان صاحب فرزندى است.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود برگزیده است».<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|They say, ‘The All-beneficent has taken a son!’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And they say: The Beneficent Allah has taken (to Himself) a son.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And they say: The Beneficent hath taken unto Himself a son.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|They say: "(Allah) Most Gracious has begotten a son!"}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«قالُوا»: مراد مسیحیان و یهودیان و مشرکان قریش است.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً «88»<br />
<br />
و (كفّار) گفتند: خداى رحمان (براى خود) فرزندى انتخاب كرده است.<br />
<br />
لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا «89»<br />
<br />
راستى، مطلب زشتى گفتيد.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
كلمهى «ادّ» به معناى منكر بزرگ و بسيار زشت است.<br />
<br />
اين آيه شامل گروههاى زيادى مىشود، از جمله:<br />
<br />
الف: مشركين، كه ملائكه را دختران خدا مىدانستند. «وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً» «1»<br />
<br />
ب: يهود، كه عُزير را فرزند خدا مىپنداشتند. «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ» «2»<br />
<br />
ج: نصارى، كه مسيح را فرزند خدا مىشمردند. «قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ» «3»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- اعتقاد به فرزند داشتن خدا، سخنى بىپايه وبسيار زشت است. وَلَداً ... شَيْئاً إِدًّا<br />
<br />
2- فرزند داشتن خدا نشانهى كمال نيست، بلكه مايهى نقص است. «شَيْئاً إِدًّا»<br />
<br />
«1». اسراء، 40.<br />
<br />
«2». توبه، 30.<br />
<br />
«3». توبه، 30.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 312<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (88)<br />
<br />
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً: و گفتند كفار از روى نادانى، فراگرفته خداوند رحمان فرزندى مانند ملائكه و عزير و عيسى.<br />
<br />
«1» تفسير برهان ج 3 ص 26 و 25 بنقل از كافى و تهذيب و من لا يحضره الفقيه.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 228<br />
<br />
حق تعالى به جهت مبالغه در ذم آنها و تسجيل بر ايشان بر جرئت بر اين قول قبيح و منكر، از غيبت به خطاب التفات نموده مىفرمايد:<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (83) فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (84) يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً (85) وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً (86) لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (87)<br />
<br />
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (88) لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا (89) تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (90) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (91) وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً (92)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
- آيا نديدى كه ما فرستاديم شيطانها را بر كافران كه بجنبانند آنها را جنباندنى<br />
<br />
پس شتاب مكن براى آنها جز اين نيست كه ميشماريم براى آنها<br />
<br />
جلد 3 صفحه 492<br />
<br />
شمردنى<br />
<br />
روز كه جمع كنيم پرهيزكاران را بسوى خداى بخشنده وارد شدگان<br />
<br />
و برانيم گناهكاران را بسوى جهنّم تشنگان<br />
<br />
مالك نميباشند شفاعت را مگر كسانيكه گرفتند نزد خداوند پيمانى<br />
<br />
و گفتند گرفت خداوند فرزندى<br />
<br />
بتحقيق آورديد چيز بسيار زشتى<br />
<br />
نزديك شد آسمانها پاره پاره شود از آن و شكافته گردد زمين و فرو ريزند كوهها و منهدم شوند منهدم شدنى<br />
<br />
براى آنكه خواندند براى خدا فرزند<br />
<br />
و سزاوار نيست از براى خداى بخشنده آنكه بگيرد فرزندى.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- وقتى كه اهل شرك و خلاف منغمر در شهوات و لذّات جسمانى شدند و خداوند بآنها مهلت داد و از اين مهلت سوء استفاده كردند و بر طغيان و سركشى خود افزودند خداوند مسلّط ميفرمايد بر آنها شياطين انسى و جنّى را كه تحريك كنند و برانند آنها را بجانب مقاصدشان مانند حيوانيكه صاحبش بسيخ يا چوب آنرا براند چون لفظ از بر اين قبيل تحريك اطلاق ميشود اگر چه اصلا بمعناى جنباندن است خلاصه آنكه كاملا ملك طلق شيطان ميشوند و مهارشان بدست او ميآيد چنانچه قمّى ره قريب باين معانى را نقل نموده و بنابراين معناى فرستادن خداوند همان دادن تسلط است بشياطين در اثر معصيت بسوء اختيار بندگان و لذا خداوند متعال به پيغمبر خود ميفرمايد تعجيل در هلاك و عذاب آنها منماى ما براى فرا رسيدن موعد ايّام مهلت آنها شماره ميكنيم و ميدانيم از عدد انفاس آنها معدودى بيش باقى نمانده چنانچه در كافى و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد تعداد انفاس است نه ايّام چون احصاء ايّام كار خلق است و احصاء انفاس شأن خالق و در نهج البلاغه است كه نفس مرد گام او است بسوى مرگ و نيز فرموده هر معدودى منقضى و هر متوقعى آينده است خلاصه آنكه در آتيه نزديكى از شرّ آنها راحت خواهى شد و خداوند محشور ميفرمايد اهل تقوى و پرهيزكارى را كه محبوب حقّند و اعمالشان مرضى او است بسوى رحمت واسعه خود مانند قوميكه وارد شوند از راه دور بر پادشاهى كه اميدوار نموده باشد ايشانرا بكرامت و انعام خود در حاليكه سوار باشند بر ناقههاى نجيب بهشتى كه ملائكه بامر خداوند بعد از بيرون آمدنشان از قبر براى استقبال و تشريفات ورودشان بمحشر حاضر نمودهاند با ساز و برگ تمام از طلا و ديبا و حرير بهشتى مزيّن به درّ و ياقوت<br />
<br />
جلد 3 صفحه 493<br />
<br />
و زبر جد پس پرواز كنند بسوى محشر هر يكنفر پرهيزكار با سه هزار ملك در هر يك از جلو و يمين و يسار يكهزار ملك كه با او باشند تا بدر بهشت برسند و از آنجا ببعد تشريفاتش مفصلتر است كه در روايت كافى از امام باقر عليه السّلام و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام ذكر شده و حقير بملاحظه اختصار نقل ننمودم و در مقابل ايشان خداوند سوق ميدهد گناهكاران را بسوى جهنّم مانند حيوانات تشنه كه در كنار آب ورود نمايند دسته جمع و پا برهنه و بعد معلوم شود كه آب نيست و آتش است و بر عطش آنها افزوده گردد و در ذيل حديث قمّى ره علاوه شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود و اللّه اى على پرهيزكارانى كه باين احترام وارد محشر ميشوند و خداوند در باره ايشان فرموده يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً شيعيان تواند و تو امام ايشانى چون در هر دو روايت راوى اصلى حديث امير المؤمنين عليه السّلام است كه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تفسير اين آيه را سؤال نموده و آنحضرت جواب فرموده بنحوى كه اجمالا بيان شد و دارا و واجد و مالك نميشوند احدى از اهل محشر شفاعت را كه از كسى بنمايند يا كسى در باره آنها بنمايد چون تلبّس بفعل يا بصدور فعل است از فاعل يا بوقوع آن بر مفعول و هيچ كس بهيچ عنوان قادر نيست متلبّس بشفاعت شود مگر داراى عهد ولايت امير المؤمنين و ائمه اطهار عليهم السلام باشد از جانب خدا چنانچه در كافى و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و در كافى و فقيه و تهذيب و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كسيكه وصيّت كامل نكند در هنگام مرگش مروّت او ناقص است و بعد از سؤال از كيفيّت آن دعاء مفصّلى تعليم فرمود كه در صافى و غيره مذكور است و از آن استفاده ميشود كه مراد از عهد الهى كه موجب تلبّس بشفاعت است در آخرت اعتراف بتمام عقائد حقّه است صريحا باصول و اجمالا بفروع در وقت ظهور امارات مرگ و از بعضى روايات استفاده ميشود محبوبيّت تجديد اين عهد در هر صبح و شام و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون قريش گفتند خداوند ملائكه را براى خود اولاد اناث قرار داده اين آيه در ردّ آنها نازل شد و بعضى ولدا بسكون لام كه جمع ولد است قرائت نمودهاند در هر حال پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مأمور شده كه در جواب آنها بفرمايد مرتكب بهتان عظيم<br />
<br />
جلد 3 صفحه 494<br />
<br />
و قول منكر شنيع فظيعى شديد كه نزديك شد آسمانها از اثر سوء آن شكافته و منشق و پاره پاره شود و نيز زمين منشقّ و متلاشى و متفرّق گردد و در اثر آن كوهها منهدم و ويران شود چون اگر اين اوضاع در عالم براى امرى روى دهد چيزى سزاوارتر از اين بهتان بزرگ نيست و كلمه هدّا يا مفعول مطلق است براى فعل مقدّر كه تهدّ باشد يا مفعول له است براى تخرّ يعنى تخرّ الجبال و تهدّ هدّا يا تخرّ الجبال للهدّ و همه اين انقلابات براى آنستكه قرار داد فرقى از قبيل يهود و نصارى و قريش كه قبلا ذكر شد براى خداوند اولاد و سزاوار نيست براى خدا كه كسى را اولاد خود قرار دهد و هر چه براى خدا سزاوار نباشد صدورش از حقّ محال است چون خداوند مثل و مانند و شبيه و عديل و نظير ندارد و محتاج نيست و از هر عيب و نقصى منزّه و مبرّى است ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحمنُ وَلَداً (88)<br />
<br />
و گفتند خداوند رحمان اخذ ولد كرده، اينکه جمله شامل تمام مشركين و يهود و نصاري و غير اينها ميشود، زيرا مشركين ملائكه را دختران خدا گفتند، يهود آدم را إبن اللّه گفتند. نصاري عيسي را إبن اللّه دانستند. بني اسرائيل و اهل كتاب گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستيم و به تمام اينها در قرآن مجيد بيان شده.<br />
<br />
أَ فَأَصفاكُم رَبُّكُم بِالبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ المَلائِكَةِ إِناثاً اسري آيه 42- فَاستَفتِهِم أَ لِرَبِّكَ البَناتُ وَ لَهُمُ البَنُونَ أَم خَلَقنَا المَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُم شاهِدُونَ صافات آيه 149 و غير اينها از آيات، و اما اهل كتاب. وَ قالَتِ اليَهُودُ عُزَيرٌ ابنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصاري المَسِيحُ ابنُ اللّهِ توبه آيه 30 وَ قالَتِ اليَهُودُ وَ النَّصاري نَحنُ أَبناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ مائده آيه 21 چون در اينکه تورية رايج آدم را<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 488<br />
<br />
إبن اللّه دانسته.<br />
<br />
و بالجمله اينها از حيث معرفة اللّه از جهات بسياري ناقص هستند.<br />
<br />
1- خدا را جسم ميدانند و در بهشت آمد براي تفريح و آدم و حوي چون عريان بودند و از شجره عقل اكل نموده بودند و شعور پيدا كرده بودند رفتند مخفي شدند در عقب درختي که خدا آنها را نبيند، خدا فهميد به ملائكه فرمود اينها از شجره عقل تناول كردند و عقل پيدا كردند فردا ميروند و از درخت حيات تناول ميكنند و يك خداي ميشوند مثل ما، و يك شمشير آتش بار دور درخت حيات قرار داد و به ملائكه فرمود آنها را از بهشت بيرون كنند.<br />
<br />
2- خدا را جاهل ميدانند که خبر نداشت که آنها از درخت عقل تناول كرده پس از مخفي شدن آنها خبردار شد.<br />
<br />
3- خدا را عاجز ميدانند که اگر از درخت حيات تناول كنند يكي مي شوند مثل ما.<br />
<br />
4- مشرك ميشوند که مثل بر خدا قائلند.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 88)- خدا و فرزند داشتن! از آنجا که در آیات پیشین سخن از شرک و پایان کار مشرکان بود، در پایان بحث به یکی از شاخههای شرک یعنی، اعتقاد به وجود فرزند برای خدا اشاره کرده، و زشتی این سخن را با قاطعترین بیان باز گو میکند «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندی برای خود انتخاب کرده»! (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).<br />
<br />
نه تنها مسیحیان عقیده داشتند حضرت «مسیح»، فرزند حقیقی خداست که یهودیان نیز در باره «عزیر» و بت پرستان در باره «فرشتگان» چنین اعتقادɠداشتند و آنها را دختران خدا میپنداشتند.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=19 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=19 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=19 |آیه=88}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=19 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=19 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=19 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=19 |آیه=88}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره مریم]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_87_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85&diff=97750آیه 87 سوره مریم2019-03-03T10:25:33Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَٰنِ عَهْدًا|سوره=19|آیه =87}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 87 <br />
|شماره بعدی = 88<br />
|شماره قبلی = 86<br />
|سوره= مریم<br />
|شماره سوره= 19<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
در آن روز هیچ کس مالک شفاعت نباشد مگر کسی که (به پرستش حق) از خدای مهربان عهدنامه (توحید کامل و شفاعت) دریافته است.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
[شفیعان در آن روز] قدرت بر شفاعت ندارند مگر کسانی [مانند پیامبران، امامان، فرشتگان و اولیا] که از نزد [خدای] رحمان، پیمانی [بر اذن شفاعت] گرفته باشند.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
[آنان] اختيار شفاعت را ندارند، جز آن كس كه از جانب [خداى] رحمان پيمانى گرفته است.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
از شفاعت بىنصيبند، مگر آن كس كه با خداى رحمان پيمانى بسته باشد.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسی که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانی دارد.<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|no one will have the power to intercede [with Allah], except for him who has taken a covenant with the All-beneficent.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|They shall not control intercession, save he who has made a covenant with the Beneficent Allah.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|They will have no power of intercession, save him who hath made a covenant with his Lord.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|None shall have the power of intercession, but such a one as has received permission (or promise) from (Allah) Most Gracious.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«لا یَمْلِکُونَ»: نمیتوانند. دارا نیستند. مراد بندگان خدا به طور کلّی است. «إِلاّ مَنْ»: مراد کسانی است که یکتاپرست و مؤمنِ راستین باشند. چنین کسانی بعد از اجازه خداوند مهربان میتوانند شفاعت بکنند. «عَهْداً»: پیمان. مراد توحید و ایمان خالص است. برخی پیمان را (اذن) مذکور در آیات متعدّد قرآن دانستهاند.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً «87»<br />
<br />
آنان مالك شفاعت نيستند، مگر كسى كه با خداى رحمان پيمانى بسته باشد.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
قرآن، براى شفاعت شرايطى قائل است و چنين نيست كه هر كس هر چه را خواست شفيع خود قرار دهد. در قيامت، كفّار به هر درى مىزنند و از هر كسى پناه مىخواهند، ولى جواب منفى مىشنوند.<br />
<br />
ممكن است مراد از «عهد»، همان عهد بندگى خدا و دورى از شيطان باشد كه قرآن مىفرمايد: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ» «1» اى انسانها! آيا از شما پيمان نگرفتم كه از شيطان اطاعت نكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است و اينكه تنها مرا پرستش كنيد كه اين صراط مستقيم است. و در جاى ديگرى مىخوانيم: «لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا» «2» در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمىبخشد جز كسى كه خداوند به او اجازه داده و به گفتار او راضى است.<br />
<br />
در روايات، «عهد» به چند چيز تفسير شده است از جمله:<br />
<br />
الف: تعهّد به ولايت اميرالمؤمنين علىّبن ابيطالب عليهما السلام و امامان پس از او. «3»<br />
<br />
ب: وصيّت هنگام مرگ كه انسان مردم را گرد خود جمع كند و بگويد: من متعهّدم به «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ*، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، و حقانيّت بهشت و دوزخ. «4»<br />
<br />
ج: تعهّد ومواظبت بر نمازهاى شبانهروزى. «5»<br />
<br />
«1». يس، 60- 61.<br />
<br />
«2». طه، 109.<br />
<br />
«3». تفسير الميزان.<br />
<br />
«4». تفسير مجمعالبيان.<br />
<br />
«5». تفسير الميزان.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 311<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- شفاعت، داراى نظامى قانونمند و تحت نظارت خداوند است. لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ ...<br />
<br />
2- كسى خودسرانه و از پيش خود قدرت و حقّ شفاعت ندارد. «لا يَمْلِكُونَ»<br />
<br />
3- شفاعت، جلوهاى از رحمت گستردهى الهى است. «عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»<br />
<br />
4- افراد خاص ومتعهّد از طرف خداوند حقّ شفاعت دارند. «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (87)<br />
<br />
لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ: مالك نباشند روز قيامت هيچيك از متقين و مجرمين شفاعت را. إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً: مگر كسى كه فرا گرفته باشد نزد خداى تعالى پيمانى براى شفاعت، كه آن ايمان و عمل صالح و تبرى از غير خدا؛ چه اهليت شفاعت براى گناهكاران موقوف است بر آن يا مراد اذن الهى باشد در شفاعت، چه حق تعالى فرموده «لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» در مجمع فرمايد: مالك شفاعت دو قسم است: يكى شفاعت براى غير، دوم استدعاى شفاعت از غير. پس معنى آنكه هيچكس مالك شفاعت غير و استدعاى شفاعت از غير نكند براى خود مگر آن را كه وعده شفاعت داده شده از جانب خدا مانند انبياء و اولياء و شهداء و علماء و صلحا «1».<br />
<br />
در كافى و تهذيب و من لا يحضر از حضرت صادق عليه السلام فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله: كسى كه نيكو نكند وصيت خود را نزد مرگ<br />
<br />
«1» مجمع البيان ج 3 ص 531.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 227<br />
<br />
خود، باشد نقص در مروت و عقلش. عرض شد: چگونه وصيت كند ميت؟<br />
<br />
فرمود: وقت حضور موت و اجتماع مردمان به اطراف او، بگويد: اللهمّ فاطر السّموات و الارض عالم الغيب و الشّهادة الرّحمن الرّحيم. اللّهم انّى اعهد اليك فى دار الدّنيا انّى اشهد ان لا اله الّا انت وحدك لا شريك لك و انّ محمّدا (ص) عبدك و رسولك و انّ الجنّة حقّ و النّار حقّ و ان البعث حقّ و الحساب حقّ و القدر حقّ (فى التهذيب- و ان الحساب و القدر و الميزان حقّ و ان القرآن كما نزلت و انّك انت اللّه الحقّ المبين جزى اللّه محمّدا صلّى اللّه عليه و آله خير الجزاء) و الميزان حقّ و انّ الّدين كما وصفت و انّ الاسلام كما شرعت و انّ القول كما حدّثت و انّ القرآن كما انزلت و انّك انت اللّه الحقّ المبين جزى اللّه محمّدا عنّا خير الجزاء و حيّا اللّه محمّدا و ال محمّد بالسّلام. اللّهمّ يا عدّتى عند كربتى و يا صاحبى عند شدّتى و يا ولىّ نعمتى الهى و آله آبائى لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا فانّك ان تكلنى الى نفسى طرفة عين كنت اقرب من الشّرّ و ابعد من الخير و انس فى القبر وحشتى و اجعل لى عهدا يوم القاك منشورا بعد از آن وصيت كند به حاجت خود. و تصديق اين وصيت در قرآن در سوره مريم در قوله تعالى «لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» پس اين عهد ميت باشد و وصيت حق هر مسلمانى و حقى است بر او كه حفظ نمايد اين وصيت را و ياد گيرد آن را. و حضرت امير المؤمنين عليه السلام مىفرمود: مرا تعليم فرمود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و فرمود: جبرئيل آن را به من تعليم نموده «1».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (83) فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (84) يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً (85) وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً (86) لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (87)<br />
<br />
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (88) لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا (89) تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (90) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (91) وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً (92)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
- آيا نديدى كه ما فرستاديم شيطانها را بر كافران كه بجنبانند آنها را جنباندنى<br />
<br />
پس شتاب مكن براى آنها جز اين نيست كه ميشماريم براى آنها<br />
<br />
جلد 3 صفحه 492<br />
<br />
شمردنى<br />
<br />
روز كه جمع كنيم پرهيزكاران را بسوى خداى بخشنده وارد شدگان<br />
<br />
و برانيم گناهكاران را بسوى جهنّم تشنگان<br />
<br />
مالك نميباشند شفاعت را مگر كسانيكه گرفتند نزد خداوند پيمانى<br />
<br />
و گفتند گرفت خداوند فرزندى<br />
<br />
بتحقيق آورديد چيز بسيار زشتى<br />
<br />
نزديك شد آسمانها پاره پاره شود از آن و شكافته گردد زمين و فرو ريزند كوهها و منهدم شوند منهدم شدنى<br />
<br />
براى آنكه خواندند براى خدا فرزند<br />
<br />
و سزاوار نيست از براى خداى بخشنده آنكه بگيرد فرزندى.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- وقتى كه اهل شرك و خلاف منغمر در شهوات و لذّات جسمانى شدند و خداوند بآنها مهلت داد و از اين مهلت سوء استفاده كردند و بر طغيان و سركشى خود افزودند خداوند مسلّط ميفرمايد بر آنها شياطين انسى و جنّى را كه تحريك كنند و برانند آنها را بجانب مقاصدشان مانند حيوانيكه صاحبش بسيخ يا چوب آنرا براند چون لفظ از بر اين قبيل تحريك اطلاق ميشود اگر چه اصلا بمعناى جنباندن است خلاصه آنكه كاملا ملك طلق شيطان ميشوند و مهارشان بدست او ميآيد چنانچه قمّى ره قريب باين معانى را نقل نموده و بنابراين معناى فرستادن خداوند همان دادن تسلط است بشياطين در اثر معصيت بسوء اختيار بندگان و لذا خداوند متعال به پيغمبر خود ميفرمايد تعجيل در هلاك و عذاب آنها منماى ما براى فرا رسيدن موعد ايّام مهلت آنها شماره ميكنيم و ميدانيم از عدد انفاس آنها معدودى بيش باقى نمانده چنانچه در كافى و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد تعداد انفاس است نه ايّام چون احصاء ايّام كار خلق است و احصاء انفاس شأن خالق و در نهج البلاغه است كه نفس مرد گام او است بسوى مرگ و نيز فرموده هر معدودى منقضى و هر متوقعى آينده است خلاصه آنكه در آتيه نزديكى از شرّ آنها راحت خواهى شد و خداوند محشور ميفرمايد اهل تقوى و پرهيزكارى را كه محبوب حقّند و اعمالشان مرضى او است بسوى رحمت واسعه خود مانند قوميكه وارد شوند از راه دور بر پادشاهى كه اميدوار نموده باشد ايشانرا بكرامت و انعام خود در حاليكه سوار باشند بر ناقههاى نجيب بهشتى كه ملائكه بامر خداوند بعد از بيرون آمدنشان از قبر براى استقبال و تشريفات ورودشان بمحشر حاضر نمودهاند با ساز و برگ تمام از طلا و ديبا و حرير بهشتى مزيّن به درّ و ياقوت<br />
<br />
جلد 3 صفحه 493<br />
<br />
و زبر جد پس پرواز كنند بسوى محشر هر يكنفر پرهيزكار با سه هزار ملك در هر يك از جلو و يمين و يسار يكهزار ملك كه با او باشند تا بدر بهشت برسند و از آنجا ببعد تشريفاتش مفصلتر است كه در روايت كافى از امام باقر عليه السّلام و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام ذكر شده و حقير بملاحظه اختصار نقل ننمودم و در مقابل ايشان خداوند سوق ميدهد گناهكاران را بسوى جهنّم مانند حيوانات تشنه كه در كنار آب ورود نمايند دسته جمع و پا برهنه و بعد معلوم شود كه آب نيست و آتش است و بر عطش آنها افزوده گردد و در ذيل حديث قمّى ره علاوه شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود و اللّه اى على پرهيزكارانى كه باين احترام وارد محشر ميشوند و خداوند در باره ايشان فرموده يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً شيعيان تواند و تو امام ايشانى چون در هر دو روايت راوى اصلى حديث امير المؤمنين عليه السّلام است كه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تفسير اين آيه را سؤال نموده و آنحضرت جواب فرموده بنحوى كه اجمالا بيان شد و دارا و واجد و مالك نميشوند احدى از اهل محشر شفاعت را كه از كسى بنمايند يا كسى در باره آنها بنمايد چون تلبّس بفعل يا بصدور فعل است از فاعل يا بوقوع آن بر مفعول و هيچ كس بهيچ عنوان قادر نيست متلبّس بشفاعت شود مگر داراى عهد ولايت امير المؤمنين و ائمه اطهار عليهم السلام باشد از جانب خدا چنانچه در كافى و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و در كافى و فقيه و تهذيب و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كسيكه وصيّت كامل نكند در هنگام مرگش مروّت او ناقص است و بعد از سؤال از كيفيّت آن دعاء مفصّلى تعليم فرمود كه در صافى و غيره مذكور است و از آن استفاده ميشود كه مراد از عهد الهى كه موجب تلبّس بشفاعت است در آخرت اعتراف بتمام عقائد حقّه است صريحا باصول و اجمالا بفروع در وقت ظهور امارات مرگ و از بعضى روايات استفاده ميشود محبوبيّت تجديد اين عهد در هر صبح و شام و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون قريش گفتند خداوند ملائكه را براى خود اولاد اناث قرار داده اين آيه در ردّ آنها نازل شد و بعضى ولدا بسكون لام كه جمع ولد است قرائت نمودهاند در هر حال پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مأمور شده كه در جواب آنها بفرمايد مرتكب بهتان عظيم<br />
<br />
جلد 3 صفحه 494<br />
<br />
و قول منكر شنيع فظيعى شديد كه نزديك شد آسمانها از اثر سوء آن شكافته و منشق و پاره پاره شود و نيز زمين منشقّ و متلاشى و متفرّق گردد و در اثر آن كوهها منهدم و ويران شود چون اگر اين اوضاع در عالم براى امرى روى دهد چيزى سزاوارتر از اين بهتان بزرگ نيست و كلمه هدّا يا مفعول مطلق است براى فعل مقدّر كه تهدّ باشد يا مفعول له است براى تخرّ يعنى تخرّ الجبال و تهدّ هدّا يا تخرّ الجبال للهدّ و همه اين انقلابات براى آنستكه قرار داد فرقى از قبيل يهود و نصارى و قريش كه قبلا ذكر شد براى خداوند اولاد و سزاوار نيست براى خدا كه كسى را اولاد خود قرار دهد و هر چه براى خدا سزاوار نباشد صدورش از حقّ محال است چون خداوند مثل و مانند و شبيه و عديل و نظير ندارد و محتاج نيست و از هر عيب و نقصى منزّه و مبرّى است ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
لا يَملِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمنِ عَهداً (87)<br />
<br />
مالك نميشوند شفاعت را مگر كسي که گرفته باشد نزد خداوند رحمن عهد و پيماني:<br />
<br />
لا يَملِكُونَ الشَّفاعَةَ نه كسي آنها را شفاعت ميكند به هر جا پناه بهبرند آنها را راه نميدهند و قابليت شفاعت ندارند. و نه ميتوانند شفاعت اتباع و اولاد و بستگان خود را بكنند.<br />
<br />
إِلّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمنِ عَهداً که خداوند هم قابليت شفاعت بآنها داده که شفعاء روز قيامت آنها را شفاعت كنند، و هم اجازه شفاعت بآنها داده که شفاعت اهل و اولاد و رفقاء و بستگان و اتباع خود را كنند، و اينکه عهد و پيمان مخصوص اهل ايمان است، زيرا شفعاء روز محشر انبياء و اوصياء و قرآن و مؤمنين هستند<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 487<br />
<br />
که هر مؤمني پس از نجات حق هفتاد نفر را دارد که شفاعت كند، و شفاعت عامه مخصوص بحضرت رسالت و صديقه طاهره و ائمه اطهار عليهم السّلام است که حدي بر آن ها قرار نداده هر كس را بخواهند شفاعت ميكنند، و آنها غير مؤمنين و دوستان خود را شفاعت نميكنند، و شفاعت خاصّه شفاعت ساير شفعاء است كساني که بآنها خدمت كردند و منتسب شدند. قرآن كساني که تلاوت كردند و به دستورات آن عمل كردند، ايام مثل شهر رمضان ليالي متبركه هر که را که در آنها عبادت كردند و به وظايف آن عمل كردند، اطفال مؤمنين پدر و مادر خود را، مؤمنين عيال و فرزندان و كساني که بآنها احسان كردند، علماء كساني که احترام آنها را نگاه داشتند و بآنها خدمت كردند و به دستور آنها عمل كردند.<br />
<br />
و از امور مهمه اينکه است که جميع اينکه شفعاء حق مخاصمه هم دارند كساني را که به آنها ظلم كردند و مخالفت كردند و حق آنها را مراعات نكردند.<br />
<br />
ويل لمن کان شفعائه خصمائه.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 87)- و اگر تصور کنند که در آنجا از طریق شفاعت میتوانند به جایی برسند، باید بدانند که «آنها هرگز مالک شفاعت (در آنجا) نیستند» (لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ). نه کسی از آنها شفاعت میکند، و به طریق اولی قادر بر آن نیستند که از کسی شفاعت کنند.<br />
<br />
«مگر کسی که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانی دارد» (إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً).<br />
<br />
تنها این دستهاند که مشمول شفاعت شافعان میشوند و یا مقامشان از این هم برتر است و توانایی دارند از گنهکارانی که لایق شفاعتند شفاعت کنند. <br />
<br />
ج3، ص106<br />
<br />
منظور از عهد هر گونه رابطه با پروردگار و معرفت و اطاعت او، و همچنین ارتباط و پیوند با مکتب اولیای حق، و هر گونه عمل صالح میباشد.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=87}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=19 |آیه=87}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=19 |آیه=87}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=19 |آیه=87}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=87}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=19 |آیه=87}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=19 |آیه=87}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=19 |آیه=87}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=19 |آیه=87}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره مریم]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_72_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85&diff=97749آیه 72 سوره مریم2019-03-03T10:24:22Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا|سوره=19|آیه =72}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 72 <br />
|شماره بعدی = 73<br />
|شماره قبلی = 71<br />
|سوره= مریم<br />
|شماره سوره= 19<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
پس از ورود همه در دوزخ، ما افرادی را که خداترس و باتقوا بودهاند نجات خواهیم داد و ستمکاران را فرو گذاریم تا در آن آتش به زانو درافتند.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
سپس آنان را که [از کفر، شرک، فساد و گناه] پرهیز کردند، نجات می دهیم، و ستمکاران را که به زانو درافتاده اند، در دوزخ رها می کنیم.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
آنگاه كسانى را كه پرهيزگار بودهاند مىرهانيم، و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مىكنيم.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
آنگاه پرهيزگاران را نجات مىدهيم و ستمكاران را همچنان به زانونشسته در آنجا وامىگذاريم.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
سپس آنها را که تقوا پیشه کردند از آن رهایی میبخشیم؛ و ظالمان را -در حالی که (از ضعف و ذلّت) به زانو درآمدهاند- در آن رها میسازیم.<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Then We will deliver those who are Godwary, and leave the wrongdoers in it, fallen on their knees.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And We will deliver those who guarded (against evil), and We will leave the unjust therein on their knees.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Then We shall rescue those who kept from evil, and leave the evil-doers crouching there.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|But We shall save those who guarded against evil, and We shall leave the wrong-doers therein, (humbled) to their knees.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«نَذَرُ»: رها میسازیم.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا «72»<br />
<br />
سپس اهل تقوا را (از دوزخ) نجات مىدهيم و ستمكاران را (در حالى كه از ضعف و ذلّت) به زانو درآمده (اند) در آن رها مىكنيم.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمودند: همهى مردم وارد آتش مىشوند، آنگاه به ميزان اعمالشان از آن خارج مىگردند؛ گروهى مثل برق، گروهى مثل باد، گروهى مانند اسب، گروهى مانند دويدن مرد و گروهى مثل راه رفتن عادّى از آتش خارج مىشوند. «1»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- دوزخ گذرگاه تقواپيشگان و اقامتگاه ستمكاران است. إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها ... ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها 2- تقوا، يگانه راه نجات از دوزخ است. «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا»<br />
<br />
3- انسان بىتقوا ظالم است. «وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ»<br />
<br />
«1». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 300<br />
<br />
4- ستمگران مستحقّ تحقير مىباشند. «نَذَرُ الظَّالِمِينَ» (اين جمله در موردى بكار مىرود كه چيزى را از روى حقارت و پستى رهايش كنند)<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا (72)<br />
<br />
«1» منهج الصادقين ج 5 ص 445.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 213<br />
<br />
ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا پس نجات دهيم آنان را كه پرهيز كردند از شرك و معاصى، يعنى بيرون آوريم ايشان را از جهنم. وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا: و بگذاريم ستمكاران را يعنى اهل شرك و كفر را در آتش جهنم در حالتى كه به زانو درآمدگان باشند از شدت تنگى مكان و شدت هول آن. يا آنكه جماعات مختلفه باشند در آن و به عذابهاى متفاوته.<br />
<br />
تنبيه: مفسرين را در اين آيه شريفه دو قول است:<br />
<br />
اول: آنكه مراد ورود دخول است، يعنى تمام خلايق در جهنم داخل شوند و لكن مؤمنين نجات يابند بدون هيچ المى براى دريافتن قدر نعمت بهشتى و فضل الهى. و مؤيد اينست نقل ابو صالح از ابو سمينه كه گفت: ما را در بصره اختلاف شد در معنى ورود، جمعى گفتند مؤمن به جهنم نرود، و بعضى گفتند داخل شود و بيرون آيد به دليل «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا» اين را از جابر بن عبد اللّه انصارى سؤال نموديم، گفت: اين هر دو گوش من كر باشد اگر از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نشنيده باشم، مىفرمود: ورود دخول است و هيچ برّ و فاجرى نماند مگر آنكه در جهنم درآيد، و لكن آتش بر مؤمنان سرد و سلامت گردد مانند ابراهيم. بعد از آن مؤمنان را بيرون آرند و كافران را باقى گذارند. «1» قول دوم: مراد ورود گذشتن و رسيدن به آن است نه داخل شدن، و مؤيد اين قول است حديث على بن ابراهيم قمى (رحمه اللّه) از ابى العلاء از حضرت صادق عليه السلام در اين آيه «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها» فرمود: آيا نشنيدى مرد مىگويد (وردنا ماء بنى فلان) وارد شديم آب فلان طايفه را؛ پس آن ورود است، و حال آنكه داخل نشده است آن را «2». و در حديث ديگر فرمود: اين آيه منسوخ است بقوله «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ» «3» و «4»<br />
<br />
«1» مجمع البيان ج 3 ص 526.<br />
<br />
«2» تفسير قمى ج 2 ص 52.<br />
<br />
«3» سوره انبياء آيه 101.<br />
<br />
«4» تفسير قمى ج 2 ص 52.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 214<br />
<br />
تنذير: آيات شريفه تحذير است بندگان را از كفر و شرك و معاصى.<br />
<br />
در امالى- صدوق (رحمه اللّه) روايت نموده از عمرو بن ثابت از حضرت باقر عليه السلام فرمود: بدرستى كه اهل جهنم عوعو كنند مانند سگ و گرگ از آنچه ببينند از عذاب دردناك، پس چه گمان دارى به قومى كه حكم نشود كه بميرند و تخفيف نيابد از آنها عذاب، تشنه، گرسنه، چشمهاى ايشان با كدرت، كر، كور، لال، سياه، ذليل، پشيمان و غضب شدگان؛ پس رحم نشوند از عذاب و تخفيف نگردد از ايشان و در آتش انداخته شوند و از حميم بياشامند و از زقوم بخورند و پارههاى آتشين قطعه قطعه شوند و به گرزها زده شوند و ملائكه غلاظ و شداد رحم نكنند، پس ايشان در جهنم به رويهاى خود كشيده شوند، با شياطين قرين و در بندها و غلها بسته گردند، اگر بخوانند اجابت نشود، و اگر حاجتى سؤال كنند برآورده نشود «1». اينست حال كسى كه داخل آتش شود. و البته شخص متدين معتقد از آنچه موجب گرفتارى به چنين عذابهائى است بپرهيزد و اصلاح كار خود بنمايد.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا (71) ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا (72) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا (73) وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْياً (74) قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً (75)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و نيست از شما مگر كه وارد شونده آن است باشد بر پروردگارت واجب حكم شده<br />
<br />
پس نجات ميدهيم آنانرا كه پرهيزكار شدند و ميگذاريم ستمكاران را بزانو در آمدگان<br />
<br />
و چون تلاوت شود بر آنها آيتهاى ما كه واضحاتند گويند آنانكه كافر شدند مر آنانرا كه ايمان آوردند كدام يك از اين دو دسته بهترند از جهت منزل و نيكوترند از جهت محفل<br />
<br />
و چه بسيار هلاك كرديم پيش از ايشان از<br />
<br />
جلد 3 صفحه 487<br />
<br />
اهل عصرى كه آنها نيكوتر بودند از جهت اثاثيه و تجمّل ظاهرى<br />
<br />
بگو كسيكه باشد در گمراهى پس بايد مهلت دهد او را خداوند مهلت دادنى تا چون به بينند آنچه را وعده داده ميشوند يا عذاب و يا مرگ پس زود باشد كه بدانند كيست او بدتر از جهت منزل و ناتوانتر از جهت عسكر.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- قمّى ره از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد از ورود نزول است نه دخول مانند آنكه ميگويند وارد فلان غدير آب شديم با آنكه داخل آب نشدند حقير عرض ميكنم خداوند هم در بيان احوال حضرت موسى فرموده چون وارد شد آب مدين را ديد جمعى اشتغال به آب كشيدن دارند با آنكه آنحضرت داخل آب نشده بود و اين ورود را خداوند براى تمام افراد بشر بر خود واجب و لازم و حتم و حكم فرموده كه تخلّف از آن ممكن نيست پس نجات ميدهد خداوند كسانيرا كه پرهيزكار شدند در دنيا و ميروند ببهشت و باقى ميگذارد ستمكاران بخويش و خلق را بهمان حال كه بودند در جهنّم يعنى در حاليكه بدو كنده زانو در آمدگان باشند از تنگى جا چنانچه بهمين حال ورود نمودند در اطراف جهنّم بعلّت مذكوره در آيات سابقه و ظاهرا اين ورود همان ورود در كنار جهنّم است براى عبور از صراط كه پلى است كشيده شده بر روى جهنّم كه بايد همه از آن عبور نمايند و بهشتىها ببهشت روند و جهنّمىها در آن افتند و بمانند يا بعدا بيرون آيند اگر شيعه اثنى عشرى باشند و منافى نيست با اين معنى بلكه مؤيّد آنست روايتى كه در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه مردم وارد آتش ميشوند پس خارج ميگردند بر وفق اعمالشان دسته اوّل مانند برق لامع دسته بعد مانند گذر نمودن باد دسته بعد مانند تاخت اسب دسته بعد مانند شخص سواره دسته بعد مانند دويدن پياده دسته بعد مانند راه رفتن پياده چون اينها اوصاف عبور كنندگان از صراط است كه در سوره فاتحه ذكر شد و نيز منافات ندارد با روايتى كه جابر بن عبد اللّه از آنحضرت نقل نموده كه فرمود ورود دخول است باقى نميماند نيكوكار و بدكارى مگر آنكه داخل جهنّم ميشود پس ميگردد بر اهل ايمان برد و سلام چنانچه بود بر ابراهيم عليه السّلام چون عبور از جهنّم ملازم با دخول و خروج از آنست و نيز از آنحضرت روايت شده كه آتش بمؤمن در روز قيامت ميگويد عبور<br />
<br />
جلد 3 صفحه 488<br />
<br />
كن از من اى مؤمن كه خاموش كرد نور تو شعله مرا و در روايتى فرموده كه خداوند بآتش خطاب ميفرمايد بگير اصحاب خود را و واگذار اصحاب مرا قسم بخدائى كه جان من در دست او است كه آن اصحاب خود را بهتر ميشناسد از شناختن مادر فرزندش را و گفتهاند فائده اين دخول بمقتضاى بعضى از روايات اطلاع اهل ايمان است از حال كفّار و عذاب جهنّم تا بدانند كمال فضل و رحمت خدا را بر خودشان و زياد شود فرح و سرورشان از بهشت و نعمتهاى آن چنانچه اهل جهنّم را هم مطّلع مينمايند بر بهشت و انواع نعم آن و احوال اهلش تا بيشتر موجب حسرت و ندامت آنها گردد و در چند روايت فرمودهاند تب كه عارض مؤمن ميشود حظّ و نصيب او از آتش جهنّم است و نيز از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه پرسيدند از اين آيه فرمود وقتى كه اهل بهشت داخل آن شوند بعضى از ايشان ببعضى گويند مگر خدا وعده نداده بود كه ما را اوّل وارد آتش كند جواب بآنها ميرسد شما وارد شديد با آنكه آن خاموش بود و گفتهاند اينكه خداوند فرموده اهل بهشت از جهنّم دور شدگانند مراد از عذاب آنست و بنابر آنچه تاكنون بيان شد مراد از ورود، نزول در كنار جهنّم و عبور از فوق آنست بدون آنكه از حرارت آن المى باهل ايمان برسد و مراد از دخول در روايت نبوى هم همين است و مراد از دخولى كه در روايت قمّى ره نفى شده دخول در اصل جهنّم است كه اهل ايمان از آن دورند و اختلافى نيست و ظاهر آيه شريفه هم محفوظ است و اين وجه جمع از فوائد اين تفسير ميباشد و يكى از اقوال و افعال ركيك قبيح ناپسند مفاخره بمال و جاه و جلال است و كفّار وقتى آيات واضحة الدّلالات قرآن را كه لفظا و معنا در اعلا درجه فصاحت و بلاغت و مشتمل بر اعجاز و كرامت بود ميشنيدند و قادر بر معارضه با آن نبودند ناچار براى تشفّى قلب خودشان متوسل باين مفاخرات و مزخرفات ميشدند كه باهل ايمان ميگفتند آيا كدام يك از اين دو دسته كه ما و شمائيم منزل و مسكن و مجلس و محفل و ساير تجمّلات زندگيمان بهتر از ديگرى است هر كدام كار دنيامان بهتر باشد معلوم ميشود بيشتر مورد لطف خدا هستيم لابد كار آخرتمان هم بهمين دليل بهتر است لذا خداوند آنها را ردّ فرموده باين تقريب كه آيا نميدانند كه چه قدر از اقوام و اهل اعصار سابقه بودند كه ما آنها را هلاك و معذّب نموديم بعذابهاى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 489<br />
<br />
گوناگون با آنكه آنها اثاثيّه و امتعه دنيوى و تجمّلات ظاهرى و مرئى و منظرشان بمراتب از اينها بهتر و برتر بود چون رءى مأخوذ از رؤيت بمعناى هيئت و منظر است و بعضى ريّا بتشديد ياء بدون همزه قرائت نمودهاند و بنابراين محتمل است بقلب همزه و ادغام باشد بهمان معنى و ميشود از رى بمعناى نعمت و سيرابى باشد و لذا قمّى ره ظاهرا از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد لباس و خوردن و آشاميدن است و اينكه گفته شد ظاهرا براى آن بود كه نام نبرده و بضمير نقل فرموده و گفتهاند مرادش آنحضرت است ولى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اثاث متاع است و رءيا جمال و منظر خوب است و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قريش را دعوت فرمود بولايت ما پس از آنها كسانيكه منكر ولايت ما شدند گفتند بكسانيكه اقرار بولايت امير المؤمنين و ما اهل بيت نموده بودند براى سرزنش مفاد آيه سابقه را پس خداوند رد فرمود آنها را باين آيه و مراد از قرن امم سابقه است بگو اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كسيكه در ضلالت و گمراهى باشد بايد خدا باو مهلت دهد و ممتدّ كند اوقات او را براى تكميل شقاوت و قطع عذرش كه نگويد اگر خدا مهلت ميداد من توبه ميكردم تا وقتى كه برسد موعد انتقام الهى و منجز گردد وعده خدا بعذاب دنيا از قتل و اسر و استيصال و امثال اينها يا عذاب قيامت بخلود در آتش جهنّم چنانچه گفتهاند ولى قمّى ره نقل فرموده كه مراد از عذاب قتل است و مراد از ساعت مرگ است پس بعد از اين ميدانند كه كيست و كدام يك از آن دو فرقه حقّ و باطل مكان و منزل و مأواى او بدتر است و يار و مددكار او كمتر و مىبينند كه خداوند بر عكس خيالات آنها امر را اجرا فرمود و دماغشان بخاك ماليده شد ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا (72)<br />
<br />
زيرا اينکه معني فرع دخول است، و بعضي گفتند تمام داخل ميشوند لكن آتش بر اهل ايمان برد و سلامت ميگردد، چنانچه بر ابراهيم شد در آيه شريفه.<br />
<br />
قُلنا يا نارُ كُونِي بَرداً وَ سَلاماً عَلي إِبراهِيمَ انبياء آيه 69 بعضي گفتند سهم اهل ايمان از آتش جهنّم تب است که در دنيا عارض او ميشود، زيرا در خبر است که فرمود:<br />
<br />
الحمي من قيح جهنم<br />
<br />
و لكن آنچه بنظر ميرسد و اخبار بسيار داريم و از ضروريات دين است مسئله صراط است که جسر جهنم است و بايد اهل بهشت از اينکه صراط عبور كنند ورود در اينکه صراط ورود در جهنم است و گذشتن از آن نجات است، پس معناي وَ إِن مِنكُم إِلّا وارِدُها ورود بر صراط است، و در اخبار هم داريم که صراط سه قسمت است، يك قسمت سراشيب، و يك قسمت مساوي، و يك قسمت سربالا، و البته در قسمت سراشيب وارد جهنم ميشود، و در قسمت سربالا نجات پيدا ميكند، و اينکه صراط هفت قنطره دارد در هر قنطره سؤال از امري ميكنند. قنطره اول که اول صراط است سؤال از ايمان تا قنطره آخر که آخر صراط است سؤال از مظالم و اينکه ورود بر صراط.<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 473<br />
<br />
كانَ عَلي رَبِّكَ حَتماً مَقضِيًّا.<br />
<br />
ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا پس از ورود نجات ميدهم كساني را که داراي تقوي باشند و واميگذاريم ظالمين را در جهنم زانو درآمده. ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا از براي تقوي مراتبي است، مرتبه اولي تقوا، تقواي از عقايد فاسده است و مذاهب باطله و معاصي که باعث سلب ايمان ميشود و لو حين رحلت از دنيا که مرادف با ايمان است که انسان با ايمان از دنيا رود، و مرتبه اعلاي تقوا، تقواي از توجه بغير خدا در كليه امور و حالات و بين هما متوسطات از حيث مراتب ايمان و از حيث اخلاق و از حيث اعمال و آيه شريفه باطلاقها شامل جميع مراتب ميشود که بالاخره اهل ايمان كلّا نجات پيدا ميكنند و لو در مراحل قبل گرفتاريهايي داشته باشند بسعه رحمت الهي و شفاعت شفعاء نجات مينمايند.<br />
<br />
وَ نَذَرُ الظّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا و مراد از ظالمين غير اهل ايمان هستند از كفار و مشركين و معاندين و منكر بعض ضروريات دين، يا ضروريات مذهب حقه اثني عشري، يا اعمال و اقوالي که موجب زوال ايمان ميشود که هم ظلم بدين كردند و هم ظلم بنفس و هم ظلم بغير از مسلمين که ظالم مطلق است.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 72)- «سپس آنها را که تقوا پیشه کردند از آن نجات میدهیم، و ظالمان و ستمگران را در حالی که (از ضعف و ذلت) به زانو در آمدهاند در آن رها میکنیم» (ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا). <br />
<br />
ج3، ص101<br />
<br />
در تفسیر دو آیه فوق باید بگوییم همه انسانها بدون استثناء، نیک و بد، وارد جهنم میشوند، منتها دوزخ بر نیکان سرد و سالم خواهد بود همان گونه که آتش نمرود بر ابراهیم «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» «1» چرا که آتش با آنها سنخیت ندارد گویی از آنان دور میشود و فرار میکند، و هر جا آنها قرار میگیرند خاموش میگردد، ولی دوزخیان که تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالی که به آتش برسد فورا شعلهور میشوند.<br />
<br />
در حقیقت مشاهده دوزخ و عذابهای آن، مقدمهای خواهد بود که مؤمنان از نعمتهای خدا داد بهشت حد اکثر لذت را ببرند و دوزخیان نیز از مشاهده سلامت بهشتیان مجازات بیشتری میبینند.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=19 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=19 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=19 |آیه=72}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=19 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=19 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=19 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=19 |آیه=72}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره مریم]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_57_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85&diff=97748آیه 57 سوره مریم2019-03-03T10:22:41Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا|سوره=19|آیه =57}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 57 <br />
|شماره بعدی = 58<br />
|شماره قبلی = 56<br />
|سوره= مریم<br />
|شماره سوره= 19<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و مقام او را بلند و مرتبهاش را رفیع گردانیدیم.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و او را به جایگاه و مقام بلندی ارتقا دادیم.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و [ما] او را به مقامى بلند ارتقا داديم.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
او را به مكانى بلند فرا برديم.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و ما او را به مقام والایی رساندیم.<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|and We raised him to an exalted station.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And We raised him high in Heaven.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And We raised him to high station.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|And We raised him to a lofty station.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«رَفَعْنَاهُ»: او را رفعت و منزلت دادیم.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا «56»<br />
<br />
و در اين كتاب، از ادريس ياد كن، همانا او پيامبرى بسيار راستگو بود.<br />
<br />
«1». تفسير اطيبالبيان.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 285<br />
<br />
وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا «57»<br />
<br />
و ما او را به مقام والايى رسانديم.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
مراد از «مَكاناً عَلِيًّا»، يا مقام بلند معنوى است يا عروج به آسمانها، زيرا خداوند علاوه بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، چهار پيامبر ديگر را نيز به آسمانها برد: ادريس، عيسى، خضر و الياس. «1»<br />
<br />
«صديق» به كسى گفته مىشود كه گفتار و رفتارش با هم هماهنگ باشد.<br />
<br />
سيماى ادريس عليه السلام<br />
<br />
* حضرت ادريس، از اجداد حضرت نوح است وبه دليل اشتغال زياد او به درس «2» يا به خاطر آن كه اوّلين كسى بود كه با قلم نوشت، به ادريس مشهور شد. «3»<br />
<br />
* نام شريف ادريس، دو بار در قرآن آمده و با اوصاف «صديق»، «صابر» و «نبى» از او تجليل شده است.<br />
<br />
* در حديثى مىخوانيم: خانهى ادريس، در مسجد سهله در اطراف نجف اشرف بوده است. «4»<br />
<br />
* ادريس، اوّلين كسى بود كه علم نجوم و حساب را مىدانست. «5»<br />
<br />
* اوّلين كسى بود كه به انسان، خياطى آموخت. «6»<br />
<br />
* ادريس عليه السلام 365 سال عمر كرد و بعد به آسمان رفت و اكنون زنده است و در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام حاضر خواهد شد. «7»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- ياد و تجليل از بزرگان وسيله رشد و هدايت ديگران است. «وَ اذْكُرْ»<br />
<br />
2- تجليلها بايد پايدار بماند. «فِي الْكِتابِ»<br />
<br />
3- معيار تجليل از افراد، بايد ارزشهاى معنوى آنان باشد. «صِدِّيقاً نَبِيًّا»<br />
<br />
4- صداقت، شرط تأثيرگذارى در تبليغ است. «صِدِّيقاً نَبِيًّا» تقدّم كلمهى «صديق»<br />
<br />
«1». تفسير الميزان.<br />
<br />
«2». تفسير نمونه.<br />
<br />
«3». تفسير الميزان.<br />
<br />
«4». تفسير اطيبالبيان.<br />
<br />
«5». تفسير نمونه.<br />
<br />
«6». تفسير اطيبالبيان.<br />
<br />
«7». تفسير اطيبالبيان.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 286<br />
<br />
بر «نبى»، نشانهى آن است كه صداقت زمينهى نبوّت است.<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا (57)<br />
<br />
وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا: و برداشتيم و برتر ساختيم او را به مكان بلند كه آن شرف نبوت و درجه قرب و منزلت است. يا او را به بهشت رسانيديم، يا به آسمان ششم يا چهارم.<br />
<br />
از حضرت باقر عليه السلام مروى است: ميان آسمان چهارم و پنجم «1». از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در حديث معراج فرمود: صعود نمودم به آسمان چهارم، مردى را ديدم، از جبرئيل پرسيدم، گفت: ادريس مىباشد، بلند گردانيد خداوند او را مكان عالى. پس سلام كردم بر او و سلام نمود بر من و استغفار نمودم براى او و استغفار نمود براى من «2».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (56) وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا (57) أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا (58) فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا (59) إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً (60)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و ياد كن در قرآن ادريس را همانا او بود بسيار راست گو و داراى مقام رفيع نبوّت<br />
<br />
و بالا برديم او را بجاى بلندى<br />
<br />
آنگروه آنانند كه انعام كرد خدا بر ايشان از پيغمبران از فرزندان آدم و از آنانكه حمل نموديم با نوح و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانيكه هدايت نموديم و بر گزيديم چون خوانده شود بر ايشان آيتهاى خداى بخشنده برو در افتند با آنكه سجده كنندگان و گريه كنندگان باشند<br />
<br />
پس بجا ماندند بعد از ايشان باز ماندگان بدى كه ضايع نمودند نماز را و پيروى كردند ميلهاى نفسانى را پس زود باشد كه به بينند پاداش گمراهى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 481<br />
<br />
را<br />
<br />
مگر كسانيكه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته نمايند پس آنگروه داخل شوند در بهشت و ستم كرده نشوند بچيزى.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- و ياد كن اى پيغمبر در كتاب خود كه قرآن است ادريس عليه السّلام را كه بود بسيار راستگو و راست جو و تصديق كننده كتب سماوى و آيات الهى و پيغمبر رفيع منزلت گفتهاند او نواده شيث پيغمبر بود و جدّ پدر حضرت نوح و اخنوخ نام داشت و روايت شده است كه نازل شد بر اوسى صحيفه و او اوّل كسى بود كه با قلم خط نوشت و نظر در علم نجوم و حساب كرد و اوّل كسى بود كه جامه را دوخت و لباس كرد و قبلا مردم پوست مىپوشيدند و قمّى ره نقل فرموده كه او را ادريس خواندند براى آنكه زياد كتاب ميخواند و خداوند او را بمقام قرب خود كه عالى و رفيع است رسانيد و بعضى گفتهاند خداوند او را مانند عيسى عليه السّلام بآسمان چهارم برد و زنده است و مراد از بالا بردن او را بجاى بلندى اين است ولى در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه ملكى مقرّب وقتى مورد عتاب الهى شد و خداوند او را هبوط داد بزمين پس نزد ادريس عليه السّلام آمد و او را شفيع قرار داد و آنحضرت بعد از سه شبانه روز عبادت شفاعت نمود و قبول شد و آن ملك ادريس عليه السّلام را بخواهش خودش بآسمان برد براى ملاقات ملك الموت تا با او قدرى انس گيرد و يادش زندگى دنيا را براى او ناگوار نسازد ولى ملك الموت در زير سايه عرش بود و مأمور بقبض روح او شد ميان آسمان چهارم و پنجم بيكديگر رسيدند و ملك الموت او را همانجا قبض روح نمود و مراد از و رفعناه مكانا عليّا اين است و قمّى ره نيز قريب باين معنى را نقل نموده در هر حال انبياء عظام از حضرت زكريا تا حضرت ادريس كه در اين سوره از ايشان نامبرده شد كسانى هستند كه خداوند نعمت دنيا و آخرت را بر آنها تمام كرد از نسل حضرت آدم و بنابراين من النّبيّين بيان براى الّذين انعم اللّه عليهم است و همه از نسل كسانى هستند كه با نوح عليه السّلام در كشتى نشستند و نجات يافتند غير از حضرت ادريس كه مقدّم بر ايشان بوده چون همه از نسل حضرت ابراهيم عليه السّلام هستند و آنحضرت از نسل سام بن نوح است و حضرت موسى و هرون و زكريّا و يحيى و عيسى عليه السّلام از نسل اسرائيل يعنى حضرت يعقوبند و اينكه بعناوين متعدده ذكر نسب ايشان را فرموده با آنكه همه از نسل حضرت آدمند براى بيان آنستكه بعضى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 482<br />
<br />
شرف قربى دارند مانند حضرت ادريس كه نزديكتر از همه بحضرت آدم است و بعضى شرف قربى و نسبى مانند حضرت ابراهيم و حضرت اسمعيل و حضرت اسحق كه چند پيغمبر و كسانيكه رحمت و نجات الهى شامل حال آنها شده در سلسله نسبشان موجود است و نزديك بايشانند و بعضى از دور و نزديك چندين پيغمبر و صاحب مقام و منزلت سلسله نسب ايشان را تشكيل ميدهد مانند سايرين و از اينجا معلوم ميشود كه اطلاق ذريّه بر اولاد دختر اشكالى ندارد چون حضرت عيسى از طرف مادر از نسل و ذريّه اسرائيل و ابراهيم است و سابقا هم به اين معنى اشاره شده بود و شرافت نسبى اين عدّه اخيره زيادتر است چون شرف نسبى آن عده را دارند بعلاوه شرف نسبى مخصوص بخودشان ولى در عوض حضرات سابق الذكر داراى شرف نسبى از طرف اولادند مخصوصا حضرت ابراهيم و حضرت اسمعيل كه سيّد انبياء و ائمه هدى از نسل آن دو بزرگوارند و بالجمله از كسانى كه خداوند ايشانرا راهنمائى بحق و حقيقت فرموده و برگزيده به نبوّت و امامت كسانى هستند كه وقتى آيات قرآنيه بر ايشان تلاوت و قرائت شود از خوف و خشيت و فروتنى و خضوع بر و بر خاك مىافتند در حاليكه سجده كنندگان و گريه كنندگان باشند مانند حضرت سجّاد عليه السّلام كه در مناقب و مجمع از آن حضرت نقل نموده كه مقصود از ايشان مائيم يعنى ائمه اطهار و خاندان رسالت و طهارت كه همه موصوف باين صفت بودند مخصوصا خود آن بزرگوار كه سيّد السّاجدين و زين العابدين و امام البكّائين است اين ذوات مقدسه كه معصوم بودند از گناه حالشان از خوف خدا اين بود پس ما چه بايد بكنيم كه غرق گناهيم و بنابراين كلام سابق تا اسرائيل تمام شده و از و ممّن هدينا شروع بكلام ديگرى شده كه خبر آن كسانى هستند كه موصوف بصفت خوف و خشيتند نه آنكه و ممّن هدينا عطف بر سابق باشد و اذا تتلى عليهم صفت انبياء سابق الذكر چنانچه گفتهاند و در اين صورت اگر چه خبر كه قوم يا رجال باشد مقدّر است ولى از جهاتى كه بر ارباب ادب مخفى نيست بر آنچه گفتهاند ترجيح دارد و مع الأسف از نسل اين انبياء عظام كسانى بوجود آمدند كه خلف سوء بودند نه خلف صدق چون خلف بسكون لام بازماندگان بدرا گويند و بفتح لام بازماندگان خوب و بجاى آن بزرگواران در زمين حجاز و شام منزل نمودند<br />
<br />
جلد 3 صفحه 483<br />
<br />
مانند اهل شرك مكّه و يهود فلسطين و ضايع نمودند نماز را براى آنكه ترك كردند چنانچه گفتهاند يا تأخير انداختند از اوّل وقتش چنانچه از امام صادق عليه السّلام روايت شده و پيروى نمودند از ميلهاى نفسانى و خيالات شيطانى خودشان و باختند دل و دين خود را برنگ و رونق دو روزه دنياى دنى و بعد از اين شرّ آن دامنگيرشان خواهد شد اگر غى بمعناى شرّ باشد يا بعد از اين ملاقات ميكنند پاداش اين غوايت و ضلالت را اگر بمعناى گمراهى باشد يا ملاقات ميكنند نااميدى را يا ملاقات ميكنند وادى مخصوص خودشان را كه گفتهاند غى نام آن وادى است و بمعناى نااميدى هم استعمال ميشود مگر كسانيكه از اعمال ناشايسته خود توبه كنند و نادم و پشيمان شوند و اعمال شايستهاى بجا آورند كه آن جماعت داخل بهشت ميشوند بامر خداوند و هيچ مقدار از ثواب اعمال ايشان كاسته نميشود بلكه تمام و كمال بآنها ميرسد چون خداوند در باره كسى ظلم نميكند و اگر اجر مستحق پرداخته نشود در باره او ظلم شده ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ رَفَعناهُ مَكاناً عَلِيًّا (57)<br />
<br />
بالا برديم او را در مكان بسيار بلندي، اختلاف زيادي در معناي مكان عليّ<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 458<br />
<br />
بين مفسرين شد، بعضي گفتند مراد شأن و مقام است، و بعضي گفتند بردند او را بآسمان اوّل، و بعضي بآسمان چهارم، و بعضي بآسمان ششم، و بعضي گفتند او را بردند ببهشت و اينکه قول اقرب است، چنانچه مكرر اشاره كردهايم که او را بردند در آسمانها و چون بهشت را باو نمودند تقاضا كرد که در آن ساكن باشد اجازه دادند تا زمان ظهور حضرت بقية اللّه- عج- باشد، و چون در بهشت مرگ نيست آنجا هست، پس از ظهور نازل ميشود و از ياور آن حضرت است که چهار از انبياء زنده هستند و از ياوران آن حضرت ميشوند.<br />
<br />
ادريس، عيسي، خضر، الياس.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 57)- سپس به مقام بلند پایه او اشاره کرده، میگوید: «و ما او را به مقام بلندی رساندیم» (وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا).<br />
<br />
منظور، عظمت مقامات معنوی و درجات روحانی این پیامبر بزرگ است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=57}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=19 |آیه=57}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=19 |آیه=57}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=19 |آیه=57}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=57}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=19 |آیه=57}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=19 |آیه=57}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=19 |آیه=57}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=19 |آیه=57}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره مریم]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_54_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85&diff=97747آیه 54 سوره مریم2019-03-03T10:22:07Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ ۚ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا|سوره=19|آیه =54}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 54 <br />
|شماره بعدی = 55<br />
|شماره قبلی = 53<br />
|سوره= مریم<br />
|شماره سوره= 19<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و یاد کن در کتاب خود شرح حال اسماعیل را که بسیار در وعده صادق و رسول و پیغمبری بزرگوار بود.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و در این کتاب، [سرگذشتِ] اسماعیل را یاد کن، که او وفا کننده به عهد و فرستاده ای پیامبر بود.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن، زيرا كه او درستوعده و فرستادهاى پيامبر بود.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
و در اين كتاب اسماعيل را ياد كن. او درستقول و فرستادهاى پيامبر بود،<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و در این کتاب (آسمانی) از اسماعیل (نیز) یاد کن، که او در وعدههایش صادق، و رسول و پیامبری (بزرگ) بود!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|And mention in the Book Ishmael. Indeed, he was true to his promise, and an apostle and prophet.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And mention Ismail in the Book; surely he was truthful in (his) promise, and he was an apostle, a prophet.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And make mention in the Scripture of Ishmael. Lo! he was a keeper of his promise, and he was a messenger (of Allah), a prophet.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Also mention in the Book (the story of) Isma'il: He was (strictly) true to what he promised, and he was a messenger (and) a prophet.}}<br />
</tabber><br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا «54»<br />
<br />
و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن كه او همواره در وعدههايش صادق و فرستادهاى پيامبر بود.<br />
<br />
«1». حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهلاللّه باللّه» آنگاه كه اهل بهشت از نعمتهاى بهشت بهره مىبرند، اهل اللّه به خدا مشغولند (و با او راز ونياز مىكنند).<br />
<br />
«2». طه، 29- 31.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 283<br />
<br />
وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا «55»<br />
<br />
و همواره خاندان خود را به نماز و زكات امر مىكرد و پيوسته نزد پروردگارش مورد رضايت بود.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
مراد از اسماعيل، يا فرزند حضرت ابراهيم است، يا يكى ديگر از پيامبران بنىاسرائيل به نام اسماعيلبن حزقيل.<br />
<br />
همه پيامبران، صادقالوعد بودهاند، امّا بروز اين خصلت در اسماعيل عليه السلام بيشتر بوده است.<br />
<br />
دربارهى رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه آن حضرت با شخصى در كنار كعبه قرار ملاقات داشتند وآن شخص فراموش كرد. حضرت تا سه روز منتظر ماند تا به آن شخص خبر دادند، آن شخص آمد وعذرخواهى كرد. «1» همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله با كسى وعده گذاشت كه هنگام ظهر او را ملاقات كند، ولى چون او نيامد، حضرت تا غروب منتظر ماند.<br />
<br />
صادقالوعد بودن، صفتى الهى است، «إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ» «2» وتخلّف در وعده، نشانهى نفاق است. در احاديث مىخوانيم: علامت منافق سه چيز است: خيانت در امانت، دروغ در سخن، تخلّف در وعده. «3»<br />
<br />
مقام رضوان و رضايت، بزرگترين خواسته و هدف انبيا است. «وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا» «4»، «وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا» «5» در حديث مىخوانيم: چون اهل بهشت در بهشت مستقر<br />
<br />
«1». تفسير الميزان.<br />
<br />
«2». آلعمران، 9.<br />
<br />
«3». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
«4». مريم، 6.<br />
<br />
«5». مريم، 55.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 284<br />
<br />
شوند، خطاب مىرسد آيا حاجت ديگرى داريد؟ مىگويند: «ربنا رضاك» پروردگارا! رضاى تو هدف ماست. «1»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- تجليل از بزرگان لازم است. «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ»<br />
<br />
تجليل از بزرگان، بايد پايدار و عميق باشد، نه سطحى و زودگذر. «فِي الْكِتابِ» 3- ملاك تجليل بايد كمالات معنوى پايدار باشد. «كانَ صادِقَ الْوَعْدِ»<br />
<br />
4- وفاى به عهد، از صفات ارزشمند انسانى است. «كانَ صادِقَ الْوَعْدِ»<br />
<br />
5- پيامبران، علاوه بر مسئوليّت اجتماعى، مسئوليّت خانوادگى هم دارند. «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ»<br />
<br />
6- سفارش به نماز وزكات، از وظايف پدر خانواده است. «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ» (با اينكه سفارش به نماز در خانوادهها كم وبيش هست، امّا سفارش به زكات نيست.)<br />
<br />
7- امر به نماز و زكات، از مصاديق امر به معروف است. «وَ كانَ يَأْمُرُ»<br />
<br />
8- نماز و زكات، سابقهاى بس طولانى دارند. وَ كانَ يَأْمُرُ ...<br />
<br />
9- نماز (ارتباط با خالق) و زكات (ارتباط با مخلوق)، از هم جدا نيست. (عبادت بدنى به تنهايى شرط كمال نيست.) «بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ»<br />
<br />
10- در امر بهمعروف وتوصيه به نماز، بايد از نزديكان شروع كنيم. «كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ»<br />
<br />
11- ارشاد و توصيه به نماز بايد دايمى باشد. وَ كانَ يَأْمُرُ ...<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا (54)<br />
<br />
(قصه ششم: حضرت اسمعيل عليه السلام) بعد از ذكر قصه موسى عليه السلام، بيان حاصل حضرت اسماعيل را فرمايد:<br />
<br />
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ: و ياد كن در كتاب قرآن قصه اسمعيل (على نبينا و آله و عليه السلام) را. إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ: بدرستى كه او بود راست وعده كه هرگاه وعده مىكرد وفا مىنمود و تخلف از آن را روا نمىداشت. وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا: و بود فرستادهى خدا به خلق، خبر دهنده از حق.<br />
<br />
تبصره: ذكر او به عنوان صدق، اولا به جهت اشتهار او است به اين صفت؛ چنانچه صدوق به سندهاى خود از سليمان الجعفرى كه حضرت رضا عليه السلام فرمود: مىدانى چرا اسمعيل صادق الوعد ناميده شد؟ عرض كردم: نه، فرمود:<br />
<br />
مردى او را وعده نمود به مكانى، پس نشست در آنجا منتظر او مدت يك سال «2».<br />
<br />
آيه شريفه و حديث شريف اهميت وفاى به وعد را به ملازمه اثبات نمايد. و اين اسمعيل (على نبينا و اله و عليه السلام) غير از اسمعيل پسر ابراهيم است.<br />
<br />
«1» سوره طه آيه 29.<br />
<br />
«2» نور الثقلين ج 3 ص 342 روايت 100.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 197<br />
<br />
تفسير برهان- از يزيد بن معاوية العجلى كه خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: خبر فرما از اسمعيل صادق الوعد كه خداوند در قرآن ذكر فرموده، آيا اسمعيل پسر ابراهيم عليه السلام است، زيرا گمان مىكنند او مىباشد؟ فرمود: اسمعيل قبل از ابراهيم مرد، و ابراهيم حجت خدا، قائم صاحب شريعت بود. در اين صورت اسمعيل به كه مبعوث بود؟ عرض كردم:<br />
<br />
پس اسمعيل كيست؟ فرمود: پسر حزقيل پيغمبر، خداوند اسمعيل را مبعوث فرمود به قومش، پس تكذيب او را نموده كشتند او را و پوست صورتش را كندند، خداوند تعالى غضب فرمود، سطاطائيل ملك عذاب را فرستاد و به او گفت: اى اسمعيل، من ملك عذاب هستم و حق تعالى فرستاده تا قوم تو را معذب سازم به انواع عذاب اگر مىخواهى. فرمود: مرا حاجتى به تو نيست. خداوند وحى فرمود:<br />
<br />
چه حاجت دارى؟ عرض كرد: خدايا اخذ عهد فرمودى به الوهيت ذات خود و به نبوت حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و به ولايت وصى او، و خبر دادى به آنچه كه بجا آورند خلق به حضرت حسين بن على عليه السلام بعد از پيغمبر، و وعده فرمودى حضرت حسين عليه السلام را برگردانى به دنيا تا خود او انتقام كشد. خدايا حاجت من آنكه مرا برگردانى به دنيا براى انتقام. پس خداى تعالى وعده فرمود اسمعيل را و با حضرت حسين عليه السلام برمىگردد. از اين حديث شريف اثبات رجعت محقق گردد «1».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا (54) وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا (55)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و ياد كن در قرآن اسمعيل را همانا او بود راست وعده و بود پيغمبر رفيع منزلت<br />
<br />
و بود كه امر ميكرد كسان خود را بنماز و زكوة و بود نزد پروردگارش پسنديده.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خوانده شد صادق الوعد براى آنكه وعده داد بمردى كه در مكانى منتظر او باشد يك سال در آنمكان منتظر او بود تا آنمرد آمد و آنحضرت فرمود اگر نيامده بودى هميشه منتظر تو بودم و در عيون از امام رضا عليه السّلام قريب به اين معنى را نقل نموده و ظاهرا اين اسمعيل همان حضرت اسمعيل معروف بذبيح اللّه است كه پسر حضرت ابراهيم خليل اللّه و جدّ امجد حضرت ختمى مرتبت است چون اگر مراد اسمعيل ديگر باشد بايد قرينهاى در كلام ذكر شود<br />
<br />
جلد 3 صفحه 480<br />
<br />
و اگر نباشد معروفيّت كافى است و مفسّرين هم تصريح نمودهاند كه مراد او است ولى در علل از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از اسمعيل در اين آيه اسمعيل پسر حضرت ابراهيم نيست بلكه مراد پيغمبر ديگرى است كه خداوند او را مبعوث فرمود بر قومش و آنها او را گرفتند و پوست سر و صورتش را كندند پس خداوند فرشتهاى را مبعوث فرمود بخدمتش و استفسار از او تا هر چه اراده فرمايد انجام دهد و او طالب تأسى بأنبياء شد و در روايتى طالب تأسى بسيد الشّهداء شد و قمّى ره نقل فرموده كه او اسمعيل بن حزقيل بود و براى وفاى بوعدهاى كه داده بود يك سال منتظر شد و فرق ميان رسول و نبى اگر چه در آيات سابقه بيان شد ولى در مورديكه اين دو وصف با يكديگر جمع شوند اگر نبى مأخوذ از نبوّ كه بمعناى رفعت است باشد اولى است از آنكه مأخوذ از نبأ كه بمعناى خبر است باشد چون حمل كلام بر تأسيس اولى از تأكيد است اگر چه مختصر فرقى با يكديگر هم داشته باشند در هر حال سيره مرضيّه او امر بمعروف بود چون اهل بيت و اقوام و اتباع خود را وادار بنماز شب و صدقه روز يا مطلق نماز و زكوة مينمود و چون خودش معصوم از گناه و اعمالش تمام عبادت و اطاعت خدا بود نزد خداوند مرضى و مقرّب و پسنديده گرديد ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ اذكُر فِي الكِتابِ إِسماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الوَعدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا (54)<br />
<br />
و ياد كن در قرآن مجيد اسماعيل را محققا او بود صادق الوعد، بوعدههاي خود وفا ميكرد، و بود فرستاده خدا و رسول بر قوم خود، اختلاف شد بين مفسرين که اينکه اسمعيل که بوده اكثر مفسرين گفتند اسماعيل فرزند ابراهيم بوده که ملقب بذبيح اللّه شد، چون حضرت ابراهيم اسماعيل را از هاجر آورد بر حسب تقاضاي ساره و امر مبارك الهي او را آورد مكّه معظمه نزد بيت اللّه الحرام، چنانچه عرض ميكند.<br />
<br />
رَبَّنا إِنِّي أَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيرِ ذِي زَرعٍ عِندَ بَيتِكَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجعَل أَفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوِي إِلَيهِم وَ ارزُقهُم مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُم يَشكُرُونَ.<br />
<br />
ابراهيم آيه 40 و اخبارهم بر طبق اينکه داريم از خاصه و عامه، و بعضي گفتند اسمعيل إبن حزقيل بود که خداوند او را مبعوث كرد بر قومش پوست صورت او را كندند و سر او را مجروح كردند خداوند فرستاد نزد او که آنها را چه نحوه عذاب كنم، درخواست عذاب نكرد، بلكه تقاضاي عفو نمود، و لكن بعيد نيست همان فرزند ابراهيم باشد که بفرمايد:<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 456<br />
<br />
وَ اذكُر فِي الكِتابِ إِسماعِيلَ براي تنبيه قوم که إِنَّهُ كانَ صادِقَ الوَعدِ که يكي از واجبات شرعي وفاء بوعد است و خلف وعد يكي از گناهان بزرگ است، چنانچه ميفرمايد:<br />
<br />
وَ لَو تَواعَدتُم لَاختَلَفتُم فِي المِيعادِ انفال آيه 43 بلي وعدههايي که از معاصي و اعمال قبيحه است واجب است تخلف كردن و حرام است وفاء بآن، و خداوند هم خلف وعد نميكند.<br />
<br />
إِنَّ اللّهَ لا يُخلِفُ المِيعادَ آل عمران آيه 9 اگر وعده احساني كردي بايد وفا كني، ولي خلف وعيد مانعي ندارد که وعده عقوبت باشد، بلكه حسن دارد.<br />
<br />
وَ كانَ رَسُولًا الي قومه نبيا من اللّه.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 54)- اسماعیل پیامبر صادق الوعد: در اینجا سخن از «اسماعیل» بزرگترین فرزند ابراهیم، به میان میآورد، و یاد ابراهیم را با یاد فرزندش اسماعیل، و برنامههایش را با برنامههای او تکمیل میکند، و پنج صفت از صفات بر جسته او را که میتواند برای همگان الگو باشد بیان میکند.<br />
<br />
روی سخن را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کرده، میگوید: «و در این کتاب (آسمانی) از اسماعیل (نیز) یاد کن» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ).<br />
<br />
«که او در وعدههایش صادق بود» (إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ).<br />
<br />
«و پیامبر عالی مقامی بود» (وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=54}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=19 |آیه=54}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=19 |آیه=54}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=19 |آیه=54}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=54}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=19 |آیه=54}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=19 |آیه=54}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=19 |آیه=54}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=19 |آیه=54}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره مریم]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_48_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85&diff=97745آیه 48 سوره مریم2019-03-03T10:21:15Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَىٰ أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا|سوره=19|آیه =48}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 48 <br />
|شماره بعدی = 49<br />
|شماره قبلی = 47<br />
|سوره= مریم<br />
|شماره سوره= 19<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
من از شما و بتانی که به جای خدا میپرستید دوری کرده و خدای یکتایم را میخوانم و امیدوارم که چون او را بخوانم از درگاه لطفش محروم نمانم (و مرا از شرّ مشرکان حفظ کند).<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و من از شما و معبودانی که به جای خدا می خوانید، کناره می گیرم و پروردگارم را می خوانم، امید است در خواندن پروردگارم [از اجابت او] محروم و بی بهره نباشم.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و از شما و [از] آنچه غير از خدا مىخوانيد كناره مىگيرم و پروردگارم را مىخوانم. اميدوارم كه در خواندن پروردگارم نااميد نباشم.»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
از شما و از آن چيزهايى كه به جاى خداى يكتا مىخوانيد كناره مىگيرم و پروردگار خود را مىخوانم، باشد كه چون پروردگارم را بخوانم محروم نشوم.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و از شما، و آنچه غیر خدا میخوانید، کنارهگیری میکنم؛ و پروردگارم را میخوانم؛ و امیدوارم در خواندن پروردگارم بیپاسخ نمانم!»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|I dissociate myself from you and whatever you invoke besides Allah. I will supplicate my Lord. Hopefully, I will not be disappointed in supplicating my Lord.’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And I will withdraw from you and what you call on besides Allah, and I will call upon my Lord; may be I shall not remain unblessed in calling upon my Lord.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|I shall withdraw from you and that unto which ye pray beside Allah, and I shall pray unto my Lord. It may be that, in prayer unto my Lord, I shall not be unblest.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"And I will turn away from you (all) and from those whom ye invoke besides Allah: I will call on my Lord: perhaps, by my prayer to my Lord, I shall be not unblest."}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«تَدْعُونَ»: عبادت میکنید. به کمک میطلبید و به فریاد میخوانید. «أَدْعُو»: میپرستم. به فریاد میخوانم. الف زائدی در رسمالخطّ قرآنی دارد. «بِدُعَآءِ»: در پرستش. در به کمک طلبیدن. حرف (بِ) به معنی (فی) است.. معنی دیگر آیه: من از شما (پدر، و قوم بتپرست) و از آنچه بجز خدا میپرستید، کنارهگیری میکنم، و تنها پروردگارم را به فریاد میخوانم. امید است که دعای من در پیشگاه پروردگارم بیپاسخ نماند.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلَّا أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا «48»<br />
<br />
ومن از شما وآنچه غير خدا مىخوانيد كنارهگيرى مىكنم وپروردگارم را مىخوانم، اميدوارم كه در خواندن پروردگارم محروم (و بى پاسخ) نمانم.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
جوانان خداپرستى كه در خانوادههاى منحرف زندگى مىكنند، بايد خط حضرت ابراهيم را پيش گيرند. دعوت همراه با ادب، «يا أَبَتِ» دلسوزى و همراه با منطق، لِمَ تَعْبُدُ ... انذار همراه با دعا، إِنِّي أَخافُ ... سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ سلام همراه با استغفار، «سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ<br />
<br />
«1». توبه، 114.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 277<br />
<br />
لَكَ» و در پايان جدايى. «وَ أَعْتَزِلُكُمْ»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- از مراحل نهايى نهى از منكر، قطع رابطه است. «وَ أَعْتَزِلُكُمْ» (اگر نمىتوانيم محيط فاسد را عوض كنيم، لااقل آن را ترك كنيم.)<br />
<br />
2- يكى از اصول اساسى مكتبهاى الهى، برائت از كفّار است. «وَ أَعْتَزِلُكُمْ»<br />
<br />
3- برائت، قبل از ولايت است. ابتدا بايد از شرك و طاغوت و فساد جدا شويم، بعد به حقّ وصل شويم. أَعْتَزِلُكُمْ ... أَدْعُوا رَبِّي<br />
<br />
آرى، ديو چو بيرون رود، فرشته در آيد. ابتدا «لا إِلهَ»* سپس «إِلَّا اللَّهُ»*، در قرآن ابتدا جملهى «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» را مىخوانيم بعد جملهى «يُؤْمِنْ بِاللَّهِ» «1» را.<br />
<br />
4- اگر بخواهيم دعاى ما دعاى ابراهيمى شود، بايد از افراد و مراكز آلوده دورى كنيم. أَعْتَزِلُكُمْ ... أَدْعُوا<br />
<br />
5- كلمهى «رب» در دعا نقش مهمى دارد. «أَدْعُوا رَبِّي- بِدُعاءِ رَبِّي»<br />
<br />
6- مؤمن ميان خوف و رجا است. عَسى ... اگر خوف در انسان غالب شود، او را به يأس مىكشاند و اگر اميد بر او غالب شود، او را تنپرور مىكند، بنابراين بايد انسان بين خوف و رجا و بيم و اميد باشد.<br />
<br />
7- استجابت دعا تفضّل الهى است. «عَسى»<br />
<br />
8- حتّى انبيا براى آيندهى خود به خداوند اميدوارند. «2» عَسى أَلَّا أَكُونَ ... شَقِيًّا<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (48)<br />
<br />
وَ أَعْتَزِلُكُمْ: و كناره مىنمايم شما را. مراد آذر و امثال او هستند از بتپرستان، يعنى از همه شما دورى مىجويم. وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ: و آنچه مىخوانيد و مىپرستيد از غير خدا يعنى بتان. مراد آنكه كناره كنم از دين يا ديار شما. وَ أَدْعُوا رَبِّي: و مىپرستم پروردگار خود را به يگانگى. عَسى أَلَّا أَكُونَ: اميد است آنكه نباشم. بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا: به خواندن و پرستش پروردگار خود نااميد و بىبهره. اين تعريض است بر ايشان، يعنى شما از خواندن بتان بىبهره و ضايع هستيد در گفتار و كردار، و من اميدوارم كه از حق سبحانه بهره تمام گيرم و در سلك مخصوصان و مقربان او باشم.<br />
<br />
نكته: تصدير كلام به عسى جهت تواضع و هضم نفس، و اشعار بر آنكه مؤمن بايد هميشه ميان خوف و رجا باشد.<br />
<br />
هجرت حضرت ابراهيم: مفسرين نقل نمودهاند كه حضرت ابراهيم از بابل به كوهستان فارس آمد و هفت سال در اطراف آن جبال سير مىفرمود و بعد باز به بابل آمد مشغول دعوت شد. اين نوبت بتان را شكست و آتش نمرود بر او سرد شد، چنانچه در سوره انبيا بيايد ان شاء اللّه تعالى. و چون به نجران رسيد، به ساره خاتون متزوج شد، پس با ساره و لوط عزيمت شام نمود و حق تعالى از اين هجرت خبر مىدهد.<br />
<br />
«1» سوره توبه آيه 114.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 192<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (41) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً (42) يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (43) يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا (44) يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا (45)<br />
<br />
قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا (46) قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا (47) وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (48) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (49) وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (50)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و ياد كن در كتاب ابراهيم را همانا او بود بسيار راستگو و داراى مقام رفيع نبوت<br />
<br />
وقتى كه گفت بپدرش اى پدر من چرا ميپرستى چيزى را كه نميشنود و نميبيند و كفايت نميكند از تو چيزيرا<br />
<br />
اى پدر من همانا رسيده است بمن از دانش آنچه نرسيده بتو پس پيروى كن از من هدايت كنم تو را براه راست<br />
<br />
اى پدر من بندگى مكن از شيطان همانا شيطان باشد مر خداوند بخشنده را فرمان نابردار<br />
<br />
اى پدر من همانا من ميترسم كه برسد تو را عذابى از خداوند بخشنده پس بوده باشى مر شيطان را تحت اختيار<br />
<br />
گفت آيا رو گردانى تو از خدايان من اى ابراهيم هر آينه اگر باز نه ايستى البته سنگسار كنم تو را و دورى كن از من مدّت مديدى<br />
<br />
گفت سلام بر تو براى وداع پس از اين آمرزش ميخواهم براى تو از پروردگارم همانا او باشد بمن بسيار مهربان<br />
<br />
و كنارهگيرى ميكنم از شما و آنچه را ميخوانيد غير از خدا و ميخوانم پروردگارم را شايد آنكه نباشم بخواندن پروردگارم محروم<br />
<br />
پس چون كنارهگيرى نمود از آنها و آنچه را مىپرستيدند غير از خدا بخشيديم باو اسحق و يعقوب را و هر دو را گردانديم پيغمبر<br />
<br />
و بخشيديم به ايشان از رحمت خودمان و قرار داديم براى ايشان نام نيك بلند مرتبهاى.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- و ياد كن اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در قرآن حضرت ابراهيم عليه السّلام را كه بود بسيار راستگو و راست جو و زياد تصديق مينمود آيات الهى و كتب سماوى و انبياء عظام را و خود هم از ايشان بود بلكه فوق همه غير از خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم<br />
<br />
جلد 3 صفحه 476<br />
<br />
وقتى كه گفت بپدر مادر يا عموى خود كه او را پدر ميخواند و در كلام عرب بر آن اطلاق ميشود چنانچه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر بيان شد كه نميشود آباء پيغمبر ما كافر باشند اى پدر من براى اظهار عطوفت و مهربانى چون اصل يا ابت يا ابى بوده و ياء مبدّل بتاء شده براى مبالغه در تحقيق اضافه چرا مىپرستى و عبادت ميكنى بتى را كه نميشنود صداى تو و نداى تو و ذكر و دعاى تو واحديرا و نميبيند تو و خضوع و خشوع و ركوع و سجود تو واحديرا و نميتواند مهمّى را از تو كفايت كند و ضررى را دفع نمايد يا نفعى برساند بتو و باحدى اى پدر من خداوند بمن علم و معرفتى عنايت فرموده كه بتو نفرموده بيا پيروى كن از من تا راه راست و جاده هموار واضح و معتدل توحيد و معاد را بتو بياموزم كه از مقصد حركت كنى و بمقصود برسى اى پدر من بندگى و اطاعت مكن از شيطان و ديو رجيم در عبادت بتها مگر نميدانى آن ملعون نافرمانى خدا را نمود و مطرود درگاه احديّت شد اى پدر من من از آن ترس دارم كه مورد غضب الهى شوى و واصل شود بتو از طرف خداوند عذابى كه مفرّى براى تو از آن عذاب نباشد چون تو در تحت حمايت و اختيار شيطان واقع شدى و او نمىتواند براى نجات دوستانش از عذاب خدا راه نجاتى پيدا كند بلكه خودش هم از آنها تبرّى ميكند تا اينجا بيان حضرت ابراهيم عليه السّلام بود و انصافا قابل ملاحظه كسانى است كه ميخواهند مردم را دعوت بحقّ نمايند و بايد طريقه تبليغ را از آنحضرت بياموزند كه با چه خطاب محبّت آميزى شروع بسخن فرموده و در هر جمله تكرار فرموده براى اظهار كمال عطوفت و مهربانى با پدر خوانده خود و بطور سؤال از دليل عمل منع نموده او را از بت پرستى با اشاره بدليل منع به بيان بليغ مشتمل بر جهاتى از ادلّه كه مزيدى بر آن متصوّر نيست و اشعار به حجّت بودن قول خود براى او با عدم تصريح بجهالت و تقصير او و كمال علم و دانش خود چون فرموده مقدارى از علم خدا بمن داده و بتو نداده يعنى تو معذورى من هم كارى نكردم و خود را بمنزله رفيق بلد راهى براى او معرّفى نموده و اينكه عبادت بت ناشى از وسوسه شيطان است و اطاعت شيطان عبادت او است و او دشمن خدا است و عبادت دشمن خدا موجب غضب الهى است و من براى محبّتى كه بتو دارم مىترسم<br />
<br />
جلد 3 صفحه 477<br />
<br />
روزى مبادا عذاب الهى مس كند بدن تو را و تو مانند شيطان مخذول و ملعون در السنه و افواه گردى حال به بينيد چه قدر ملاحظه ادب و احترام طرف را نموده كه هيچ كلمه زنندهاى استعمال ننموده با آنكه تمام مقصود خود را بنحو اكمل بيان و كمال محبّت و دلسوزى را بطرف اظهار فرموده بر عكس آزر با كمال بىادبى و جرئت و جسارت و اشعار به انكار و تعجّب از گفتار آنحضرت جواب داد كه آيا تو راغب و معرض و رو گردانى از خدايان من اى ابراهيم اگر صرف نظر ننمائى از اين طريقه كه پيش گرفتى و باز نه ايستى از اين گفتار ناهنجارت هر آينه سنگسار كنم تو را بدشنام يا پاره سنگ و حذر كن از من و دور شو از نزدم مدّت مديدى حضرت ابراهيم عليه السّلام باز با كمال ادب و احترام سلام وداع فرمود يعنى من رفتم خداحافظ از طرف من مطمئن باشيد كه آزارى بلكه مكروهى بشما نخواهد رسيد و از خدا ميخواهم كه موفق كند تو را به توبه از شرك و تو را بيامرزد چون خداوند بمن خيلى عطوف و مهربان و نيكوكار و نيك رفتار است و كنارهگيرى ميكنم از شما و خدايان باطلى كه داريد و ميخوانم خداى يكتاى بىهمتاى خود را هر جا باشم شايد خداوند مرا از در خانه خود محروم نفرمايد و مانند شما بخسران دنيا و آخرت مبتلا نشوم و اينكه در بدو جمله اخيره شايد فرموده براى تواضع و فروتنى و اشاره بآنكه بنده نبايد هيچگاه مغرور و مطمئن بعمل خود باشد بلكه بايد بوظيفه عبوديّت رفتار نمايد و خدا را بخواند و عبادت كند و اميد اجابت و ثواب و مغفرت داشته باشد ولى بفضل و كرم و رحمت خودش چون خداوند ملزم باين امور نيست و خاتمه امر بنده معلوم نيست كه بكجا منتهى ميشود و پس از اين مهاجرت بشام فرمود و كنارهگيرى كرد از آنها و خدايان باطلشان و خداوند هم در عوض بعد از حضرت اسمعيل باو اسحق را مرحمت فرمود و از اسحق يعقوب بوجود آمد و اين پدر و پسر هر دو پيغمبر شدند و بمقام رفيع نبوّت رسيدند و انبياء بنى اسرائيل كه قسمت عمده پيغمبران از ايشان تشكيل ميشود منسوب بحضرت يعقوبند كه ملقّب باسرائيل بوده و باين جهت مخصوص بذكر شده با آنكه نواده است و اينكه اسمعيل ذكر نشده شايد براى آن باشد كه قبل از اين اعتزال وجود داشته چون گفتهاند حضرت ابراهيم دو مرتبه از آنها كنارهگيرى كرد و شايد براى آن باشد كه بعدا مستقلا ذكر شود<br />
<br />
جلد 3 صفحه 478<br />
<br />
در هر حال خداوند در اين اعتزال بقدرى خوب از آنحضرت پذيرائى فرمود كه عقل مات ميشود چون از جهت جاه و جلال و ثروت و مال و خدم و حشم و اولاد و احفاد و اعوان و انصار يگانه عالميان گرديد و نام نامى و اسم گراميش بقدرى بخوبى شهرت كرد كه تمام قبائل و فرق بوسيلهاى از وسائل خود را منسوب باو نمودند و همه باو افتخار كردند و تمام ملّيّون و ارباب اديان به نبوّت او معترف شدند تا آنكه پيغمبر بين المللى شد و كارش به اين جا رسيد كه پيغمبر آخر الزمان كه اشرف انبياء و مرسلين بود خود را تابع ملّت او معرّفى فرمود و خداوند بپاس احترام و دعاى آنحضرت آن دو فرزند و ساير فرزندان او را در دنيا معروف بخوبى فرمود كه همه زبان بمدح و ثناى ايشان گشودند و بزرگترين رحمت خداوند كه مقام نبوّت است موروث اين خاندان گرديد تا دامنه قيامت چون لسان صدق على كنايه از ذكر خير رفيع است و در اخبار ائمه اطهار رحمتنا بحضرت ختمى مرتبت و لسان صدق على بامير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده كه از اين خاندانند ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ أَعتَزِلُكُم وَ ما تَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَ أَدعُوا رَبِّي عَسي أَلاّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (48)<br />
<br />
و من از شما مشركين اعتزال ميجويم و از آنچه را که ميخوانيد از غير از خداوند متعال و ميخوانم پروردگار خود را اميد است اينکه که نباشم بدعاء پروردگار خود شقّي و بد عاقبت.<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 450<br />
<br />
و اعتزلكم اعتزال از مشركين دور شدن از آنها و بيرون رفتن از ميانه آنها و خارج شدن از شهر آنها که قصد بيت المقدس كرده بود که مسافرت كند بآن طرف.<br />
<br />
وَ ما تَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ اعتزال از آلهه آنها از اصنام ترك عبادت آنها و توجّه بآنها است.<br />
<br />
وَ أَدعُوا رَبِّي عبادت پروردگار و توجه باو و اطاعت و امتثال باوامر او و منتهي شدن از منهيّات او و رفتن بدرب خانه او و طلب حوائج از او و نجات از مهالك.<br />
<br />
عَسي أَلّا أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا تعبير بعسي بمعني اميدواري و رجاء است چون بايد مؤمن بين خوف و رجاء باشد نه مطمئن بقبول و نه مأيوس از قبول که گفتند دو معصيت از معاصي كبيره امن من مكر اللّه و يأس من روح اللّه است، چه بسا اشخاصي که در عبادت در اوّل امر به مقام بسيار بلندي نائل شدند و لكن در عاقبت بيايمان و بدبخت گشتند، مثل شيطان و بلعم باعوري، و چه بسيار در شرك و كفر و فسق و فجور مدتي از عمر خود را طيّ كردند لكن عاقبت موفق بايمان و توبه و با سعادت از دنيا رفتند، و اخبار خوف و رجاء دو قسمت است، يك قسمت دلالت دارد بر تساوي و يك قسمت دلالت دارد که رجاء بيشتر باشد از خوف و جمع بين اينکه دو در نظر بخود تساوي و نظر بخدا ترجيح رجاء.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 48)- سپس چنین گفت: «من از شما (از تو و این قوم بت پرست) کناره گیری میکنم، و همچنین از آنچه غیر از خدا میخوانید» یعنی از بتها (وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).<br />
<br />
«و تنها پروردگارم را میخوانم، و امید است که دعای من در پیشگاه پروردگارم بیپاسخ نماند» (وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا).<br />
<br />
این آیه از یک سو، ادب ابراهیم را در مقابل آزر نشان میدهد، و از سوی دیگر قاطعیت او را در عقیدهاش مشخص میکند.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=48}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=19 |آیه=48}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=19 |آیه=48}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=19 |آیه=48}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=48}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=19 |آیه=48}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=19 |آیه=48}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=19 |آیه=48}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=19 |آیه=48}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره مریم]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_36_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85&diff=97743آیه 36 سوره مریم2019-03-03T10:19:56Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ|سوره=19|آیه =36}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 36 <br />
|شماره بعدی = 37<br />
|شماره قبلی = 35<br />
|سوره= مریم<br />
|شماره سوره= 19<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
خدای یکتا پروردگار من و شماست، او را پرستید که راه راست همین راه خداپرستی است.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
[عیسی گفت:] بی تردید خدا [یِ یکتا] پروردگار من و شماست؛ پس او را بپرستید [که] این راهی راست است.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و در حقيقت، خداست كه پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستيد. اين است راه راست.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
و اللّه پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستيد، كه راه راست اين است.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و خداوند، پروردگار من و شماست! او را پرستش کنید؛ این است راه راست!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|[And Jesus said,] ‘Indeed Allah is my Lord and your Lord. So worship Him. This is a straight path.’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And surely Allah is my Lord and your Lord, therefore serve Him; this is the right path.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And lo! Allah is my Lord and your Lord. So serve Him. That is the right path.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Verily Allah is my Lord and your Lord: Him therefore serve ye: this is a Way that is straight.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«هذا»: این راهی که شما را بدان دعوت کردم.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ «36»<br />
<br />
و در حقيقت، خدا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستيد كه راه مستقيم همين (بندگى او) است.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
حضرت عيسى عليه السلام در معرّفى خود گفت: من بندهى خدايم، «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ» اوّلين دستورى كه دريافت كرد دربارهى نماز و عبادت بود، «وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ» و اوّلين برنامهاى را هم كه<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 268<br />
<br />
اعلام كرد پرستش و عبادت خداوند بود. «فَاعْبُدُوهُ»<br />
<br />
اصرارِ حضرت مسيح بر يكتاپرستى و تأكيد بر اينكه راه مستقيم همين است و بس، پاسخى است به طرفداران تثليث و ديگران. «1»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- عبادت، سزاوار كسى است كه پروردگار ماست. «رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ»<br />
<br />
2- عيسى را فرزند خدا دانستن، تحريف در دين و مايهى كفر است. «اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ»<br />
<br />
3- يكتاپرستى و بندگى خدا، راه مستقيم و بقيّهى راهها بيراهه است. (در قرآن، راه خدا و رسول و عبادت و اعتصام به خدا، راه مستقيم معرّفى شده است.)<br />
<br />
«هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (36)<br />
<br />
بعد از آن حبيب خود را به دعوت بندگان امر مىفرمايد:<br />
<br />
وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ: بدرستى كه خداى به حق، پروردگار من و پروردگار شماست. فَاعْبُدُوهُ: پس بپرستيد او را و به عبادت غير او مشغول مشويد. هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ: اينست راه راست كه رساننده است به منازل رضوان و مكان غفران.<br />
<br />
تبصره: آيه شريفه جامع است حكمت نظرى و عملى را، زيرا جمله اولى اشاره است به استكمال قوه نظريه به اعتقاد حق و صدق كه آن غايت توحيد است. و جمله ثانيه اشعار است به استكمال قوه عمليه كه آن ملازمت طاعت و عبادت و بجا آوردن اوامر و اجتناب از نواهى سبحانى. و جمله ثالثه آگاهى است كه جمع ميان اين دو امر مذكور طريقى است با استقامت كه به هيچ وجه در آن اعوجاج و انحرافى نباشد. بنابراين عقل حكم نمايد به متابعت آن و ثبات قدم در آن، و باطن اين صراط مستقيم آل محمد عليهم السلامند، و احاديث بسيار از طريقين وارد شده.<br />
<br />
چنانچه در فرائد السمطين حموينى به اسناد خود از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده كه فرمود: نحن خيرة اللّه و نحن الطّريق الواضح و الصّراط المستقيم الى اللّه تعالى. يعنى مائيم برگزيدگان خدا و مائيم راه روشن<br />
<br />
«1» نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 228 صفحه 746.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 181<br />
<br />
و راه راست به سوى خداى تعالى «1».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا «29» قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا (30) وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا (31) وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا (32) وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (33)<br />
<br />
ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ (34) ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (35) وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (36)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
پس اشاره نمود باو گفتند چگونه سخن گوئيم با كسيكه باشد در گهواره كودكى<br />
<br />
گفت همانا من بنده خدايم داد بمن كتاب را و گردانيد مرا پيغمبر<br />
<br />
و گردانيد مرا با بركت هر جا باشم و توصيه نمود مرا بنماز و زكوة ماداميكه باشم زنده<br />
<br />
و گرداند مرا نيكوكار بمادرم و نگرداند مرا سركش فرمان نابردار<br />
<br />
و نازل شد سلامتى بر من در روز كه متولّد شدم و در روز كه ميميرم و در روز كه<br />
<br />
جلد 3 صفحه 471<br />
<br />
مبعوث ميشوم در حاليكه زندهام<br />
<br />
اين است عيسى پسر مريم ميگويم گفتار حقى را كه در آن شك ميكنند<br />
<br />
نبوده است مر خدا را كه بگيرد از جنسى فرزندى منزّه است او چون اراده كند امرى را پس جز اين نيست كه ميگويد مر آنرا بشو پس ميشود<br />
<br />
و همانا خدا پروردگار من و پروردگار شما است پس عبادت كنيد او را اين است راه راست.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- حضرت مريم بعد از شنيدن مقالات قوم كه در آيات سابقه ذكر شد در مقام جواب اشاره نمود بحضرت عيسى يعنى از اين بچه بپرسيد و جواب بشنويد من روزهام و نمىتوانم سخن بگويم آنها گفتند چگونه ما سخن بگوئيم با كودكى كه در گهواره است يا مانند آن، كه آغوش مادر است چون مهد بر جايگاه هم اطلاق ميشود ناگاه حضرت عيسى زبان گشود و فرمود همانا من بنده خدايم كه داد مرا انجيل و گرداند مرا پيغمبر و گرداند مرا با بركت و نفع در هر جا باشم و توصيه فرمود مرا باداء نماز و زكوة ماداميكه زندهام و گرداند مرا نيكوكار بمادرم و نگرداند مرا سركش متكبر و بدبخت متمرّد و مقدّر فرمود براى من سلامتى از شرور و رذائل و آفات را از روز كه بدنيا آمدم تا روز كه از دنيا ميروم و در روز كه مبعوث ميشوم براى زندگى جاويد و قيام در حضور الهى در محشر روز قيامت كبرى و اينكه لفظ سلام معرّف بالف و لام شده شايد براى اشاره بسلام خدا باشد كه در قصّه حضرت يحيى گذشت و شايد براى شمول انواع سلامتيها باشد كه اشاره شد و ظاهر آيات شريفه آنستكه آنحضرت در آنحال واجد مقام نبوّت و داراى كتاب و شريعت و ساير اوصاف مذكوره در آيات بوده چنانچه در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند آيا عيسى بن مريم وقتى كه در گهواره تكلّم نمود حجّت خدا بود بر اهل زمانش فرمود بلى آنروز نبى و حجّت خدا بود ولى مرسل نبود گفتند آنروز حجّت خدا بود بر زكريّا با آنكه در گهواره بود فرمود آنروز سخن گفتنش معجزهاى بود براى مردم و رحمتى بود از خدا براى مريم و اثبات پاكدامنى او و نبى بود و حجّت بر هر كس شنيد كلام او را در آنحال پس ساكت شد و سخن نگفت تا دو سال و حضرت زكريا حجّت خدا بود بعد از سكوت عيسى عليه السّلام تا دو سال پس از دنيا رحلت نمود زكريّا و ارث برد از او فرزندش يحيى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 472<br />
<br />
كتاب و حكمت را با آنكه صبى و صغير بود و چون عيسى عليه السّلام بهفت سالگى رسيد سخن گفت به نبوّت و رسالت وقتى كه وحى باو رسيد پس بود حجّت بر يحيى عليه السّلام و بر تمام مردم و بآيات اين سوره كه دلالت بر اين معانى دارد تمسّك فرمود و ظاهرا مراد امام عليه السّلام آنستكه داراى منصب نبوت بوده ولى مأمور به ابلاغ احكام نبوده چون گفتهاند فرق بين نبى و رسول آنستكه نبى داراى حكم است ولى مأمور به ابلاغ نيست و رسول نبى مأمور بابلاغ است و اينكه فرموده حجّت بود بر هر كس شنيد كلام او را ظاهرا براى جواب از استبعاد آنها بوده از حجّت بودن او بر زكريّا چون گفتهاند حضرت زكريا كه شوهر خاله او بود آنوقت كه تكلّم كرد حاضر بود و از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه عيسى عليه السّلام قائم بحجّت شد با آنكه پسر سه ساله بود و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از زكوة در كلام حضرت عيسى زكوة فطره است چون تمام مردم مالدار نيستند امّا فطريّه بر همه تعلّق ميگيرد و كلمه برّ كه بمعناى بار و نيكوكار است عطف است بر مباركا در آيه قبل يعنى و جعلنى برّا در عيون از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه از جمله معاصى كبيره عقوق والدين است چون خداوند عاقّ را جبّار شقى خوانده در اين آيه شريفه و خداوند بعد از نقل كلام عيسى عليه السّلام احتجاج بر نصارى فرموده باين تقريب كه اين كسيكه از مادر بدميدن روح الامين در مريم متولّد شد و در كودكى اقرار بعبوديّت و نبوّت خود كرد عيسى بن مريم بود نه آنكه شما ميگوئيد كه پسر خدا و شريك او است من ميگويم گفتار حقّ را كه حقّم اگر قول منصوب باشد كه قرائت عاصم و بعضى است و آنچه گفتيم ما از احوال او گفتار حقّ است اگر مرفوع باشد كه قرائت جمع ديگر است و بنابر اول قول مفعول فعل مقدّر و بنابر دوّم خبر مبتداء محذوف است و با آنكه واضح است حقيّت اين قول باز نصارى در آن شك ميكنند يا مخاصمه مينمايند براى آنكه بعضى ميگويند خدا است و بعضى پسر خدا چون ممكن نيست خداوندى كه منزّه است از جسميّت و لوازم آن كه توالد و تناسل است از جنس بشر يا ملائكه يا ساير موجودات براى خود فرزندى اتّخاذ و اختيار نمايد بلكه هر وقت بخواهد امرى بشود ميگويد بشو ميشود مانند ما احتياج بتوالد و تناسل ندارد و هم جنس با بشر يا ملائكه يا ساير موجودات نيست تا اولاد از جنس آنها داشته باشد<br />
<br />
جلد 3 صفحه 473<br />
<br />
و اين اقرار حضرت عيسى بعبوديّت اختصاص باين حال نداشت بلكه بعد از مبعوث شدن برسالت هم اوّل سخنى كه با قوم فرمود اين بود كه گفت همانا خدا پروردگار من و پروردگار شما است پس بندگى كنيد او را و شريك نكنيد غير او را با او در بندگى اين راه راستى است كه شما را بسعادت دنيا و آخرت ميرساند و بنابراين آيه اخيره جزء اقوال حضرت عيسى است نهايت آنكه چون در خارج منفصل از اقوال سابقه او بوده خداوند هم آنرا منفصل نقل فرموده و بعضى و انّ بفتح همزه قرائت نمودهاند و بنابراين از امورى است كه خداوند آنحضرت را بآنها توصيه فرموده بود و در هر حال عطف بر ما سبق است و شمّهاى از تفسير اين آيه در سوره آل عمران در ضمن احوال آنحضرت و حضرت زكريّا گذشت ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُم فَاعبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُستَقِيمٌ (36)<br />
<br />
و محققا خداوند اللّه پروردگار من و پروردگار شما است پس عبادت او را كنيد اينست صراط مستقيم.<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 440<br />
<br />
وَ إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُم اختلاف زيادي بين مفسرين است در اينكه اينکه جمله معطوف بكجا است.<br />
<br />
اولا سياهي قرآن كلمه ان بكسر است ولي بعض مفسرين بفتح قرائت كردهاند و بنا بر فتح بعضي گفتند معطوف بجمله أَوصانِي بِالصَّلاةِ و كلام عيسي عليه السّلام است و بعضي گفتند معطوف بجمله وَ إِذا قَضي أَمراً يعني و قضي ان اللّه ربي و ربكم، بعضي گفتند جمله مستانفه است بعضي گفتند متعلق به فاعبدوه است مدخول لام خبر يعني فاعبدوه لان اللّه ربي و ربكم لكن چون معتبر سياهي قرآنست چنانچه در مجلّد اول در باب اختلاف قرءات بيان كرديم در مقدمات دهگانه ميگوييم اينکه جمله معطوفست بجمله ما كانَ لِلّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ وَ إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُم و مربوط به كلام عيسي نيست و دستور الهي است به نبي اكرم صلّي اللّه عليه و اله و سلّم که باين كفار و مشركين و يهود و نصاري بفرما که خداوند اتخاذ ولد نكرده و محققا پروردگار من و شماست.<br />
<br />
فاعبدوه عبادت بتها و ملائكه و جن و گوساله و گاو و شجر و ستاره و عيسي عليه السّلام و غير اينها را نكنيد پروردگار من و شما اللّه است و بس بايد در عبادت فقط او را عبادت كرد که توحيد عبادتيست و مفاد كلمه لا اله الا اللّه و گفتيم بدلالت التزاميّه دلالت بر توحيد ذاتي و صفاتي و افعالي دارد و بدلالة اقتضايي دليل بر جميع امور اعتقاديّه و اخلاق اسلاميّه و وظايف دينيّه دارد و بيانش مفصلا گذشت.<br />
<br />
هذا صِراطٌ مُستَقِيمٌ اگر يك قدم در غير طريق اسلامي بردارند سبل شيطانيست.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 36)- آخرین سخن عیسی بعد از معرفی خویش با صفاتی که گفته شد این است که بر مسأله توحید مخصوصا در زمینه عبادت تأکید کرده، میگوید:<br />
<br />
«و خداوند پروردگار من و شماست. او را پرستش کنید این است راه راست» (وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).<br />
<br />
و به این ترتیب مسیح (ع) از آغاز حیات خود با هر گونه شرک و پرستش خدایان دو گانه و چند گانه مبارزه کرد.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=36}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=19 |آیه=36}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=19 |آیه=36}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=19 |آیه=36}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=36}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=19 |آیه=36}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=19 |آیه=36}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=19 |آیه=36}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=19 |آیه=36}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره مریم]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_33_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85&diff=97742آیه 33 سوره مریم2019-03-03T10:19:27Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا|سوره=19|آیه =33}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 33 <br />
|شماره بعدی = 34<br />
|شماره قبلی = 32<br />
|سوره= مریم<br />
|شماره سوره= 19<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و سلام حق بر من است روزی که به دنیا آمدم و روزی که از جهان بروم و روزی که (برای زندگانی ابدی) باز زنده برانگیخته شوم.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و سلام بر من روزی که زاده شدم، و روزی که می میرم، و روزی که زنده برانگیخته می شوم.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و درود بر من، روزى كه زاده شدم و روزى كه مىميرم و روزى كه زنده برانگيخته مىشوم.»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
سلام بر من؛ روزى كه زاده شدم و روزى كه مىميرم و روزى كه ديگر بار زنده برانگيخته مىشوم.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و سلام (خدا) بر من، در آن روز که متولّد شدم، و در آن روز که میمیرم، و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد!»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Peace to me the day I was born, and the day I die, and the day I am raised alive.’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And peace on me on the day I was born, and on the day I die, and on the day I am raised to life.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Peace on me the day I was born, and the day I die, and the day I shall be raised alive!}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"So peace is on me the day I was born, the day that I die, and the day that I shall be raised up to life (again)"!}}<br />
</tabber><br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا «33»<br />
<br />
و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مىميرم و روزى كه زنده برانگيخته مىشوم.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- خط انبيا، تنها خطى است كه از تولّد تا معاد، از هر گونه انحراف سالم است.<br />
<br />
وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ ... أُبْعَثُ حَيًّا<br />
<br />
2- در مواردى، تجليل از خود جايز است. وَ السَّلامُ عَلَيَ ...<br />
<br />
3- مهمترين روزها براى انسان، روز تولّد، وفات و زنده شدن در قيامت است. «1»<br />
<br />
وُلِدْتُ ... أَمُوتُ ... أُبْعَثُ<br />
<br />
4- مرگ و قيامت براى همه است. (عيسى عليه السلام گرچه تاكنون زنده است و در آسمانها به سر مىبرد، امّا او هم روزى خواهد مرد.) «يَوْمَ أَمُوتُ»<br />
<br />
5- كسى كه محكوم به تولّد و مرگ و رستاخيز است، چگونه او را شريك خدا مىپنداريد؟ وُلِدْتُ ... أَمُوتُ ... أُبْعَثُ<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (33)<br />
<br />
صفت نهم: چون عيسى عليه السلام سخن را به اينجا رسانيد، بر طريق يحيى عليه السلام ختم كلام را نمود. وَ السَّلامُ عَلَيَ: و سلام خداى تعالى بر من است چنانچه بر يحيى عليه السلام بود. يَوْمَ وُلِدْتُ: روزى كه متولد شدم. وَ يَوْمَ أَمُوتُ: و روزى كه بميرم. وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا: و روزى كه برانگيخته شوم<br />
<br />
«1» نور الثقلين ج 3 ص 335 روايت 71.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 177<br />
<br />
زنده.<br />
<br />
لطيفه: آيه شريفه تعريض است به لعنت كردن كسانى كه مريم را متهم ساختند، چه هر گاه شخصى به جماعتى گويد كه جنس سلام بر من است به خاصه، مستلزم تعريض است به آنكه ضد آن بر شما باشد، و نظير اينست قوله تعالى «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى» «1» يعنى «أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى» «2» تنبيه: آيه شريفه دال است بر آنكه انسان را جايز است كه وصف نفس خود كند به صفات مدح، گاهى كه غرض او متصف شدن مخاطب باشد به آن صفات حسنه و ترك ضد آن نموده.<br />
<br />
در خبر است كه روزى يحيى عليه السلام عيسى عليه السلام را گفت: تو بهتر از منى، پس شفيع من شو نزد خدا. عيسى عليه السلام جواب گفت: بلكه تو بهتر از منى، پس شفاعت كن نزد خدا، زيرا من سلام بر خود كردم و خدا سلام فرمود بر تو، «3» و مراد استشفاع هر يك از ديگرى استدعاى زيادتى مرتبه بود كه هر يك نزد خدا داشتند نه استغفار از گناه، زيرا انبياء معصومند از جميع معاصى صغيره و كبيره. و مراد به خيريت هر يك به اعتبار صفتى خاص بوده و عنايت مخصوصه سبحانى كه آن ديگرى را نبوده مانند اختصاص يحيى عليه السلام به سلام خدا بر او، و مختص بودن عيسى عليه السلام به اعطاى انجيل مثلا، پس قول هر يك در شأن يكديگر كه (انت خير منّى) مكذب و نافى قول ديگر نباشد؛ و به روايتى عيسى عليه السلام چون سخن را به اين جا رسانيد ديگر سخن ننمود تا به حد تكلم رسيد.<br />
<br />
از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله مروى است كه پنج نفر قبل از وقت سخن گفتند: 1- گواه حضرت يوسف عليه السلام «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها» «4».<br />
<br />
«1» سوره طه آيه 47.<br />
<br />
«2» سوره طه آيه 48.<br />
<br />
«3» منهج الصادقين ج 5 ص 420.<br />
<br />
«4» سوره يوسف آيه 26.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 178<br />
<br />
2- كودك مشاطه دختر فرعون. 3- صاحب جريح. 4- حضرت عيسى عليه السلام. 5- طفل زنى كه اصحاب اخدود او را بسوختند.<br />
<br />
خلاصه قضيه آن: بعد از آنكه پادشاه آن زمان مسلط شد و ياغى و طاغى به پروردگار گرديد، جوانى بود موحد، او را طلبيد گفت: غير از من خدائى هست؟<br />
<br />
گفت: بلى، پروردگار من و تو؛ ملك در غضب، او را در شكنجه كشيد، هر چه كرد نتوانست او را بكشد تا به دستور او، جوان او را شهيد نمود. مردم همه گفتند ايمان آورديم به پروردگار غلام، ملك امر كرد تا گودال آتش فراهم و هر كه به او ايمان نياورد به آتش اندازند، زنى با طفل سه ماهه ابا از آتش داشت، طفلش به سخن درآمد كه مادر صبر كن كه تو برحقى.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا «29» قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا (30) وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا (31) وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا (32) وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (33)<br />
<br />
ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ (34) ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (35) وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (36)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
پس اشاره نمود باو گفتند چگونه سخن گوئيم با كسيكه باشد در گهواره كودكى<br />
<br />
گفت همانا من بنده خدايم داد بمن كتاب را و گردانيد مرا پيغمبر<br />
<br />
و گردانيد مرا با بركت هر جا باشم و توصيه نمود مرا بنماز و زكوة ماداميكه باشم زنده<br />
<br />
و گرداند مرا نيكوكار بمادرم و نگرداند مرا سركش فرمان نابردار<br />
<br />
و نازل شد سلامتى بر من در روز كه متولّد شدم و در روز كه ميميرم و در روز كه<br />
<br />
جلد 3 صفحه 471<br />
<br />
مبعوث ميشوم در حاليكه زندهام<br />
<br />
اين است عيسى پسر مريم ميگويم گفتار حقى را كه در آن شك ميكنند<br />
<br />
نبوده است مر خدا را كه بگيرد از جنسى فرزندى منزّه است او چون اراده كند امرى را پس جز اين نيست كه ميگويد مر آنرا بشو پس ميشود<br />
<br />
و همانا خدا پروردگار من و پروردگار شما است پس عبادت كنيد او را اين است راه راست.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- حضرت مريم بعد از شنيدن مقالات قوم كه در آيات سابقه ذكر شد در مقام جواب اشاره نمود بحضرت عيسى يعنى از اين بچه بپرسيد و جواب بشنويد من روزهام و نمىتوانم سخن بگويم آنها گفتند چگونه ما سخن بگوئيم با كودكى كه در گهواره است يا مانند آن، كه آغوش مادر است چون مهد بر جايگاه هم اطلاق ميشود ناگاه حضرت عيسى زبان گشود و فرمود همانا من بنده خدايم كه داد مرا انجيل و گرداند مرا پيغمبر و گرداند مرا با بركت و نفع در هر جا باشم و توصيه فرمود مرا باداء نماز و زكوة ماداميكه زندهام و گرداند مرا نيكوكار بمادرم و نگرداند مرا سركش متكبر و بدبخت متمرّد و مقدّر فرمود براى من سلامتى از شرور و رذائل و آفات را از روز كه بدنيا آمدم تا روز كه از دنيا ميروم و در روز كه مبعوث ميشوم براى زندگى جاويد و قيام در حضور الهى در محشر روز قيامت كبرى و اينكه لفظ سلام معرّف بالف و لام شده شايد براى اشاره بسلام خدا باشد كه در قصّه حضرت يحيى گذشت و شايد براى شمول انواع سلامتيها باشد كه اشاره شد و ظاهر آيات شريفه آنستكه آنحضرت در آنحال واجد مقام نبوّت و داراى كتاب و شريعت و ساير اوصاف مذكوره در آيات بوده چنانچه در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند آيا عيسى بن مريم وقتى كه در گهواره تكلّم نمود حجّت خدا بود بر اهل زمانش فرمود بلى آنروز نبى و حجّت خدا بود ولى مرسل نبود گفتند آنروز حجّت خدا بود بر زكريّا با آنكه در گهواره بود فرمود آنروز سخن گفتنش معجزهاى بود براى مردم و رحمتى بود از خدا براى مريم و اثبات پاكدامنى او و نبى بود و حجّت بر هر كس شنيد كلام او را در آنحال پس ساكت شد و سخن نگفت تا دو سال و حضرت زكريا حجّت خدا بود بعد از سكوت عيسى عليه السّلام تا دو سال پس از دنيا رحلت نمود زكريّا و ارث برد از او فرزندش يحيى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 472<br />
<br />
كتاب و حكمت را با آنكه صبى و صغير بود و چون عيسى عليه السّلام بهفت سالگى رسيد سخن گفت به نبوّت و رسالت وقتى كه وحى باو رسيد پس بود حجّت بر يحيى عليه السّلام و بر تمام مردم و بآيات اين سوره كه دلالت بر اين معانى دارد تمسّك فرمود و ظاهرا مراد امام عليه السّلام آنستكه داراى منصب نبوت بوده ولى مأمور به ابلاغ احكام نبوده چون گفتهاند فرق بين نبى و رسول آنستكه نبى داراى حكم است ولى مأمور به ابلاغ نيست و رسول نبى مأمور بابلاغ است و اينكه فرموده حجّت بود بر هر كس شنيد كلام او را ظاهرا براى جواب از استبعاد آنها بوده از حجّت بودن او بر زكريّا چون گفتهاند حضرت زكريا كه شوهر خاله او بود آنوقت كه تكلّم كرد حاضر بود و از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه عيسى عليه السّلام قائم بحجّت شد با آنكه پسر سه ساله بود و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از زكوة در كلام حضرت عيسى زكوة فطره است چون تمام مردم مالدار نيستند امّا فطريّه بر همه تعلّق ميگيرد و كلمه برّ كه بمعناى بار و نيكوكار است عطف است بر مباركا در آيه قبل يعنى و جعلنى برّا در عيون از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه از جمله معاصى كبيره عقوق والدين است چون خداوند عاقّ را جبّار شقى خوانده در اين آيه شريفه و خداوند بعد از نقل كلام عيسى عليه السّلام احتجاج بر نصارى فرموده باين تقريب كه اين كسيكه از مادر بدميدن روح الامين در مريم متولّد شد و در كودكى اقرار بعبوديّت و نبوّت خود كرد عيسى بن مريم بود نه آنكه شما ميگوئيد كه پسر خدا و شريك او است من ميگويم گفتار حقّ را كه حقّم اگر قول منصوب باشد كه قرائت عاصم و بعضى است و آنچه گفتيم ما از احوال او گفتار حقّ است اگر مرفوع باشد كه قرائت جمع ديگر است و بنابر اول قول مفعول فعل مقدّر و بنابر دوّم خبر مبتداء محذوف است و با آنكه واضح است حقيّت اين قول باز نصارى در آن شك ميكنند يا مخاصمه مينمايند براى آنكه بعضى ميگويند خدا است و بعضى پسر خدا چون ممكن نيست خداوندى كه منزّه است از جسميّت و لوازم آن كه توالد و تناسل است از جنس بشر يا ملائكه يا ساير موجودات براى خود فرزندى اتّخاذ و اختيار نمايد بلكه هر وقت بخواهد امرى بشود ميگويد بشو ميشود مانند ما احتياج بتوالد و تناسل ندارد و هم جنس با بشر يا ملائكه يا ساير موجودات نيست تا اولاد از جنس آنها داشته باشد<br />
<br />
جلد 3 صفحه 473<br />
<br />
و اين اقرار حضرت عيسى بعبوديّت اختصاص باين حال نداشت بلكه بعد از مبعوث شدن برسالت هم اوّل سخنى كه با قوم فرمود اين بود كه گفت همانا خدا پروردگار من و پروردگار شما است پس بندگى كنيد او را و شريك نكنيد غير او را با او در بندگى اين راه راستى است كه شما را بسعادت دنيا و آخرت ميرساند و بنابراين آيه اخيره جزء اقوال حضرت عيسى است نهايت آنكه چون در خارج منفصل از اقوال سابقه او بوده خداوند هم آنرا منفصل نقل فرموده و بعضى و انّ بفتح همزه قرائت نمودهاند و بنابراين از امورى است كه خداوند آنحضرت را بآنها توصيه فرموده بود و در هر حال عطف بر ما سبق است و شمّهاى از تفسير اين آيه در سوره آل عمران در ضمن احوال آنحضرت و حضرت زكريّا گذشت ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَومَ وُلِدتُ وَ يَومَ أَمُوتُ وَ يَومَ أُبعَثُ حَيًّا (33)<br />
<br />
و سلام بر من روزي که متولد شدم و روزي که از اينکه عالم ميروم و روزي که مبعوث و زنده ميشوم (وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَومَ وُلِدتُ) سلامتي از جانب حق است حضرت عيسي عليه السّلام ولادتش با تمام اولاد آدم فرق داشت، زيرا از نطفه گنديده نبود چون پدر نداشت و نيز در رحم از علقه مضغه و ساير مراحل را طي نكرد در ظرف يك روز متولد شد وَ يَومَ أَمُوتُ که پس از ظهور حضرت بقية اللّه که زمين پر از عدل و داد<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 438<br />
<br />
ميشود و ريشه ظلم و جور كنده ميشود و دوره رجعت ائمه اطهار که تمام صفحه زمين اهل ايمان و اعمال صالحه و مشمول بركات الهي هستند در يك همچو زماني از دنيا ميرود وَ يَومَ أُبعَثُ حَيًّا روز قيامت که تمام زنده مبعوث ميشوند و بجزاء خود ميرسند اهل بهشت درجات مختلف دارند بقدر ايمان و اخلاق حميده و اعمال حسنه و درجه اعلاي از همه درجه انبياء و اوصياء انبياء است آنهم بمراتب مختلفه چنانچه اهل عذاب هم دركات مختلفه دارند در جهنّم بقدر كفر و عناد و ظلم و صفات خبيثه و اعمال سيّئه و بهمين معني گذشت در حق حضرت يحيي که فرمود در آيه 15 وَ سَلامٌ عَلَيهِ يَومَ وُلِدَ وَ يَومَ يَمُوتُ وَ يَومَ يُبعَثُ حَيًّا.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 33)- و سر انجام این نوزاد (حضرت مسیح) میگوید: «و سلام و درود خدا بر من باد آن روز که متولد شدم، و آن روز که میمیرم، و آن روز که زنده بر انگیخته میشوم» (وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا).<br />
<br />
این جمله هم در مورد یحیی آمده و هم در مورد حضرت مسیح (ع)، با این تفاوت که در مورد اول خداوند این سخن را میگوید و در مورد دوم مسیح (ع) این تقاضا را دارد.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=33}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=19 |آیه=33}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=19 |آیه=33}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=19 |آیه=33}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=33}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=19 |آیه=33}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=19 |آیه=33}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=19 |آیه=33}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=19 |آیه=33}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره مریم]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_32_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85&diff=97741آیه 32 سوره مریم2019-03-03T10:19:12Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا|سوره=19|آیه =32}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 32 <br />
|شماره بعدی = 33<br />
|شماره قبلی = 31<br />
|سوره= مریم<br />
|شماره سوره= 19<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و مرا نیکوکار به مادرم ساخت و مرا ستمکار و شقی نگردانید.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و مرا نسبت به مادرم نیکوکار [و خوش رفتار] گردانیده و گردنکش و تیره بختم قرار نداده است.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است،<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
و نيز نيكى كردن به مادرم. و مرا جبار و شقى نساخته است.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده؛ و جبّار و شقی قرار نداده است!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|and to be good to my mother, and He has not made me self-willed and wretched.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And dutiful to my mother, and He has not made me insolent, unblessed;}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And (hath made me) dutiful toward her who bore me, and hath not made me arrogant, unblest.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"(He) hath made me kind to my mother, and not overbearing or miserable;}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«بَرّاً»: نیکرفتار. «شَقِیّاً»: سختگیر. بد رفتار. بدبخت.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا «31»<br />
<br />
و هر جا كه باشم، خداوند مرا مايهى بركت قرار داده و تا زندهام مرا به نماز و زكات سفارش كرده است.<br />
<br />
وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا «32»<br />
<br />
و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده و (نسبت به مردم) ستمگر و سنگدل قرار نداده است.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
چيزى با بركت است كه در آن منفعت زياد، تعليم و تأديب ديگران و با ثبات باشد؛ حضرت عيسى عليه السلام هم عمر با بركتى دارد و تا بعد از ظهور امام زمان عليه السلام زنده است و هم پيروانش بسيارند و بر كافرانى كه در پى قتل آن حضرت بودند، پيروزند. «وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ» «1»<br />
<br />
سرچشمهى خيرات و بركات، نيّتها، اهداف، حالات و خصلتهاى درونى است. لذا بعضى<br />
<br />
«1». آلعمران، 55.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 263<br />
<br />
انسانها هر جا كه باشند مباركند. «جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ» «1» و بعضى به خاطر مشكلات روحى و دورى از معنويّت، در هر جا كه باشند گرفتار خصلتهاى نارواى خويشاند و خيرشان به ديگران نمىرسد.<br />
<br />
عيسى عليه السلام با كلمه «بِوالِدَتِي»، به پاكدامنى مادر و نداشتن پدر اشاره كرد. «وَ بَرًّا بِوالِدَتِي» و نفرمود: «بوالدى».<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- امتيازات و برترىهاى خود را از خدا بدانيد. «جَعَلَنِي»<br />
<br />
2- ستايش از خود، اگر براى فخر فروشى نباشد مانعى ندارد. وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً ...<br />
<br />
3- پيامبران، سرچشمهى خير و بركت و آثار ابدى هستند. «مُبارَكاً»<br />
<br />
4- ارزشهاى معنوى، فوق زمان و مكان است. أَيْنَ ما كُنْتُ ... ما دُمْتُ حَيًّا<br />
<br />
5- نماز و زكات از مشتركات اديان آسمانى است. «وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ»<br />
<br />
(شايد بتوان شرط مبارك بودن را اقامه نماز و پرداخت زكات دانست.)<br />
<br />
6- رابطه با خدا (انجام نماز)، از رابطه با محرومان (پرداخت زكات) جدا نيست. «بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ»<br />
<br />
7- نماز و زكات، در طول عمر تعطيل بردار نيست «ما دُمْتُ حَيًّا»<br />
<br />
8- نيكى به مادر، از اخلاق انبياست. «وَ بَرًّا بِوالِدَتِي»<br />
<br />
9- كسى كه به مادرش بى مهرى كند، به مردم نيز رحم نخواهد كرد. «بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا»<br />
<br />
10- پيامبران بدنبال استبداد و سلطهگرى بر مردم نيستند. «لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا»<br />
<br />
«1». مريم، 31.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 264<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا (32)<br />
<br />
صفت ششم: وَ بَرًّا بِوالِدَتِي: و قرار داد مرا خداوند، نيكوكار به مادر خود و مهربان بر او كه رضاى او را حاصل كنم و فرمانبردار او باشم.<br />
<br />
صفت هفتم (و هشتم): وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا: و قرار نداد مرا گردنكشى متعظم كه با خلق تكبر كنم بدبختى كه نافرمانى حق نمايم، يعنى از جبابره و اشقيا نيستم، بلكه با جميع مردمان به طريق تواضع و تخلق سلوك كنم و در تمام حالات منقاد اوامر الهى هستم. مراد آنست كه بواسطه توفيق و لطف الهى كه شامل حال من شده، از اين صفت مذمومه منزه و مبرا هستم، و اختيار آن نمىكنم، نه آنكه حق تعالى او را بر ترك اين صفت جبر نموده؛ زيرا اگر مجبور در ترك بودى مستحق مدح نشدى.<br />
<br />
در عيون- از حضرت صادق عليه السلام كه: حضرت شمرد از معاصى كبيره، عقوق را، فرمود: به جهت آنكه خدا قرار داده است عاق را جبار شقى در فرمايش خود حكايتى از عيسى «و برّا بوالدتى و لم يجعلنى جبّارا شقيّا» «1»<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا «29» قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا (30) وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا (31) وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا (32) وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (33)<br />
<br />
ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ (34) ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (35) وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (36)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
پس اشاره نمود باو گفتند چگونه سخن گوئيم با كسيكه باشد در گهواره كودكى<br />
<br />
گفت همانا من بنده خدايم داد بمن كتاب را و گردانيد مرا پيغمبر<br />
<br />
و گردانيد مرا با بركت هر جا باشم و توصيه نمود مرا بنماز و زكوة ماداميكه باشم زنده<br />
<br />
و گرداند مرا نيكوكار بمادرم و نگرداند مرا سركش فرمان نابردار<br />
<br />
و نازل شد سلامتى بر من در روز كه متولّد شدم و در روز كه ميميرم و در روز كه<br />
<br />
جلد 3 صفحه 471<br />
<br />
مبعوث ميشوم در حاليكه زندهام<br />
<br />
اين است عيسى پسر مريم ميگويم گفتار حقى را كه در آن شك ميكنند<br />
<br />
نبوده است مر خدا را كه بگيرد از جنسى فرزندى منزّه است او چون اراده كند امرى را پس جز اين نيست كه ميگويد مر آنرا بشو پس ميشود<br />
<br />
و همانا خدا پروردگار من و پروردگار شما است پس عبادت كنيد او را اين است راه راست.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- حضرت مريم بعد از شنيدن مقالات قوم كه در آيات سابقه ذكر شد در مقام جواب اشاره نمود بحضرت عيسى يعنى از اين بچه بپرسيد و جواب بشنويد من روزهام و نمىتوانم سخن بگويم آنها گفتند چگونه ما سخن بگوئيم با كودكى كه در گهواره است يا مانند آن، كه آغوش مادر است چون مهد بر جايگاه هم اطلاق ميشود ناگاه حضرت عيسى زبان گشود و فرمود همانا من بنده خدايم كه داد مرا انجيل و گرداند مرا پيغمبر و گرداند مرا با بركت و نفع در هر جا باشم و توصيه فرمود مرا باداء نماز و زكوة ماداميكه زندهام و گرداند مرا نيكوكار بمادرم و نگرداند مرا سركش متكبر و بدبخت متمرّد و مقدّر فرمود براى من سلامتى از شرور و رذائل و آفات را از روز كه بدنيا آمدم تا روز كه از دنيا ميروم و در روز كه مبعوث ميشوم براى زندگى جاويد و قيام در حضور الهى در محشر روز قيامت كبرى و اينكه لفظ سلام معرّف بالف و لام شده شايد براى اشاره بسلام خدا باشد كه در قصّه حضرت يحيى گذشت و شايد براى شمول انواع سلامتيها باشد كه اشاره شد و ظاهر آيات شريفه آنستكه آنحضرت در آنحال واجد مقام نبوّت و داراى كتاب و شريعت و ساير اوصاف مذكوره در آيات بوده چنانچه در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند آيا عيسى بن مريم وقتى كه در گهواره تكلّم نمود حجّت خدا بود بر اهل زمانش فرمود بلى آنروز نبى و حجّت خدا بود ولى مرسل نبود گفتند آنروز حجّت خدا بود بر زكريّا با آنكه در گهواره بود فرمود آنروز سخن گفتنش معجزهاى بود براى مردم و رحمتى بود از خدا براى مريم و اثبات پاكدامنى او و نبى بود و حجّت بر هر كس شنيد كلام او را در آنحال پس ساكت شد و سخن نگفت تا دو سال و حضرت زكريا حجّت خدا بود بعد از سكوت عيسى عليه السّلام تا دو سال پس از دنيا رحلت نمود زكريّا و ارث برد از او فرزندش يحيى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 472<br />
<br />
كتاب و حكمت را با آنكه صبى و صغير بود و چون عيسى عليه السّلام بهفت سالگى رسيد سخن گفت به نبوّت و رسالت وقتى كه وحى باو رسيد پس بود حجّت بر يحيى عليه السّلام و بر تمام مردم و بآيات اين سوره كه دلالت بر اين معانى دارد تمسّك فرمود و ظاهرا مراد امام عليه السّلام آنستكه داراى منصب نبوت بوده ولى مأمور به ابلاغ احكام نبوده چون گفتهاند فرق بين نبى و رسول آنستكه نبى داراى حكم است ولى مأمور به ابلاغ نيست و رسول نبى مأمور بابلاغ است و اينكه فرموده حجّت بود بر هر كس شنيد كلام او را ظاهرا براى جواب از استبعاد آنها بوده از حجّت بودن او بر زكريّا چون گفتهاند حضرت زكريا كه شوهر خاله او بود آنوقت كه تكلّم كرد حاضر بود و از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه عيسى عليه السّلام قائم بحجّت شد با آنكه پسر سه ساله بود و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از زكوة در كلام حضرت عيسى زكوة فطره است چون تمام مردم مالدار نيستند امّا فطريّه بر همه تعلّق ميگيرد و كلمه برّ كه بمعناى بار و نيكوكار است عطف است بر مباركا در آيه قبل يعنى و جعلنى برّا در عيون از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه از جمله معاصى كبيره عقوق والدين است چون خداوند عاقّ را جبّار شقى خوانده در اين آيه شريفه و خداوند بعد از نقل كلام عيسى عليه السّلام احتجاج بر نصارى فرموده باين تقريب كه اين كسيكه از مادر بدميدن روح الامين در مريم متولّد شد و در كودكى اقرار بعبوديّت و نبوّت خود كرد عيسى بن مريم بود نه آنكه شما ميگوئيد كه پسر خدا و شريك او است من ميگويم گفتار حقّ را كه حقّم اگر قول منصوب باشد كه قرائت عاصم و بعضى است و آنچه گفتيم ما از احوال او گفتار حقّ است اگر مرفوع باشد كه قرائت جمع ديگر است و بنابر اول قول مفعول فعل مقدّر و بنابر دوّم خبر مبتداء محذوف است و با آنكه واضح است حقيّت اين قول باز نصارى در آن شك ميكنند يا مخاصمه مينمايند براى آنكه بعضى ميگويند خدا است و بعضى پسر خدا چون ممكن نيست خداوندى كه منزّه است از جسميّت و لوازم آن كه توالد و تناسل است از جنس بشر يا ملائكه يا ساير موجودات براى خود فرزندى اتّخاذ و اختيار نمايد بلكه هر وقت بخواهد امرى بشود ميگويد بشو ميشود مانند ما احتياج بتوالد و تناسل ندارد و هم جنس با بشر يا ملائكه يا ساير موجودات نيست تا اولاد از جنس آنها داشته باشد<br />
<br />
جلد 3 صفحه 473<br />
<br />
و اين اقرار حضرت عيسى بعبوديّت اختصاص باين حال نداشت بلكه بعد از مبعوث شدن برسالت هم اوّل سخنى كه با قوم فرمود اين بود كه گفت همانا خدا پروردگار من و پروردگار شما است پس بندگى كنيد او را و شريك نكنيد غير او را با او در بندگى اين راه راستى است كه شما را بسعادت دنيا و آخرت ميرساند و بنابراين آيه اخيره جزء اقوال حضرت عيسى است نهايت آنكه چون در خارج منفصل از اقوال سابقه او بوده خداوند هم آنرا منفصل نقل فرموده و بعضى و انّ بفتح همزه قرائت نمودهاند و بنابراين از امورى است كه خداوند آنحضرت را بآنها توصيه فرموده بود و در هر حال عطف بر ما سبق است و شمّهاى از تفسير اين آيه در سوره آل عمران در ضمن احوال آنحضرت و حضرت زكريّا گذشت ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَم يَجعَلنِي جَبّاراً شَقِيًّا (32)<br />
<br />
و احسان بوالده خود مريم و قرار نداد مرا جبّار با شقاوت وَ بَرًّا بِوالِدَتِي<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 437<br />
<br />
بارّ نيكي كننده بغير و يكي از اسامي الهيه است که خداوند ببندگان صالح خود تفضلات و مراحم بسيار دارد (سؤال) چرا نفرمود بارّا بوالدتي و فرمود وَ بَرًّا بِوالِدَتِي (جواب) چون عطف بالصلاة و الزكاة بود و مدخول اوصاني يعني اوصاني بالبرّ بوالدتي و اگر بر بمادرش كرد ميشود بار چنانچه اگر نماز بجا آورد ميشود مصلّي اسم فاعل بارّ بر اسم مصدر وَ لَم يَجعَلنِي جَبّاراً شَقِيًّا جبر بمعني تسلط بر غير است و از براي او اطلاقاتيست و معاني.<br />
<br />
يكي جبر مقابل اختيار مثل افعال عباد يك قسمت افعال اختياريّه عباد و يك قسمت از اختيار عبد خارج است و فعل الهي است که گفتند افعال الهيه ده قسم است خلق رزق احياء اماته صحت مرض عزت ذلّت غناء و فقر و قدرت حقّ فوق جميع ممكنات است و باين مناسبت يكي از اسماء الهيّه جبّار است.<br />
<br />
دوّم بمعني كبر و بزرگي که يكي از صفات ذميمه است در عباد از انسان و جنّ و اينکه صفت مختص بذات اقدس كبريائيست بزرگي باو ميبرازد بس هو الكبير المتعال (سيّم) بمعني ظلم و تعدّي و تجاوز است از اقوياء بر ضعفاء و اينکه جمله مراد از اينکه معني است که خداوند مرا ظالم و متجاوز و متعدّي قرار نداده و شقاوت بمعني بد عاقبتي است مقابل سعادت که انسان بواسطه عقائد باطله و صفات رذيله و و اعمال سيّئه شقي و بد عاقبت ميشود و بسبب عقائده حقّه و اخلاق فاضله و اعمال حسنه سعيد و خوش عاقبت ميگردد.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 32)- و نیز «مرا نیکو کار و قدر دان و خیر خواه، نسبت به مادرم» قرار داده است (وَ بَرًّا بِوالِدَتِی).<br />
<br />
«و مرا جبّار و شقی قرار نداده است» (وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا).<br />
<br />
در روایتی میخوانیم که حضرت عیسی (ع) میگوید: «قلب من نرم است و من خود را نزد خود کوچک میدانم» اشاره به این که نقطه مقابل جبّار و شقی این دو وصف است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=32}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=19 |آیه=32}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=19 |آیه=32}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=19 |آیه=32}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=32}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=19 |آیه=32}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=19 |آیه=32}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=19 |آیه=32}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=19 |آیه=32}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره مریم]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_28_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85&diff=97740آیه 28 سوره مریم2019-03-03T10:18:40Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا|سوره=19|آیه =28}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 28 <br />
|شماره بعدی = 29<br />
|شماره قبلی = 27<br />
|سوره= مریم<br />
|شماره سوره= 19<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
ای خواهر هارون، تو را نه پدری ناصالح بود و نه مادری بدکار (پس تو دختر بکر از کجا فرزند یافتی).<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت بدکاره بود [این طفل را از کجا آورده ای؟]<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
اى خواهر هارون، پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نيز] بدكاره نبود.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
اى خواهر هارون، نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت زنى بدكاره.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود، و نه مادرت زن بد کارهای!!»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|O sister of Aaron[’s lineage]! Your father was not an evil man, nor was your mother unchaste.’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|O sister of Haroun! your father was not a bad man, nor, was your mother an unchaste woman.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|O sister of Aaron! Thy father was not a wicked man nor was thy mother a harlot.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"O sister of Aaron! Thy father was not a man of evil, nor thy mother a woman unchaste!"}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«هَارُونَ»: مراد هارون برادر موسی است که یکی از پیغمبران خدا بوده و مریم از نسل او است. این که با وجود فاصله صدها سال، قرآن فرموده است: (یَآ أُخْتَ هَارُونَ) این اصطلاح زبان عربی است. مثلاً عربها میگویند: یا أَخَا الْعَرَبِ. یا أَخا تَمیمٍ. پس مراد این میشود که: یا سُلالَةَ هَارُونَ النَّبِیِّ التَّقِیِّ الْوَرِعِ.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا «27»<br />
<br />
پس مريم در حالى كه نوزادش را در آغوش گرفته بود، او را به نزد بستگان خود آورد. گفتند: اى مريم! به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شدهاى.<br />
<br />
يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا «28»<br />
<br />
اى خواهر هارون! پدرت مرد بدى نبود و مادرت (نيز) بدكاره نبود.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
كلمهى «فَرِيًّا» به معناى كار زشت و منكر بزرگ است.<br />
<br />
گرچه بعضى هارون را برادر واقعى مريم دانستهاند، لكن پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مريم از بستگان هارون برادر موسى مىباشد. «1»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- حقيقت را آشكار كنيم هرچند گروهى ناراحت شده و تهمت بزنند. «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ»<br />
<br />
2- قضاوت مردم معمولًا عجولانه وبراساس قرائن ظاهرى است، نه واقعيّات.<br />
<br />
«لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا» (با ديدن نوزادى همراه مريم، به بدى او حكم كردند)<br />
<br />
3- يكى از راههاى تربيت، توجّه دادن افراد به نيكى و فضيلت نياكان و خانواده است. يا أُخْتَ هارُونَ ...<br />
<br />
4- از والدين وخانواده صالح، جز فرزند صالح انتظار نيست. «يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ<br />
<br />
«1». تفسيربرهان؛ امالى مرتضى، ج 4، ص 106.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 261<br />
<br />
أَبُوكِ ... أُمُّكِ بَغِيًّا» (صالح بودن پدر ومادر وخانواده در رفتار و كردار فرزند مؤثّر است.)<br />
<br />
5- انجام كار بد از دودمان شريف، بيشتر مورد سرزنش است. ما كانَ أَبُوكِ ...<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا «28»<br />
<br />
خلاصه بناى سرزنش را گذاشته گفتند:<br />
<br />
يا أُخْتَ هارُونَ: اى خواهر هارون.<br />
<br />
در تفسير قمى- روايت نموده كه چون مريم را در محراب نديدند، به طلبش بيرون آمدند؛ زكريا عليه السلام نيز بيرون آمد به تجسس مريم، پس ديدند كه مريم مىآيد و عيسى را در سينه خود گرفته. زنان بنى اسرائيل جمع شدند و آب دهن به روى مباركش مىانداختند. مريم مطلقا به ايشان سخن نفرمود تا داخل محراب شد. گفتند: اى مريم، شيء عظيمى آوردى، و بر سبيل تشنيع گفتند:<br />
<br />
اى خواهر هارون؛ زيرا هارون مرد فاسق زناكارى بود، به بدى مشهور؛ آن صديقه مطهره را به او تشبيه كردند «2». قول ديگر آنكه: هارون مرد صالحى بود به پرهيزكارى مشهور، و هر كه به صلاح شهرت مىيافت او را به هارون نسبت مىدادند. و چون او وفات نمود چهل هزار نفر تشييع جنازه نمودند كه همه هارون نام داشتند به جهت تيمن و تبرك، و مريم را از باب طعن خواهر او<br />
<br />
«1» منهج الصادقين، ج 5، ص 416.<br />
<br />
«2» تفسير قمى، ج 2 ص 49 و 50.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 172<br />
<br />
گفتند.<br />
<br />
ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ: نبود پدر تو مرد بد، يعنى شخصى كه عمل بد نموده باشد. وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا: و نبود مادر تو حنه دختر فاقود زناكار و فاجر، اين كلام تنبيه است بر آنكه فواحش از اولاد صالحين، افحش است.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا «22» فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا «23» فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا «24» وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا «25» فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا «26»<br />
<br />
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا «27» يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا «28»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
پس بارور شد باو پس كنارهگيرى كرد با او در جائى دور<br />
<br />
پس آوردش درد زائيدن بسوى تنه آن درخت خرما گفت ايكاش من مرده بودم پيش از اين و بودم چيز ناچيزى فراموش شده<br />
<br />
پس ندا كرد او را از زير پايش كه محزون مباش بتحقيق قرار داد پروردگارت در زيرت آب جارى<br />
<br />
و بكش بسوى خود تنه درخت خرما را ميريزاند بر تو خرماى تازه چيده شده<br />
<br />
پس بخور و بنوش و روشن كن چشم خود را پس اگر ببينى از افراد انسان كسى را بگو همانا من نذر كردم<br />
<br />
جلد 3 صفحه 468<br />
<br />
براى خداوند بخشنده روزه را پس سخن نميگويم امروز با هيچ كس<br />
<br />
پس آورد او را نزد كسانش در حاليكه برداشته بود او را گفتند اى مريم بتحقيق آوردى چيز نو ظهورى<br />
<br />
اى خواهر هارون نبود پدرت مرد بدى و نبود مادرت زناكار.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- پس از مذاكرات سابقه كه ميان حضرت مريم و جبرئيل عليه السّلام روى داد جبرئيل دميد در گريبان پيراهن مريم و داخل شد در درون او و آبستن شد بعيسى عليه السّلام در شب و فارغ شد از وضع او صبح و مدّت حملش نه ساعت بود مانند نه ماه چنانچه قمّى ره روايت نموده و در مجمع و كافى از امام صادق عليه السّلام نه ساعت بودن مدّت حمل تأييد شده و چون مريم آثار حمل را در خود مشاهده نمود و خجلت كشيد آنرا بكسان خود اظهار نمايد ناچار از آنها كنارهگيرى نمود و گفتهاند بيكى از كوهپايههاى دور اطراف شهر دمشق كه مسكن ايشان بود هجرت نمود ولى در تهذيب از حضرت سجاد عليه السّلام نقل نموده كه آمد كربلا شبانه همانجا كه قبر امام حسين عليه السّلام است حضرت عيسى عليه السّلام متولد شد در هر حال چون آثار وضع حمل در مريم پديدار شد با آنكه يكّه و تنها بود ناچار براى آنكه در آنموقع پناه و تكيه گاهى داشته باشد به تنه درخت خرماى خشك شدهاى كه شاخ و برگ آن ريخته بود ملتجى شد و صيغه اجائها بمناسبت تضمّن آن بمعناى التجاء متعدّى بالى شده و چون آندرخت در آن نواحى معروف بود معرّف بالف و لام شده و حضرت عيسى همانجا متولد شد و مريم از نهايت حزن و اندوه و تحيّر در كار خود كه با اين بچّه چه كند و جواب كسان خود را چه بگويد كه باور كنند او گناهى نكرده آرزوى مرگ كرد و گفت ايكاش من مرده بودم و چيز ناقابلى دور انداخته بودم كه نامم محو از صفحه روزگار و فراموش از السنه و افواه شده بود ناگاه صداى حضرت عيسى را از پائين پاى خود شنيد كه ميگويد ما در غم مخور و محزون مباش خداوند در پائين پاى تو نهر آبى برايت ايجاد فرموده و حركت بده به جانب خود تنه درخت خرما را ميريزد براى تو خرماى تازه چيده شده پس بخور از آن و بياشام از اين آب جارى و روشن بدار چشمت را بمن و بيرون آى از غم و اندوه چون اصل قرّه بمعناى خنكى است و گفتهاند اشك چشمى كه از خوشحالى باشد خنك است لذا قرّه چشم كنايه از خوشحالى شده است چنانچه<br />
<br />
جلد 3 صفحه 469<br />
<br />
در فارسى روشنى چشم كنايه از خوشحالى است چون در وقت فرح و خوشحالى چشم روشن ميشود چنانچه در وقت حزن و اندوه تار ميگردد و گفت اگر ديدى كسيرا كه خواست راجع بمن از تو چيزى بپرسد بگو من نذر كردم براى خدا كه امساك كنم از صحبت كردن لذا با كسى امروز حرف نميزنم من خودم جواب او را ميدهم چون اصل صوم بمعناى امساك است و اين در بنى اسرائيل معمول بود كه روزه صمت ميگرفتند يعنى روزه سكوت و اين مقدار حرف زدن را براى او تجويز نمود يا آنكه باو دستور داد اينمعنى را باشاره بفهماند در هر حال ظاهرا مأمور شد از طرف خداوند به بيان حضرت عيسى كه واقعا روزه صمت بگيرد نه آنكه براى ظهور معجزه آنحضرت بجواب، امر خلاف واقعى را اظهار نمايد چون اين مجوّز دروغ نميشود خصوصا از چنين صدّيقهاى و قمّى ره فرموده عيسى عليه السّلام بعد از آنكه ديد مادرش آرزوى مرگ كرد براى آنكه نميداند جواب اقوامش را چه بگويد مادر را دلدارى داد و گفت محزون مباش خداوند در زير پاى تو نهر آبى جارى فرموده و حركت ده تنه درخت خرما را ميريزد بر تو خرماى تازه و آندرخت كه سالها بود خشك شده بود و شاخ و برگش ريخته بود بمجرّد رسيدن دست مريم بآن سبز شد و ميوه داد و ريخت براى مريم از آن خرماى تازه پس خرسند شد و عيسى عليه السّلام باو فرمود مرا راست و درست كن و قنداق نما و ساير دستورات را باو داد و او رفتار كرد و در مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه حضرت عيسى پاى خود را بزمين زد و چشمه آبى جارى ظاهر گشت با وجود اين بعضى از مفسّرين سرى را بمعناى شريف گرفتهاند و عبارت از حضرت عيسى دانستهاند و ندا كننده را گفتهاند جبرئيل بوده كه سمت قابلگى داشت در صورتى كه وجود شخص شريف مناسبت با آشاميدن ندارد كه در كلام الهى متفرّع بر آن شده و جبرئيل مناسب با قابلگى نيست اگر بنا بود از عالم غيب قابله بيايد مناسب حوريّه بود علاوه بر آنكه غلام كه در آيات سابقه ذكر شده و چند ضمير بآن راجع گشته نزديكتر است بضمير مستتر در ناديها از جبرئيل كه ذكرى از او قبلا شده بود با آنكه نداء ملك مناسب با فوق است نه تحت كه مناسب با نداء نوزاد است اين اشتباهات نيست مگر در نتيجه اعراض از اخبار ائمه اطهار عليهم السّلام كه براى ابراز اين حقيقت ناچار باظهار آن<br />
<br />
جلد 3 صفحه 470<br />
<br />
شدم در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت يكروز در باغات كوفه تجسّس از درخت خرماى خوب ميفرمود تا رسيد بدرخت خرمائى پس وضو گرفت در كنار آن و نماز خواند و در سجودش پانصد مرتبه تسبيح گفت پس تكيه كرد بآن درخت خرما و دعاهائى خواند و بعد فرمود و اللّه اين همان درخت خرمائى است كه خداوند بمريم فرمود و هزّى اليك تا آخر آيه و نيز از آنحضرت نقل نموده كه روزه فقط امساك از خوردنى و آشاميدنى نيست مريم كه گفت من نذر نمودم كه براى خدا روزه بگيرم مرادش روزه صمت بود پس شما هم در روزه زبان و گوش خود را حفظ كنيد و چون حضرت مريم بدستور فرزند او را قنداق نمود و در بغل گرفت و نزد كسان خود رفت آنها زبان بملامت او گشودند و او اعتنائى بآنها نكرد و بجانب عبادتگاه خود شتافت و در آنجا قرار گرفت تا همه آمدند و باو گفتند عجب كار نو ظهور قبيحى كردى اى خواهر هارون نبى در صلاح و تقوى و عبادت چون آنحضرت يا هارون نام ديگرى معروف باين اوصاف بوده در بنى اسرائيل و هر كس را ميخواستند مبالغه در صلاحش نمايند برادر يا خواهر او ميخواندند و گفتند پدرت عمران مرد بدى نبود و مادرت حنّه زن زناكارى نبود تو چرا اين طور شدى و معلوم است كه تشبيه آنها او را به هارون بر سبيل طعنه و استهزاء براى شهرت مريم عليها سلام بعبادت و تقوى بوده نه آنكه در چنين موقعى ميخواستند مبالغه در صلاح و تقواى او نمايند ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
يا أُختَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امرَأَ سَوءٍ وَ ما كانَت أُمُّكِ بَغِيًّا «28»<br />
<br />
اي خواهر هارون نبود پدر تو آدم بدي و نبود مادر تو اهل بغي و فساد يا أُختَ هارُونَ در كلمه هارون در ميان مفسرين اختلاف شديديست بعضي گفتند برادر مريم بود از طرف پدر نه از طرف مادر چون مادرش فقط مريم را آورد و بسيار آدم خوبي و صالحي بود بعضي گفتند برادر نسبي نبود يك نفر از بني اسرائيل بود که بسيار اهل عبادت و صالح بود و تعبير باخت يعني در عبادت و صلاح مثل او بودي بعضي گفتند آدم فاسد فاسقي بود يعني تو هم مثل آن شدي اهل فساد و فسق گشتي لكن احتمال رابعي ميرود که برادر رضاعي مريم بوده باشد و از مادر مريم شير خورده باشد ما كانَ أَبُوكِ امرَأَ سَوءٍ پدر مريم عمران بود و از اوتاد و احبار و ابرار بود بلكه ممكن است مقام نبوّت هم داشته باشد وَ ما كانَت أُمُّكِ بَغِيًّا يعني عمل زشت قبيح مثل زنا و بيعفتي و بيحيايي و امثال اينها است يعني پدر و مادر و برادر تو تماما صالح و نيك بودند چون شد که تو اينکه پسر را بدون شوهر آوردي و اهل بغي شدي.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 28)- بعضی به او رو کردند و گفتند: «ای خواهر هارون! پدر تو آدم بدی نبود، مادرت نیز هرگز آلودگی نداشت» (یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا).<br />
<br />
اینکه آنها به مریم گفتند: «ای خواهر هارون»! به جهت این است که هارون مرد پاک و صالحی بود، آن چنان که در میان بنی اسرائیل ضرب المثل شده بود، هر کس را میخواستند به پاکی معرفی کنند میگفتند: او برادر یا خواهر هارون است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=28}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=19 |آیه=28}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=19 |آیه=28}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=19 |آیه=28}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=19 |آیه=28}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=19 |آیه=28}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=19 |آیه=28}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=19 |آیه=28}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=19 |آیه=28}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره مریم]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_104_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%DA%A9%D9%87%D9%81&diff=97739آیه 104 سوره کهف2019-03-03T10:16:16Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا|سوره=18|آیه =104}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 104 <br />
|شماره بعدی = 105<br />
|شماره قبلی = 103<br />
|سوره= کهف<br />
|شماره سوره= 18<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
(زیانکارترین مردم) آنها هستند که (عمر و) سعیشان در راه دنیای فانی تباه گردید و به خیال باطل میپنداشتند که نیکوکاری میکنند.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
[آنان] کسانی هستند که کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته [و گم شده است] در حالی که خود می پندارند، خوب عمل می کنند.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
[آنان] كسانىاند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مىپندارند كه كار خوب انجام مىدهند.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
آنهايى كه كوششان در زندگى دنيا تباه شد و مىپنداشتند كارى نيكو مىكنند.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، میپندارند کار نیک انجام میدهند!»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Those whose efforts are misguided in the life of the world, while they suppose they are doing good.’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|(These are) they whose labor is lost in this world's life and they think that they are well versed in skill of the work of hands.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Those whose effort goeth astray in the life of the world, and yet they reckon that they do good work.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"Those whose efforts have been wasted in this life, while they thought that they were acquiring good by their works?"}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
ضل: ضلالت: گمراهى. ضلالت كار بىنتيجه بودن آن است.<br />
<br />
صنعا: صنع (به ضم اول): عمل و كار. طبرسى و راغب قيد «جودت» را در آن آورده اند يعنى جودت فعل،<br />
شايد فرقش با فعل همان جودت و دقت و محكمى باشد.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref><br />
<br />
==نزول==<br />
<br />
'''شأن نزول آیات 103 و 104:'''<br />
<br />
این آیات درباره یهودیان نازل شده و سپس از آنها به طرف [[خوارج]] کشانیده شده است.<ref> تفاسیر على بن ابراهیم و برهان.</ref><br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا «103»<br />
<br />
بگو: آيا شما را خبر دهم كه زيانكارترين مردم كيست؟<br />
<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً «104»<br />
<br />
آنان كه در زندگى دنيا تلاششان گم و نابود مىشود، در حالى كه مىپندارند (همچنان) كار شايسته و نيك انجام مىدهند.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
در روايات، اين آيه به منكران ولايت اميرمؤمنان على عليه السلام «1» و كسانى كه در انجام حج، امروز و فردا مىكنند «2» تفسير شده است.<br />
<br />
حضرت على عليه السلام فرمود: مصداق آيه، اهل كتابند كه در آغاز برحق بودند، سپس بدعتهايى در دين گذاشتند و گمان مىكردند كه كار نيكى انجام مىدهند. آنگاه فرمود: «و ما اهل النهر منهم ببعيد»، نهروانيان دست كمى از آنان ندارند. «3»<br />
<br />
امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه مىفرمايد: خدايا خوبىهاى ما بدى است و حقيقتهاى ماادّعايى بيش نيست.<br />
<br />
همان گونه كه بهرهمندىها متفاوت و داراى درجاتى است؛ دو برابر، چند برابر، ده برابر:<br />
<br />
«ضِعْفٌ، اضعاف، عَشْرُ أَمْثالِها» و گاهى هفت صد برابر، «فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» «4» و گاهى فوق تصوّر، «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ» «5»، ضرر و زيانها نيز داراى مراحل و تفاوتهايى است:<br />
<br />
الف: گاهى معاملهى بدى است. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا» «6»<br />
<br />
«1». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
«2». تفسير ابوالفتوح.<br />
<br />
«3». تفسير مجمعالبيان.<br />
<br />
«4». بقره، 261.<br />
<br />
«5». سجده، 17.<br />
<br />
«6». بقره، 90.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 232<br />
<br />
ب: گاهى سودى ندارد. «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ» «1»<br />
<br />
ج: گاهى خسارت است. «اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى» «2»*<br />
<br />
د: گاهى غرق در زيان است. «لَفِي خُسْرٍ» «3»<br />
<br />
ه: گاهى خسارت بزرگ و آشكار است. «خُسْراناً مُبِيناً» «4»<br />
<br />
و: گاهى خسارت در تمام ابعاد است. «بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا» «5»<br />
<br />
زيانكاران چند گروهند:<br />
<br />
الف: گروهى كه كار نيك نمىكنند.<br />
<br />
ب: گروهى كه براى دنيا كار مىكنند، نه آخرت.<br />
<br />
ج: گروهى كه كار مىكنند و مىدانند كه كارشان صحيح نيست.<br />
<br />
د: گروهى كه در زيانند و مىپندارند كه سود مىبرند.<br />
<br />
سه گروه اوّل، ممكن است با توبه به فكر اصلاح خود و جبران بيفتند، ولى گروه چهارم چون به فكر چاره نمىافتند، بدترين مردمند. مثل راهبان مسيحى كه خود را از لذّات حلال دنيا محروم مىكنند ومورد انتقاد انبيا نيز هستند، يا مثل زاهدنماهاى رياكار.<br />
<br />
كسانى كه اعتقادات صحيحى ندارند و از پندارهاى باطل خود پيروى مىكنند، تنها در يك عمل خسارت نمىكنند، بلكه در همهى برنامهها زيان مىبينند. زيرا معيار ارزش هر كارى انگيزهى درست آن است و قرآن نيز با تعابيرى همچون: أَ حَسِبَ يَحْسَبُونَ، لا يَحْسَبَنَ، أَ فَحَسِبْتُمْ و ... از حسابگرىهاى متّكى به خيال و پندار بىاساس، انتقاد كرده است.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- پيامبر مأمور بيان سود و زيان واقعى مردم است. قُلْ ... أَعْمالًا<br />
<br />
2- شيوهى پرسش و پاسخ، از بهترين روشهاى آموزش و تربيت است. هَلْ ...<br />
<br />
3- انسان در معرض غفلت از سود و زيان خويش است. هَلْ نُنَبِّئُكُمْ ...<br />
<br />
«1». بقره، 16.<br />
<br />
«2». بقره، 175.<br />
<br />
«3». عصر، 2.<br />
<br />
«4». نساء، 119.<br />
<br />
«5». كهف، 103.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 233<br />
<br />
4- هيچ عملى محو نمىشود، گرچه به نظر گم مىشود. «ضَلَّ سَعْيُهُمْ»<br />
<br />
5- تكيه بر خيال نكنيم و واقعگرا باشيم. «يَحْسَبُونَ»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (104)<br />
<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ: زيانكاران آنانند كه ضايع گشت و تباه شد كوشش آنها به عملهاى نيكو نما. فِي الْحَياةِ الدُّنْيا: در زندگانى دنيا مانند كشيشان و رهبانان كه اكثر اوقات در دير به نماز و روزه مىگذرانند، و به سبب كفر تمام آن عملها باطل و هيچ ثوابى بر آن مترتب نشود؛ زيرا قبولى اعمال فرع ايمان است. وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً: و ايشان گمان مىكنند ايشان نيكو مىكنند كار را، و حال آنكه چنين نيست.<br />
<br />
تفسير برهان- از حضرت باقر عليه السلام: فرمود: اين جماعت نصارى و<br />
<br />
«1» سوره اعراف آيه 194.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 127<br />
<br />
قسيسين و رهبانان و اهل شهادت و هوى از اهل حروريه و اهل بدعتند «1».<br />
<br />
در احتجاج- از حضرت امير المؤمنين عليه السلام از اين آيه سؤال شد، فرمود: كفار اهل كتاب و يهود و نصارىاند. و بتحقيق بودند بر دين حق، پس بدعت گذاردند در ديانت خود، و گمان كردند كه كار نيكو بجا آوردند، بعد فرمود: اهل نهروان از آنها دور نيستند، يعنى مثل آنانند «2».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99) وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً (100) الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً (101) أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلاً (102) قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً (103)<br />
<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (104) أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً (105) ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً (106)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و واگذاريم بعضى از آنها را در آنروز كه موج زنند در بعضى و دميده شود در صور پس جمع كنيم آنها را جمع كردنى<br />
<br />
و آشكار كنيم جهنم را در آنروز براى كفار آشكار نمودنى<br />
<br />
آنانكه بود چشمهاشان در پردهاى از آيات من و بودند كه استطاعت نداشتند شنيدن را<br />
<br />
آيا پس گمان كردند آنانكه كافر شدند آنكه بگيرند بندگان مرا غير از من صاحب اختياران همانا ما آماده نموديم جهنّم را براى كفّار منزل مهيّا شده<br />
<br />
بگو آيا خبر دهيم شما را بزيانكارتران در كارها آنانكه باطل شد سعيشان در زندگى دنيا و آنها گمان ميكنند كه خودشان خوب ميكنند كار را<br />
<br />
آنگروه آنانند كه كافر شدند بآيتهاى پروردگارشان و ملاقاتش پس تباه شد كردارهاشان پس بر پا نميداريم براى آنها روز قيامت ميزانى را<br />
<br />
اين است كه پاداش آنها جهنّم است براى آنكه كافر شدند و گرفتند آيتها و پيمبران مرا باستهزاء.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- چون در ذيل آيات سابقه ذكرى از روز موعود كه قيامت كبرى است بميان آمد خداوند بعضى از احوال آنروز را بيان فرموده كه در آنروز واگذاريم مردم را بحال خود كه مخلوط شوند بيكديگر و از كثرت ازدحام و اضطراب مانند آب دريا موج زنند بعضى در بعضى، و بعضى ضمير در بعضهم را راجع بيأجوج و مأجوج و موج بعضى در بعضى را بملاحظه كثرت و ازدحام آنها در روز انهدام سدّ و ريختن آنها در ميان ساير خلق دانستهاند چون اين از علائم قيامت است ولى عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد روز قيامت است و دميده شود در صور يعنى اسرافيل ميدمد در صور خود براى بر پا شدن قيامت و گفتهاند صور مانند شاخى است كه يك سر آن در دهن اسرافيل و يكسر آن زير عرش است دفعه اوّل ميدمد همه ميميرند دفعه دوم ميدمد همه زنده ميشوند و اينجا مراد نفخه ثانيه است كه همه سر از قبر در آورند و در پيشگاه الهى مجتمع گردند براى حساب و جزاى اعمالشان و بعضى گفتهاند صور بفتح واو جمع صورت است خداوند مصوّر ميفرمايد مردم را در قبور چنانچه مصوّر ميفرمايد در ارحام و ميدمد در آنجا روح را چنانچه ميدمد در ارحام و معناى اوّل اظهر است و خداوند عرضه ميدارد<br />
<br />
جلد 3 صفحه 455<br />
<br />
و ظاهر ميفرمايد در روز قيامت جهنّم را براى كفّار بطوريكه همه آنرا مشاهده مينمايند بپاداش آنكه در دنيا نميديدند آيات و علائم وجود و توحيد حقّ را از باب تعصّب و عناد گويا پردهاى بر چشمهاشان كشيده شده بود كه عالم را در نظر آنها تيره و تار نموده بود والا بهر چه نظر ميكردند آيهاى از آيات حقّ را مشاهده ميكردند چه رسد بقرآن كه مجمع آيات الهى بود و عجبتر از اين آنكه استطاعت و تمكّن و توانائى شنيدن آنرا هم نداشتند مانند اشخاص كر كه قدرت بر استماع ندارند و اين از فرط عناد و وفور لجاج آنها بود با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ولى نهايت غيظ و غضب و حسد و عداوت آنها با امير المؤمنين عليه السّلام بظهور و بروز ميرسيد لذا در روايت عيون از امام رضا عليه السّلام و در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام از ذكر بولايت آنحضرت تفسير شده كه از شدّت بغض و عداوت با او و اهل بيت اطهارش نميتوانستند عزّت او را به بينند و فضائلش را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بشنوند آيا گمان كردند كفّار با آنكه نبايد چنين گمانى بكنند كه گرفتن ملائكه و مسيح عليه السّلام و امثال او از بندگان خدا را اولياء و صاحب اختياران نجات دهنده است آنها را از عذاب خدا نه چنين است نجات در اطاعت خدا و هلاك در معصيت او است و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت أ فحسب برفع باء و سكون سين قرائت فرموده است و بنابراين معنى آنستكه آيا كافى است آنها را در نجات نه چنين است و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد آن دو و شيعيان آن دو هستند كه آن دور اولى خودشان قرار دادند و از ولايت خدا بيرون رفتند و گمان كردند كه دوستى آن دو موجب نجات آنها است از عذاب خدا با آنكه بدوستى آن دو كافر شدند و ظاهرا مراد بيان شمول آيه است آن دو و اتباعشان را در هر حال خداوند مانند تشريفاتى كه شخص براى مهمان تازه وارد تهيّه ميكند قبلا جهنم را براى آنها آماده و مهيّا نموده است و زيانكارترين مردم در دنيا كسانى هستند كه اعمال خودشان را باطل و فاسد نمودند براى كفر و ضلالت چون ميتوانستند كار خوب كنند و نتيجه خوب بگيرند و نكردند و نگرفتند و بر فرض كار خوبى هم كردند چون شرط صحّت و قبول آن كه اسلام و ايمان باشد موجود نبود فاسد و بىنتيجه شد و عجب در آنستكه از فرط جهالت و عجب و خود پسندى گمان ميكنند كه كار خوبى كردند و در اخبار<br />
<br />
جلد 3 صفحه 456<br />
<br />
ائمه اطهار بيهود و نصارى و قسّيسين و رهبان و اهل شبهات و اهواء از اهل قبله و اهل بدع و خوارج نهروان و اهل حرورا كه دهى است نزديك كوفه و خوارج حروريّه منسوب بآنند تفسير شده است آنگروه كسانى هستند كه كافر شدند بآيات خدا از قرآن و پيغمبر و امام و بمعاد كه وقت ملاقات و نيل بثواب و عقاب و حضور در پيشگاه الهى است و باطل و فاسد و ضايع شده است اعمال آنها براى كفرشان و ثوابى بآنها داده نميشود براى فقدان شرط آن و لذا ميزانى براى سنجيدن اعمال آنها وضع نميشود چون پوچ است و وزنى ندارد يا قرار نميدهد خدا پيش خود وزن و مقدار و سنگينى و اعتبارى براى آنها بلكه بنظر حقارت و ناچيزى در آنروز بآنها نظر ميفرمايد و بنابراين وزن بمعناى مقدار و اقامه ننمودن بمعناى قرار ندادن است و بنابر اول وزن بمعناى ميزان و اقامه ننمودن بمعناى بپا نداشتن است و ترجيح هر يك از دو معنى بر ديگرى از جهتى بر اهل ادب پوشيده نيست و در روايات ائمه اطهار بهر دو معنى اشاره شده است و محتمل است هر دو مراد باشد چنانچه مكرر اشاره شده اين است حال آنها در قيامت كه قدر و قيمتى و ثوابى ندارند و جزاء آنها جهنّم است براى كفرشان و گرفتن آنها آيات الهى و پيغمبران را بسخريه و استهزاء و بنابراين كلمه ذالك مربوط بآيه سابقه و جمله جزائهم جهنّم ابتداء كلام است و در روايات ائمه اطهار آيات بامير المؤمنين عليه السّلام و اوصياء كبار آن بزرگوار و استهزاء كنندگان بتخلّف كنندگان از ايشان تطبيق شده است.<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِي الحَياةِ الدُّنيا وَ هُم يَحسَبُونَ أَنَّهُم يُحسِنُونَ صُنعاً (104)<br />
<br />
كساني هستند که سعي آنها در زندگاني و اعمال آنها در ضلالت و گمراهي است ولي آنها گمان ميكنند آنها خوبي ميكنند و كارها و اعمال آنها صحيح و بجا و خوبست مصداق اينکه آيه شريفه امروز در جامعه بسيار است مردان ريش ميتراشند زلف ميگذارند كسب حرام ميكنند تنزيل ميگيرند آلات ساز و آواز در منازل و مغازهها كوك ميكنند سينما و تماشاخانه ميروند ظلم و تعدّي و تقلّب رواج دارد زنها مكشوفه بيرون ميآيند و و و و تمام اينها را عمل خوب ميشمارند و اگر كساني که از اينکه امور اجتناب ميكنند آنها را سفيه و جاهل و كهنه پرست و امل ميشمارند و در باب اصول گفتهايم که علّة بسا معمّم ميشود و بسا مخصّص مثلا اگر گفتند الخمر حرام لانه مسكر شامل هر مسكري ميشود و اگر بر فرض خمري باشد که مسكر نباشد خارج است لذا الَّذِينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِي الحَياةِ الدُّنيا بمنزله علّت است شامل غير كفّار هم ميشود كساني که مصداق وَ هُم يَحسَبُونَ أَنَّهُم يُحسِنُونَ صُنعاً هستند.<br />
<br />
408<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 104)- بلافاصله خود پاسخ میگوید تا شنونده مدت زیادی در سر گردانی نماند: زیانکارترین مردم «کسانی هستند که کوششهایشان در زندگی دنیا گم و نابود شده با این حال گمان میکنند کار نیک انجام میدهند»! (الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً).<br />
<br />
مسلما مفهوم خسران تنها این نیست که انسان منافعی را از دست بدهد بلکه <br />
<br />
ج3، ص72<br />
<br />
خسران واقعی آن است که اصل سرمایه را نیز از کف دهد، چه سرمایهای برتر و بالاتر از عقل و هوش و نیروهای خدا داد و عمر و جوانی و سلامت است؟ همینها که محصولش اعمال انسان است و عمل ما تبلوری است از نیروها و قدرتهای ما.<br />
<br />
هنگامی که این نیروها تبدیل به اعمال ویرانگر یا بیهودهای شود گوئی همه آنها گم و نابود شدهاند.<br />
<br />
اما زیان واقعی و خسران مضاعف آنجاست که انسان سرمایههای مادی و معنوی خویش را در یک مسیر غلط و انحرافی از دست دهد و گمان کند کار خوبی کرده است، نه از این کوششها نتیجهای برده، نه از زیانش درسی آموخته، و نه از تکرار این کار در امان است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
* محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه.<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:آیات سوره کهف]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]<br />
[[رده:آیات دارای شان نزول]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_104_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%DA%A9%D9%87%D9%81&diff=97738آیه 104 سوره کهف2019-03-03T10:16:01Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا|سوره=18|آیه =104}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 104 <br />
|شماره بعدی = 105<br />
|شماره قبلی = 103<br />
|سوره= کهف<br />
|شماره سوره= 18<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
(زیانکارترین مردم) آنها هستند که (عمر و) سعیشان در راه دنیای فانی تباه گردید و به خیال باطل میپنداشتند که نیکوکاری میکنند.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
[آنان] کسانی هستند که کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته [و گم شده است] در حالی که خود می پندارند، خوب عمل می کنند.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
[آنان] كسانىاند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مىپندارند كه كار خوب انجام مىدهند.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
آنهايى كه كوششان در زندگى دنيا تباه شد و مىپنداشتند كارى نيكو مىكنند.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، میپندارند کار نیک انجام میدهند!»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Those whose efforts are misguided in the life of the world, while they suppose they are doing good.’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|(These are) they whose labor is lost in this world's life and they think that they are well versed in skill of the work of hands.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Those whose effort goeth astray in the life of the world, and yet they reckon that they do good work.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"Those whose efforts have been wasted in this life, while they thought that they were acquiring good by their works?"}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
ضل: ضلالت: گمراهى. ضلالت كار بىنتيجه بودن آن است.<br />
صنعا: صنع (به ضم اول): عمل و كار. طبرسى و راغب قيد «جودت» را در آن آوردهاند يعنى جودت فعل،<br />
شايد فرقش با فعل همان جودت و دقت و محكمى باشد.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref><br />
<br />
==نزول==<br />
<br />
'''شأن نزول آیات 103 و 104:'''<br />
<br />
این آیات درباره یهودیان نازل شده و سپس از آنها به طرف [[خوارج]] کشانیده شده است.<ref> تفاسیر على بن ابراهیم و برهان.</ref><br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا «103»<br />
<br />
بگو: آيا شما را خبر دهم كه زيانكارترين مردم كيست؟<br />
<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً «104»<br />
<br />
آنان كه در زندگى دنيا تلاششان گم و نابود مىشود، در حالى كه مىپندارند (همچنان) كار شايسته و نيك انجام مىدهند.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
در روايات، اين آيه به منكران ولايت اميرمؤمنان على عليه السلام «1» و كسانى كه در انجام حج، امروز و فردا مىكنند «2» تفسير شده است.<br />
<br />
حضرت على عليه السلام فرمود: مصداق آيه، اهل كتابند كه در آغاز برحق بودند، سپس بدعتهايى در دين گذاشتند و گمان مىكردند كه كار نيكى انجام مىدهند. آنگاه فرمود: «و ما اهل النهر منهم ببعيد»، نهروانيان دست كمى از آنان ندارند. «3»<br />
<br />
امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه مىفرمايد: خدايا خوبىهاى ما بدى است و حقيقتهاى ماادّعايى بيش نيست.<br />
<br />
همان گونه كه بهرهمندىها متفاوت و داراى درجاتى است؛ دو برابر، چند برابر، ده برابر:<br />
<br />
«ضِعْفٌ، اضعاف، عَشْرُ أَمْثالِها» و گاهى هفت صد برابر، «فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» «4» و گاهى فوق تصوّر، «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ» «5»، ضرر و زيانها نيز داراى مراحل و تفاوتهايى است:<br />
<br />
الف: گاهى معاملهى بدى است. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا» «6»<br />
<br />
«1». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
«2». تفسير ابوالفتوح.<br />
<br />
«3». تفسير مجمعالبيان.<br />
<br />
«4». بقره، 261.<br />
<br />
«5». سجده، 17.<br />
<br />
«6». بقره، 90.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 232<br />
<br />
ب: گاهى سودى ندارد. «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ» «1»<br />
<br />
ج: گاهى خسارت است. «اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى» «2»*<br />
<br />
د: گاهى غرق در زيان است. «لَفِي خُسْرٍ» «3»<br />
<br />
ه: گاهى خسارت بزرگ و آشكار است. «خُسْراناً مُبِيناً» «4»<br />
<br />
و: گاهى خسارت در تمام ابعاد است. «بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا» «5»<br />
<br />
زيانكاران چند گروهند:<br />
<br />
الف: گروهى كه كار نيك نمىكنند.<br />
<br />
ب: گروهى كه براى دنيا كار مىكنند، نه آخرت.<br />
<br />
ج: گروهى كه كار مىكنند و مىدانند كه كارشان صحيح نيست.<br />
<br />
د: گروهى كه در زيانند و مىپندارند كه سود مىبرند.<br />
<br />
سه گروه اوّل، ممكن است با توبه به فكر اصلاح خود و جبران بيفتند، ولى گروه چهارم چون به فكر چاره نمىافتند، بدترين مردمند. مثل راهبان مسيحى كه خود را از لذّات حلال دنيا محروم مىكنند ومورد انتقاد انبيا نيز هستند، يا مثل زاهدنماهاى رياكار.<br />
<br />
كسانى كه اعتقادات صحيحى ندارند و از پندارهاى باطل خود پيروى مىكنند، تنها در يك عمل خسارت نمىكنند، بلكه در همهى برنامهها زيان مىبينند. زيرا معيار ارزش هر كارى انگيزهى درست آن است و قرآن نيز با تعابيرى همچون: أَ حَسِبَ يَحْسَبُونَ، لا يَحْسَبَنَ، أَ فَحَسِبْتُمْ و ... از حسابگرىهاى متّكى به خيال و پندار بىاساس، انتقاد كرده است.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- پيامبر مأمور بيان سود و زيان واقعى مردم است. قُلْ ... أَعْمالًا<br />
<br />
2- شيوهى پرسش و پاسخ، از بهترين روشهاى آموزش و تربيت است. هَلْ ...<br />
<br />
3- انسان در معرض غفلت از سود و زيان خويش است. هَلْ نُنَبِّئُكُمْ ...<br />
<br />
«1». بقره، 16.<br />
<br />
«2». بقره، 175.<br />
<br />
«3». عصر، 2.<br />
<br />
«4». نساء، 119.<br />
<br />
«5». كهف، 103.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 233<br />
<br />
4- هيچ عملى محو نمىشود، گرچه به نظر گم مىشود. «ضَلَّ سَعْيُهُمْ»<br />
<br />
5- تكيه بر خيال نكنيم و واقعگرا باشيم. «يَحْسَبُونَ»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (104)<br />
<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ: زيانكاران آنانند كه ضايع گشت و تباه شد كوشش آنها به عملهاى نيكو نما. فِي الْحَياةِ الدُّنْيا: در زندگانى دنيا مانند كشيشان و رهبانان كه اكثر اوقات در دير به نماز و روزه مىگذرانند، و به سبب كفر تمام آن عملها باطل و هيچ ثوابى بر آن مترتب نشود؛ زيرا قبولى اعمال فرع ايمان است. وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً: و ايشان گمان مىكنند ايشان نيكو مىكنند كار را، و حال آنكه چنين نيست.<br />
<br />
تفسير برهان- از حضرت باقر عليه السلام: فرمود: اين جماعت نصارى و<br />
<br />
«1» سوره اعراف آيه 194.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 127<br />
<br />
قسيسين و رهبانان و اهل شهادت و هوى از اهل حروريه و اهل بدعتند «1».<br />
<br />
در احتجاج- از حضرت امير المؤمنين عليه السلام از اين آيه سؤال شد، فرمود: كفار اهل كتاب و يهود و نصارىاند. و بتحقيق بودند بر دين حق، پس بدعت گذاردند در ديانت خود، و گمان كردند كه كار نيكو بجا آوردند، بعد فرمود: اهل نهروان از آنها دور نيستند، يعنى مثل آنانند «2».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99) وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً (100) الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً (101) أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلاً (102) قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً (103)<br />
<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (104) أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً (105) ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً (106)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و واگذاريم بعضى از آنها را در آنروز كه موج زنند در بعضى و دميده شود در صور پس جمع كنيم آنها را جمع كردنى<br />
<br />
و آشكار كنيم جهنم را در آنروز براى كفار آشكار نمودنى<br />
<br />
آنانكه بود چشمهاشان در پردهاى از آيات من و بودند كه استطاعت نداشتند شنيدن را<br />
<br />
آيا پس گمان كردند آنانكه كافر شدند آنكه بگيرند بندگان مرا غير از من صاحب اختياران همانا ما آماده نموديم جهنّم را براى كفّار منزل مهيّا شده<br />
<br />
بگو آيا خبر دهيم شما را بزيانكارتران در كارها آنانكه باطل شد سعيشان در زندگى دنيا و آنها گمان ميكنند كه خودشان خوب ميكنند كار را<br />
<br />
آنگروه آنانند كه كافر شدند بآيتهاى پروردگارشان و ملاقاتش پس تباه شد كردارهاشان پس بر پا نميداريم براى آنها روز قيامت ميزانى را<br />
<br />
اين است كه پاداش آنها جهنّم است براى آنكه كافر شدند و گرفتند آيتها و پيمبران مرا باستهزاء.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- چون در ذيل آيات سابقه ذكرى از روز موعود كه قيامت كبرى است بميان آمد خداوند بعضى از احوال آنروز را بيان فرموده كه در آنروز واگذاريم مردم را بحال خود كه مخلوط شوند بيكديگر و از كثرت ازدحام و اضطراب مانند آب دريا موج زنند بعضى در بعضى، و بعضى ضمير در بعضهم را راجع بيأجوج و مأجوج و موج بعضى در بعضى را بملاحظه كثرت و ازدحام آنها در روز انهدام سدّ و ريختن آنها در ميان ساير خلق دانستهاند چون اين از علائم قيامت است ولى عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد روز قيامت است و دميده شود در صور يعنى اسرافيل ميدمد در صور خود براى بر پا شدن قيامت و گفتهاند صور مانند شاخى است كه يك سر آن در دهن اسرافيل و يكسر آن زير عرش است دفعه اوّل ميدمد همه ميميرند دفعه دوم ميدمد همه زنده ميشوند و اينجا مراد نفخه ثانيه است كه همه سر از قبر در آورند و در پيشگاه الهى مجتمع گردند براى حساب و جزاى اعمالشان و بعضى گفتهاند صور بفتح واو جمع صورت است خداوند مصوّر ميفرمايد مردم را در قبور چنانچه مصوّر ميفرمايد در ارحام و ميدمد در آنجا روح را چنانچه ميدمد در ارحام و معناى اوّل اظهر است و خداوند عرضه ميدارد<br />
<br />
جلد 3 صفحه 455<br />
<br />
و ظاهر ميفرمايد در روز قيامت جهنّم را براى كفّار بطوريكه همه آنرا مشاهده مينمايند بپاداش آنكه در دنيا نميديدند آيات و علائم وجود و توحيد حقّ را از باب تعصّب و عناد گويا پردهاى بر چشمهاشان كشيده شده بود كه عالم را در نظر آنها تيره و تار نموده بود والا بهر چه نظر ميكردند آيهاى از آيات حقّ را مشاهده ميكردند چه رسد بقرآن كه مجمع آيات الهى بود و عجبتر از اين آنكه استطاعت و تمكّن و توانائى شنيدن آنرا هم نداشتند مانند اشخاص كر كه قدرت بر استماع ندارند و اين از فرط عناد و وفور لجاج آنها بود با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ولى نهايت غيظ و غضب و حسد و عداوت آنها با امير المؤمنين عليه السّلام بظهور و بروز ميرسيد لذا در روايت عيون از امام رضا عليه السّلام و در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام از ذكر بولايت آنحضرت تفسير شده كه از شدّت بغض و عداوت با او و اهل بيت اطهارش نميتوانستند عزّت او را به بينند و فضائلش را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بشنوند آيا گمان كردند كفّار با آنكه نبايد چنين گمانى بكنند كه گرفتن ملائكه و مسيح عليه السّلام و امثال او از بندگان خدا را اولياء و صاحب اختياران نجات دهنده است آنها را از عذاب خدا نه چنين است نجات در اطاعت خدا و هلاك در معصيت او است و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت أ فحسب برفع باء و سكون سين قرائت فرموده است و بنابراين معنى آنستكه آيا كافى است آنها را در نجات نه چنين است و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد آن دو و شيعيان آن دو هستند كه آن دور اولى خودشان قرار دادند و از ولايت خدا بيرون رفتند و گمان كردند كه دوستى آن دو موجب نجات آنها است از عذاب خدا با آنكه بدوستى آن دو كافر شدند و ظاهرا مراد بيان شمول آيه است آن دو و اتباعشان را در هر حال خداوند مانند تشريفاتى كه شخص براى مهمان تازه وارد تهيّه ميكند قبلا جهنم را براى آنها آماده و مهيّا نموده است و زيانكارترين مردم در دنيا كسانى هستند كه اعمال خودشان را باطل و فاسد نمودند براى كفر و ضلالت چون ميتوانستند كار خوب كنند و نتيجه خوب بگيرند و نكردند و نگرفتند و بر فرض كار خوبى هم كردند چون شرط صحّت و قبول آن كه اسلام و ايمان باشد موجود نبود فاسد و بىنتيجه شد و عجب در آنستكه از فرط جهالت و عجب و خود پسندى گمان ميكنند كه كار خوبى كردند و در اخبار<br />
<br />
جلد 3 صفحه 456<br />
<br />
ائمه اطهار بيهود و نصارى و قسّيسين و رهبان و اهل شبهات و اهواء از اهل قبله و اهل بدع و خوارج نهروان و اهل حرورا كه دهى است نزديك كوفه و خوارج حروريّه منسوب بآنند تفسير شده است آنگروه كسانى هستند كه كافر شدند بآيات خدا از قرآن و پيغمبر و امام و بمعاد كه وقت ملاقات و نيل بثواب و عقاب و حضور در پيشگاه الهى است و باطل و فاسد و ضايع شده است اعمال آنها براى كفرشان و ثوابى بآنها داده نميشود براى فقدان شرط آن و لذا ميزانى براى سنجيدن اعمال آنها وضع نميشود چون پوچ است و وزنى ندارد يا قرار نميدهد خدا پيش خود وزن و مقدار و سنگينى و اعتبارى براى آنها بلكه بنظر حقارت و ناچيزى در آنروز بآنها نظر ميفرمايد و بنابراين وزن بمعناى مقدار و اقامه ننمودن بمعناى قرار ندادن است و بنابر اول وزن بمعناى ميزان و اقامه ننمودن بمعناى بپا نداشتن است و ترجيح هر يك از دو معنى بر ديگرى از جهتى بر اهل ادب پوشيده نيست و در روايات ائمه اطهار بهر دو معنى اشاره شده است و محتمل است هر دو مراد باشد چنانچه مكرر اشاره شده اين است حال آنها در قيامت كه قدر و قيمتى و ثوابى ندارند و جزاء آنها جهنّم است براى كفرشان و گرفتن آنها آيات الهى و پيغمبران را بسخريه و استهزاء و بنابراين كلمه ذالك مربوط بآيه سابقه و جمله جزائهم جهنّم ابتداء كلام است و در روايات ائمه اطهار آيات بامير المؤمنين عليه السّلام و اوصياء كبار آن بزرگوار و استهزاء كنندگان بتخلّف كنندگان از ايشان تطبيق شده است.<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِي الحَياةِ الدُّنيا وَ هُم يَحسَبُونَ أَنَّهُم يُحسِنُونَ صُنعاً (104)<br />
<br />
كساني هستند که سعي آنها در زندگاني و اعمال آنها در ضلالت و گمراهي است ولي آنها گمان ميكنند آنها خوبي ميكنند و كارها و اعمال آنها صحيح و بجا و خوبست مصداق اينکه آيه شريفه امروز در جامعه بسيار است مردان ريش ميتراشند زلف ميگذارند كسب حرام ميكنند تنزيل ميگيرند آلات ساز و آواز در منازل و مغازهها كوك ميكنند سينما و تماشاخانه ميروند ظلم و تعدّي و تقلّب رواج دارد زنها مكشوفه بيرون ميآيند و و و و تمام اينها را عمل خوب ميشمارند و اگر كساني که از اينکه امور اجتناب ميكنند آنها را سفيه و جاهل و كهنه پرست و امل ميشمارند و در باب اصول گفتهايم که علّة بسا معمّم ميشود و بسا مخصّص مثلا اگر گفتند الخمر حرام لانه مسكر شامل هر مسكري ميشود و اگر بر فرض خمري باشد که مسكر نباشد خارج است لذا الَّذِينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِي الحَياةِ الدُّنيا بمنزله علّت است شامل غير كفّار هم ميشود كساني که مصداق وَ هُم يَحسَبُونَ أَنَّهُم يُحسِنُونَ صُنعاً هستند.<br />
<br />
408<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 104)- بلافاصله خود پاسخ میگوید تا شنونده مدت زیادی در سر گردانی نماند: زیانکارترین مردم «کسانی هستند که کوششهایشان در زندگی دنیا گم و نابود شده با این حال گمان میکنند کار نیک انجام میدهند»! (الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً).<br />
<br />
مسلما مفهوم خسران تنها این نیست که انسان منافعی را از دست بدهد بلکه <br />
<br />
ج3، ص72<br />
<br />
خسران واقعی آن است که اصل سرمایه را نیز از کف دهد، چه سرمایهای برتر و بالاتر از عقل و هوش و نیروهای خدا داد و عمر و جوانی و سلامت است؟ همینها که محصولش اعمال انسان است و عمل ما تبلوری است از نیروها و قدرتهای ما.<br />
<br />
هنگامی که این نیروها تبدیل به اعمال ویرانگر یا بیهودهای شود گوئی همه آنها گم و نابود شدهاند.<br />
<br />
اما زیان واقعی و خسران مضاعف آنجاست که انسان سرمایههای مادی و معنوی خویش را در یک مسیر غلط و انحرافی از دست دهد و گمان کند کار خوبی کرده است، نه از این کوششها نتیجهای برده، نه از زیانش درسی آموخته، و نه از تکرار این کار در امان است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=18 |آیه=104}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
* محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه.<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:آیات سوره کهف]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]<br />
[[رده:آیات دارای شان نزول]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_99_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%DA%A9%D9%87%D9%81&diff=97737آیه 99 سوره کهف2019-03-03T10:15:39Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|۞ وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ ۖ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا|سوره=18|آیه =99}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 99 <br />
|شماره بعدی = 100<br />
|شماره قبلی = 98<br />
|سوره= کهف<br />
|شماره سوره= 18<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و روز آن وعده که فرا رسد (طایفه یأجوج و مأجوج یا) همه خلایق محشر چون موج مضطرب و سرگردان باشند و درهم آمیزند، و نفخه صور دمیده شود و همه خلق را در صحرای قیامت جمع آریم.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و در آن روز که برخی با برخی دیگر درهم و مخلوط، موج می زنند، رهایشان می کنیم و در صور دمیده شود، پس همه آنان را [در عرصه قیامت] گرد می آوریم.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و در آن روز آنان را رها مىكنيم تا موجآسا بعضى با برخى درآميزند و [همين كه] در صور دميده شود، همه آنها را گرد خواهيم آورد.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
و در آن روز واگذاريم تا چون موج روان گردند، و چون در صور دميده شود همه را يكجا گرد آوريم.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و در آن روز (که جهان پایان میگیرد)، ما آنان را چنان رها میکنیم که درهم موج میزنند؛ و در صور [= شیپور] دمیده میشود؛ و ما همه را جمع میکنیم!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|That day We shall let them surge over one another, the Trumpet will be blown, and We shall gather them all,}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And on that day We will leave a part of them in conflict with another part, and the trumpet will be blown, so We will gather them all together;}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And on that day we shall let some of them surge against others, and the Trumpet will be blown. Then We shall gather them together in one gathering.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|On that day We shall leave them to surge like waves on one another: the trumpet will be blown, and We shall collect them all together.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«یَوْمَئِذِ»: آن روز که برای بار اوّل در صور دمیده میشود و قیامت فرا میرسد. «نُفِخَ فِی الصُّورِ»: مراد دمیدن در صور برای بار دوم است . «صُور»: بوق. شیپور. «جَمْعاً»: گردآوردن عجیب و غریبی.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً «99»<br />
<br />
و در آن روز (پايان جهان)، مردم را رها مىكنيم تا بعضى در بعضى همچون موج درآميزند و (چون) در صور دميده شود، همه را يكجا گرد خواهيم آورد.<br />
<br />
وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً «100»<br />
<br />
و آن روز، دوزخ را چنان كه بايد، بر كافران عرضه خواهيم كرد.<br />
<br />
الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً «101»<br />
<br />
آنان كه چشمانشان از ياد من در پردهى غفلت بود و (از شدّت تعصّب و لجاجت) توان شنيدن (سخن حقّ) را نداشتند.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 229<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
اگر آيه وَ تَرَكْنا ... را در كنار آيهى حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ ... «1» قرار دهيم، به نظر مىرسد كه مسألهى قوم يأجوج و مأجوج، مربوط به قيامت و گويا مقدّمهى آن است. يعنى پيش از قيامت، قوم يأجوج و مأجوج، آزاد و رها و مثل موج گسترده مىشوند.<br />
<br />
از امام رضا عليه السلام در تفسير آيهى «أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي» نقل شده كه به مأمون فرمود: مراد از «ذكر» در اين آيه علىبن ابىطالب عليهما السلام است. «2»<br />
<br />
مراد از چشم و گوش در آيهى 101، معرفت، بصيرت و شناخت است، يعنى چشم و گوش دل، نه عضو خاصّ در سر. زيرا قرآن گاهى كورى را به دل نسبت مىدهد و مىفرمايد:<br />
<br />
«مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى» «3»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- هر جا كه امنيّت هست از لطف اوست، اگر لحظهاى مردم را رها كند، جهان ناأمن مىشود. تَرَكْنا بَعْضَهُمْ ...<br />
<br />
2- شكسته شدن سدّ ذوالقرنين از نشانههاى قيامت است. فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي ... نُفِخَ فِي الصُّورِ<br />
<br />
3- پيش از قيامت، زمين توسط اقوامى به هرج و مرج كشيده مىشود. تَرَكْنا ... يَمُوجُ هر چند با ظهور امام زمان عليه السلام اين هرج و مرج اصلاح مىشود. 4- راه شناخت، بيشتر به وسيلهى چشم و گوش است. آنان چشمشان در پرده بود و گوششان قدرت شنيدن حقّ را نداشت. و حقّ را نمىفهميدند، والّا ذكر كه ديدنى نيست! «أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي»<br />
<br />
5- انسان شنوا به خاطر عناد، به جايى مىرسد كه توان شنيدن حقّ را ندارد. «لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً»<br />
<br />
«1». انبياء، 96.<br />
<br />
«2». تفسير لاهيجى.<br />
<br />
«3». اسراء، 72.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 230<br />
<br />
6- دليل عرضهى جهنّم بر كافران، عملكرد و قساوت خودشان در دنياست. عَرَضْنا جَهَنَّمَ ... الَّذِينَ كانَتْ ...}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99)<br />
<br />
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ: و واگذاريم و منع نكنيم بعضى از يأجوج و مأجوج را در آن روز، يعنى روز خروج كه ازدحام نموده. يَمُوجُ فِي بَعْضٍ:<br />
<br />
اضطراب مىكنند و داخل شوند در بعضى ديگر. يا مراد روز قيامت و ضمير راجع به جن و انس، يعنى آن روز بعضى آدميان و جنيان از روى تحير و اضطراب در بعض ديگر آميخته شوند و مانند موج دريا مضطرب شوند و متموج گردند. و مؤيد اين قول است روايت عياشى از حضرت امير المؤمنين عليه السلام كه فرمود: مراد روز قيامت است «2». وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ: و دميده شود در صور براى قيامت. فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً: پس جمع فرمائيم همه خلايق را جمع كردنى براى حساب و جزا در عرصه محشر.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99) وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً (100) الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً (101) أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلاً (102) قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً (103)<br />
<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (104) أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً (105) ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً (106)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و واگذاريم بعضى از آنها را در آنروز كه موج زنند در بعضى و دميده شود در صور پس جمع كنيم آنها را جمع كردنى<br />
<br />
و آشكار كنيم جهنم را در آنروز براى كفار آشكار نمودنى<br />
<br />
آنانكه بود چشمهاشان در پردهاى از آيات من و بودند كه استطاعت نداشتند شنيدن را<br />
<br />
آيا پس گمان كردند آنانكه كافر شدند آنكه بگيرند بندگان مرا غير از من صاحب اختياران همانا ما آماده نموديم جهنّم را براى كفّار منزل مهيّا شده<br />
<br />
بگو آيا خبر دهيم شما را بزيانكارتران در كارها آنانكه باطل شد سعيشان در زندگى دنيا و آنها گمان ميكنند كه خودشان خوب ميكنند كار را<br />
<br />
آنگروه آنانند كه كافر شدند بآيتهاى پروردگارشان و ملاقاتش پس تباه شد كردارهاشان پس بر پا نميداريم براى آنها روز قيامت ميزانى را<br />
<br />
اين است كه پاداش آنها جهنّم است براى آنكه كافر شدند و گرفتند آيتها و پيمبران مرا باستهزاء.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- چون در ذيل آيات سابقه ذكرى از روز موعود كه قيامت كبرى است بميان آمد خداوند بعضى از احوال آنروز را بيان فرموده كه در آنروز واگذاريم مردم را بحال خود كه مخلوط شوند بيكديگر و از كثرت ازدحام و اضطراب مانند آب دريا موج زنند بعضى در بعضى، و بعضى ضمير در بعضهم را راجع بيأجوج و مأجوج و موج بعضى در بعضى را بملاحظه كثرت و ازدحام آنها در روز انهدام سدّ و ريختن آنها در ميان ساير خلق دانستهاند چون اين از علائم قيامت است ولى عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد روز قيامت است و دميده شود در صور يعنى اسرافيل ميدمد در صور خود براى بر پا شدن قيامت و گفتهاند صور مانند شاخى است كه يك سر آن در دهن اسرافيل و يكسر آن زير عرش است دفعه اوّل ميدمد همه ميميرند دفعه دوم ميدمد همه زنده ميشوند و اينجا مراد نفخه ثانيه است كه همه سر از قبر در آورند و در پيشگاه الهى مجتمع گردند براى حساب و جزاى اعمالشان و بعضى گفتهاند صور بفتح واو جمع صورت است خداوند مصوّر ميفرمايد مردم را در قبور چنانچه مصوّر ميفرمايد در ارحام و ميدمد در آنجا روح را چنانچه ميدمد در ارحام و معناى اوّل اظهر است و خداوند عرضه ميدارد<br />
<br />
جلد 3 صفحه 455<br />
<br />
و ظاهر ميفرمايد در روز قيامت جهنّم را براى كفّار بطوريكه همه آنرا مشاهده مينمايند بپاداش آنكه در دنيا نميديدند آيات و علائم وجود و توحيد حقّ را از باب تعصّب و عناد گويا پردهاى بر چشمهاشان كشيده شده بود كه عالم را در نظر آنها تيره و تار نموده بود والا بهر چه نظر ميكردند آيهاى از آيات حقّ را مشاهده ميكردند چه رسد بقرآن كه مجمع آيات الهى بود و عجبتر از اين آنكه استطاعت و تمكّن و توانائى شنيدن آنرا هم نداشتند مانند اشخاص كر كه قدرت بر استماع ندارند و اين از فرط عناد و وفور لجاج آنها بود با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ولى نهايت غيظ و غضب و حسد و عداوت آنها با امير المؤمنين عليه السّلام بظهور و بروز ميرسيد لذا در روايت عيون از امام رضا عليه السّلام و در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام از ذكر بولايت آنحضرت تفسير شده كه از شدّت بغض و عداوت با او و اهل بيت اطهارش نميتوانستند عزّت او را به بينند و فضائلش را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بشنوند آيا گمان كردند كفّار با آنكه نبايد چنين گمانى بكنند كه گرفتن ملائكه و مسيح عليه السّلام و امثال او از بندگان خدا را اولياء و صاحب اختياران نجات دهنده است آنها را از عذاب خدا نه چنين است نجات در اطاعت خدا و هلاك در معصيت او است و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت أ فحسب برفع باء و سكون سين قرائت فرموده است و بنابراين معنى آنستكه آيا كافى است آنها را در نجات نه چنين است و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد آن دو و شيعيان آن دو هستند كه آن دور اولى خودشان قرار دادند و از ولايت خدا بيرون رفتند و گمان كردند كه دوستى آن دو موجب نجات آنها است از عذاب خدا با آنكه بدوستى آن دو كافر شدند و ظاهرا مراد بيان شمول آيه است آن دو و اتباعشان را در هر حال خداوند مانند تشريفاتى كه شخص براى مهمان تازه وارد تهيّه ميكند قبلا جهنم را براى آنها آماده و مهيّا نموده است و زيانكارترين مردم در دنيا كسانى هستند كه اعمال خودشان را باطل و فاسد نمودند براى كفر و ضلالت چون ميتوانستند كار خوب كنند و نتيجه خوب بگيرند و نكردند و نگرفتند و بر فرض كار خوبى هم كردند چون شرط صحّت و قبول آن كه اسلام و ايمان باشد موجود نبود فاسد و بىنتيجه شد و عجب در آنستكه از فرط جهالت و عجب و خود پسندى گمان ميكنند كه كار خوبى كردند و در اخبار<br />
<br />
جلد 3 صفحه 456<br />
<br />
ائمه اطهار بيهود و نصارى و قسّيسين و رهبان و اهل شبهات و اهواء از اهل قبله و اهل بدع و خوارج نهروان و اهل حرورا كه دهى است نزديك كوفه و خوارج حروريّه منسوب بآنند تفسير شده است آنگروه كسانى هستند كه كافر شدند بآيات خدا از قرآن و پيغمبر و امام و بمعاد كه وقت ملاقات و نيل بثواب و عقاب و حضور در پيشگاه الهى است و باطل و فاسد و ضايع شده است اعمال آنها براى كفرشان و ثوابى بآنها داده نميشود براى فقدان شرط آن و لذا ميزانى براى سنجيدن اعمال آنها وضع نميشود چون پوچ است و وزنى ندارد يا قرار نميدهد خدا پيش خود وزن و مقدار و سنگينى و اعتبارى براى آنها بلكه بنظر حقارت و ناچيزى در آنروز بآنها نظر ميفرمايد و بنابراين وزن بمعناى مقدار و اقامه ننمودن بمعناى قرار ندادن است و بنابر اول وزن بمعناى ميزان و اقامه ننمودن بمعناى بپا نداشتن است و ترجيح هر يك از دو معنى بر ديگرى از جهتى بر اهل ادب پوشيده نيست و در روايات ائمه اطهار بهر دو معنى اشاره شده است و محتمل است هر دو مراد باشد چنانچه مكرر اشاره شده اين است حال آنها در قيامت كه قدر و قيمتى و ثوابى ندارند و جزاء آنها جهنّم است براى كفرشان و گرفتن آنها آيات الهى و پيغمبران را بسخريه و استهزاء و بنابراين كلمه ذالك مربوط بآيه سابقه و جمله جزائهم جهنّم ابتداء كلام است و در روايات ائمه اطهار آيات بامير المؤمنين عليه السّلام و اوصياء كبار آن بزرگوار و استهزاء كنندگان بتخلّف كنندگان از ايشان تطبيق شده است.<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ تَرَكنا بَعضَهُم يَومَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعناهُم جَمعاً (99)<br />
<br />
و واميگذاريم روزي که سدّ و تمام كوهها مندكّ ميشود و ريز ريز ميگردد يأجوج و مأجوج و ساير خلق از انس و جنّ که موج ميزنند در بعض ديگر يعني بهم ميريزند مثل موج دريا و مختلط ميشوند و دميده ميشود در صور پس جمع ميكنيم تمام آنها را جمع كردني و تركنا ترك خلاف اخذ است يعني رها ميكنيم و جلو گيري نميكنيم بَعضَهُم يَومَئِذٍ آن روزي که اشراط ساعت ظاهر ميشود و زمين قاعا صفصفا ميشود بعض آنها گفتند ضمير هم راجع بيأجوج و مأجوج است لكن بقرينه جمله اخيره تمام جنّ و انس و ياجوج و مأجوج و جميع طبقات يَمُوجُ فِي بَعضٍ بهم ميريزند و تمام صفحه زمين منقلب ميشود و بيكديگر تعدّيات و تجاوزات دارند و اضطراب شديد در جامعه رو مياورد وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ مراد نفخه اخيره است بقرينه جمله بعد زيرا نفخه اولي را ميفرمايد فَصَعِقَ مَن فِي السَّماواتِ وَ مَن فِي الأَرضِ إِلّا مَن شاءَ اللّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخري فَإِذا هُم قِيامٌ يَنظُرُونَ زمر آيه 68 فَجَمَعناهُم جَمعاً يكي از اسامي روز قيامت يوم الجمع است که ملائكه و جن و انس بلكه حيوانات زنده ميشوند و در صحراي محشر مجتمع ميگردند براي جزاء اعمال خود ان خيرا فخير و ان شرا فشر و در آيات شريفه آثار غريبه بر قيام قيامت بيان فرموده و ما در مجلّد سيّم كلم الطيب صفحه 92 با انكشافات جديده منطبق كردهايم مثل إِذَا الشَّمسُ كُوِّرَت وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت وَ إِذَا الجِبالُ سُيِّرَت الي قوله وَ إِذَا البِحارُ سُجِّرَت و مثل إِذَا السَّماءُ انفَطَرَت وَ إِذَا الكَواكِبُ انتَثَرَت وَ إِذَا البِحارُ فُجِّرَت وَ إِذَا القُبُورُ بُعثِرَت و مثل إِذَا السَّماءُ انشَقَّت وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت وَ إِذَا الأَرضُ مُدَّت وَ أَلقَت ما فِيها وَ تَخَلَّت و مثل إِذا زُلزِلَتِ الأَرضُ زِلزالَها وَ أَخرَجَتِ الأَرضُ أَثقالَها و غير اينها از آيات مراجعه كنيد.<br />
<br />
405<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 99)- منزلگاه افراد بیایمان: به تناسب بحثی که در گذشته از سدّ ذو القرنین و در هم کوبیدن آن در آستانه رستاخیز به میان آمد، در اینجا به مسائل مربوط به قیام قیامت ادامه داده چنین میگوید: «و در آن روز (که جهان پایان میگیرد) ما آنها را چنان رها میکنیم که در هم موج میزنند» (وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ).<br />
<br />
تعبیر به «یَمُوجُ» یا به خاطر فزونی و کثرت انسانها در آن صحنه است و یا به <br />
<br />
ج3، ص70<br />
<br />
خاطر اضطراب و لرزهای است که به اندام انسانها در آن روز میافتد، گوئی همچون امواج آب پیکر آنها میلرزد.<br />
<br />
سپس اضافه میکند: «و در صور [شیپور] دمیده میشود، و ما همه را (حیات نوین میبخشیم و) جمع میکنیم» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً).<br />
<br />
بدون شک همه انسانها در آن صحنه، جمع خواهند بود، و احدی از این قانون مستثنا نیست.<br />
<br />
از مجموع آیات قرآن به خوبی استفاده میشود که در پایان جهان و آغاز جهان دیگر، دو تحول عظیم انقلابی در عالم رخ میدهد: نخستین تحول، فنای موجودات و انسانها در یک برنامه ضربتی است، و دومین برنامه که معلوم نیست چه اندازه با برنامه نخست فاصله دارد، بر انگیخته شدن مردگان آن هم با یک برنامه ضربتی دیگر است، که از این دو برنامه در قرآن به عنوان «نفخ صور» (دمیدن در شیپور) تعبیر شده است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره کهف]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_99_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%DA%A9%D9%87%D9%81&diff=97736آیه 99 سوره کهف2019-03-03T10:15:26Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|۞ وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ ۖ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا|سوره=18|آیه =99}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 99 <br />
|شماره بعدی = 100<br />
|شماره قبلی = 98<br />
|سوره= کهف<br />
|شماره سوره= 18<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و روز آن وعده که فرا رسد (طایفه یأجوج و مأجوج یا) همه خلایق محشر چون موج مضطرب و سرگردان باشند و درهم آمیزند، و نفخه صور دمیده شود و همه خلق را در صحرای قیامت جمع آریم.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و در آن روز که برخی با برخی دیگر درهم و مخلوط، موج می زنند، رهایشان می کنیم و در صور دمیده شود، پس همه آنان را [در عرصه قیامت] گرد می آوریم.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و در آن روز آنان را رها مىكنيم تا موجآسا بعضى با برخى درآميزند و [همين كه] در صور دميده شود، همه آنها را گرد خواهيم آورد.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
و در آن روز واگذاريم تا چون موج روان گردند، و چون در صور دميده شود همه را يكجا گرد آوريم.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و در آن روز (که جهان پایان میگیرد)، ما آنان را چنان رها میکنیم که درهم موج میزنند؛ و در صور [= شیپور] دمیده میشود؛ و ما همه را جمع میکنیم!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|That day We shall let them surge over one another, the Trumpet will be blown, and We shall gather them all,}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And on that day We will leave a part of them in conflict with another part, and the trumpet will be blown, so We will gather them all together;}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And on that day we shall let some of them surge against others, and the Trumpet will be blown. Then We shall gather them together in one gathering.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|On that day We shall leave them to surge like waves on one another: the trumpet will be blown, and We shall collect them all together.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«یَوْمَئِذِ»: آن روز که برای بار اوّل در صور دمیده میشود و قیامت فرا میرسد. «نُفِخَ فِی الصُّورِ»: مراد دمیدن در صور برای بار دوم است (نگا: زمر / ). «صُور»: بوق. شیپور. «جَمْعاً»: گردآوردن عجیب و غریبی.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً «99»<br />
<br />
و در آن روز (پايان جهان)، مردم را رها مىكنيم تا بعضى در بعضى همچون موج درآميزند و (چون) در صور دميده شود، همه را يكجا گرد خواهيم آورد.<br />
<br />
وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً «100»<br />
<br />
و آن روز، دوزخ را چنان كه بايد، بر كافران عرضه خواهيم كرد.<br />
<br />
الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً «101»<br />
<br />
آنان كه چشمانشان از ياد من در پردهى غفلت بود و (از شدّت تعصّب و لجاجت) توان شنيدن (سخن حقّ) را نداشتند.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 229<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
اگر آيه وَ تَرَكْنا ... را در كنار آيهى حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ ... «1» قرار دهيم، به نظر مىرسد كه مسألهى قوم يأجوج و مأجوج، مربوط به قيامت و گويا مقدّمهى آن است. يعنى پيش از قيامت، قوم يأجوج و مأجوج، آزاد و رها و مثل موج گسترده مىشوند.<br />
<br />
از امام رضا عليه السلام در تفسير آيهى «أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي» نقل شده كه به مأمون فرمود: مراد از «ذكر» در اين آيه علىبن ابىطالب عليهما السلام است. «2»<br />
<br />
مراد از چشم و گوش در آيهى 101، معرفت، بصيرت و شناخت است، يعنى چشم و گوش دل، نه عضو خاصّ در سر. زيرا قرآن گاهى كورى را به دل نسبت مىدهد و مىفرمايد:<br />
<br />
«مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى» «3»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- هر جا كه امنيّت هست از لطف اوست، اگر لحظهاى مردم را رها كند، جهان ناأمن مىشود. تَرَكْنا بَعْضَهُمْ ...<br />
<br />
2- شكسته شدن سدّ ذوالقرنين از نشانههاى قيامت است. فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي ... نُفِخَ فِي الصُّورِ<br />
<br />
3- پيش از قيامت، زمين توسط اقوامى به هرج و مرج كشيده مىشود. تَرَكْنا ... يَمُوجُ هر چند با ظهور امام زمان عليه السلام اين هرج و مرج اصلاح مىشود. 4- راه شناخت، بيشتر به وسيلهى چشم و گوش است. آنان چشمشان در پرده بود و گوششان قدرت شنيدن حقّ را نداشت. و حقّ را نمىفهميدند، والّا ذكر كه ديدنى نيست! «أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي»<br />
<br />
5- انسان شنوا به خاطر عناد، به جايى مىرسد كه توان شنيدن حقّ را ندارد. «لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً»<br />
<br />
«1». انبياء، 96.<br />
<br />
«2». تفسير لاهيجى.<br />
<br />
«3». اسراء، 72.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 230<br />
<br />
6- دليل عرضهى جهنّم بر كافران، عملكرد و قساوت خودشان در دنياست. عَرَضْنا جَهَنَّمَ ... الَّذِينَ كانَتْ ...}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99)<br />
<br />
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ: و واگذاريم و منع نكنيم بعضى از يأجوج و مأجوج را در آن روز، يعنى روز خروج كه ازدحام نموده. يَمُوجُ فِي بَعْضٍ:<br />
<br />
اضطراب مىكنند و داخل شوند در بعضى ديگر. يا مراد روز قيامت و ضمير راجع به جن و انس، يعنى آن روز بعضى آدميان و جنيان از روى تحير و اضطراب در بعض ديگر آميخته شوند و مانند موج دريا مضطرب شوند و متموج گردند. و مؤيد اين قول است روايت عياشى از حضرت امير المؤمنين عليه السلام كه فرمود: مراد روز قيامت است «2». وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ: و دميده شود در صور براى قيامت. فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً: پس جمع فرمائيم همه خلايق را جمع كردنى براى حساب و جزا در عرصه محشر.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99) وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً (100) الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً (101) أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلاً (102) قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً (103)<br />
<br />
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (104) أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً (105) ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً (106)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و واگذاريم بعضى از آنها را در آنروز كه موج زنند در بعضى و دميده شود در صور پس جمع كنيم آنها را جمع كردنى<br />
<br />
و آشكار كنيم جهنم را در آنروز براى كفار آشكار نمودنى<br />
<br />
آنانكه بود چشمهاشان در پردهاى از آيات من و بودند كه استطاعت نداشتند شنيدن را<br />
<br />
آيا پس گمان كردند آنانكه كافر شدند آنكه بگيرند بندگان مرا غير از من صاحب اختياران همانا ما آماده نموديم جهنّم را براى كفّار منزل مهيّا شده<br />
<br />
بگو آيا خبر دهيم شما را بزيانكارتران در كارها آنانكه باطل شد سعيشان در زندگى دنيا و آنها گمان ميكنند كه خودشان خوب ميكنند كار را<br />
<br />
آنگروه آنانند كه كافر شدند بآيتهاى پروردگارشان و ملاقاتش پس تباه شد كردارهاشان پس بر پا نميداريم براى آنها روز قيامت ميزانى را<br />
<br />
اين است كه پاداش آنها جهنّم است براى آنكه كافر شدند و گرفتند آيتها و پيمبران مرا باستهزاء.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- چون در ذيل آيات سابقه ذكرى از روز موعود كه قيامت كبرى است بميان آمد خداوند بعضى از احوال آنروز را بيان فرموده كه در آنروز واگذاريم مردم را بحال خود كه مخلوط شوند بيكديگر و از كثرت ازدحام و اضطراب مانند آب دريا موج زنند بعضى در بعضى، و بعضى ضمير در بعضهم را راجع بيأجوج و مأجوج و موج بعضى در بعضى را بملاحظه كثرت و ازدحام آنها در روز انهدام سدّ و ريختن آنها در ميان ساير خلق دانستهاند چون اين از علائم قيامت است ولى عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد روز قيامت است و دميده شود در صور يعنى اسرافيل ميدمد در صور خود براى بر پا شدن قيامت و گفتهاند صور مانند شاخى است كه يك سر آن در دهن اسرافيل و يكسر آن زير عرش است دفعه اوّل ميدمد همه ميميرند دفعه دوم ميدمد همه زنده ميشوند و اينجا مراد نفخه ثانيه است كه همه سر از قبر در آورند و در پيشگاه الهى مجتمع گردند براى حساب و جزاى اعمالشان و بعضى گفتهاند صور بفتح واو جمع صورت است خداوند مصوّر ميفرمايد مردم را در قبور چنانچه مصوّر ميفرمايد در ارحام و ميدمد در آنجا روح را چنانچه ميدمد در ارحام و معناى اوّل اظهر است و خداوند عرضه ميدارد<br />
<br />
جلد 3 صفحه 455<br />
<br />
و ظاهر ميفرمايد در روز قيامت جهنّم را براى كفّار بطوريكه همه آنرا مشاهده مينمايند بپاداش آنكه در دنيا نميديدند آيات و علائم وجود و توحيد حقّ را از باب تعصّب و عناد گويا پردهاى بر چشمهاشان كشيده شده بود كه عالم را در نظر آنها تيره و تار نموده بود والا بهر چه نظر ميكردند آيهاى از آيات حقّ را مشاهده ميكردند چه رسد بقرآن كه مجمع آيات الهى بود و عجبتر از اين آنكه استطاعت و تمكّن و توانائى شنيدن آنرا هم نداشتند مانند اشخاص كر كه قدرت بر استماع ندارند و اين از فرط عناد و وفور لجاج آنها بود با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ولى نهايت غيظ و غضب و حسد و عداوت آنها با امير المؤمنين عليه السّلام بظهور و بروز ميرسيد لذا در روايت عيون از امام رضا عليه السّلام و در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام از ذكر بولايت آنحضرت تفسير شده كه از شدّت بغض و عداوت با او و اهل بيت اطهارش نميتوانستند عزّت او را به بينند و فضائلش را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بشنوند آيا گمان كردند كفّار با آنكه نبايد چنين گمانى بكنند كه گرفتن ملائكه و مسيح عليه السّلام و امثال او از بندگان خدا را اولياء و صاحب اختياران نجات دهنده است آنها را از عذاب خدا نه چنين است نجات در اطاعت خدا و هلاك در معصيت او است و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت أ فحسب برفع باء و سكون سين قرائت فرموده است و بنابراين معنى آنستكه آيا كافى است آنها را در نجات نه چنين است و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد آن دو و شيعيان آن دو هستند كه آن دور اولى خودشان قرار دادند و از ولايت خدا بيرون رفتند و گمان كردند كه دوستى آن دو موجب نجات آنها است از عذاب خدا با آنكه بدوستى آن دو كافر شدند و ظاهرا مراد بيان شمول آيه است آن دو و اتباعشان را در هر حال خداوند مانند تشريفاتى كه شخص براى مهمان تازه وارد تهيّه ميكند قبلا جهنم را براى آنها آماده و مهيّا نموده است و زيانكارترين مردم در دنيا كسانى هستند كه اعمال خودشان را باطل و فاسد نمودند براى كفر و ضلالت چون ميتوانستند كار خوب كنند و نتيجه خوب بگيرند و نكردند و نگرفتند و بر فرض كار خوبى هم كردند چون شرط صحّت و قبول آن كه اسلام و ايمان باشد موجود نبود فاسد و بىنتيجه شد و عجب در آنستكه از فرط جهالت و عجب و خود پسندى گمان ميكنند كه كار خوبى كردند و در اخبار<br />
<br />
جلد 3 صفحه 456<br />
<br />
ائمه اطهار بيهود و نصارى و قسّيسين و رهبان و اهل شبهات و اهواء از اهل قبله و اهل بدع و خوارج نهروان و اهل حرورا كه دهى است نزديك كوفه و خوارج حروريّه منسوب بآنند تفسير شده است آنگروه كسانى هستند كه كافر شدند بآيات خدا از قرآن و پيغمبر و امام و بمعاد كه وقت ملاقات و نيل بثواب و عقاب و حضور در پيشگاه الهى است و باطل و فاسد و ضايع شده است اعمال آنها براى كفرشان و ثوابى بآنها داده نميشود براى فقدان شرط آن و لذا ميزانى براى سنجيدن اعمال آنها وضع نميشود چون پوچ است و وزنى ندارد يا قرار نميدهد خدا پيش خود وزن و مقدار و سنگينى و اعتبارى براى آنها بلكه بنظر حقارت و ناچيزى در آنروز بآنها نظر ميفرمايد و بنابراين وزن بمعناى مقدار و اقامه ننمودن بمعناى قرار ندادن است و بنابر اول وزن بمعناى ميزان و اقامه ننمودن بمعناى بپا نداشتن است و ترجيح هر يك از دو معنى بر ديگرى از جهتى بر اهل ادب پوشيده نيست و در روايات ائمه اطهار بهر دو معنى اشاره شده است و محتمل است هر دو مراد باشد چنانچه مكرر اشاره شده اين است حال آنها در قيامت كه قدر و قيمتى و ثوابى ندارند و جزاء آنها جهنّم است براى كفرشان و گرفتن آنها آيات الهى و پيغمبران را بسخريه و استهزاء و بنابراين كلمه ذالك مربوط بآيه سابقه و جمله جزائهم جهنّم ابتداء كلام است و در روايات ائمه اطهار آيات بامير المؤمنين عليه السّلام و اوصياء كبار آن بزرگوار و استهزاء كنندگان بتخلّف كنندگان از ايشان تطبيق شده است.<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ تَرَكنا بَعضَهُم يَومَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعناهُم جَمعاً (99)<br />
<br />
و واميگذاريم روزي که سدّ و تمام كوهها مندكّ ميشود و ريز ريز ميگردد يأجوج و مأجوج و ساير خلق از انس و جنّ که موج ميزنند در بعض ديگر يعني بهم ميريزند مثل موج دريا و مختلط ميشوند و دميده ميشود در صور پس جمع ميكنيم تمام آنها را جمع كردني و تركنا ترك خلاف اخذ است يعني رها ميكنيم و جلو گيري نميكنيم بَعضَهُم يَومَئِذٍ آن روزي که اشراط ساعت ظاهر ميشود و زمين قاعا صفصفا ميشود بعض آنها گفتند ضمير هم راجع بيأجوج و مأجوج است لكن بقرينه جمله اخيره تمام جنّ و انس و ياجوج و مأجوج و جميع طبقات يَمُوجُ فِي بَعضٍ بهم ميريزند و تمام صفحه زمين منقلب ميشود و بيكديگر تعدّيات و تجاوزات دارند و اضطراب شديد در جامعه رو مياورد وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ مراد نفخه اخيره است بقرينه جمله بعد زيرا نفخه اولي را ميفرمايد فَصَعِقَ مَن فِي السَّماواتِ وَ مَن فِي الأَرضِ إِلّا مَن شاءَ اللّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخري فَإِذا هُم قِيامٌ يَنظُرُونَ زمر آيه 68 فَجَمَعناهُم جَمعاً يكي از اسامي روز قيامت يوم الجمع است که ملائكه و جن و انس بلكه حيوانات زنده ميشوند و در صحراي محشر مجتمع ميگردند براي جزاء اعمال خود ان خيرا فخير و ان شرا فشر و در آيات شريفه آثار غريبه بر قيام قيامت بيان فرموده و ما در مجلّد سيّم كلم الطيب صفحه 92 با انكشافات جديده منطبق كردهايم مثل إِذَا الشَّمسُ كُوِّرَت وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت وَ إِذَا الجِبالُ سُيِّرَت الي قوله وَ إِذَا البِحارُ سُجِّرَت و مثل إِذَا السَّماءُ انفَطَرَت وَ إِذَا الكَواكِبُ انتَثَرَت وَ إِذَا البِحارُ فُجِّرَت وَ إِذَا القُبُورُ بُعثِرَت و مثل إِذَا السَّماءُ انشَقَّت وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت وَ إِذَا الأَرضُ مُدَّت وَ أَلقَت ما فِيها وَ تَخَلَّت و مثل إِذا زُلزِلَتِ الأَرضُ زِلزالَها وَ أَخرَجَتِ الأَرضُ أَثقالَها و غير اينها از آيات مراجعه كنيد.<br />
<br />
405<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 99)- منزلگاه افراد بیایمان: به تناسب بحثی که در گذشته از سدّ ذو القرنین و در هم کوبیدن آن در آستانه رستاخیز به میان آمد، در اینجا به مسائل مربوط به قیام قیامت ادامه داده چنین میگوید: «و در آن روز (که جهان پایان میگیرد) ما آنها را چنان رها میکنیم که در هم موج میزنند» (وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ).<br />
<br />
تعبیر به «یَمُوجُ» یا به خاطر فزونی و کثرت انسانها در آن صحنه است و یا به <br />
<br />
ج3، ص70<br />
<br />
خاطر اضطراب و لرزهای است که به اندام انسانها در آن روز میافتد، گوئی همچون امواج آب پیکر آنها میلرزد.<br />
<br />
سپس اضافه میکند: «و در صور [شیپور] دمیده میشود، و ما همه را (حیات نوین میبخشیم و) جمع میکنیم» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً).<br />
<br />
بدون شک همه انسانها در آن صحنه، جمع خواهند بود، و احدی از این قانون مستثنا نیست.<br />
<br />
از مجموع آیات قرآن به خوبی استفاده میشود که در پایان جهان و آغاز جهان دیگر، دو تحول عظیم انقلابی در عالم رخ میدهد: نخستین تحول، فنای موجودات و انسانها در یک برنامه ضربتی است، و دومین برنامه که معلوم نیست چه اندازه با برنامه نخست فاصله دارد، بر انگیخته شدن مردگان آن هم با یک برنامه ضربتی دیگر است، که از این دو برنامه در قرآن به عنوان «نفخ صور» (دمیدن در شیپور) تعبیر شده است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=18 |آیه=99}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره کهف]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_91_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%DA%A9%D9%87%D9%81&diff=97735آیه 91 سوره کهف2019-03-03T10:14:33Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|كَذَٰلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا|سوره=18|آیه =91}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 91 <br />
|شماره بعدی = 92<br />
|شماره قبلی = 90<br />
|سوره= کهف<br />
|شماره سوره= 18<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
همچنین بود، و البته ما از احوال او کاملا باخبر بودیم.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
[سرگذشت ذوالقرنین و ملت ها] این گونه [بود]، و یقیناً ما به آنچه [از وسایل و امکانات مادی و معنوی] نزد او بود، احاطه [علمی] داشتیم.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
اين چنين [مىرفت]، و قطعاً به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
چنين بود. و ما بر احوال او احاطه داريم.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
(آری) اینچنین بود (کار ذو القرنین)! و ما بخوبی از امکاناتی که نزد او بود آگاه بودیم!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|So it was, and We were fully aware of whatever [means] he possessed.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Even so! and We had a full knowledge of what he had.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|So (it was). And We knew all concerning him.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|(He left them) as they were: We completely understood what was before him.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«کَذَالِکَ»: همان گونه رفتار کرد. یعنی: مؤمنان مشرِق زمین را رها کرد و کافران آنجا را به قتل رساند، همان گونه که در حق مردمان مغرب زمین چنین کرده بود. یا این که: این چنین بود کار ذوالقرنین. «خُبْراً»: علم و آگهی.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً «89»<br />
<br />
سپس (ذوالقرنين براى سفر ديگر) سببِ (ديگرى) را پيگيرى كرد.<br />
<br />
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً «90»<br />
<br />
تا آنكه به محلّ طلوع خورشيد رسيد، آن را چنان يافت كه بر قومى طلوع مىكند كه جز خورشيد براى آنان پوشش وسايهبانى قرار نداده بوديم.<br />
<br />
كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً «91»<br />
<br />
و ما اينگونه به آنچه از امكانات و برنامه نزد او (ذوالقرنين) بود، احاطه داشتيم (و كارهايش زير نظر ما بود).<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
ذوالقرنين، پس از سفرى به سوى غرب واقامهى نظام عادلانه دينى در ميان ساحلنشينان، سفرى نيز به شرق كرد.<br />
<br />
مراد از اينكه جز خورشيد، سايهبانى نداشتند، زندگى ابتدايى وبدون امكانات است. به<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 222<br />
<br />
فرموده امام صادق عليه السلام: نه خانهسازى مىدانستند، نه خيّاطى. خورشيد، بىمانع بر آنان مىتابيد به گونهاى كه صورتهاى آنان سياه شده بود. «1»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- افراد صالح و متعهّد، پيگيرى و پشتكار دارند. «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً»<br />
<br />
2- مردان خدا، با داشتن همه نوع امكانات رفاهى، براى نجات محرومان و گسترش عدالت حركت مىكنند. ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ...<br />
<br />
3- بازگو كردن سفرهاى مردان خدا و بركات مترتّب بر آن، ارزش و مايهى درس و عبرت است. أَتْبَعَ سَبَباً حَتَّى إِذا ...<br />
<br />
4- آنچه مهم است؛ هدايت و خدمت به مردم است، چه درشرق باشد چه در غرب. ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ...<br />
<br />
5- خداوند به افراد و نعمتهاى ويژهاى كه به آنان عطا فرموده، آگاهى كامل دارد. «أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً» (بازگويى سفرهاى ذوالقرنين و حوادث و گفتگوهاى او با مردم، نمونهاى از احاطهى علمى خداوند است.)<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً (91)<br />
<br />
چون ذو القرنين را به مغرب رسانيديم:<br />
<br />
كَذلِكَ: همچنين او را به مشرق رسانديم، يا چنانچه در مغرب جمعى را يافت در مشرق نيز قومى را يافت. يا چنانچه در آنها حكم نمود، در اينان حكم<br />
<br />
«1» عياشى، ج 2، ص 342 ضمن حديث طولانى 79.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 116<br />
<br />
كرد. يا اينچنين است خبر ايشان كه ما بيان فرموديم. وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً: و بتحقيق احاطه داشتيم به علم خود به آنچه نزد او بود از جهت آگاهى، يعنى به جميع لشكر و ادوات حرب و جهانگيرى او و به ظواهر و بواطن آن تماما را عالم بوديم.<br />
<br />
غريبة عجيبه (تتمه سابقه)- ذو القرنين چهل شبانه روز در آن ظلمات سير كرد تا به ريگستانى سرخ رسيد. ناگاه قصرى وسيع مشاهده كرد، وارد شد.<br />
<br />
قفس آهنى ديد طولانى، دو طرفش بر دو طرف قصر، و مرغ سياهى در آن آويخته ميان آسمان و زمين، شبيه پرستو، به صداى پا نطق آمد گفت: كافى نبود تو را آنچه در عقب خود گذاشته از زمين با وسعت كه به در قصر من آمدى؟ ذو القرنين را وحشتى پيدا شد، مرغ گفت: مترس، مرا خبر ده از آنچه پرسم. گفت: آيا بناى گچ و آجر زياد شده؟ گفت: بلى. مرغ لرزيده، بزرگ شد، و ثلث قفس را گرفت، پرسيد: آيا سازها ميان مردم بسيار شده؟ گفت: بلى، باز لرزيده بزرگ شد، دو ثلث را گرفت. پرسيد: آيا شهادت ناحق زياد است؟ گفت: بلى، باز بزرگ شد تا تمامى قفس را پر نمود. ذو القرنين وحشت نموده، مرغ گفت:<br />
<br />
نترس، جواب ده. آيا شهادت توحيد ترك شده؟ گفت: نه، مرغ ثلثش كوچك گرديد. پرسيد: آيا نماز ترك شده؟ گفت: نه، ثلث دومش كم شد. پرسيد: آيا غسل جنابت را ترك كردهاند؟ گفت: نه، به حالت اوّل برگشت.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90) كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً (91)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
پس توسل جست بوسيلهاى<br />
<br />
تا وقتى كه رسيد بجاى بيرون آمدن آفتاب يافت آنرا كه ميتابيد بر گروهى كه قرار نداده بوديم براى آنها از زير آن پوششى<br />
<br />
اينچنين بود و بتحقيق احاطه داشتيم بآنچه نزد او بود بآگاهى.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
جناب ذو القرنين پس از فراغت از امر بلاد مغرب اراده مسافرت بمشرق نمود پس پيروى و متابعت و اتّخاذ نمود براى نيل بمقصود سبب و وسيلهاى را از ميان آن وسائل و اسباب كه بخواست خدا براى او آماده شده بود تا رسيد بمنتهاى آبادى مشرق و يافت آفتابرا كه از بدو طلوع تا غروب ميتابد بر گروهى كه حاجب و ساترى ميان آنها و آفتاب خداوند قرار نداده نه كوهى است نه درهاى نه درختى است نه بنائى در مجمع و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آنها نياموخته بودند صنعت بنّائى را و قمّى ره نقل نموده كه فرمود نياموخته بودند صنعت لباس را و عياشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه ذو القرنين وارد شد بر قوميكه سوزانده بود آنها را آفتاب و تغيير داده بود اجساد و الوان آنها را تا حدّيكه شده بودند مانند شب تار چنين بود حكايت ذو القرنين و كيفيت احاطه او بمغرب و مشرق كه بيان شد يا سلوك او با اهل مشرق مانند سلوك او با اهل مغرب بود و خداوند احاطه داشت بر او و لشكر و حشم و خدم و مهمّات جنگى و اسباب و<br />
<br />
جلد 3 صفحه 451<br />
<br />
آلات و ادوات و وسايل حركت و سكون و پيشرفت او بعلم و اراده و تدبير و تقدير بطوريكه هيچ يك از آنها در هيچ آنى بيرون از علم و بصر و خارج از اطلاع و خبر خداوند نبود و بنابر آنچه تاكنون بتبع آقايان مفسّرين ذكر شد كلمه كذالك در كلام خداوند متمّم آيه سابقه، و جمله و قد احطنا ابتداء كلام است ولى بنظر حقير محتمل است كذالك ابتداء كلام لا حق باشد باين تقريب كه خدا ميفرمايد اين چنين با عظمت و مفصّل بود دستگاه و وسائل و اسباب پيشرفت كار او در مغرب و مشرق با اينحال از محيط علم و اطلاع ما خارج نبود و ما از تمام جزئيات آن دستگاه باخبر بوديم ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
كَذلِكَ وَ قَد أَحَطنا بِما لَدَيهِ خُبراً (91)<br />
<br />
همين نحو بود و حال آنكه بتحقيق ما احاطه داديم بآنچه نزد او بود خبير و بينا را كذلك يعني اينکه نحوه که ذي القرنين مشي ميكرد از سير در اطراف زمين از مشرق تا مغرب از جنوب تا شمال تمام صفحه زمين را و تصرف و ترتيب و تنظيم مملكت و ترتيب قشون و اجراء احكام همين نحوه ادامه داشت مشي او تا آخر عمر وَ قَد أَحَطنا اينکه مشي او بواسطه اينکه بود که باو تعليم نموديم و احاطه داديم<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 398<br />
<br />
و وحي نموديم.<br />
<br />
بِما لَدَيهِ خُبراً بآنچه نزد او بود خبر داشت و بر طبق سياست و صحت و قوت و قدرت بامور مملكت و اصلاح امور رعيت و هدايت و ارشاد عباد رفتار مينمود.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 91)- آری! «این چنین بود کار ذو القرنین، و ما به خوبی میدانیم او چه امکاناتی برای (پیشبرد اهداف خود) در اختیار داشت» (کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=91}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=18 |آیه=91}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=18 |آیه=91}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=18 |آیه=91}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=91}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=18 |آیه=91}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=18 |آیه=91}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=18 |آیه=91}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=18 |آیه=91}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره کهف]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_80_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%DA%A9%D9%87%D9%81&diff=97734آیه 80 سوره کهف2019-03-03T10:13:46Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا|سوره=18|آیه =80}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 80 <br />
|شماره بعدی = 81<br />
|شماره قبلی = 79<br />
|سوره= کهف<br />
|شماره سوره= 18<br />
|جزء= 16<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و اما آن پسر (کافر بود و) پدر و مادر او مؤمن بودند، از آن باک داشتیم که آن پسر آنها را به خوی کفر و طغیان خود درآورد.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و اما [آن] نوجوان [که او را کُشتم]، پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسیدم که آن دو را [در آینده] به طغیان و کفر بکشاند.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكِشد.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
اما آن پسر، پدر و مادرش مؤمن بودند. ترسيديم كه آن دو را به عصيان و كفر دراندازد.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند؛ و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|As for the boy, his parents were faithful [persons], and We feared he would overwhelm them with rebellion and unfaith.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And as for the boy, his parents were believers and we feared lest he should make disobedience and ingratitude to come upon them:}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And as for the lad, his parents were believers and we feared lest he should oppress them by rebellion and disbelief.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"As for the youth, his parents were people of Faith, and we feared that he would grieve them by obstinate rebellion and ingratitude (to Allah and man).}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«یُرْهِقَهُمَا»: بر ایشان تحمیل کند. به طغیان و کفرشان کشاند.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً «80»<br />
<br />
و امّا نوجوان (كه او را كشتم) پدر و مادرش هر دو مؤمن بودند. ترسيديم كه او آن دو را به كفر و طغيان وا دارد.<br />
<br />
فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً «81»<br />
<br />
(از اين رو) خواستيم كه پروردگارشان به جاى او (فرزندى) پاكتر و بهتر و با محبّتتر به آن دو بدهد.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
«ارهاق» به معناى وادار كردن ديگرى به كارى است كه انجام آن براى او دشوار و طاقتفرسا باشد.<br />
<br />
در حديث آمده است: خداوند به جاى آن پسر، دخترى به آن دو مؤمن داد كه از نسل او هفتاد پيامبر پديد آمدند. «1»<br />
<br />
گاهى فرزند، سبب انحراف و كفر والدين مىشود، فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما ... گاهى هم والدين فطرت پاك و توحيدى فرزند را به كفر و آيينهاى انحرافى مىكشانند.<br />
<br />
چنانكه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هر فرزندى، به طور فطرى خداشناس و مؤمن است، مگر آنكه پدر و مادر او را تغيير دهند. «2»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- اولياى خدا كار لغو و بىجهت نمىكنند، گرچه در ظاهر خلاف به نظر آيد. «أَمَّا الْغُلامُ»<br />
<br />
2- مرگ فرزند، بهتر از آن است كه بد عاقبت و موجب فساد و طغيان شود. «يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً»<br />
<br />
«1». تفسير نورالثقلين.<br />
<br />
«2». «كلّ مولودٍ يولد على الفطرة حتّى يكون ابواه يهوّدانه و ينصّرانه». بحار، ج 3، ص 282.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 213<br />
<br />
3- خداوند به پدر و مادر با ايمان، عنايت خاص دارد. «أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا»<br />
<br />
4- گاهى جسم بايد فداى فكر بشود. فرزند كشته مىشود تا ايمان پدر و مادر محفوظ بماند. «فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما»<br />
<br />
5- بايد فتنهها را پيشبينى كرد و از ريشه خشكاند. «فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما»<br />
<br />
6- طغيان و سركشى زمينهى كفر است. (طغيان» قبل از «كفر» آمده است.)<br />
<br />
7- ارادهى مردان خدا، ارادهى خداست. «فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما»<br />
<br />
8- اولياى خدا هم مسئوليّت دارند و هم در انديشهى آيندهى مردم مىباشند. «فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما»<br />
<br />
9- گاهى دليل گرفتار شدن مؤمنين به بعضى ناگوارىها، حفظ ايمان و عقيده خود آنان است. «يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ»<br />
<br />
10- اگر خداوند چيزى را از مؤمن گرفت، بهتر از آن را به او مىدهد. «يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ»<br />
<br />
11- از بين رفتن فرزند ناصالح و جايگزينى آن با فرزند صالح، جلوهاى از ربوبيّت خداوند است. «يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ»<br />
<br />
12- تنها پاكى و صلاح فرزندان كافى نيست، بايد نسبت به پدر و مادر مهربان باشند. «زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً»<br />
<br />
13- آنچه ارزش است، سلامت، پاكى ومحبّت به والدين است، نه دختر يا پسر بودن فرزند. «زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً»<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 214<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً (80)<br />
<br />
وَ أَمَّا الْغُلامُ: و اما غلام كشته شده، فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ: پس بودند پدر و مادر او گرويدگان. فَخَشِينا: پس كراهت داشتيم يا دانستيم به اعلام الهى، أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً: اينكه برساند بديشان سركشى و ناسپاسى، يعنى با فسق و كفر او سازند به سبب محبتى كه والدين را بر ولد هست، و اين سازگارى موجب كفر و طغيان ايشان شود. عياشى از حضرت صادق عليه السلام در قوله «فَخَشِينا» اينكه درك كند غلام، و دعوت كند پدر و مادر خود را به كفر، پس اجابت كنند «1». نزد بعضى معنى آنكه: كراهت داشتيم اينكه هلاك كند و بكشد پدر و مادر را به جهت طغيان و كفرش.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً (76) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً (77) قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (78) أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً (79) وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً (80)<br />
<br />
فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (81) وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (82)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
گفت اگر بپرسم تو را از چيزى بعد از اين پس مرافقت مكن با من بتحقيق رسيدى از جانب من بعذرى<br />
<br />
پس رفتند تا وقتى كه رسيدند باهل آبادىء خواستند طعام از اهل آن پس ابا نمودند كه مهمانى كنند آن دو را پس يافتند در آن ديوارى را كه ميخواست فرود آيد پس بر پا داشت آنرا گفت اگر ميخواستى هر آينه ميگرفتى براى آن مزدى<br />
<br />
گفت اين وقت جدائى ميان من و ميان تو است اكنون خبر دهم تو را به بيان حقيقت آنچه را نتوانستى بر آن صبر نمودن<br />
<br />
امّا كشتى پس بود مال حاجتمندانى كه كار ميكردند در دريا پس خواستم كه معيوب كنم آنرا و بود در پيش راه آنها پادشاهى كه ميگرفت هر كشتى بىعيبى را بغصب<br />
<br />
و امّا پسر پس بودند پدر و مادرش دو مؤمن پس ترسيديم كه بيفكند آن دو را در سركشى و كفر<br />
<br />
پس خواستيم كه عوض دهد آن دو را پروردگارشان بهتر از او در پاكى و نزديكتر در مهربانى<br />
<br />
و امّا ديوار پس بود مال دو پسر يتيم در آن شهر و بود در زير آن گنجى از آن دو و بود پدر آن دو، نيكوكار پس خواست پروردگار تو كه برسند بحدّ رشدشان و بيرون آورند گنجشان را براى مهربانى از پروردگارت و بجا نياوردم آنرا از رأى خود اين است بيان حقيقت آنچه نتوانستى بر آن صبر نمودن.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
پس از آنكه دو مرتبه از حضرت موسى تخلّف از قرار ظاهر گرديد بتقريبى كه در آيات سابقه بيان شد آنحضرت براى آنكه حضرت خضر فعلا خاتمه بمصاحبت او ندهد و آنچه تاكنون روى داده نديده پندارد گفت اگر بعد از اين از من اشكال و اعتراضى بكار خود مشاهده نمودى حقّ دارى مصاحبت مرا ترك نمائى و عذر شما در اين مناركه موجّه خواهد بود چون تقصير از طرف من بوده كه سه مرتبه بر خلاف قرار داد عمل نمودم و حضرت خضر قبول فرمود از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه خدا رحمت كند برادرم موسى را خجلت كشيد و اين سخن را گفت اگر بمصاحبت خود با خضر ادامه ميداد هر آينه ميديد عجيبترين عجائب را پس با يكديگر سير نمودند تا رسيدند در وقت شام بروايت علل و عيّاشى ره از امام<br />
<br />
جلد 3 صفحه 443<br />
<br />
صادق عليه السّلام و نقل قمّى ره بقريه ناصره كه نصارى منسوب بآنند و چون توشه راهشان تمام شده بود خواستند مهمان يكى از اهل آن قريه شوند و طعامى از آنها براى آن دو مهيّا شود كه صرف نمايند هيچكس حاضر براى پذيرائى ايشان نشد از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه آنها هرگز كسيرا مهمان نكرده بودند و تا روز قيامت هم مهمان نخواهند نمود ناگاه حضرت خضر نظرش بديوارى افتاد كه مشرف بخرابى بود دست بر آن نهاد و فرمود بايست باذن خدا ديوار راست شد و حضرت موسى با آن سابقه تعجّب كرد و با لحن ايراد گفت خوب بود قدرى نان از صاحب ديوار بعنوان اجرت كارت ميگرفتى كه با هم بخوريم حضرت خضر فرمود اين ايراد موجب يا اين زمان وقت مفارقت ميان من و تو است چون سؤال و اشكال از تو بحدّ كمال رسيد و خودت مرا در متاركه معذور داشتى حال براى تو اسرار كارهاى خودم را كه تو نتوانستى بر مشاهده آنها صبر كنى بيان مينمايم امّا كشتى پس بود مال چند نفر فقير كه در دريا كار ميكردند و امرار معاش مينمودند و در برابر و مسير آنها پادشاهى بود كه هر كشتى بىعيبى را ميگرفت و غصب ميكرد و اگر معيوب بود متعرّض آن نميشد و در چند روايت از ائمه اطهار نقل شده كه قرائت فرمودند كلّ سفينة صالحة يعنى هر كشتى سالمى را و شايد بعنوان تفسير بوده و امّا پسر مقتول، كافرى بود كه هيچگاه هدايت نميشد و پدر و مادرش هر دو مؤمن پاك ساده بودند پس ما كاركنان عالم غيب ترسيديم از آنكه آن پسر بيندازد پدر و مادر خود را در وادى كفر و ضلالت و سركشى و غوايت و در امثال اين موارد بر ما كاركنان است كه چنين پسرى را بكشيم و خداوند در عوض آن پسر بپدر و مادر او فرزند صالحى عطا خواهد فرمود كه جبران كدورت خاطر آن دو را بنمايد و پاك باشد از گناه و اخلاق بدو عطوف و مهربان باشد بپدر و مادر خود و تصوّر نشود كه پسر نابالغ چگونه كافر ميشود و كشتن آن جائز ميگردد چون اطلاق پسر بر بالغ هم ميشود و غير بالغ هم اگر مميّز باشد و منكر گردد كافر ميشود و قتل نابالغ براى ما مأمورين بظاهر جائز نيست ولى كاركنان عالم غيب كارشان كار خدا است خدا هر كس از بندگان را بخواهد ميميراند و ميكشد و بخير و صلاحشان ميرساند و بهتر بودن فرزند جديدى كه خدا بپدر و مادر آن پسر مقتول عطا فرمود از او ظاهرا بمناسبت<br />
<br />
جلد 3 صفحه 444<br />
<br />
خيريّت خيالى و حيوانى آن پسر است و الا خيريّت عقلى و واقعى در او نبوده تا فرزند جديد بهتر از او باشد مگر باعتبار اصل وجود كه خير است در كافى و فقيه و مجمع از امام صادق عليه السّلام و عيّاشى از يكى از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه خداوند عوض آن پسر مقتول دخترى بآن دو عنايت فرمود كه هفتاد پيغمبر از او بوجود آمد و امّا ديوار مال دو پسر يتيم بود در همان شهرى كه اهلش حاضر براى اطعام و پذيرائى از ما نشدند و اينكه سابقا از آن آبادى تعبير بقريه شده بود براى آنستكه قريه در كلام عرب بر مطلق آبادى اعم از ده و شهر اطلاق ميشود و در زير آن ديوار گنجى بود مال آن دو يتيم و پدرشان مرد صالح نيكوكارى بود خداوند بملاحظه صلاح آن پدر خواست گنج آن دو پسر محفوظ بماند تا بحد بلوغ و رشد برسند و گنج خودشان را بيرون آورند و اين بمقتضاى رحمت رحمانيّه خداوند است بر بندگان و آنچه تاكنون از من صادر شد و مشاهده نمودى بجا نياوردم از پيش خود و برأى خويش بلكه تمام بدستور و امر و اراده الهيّه بوده است در معانى از امير المؤمنين عليه السّلام و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه آن گنج لوحى از طلا بود كه در آن نوشته شده بود بسم اللّه الرّحمن الرّحيم لا اله الا اللّه عجبت لمن يعلم أنّ الموت حقّ كيف يفرح عجبت لمن يؤمن بالقدر كيف يحزن عجبت لمن يذكر النّار كيف يضحك عجبت لمن يرى الدّنيا و تصرّف اهلها حالا بعد حال كيف يطمئنّ اليها يعنى تعجّب ميكنم از كسيكه ميداند مرگ حقّ است چگونه شاد ميشود تعجب ميكنم از كسيكه ايمان بمقدّر الهى دارد چگونه غمناك ميگردد تعجب ميكنم از كسيكه بياد آتش جهنم مىافتد چگونه ميخندد تعجّب ميكنم از كسيكه مىبيند دنيا و تغييرات گوناگون اهل آنرا چگونه بآن دلگرم ميگردد و قريب باين مضامين هم روايات ديگر چندى از ائمه اطهار نقل شده است با كم و زياد مختصرى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند حفظ ميفرمايد اولاد مرد مؤمن را تا هزار سال و آنكه ميان آن دو پسر و پدر صالح آن دو هفتصد سال فاصله بود و خداوند بملاحظه صلاح آن پدر گنج آن دو پسر را حفظ فرمود و در عوالى از آنحضرت نقل نموده كه چون آنمرد عالم آن ديوار را بر پا داشت خداوند بحضرت موسى وحى فرمود كه من جزا ميدهم به پسرها<br />
<br />
جلد 3 صفحه 445<br />
<br />
بسعى پدرها اگر خوب باشد خوب و اگر بد باشد بد زنا نكنيد تا زنهاتان زنا ندهند كسيكه پا در بستر مسلمانى بگذارد پا در بستر او گذارده ميشود بهمان نحو كه رفتار ميكنى جزا داده ميشوى و ظاهرا اينكه در ابتداء بيان اسرار حضرت خضر نسبت اراده معيوب نمودن كشتى را بخود داده براى آن بوده كه در مقام عبوديّت مراعات ادب شده باشد و نقص را اگر چه در ظاهر باشد نسبت بخدا ندهد و اينكه در وسط كلام نسبت ترس را بخود و ايادى عالم غيب داده براى آن بوده كه خداوند از ترس مبرّى است چون ميداند هر چه بخواهد ميشود ولى غير خدا احتمال حصول مانع را ميدهد و خواسته است اشاره بفرمايد كه من برأى خود كار نكردم و مستقلّ باراده نيستم و حيثيّت خود را كه مفهوم از نسبت اراده بخود شده بود كاسته نمايد و در عين حال نسبت ابدال بخير را بخدا داده براى آنكه معلوم شود همه كاركنان يك آمرند و معطى وجود او است و نسبت خير را بايد باو داد و اينكه در خاتمه كلام باز نسبت رحمت را بخدا داده و خود را صريحا از حيثيّت و كار خلع نموده و همه را مستند بامر خدا فرموده براى آنستكه معلوم شود مرجع تمام امور امر خدا است و مؤثرى در وجود جز او نيست و هر سير و سلوكى بايد باو منتهى شود هو الاوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن و هو بكلّ شىء عليم و باين معانى تقريبا در روايت علل از امام صادق عليه السّلام اشاره شده است و بعضى خشينا را در اينجا بمعناى علمنا و كرهنا گرفتهاند و فاعل را اختصاص بخدا و حضرت خضر دادهاند و اين خلاف ظاهر است و بنظر حقير داعى بارتكاب آن نيست چون مسلّم است كه ايادى غيبيّه در اجراء امور بر طبق قضاى الهى مدخليّت دارد و اسناد خشيت بآنها و حضرت خضر مانعى ندارد با آنكه اسناد ضمير متكلّم مع الغير بواحد حقيقى براى تعظيم هم جائز است و تعدّد فاعل لازم نيست تا اسناد خشيت و ترس كه مناسب با مقام ربوبى نيست بخدا داده شود و براى فرار از آن باراده علم و كراهت تأويل گردد كه ظاهرا منظور نظر آن بعض در ارتكاب اين خلاف ظاهر است آنچه تاكنون بيان شد از اسرار افعال من تفسير و تأويل و كشف حقيقت و رمز طريقت و مرجع و مئال و نتيجه اعمالى است كه تو توانائى صبر بر مشاهده آنها را نداشتى و در كلمه تسطع اخيرا تاء براى تخفيف از تستطع حذف شده گويا حضرت خضر تعجيل در مفارقت<br />
<br />
جلد 3 صفحه 446<br />
<br />
داشته و يك حرف را هم براى سرعت در غيبت غنيمت شمرده است و در نقل اين قصّه فوائد بيشمارى است كه عمده آنها آنستكه انسان بهر مرتبهاى از علم برسد بايد مغرور نشود و باز حاضر براى تعلّم گردد و مراعات ادب را با معلم خود بنحو اكمل بنمايد و در فكر آن باشد كه بهر نحو ممكن است كمكى با فقراء و ضعفاء و موارد قابل بنمايد و نفعى بآنها برساند و ضرر دينى يا دنيوى را از آنها دفع كند و اگر امر منكرى را از كسى مشاهده نمود فورا انكار نكند تا بباطن آن پى برد و از قبول ذلّت در مقام تحصيل علم استنكاف ننمايد و ادامه بتحصيل دهد و اگر خطائى از او سر زد اعتراف بجرم خود كند و اگر كسى از احسانى در باره او مضايقه نمود او از احسان خود در باره او امساك و خوددارى ننمايد و اگر خطائى از رفيقى سر زد او را متنبّه و آگاه نمايد و اگر معذرت خواست عذر او را بپذيرد و عفو كند تا بحدّ اصرار برسد و اگر بحدّ اصرار رسيد از او كنارهگيرى كند و ديگر با او مصاحبت ننمايد ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ أَمَّا الغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤمِنَينِ فَخَشِينا أَن يُرهِقَهُما طُغياناً وَ كُفراً (80)<br />
<br />
و اما غلام پس بود پدر و مادر او دو مؤمن پس ترسيديم آنكه آنها را فرو<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 390<br />
<br />
ببرد در سركشي و كفر (وَ أَمَّا الغُلامُ) آن غلامي که مشاهده كردي من او را كشتم براي اينكه او كافر بود و در مقام اينکه بود که پدر و مادر خود را بمسلك خود درآورد و آنها از فرط علاقه که باو داشتند در معرض اينکه بودند فَكانَ أَبَواهُ پدر و مادر از باب تغليب بابوين تعبير ميشود (مُؤمِنَينِ) داراي ايمان كاملي بودند (فَخَشِينا) خشية در اينکه مورد بمعني علم است يعني مسلما اينها را (أَن يُرهِقَهُما) ارهاق در قرآن مجيد اطلاقاتي دارد ذلت ضعف سفاهت ظلم طغيان و در بسياري از آيات بمعني تغشّي فرو گرفتن است و بهمين معنا است اينکه مورد مثل آيه وَ تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ يونس آيه 27.<br />
<br />
و آيه سَأُرهِقُهُ صَعُوداً مدّثر آيه 17 و غير اينها (طُغياناً) سركشي (وَ كُفراً) طغيان سركشي در معاصي و ظلم و تعدي و كفر بزوال ايمان و مخصوصا مؤمن اگر كافر شود مرتدّ ميشود و احكام ارتداد بر او جاري ميشود از نجاست و قتل و خروج اموالش بملك و ارث مسلم و جدايي از عيالش بدون طلاق و بعضي گفتند عدم قبولي توبهاش اگر فطري باشد لكن حق اينست که قبول است لكن زوجه او محتاج بعقد جديد است و اگر مالي بعد از توبه پيدا كند مالك ميشود و اگر توبه او قبل از ثبوت نزد حاكم باشد قتل او هم برداشته ميشود و اما مرتد ملي بايد حبس شود تا آخر عمر تا در حبس از دنيا برود.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 80)- سپس به بیان راز حادثه دوم یعنی قتل نوجوان پرداخته چنین میگوید: «و اما آن نوجوان پدر و مادرش با ایمان بودند، و بیم داشتیم که آنان را <br />
<br />
ج3، ص61<br />
<br />
به طغیان و کفر وا دارد» (وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً).<br />
<br />
به هر حال آن مرد عالم، اقدام به کشتن این نوجوان کرد و حادثه ناگواری را که در آینده برای یک پدر و مادر با ایمان در فرض حیات او رخ میداد دلیل آن گرفت.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=80}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=18 |آیه=80}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=18 |آیه=80}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=18 |آیه=80}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=80}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=18 |آیه=80}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=18 |آیه=80}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=18 |آیه=80}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=18 |آیه=80}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره کهف]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_66_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%DA%A9%D9%87%D9%81&diff=97733آیه 66 سوره کهف2019-03-03T10:12:15Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا|سوره=18|آیه =66}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 66 <br />
|شماره بعدی = 67<br />
|شماره قبلی = 65<br />
|سوره= کهف<br />
|شماره سوره= 18<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
موسی به آن شخص دانا (و خضر زمان) گفت: آیا من تبعیت (و خدمت) تو کنم تا از علم لدنّی خود مرا بیاموزی؟<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
موسی به او گفت: آیا [اذن می دهی که] من تو را [به این هدف] پیروی کنم که از آنچه به تو آموخته اند، مایه رشدی به من بیاموزی؟<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
موسى به او گفت: «آيا تو را -به شرط اينكه از بينشى كه آموخته شدهاى به من ياد دهى- پيروى كنم؟»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
موسى گفتش: آيا با تو بيايم تا از آنچه به تو آموختهاند به من كمالى بياموزى؟<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
موسی به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Moses said to him, ‘May I follow you for the purpose that you teach me some of the probity you have been taught?’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Musa said to him: Shall I follow you on condition that you should teach me right knowledge of what you have been taught?}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Moses said unto him: May I follow thee, to the end that thou mayst teach me right conduct of that which thou hast been taught?}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Moses said to him: "May I follow thee, on the footing that thou teach me something of the (Higher) Truth which thou hast been taught?"}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«عَلَی»: عَلی حرف جرّ است و در اینجا بیانگر معنی شرط است. «رُشْداً»: دانشی که موجب خیر و صلاح دین و دنیا شود. مصدر است و برای مبالغه در معنی وصفی به کار رفته است. یعنی: عِلْماً ذا رُشْدٍ. مفعول دوم فعل (تُعَلِّمَنی) است.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً «66»<br />
<br />
موسى به او (خضر) گفت: آيا (اجازه مىدهى) در پى تو بيايم، تا از آنچه براى رشد وكمال به تو آموختهاند، به من بياموزى؟<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هنگامى كه موسى، خضر را ملاقات كرد، پرندهاى در برابر آنان<br />
<br />
«1». طىّ اين مرحله بىهمرهى خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهى (حافظ)<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 200<br />
<br />
قطرهاى از آب دريا را با منقارش برداشت و برزمين ريخت. خضر به موسى گفت: آيا رمز اين كار پرنده را دانستى؟ او به ما مىآموزد كه علم ما در برابر علم خداوند، همانند قطرهاى در برابر دريايى بىكران است. «1»<br />
<br />
در اين آيات كوتاه، نكات متعدّدى در ادب و تواضع نسبت به استاد ديده مىشود، از جمله:<br />
<br />
الف: موسى شاگردى خود را با اجازه آغاز كرد. «هَلْ»<br />
<br />
ب: خود را پيرو استاد معرّفى كرد. «أَتَّبِعُكَ»<br />
<br />
ج: خضر را استاد معرفى كرد. «تُعَلِّمَنِ»<br />
<br />
د: خود را شاگرد بخشى از علوم استاد دانست. «مِمَّا»<br />
<br />
ه: علم استاد را به غيب پيوند داد. «عُلِّمْتَ»<br />
<br />
و: تعليم استاد را اثربخش دانست. «رُشْداً»<br />
<br />
ز: همانگونه كه خداوند به تو آموخت تونيز به من بياموز. «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»<br />
<br />
ح: قول داد كه نافرمانى نكند. (دو آيهى بعد): «لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً»<br />
<br />
ط: كارها و سخنان استاد را فرمان دانست. «لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً»<br />
<br />
ى: براى آينده و پايداريش وعده نداد و گفت: «إِنْ شاءَ اللَّهُ»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- براى دريافت علم، بايد در مقابل استاد، ادب و تواضع داشت. هَلْ أَتَّبِعُكَ ...<br />
<br />
2- تواضع نسبت به عالمان واساتيد، از اخلاق انبياست. هَلْ أَتَّبِعُكَ ...<br />
<br />
3- كسى كه عاشق علم و آموختن است، تلاش وحركت مىكند. «هَلْ أَتَّبِعُكَ»<br />
<br />
4- مسافرت با عالم و تحمّل سختىها در راه كسب علم و دانش و رسيدن به رشد و كمال ارزش دارد. «هَلْ أَتَّبِعُكَ»<br />
<br />
5- طالب علم بايد هدف داشته باشد و شخصيّت زده نباشد. «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ»<br />
<br />
6- كارهاى الهى گرچه گاهى با معجزه پيش مىرود، ولى قانون اصلى، پيمودن<br />
<br />
«1». تفاسير الميزان، نمونه و درّالمنثور.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 201<br />
<br />
مسير طبيعى است. موسى بايد شاگردى كند تا حكمت بياموزد. «أَنْ تُعَلِّمَنِ»<br />
<br />
7- پيامبران اولواالعزم نيز از فراگيرى دانش دريغ نداشتند. «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ»<br />
<br />
8- حضرت خضر، پيامبر و داراى علم لدنّى از سوى خدا بود. «عُلِّمْتَ»<br />
<br />
9- پيمودن راه تكامل ورسيدن به معارف ويژهى الهى، به معلّم و راهنما نياز دارد.<br />
<br />
«تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ»<br />
<br />
10- علم انبيا، محدود و قابل افزايش است. تُعَلِّمَنِ مِمَّا ... (اعلم افراد زمان نيز محدوديّت علمى دارند.)<br />
<br />
11- مراتب انبيا در بهرهمندى از علم و كمال متفاوت است. تُعَلِّمَنِ مِمَّا ...<br />
<br />
12- برخوردارى از تمام مراتب علم و كمال، شرط نبوّت نيست. «تُعَلِّمَنِ»<br />
<br />
13- آگاهى به معارف وعلوم الهى، تضمين كننده رشد و كمال انسان است.<br />
<br />
«تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»<br />
<br />
14- علم به تنهايى هدف نيست، بلكه بايد مايهى رشد باشد وانسان را به عمل صالح بكشاند و فروتنى آورد، نه غرور و مجادله. «1» «رُشْداً»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66)<br />
<br />
قالَ لَهُ مُوسى: گفت موسى مر خضر را. هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ:<br />
<br />
آيا پيروى كنم تو را به شرط آنكه تعليم كنى مرا. مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً: از آنچه آموخته شدهاى تو علمى كه مبتنى بر رشد باشد يعنى صلاح و خير.<br />
<br />
تحقيق: آيه شريفه دال است بر آنكه موسى عليه السلام با مرتبه اولوالعزمى و جلالت شأن، در مقام تعلم از خضر، غايت فروتنى را نموده و بدين كلمه جامعه كمال حسن ادب و لطف را اظهار داشته، چنانچه محققين، دوازده دستور كلى را براى تعلم از اين آيه استفاده فرمودهاند:<br />
<br />
1- منزلت خود را پست و تابع شدن.<br />
<br />
2- استيذان در تابعيت لقوله «هَلْ أَتَّبِعُكَ».<br />
<br />
«1» مجمع البيان ج 3 صفحه 483.<br />
<br />
«2» تفسير عياشى، ج 2، ص 329، حديث 41.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 88<br />
<br />
3- تجهيل نفس و اعتراف به معلم به سبب علمش لقوله «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ».<br />
<br />
4- اقرار به عظمت نعمت تعليم، زيرا طلب كند معامله او را با خود به مثل آنچه خدا با او معامله فرموده در انعام، و لذا گفته شده: «من علّم انسانا مسئلة ملك رقّه».<br />
<br />
5- تسليم امر به معلم و ترك منازعه كه لازمه تبعيت باشد.<br />
<br />
6- بجا آوردن متابعت بدون قيدى كه غايت خضوع است.<br />
<br />
7- ابتداى به اتباع، بعد به تعليم، بعد به خدمت، بعد به طلب علم.<br />
<br />
8- طلب نكند از متابعت مگر تعليم را بدون غرض مال و جاه.<br />
<br />
9- «مِمَّا عُلِّمْتَ» اشاره به طلب بعض معلومات براى حفظ قدر و منزلت معلم.<br />
<br />
10- تعظيم علم و معلم و تفخيم شأن اين دو.<br />
<br />
11- طلب ارشاد لقوله «رشدا» چه اگر غرض حصول رشد نباشد گمراه شود.<br />
<br />
12- طلب موسى از خضر و آمدن او با آن منصب عظمى به نهايت تواضع، دلالت دارد بر آنكه هر كه معلوماتش زيادتر، علم او به بهجت و سعادت بيشتر، پس طلبش به علم شديد و تعظيم او نسبت به اهل علم جليل خواهد بود «1».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65) قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66) قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (67) وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68) قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً (69)<br />
<br />
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً (70) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً (71) قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (72) قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً (73) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (74)<br />
<br />
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (75)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
پس يافتند بندهاى از بندگان ما را كه داده بوديم او را رحمتى از جانب خودمان و آموخته بوديم او را از نزدمان دانشى<br />
<br />
گفت باو موسى آيا پيروى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 439<br />
<br />
كنم ترا براى آنكه بياموزى مرا از آنچه آموخته شدى دانش نافعى<br />
<br />
گفت همانا تو هرگز نتوانى با من صبر نمودن<br />
<br />
و چه گونه صبر ميكنى بر آنچه احاطه ندارى بآن از راه دانش<br />
<br />
گفت زود باشد كه بيابى مرا اگر بخواهد خدا صبر كننده و نافرمانى نكنم مر تو را در كارى<br />
<br />
گفت پس اگر پيروى كنى مرا پس مپرس از من از چيزى تا ابتدا كنم براى تو از آن به بيانى<br />
<br />
پس رفتند تا وقتى كه سوار شدند در كشتى شكاف داد آنرا گفت آيا شكاف دادى آنرا تا غرق كنى اهلش را بتحقيق بجا آوردى كار ناشايستهاى<br />
<br />
گفت آيا نگفتم همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن<br />
<br />
گفت مؤاخذه مكن مرا بآنچه فراموش كردم و مينداز مرا از كارم بمشقّت<br />
<br />
پس رفتند تا وقتى كه ملاقات نمودند پسرى را پس كشت او را گفت آيا كشتى نفس پاكى را بغير عوض نفسى بتحقيق بجا آوردى كار ناپسندى<br />
<br />
گفت آيا نگفتم مر ترا همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
در آيات سابقه نتيجه مسافرت حضرت موسى با يوشع عليه السّلام براى تحصيل علم بيان شد كه ملاقات حضرت خضر بود در ساحل دريا كنار سنگى لذا خداوند فرموده پس يافتند موسى و يوشع بندهاى از بندگان ما را كه داده بوديم باو منصب نبوّت را از جانب خودمان كه رحمتى برتر و بالاتر از آن نيست با عمر طولانى و تعليم نموده بوديم باو رشحهاى از رشحات علم غيب را كه مخصوص بما است در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نزد خضر علمى بود كه نوشته نشده بود براى موسى در الواح تورية و موسى گمان ميكرد كه تمام علوم در الواح براى او نوشته شده و پس از سلام و جواب و شناسائى و اكرام از طرفين موسى عليه السّلام بحضرت خضر گفت آيا اجازه ميفرمائى پيروى كنم از تو و چندى مصاحب با تو باشم كه بياموزى بمن از آنچه خدا بتو آموخته از علم باطن چيزيرا كه خير و صلاح دنيا و آخرت من در آن باشد حضرت خضر فرمود تو استطاعت و توانائى بر صبر و تحمّل مشاهده ناملايمات همراهى مرا ندارى چون حضرت خضر مأمور بكمك درماندگان و دستگيرى از ضعفاء و فقراء در باطن بود و حضرت موسى مأمور بظاهر و اصلاح امور دنيا و آخرت مردم در نتيجه متابعت از شرع و شريعت و هر يك مقامى را بر حسب استعداد خودشان واجد بودند كه ديگرى استعداد<br />
<br />
جلد 3 صفحه 440<br />
<br />
تحمّل آنرا نداشت لذا حضرت موسى نميتوانست امريرا كه ظاهرا با موازين شرع منطبق نيست مشاهده نمايد و ساكت باشد چون طبعا غيور و متعصّب در دين و حفظ نواميس الهى بود و در روايات ائمه اطهار به اين معنى تصريح شده كه موسى مأمور بامرى بود كه خضر طاقت آنرا نداشت و خضر مأمور بامرى بود كه موسى طاقت آنرا نداشت و موسى اعلم از خضر بود ولى چون در دل او خطور نمود كه واجد تمام علوم است و ممكن بود از اين راه غرورى عارض او شود خدا خواست باو ارائه دهد كسى را كه اعلم از او است در خصوص علمى كه مخصوص بخدا است و رشحهاى از رشحات آنعلم را باو عنايت فرموده تا معلوم شود كه شخص بهر مرتبهاى از علم و دانش برسد باز واجد تمام علوم نيست و بايد دست از تحصيل علم بر ندارد و در مقام طلب علم از رنج مسافرت و تحمّل ذلّت و فروتنى مضايقه ننمايد لذا حضرت موسى با آنكه پيغمبر الو العزم و افضل و اعلم از حضرت خضر بود چون براى تحصيل علم مخصوصى نزد او حاضر شده بود با كمال خضوع و خشوع خواهش نمود كه تبعيّت او را بپذيرد براى كسب علم و بعد از آنكه حضرت خضر فرمود تو طاقت صبر بر تبعيّت مرا ندارى چون نمىتوانى به بينى و ساكت باشى اموريرا كه با ظاهر شرع منطبق نيست ولى در باطن داراى مصلحت است و تو احاطه علمى بر اسرار و مصالح خفيّه آنها ندارى با كمال ادب جواب داد انشاء اللّه تعالى صبر خواهم نمود و نافرمانى از من مشاهده نخواهى فرمود و خضر فرمود پس اگر حاضر براى پيروى من شدى نبايد امرى را كه مشاهده كنى از من صادر ميشود مورد انكار و اعتراض قرار دهى تا من خودم سرّ و حكمت آنرا براى تو بيان كنم و حضرت موسى قبول كرد و در واقع ملتزم شد كه اشكالى بكارهاى او ننمايد تا وقتى كه حضرت خضر خودش صلاح بداند كه بيان سرّ آنرا بنمايد و ظاهرا از اينجا يوشع از آن دو پيغمبر خدا جدائى اختيار نمود و مراجعت كرد و آن دو در ساحل دريا سير مينمودند تا آنكه خواستند با كشتى مسافرت بجائى نمايند كشتيبان حضرت خضر را شناخت و هر دو را بدون گفتگو سوار بر كشتى نمود و چون آن دو بزرگوار در كشتى نشستند و براه افتاد حضرت خضر شكاف و شكستى در كشتى احداث فرمود و جاى آنرا مسدود نمود بقدريكه آب وارد كشتى نشود و حضرت موسى برآشفت و بالحن عتاب آميزى باو<br />
<br />
جلد 3 صفحه 441<br />
<br />
گفت كشتى را شكستى براى آنكه اهلش را غرق كنى كار ناشايسته بزرگى كرد خضر فرمود نگفتم تو طاقت صبر بر رفاقت با من را ندارى و حضرت موسى زبان بعذر خواهى گشود و گفت مگير مرا بآنچيزى كه از روى غفلت و فراموشى از من سر زد و ميفكن مرا در مشقّت خجلت و شرمسارى و مؤاخذه بر خلاف عهدى كه سهوا از من صادر شد چون عصمت انبياء از سهو و نسيان در احكام شرعيّه و اموريست كه موجب سلب اطمينان از اقوال و افعال ايشان شود نه در اين قبيل موارد كه مورد ابتلاء عموم نيست خصوصا در جائيكه منشأ آن عدم توجّه و تذكّر براى استغراق در مشاهده انوار غيبيّه الهيّه باشد و حضرت خضر صرف نظر فرمود و مسافرت دريا بپايان رسيد و بخشكى رسيدند و با يكديگر در ساحل دريا راه مىپيمودند ناگاه پسرى را كه با چند پسر ديگر مشغول بازى بود حضرت خضر بدون سؤال و تفتيش حال كشت و حضرت موسى عنان صبر و شكيبائى را از دست داد و شديدا برآشفت و گفت آيا كشتى نفس پاك و پاكيزه از گناهى را بدون مجوّز شرعى كه قصاص است و قتل نفس در مقابل قتل نفس واقع شود الحق كار ناشايسته و ناروا و منكرى كردى حضرت خضر فرمود همانا عقلها حاكم بر فرمان خدا نيست فرمان خدا حاكم بر عقلها است تسليم باش در برابر آنچه مىبينى و صبر كن بر آن آيا نگفتم بتو همانا تو طاقت صبر بر تبعيّت از مرا ندارى و چون حضرت موسى در دفعه دوم عتاب خود را شديدتر كرده بود حضرت خضرهم كلمه بتو را بر جمله سابق در جواب زياد فرمود تا حضرت موسى متوجّه شود كه خلاف قرار داد از او مكرّر صادر شده و بيشتر مورد ملامت است و ظاهرا ايندفعه حضرت موسى قرار را فراموش نكرده بود ولى يكدفعه از مشاهده قتل ناگهانى آن طفل بىگناه از حال طبيعى خارج شد و نتوانست خود ا نگهدارى كند.<br />
<br />
جلد 3 صفحه 442<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ لَهُ مُوسي هَل أَتَّبِعُكَ عَلي أَن تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمتَ رُشداً (66)<br />
<br />
گفت از براي خضر موسي آيا متابعت كنم ترا بر اينكه تعليم كني مرا از آنچه که بتو تعليم شده از رشد و صلاح انسان بهر مرتبه که نائل شود محدود است و بالاخره قابل زيادتي هست حتي پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و اله که در همه كمالات بالأخص در كمال علمي از تمام انبياء افضل و اشرف است در قرآن مجيد ميفرمايد خطاب بآن حضرت وَ لا تَعجَل بِالقُرآنِ مِن قَبلِ أَن يُقضي إِلَيكَ وَحيُهُ وَ قُل رَبِّ زِدنِي عِلماً طه آيه 113.<br />
<br />
از اينکه جهة مانعي ندارد که حضرت موسي علم ببواطن بعض امور نداشته باشد از اينکه جهت قالَ لَهُ مُوسي که از علم او بهره برداري كند هَل أَتَّبِعُكَ مراد متابعت در امور دينيه نيست بلكه مصاحبت در طريق است آنهم عَلي أَن تُعَلِّمَنِ بر اينكه از اسرار كارهاي تو مطّلع شوم مِمّا عُلِّمتَ رُشداً آن اسراري که بتو سپرده<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 383<br />
<br />
شده و تعليم تو نمودهاند و مورث رشد تو شده من هم بهره برداري كنم.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 66)- در این هنگام «موسی (با نهایت ادب و به صورت استفهام) به آن مرد عالم گفت: آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده، و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزی»؟ (قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=66}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=18 |آیه=66}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=18 |آیه=66}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=18 |آیه=66}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=66}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=18 |آیه=66}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=18 |آیه=66}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=18 |آیه=66}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=18 |آیه=66}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره کهف]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_65_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%DA%A9%D9%87%D9%81&diff=97732آیه 65 سوره کهف2019-03-03T10:11:55Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا|سوره=18|آیه =65}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 65 <br />
|شماره بعدی = 66<br />
|شماره قبلی = 64<br />
|سوره= کهف<br />
|شماره سوره= 18<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
در آنجا بندهای از بندگان خاص ما را یافتند که او را رحمت و لطف خاصی از نزد خود عطا کردیم و هم از نزد خود وی را علم (لدنّی و اسرار غیب الهی) آموختیم.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
پس بنده ای از بندگان ما را یافتند که او را از نزد خود رحمتی داده و از پیشگاه خود دانشی ویژه به او آموخته بودیم.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
تا بندهاى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
در آنجا بندهاى از بندگان ما را كه رحمت خويش بر او ارزانى داشته بوديم و خود بدو دانش آموخته بوديم، بيافتند.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
(در آن جا) بندهای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم.<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|[There] they found one of Our servants whom We had granted a mercy from Ourselves, and taught him a knowledge from Our own.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Then they found one from among Our servants whom We had granted mercy from Us and whom We had taught knowledge from Ourselves.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Then found they one of Our slaves, unto whom We had given mercy from Us, and had taught him knowledge from Our presence.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|So they found one of Our servants, on whom We had bestowed Mercy from Ourselves and whom We had taught knowledge from Our own Presence.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«عَبْداً»: این بنده خدا (خضر) نام داشته است و باید پیغمبر بوده باشد. چرا که: الف) خداوند نسبت بدو فرموده است: آتَیْناهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنا. رحمت هم به معنی نبوّت آمده است. ب) علم لدنی، مقتضی وحی است: وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً. ج) او به موسی چیزهائی آموخته است، و پیغمبر هم جز از پیغمبر کسب علم نمیکند. د) جمله: ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی، در آیه ( / کهف) دلیل نبوّت است.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً «64»<br />
<br />
(موسى) گفت: اين همان (محلّ قرارى) بود كه در پى آن بوديم. پس از همان راه برگشتند، در حالى كه ردّ پاى خود را (به دقّت) دنبال مىكردند.<br />
<br />
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً «65»<br />
<br />
پس (در آنجا) بندهاى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود، رحمتى (عظيم) به او عطا كرده بوديم و از نزد خود علمى (فراوان) به او آموخته بوديم.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: موسى در علم شرع از خضر آگاهتر بود، ولى خضر در رشته و مأموريّت ديگرى غير از آن، آگاهتر بود. «1»<br />
<br />
مراد از «عبد» در اين آيه، حضرت خضر است كه به دلائل زير پيامبر بوده است:<br />
<br />
الف: كسى كه استاد پيامبرى همچون موسى مىشود حتماً از پيامبران است.<br />
<br />
ب: تعابير «عَبْدِنا*، عَبْدِهِ*، عِبادِنا» در قرآن، غالباً مخصوص پيامبران است.<br />
<br />
ج: خضر به موسى گفت: تمام كارهاى خارقالعاده كه از من ديدى و صبر نكردى، همه طبق فرمان و رأى خدا بوده، نه رأى من. «ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي»<br />
<br />
د: موسى به خضر قول داد كه من خلاف دستور تو كارى انجام نمىدهم، «لا أَعْصِي لَكَ<br />
<br />
«1». تفسير الميزان.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 199<br />
<br />
امراً» و كسى كه پيامبر اولواالعزمى، تسليم بىچون و چراى او مىشود، حتماً معصوم و پيامبر است.<br />
<br />
ه: علم لدنّى، مخصوص انبياست. خداوند درباره خضر فرمود: «عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا»<br />
<br />
و: بعضى از مفسّران نيز مراد از «رَحْمَةً» را نبوّت دانستهاند. «آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- برخى علوم، با تمرين و تجربه و آموزش به دست نمىآيد و علم لدنّى لازم دارد، مانند علم انبيا. «مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»<br />
<br />
2- سرانجام رنج و جويندگى، يافتن و رسيدن است. «فَوَجَدا عَبْداً»<br />
<br />
3- در جامعه، خضرهاى راهنما يافت مىشوند، «1» مهم گشتن و پيدا نمودن و شاگردى آنان است. «عَبْداً مِنْ عِبادِنا»<br />
<br />
4- كسى كه مىخواهد مردم را به عبوديّت خدا فرابخواند، بايد هم خودش و هم استادش عبد باشند. «مِنْ عِبادِنا»<br />
<br />
5- دريافت رحمت و علم الهى، در سايهى عبوديّت است. عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً ... وَ عَلَّمْناهُ<br />
<br />
6- بالاتر از هر دانايى، داناترى است، پس به علم خود مغرور نشويم. عَبْداً ... عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65)<br />
<br />
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا: پس يافتند موسى و يوشع بندهاى را از بندگان ما كه به محض عنايت، آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا: داده بوديم او را رحمتى از جانب خود كه نبوت باشد به دليل قوله تعالى «وَ ما كُنْتَ تَرْجُوا أَنْ يُلْقى إِلَيْكَ الْكِتابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ» «1» و آن بنده خضر عليه السلام است، چنانچه حضرت باقر فرمايد: پس يافتند آنجا خضر را كه عبادت خدا مىنمود «2».<br />
<br />
تفسير برهان- ابن بابويه (رحمه اللّه) به اسناد خود از حضرت باقر فرمود:<br />
<br />
خضر عليه السلام پيغمبر مرسل بود، خداى تعالى مبعوث فرمود او را به قومش، پس دعوت فرمود آنها را به توحيد و اقرار به انبيا و رسل و كتب الهى. و از معجزات او آنكه نمىنشست بر چوب خشكى و زمين سفيدى مگر آنكه سبز مىشد، و به همين جهت خضر ناميده شد. و اسمش تاليا بن هلكان عامر بن ارفخشد بن سام بن نوح عليه السلام است. (الحديث) «3».<br />
<br />
وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً: و بياموختيم ما او را از جانب خود علمى كه خاص است به او و كسى آن را نداند مگر به تعليم ما، و آن علم به مغيبات است.<br />
<br />
«1» سوره قصص آيه 86.<br />
<br />
«2» تفسير برهان، ج 2، ص 473.<br />
<br />
«3» تفسير برهان ج 2 ص 472 در مصدر، تاليا بن عامر آمده است.<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 87<br />
<br />
طبرسى (رحمه اللّه) از حضرت صادق فرمود: نزد خضر عليه السلام علمى بود كه در تورات و الواح موسى عليه السلام نوشته نبود، و موسى گمان مىكرد كه تمام چيزهائى كه محتاج است، در تورات، و جميع علوم در الواح نوشته است «1».<br />
<br />
عياشى از حضرت صادق فرمود: چون موسى و يوشع برگشتند، ماهى را يافتند افتاده در دريا، پس در اثر آن رفتند تا آنكه به صاحب خود رسيدند در جزيرهاى از جزائر دريا. گاهى متّكى، و گاهى نشسته، حضرت موسى سلام نمود، خضر متعجب شد از سلام موسى؛ زيرا در سرزمينى بود كه در آن سلام نبود، پرسيد: كيستى؟ گفت: من موسى بن عمران هستم. خضر گفت: موسى بن عمرانى كه خداوند با او تكلم فرمود يك نوع تكلمى؟ گفت: بلى. گفت:<br />
<br />
حاجت تو چيست؟ «2»<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65) قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66) قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (67) وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68) قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً (69)<br />
<br />
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً (70) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً (71) قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (72) قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً (73) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (74)<br />
<br />
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (75)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
پس يافتند بندهاى از بندگان ما را كه داده بوديم او را رحمتى از جانب خودمان و آموخته بوديم او را از نزدمان دانشى<br />
<br />
گفت باو موسى آيا پيروى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 439<br />
<br />
كنم ترا براى آنكه بياموزى مرا از آنچه آموخته شدى دانش نافعى<br />
<br />
گفت همانا تو هرگز نتوانى با من صبر نمودن<br />
<br />
و چه گونه صبر ميكنى بر آنچه احاطه ندارى بآن از راه دانش<br />
<br />
گفت زود باشد كه بيابى مرا اگر بخواهد خدا صبر كننده و نافرمانى نكنم مر تو را در كارى<br />
<br />
گفت پس اگر پيروى كنى مرا پس مپرس از من از چيزى تا ابتدا كنم براى تو از آن به بيانى<br />
<br />
پس رفتند تا وقتى كه سوار شدند در كشتى شكاف داد آنرا گفت آيا شكاف دادى آنرا تا غرق كنى اهلش را بتحقيق بجا آوردى كار ناشايستهاى<br />
<br />
گفت آيا نگفتم همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن<br />
<br />
گفت مؤاخذه مكن مرا بآنچه فراموش كردم و مينداز مرا از كارم بمشقّت<br />
<br />
پس رفتند تا وقتى كه ملاقات نمودند پسرى را پس كشت او را گفت آيا كشتى نفس پاكى را بغير عوض نفسى بتحقيق بجا آوردى كار ناپسندى<br />
<br />
گفت آيا نگفتم مر ترا همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
در آيات سابقه نتيجه مسافرت حضرت موسى با يوشع عليه السّلام براى تحصيل علم بيان شد كه ملاقات حضرت خضر بود در ساحل دريا كنار سنگى لذا خداوند فرموده پس يافتند موسى و يوشع بندهاى از بندگان ما را كه داده بوديم باو منصب نبوّت را از جانب خودمان كه رحمتى برتر و بالاتر از آن نيست با عمر طولانى و تعليم نموده بوديم باو رشحهاى از رشحات علم غيب را كه مخصوص بما است در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نزد خضر علمى بود كه نوشته نشده بود براى موسى در الواح تورية و موسى گمان ميكرد كه تمام علوم در الواح براى او نوشته شده و پس از سلام و جواب و شناسائى و اكرام از طرفين موسى عليه السّلام بحضرت خضر گفت آيا اجازه ميفرمائى پيروى كنم از تو و چندى مصاحب با تو باشم كه بياموزى بمن از آنچه خدا بتو آموخته از علم باطن چيزيرا كه خير و صلاح دنيا و آخرت من در آن باشد حضرت خضر فرمود تو استطاعت و توانائى بر صبر و تحمّل مشاهده ناملايمات همراهى مرا ندارى چون حضرت خضر مأمور بكمك درماندگان و دستگيرى از ضعفاء و فقراء در باطن بود و حضرت موسى مأمور بظاهر و اصلاح امور دنيا و آخرت مردم در نتيجه متابعت از شرع و شريعت و هر يك مقامى را بر حسب استعداد خودشان واجد بودند كه ديگرى استعداد<br />
<br />
جلد 3 صفحه 440<br />
<br />
تحمّل آنرا نداشت لذا حضرت موسى نميتوانست امريرا كه ظاهرا با موازين شرع منطبق نيست مشاهده نمايد و ساكت باشد چون طبعا غيور و متعصّب در دين و حفظ نواميس الهى بود و در روايات ائمه اطهار به اين معنى تصريح شده كه موسى مأمور بامرى بود كه خضر طاقت آنرا نداشت و خضر مأمور بامرى بود كه موسى طاقت آنرا نداشت و موسى اعلم از خضر بود ولى چون در دل او خطور نمود كه واجد تمام علوم است و ممكن بود از اين راه غرورى عارض او شود خدا خواست باو ارائه دهد كسى را كه اعلم از او است در خصوص علمى كه مخصوص بخدا است و رشحهاى از رشحات آنعلم را باو عنايت فرموده تا معلوم شود كه شخص بهر مرتبهاى از علم و دانش برسد باز واجد تمام علوم نيست و بايد دست از تحصيل علم بر ندارد و در مقام طلب علم از رنج مسافرت و تحمّل ذلّت و فروتنى مضايقه ننمايد لذا حضرت موسى با آنكه پيغمبر الو العزم و افضل و اعلم از حضرت خضر بود چون براى تحصيل علم مخصوصى نزد او حاضر شده بود با كمال خضوع و خشوع خواهش نمود كه تبعيّت او را بپذيرد براى كسب علم و بعد از آنكه حضرت خضر فرمود تو طاقت صبر بر تبعيّت مرا ندارى چون نمىتوانى به بينى و ساكت باشى اموريرا كه با ظاهر شرع منطبق نيست ولى در باطن داراى مصلحت است و تو احاطه علمى بر اسرار و مصالح خفيّه آنها ندارى با كمال ادب جواب داد انشاء اللّه تعالى صبر خواهم نمود و نافرمانى از من مشاهده نخواهى فرمود و خضر فرمود پس اگر حاضر براى پيروى من شدى نبايد امرى را كه مشاهده كنى از من صادر ميشود مورد انكار و اعتراض قرار دهى تا من خودم سرّ و حكمت آنرا براى تو بيان كنم و حضرت موسى قبول كرد و در واقع ملتزم شد كه اشكالى بكارهاى او ننمايد تا وقتى كه حضرت خضر خودش صلاح بداند كه بيان سرّ آنرا بنمايد و ظاهرا از اينجا يوشع از آن دو پيغمبر خدا جدائى اختيار نمود و مراجعت كرد و آن دو در ساحل دريا سير مينمودند تا آنكه خواستند با كشتى مسافرت بجائى نمايند كشتيبان حضرت خضر را شناخت و هر دو را بدون گفتگو سوار بر كشتى نمود و چون آن دو بزرگوار در كشتى نشستند و براه افتاد حضرت خضر شكاف و شكستى در كشتى احداث فرمود و جاى آنرا مسدود نمود بقدريكه آب وارد كشتى نشود و حضرت موسى برآشفت و بالحن عتاب آميزى باو<br />
<br />
جلد 3 صفحه 441<br />
<br />
گفت كشتى را شكستى براى آنكه اهلش را غرق كنى كار ناشايسته بزرگى كرد خضر فرمود نگفتم تو طاقت صبر بر رفاقت با من را ندارى و حضرت موسى زبان بعذر خواهى گشود و گفت مگير مرا بآنچيزى كه از روى غفلت و فراموشى از من سر زد و ميفكن مرا در مشقّت خجلت و شرمسارى و مؤاخذه بر خلاف عهدى كه سهوا از من صادر شد چون عصمت انبياء از سهو و نسيان در احكام شرعيّه و اموريست كه موجب سلب اطمينان از اقوال و افعال ايشان شود نه در اين قبيل موارد كه مورد ابتلاء عموم نيست خصوصا در جائيكه منشأ آن عدم توجّه و تذكّر براى استغراق در مشاهده انوار غيبيّه الهيّه باشد و حضرت خضر صرف نظر فرمود و مسافرت دريا بپايان رسيد و بخشكى رسيدند و با يكديگر در ساحل دريا راه مىپيمودند ناگاه پسرى را كه با چند پسر ديگر مشغول بازى بود حضرت خضر بدون سؤال و تفتيش حال كشت و حضرت موسى عنان صبر و شكيبائى را از دست داد و شديدا برآشفت و گفت آيا كشتى نفس پاك و پاكيزه از گناهى را بدون مجوّز شرعى كه قصاص است و قتل نفس در مقابل قتل نفس واقع شود الحق كار ناشايسته و ناروا و منكرى كردى حضرت خضر فرمود همانا عقلها حاكم بر فرمان خدا نيست فرمان خدا حاكم بر عقلها است تسليم باش در برابر آنچه مىبينى و صبر كن بر آن آيا نگفتم بتو همانا تو طاقت صبر بر تبعيّت از مرا ندارى و چون حضرت موسى در دفعه دوم عتاب خود را شديدتر كرده بود حضرت خضرهم كلمه بتو را بر جمله سابق در جواب زياد فرمود تا حضرت موسى متوجّه شود كه خلاف قرار داد از او مكرّر صادر شده و بيشتر مورد ملامت است و ظاهرا ايندفعه حضرت موسى قرار را فراموش نكرده بود ولى يكدفعه از مشاهده قتل ناگهانى آن طفل بىگناه از حال طبيعى خارج شد و نتوانست خود ا نگهدارى كند.<br />
<br />
جلد 3 صفحه 442<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
فَوَجَدا عَبداً مِن عِبادِنا آتَيناهُ رَحمَةً مِن عِندِنا وَ عَلَّمناهُ مِن لَدُنّا عِلماً (65)<br />
<br />
پس موسي و يوشع يافتند بندهاي از بندگان ما که داده بوديم او را رحمتي از جانب خود و تعليم كرده بوديم او را از نزد خود علم خاصي فوجدا موسي و يوشع عَبداً مِن عِبادِنا.<br />
<br />
حضرت خضر را که مشغول نماز بود و عبادت، حضرت موسي سلام كرد حضرت خضر جواب سلام داد بعنوان اينكه تو پيغمبر بني اسرائيل موسي هستي موسي گفت از كجا مرا شناختي گفت همان كس که ترا دلالت كرد بمن تعليم من فرمود:<br />
<br />
آتَيناهُ رَحمَةً مِن عِندِنا بعضي گفتند اينکه رحمت طول عمر بود که زنده است تا در ركاب حضرت بقية اللّه ظاهر شود چون از آب حيات در ظلمات آشاميده بود با حضرت الياس و بعضي گفتند آثار وجوديه او بود که در هر موضعي عبادت ميكرد اطرافش سبز و خرم ميشد بر هر زمين جلوس ميكرد سبز و خرم ميشد و از اينجهة خضر نام نهاده شد.<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 382<br />
<br />
وَ عَلَّمناهُ مِن لَدُنّا عِلماً علم غيب که خداوند ببعض بندگانش افاضه فرموده چنانچه بآصف إبن برخيا وزير حضرت سليمان عطا فرمود قالَ الَّذِي عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبلَ أَن يَرتَدَّ إِلَيكَ طَرفُكَ نمل آيه 40.<br />
<br />
راجع بعرش بلقيس و چنانچه آصف إبن برخيا اعلم از سليمان نبود فقط علم غيب داشت آنهم يك قسمتي خضر هم اعلم از موسي نبود تا مورد اشكال شود و در حق امير المؤمنين عليه السّلام ميفرمايد:<br />
<br />
وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَستَ مُرسَلًا قُل كَفي بِاللّهِ شَهِيداً بَينِي وَ بَينَكُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتابِ رعد آيه 43.<br />
<br />
(تنبيه) چه اندازه فرق است بين من عنده علم من الكتاب و بين مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتابِ اول من تبعيضيه است دلالت ميكند بعض علم كتاب را آصف داشته دوم مطلق است، شامل جميع علم كتاب را امير المؤمنين عليه السّلام داشته و مع ذلک دلالت ندارد بر اينكه اعلم از پيغمبر بوده.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 65)- دیدار معلم بزرگ: هنگامی که موسی و یار همسفرش به جای اول، یعنی در کنار صخره و نزدیک «مجمع البحرین» باز گشتند گمشده خود را یافتند «ناگهان بندهای از بندگان ما را یافتند که او را مشمول رحمت خود ساخته، و علم و دانش فراوانی از نزد خود تعلیمش کرده بودیم» (فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=18 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=18 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=18 |آیه=65}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=18 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=18 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=18 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=18 |آیه=65}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره کهف]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_37_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%DA%A9%D9%87%D9%81&diff=97731آیه 37 سوره کهف2019-03-03T10:10:51Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا|سوره=18|آیه =37}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 37 <br />
|شماره بعدی = 38<br />
|شماره قبلی = 36<br />
|سوره= کهف<br />
|شماره سوره= 18<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
رفیق (با ایمان و فقیر) او در مقام گفتگو (و اندرز) بدو گفت: آیا به خدایی که نخست از خاک و بعد از نطفه تو را آفرید و آنگاه مردی کامل و آراسته خلقت ساخت کافر شدی؟!<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
رفیقش در حالی که با او گفتگو می کرد به او گفت: آیا به آنکه تو را از خاک سپس از نطفه آفرید، آن گاه تو را به صورت مردی درست و نیکو درآورد، کافر شده ای؟<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
رفيقش -در حالى كه با او گفت و گو مىكرد- به او گفت: «آيا به آن كسى كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفريد، آنگاه تو را [به صورت] مردى درآورد، كافر شدى؟»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
دوستش كه با او گفت و گو مىكرد گفت: آيا بر آن كس كه تو را از خاك و سپس از نطفه بيافريد و مردى راست بالا كرد، كافر شدهاى؟<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
دوست (با ایمان) وی -در حالی که با او گفتگو میکرد- گفت: «آیا به خدایی که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی؟!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|His companion said to him, as he conversed with him: ‘Do you disbelieve in Him who created you from dust, then from a drop of [seminal] fluid, then fashioned you as a man?}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|His companion said to him while disputing with him: Do you disbelieve in Him Who created you from dust, then from a small seed, then He made you a perfect man?}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|His comrade, when he (thus) spake with him, exclaimed: Disbelievest thou in Him Who created thee of dust, then of a drop (of seed), and then fashioned thee a man?}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|His companion said to him, in the course of the argument with him: "Dost thou deny Him Who created thee out of dust, then out of a sperm-drop, then fashioned thee into a man?}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«خَلَقَکَ مِن تُرابٍ ...»: خداوند تو را از خاک درست کرد. یعنی موادّ غذائی که در زمین است، جذب ریشههای روئیدنیها میگردد، و روئیدنیها به نوبه خود خوراک حیوانات میشوند، و انسان از روئیدنیها و گوشت و شیر حیوانات استفاده میکند، و نطفهاش از اینها شکل میگیرد. یا این که مراد این است که خداوند اصل تو را - که آدم است - از خاک آفریده است. «سَوَّاکَ»: اندام تو را متعادل و هماهنگ کرد. کامل کرد تو را. «رَجُلاً»: حال است و تأویل به مشتقّ میگردد. یا این که مفعول دوم (سَوّی) است. یعنی: جَعَلَکَ رَجُلاً.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا «37»<br />
<br />
دوستش در حالى كه با او گفتگو مىكرد گفت: آيا به آن (خدايى) كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفريد، آنگاه تو را مردى كامل و تمام اندام قرار داد، كافرشدهاى؟!<br />
<br />
لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً «38»<br />
<br />
ولى من (گويم:) اوست خداوند، پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمىسازم.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
«محاوره» به معناى گفتگو و ردّ و بدل كردن كلام و پاسخگويى به يكديگر است. كلمهى «لكِنَّا» در واقع، «لكن أنا» بوده است.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 172<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- گفتگو و بحث آزاد ميان مكتبها مورد قبول قرآن است. «وَ هُوَ يُحاوِرُهُ»<br />
<br />
2- در مقابل ثروتمندان و قدرتمندان، بدون احساس حقارت وبا كمال عزّت، به ارشاد بپردازيد. قالَ لَهُ صاحِبُهُ ... أَ كَفَرْتَ<br />
<br />
3- گاهى علاقه به مال وثروت، زمينهى كفر انسان به خدا وقيامت است. أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ ... أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ<br />
<br />
4- آنكه به مال و خويشاوندان خود مىبالد، علاجش يادآورى اصل خاكى اوست. أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ ... خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ<br />
<br />
5- انكار معاد، انكار خداست او با گفتن «ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً» معاد را انكار كرد، ولى صاحبش به او گفت: «أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ» آيا به خدايى كه تو را آفريد كفرورزيدى؟!<br />
<br />
6- كفر به خدا، جاى تعجّب و شگفتى و توبيخ دارد. «أَ كَفَرْتَ»<br />
<br />
7- اعتراض به كفّار جايز است. «أَ كَفَرْتَ» ولى بايد همراه با استدلال و نشان دادن راه باشد. «بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ»<br />
<br />
8- در تربيت وبازداشتن از انحراف ديگران، با استدلال سخن بگوييم. «أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ»<br />
<br />
9- در برابر شك و ترديد ديگران، مؤمن بايد موضع خود را با صراحت اعلام كند. «لكِنَّا هُوَ اللَّهُ»<br />
<br />
10- تكيه بر غير خدا، شرك است. أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ ... و لكِنَّا ... لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً<br />
<br />
11- توحيد ناب آن است كه همراه با نفى هرگونه شرك باشد. «اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً»<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 173<br />
}}<br />
<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37)<br />
<br />
قالَ لَهُ صاحِبُهُ: گفت مر فطرس را رفيق او يهودا. وَ هُوَ يُحاوِرُهُ: در حالى كه او جدال و گفتگو مىنمود با او. أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ:<br />
<br />
آيا كافر شدى به انكار قيامت و تردّد در آن به ذاتى كه آفريد تو را از خاك، يعنى پدر تو را كه اصل و ماده تو است از خاك آفريد، يا خود ماده تو را از خاك خلق فرمود. ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ: پس از نطفه كه مادهاى قرينه توست. ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا: پس تسويه فرمود تو را به استقامت قامت مردى، يعنى آدمى به حد رجال رسانيده. حاصل آنكه: آيا كافر شدى به قادر منعمى كه تو را از مرتبه پست خاك و نطفه قذر گنديده به درجه شرافت و آدميت رسانيده. و كفر او را به بعث و قيامت، مثل كفر او گردانيده به خدا؛ زيرا منشأ شك او در كمال قدرت خداى بود، و لهذا مرتب ساخت انكار او را بر خلق او از خاك، چه ذاتى كه قادر باشد بر ايجاد و ابداء او از خاك، هر آينه البته قادر خواهد بود بر بعث و اعاده او از آن.<br />
<br />
اعجاز عجيب: صاحب درر المناقب از ابن عباس نقل نموده كه گفت: در اثناء گردش حضرت امير المؤمنين عليه السلام به زراعات مدينه، مصادف شد با ابو بكر، و دست او را گرفت فرمود: اى ابا بكر، بپرهيز خداوندى را كه تو را آفريد<br />
<br />
جلد 8 - صفحه 55<br />
<br />
از خاك، بعد از آن از نطفه، پس تسويه فرمود تو را به استقامت قامت مردى، و ياد كن معاد خود را اى پسر ابى قحافه، و ياد آور فرمايش رسول خدا را صلّى اللّه عليه و آله و حال آنكه مىدانيد شما آن را كه مقدم داشت به شما در غدير خم.<br />
<br />
پس اگر برگردى از امر، دعا كنم خدا بيامرزد آنچه را نمودى. و اگر نمىكنى، پس چه مىباشد جواب تو بر رسول خدا؟<br />
<br />
ابو بكر گفت: خواب ديدم پيغمبر را كه مرا برگردانيد از آنچه بودم در آن، و من اطاعت او نمودم.<br />
<br />
حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود: چگونه مىشود اين، و حال آنكه من نشان دهم آن حضرت را به تو در بيدارى. پس دست ابو بكر را گرفته به مسجد قبا آمد، پس ديد پيغمبر در محراب نشسته و كفن بر بدنش باشد، فرمود: اى ابا بكر، آيا نگفتم به تو اين را مرتبهاى بعد از مرتبهاى و دفعهاى بعد از دفعهاى كه على بن ابى طالب عليه السلام خليفه من و وصى من و اطاعت او اطاعت من و نافرمانى او نافرمانى من، و اطاعت او اطاعت خدا، و معصيت او معصيت خدا باشد؟<br />
<br />
ابو بكر بيرون آمد در حالى كه وحشتناك و ترسناك بود، و عازم شد كه برگرداند امر را به حضرت امير المؤمنين عليه السلام. ناگاه مصادف شد با يكى از اصحابش، واقعه را به او خبر داد، او گفت: اين سحرى است از بنى هاشم، ثابت باش بر آنچه هستى، و نگاه دار مكان خود را، و آنقدر با او گفت تا او را بازداشت از مقصود «1».<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)<br />
<br />
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
گفت مر او را رفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك پس از نطفه پس درست كرد تو را مردى<br />
<br />
ولى من ميگويم او است خدا پروردگار من شريك نمىگردانم با پروردگارم احديرا<br />
<br />
و چرا وقتى كه داخل شدى در باغت نگفتى هر چه خدا خواهد شود نيست توانائى مگر از خدا اگر مىبينى كه من كمترم از تو در مال و اولاد<br />
<br />
پس شايد پروردگارم بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتى از آسمان پس گردد زمينى صاف<br />
<br />
يا گردد آبش بزمين فرو رفته پس هرگز نتوانى مر او را جستن<br />
<br />
و احاطه شد بآفت، ميوهاش پس گرديد چنانكه زير و رو ميكرد دو دستش را براى آنچه خرج كرده بود در آن و حال آنكه درختان افتاده بودند روى چوب بستهاى افتاده و ميگفت ايكاش من شريك نكرده بودم با پروردگارم احديرا<br />
<br />
و نبود او را گروهى كه يارى كنند او را غير از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود<br />
<br />
در چنين جائى نصرت مخصوص خدا است كه حقّ است او بهتر است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت كار.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّكر با رفيق فقيرش كه اهل ايمان بود او در جواب گفت براى توبيخ و ملامت آنمرد كه آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك براى آنكه اصل خلقت بنى آدم از خاك است پس از نطفه كه از غذا توليد ميشود و اغذيه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردى كامل و تمام عيار مانند ساير افراد انسان چون شك در معاد موجب كفر است ولى من ميگويم چون كلمه لكنّا مركب است از لكن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است خداوند پروردگار و روزى دهنده من و شريك قرار<br />
<br />
جلد 3 صفحه 427<br />
<br />
نميدهم براى پروردگارم احدى از مخلوقات او را و اين اعتقاد جازم، كافى است براى افتخار من بر تو كه شاك و متزلزلى و چرا وقتى داخل باغت شدى براى اداء شكر و اقرار بعجز خود در برابر قدرت خداوند نگفتى آنچه خدا خواهد ميشود و آنچه نخواهد نميشود نيست توانائى و قوه و قدرتى براى احدى مگر از جانب خدا تا دلالت داشته باشد بر آنكه امور منوط بمشيت الهى است و آنچه نصيب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعى و كوشش خودت و اگر مىبينى مرا كه مال و او لآدم كمتر از تو است از فضل خداوند بعيد نيست كه در آتيه نزديكى يا در آخرت عطا فرمايد بمن چيزهائى كه بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نيست كه بفرستد براى كفر و كفران نعمت تو و ويران نمودن باغت آفات آسمانى را از قبيل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اينها چون حسبان بمعناى چيز انداخته شده مانند تير و سنگ و بلا و عذاب است و بعضى آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانستهاند يعنى چيزيرا كه مقدّر شده براى تصفيه حساب اعمالت و در نتيجه باغت خالى شود از اشجار و زراعات و بگردد زمين صاف و ساده و همواريكه پاى در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براى نرمى آن يا فرو رود آب آن باغ در زمين بطوريكه نتوانى ديگر تهيّه و تدارك آنرا بنمائى و خداوند با آنمرد بعد از اين گفتار بر طبق آن رفتار فرمود و يكى از آفات سماوى احاطه نمود بر كليّه ميوجات آن باغ و درختان آن بطوريكه صبح كه وارد باغ شد ديد چفتههاى موها افتاده روى زمين و درختها خوابيده روى آنها و از ميوهها اثرى نيست لذا دو دست را بيكديگر ميماليد و زير و رو ميكرد از اندوه و تأسف بر خرجى كه براى آبادى آن باغ كرده بود و از روى ندامت و پشيمانى بر اعمال و اقوال خود ميگفت ايكاش من براى خدا شريك قرار نميدادم احديرا و مانند رفيقم خداشناس و موحّد بودم و در مجمع فرموده كه در خبر است خداوند آتشى فرستاد كه آن باغ را سوزاند و آبش بزمين فرو رفت و با آنكه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال كسانى نبودند كه بتوانند يارى كنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگيرى كند از بلاى الهى يا استرداد نمايد عوض اموال تلف شده خود را چون منتصر بمعناى دادستان است و در چنين روز و جائيكه روز و جاى انتقام از كافر و ظالم است خواه در دنيا باشد خواه در آخرت نصرت و<br />
<br />
جلد 3 صفحه 428<br />
<br />
يارى مخصوص بخدا است كه حقّ و ثابت است يا اختيار دارى و پادشاهى مخصوص باو است چون ولايت بكسر كه به اين معنى است نيز قرائت شده در هر حال پاداش الهى بهترين پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترين عواقب است و گفتهاند چون فهميده بود ويرانى باغش در اثر كفر و كفران بوده پشيمان شده بود براى آنكه باغش خراب شده نه براى آنكه كار بدى كرده لذا توبهاش قبول نشد ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفَةٍ ثُمَّ سَوّاكَ رَجُلاً (37)<br />
<br />
گفت از براي اينکه رجل كافر صاحبش که آن رجل مؤمن بود و با او مباحثه و مكالمه ميكرد آيا كافر شدي بآنكسي که ترا از يك نطفه گنديده خلق فرمود پس از آن صورت رجوليّت بتو عنايت كرد، بزرگترين آيات الهيّه يكي خلقت انسان است که ميفرمايد:<br />
<br />
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ مِن سُلالَةٍ مِن طِينٍ ثُمَّ جَعَلناهُ نُطفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظاماً فَكَسَونَا العِظامَ لَحماً ثُمَّ أَنشَأناهُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحسَنُ الخالِقِينَ.<br />
<br />
مؤمنون آيه 12 الي 14 و در حديث است<br />
<br />
من عرف نفسه عرب ربّه<br />
<br />
خداوند آنچه در عالم اكبر خلق فرموده نمونه آن را در انسان قرار داده عقل از عالم عقول<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 355<br />
<br />
نفس انساني از عالم نفوس روح از عالم ارواح روح بخاري از عالم حيوانيت نشو و نما از عالم نباتيّه ثقالت از عالم اجسام درك علم و معرفت از عالم ملائكه درك جزئيّات از عالم حسّ شهوت و غضب از بهائم و سباع مغز و دماغ از عالم سماوات اعضاء صورت از عالم كواكب و شمس و قمر اعضاء بدن از عالم خاك و آب تنفّس از عالم هوا حرارت بدن از عالم نار.<br />
<br />
(هر چه خوبان همه دارند تو تنها داري) قالَ لَهُ صاحِبُهُ گفت باين رجل كافر صاحبش که آن رجل مؤمن باشد وَ هُوَ يُحاوِرُهُ و او با او بحث و مذاكره داشت أَ كَفَرتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرابٍ که آدم از گل و طين خلق شد بلكه جميع افراد انسان ابتداء از تراب خلق ميشوند همين خاك است که داخل حبوب و اشجار ميشود و زرع و ثمره ميگردد و مأكول پدر ميشود و يك قسمت آن نطفه ميگردد و مراحلي طيّ ميكند تا صورت انساني پيدا كند (سؤال) اينکه رجل كافر بخدا نبود و لذا گفت وَ لَئِن رُدِدتُ إِلي رَبِّي (جواب) همان شك در معاد و تكذيب انبياء و كتب سماويه و ضروريات جميع اديان كفر بخدا است ثُمَّ مِن نُطفَةٍ بلكه گفتند نطفه بسيار افراد دارد يكديگر را ميخورند تا يك ياد و باقي بماند ثُمَّ سَوّاكَ رَجُلًا اينکه نطفه چه اندازه مراحلي طي كند تا يك انسان بشود.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
(آیه 37)- این هم پاسخ مستضعفان! در اینجا ردّ بافتههای بیاساس آن ثروتمند مغرور و از خود راضی را از زبان دوست مؤمنش میشنویم: او که تا آن موقع دم فرو بسته بود و به سخنان این مرد سبک مغز گوش فرا میداد تا هر چه در درون دارد برون ریزد، سپس یکجا پاسخ دهد، وارد گفتگو شد چنانکه آیه میگوید: «دوست (با ایمان) وی- در حالی که با او گفتگو میکرد- گفت: آیا به خدایی که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی» (قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا).<br />
<br />
ج3، ص43<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=37}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=18 |آیه=37}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=18 |آیه=37}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=18 |آیه=37}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=37}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=18 |آیه=37}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=18 |آیه=37}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=18 |آیه=37}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=18 |آیه=37}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره کهف]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_90_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A1&diff=97730آیه 90 سوره اسراء2019-03-03T10:05:46Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعًا|سوره=17|آیه =90}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 90 <br />
|شماره بعدی = 91<br />
|شماره قبلی = 89<br />
|سوره= اسراء<br />
|شماره سوره= 17<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آنکه از زمین برای ما (به اعجاز) چشمه آبی بیرون آری.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و گفتند: ما به تو ایمان نمی آوریم، مگر آنکه از این سرزمین [خشک و سوزان مکه] چشمه ای پر آب و جوشان روان سازی!!<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و گفتند: «تا از زمين چشمهاى براى ما نجوشانى، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
گفتند: به تو ايمان نمىآوريم تا براى ما از زمين چشمهاى روان سازى،<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم تا اینکه چشمهجوشانی از این سرزمین (خشک و سوزان) برای ما خارج سازی...<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|They say, ‘We will not believe you until you make a spring gush forth for us from the ground.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And they say: We will by no means believe in you until you cause a fountain to gush forth from the earth for us.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And they say: We will not put faith in thee till thou cause a spring to gush forth from the earth for us;}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|They say: "We shall not believe in thee, until thou cause a spring to gush forth for us from the earth,}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
ينبوع: نبع: جوشيدن آب از زمين «نبع الماء نبعا: خرج من العين» ينبوع: چشمه و جدول پر آب.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref><br />
<br />
==نزول==<br />
<br />
'''شأن نزول آیات 90 تا 93:'''<br />
<br />
«[[شیخ طوسى]]» گوید: ابن عباس گوید: این آیات درباره اقوامى نازل گردیده که در مقام اقتراح با [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله بوده و به او گفته بودند، ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد و تو را به نبوت تصدیق نخواهیم نمود تا از براى ما چیزهائى که میخواهیم انجام بدهى.<br />
<br />
اینان عتبه و شیبه پسران ربیعه و نبیه و منبه پسران حجاج و [[ابوسفیان]] و اسود بن مطلب بن اسد و زمعة بن الاسد و ولید بن مغیرة و ابوجهل بن هشام و عبدالله بن امیة و امیة بن خلف و عاص بن وائل از جماعت قریش بودند.<ref> در تفسیر برهان از على بن ابراهیم نقل شده که این آیه درباره عبدالله بن ابىامیه برادر امسلمه زوجه پیامبر نازل شده زیرا او قبل از هجرت در [[مکه]] موضوعات مندرج در این آیات را به پیامبر گفته بود و هنگامى که مکه فتح گردید. عبدالله بن ابىامیه از پیامبر استقبال کرد و به وى سلام نمود. پیامبر جواب او را نداد و از وى دورى کرد لذا عبدالله نزد خواهرش آمد و گفت: پیامبر، اسلام همه را قبول کرد ولى اسلام آوردن مرا نپذیرفت. امسلمه نزد [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله پدر و مادرم فداى تو باد تمامى قریش به وجود شما سعادتمند گردیدند مگر برادرم، پیامبر فرمود: تکذیبى که برادرت از من نمود دیگران به آن کیفیت تکذیب نکردند زیرا او گفته بود (لن نؤمن؛ هرگز [[ایمان]] نمى آوریم) امسلمه گفت: یا رسول الله مگر خودت نفرمودى که [[اسلام]] لغزشهاى پیش از آن را مى پوشاند. پیامبر فرمود: بلى گفته ام سپس اسلام عبدالله بن ابىامیه برادر امسلمه را مورد قبول قرار داد.</ref><ref> طبرى صاحب جامع البیان از طریق ابن اسحق از شیخى از اهل [[مصر]] او از عکرمة او از ابن عباس نیز این روایت را نقل کرده است و در میان سران قریش نام ابوالبخترى را نیز افزوده است و همچنین سعید بن منصور در سنن خود از سعید بن جبیر روایت کرده و گوید: این آیات درباره برادر امسلمة بنام عبدالله بن امیة نازل شده است.</ref><br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً «90»<br />
<br />
وگفتند: ما هرگز به تو ايمان نمىآوريم، مگر براى ما چشمهاى از زمين جارى سازى،<br />
<br />
أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً «91»<br />
<br />
يا براى تو باغى از خرما وانگور باشد كه از ميان آن، نهرها جارى گردانى.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
«ينبوع»، به چشمهاى گفته مىشود كه خشك نشودو همواره بجوشد.<br />
<br />
مشركان كه منكر اعجاز قرآن بودند، شرط ايمان آوردن خود را رسيدن به مادّيات قرار داده و توقّعات نابجايى از پيامبر داشتند. غافل از آنكه پيامبر، براى اثبات نبوّت خود معجزه انجام مىدهد، نه براى اشباع هوسهاى مردم لجوج، يا سرگرمى وتفريح، يا فرار از كار وتلاش.<br />
<br />
در واقع توقّع نابجا، قساوت، لجاجت، بهانهگيرى، ناآگاهى به هدف و بىادبى دست به دست هم مىداد و سبب مىشد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله درخواستهاى غير منطقى داشته باشند، از قبيل: چشمهى آب، باغ، رودخانه، سقوط آسمان، احضار خدا و فرشتگان، خانهى طلا، پرواز به آسمان، نامهى خصوصى از سوى خدا.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 117<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- هر كس به قدر فكرش درخواست دارد، ملاك نبوّت در ديد مشركان باغ و چشمه و مادّيات بود. لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ ...<br />
<br />
2- هدف پيامبران، ارشاد مردم به توحيد بود، ولى گروهى به فكر باغ و طلا و نقره بودند. لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا ...<br />
<br />
3- هر درخواست و توقّعى منطقى نيست. از پيامبران و مبلغان مكتبى، توقّعات نابجا زياد است. حَتَّى تَفْجُرَ ...<br />
}}<br />
<br />
<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً (90)<br />
<br />
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ: و گفتند كفار و معاندان هرگز تصديق نكنيم مر ترا و ايمان نياريم حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً: تا وقتى كه روان سازى براى ما از زمين چشمه پر از آب كه هرگز كم نشود.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً (90) أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً (91) أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلاً (92) أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً (93) وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً (94)<br />
<br />
قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً (95)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و گفتند ايمان نمىآوريم بتو تا آنكه روان سازى براى ما از زمين چشمهاى<br />
<br />
يا آنكه باشد مر تو را بوستانى از درختان خرما و انگور پس روان سازى نهرها را در ميانشان روان ساختنى<br />
<br />
يا بيفكنى آسمانرا چنانچه دعوى كردى بر ما پاره پاره يا بياورى خدا و فرشتگان را در برابر ما<br />
<br />
يا آنكه باشد مر تو را خانهاى از طلا يا بالا روى در آسمان و باور نميكنيم بالا رفتن تو را تا آنكه فرود آورى بر ما نوشتهاى كه بخوانيم آنرا بگو منزّه است پروردگار من آيا هستم من مگر انسانى پيغمبر<br />
<br />
و باز نداشت مردم را كه ايمان آرند چون آمد آنها را هدايت مگر آنكه گفتند آيا برانگيخت خدا انسانى را به پيغمبرى<br />
<br />
بگو اگر بودند در زمين فرشتگانى كه راه ميرفتند آرميدگان هر آينه ميفرستاديم بر آنها از آسمان فرشتهاى را به پيغمبرى.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- از تفسير امام عليه السّلام در اينمقام روايتى نقل شده و اجمال آن قريب<br />
<br />
جلد 3 صفحه 389<br />
<br />
به اين مضمون است كه روزى بزرگان قريش مانند وليد بن مغيره مخزومى و ابو البخترى بن هشام و ابو جهل بن هشام و عاص بن وائل و عبد اللّه بن ابى اميّه و امثال آنها با يكديگر مجتمع شدند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مقابل كعبه نشسته و مشغول قرائت قرآن براى اصحاب بود و احكام الهى را بآنها ابلاغ ميفرمود كفّار با يكديگر گفتند كار محمّد بالا گرفته و امر او بزرگ و مهمّ شده خوب است نزد او برويم و با او محاجّه كنيم تا او را خفيف و سر شكسته و محكوم نمائيم و سخنان او را باطل و بازار او را كاسه و اصحابش را از گردش متفرّق سازيم شايد از اين ادّعاها و حرفهاى بيهوده صرف نظر كند و از مخالفت با ما دست بردارد و از بين خودشان عبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى را كه سخنور و داوطلب اين امر بود انتخاب نمودند و همه برخاستند و با او همراه شده خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيدند و او شروع بصحبت نمود و گفت اى محمّد ادّعاء بزرگى كردى و سخن عجيبى گفتى كه پيغمبر خداى عالمى با آنكه سزاوار نيست خداوند عالم و آفريننده بنى آدم مانند تو پيغمبرى داشته باشد كه مانند ما ميخورى و ميخوابى و راه ميروى اين پادشاه روم و ايران است ببين سفيرى را كه بجائى ميفرستند داراى خدم و حشم و مال و جاه و قصور و خيامند و خداوند عالم فوق تمام پادشاهان دنيا است و همه آنها بندگان اويند چگونه ميشود مانند تو سفير فقيرى داشته باشد و اگر تو را به پيغمبرى فرستاده بود بايد با تو فرشتهاى بفرستد كه تصديق نبوّت تو را نمايد و ما او را ببينيم و باور كنيم بلكه اگر ميخواست پيغمبرى بفرستد فرشتهاى ميفرستاد محتاج بمثل توئى نبود كه مردى سحر زدهئى و مسلّم است كه پيغمبر نيستى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود باز حرفى دارى عرض كرد بلى ما بتو ايمان نمىآوريم تا در زمين مكّه كه سنگزار و كوهستانى است چشمه آبى بيرون آرى كه آب ما فراوان شود و رفع حاجت ما را بنمايد يا براى خودت باغى احداث نمائى كه داراى درختان خرما و انگور زياد باشد بقدريكه هم خودت بخورى و هم بما بدهى و در ميان درختان آن جوىهاى آب جارى باشد يا پارههاى آسمانرا بر ما فرود آورى چنانچه گفتى و اگر به بينند پارهاى از آسمانرا كه افتاده گويند تكّه ابر است شايد ما همين سخن را بگوئيم يا خدا و فوجى از ملائكه را در مقابل چشم ما حاضر كنى يا خودت يك انبار طلا داشته باشى و بما بدهى و ما<br />
<br />
جلد 3 صفحه 390<br />
<br />
ثروتمند شويم و طغيان نمائيم چنانچه گفتى همانا انسان طغيان مينمايد اگر خود را ثروتمند ببيند يا بآسمان بالا روى ولى ما ببالا رفتن تو ايمان نميآوريم تا نوشتهاى بياورى باين مضمون اين نامه از خداوند عزيز حكيم است بعبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى و كسانيكه با اويند ايمان آوريد بمحمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب كه او پيغمبر است و سخنان او را تصديق نمائيد كه از جانب من است باز هم معلوم نيست اگر تمام اين كارها را انجام دهى بتو ايمان بياوريم بلكه اگر ما را بآسمان ببرى و درهاى آسمانرا بروى ما بگشائى خواهيم گفت چشم بندى كردى و سحر نمودى باز پيغمبر فرمود حرف ديگرى دارى بگو عرض كرد خير كافى است ديگر چيزى باقى نماند حال تو هر چه خواهى بگو و در سخن صلاح خود را در نظر داشته باش و اگر دليلى بر مدّعاى خود دارى اقامه كن و معجزاتى را كه گفتيم بياور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توجّه بخداوند فرموده عرضه داشت اى خدائى كه هر صوتى را ميشنوى و هر چيزيرا ميدانى دانستى آنچه را بندگانت گفتند و چند آيه بر آنحضرت نازل شد كه متضمّن جواب اعتراضات اوّليه و طعنهاى آنها بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود كه بدوا ذكر شد و در اطراف آن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بياناتى فرمود كه بمناسبت آن آيات در سورههاى ديگر ذكر شده و ميشود انشاء اللّه تعالى تا آن كه فرمود معجزاتى كه از من خواستيد بعضى از آنها دلالتى بر صدق مدعاى من ندارد و پيغمبر نبايد كار لغوى كه موجب ثبوت ادّعاء او نباشد بنمايد و بعضى از آنها موجب هلاكت شما است و آوردن معجزه براى آنستكه سبب ايمان مردم شود نه موجب هلاك آنها و خداوند رحيمتر است از هر كس بر بندگان و صلاح آنها را بهتر ميداند و بعضى از آنها محال است كه ممكن نيست بشود و پيغمبر حقّ را بحجّت و برهان آشكار مىكند تا عذرى از قبول آن براى احدى باقى نماند و بعضى از آنها چيزى است كه بخواستن آن اقرار كردى كه نظرت دشمنى و نافرمانى است و حاضر براى قبول حجّت و برهان نيستى و كسى كه حالش چنين باشد چارهاش عذاب خدا است در دنيا كه از آسمان بر او نازل شود يا در آخرت بجهنّم رود يا شمشير مسلمانان است كه او را نابود نمايد امّا سؤال تو كه چشمهاى از زمين بيرون آورم و جارى كنم من اگر اينكار را بكنم دليل بر نبوّتم نباشد زيرا بسيارى از زمينهاى بائر را خودت در طائف<br />
<br />
جلد 3 صفحه 391<br />
<br />
آباد كردى و چشمه آب از آن بيرون آوردى و سايرين هم كردند آيا تو و آنها به اين كار پيغمبر شديد گفت نه فرمود پس منهم اگر بكنم دليل بر نبوّتم نباشد مانند كارهاى ديگرى كه از اين قبيل است چنانچه گفتى ايمان نمىآوريم مگر آن كه باغى داشته باشى مركّب از درختان خرما و انگور كه خودت بخورى و بما بخورانى آيا دوستان تو در طائف باغ خرما و انگور ندارند كه خودشان ميخورند و بديگران ميخورانند و در آن باغها آبهاى جارى است آيا آنها بداشتن آن باغها پيغمبر شدند گفت نه فرمود پس چرا اينها را دليل بر پيغمبرى من ميدانيد و از من ميخواهيد با آن كه اگر من داشتم دليل بر صدقم نبود و اگر بآن استدلال ميكردم دليل بر كذبم بود براى آن كه استدلال بامرى نموده بودم كه دلالت نداشت و معلوم ميشد مقصودم عوام فريبى است و پيغمبر خدا از اين امور منزّه است و امّا اين كه گفتى آسمان را بسر شما فرود آورم اين امرى است كه موجب هلاكت و مرگ شما است تو ميخواهى پيغمبر هلاك كننده شما باشد با آن كه رحمة للعالمين است و خير شما را ميخواهد و بايد معجزهاى بياورد كه صلاح شما در آن باشد و خدا صلاح مردم را بهتر ميداند اگر خداوند بخواهد معجزات پيغمبران را بميل مردم ظاهر كند ممكن است خواهشهاى مردم ضدّ يكديگر باشد و انجام آن محال باشد يا موجب فساد و اختلال نظام عالم گردد آيا ديدهايد كه طبيب بميل مريض دوا دهد دواى طبيب بايد بر وفق صلاح مريض باشد نه بر طبق خواهش او خداوند طبيب نفوس شما است اگر بدستور او عمل نمائيد شفاء يابيد و الّا بحال مرض باقى خواهيد ماند تا آنكه فرمود امّا اينكه گفتى خدا و ملائكه را در مقابل شما حاضر كنم كه آنها را به بينيد اين از امورى است كه محال است و محال بودن آن بر هيچ عاقلى پوشيده نيست زيرا پروردگار مانند مخلوق نيست كه آمد و شد داشته باشد و حركت كند و مقابل با چيزى گردد اينكه شما ميگوئيد لايق بتهاى شما است كه ميشود آنها را آورد و برد و از خود اراده و اختيار و حس و شعورى ندارند اى عبد اللّه آيا تو باغ و بستان و مزرعه در اطراف مكّه ندارى كه كار گذاران و گماشتگانى در آنها از قبل خود گذاشته باشى عرض كرد چرا دارم فرمود آيا خودت هميشه بسر كشى آن املاك ميروى يا بتوسط نمايندگانت دستور كار گذاران را ميدهى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 392<br />
<br />
و تنظيم امور آنها را مينمائى عرضه داشت البته بتوسط نماينده خود امور آنها را مرتّب مينمايم فرمود اگر كاركنان بنماينده تو بگويند ما قول تو را تصديق نميكنيم تا خود مالك كه تو باشى حاضر شود كه ما او را به بينيم و خودش دستور كار ما را بدهد آيا اين اظهار آنها را صحيح و بجا ميدانى گفت نه فرمود آنچه بر نماينده تو لازم است آيا نه آنستكه دليلى بر صدق اظهار خود اقامه كند گفت بلى فرمود اگر نماينده تو نزدت حاضر شود و بگويد برخيز برويم چون رعايا و كاركنان تو از من خواستهاند خودت را نزد آنها ببرم آيا اين اظهار را از نماينده خود مىپسندى و درست ميدانى يا باو ميگوئى كه وظيفه تو بيان دستور من است نه حكم فرمائى بر من عرض كرد درست نميدانم و باو اعتراض ميكنم فرمود پس چرا تو از نماينده و سفير خدا ميخواهى چيزى از خدا بخواهد كه اگر نماينده تو از تو بخواهد نمىپسندى و براى رعاياى خود تجويز نميكنى اين بيانات حجّت قاطع است بر بطلان تمام توقعات شما از من و امّا اينكه گفتى من انبار طلا داشته باشم آيا نشنيدى عزيز مصر انبارها از طلا داشت آيا بداشتن آنها پيغمبر شد گفت خير فرمود پس منهم بداشتن انبار طلا پيغمبر نميشوم امّا اينكه گفتى بآسمان بالا روم و گفتى بآن ايمان نميآوريم تا با نوشتهاى برگردم با آنكه بالا رفتن مشكلتر است از برگشتن تا آخر سخنت كه اقرار نمودى به اين كه مقصودت دشمنى و لجاج است جوابش شمشير اولياء خدا و شعله سوزان آتش جهنّم است كه بعد از اقامه حجّت از طرف خدا و رسول بتو و رفقايت خواهد رسيد و كلمه جامعه همان است كه خداوند فرمود بگو منزّه است پروردگار من كه بجاى آورد امرى را بر طبق خواهش بيجاى جهّال بيهوده و بر خلاف مصلحت و مخلّ بنظام احسن و نيستم من مگر بشرى پيغام آور كه وظيفهام فقط اقامه حجّت است و بيان وظائف و مصالح بندگان و آنچه مترتّب است بر آن از ثواب و عقاب و حقّ امر و نهى و تقاضاى بيجا از خداوند متعال ندارم چون ساحت او مقدّس و منزّه است از اين قبيل خواهشهاى بندگان. حقير عرض ميكنم زعم بمعناى گمان است ولى در اينجا چون اشاره است بقول خداوند وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ كه آنها از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دانستهاند معناى ادّعاء انسب است و قبيل بمعناى كفيل و كثير و مقابل استعمال شده و<br />
<br />
جلد 3 صفحه 393<br />
<br />
زخرف در اصل بمعناى زينت است و در طلا استعمال ميشود بمناسبت زينت نمودن بآن و بيت بمعناى اطاق است و بنظر حقير اينجا مراد يك اطاق پر از طلا است و در تفسير امام عليه السّلام اشاره باين معنى شده بود اگر چه بعضى بخانه مسكونى كه از طلا ساخته شده باشد تفسير نمودهاند و قمّى ره روايت نموده راجع بتقاضاى ششم، كه در موقع نزول نوشته خواستند چهار ملك هم بيايد كه شهادت بدهند نامه را خدا نوشته پس نازل شد سبحان ربّى تا آخر آيه و چيزى كه باز داشته بود آنها را از ايمان بخدا و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با مشاهده معجزات با هرات و كلام الهى كه خودشان اقرار داشتند كلام بشر نيست اين شبهه بود كه ميگفتند چرا خداوند بشرى را كه مانند ما است پيغمبر قرار داده و چرا ملكى را از طرف خود برسالت نفرستاده است غافل از آنكه بايد ترتيب عوالم غيب و شهود محفوظ بماند و مراعات سنخيّت بين مبلّغ معارف و احكام و كسانيكه بآنها تبليغ ميشود بايد بشود تا بتواند بتدريج عقائد و اخلاق و اعمال آنها را اصلاح نمايد و كسيكه از جنس آنها نباشد صلاحيّت براى اين غرض را ندارد بلى كسيكه روحا با ملائكه سنخيّت پيدا كرده باشد ميتواند از آنها اخذ و اعطاء نمايد و اگر از اين مقام بالاتر رود ممكن است واسطه فيض آنها هم بشود ولى مربوط بعامّه بشر نيست لذا خداوند فرموده بگو اگر فرضا در زمين بجاى شما ملائكه بودند كه راه ميرفتند و سكونت داشتند در آن براى آنها از آسمان ملكى را به پيغمبرى ميفرستاديم كه از جنس آنها باشد و سنخيّت با آنها داشته باشد و بتواند با آنها مأنوس شود و بيان عقايد و معارف و احكام براى آنها بنمايد ولى از آنروز كه پدر و مادر شما مأمور بهبوط و استقرار در زمين شدند مقدّر گرديد كه جاى شما زمين باشد و جاى ملائكه آسمان «چه نسبت خاك را با عالم پاك» و السّلام على من اتّبع الهدى.<br />
<br />
جلد 3 صفحه 394<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّي تَفجُرَ لَنا مِنَ الأَرضِ يَنبُوعاً (90) أَو تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ خِلالَها تَفجِيراً (91) أَو تُسقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمتَ عَلَينا كِسَفاً أَو تَأتِيَ بِاللّهِ وَ المَلائِكَةِ قَبِيلاً (92) أَو يَكُونَ لَكَ بَيتٌ مِن زُخرُفٍ أَو تَرقي فِي السَّماءِ وَ لَن نُؤمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّي تُنَزِّلَ عَلَينا كِتاباً نَقرَؤُهُ قُل سُبحانَ رَبِّي هَل كُنتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً (93)<br />
<br />
و اينکه اكثر ناس که كفور هستند در مقابل اينکه قرآن بتو ميگويند ما هرگز ايمان بتو نميآوريم تا اينكه از زمين براي ما چشمهها بيرون آوري يا براي تو باغستاني باشد از نخلستان و انگورستان و در خلال آنها نهرهاي آب جاري باشد يا يك قطعه از آسمان بر سرما بيندازي يا خدا و ملائكه را بما نشان دهي قبيله قبيله يا بيتي داشته باشي مملوّ از زخارف دنيوي يا بروي بطرف آسمان و هرگز باين گفتههاي تو ايمان نميآوريم تا كتابي بر ما نازل كني که ما قرائت كنيم بگو منزه است پروردگار من آيا من جز بشر رسول هستم، در باب معجزه مكرر گفتهايم که.<br />
<br />
اولا معجزه فعل الهي است از قدرت بشر حتي قدرت انبياء خارج است.<br />
<br />
و ثانيا ملعبه دست مردم نيست که هر که هر چه بگويد عمل كند.<br />
<br />
و ثالثا مقدار لازم اثبات حجة است که حجة بر خلق تمام شود و عذري بر احدي باقي نماند.<br />
<br />
و رابعا قلبي که سياه باشد و لو هزار معجزه اقامه شود ايمان نميآورد و حمل بر سحر ميكند.<br />
<br />
وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لن براي نفي تأبيد است يعني هرگز بتو ايمان نميآوريم حَتّي تَفجُرَ لَنا مِنَ الأَرضِ يَنبُوعاً که اشاره بزمين كني چشمههاي آب جوشش<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 306<br />
<br />
كند براي ما أَو تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ باغستاني داشته باشي از نخل خرما و انگور که سلاطين و اعيان و اغنيا دارند و هيچ مناسبتي با معجزه و مقام نبوت ندارد مگر اينكه بگويند اشاره بزمين كني نخلستان و انگورستان شود آنهم فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ خِلالَها تَفجِيراً نهرهاي جاري در آنها پاي درختها سير كند أَو تُسقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمتَ عَلَينا كِسَفاً يك قطعه آسمان پاره شود و بر سر ما بيفتد چنانچه تو ما را تخويف ميكني که در قيامت آسمانها پاره ميشود إِذَا السَّماءُ- انفَطَرَت وَ إِذَا الكَواكِبُ انتَثَرَت وَ إِذَا البِحارُ فُجِّرَت وَ إِذَا القُبُورُ بُعثِرَت انفطار آيه 1 و 2 و 3 و 4 و گمان ميكني که من بر هر امر قادرم أَو تَأتِيَ بِاللّهِ وَ المَلائِكَةِ قَبِيلًا اينها علاوه از شرك و كفر قائل بتجسّم هم بودند که خدا از آسمان بيايد و شهادت برسالت تو بدهد و ملائكه هم قبيله قبيله بيايند و شهادت دهند أَو يَكُونَ لَكَ بَيتٌ مِن زُخرُفٍ عمارتي داشته باشي مزيّن بطلا و نقره و جواهرات أَو تَرقي فِي السَّماءِ يا اينكه صعود كني و بالا روي در آسمان که در ليله معراج تشريف برد بآسمان وَ لَن نُؤمِنَ لِرُقِيِّكَ و هرگز ايمان بقرآن تو نميآوريم حَتّي تُنَزِّلَ عَلَينا كِتاباً مثل اسفار توراة که نازل شد نقرؤه که بدست ما بدهي آن را قرائت كنيم در جواب اينکه مزخرفات و اينکه درخواستهاي بيجا قُل سُبحانَ رَبِّي بفرما بآنها که منزه است پروردگار من از هر عيب و نقصي پيغمبر خود را ملعبه ناس نمي كند همين اندازه که او را بفرستد با دليل قاطع و برهان ساطع و معجزه باهره که حجة بر تمام تمام شود و راه عذر بسته شود که فردا نگوئيد لَو لا أَرسَلتَ إِلَينا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِن قَبلِ أَن نَذِلَّ وَ نَخزي طه آيه 134 و نگوئيد که رَبَّنا لَو لا أَرسَلتَ إِلَينا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ المُؤمِنِينَ قصص آيه 47 هَل كُنتُ إِلّا بَشَراً رَسُولًا شما بايد بيائيد مشاهده كنيد اگر شرائط رسالت در من ديديد و موانع نبوت در من نباشد و تدبّر در قرآن كنيد و معجزه آن را درك كنيد ايمان آوريد و اينکه بهانهها را دور اندازيد.<br />
<br />
307<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
اشاره<br />
<br />
(آیه 90)<br />
<br />
شأن نزول: <br />
<br />
در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد از آن چنین نقل شده که: «گروهی از مشرکان مکه در کنار خانه کعبه اجتماع کردند و با یکدیگر پیرامون کار پیامبر سخن گفتند، سر انجام چنین نتیجه گرفتند که باید کسی را به سراغ محمّد فرستاد و به او پیغام داد که اشراف قریش آماده سخن گفتن با تواند، نزد ما بیا.<br />
<br />
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به امید این که شاید نور ایمان در قلب آنها درخشیدن گرفته و آماده پذیرش حق شدهاند فورا به سراغ آنها شتافت. <br />
<br />
ج2، ص668<br />
<br />
اما با این سخنان رو برو شد:<br />
<br />
ای محمّد! ما تو را برای اتمام حجت به اینجا خواندهایم. بگو ببینیم درد تو چیست و چه میخواهی؟! پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خداوند مرا به سوی شما فرستاده و کتاب آسمانی بر من نازل کرده اگر آن را بپذیرید، در دنیا و آخرت به نفع شما خواهد بود و اگر نپذیرید صبر میکنم تا خدا میان من و شما داوری کند.<br />
<br />
گفتند: بسیار خوب، حال که چنین میگویی هیچ شهری تنگتر از شهر ما نیست (اطراف مکه را کوههای نزدیک به هم فرا گرفته) از پروردگارت بخواه این کوهها را عقب بنشاند و نهرهای آب همچون نهرهای شام و عراق در این سرزمین خشک و بیآب و علف جاری سازد.<br />
<br />
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با بیاعتنایی فرمود: من مأمور به این کارها نیستم.<br />
<br />
گفتند: پس قطعاتی از سنگهای آسمانی را- آنگونه که گمان میکنی خدایت هر وقت بخواهد میتواند بر سر ما بیفکند- بر ما فرود آر! فرمود: این مربوط به خداست اگر بخواهد میکند.<br />
<br />
یکی از آن میان صدا زد: ما با این کارها نیز ایمان نمیآوریم، هنگامی ایمان خواهیم آورد که خدا و فرشتگان را بیاوری و در برابر ما قرار دهی! پیامبر (هنگامی که این لاطائلات را شنید) از جا برخاست تا آن مجلس را ترک کند بعضی از آن گروه به دنبال حضرت حرکت کردند و گفتند: ای محمّد! قوم تو هر پیشنهادی کردند قبول نکردی، به خدا سوگند هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا به آسمان بالا روی، و چند نفر از ملائکه را پس از بازگشت با خود بیاوری! و نامهای در دست داشته باشی که گواهی بر صدق دعوتت دهد! پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در حالی که قلبش را هالهای از اندوه و غم به خاطر جهل و لجاجت و استکبار این قوم فرا گرفته بود از نزد آنها بازگشت ....<br />
<br />
در این هنگام این آیات نازل شد و به گفتگوهای آنها پاسخ داد».<br />
<br />
تفسیر: <br />
<br />
پس از بیان عظمت و اعجاز قرآن در آیات گذشته در اینجا به قسمتی <br />
<br />
ج2، ص669<br />
<br />
از بهانه جوئیهای لجوجانه مشرکان اشاره میکند که در شش قسمت بیان شده است:<br />
<br />
1- نخست میگوید: «و آنها گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر این که از این سرزمین چشمه پرآبی برای ما خارج کنی»! (وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=90}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=17 |آیه=90}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=17 |آیه=90}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=17 |آیه=90}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=90}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=17 |آیه=90}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=17 |آیه=90}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=17 |آیه=90}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=17 |آیه=90}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
* محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه.<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:آیات سوره اسراء]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]<br />
[[رده:آیات دارای شان نزول]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_88_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A1&diff=97729آیه 88 سوره اسراء2019-03-03T10:05:22Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا|سوره=17|آیه =88}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 88 <br />
|شماره بعدی = 89<br />
|شماره قبلی = 87<br />
|سوره= اسراء<br />
|شماره سوره= 17<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
بگو که اگر جن و انس متّفق شوند که مانند این قرآن کتابی بیاورند هرگز نتوانند مثل آن آورند هر چند همه پشتیبان یکدیگر باشند.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
بگو: قطعاً اگر جنّ و انس گرد آیند که مانند این قرآن را بیاورند، نمی توانند مانندش را بیاورند، و اگر چه پشتیبان یکدیگر باشند.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
بگو: «اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند.»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
بگو: اگر جن و انس گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند نمىتوانند همانند آن را بياورند، هر چند كه يكديگر را يارى دهند.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
بگو: «اگر انسانها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند.<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Say, ‘Should all humans and jinn rally to bring the like of this Quran, they will not bring its like, even if they assisted one another.’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Say: If men and jinn should combine together to bring the like of this Quran, they could not bring the like of it, though some of them were aiders of others.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Say: Verily, though mankind and the jinn should assemble to produce the like of this Qur'an, they could not produce the like thereof though they were helpers one of another.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Say: "If the whole of mankind and Jinns were to gather together to produce the like of this Qur'an, they could not produce the like thereof, even if they backed up each other with help and support.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«إِجْتَمَعَتْ»: گرد آیند. اتّحاد و اتّفاق حاصل کنند. «ظَهِیراً»: پشتیبان. کمککننده.<br />
<br />
==نزول==<br />
<br />
از طریق سعید یا عکرمة از ابن عباس نقل گردیده که سلام بن مشکم با عده اى از یهود نزد [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: ما چگونه از تو پیروى نمائیم در حالتى که رو به قبله ما [[نماز]] میخواندى و اکنون آن را تغییر داده اى و کتابى که آورده اى آن را به ترتیب [[تورات]] و بروش آن نمى بینیم باید کتابى از آسمان بیاورى که ما آن را بپسندیم سپس این آیه نازل گردید.<ref> تفاسیر جامع البیان و ابن اسحق.</ref><br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً «88»<br />
<br />
بگو: اگر (تمام) انس و جنّ گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، نمىتوانند مثل آن را بياورند، هر چند كه بعضى پشتيبان و ياور ديگرى باشند.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
«ظهير»، از «ظَهر» به معناى پشتوانه و پشتيبان است.<br />
<br />
«1». نسبت به موارد ديگر نيز چنين است، همانگونه كه «خلقكم»، «يذهبكم». همانگونه كه «يعزّ»، «يذلّ»، همانگونه كه «يهدى»، «يضلّ»، همانگونه كه «احياكم»، «يميتكم»، همانگونه كه «ينصركم»، «يخذلكم». آرى، آفريدن و بردن، عزّت و ذلّت، هدايت و ضلالت، حيات و مرگ، يارى و خوارى تنها به دست اوست.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 115<br />
<br />
آيه، پاسخى است به سخن كفّار كه مىگفتند: «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» «1» ما هم اگر بخواهيم، مىتوانيم مثل قرآن را بياوريم. و اين دعوت قرآن به مبارزه و آوردن نمونهاى مثل خود (تحّدى)، قرنهاست كه بىجواب مانده است و تا كنون نيز دشمنان عرب زبان از اهلكتاب و مكتبهاى الحادى، با همهى دشمنىهايشان با اسلام و حمايت قدرتهاى گوناگون، نتوانستهاند مثل قرآن را بياورند.<br />
<br />
ويژگىهاى بىهمتاى قرآن، عبارت است از اينكه: هم معجزه است، هم روان و متنوّع، هم خبر از آينده مىدهد، هم بهترين داستانها را دارد، هم بهترين شيوهى دعوت را دارد، هم بيان كنندهى همهى مسائل و نيازهاى فردى و اجتماعى، دنيوى و اخروى در همهى زمينهها و در تمام زمانهاست.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- جنّيان نيز همانند انسانها مكلفنّد و قرآن، كتاب آنان نيز مىباشد. «اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ»<br />
<br />
2- ناتوانى در آوردن نظيرِ قرآن، دليل اعجاز اين كتاب است. «لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً (88)<br />
<br />
«1» همان مدرك.<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 437<br />
<br />
بعد از آن در مقام تحدى بقرآن خطاب فرمايد:<br />
<br />
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُ: بگو اى پيغمبر اگر جمع شوند آدميان و جنيان تماما عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ: بر اينكه بياورند بمانند اين قرآن در فصاحت و بلاغت و حسن نظم و كمال معنى و اخبار از غيب و جامعيت كليه فوائد روحى و جسمى و دنيائى و آخرتى تمام طبقات بشر را تا انقراض عالم لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ: نيارند مانند آن را در اين صفتها با آنكه در ميان آنها فصحا و بلغا و عرفا هستند. حاصل آنكه عاجزند تمام جن و انس از گفتن مثل قرآن، وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً: و اگرچه باشند برخى از ايشان مر برخى ديگر را هم پشت و مددكار.<br />
<br />
تبصره: اين مطلب متواتر است كه زمان بعثت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ظهور مرتبه فصاحت بدرجه كمال بود و لذا اعظم معجزات آن سرور قرآن شريف واقع شد كه غايت فصاحت و بلاغت را دارا كه فوق آن متصور نخواهد بود و البته با آن عناد و لجاج و عصبيت كفار و مشركين كه معروف و مشهور آفاق بوده در مقام معارضه بر آيند و نهايت سعى را بنمايند به جهت اظهار فضل و ابطال افضل خصوصا بنزول اين آيه شريفه كه اخبار فرمايد عجز تمام ثقلين را از معارضه چنانچه همت گماشتند بالاخره حاضر گشتند و اعجاز قرآن و صدق نبى آخر الزمان مبرهن و مسلم آمد و اين عجز تا قيامت باقى خواهد بود و قوانين و احكام آن چنان متقن و مستحكم است كه اگر تمام عقلاى عالم جمع شوند و بخواهند قانون جامع كافى و وافى نظام بشريت را وضع كنند نتوانند، قرآنست كه تمام فوائد روحى و جسمى و دنيائى و آخرتى عموم طبقات بشر را تا انقراض عالم دارا و بدقت نظر، حقانيت آن هويدا خواهد بود.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً (85) وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكِيلاً (86) إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً (87) قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً (88) وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (89)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
- و ميپرسند تو را از روان بگو روان از فرمان پروردگار من است و داده نشديد از دانش مگر اندكى<br />
<br />
و اگر بخواهيم هر آينه ببريم آنچه را وحى كرديم بتو پس نيابى براى خود بآن بر ما كار گذارى<br />
<br />
مگر رحمتى از پروردگارت همانا فضل او باشد بر تو بزرگ<br />
<br />
بگو هر آينه اگر جمع شوند تمام انس و جن بر آنكه بياورند مانند اين قرآن را نياورند مانند آنرا و اگر چه باشند بعضى از آنها مر بعضى را مدد كار<br />
<br />
و بتحقيق مكرّر گردانديم براى مردم در اين قرآن از هر گونه بيان مذكّر شگفت آورى پس قبول نكردند بيشتر مردم مگر انكار را.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
اجمالى از بيان حقيقت روح در سوره حجر ذيل آيه فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى گذشت و در اين آيه ظاهرا يا سؤال از حقيقت آن شده يا از مبدء پيدايشش و بر هر تقدير جواب از آن بنحو احسن اتقن اصلح بحال سائل داده شده<br />
<br />
جلد 3 صفحه 386<br />
<br />
كه خداوند به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده بگو روح از امر يعنى كار يا فرمان پروردگار من است چون مجرّد از مادّه و لوازم آن است و فقط بفعل خداوند و امر كن وجودى او بدون احتياج بمادّه و مدّت وجود پيدا ميكند و در اين كلمه شريفه لطيفه جامعه اشاره بحقيقت و بيان مبدء پيدايش آن شده است بنحوى كه عقل مات ميشود با معذرت از بيان تفصيلى براى عدم استعداد و قصور علم بشر از ادراك حقائق موجودات خصوصا مجرّدات كه از آن بعالم امر تعبير ميشود كه فرموده و داده نشديد شما از علم مگر كمى يعنى كمى از علم يا كمى از شما چنانچه از روايت قمّى ره استفاده ميشود كه مراد كمى علم بشر است در برابر علم خداوند و از روايت عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام معلوم ميشود مراد باطنى، كمى علماء است در بين مردم و منافات ندارد كه هر دو مراد باشد در ظاهر و باطن چنانچه مكرّر بيان شده است چون قمّى ره فرموده يهود پرسيدند از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از روح فرمود روح از امر پروردگار من است و داده نشديد شما از علم مگر كمى آنها عرض كردند اين مخصوص بما است حضرت فرمود خير شامل تمام مردم است آنها گفتند اين چگونه ميشود تو ميگوئى بر من قرآن نازل شده و بر شما تورية و ميگوئى كسى را كه خداوند باو حكمت داده خير كثير عطا فرموده پس آيه وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه علم خداوند غير متناهى و نامحدود است و علم بشر هر قدر باشد در برابر آن كم و محدود است و در بعضى از روايات تأييد از روايت عيّاشى ره شده است و استشهاد باين آيه بر كمى علم بعضى از مردم فرمودهاند در هر حال اقوال مفسّرين كه بعضى گفتهاند خداوند عدول فرموده از جواب بمراعات حال سؤال كنندگان و قصور ادراك آنها يا براى اثبات نبوّت پيغمبر چون آنها معتقد بودند كه كسى كه جواب از اين سؤال دهد پيغمبر نيست يا مراد از روح روح القدس است يا عيسى عليه السّلام است كه روح اللّه است و سؤال شده از آن كه قديمند يا حادث و جواب داده شده كه از امر پروردگار است كه دلالت بر حدوث دارد يا آن كه مراد از روح قرآن است چون خداوند فرموده وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا و سؤال شده از كيفيّت نزول و اعجاز آن و جواب داده شده كه آن كار خدا و نازل بامر او و از قدرت بشر<br />
<br />
جلد 3 صفحه 387<br />
<br />
خارج است اين اقوال بنظر حقير يا بىوجه است يا خلاف ظاهر و آنچه در بيان حقيقت روح از ائمه اطهار نقل شده منافى با بيان حقير در سوره حجر و آنچه بدوا در اين آيه ذكر شد نيست بلكه مويّد و مؤكّد است و مراد از روح همان جوهر لطيفه قدسيّه است كه از عالم غيب باجسام مستعدّه افاضه ميشود و در حيوان منشأ اراده و احساس و در انسان مدرك كليّات است بلى ارواح انبياء و اولياء و اهل ايمان مخصوص بكمالاتى هستند كه در سايرين وجود ندارد و مقام مقتضى براى بسط مقال نيست در هر حال چون معلوم شد كه مبدء علم بشر ذات احديّت است و مخزن آن وحى الهى و قرآن كريم است براى انذار و تخويف و بيان آن كه وضع و رفع آن بدست خدا است فرموده و اگر بخواهيم ميبريم از دلها و محو ميكنيم از مصاحف، وحى الهى و قرآن كريم را و كسى نميتواند با مادر اين امر معارضه نمايد و مانع از اجراء اراده ما شود تا شما او را كار گذار خود كنيد مگر باز رحمت الهى و فضل نامتناهى حقّ شامل حال شما گردد و باقى و برقرار دارد كتاب خود و مخزن علم شما بلكه اوّلين و آخرين را براى تفضّل بر محمّد و آل او صلوات اللّه عليهم اجمعين چون فضل خداوند بر اين خاندان بزرگ بوده و هست و خواهد بود و بعضى اين آيه را مؤيّد احتمال آنكه مراد از روح قرآن باشد قرار دادهاند. و براى دفع توهّمى كه ممكن است از آيات سابقه براى اشخاص ضعيف النّفس حاصل شود كه تصوّر نمايند علم مستفاد از قرآن كم و غير مستقرّ است و موجب آن شود كه از قدر و عظمت آن در انظار كاسته گردد در مقام تحدّى و اثبات اعجاز قرآن بر آمده و به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده بگو اگر تمام انس و جنّ جمع و متّفق شوند كه مانند اين قرآن در اشتمال بر علوم و معارف و احكام نافعه مفيده بحال بشر و فصاحت و بلاغت و لطافت و جزالت و بداعت بياورند نميتوانند اگر چه پشت بپشت هم دهند و با يكديگر كمك كنند در خرائج نقل نموده كه ابن ابى العوجاء و سه نفر از دهريه در مكّه متّفق شدند كه هر يك يك چهارم مانند قرآن را انشاء نمايند و در سال آينده براى معارضه حاضر شوند و چون موعد رسيد و در مقام ابراهيم جمع شدند يكى از آنها گفت من چون بآيه يا ارض ابلعى ماءك رسيدم عاجز شدم ديگرى گفت من چون بآيه فلمّا استيأسوا منه خلصوا نجيّا رسيدم منصرف شدم و ميخواستند امر<br />
<br />
جلد 3 صفحه 388<br />
<br />
را مخفى كنند كه امام صادق عليه السّلام رسيد و ملتفت شد و اين آيه را تلاوت فرمود و آنها مبهوت ماندند و شمهاى از اين مقوله در اوائل سوره بقره ذيل آيه وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا گذشت و در آيه اخيره بيان فرموده عدم استعداد و قابليّت بيشتر بشر را براى تعلّم و هدايت باين تقريب كه ما مكرّر بوجوه مختلفه و طرق متعدّده در اين قرآن براى مردم دليل و مثل و حكايت ذكر نموديم كه موجب تذكّر و تنبّه و عبرت آنها گردد ولى مع الاسف بيشتر ابا كردند و قبول ننمودند مگر انكار و كفر بحقّ و حقيقت را چون مثل بر هر بيان شگفت آور موجب تذكّر و تنبّه و عبرتى اطلاق ميشود و آيات قرآنيه نوعا از اين قبيل است و در كافى و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اين آيه فأبى اكثر النّاس بولاية على الاكفورا نازل شده و مكرر بيان شد كه ظاهرا مراد تفسير است و اللّه اعلم ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الإِنسُ وَ الجِنُّ عَلي أَن يَأتُوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ لا يَأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو كانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهِيراً (88)<br />
<br />
بفرما هر آينه اگر اجتماع كنند جن و انس بر اينكه بياورند بمثل اينکه قرآن نميتوانند بياورند بمثل آن و لو بوده باشند بعض آنها بر بعضي كمك كننده و با هم متفق شوند و بيكديگر كمك دهند معجزه قرآن كلام در آن طويل الذيل است ما در مجلد اول كلم الطيب از صفحه 307 الي صفحه 335 بيست و هشت صفحه بيان كردهايم و در مقدمه اطيب البيان جلد اول از صفحه 40 الي 58 هيجده صفحه و در آيه شريفه در سوره بقره آيه 21 وَ إِن كُنتُم فِي رَيبٍ الاية و در سوره هود آيه 13 أَم يَقُولُونَ افتَراهُ الاية و همين آيه شريفه بيان مفصل كردهايم و جهات اعجاز قرآن را هم مبسوطا ذكر كردهايم از جهت فصاحت و بلاغت و حسن اسلوب و از جنبه تاريخي و مقايسه با كتب عهد قديم و جديد يهود و نصاري و از جهت اخبار غيبي و از جهت عدم تناقض و اختلاف و از جهت احكام و غير اينها احتياج بتكرار ندارد مراجعه فرمائيد فقط اشاره بمفاد آيه شريفه ميشود (قل) بكفار و مشرك که منكر رسالت شما هستند لَئِنِ اجتَمَعَتِ<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 304<br />
<br />
الإِنسُ وَ الجِنُّ با دعاوي علمي و صنعتي و كمالي عَلي أَن يَأتُوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ كلا او بعضا حتي يك سوره لا يَأتُونَ بِمِثلِهِ بلكه تا دامنه قيامت قدرت ندارند بياورند وَ لَو كانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهِيراً که تمام متفق شوند و بيكديگر كمك دهند و در سوره بقره ميفرمايد:<br />
<br />
فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلكافِرِينَ آيه 22.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 88)- هیچگاه همانند قرآن را نخواهند آورد! با توجه به این که آیات قبل و بعد در ارتباط با مباحث قرآن است، پیوند این آیه که با صراحت از اعجاز قرآن سخن میگوید با آنها نیاز به گفتگو ندارد.<br />
<br />
به هر حال خداوند روی سخن را در اینجا به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کرده، میگوید: «بگو:<br />
<br />
اگر انسانها و پریان- جن و انس- اتفاق کنند تا همانند این قرآن را بیاورند همانند آن را نخواهند آورد هر چند یکدیگر را کمک کنند» (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً).<br />
<br />
این آیه با صراحت تمام، همه جهانیان را اعم از کوچک و بزرگ، عرب و غیر عرب، انسانها و حتّی موجودات عاقل غیر انسانی، دانشمندان، فلاسفه، ادباء، مورخان، نوابغ و غیر نوابغ، خلاصه همه را بدون استثناء در همه اعصار دعوت به مقابله با قرآن کرده است و میگوید: اگر فکر میکنید قرآن سخن خدا نیست و ساخته مغز بشر است، شما هم انسان هستید، همانند آن را بیاورید و هرگاه بعد از تلاش و کوشش همگانی، خود را ناتوان یافتید، این بهترین دلیل بر معجزه بودن قرآن است. <br />
<br />
ج2، ص667<br />
<br />
این دعوت به مقابله که در اصطلاح علماء عقائد، «نحدّی» نامیده میشود یکی از ارکان هر معجزه است، و هر جا چنین تعبیری به میان آمد به روشنی میفهمیم که آن موضوع، از معجزات است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=17 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=17 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=17 |آیه=88}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=17 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=17 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=17 |آیه=88}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=17 |آیه=88}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
* محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه.<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:آیات سوره اسراء]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]<br />
[[رده:آیات دارای شان نزول]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_72_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A1&diff=97728آیه 72 سوره اسراء2019-03-03T10:04:26Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَمَنْ كَانَ فِي هَٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلًا|سوره=17|آیه =72}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 72 <br />
|شماره بعدی = 73<br />
|شماره قبلی = 71<br />
|سوره= اسراء<br />
|شماره سوره= 17<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
هر کس در این جهان نابینا (ی کفر و جهل و ضلالت) است در عالم آخرت نیز (از مشاهده بهشتیان و شهود و جمال حق) نابینا و گمراهتر خواهد بود.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و کسی که در این دنیا کوردل باشد، در آخرت هم کوردل و گمراه تر است.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و هر كه در اين [دنيا] كور[دل] باشد در آخرت [هم] كور[دل] و گمراهتر خواهد بود.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
و هر كه در اين دنيا نابينا باشد، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
اما کسی که در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|But whoever has been blind in this [world], will be blind in the Hereafter, and [even] more astray from the [right] way.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And whoever is blind in this, he shall (also) be blind in the hereafter; and more erring from the way.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Whoso is blind here will be blind in the Hereafter, and yet further from the road.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|But those who were blind in this world, will be blind in the hereafter, and most astray from the Path.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«فِی هذِهِ»: در این دنیا. «أَعْمَی»: واژه نخست صفت مشبّهه و به معنی کوردل، یعنی کسی است که راه هدایت و واقعیّت را نبیند و آیات آفاق و انفس را نادیده گیرد. و واژه دوم میتواند باز هم صفت مشبّهه بوده و به همین معنی، یا به معنی کورچشم و نابینا باشد و یا این که اسم تفضیل و از عیوب درونی باشد، یعنی کورتر و نابیناتر برانگیخته شود و راه بهشت و سعادت را نبیند.<br />
<br />
==نزول==<br />
<br />
ابوالطفیل عامر بن وائله از [[امام باقر]] علیهالسلام نقل نماید که فرمود: مردى نزد پدرم [[امام سجاد]] علیهالسلام آمد و گفت: یابن رسول الله عبدالله بن عباس مى پندارد که به تمام جریان آیات [[قرآن]] از لحاظ این که در کجا نازل شده و براى چه کسى نزول یافته و در چه وقت نازل گردیده است، میداند و مى گوید هیچ آیه اى از آیات قرآن از این حیث بر من پوشیده نیست. امام فرمود: از او سؤال کنید این آیه درباره چه کسى نازل شده است؟<br />
<br />
و نیز از وى سؤال کنید آیه «وَلاینْفَعُکمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکمْ» درباره چه کسى نزول یافته است؟ و همچنین از او بپرسید آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» درباره چه کسى نازل گردیده است؟ آن مرد نزد ابن عباس آمد و از آیات مذکور از وى سؤال کرد.<br />
<br />
ابن عباس به خشم افتاد و گفت: خیلى مایل بودم کسى که تو را براى جواب سؤال از این آیات نزد من فرستاده با او مواجه میشدم و از او سؤال میکردم که عرش چگونه و در چه وقت آفریده شده است، آن مرد نزد پدرم مراجعت کرد.<br />
<br />
پدرم از او پرسید: آیا ابن عباس جواب سؤال تو را از آن آیات داده است؟ آن مرد گفت: نه، امام فرمود: اکنون که او جواب تو را نداده است، خودم به تو خواهم گفت. اما آیه «وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى » درباره خود او و پدرش عباس نازل شده است و نیز آیه «وَلاینْفَعُکمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکمْ» درباره پدرش عباس نزول یافته است<ref> ترجمه و نزول این آیه در صفحه 457 و 458 ذکر شده است.</ref> و همچنین آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» درباره ما و اولاد عباس نازل گردیده است.<ref> ترجمه و موضوع شأن و نزول این آیه در صفحه 177 ذکر گردیده است.</ref><br />
<br />
سپس امام به شرح خلقت عرش و کیفیت آفرینش آن پرداخت و آن مرد وقتى که شرح آن را شنید، براى ابن عباس که خواسته بود مشروحاً ذکر نمود.<ref> تفاسیر على بن ابراهیم و عیاشى و برهان.</ref><br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا «72»<br />
<br />
و هر كس در اين دنيا كوردل و گمراه باشد، در آخرت نيز كور و گمراهتر خواهد بود.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
در قيامت علاوه بر صحنههايى كه انسانها مُهر بر لب و لال برانگيخته مىشوند، عدهاى هم نابينايند. نابينايىِ آنجا ريشه در كور دلى دنيا دارد.<br />
<br />
در روايات است: كسى كه حج بر او واجب شود ولى حج نرود، يا قرآن بخواند ولى عمل نكند، كور محشور مىشود. «1»<br />
<br />
كور دلى بدتر از كورى چشم است، چنانكه حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «شر العمى عمى القلب»، بدترين كورى، كورى دل است. و همچنين فرمودند: «أشد العمى من عمى عن فضلنا» بدترين و سختترين كورى، كورى كسى است كه چشم ديدن فضايل مارا ندارد. «2»<br />
<br />
كورى در قيامت در آيات ديگر هم آمده است، از جمله: «نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً» «3»، همچنين آيهى 125 سوره طه، كور برانگيخته شدن در قيامت را در اثر كور دلى در دنيا و فراموش كردن آيات الهى و اعراض از حقّ دانسته است.<br />
<br />
سؤال: در آياتى آمده است كه به گنهكاران گفته مىشود: كتابت (نامهى عملت) را بخوان، «اقْرَأْ كِتابَكَ» اين آيات با نابينايى آنان درقيامت چگونه قابل جمع است؟<br />
<br />
پاسخ: كورى در يكى از مواقف قيامت است، در موقف ديگر بينا مىشوند و حقايقى را كه در دنيا نشناختهاند، آنجا آشكارا مىبينند.<br />
<br />
«1». تفسير كنزالدقائق.<br />
<br />
«2». تفسير كنزالدقائق.<br />
<br />
«3». اسراء، 97.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 98<br />
<br />
امام باقر عليه السلام مىفرمايد: كسى كه از ديدن آفرينش بهرهى معنوى نگيرد، پس نسبت به آخرتى كه نديده، كوردلتر است. «1»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- شخصيّت اخروى انسان، بازتابى از شخصيّت دنيوى اوست. «فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى» بصيرتِ اينجا، بصيرت آنجا را در پى دارد و كور دلى اينجا، كورى آنجاست.<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً (72)<br />
<br />
وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى: و هر كه در اين دنيا كوردل باشد و راه صواب نبيند. فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى: پس او در آخرت كور باشد از طريق نجات، زيرا كورى اول موجب است كورى دوم را. وَ أَضَلُّ سَبِيلًا: و گمراهتر است از<br />
<br />
«1» همان مدرك.<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 420<br />
<br />
طريق بهشت، زيرا توبه او قبول نشود.<br />
<br />
تنبيه: ممتنع است مراد از «اعمى» اول كورى چشم باشد، زيرا كورى چشم دنيائى، موجب عقاب آخرتى نخواهد بود. و نيز ممتنع است از «اعمى» دوم كوردلى مراد باشد، زيرا در آخرت ايمان ضرورى، و كوردلى در آن نخواهد بود. پس معنى آيه:<br />
<br />
1- تفسير برهان «1»: حضرت باقر عليه السّلام فرمايد: من لم يدله خلق السّموات و الارض و اختلاف اللّيل و النّهار و دوران الفلك و الايات العجيبات انّ وراءها امر اعظم من ذلك فهو فى الاخرة اعمى و اضلّ سبيلا.<br />
<br />
هر كه دلالت نكند او را خلقت آسمان و زمين؛ اختلاف شب و روز و گردش افلاك و آفتاب و ماه و آيات عجيبه بر آنكه ماوراء اينها امرى عظيمتر است، پس او در آخرت كور و گمراه باشد از راه بهشت.<br />
<br />
2- عياشى «2»- از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم از اين آيه، فرمود: آن كسى است كه تأخير اندازد حج را، يعنى حجّة الاسلام را.<br />
<br />
مىگويد: حج نمايم، سال ديگر تا آنكه بيايد او را مرگ.<br />
<br />
3- در خصال، حضرت امير المؤمنين فرمايد: اشدّ العمى من عمى من فضلنا او ناصبنا العداوة بلا ذنب سبق منّا الّا آنا دعوناه الى الحق و دعاه من سوانا الى الفتنة و الدّنيا فاتاهما و نصب البراءة منّا و العداوة.<br />
<br />
بدترين كورىها كسى است كه كور باشد از فضل ما، و نصب دشمنى كند نسبت به ما بدون گناهى كه پيشى گرفته باشد از ما به سوى او، الا آنكه خوانديم او را به حق، و خواند او را غير ما به فتنه و دنيا، پس بجا آورد آن «دو» را، و برائت و عداوت را نسبت به ما مقرر داشت.<br />
<br />
«1» تفسير برهان، جلد 2، صفحه 432.<br />
<br />
«2» تفسير عياشى، جلد 2، صفحه 305.<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 421<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً (70) يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً (71) وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً (72)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و بتحقيق گرامى داشتيم فرزندان آدم را و گردانديم آنها را سواره در صحرا و دريا و روزى داديمشان از پاكيزهها و فضيلت داديم ايشانرا بر بسيارى از آنانكه خلق نموديم فضيلت دادنى<br />
<br />
روز كه ميخوانيم هر گروه از مردمى را با پيشواشان پس كسانيكه داده شود كتابشان بدست راستشان آنگروه ميخوانند كتابشانرا و ستم كرده نميشوند ذرهاى<br />
<br />
و كسيكه باشد در اين دنيا كور پس او در آخرت كور است و گمراهتر از كور.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- خداوند گرامى داشت نوع بشر را كه اولاد آدم ابو البشرند و مصوّر فرمود آنها را بصورت زيبا و قامت رعنا و زبان گويا و گوش شنوا و عقل و علم و حكمت و سلطنت بر حيوانات و نباتات و جمادات و ساير كرامات كه از حدّ شمار بيرون است و مهيّا فرمود براى ايشان وسائل گردش و تفريح و تجارت و سياحت را در سفر دريا و صحرا از كشتى و مراكب طبيعى و مصنوعى و روزى داد بآنها از انواع اطعمه و اشربه حلال طيّب لذيذ نافع و برترى داد ايشانرا بر ساير مخلوقات كه بسيارند نه كم برترى مخصوصى كه آن استعداد و قابليّت ترقى است بمقاميكه دست<br />
<br />
جلد 3 صفحه 377<br />
<br />
احدى از مخلوقات بآن نرسد چنانچه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد بمقام قاب قوسين او ادنى و جبرئيل و همراهان از رفتار بازماندند كه اجمالى از آن در آيه اوّل اين سوره گذشت و بنابراين كلمه من در ممّن خلقنا بيانيّه است نه تبعيضيّه و اتّصاف خلق بكثير براى اثبات كثرت مفضول است كه موجب مزيد امتنان بشر گردد نه براى اخراج بعضى از خلق از مفضوليّت تا لازم آيد عدم فضيلت بنى آدم بر آن بعض چنانچه بعضى گفتهاند كه آنها ملائكهاند كه بشر بر آنها فضيلت ندارد با آنكه انبياء و اولياء از بشرند و افضليّت ايشان بر ملائكه مسلّم است بلى بعضى از افراد بشر از قبيل كفّار و فجّار از حيوانات هم پستترند ولى فضيلت هر نوعى باستعداد كمال و وجود صاحبان كمال در آنها است و وجود كسانى در نوع كه استعداد كمال خود را بسوء اختيار خودشان باطل نمودهاند موجب سلب فضيلت از نوع نميشود و اينمعنى بر ارباب خرد واضح است و محتاج به بيان نيست و اين استعداد و قابليّت در بشر بد و بال علم و عمل تربيت و تكميل ميشود تا بمقام فعليّت برسد و از آن مقام بنفس قدسى و روح رحمانى ايمانى تعبير ميشود كه موجب تفضيل بر ملائكه مقرّبين است چنانچه در امالى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد فضيلت دادن خداوند است بنى آدم را بر ساير خلق و تسلّط آنها است برتر و خشك و روزى دادن ايشان است از تمام ميوههاى پاكيزه و قمّى ره از آنحضرت نقل نموده كه خداوند گرامى نداشته روح كافر را ولى گرامى داشته ارواح اهل ايمان را جز اين نيست كه كرامت نفس و خون بروح است و روزى پاكيزه علم است و از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده در صورت آدميزاد كه آن گرامىترين صورت است نزد خدا و مفاد همه همان است كه بيان شد و اين فضيلت و امتياز براى بشر روزى واضح و آشكار ميشود كه هر فرقهاى از مردم با پيشواى خودشان اعمّ از اهل حقّ و باطل داعى حقّ را اجابت نمايند و در پيشگاه الهى حاضر شوند مثلا پيروان على عليه السّلام با على و پيروان عمر با عمر و پيروان موسى عليه السّلام با موسى و پيروان فرعون با فرعون و اتباع امام حسين عليه السّلام با آنحضرت و اتباع يزيد با آنملعون خلاصه آنكه رؤساء دينى هر زمان با اتباعشان در محشر مجتمع شوند و در مقاميكه خداوند براى آنها مقدّر فرموده از بهشت و دوزخ مستقرّ گردند آنوقت معلوم ميشود كه خداوند چه كرامت و فضيلتى به بشر<br />
<br />
جلد 3 صفحه 378<br />
<br />
عنايت فرموده كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بقلب احدى خطور نكرده است پس كسانيكه صحيفه اعمال آنها را بدست راستشان بدهند ميخوانند آنرا با كمال مسرّت و ابتهاج و بقدر مفتولى هم كه در ميان هسته خرما است بآنها ظلم نميشود كه از اجرشان كاسته گردد و كسانيكه در دنيا كور بودند از ديدن و يافتن راه حقّ در آخرت هم كورند از ديدن و يافتن راه بهشت و نميتوانند بخوانند كتابشانرا و بيابند راه نجاتى براى خود از شدّت غم و اندوه در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اهل هر عصرى خوانده شوند با امامى كه در ميان آنها بوده كه او قائم بامر آنها است و از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميآيد با قومش و على و حسن و حسين عليهم السلام هر يك با اقوامشان ميآيند و هر امامى در ميان قومى وفات نموده با قومش ميآيد و در مجالس از امام حسين عليه السّلام نقل نموده كه امامى كه دعوت بهدايت نموده و اجابتش را كردند ميآيد و امامى كه دعوت بضلالت كرده و اجابتش را نمودند ميآيد و آنها ببهشت ميروند و اينها بجهنّم و در اين باب روايات ديگرى هم وارد شده كه دلالت بر اينمعنى دارد و بر آنكه كسيكه در دنيا از مشاهده آيات الهى بصيرت بحقّ پيدا نكرده در آخرت بىبصيرت و گمراهتر است و از ابن عباس نقل شده كه مراد آنستكه كسيكه در مشاهده اين نعمتهاى گوناگون كه در آيات سابقه ذكر شده بصيرت بمنعم پيدا نكند در امر آخرت بىبصيرت و گمراهتر است و بعضى گمراهتر بودن او را كه مخصوص بآخرت است براى سدّ ابواب نجات و توبه در قيامت دانستهاند و بنظر حقير اختصاصى بآخرت ندارد بلكه مراد گمراهتر بودن كور باطنى است از كور ظاهرى چون او است كه در دنيا و آخرت كور است و بنابراين تقدير كلام آنستكه كسيكه در دنيا بىبصيرت شد در آخرت هم بىبصيرت است و او گمراهتر است از كور و هر گمراهى در دنيا و آخرت و اللّه اعلم ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ مَن كانَ فِي هذِهِ أَعمي فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعمي وَ أَضَلُّ سَبِيلاً (72)<br />
<br />
و كسي که در اينکه دار دنيا كور است پس او در آخرت هم كور است و گمراه- تر است براه حق «تنبيه» مسئله مشكله اختلافيست که آيا كفار و فساق پس از مردن که حقايق مكشوف ميشود و در قيامت که مشاهده ميكنند جهنم و بهشت را آيا ايمان ميآورند يا بهمان كفر باقي هستند بعضي توهم كردند که ايمان پيدا ميكنند چون پردههاي اوهام عقب ميرود و حقايق را درك ميكنند لكن اينکه توهم فاسد است، زيرا افراد انسان تا مادامي که در دنيا هستند ممكن است تغيير در عقائد و اخلاق و اعمال بدهند لكن در عوالم ديگر مثل برزخ و قيامت قابل تغيير نيست مثل اينكه انسان در دوره جواني و در سعه و فراواني ميتواند تحصيل مال و جاه و علم و كمال كند لكن پس از پيري و زمين گيري ميفهمد که اگر در جواني اقدام و جديت كرده بود بجايي رسيده بود لكن ديگر قدرت ندارد و حسرت ميخورد و پشيمان ميشود و ميگويد اي كاش جوان ميشدم و تحصيل ميكردم امر دنيا و آخرت هم اينکه نحو است لذا تقاضا ميكنند و ميگويند رَبِّ ارجِعُونِ لَعَلِّي أَعمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكتُ مؤمنون آيه 101 و بسيار آيات ديگر لذا ميفرمايد:<br />
<br />
وَ مَن كانَ فِي هذِهِ يعني في الدنيا اعمي مراد كوري قلب است که حق را<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 288<br />
<br />
درك نميكند فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعمي بهمان كفر و نفاق و صفات خبيثه باقيست وَ أَضَلُّ سَبِيلًا بلكه گمراهتر ميشود چون مشاهده ميكند که اهل حق بمثوبات بهشت نائل شدند عناد او بيشتر ميشود حتي دارد موقعي که امير المؤمنين عليه السّلام با شيعيان خود از صراط عبور ميكنند دومي از قعر جهنم و چاه ويل فرياد ميزند که در هاي جهنم را ببنديد که من مشاهده نكنم و همين است كلام او بعد از مشاهده تابوت<br />
<br />
النار و لا العار<br />
<br />
و بهمين مطلب اشاره دارد فرمايش ابي عبد اللّه در رجز خواني جواب اينکه ملعون که فرمود<br />
<br />
الموت خير من ركوب العار و العار خير من دخول النار.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 72)- «اما کسی که در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است» (وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا).<br />
<br />
نه در این دنیا راه هدایت را پیدا میکنند و نه در آخرت راه بهشت و سعادت را، چرا که چشم خود را به روی همه واقعیات بستند و از دیدن چهره حق و آیات خداوند و آنچه مایه هدایت و عبرت است و آن همه مواهبی که خداوند به آنها بخشیده بود، خود را محروم ساختند، و از آنجا که سرای آخرت بازتاب و انعکاس عظیمی است از این جهان، چه جای تعجب که این کوردلان به صورت نابینا وارد عرصه محشر شوند؟! نقش رهبری در اسلام- در حدیث معروفی که از امام باقر علیه السّلام نقل شده هنگامی که سخن از ارکان اصلی اسلام به میان میآورد «ولایت» (رهبری) را پنجمین و مهمترین رکن معرفی مینمود در حالی که نماز که معرف پیوند خلق با خالق است و روزه که رمز مبارزه با شهوات است و زکات که پیوند خلق با خلق است و حج که جنبههای اجتماعی اسلام را بیان میکند چهار رکن اصلی دیگر.<br />
<br />
سپس امام علیه السّلام اضافه میکند: «هیچ چیز به اندازه ولایت و رهبری اهمیت ندارد».- چرا که اجرای اصول دیگر در سایه آن خواهد بود.<br />
<br />
و نیز به همین دلیل در حدیث معروفی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل شده: «کسی که بدون امام و رهبر از دنیا برود مرگ او مرگ جاهلیت است».<br />
<br />
تاریخ نیز بسیار به خاطر دارد که گاهی یک ملت در پرتو رهبری یک رهبر بزرگ و شایسته در صف اول در جهان قرار گرفته، و گاه همان ملت با همان نیروهای <br />
<br />
ج2، ص658<br />
<br />
انسانی و منابع دیگر به خاطر رهبری ضعیف و نالایق آن چنان سقوط کرده که شاید کسی باور نکند این همان ملت پیشرو است.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=17 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=17 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=17 |آیه=72}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=17 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=17 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=17 |آیه=72}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=17 |آیه=72}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
* محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه.<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:آیات سوره اسراء]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]<br />
[[رده:آیات دارای شان نزول]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_65_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A1&diff=97727آیه 65 سوره اسراء2019-03-03T10:03:33Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ ۚ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ وَكِيلًا|سوره=17|آیه =65}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 65 <br />
|شماره بعدی = 66<br />
|شماره قبلی = 64<br />
|سوره= اسراء<br />
|شماره سوره= 17<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
همانا تو را بر بندگان (خاص) من تسلط نیست و تنها محافظت و نگهبانی خدای تو (ای رسول، از شیطان آنها را) کافی است.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
[ولی آگاه باش که] یقیناً تو را بر بندگانم هیچ تسلّطی نیست، و کافی است که پروردگارت نگهبان و کارساز [آنان] باشد.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
«در حقيقت، تو را بر بندگان من تسلطى نيست، و حمايتگرى [چون] پروردگارت بس است.»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
تو را بر بندگان من هيچ تسلطى نباشد و پروردگار تو براى نگهبانيشان كافى است.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
(اما بدان) تو هرگز سلطهای بر بندگان من، نخواهی یافت (و آنها هیچگاه به دام تو گرفتار نمیشوند)! همین قدر کافی است که پروردگارت حافظ آنها باشد.»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|‘As for My servants, you shall have no authority over them.’ And your Lord suffices as trustee.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Surely (as for) My servants, you have no authority over them; and your Lord is sufficient as a Protector.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Lo! My (faithful) bondmen - over them thou hast no power, and thy Lord sufficeth as (their) guardian.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|"As for My servants, no authority shalt thou have over them:" Enough is thy Lord for a Disposer of affairs.}}<br />
</tabber><br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلًا «65»<br />
<br />
قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت ونگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
با آنكه همهى مردم بندگان خدايند، ولى خداوند بعضى را از روى احترام و تكريم به خود نسبت داده است. «عِبادِي» همانگونه كه در مورد اشيا و جامدات نيز چنين نسبتى داده<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 89<br />
<br />
شده است. «بَيْتِيَ»*<br />
<br />
عِباد خدا، در آيه ديگرى با ويژگىهاى ايمان وتوكّل، معرّفى شدهاند كه شيطان را بر آنان تسلّطى نيست. «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» «1» البتّه شيطان وسوسه مىكند و تماس مىگيرد، ولى آنان متذكّر شده و مقاومت مىكنند. «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا» «2»<br />
<br />
در حديث آمده است: اذان و نماز، عامل طرد شيطان است. «3»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- بندگان واقعى خداوند، كم هستند. «إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ» در آيه 62 خوانديم كه ابليس گفت: «لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا» من همهى مردم را گمراه مىكنم مگر عدّهى اندكى را.<br />
<br />
2- بندگى خدا، انسان را در برابر تبليغات و لشكركشىهاى ابليسى بيمه مىكند.<br />
<br />
«إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ» آرى كسى كه به قدرت بىنهايت متّصل شد، نفوذناپذير مىشود.<br />
<br />
3- انسان آزاد است و در برابر هجوم ابليس مىتواند با پناه بردن به ايمان و عبوديّت، مقاومت كند. «عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ»<br />
<br />
4- كسى كه عبد خدا شد، خداوند هم وكيل، حافظ و عهدهدار او مىشود.<br />
<br />
عِبادِي ... كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلًا<br />
<br />
5- پيامبر تحت حفاظت خاصّ الهى است واز نفوذ شيطان درامان است. إِنَّ عِبادِي ... كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلًا<br />
<br />
«1». نحل، 99.<br />
<br />
«2». اعراف، 201.<br />
<br />
«3». بحار، ج 63، ص 268 و ج 53، ص 182.<br />
<br />
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 90<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلاً (65)<br />
<br />
إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ: بدرستى كه بندگان فرمانبردار من را<br />
<br />
«1» بحار الانوار، جلد 77، صفحه 271، (فرازى از حديث اوّل)<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 411<br />
<br />
نيست از براى تو بر ايشان قوتى و قدرتى و نفوذى، زيرا ايشان مىدانند مواعيد باطله تو را، پس مغرور نشوند به آن.<br />
<br />
بعد از آن بر سبيل وعيد و تهديد، هم داعى را كه شيطان است، و هم مجيب را كه بشر است، هر دو را توعيد فرمايد:<br />
<br />
وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلًا: و كافى است پروردگار تو و كيل بندگان كه كارها به او گذارند و بس است در حفظ آنها از شرك.<br />
<br />
تنبيه: اضافه در فرمايش (إِنَّ عِبادِي) تشريفى و فرمايش (لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ) اشاره است به آن كه مراد مطلق بندگان نباشد، بلكه جماعتى خاص باشند كه به واسطه صفت خاصه دارا شدند چنين منزلت رفيعه و رتبه شامخه را، و آن صفت اخلاص است به دليل آيه شريفه (فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ). «1» و اخلاص عبارت است از آنكه تمام وجهه عمل براى خدا باشد كه به هيچوجه شايبه غير حق در آن نرود. وقتى چنين شد، ظاهر شود آثار بركت و خير و سعادت بر او و بر اعقابش تا روز قيامت.<br />
<br />
1- در مختصر الاحياء- شيخ شرف الدين بن مونس- نقل نموده كه پس از هبوط آدم عليه السّلام، وحوش او را زيارت و سلام و حضرت براى هر جنسى دعائى مناسب مىنمود. دسته از آهوان را دست بر پشت آنها و دعا نمود، نافه مشك در آنها ظاهر شد. آهوان ديگر مطلع، به آن قصد، زيارت، و سلام، و حضرت مسح و دعا فرمود، آن اثر ظاهر نشد. جهت را پرسيدند، فرمود:<br />
<br />
عمل شما براى ظهور آن اثر بود لذا فايده نبخشيد، و لكن آن دسته عملشان براى خدا بدون هيچ شايبه، لذا بروز رائحه طيّبه هويدا شد در نسل آنها تا قيامت.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً (61) قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً (62) قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً (63) وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (64) إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلاً (65)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و چون گفتيم بملائكه سجده كنيد مر آدم را پس سجده نمودند مگر ابليس گفت آيا سجده كنم مر كسى را كه آفريدى از گل<br />
<br />
گفت خبر ده مرا اين<br />
<br />
جلد 3 صفحه 373<br />
<br />
كسيكه فضيلت دادى بر من براى چه، بخدا اگر تأخير اندازى مرگ مرا تا روز قيامت هر آينه بنياد بر اندازم از فرزندان او مگر اندكى<br />
<br />
گفت دور شو پس كسيكه پيروى كند تو را از آنها همانا جهنّم جزاى شما است جزاى وافرى<br />
<br />
و لغزش ده هر كسى را كه بتوانى از آنها بآوازت و فرياد زن براى حمله بر آنها بسوارانت و پيادگانت و شركت كن با آنها در مالها و ولدها و نويد ده آنها را و نويد نميدهد آنها را شيطان مگر بفريب<br />
<br />
همانا بندگان من نيست مر تو را بر ايشان تسلّط و كافى است پروردگار تو كه باشد نگهدار.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
قصّه حضرت آدم عليه السّلام و امر خداوند ملائكه را بسجود در برابر او و مأموريّت شيطان در ضمن آنها و اباء او و مطرود شدنش از بارگاه قدس در سوره بقره و اعراف گذشت و كلمه طينا منصوب بنزع خافض است يعنى آيا من سجده كنم در برابر كسيكه خلق نمودى او را از گل با آنكه خلق شدهام از آتش كه شرف دارد بر گل و اين اوّل تكبّر و تمسّك باصل و نسبى بود كه موجب حرمان ابدى از رحمت و نعمت گرديد و گفت بگو بدانم اين مخلوق آنچنانى را كه برترى و فضيلت دادى بر من بچه سبب بوده با آنكه من برتر و بهترم از او و مورد سؤال براى اختصار و دلالت كلام حذف شده و چون سؤالش از روى انكار و استكبار و خارج از ميزان ادب بود جوابى نشنيد لذا قسم ياد نمود كه اگر خدا باو مهلت دهد تا روز قيامت مستأصل و اسير خود كند بنى آدم را باغواء و فريب مكر عدّه كمى از آنها را كه متمكّن نشود چون خالص كنند خود را براى عبادت و اطاعت خداوند و خداوند با كمال بىاعتنائى و توهين فرمود برو پى كارت منهم تو و اتباعت را در جهنّم بجزاى كامل خواهم رساند و براى تهديد بصورت امر قبائح اعمال او را ذكر فرمود مانند آنكه پادشاه به يكنفر از رعاياى متمرّد خود بگويد برو با اجانب بساز و هر خيانتى كه ميتوانى نسبت برعيّت من بكن باين تقريب كه لغزش ده و متزلزل كن هر كس را كه ميتوانى از بندگان من بوسوسه و گفتار ناهنجارت با صوت دلفريب غدّارت تا شامل شود تمام نغمات دلكش موسيقى و آلات لهو را كه ممنوع است و صيحه بزن و جمعآورى كن تمام عدّه و عساكر از سواره و پياده خود را براى استيصال بنى آدم و اين كنايه از اعمال<br />
<br />
جلد 3 صفحه 374<br />
<br />
تمام قدرت و استطاعت او است در گمراه كردن بندگان و شركت كن با آنها در اموال بوادار نمودن آنها را بكسب و جمع مال حرام و صرف در راه نامشروع و در اولاد بوادار نمودن آنها را بزنا و وارد نمودن مخلوق از نطفه خود را در زمره آنها در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اين آيه را تلاوت فرمود پس فرمود كه شيطان ميآيد و مىنشيند نزد زن در جائيكه مرد مىنشيند براى مقاربت با زن و كاريرا كه مرد ميكند او هم ميكند عرض شد بچه شناخته شود كسيكه از نطفه شيطان است فرمود بدوستى و دشمنى ما كسيكه دوست ما است نطفه انسان است و كسيكه دشمن ما است نطفه شيطان است و نيز از آنحضرت روايت شده كه كسيكه در وقت جماع اسم خدا را ببرد شيطان از او دور شود و كسيكه جماع كند و نام خدا را ذكر نكند شيطان هم آلت خود را با او داخل ميكند و هر دو كار ميكنند ولى نطفه يكى ميشود و روايات بسيارى دلالت دارد بر آنكه هر جماع حرامى با شركت شيطان واقع ميشود و نطفه مرد با نطفه شيطان مخلوط ميگردد و از آن ولد بوجود ميآيد كه مشترك بين انسان و شيطان است خداوند همه را از شرّ آن ملعون محفوظ فرمايد و در خاتمه اوامر تهديدى خود فرموده وعده بده بآنها وعدههاى دروغ از قبيل شفاعت بتها و توفيق توبه و شرافت نسب و انكار حشر و خلود در آتش و امثال اينها هر كس را بحسب مقام و مرتبه كمالش و اخيرا به بندگان اعلام فرموده كه بدانند تمام مواعيد شيطان دروغ بصورت راست و باطل بلباس حقّ و خطاء به حليه صواب است و بندگان خالص و مخلص خدا بقرينه اضافه لفظ عباد بياء متكلّم و آنكه بندگان مخلص در آيه ديگر استثناء شده در پناه الهى از كليّه شرور شيطان محفوظند و او قادر بر اغواء ايشان نيست و از سلطنت او خارج و در تحت سلطنت الهيه ميباشند و كافى است خداوند براى حفاظت و نگهبانى و نگهدارى از ايشان و فرد اجلى وجود مبارك امير المؤمنين عليه السّلام است كه بروايت عيّاشى آيه اخيره در شأن آنحضرت نازل شده و بايد از خداوند خواست كه ما را از پيروان او در دنيا و آخرت قرار دهد.<br />
<br />
جلد 3 صفحه 375<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِنَّ عِبادِي لَيسَ لَكَ عَلَيهِم سُلطانٌ وَ كَفي بِرَبِّكَ وَكِيلاً (65)<br />
<br />
محققا بندگان مرا نيست از براي تو بر آنها سلطه و قدرتي و كفايت ميكند بپروردگار تو وكيل باشد (إِنَّ عِبادِي) اضافه تشريفيه آنهايي که بندگي مرا پذيرفتند و بوظايف بندگي عمل ميكنند از امير المؤمنين عليه السّلام است<br />
<br />
كفي لي عزا ان تكون لي ربا و كفي لي فخرا ان اكون لك عبدا<br />
<br />
لَيسَ لَكَ عَلَيهِم سُلطانٌ عدم سلطه شيطان بايمان و تقوي و عمل صالح است که در پناهگاه الهي هستند و شيطان قدرت بر نزديك شدن بآنها ندارد و لذا بنده دائما بايد پناه بخدا ببرد از شر شيطان و شيطان صفتان و اينکه بمجرد گفتن اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم نيست بايد رو بخدا برد و خود را در حصن حصين الهي داخل كرد مثل كسي نباشد که سگ گيرنده در قفاي او باشد و بگويد پناه بردم بقلعه كدخدا بايد داخل در قلعه بشود تا محفوظ ماند و طرق الي اللّه بسيار است و اعظم آنها ولايت و توسل است وَ كَفي بِرَبِّكَ وَكِيلًا كسي که توكل داشته باشد و ايكال امور خود و مخصوصا ايمان خود را كند البته خداوند او را پناه ميدهد و از شرور شياطين انسي و جني مصون و محفوظ ميدارد بلكه او را كافيست وَ مَن يَتَوَكَّل عَلَي اللّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمرِهِ طلاق آيه 3.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 65)- اما بدان «تو هرگز سلطهای بر بندگان من نخواهی یافت» (إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ).<br />
<br />
«و همین قدر کافی است که پروردگارت (ولیّ و) حافظ آنها باشد» (وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلًا).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=17 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=17 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=17 |آیه=65}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=17 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=17 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=17 |آیه=65}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=17 |آیه=65}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره اسراء]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_60_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A1&diff=97726آیه 60 سوره اسراء2019-03-03T10:03:07Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ ۚ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ ۚ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا|سوره=17|آیه =60}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 60 <br />
|شماره بعدی = 61<br />
|شماره قبلی = 59<br />
|سوره= اسراء<br />
|شماره سوره= 17<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و (ای رسول ما، به یاد آر) وقتی که به تو گفتیم خدا البته به (همه افعال و افکار) مردم محیط است، و ما رؤیایی را که به تو ارائه دادیم و درختی را که به لعن در قرآن یاد شده (درخت نژاد بنی امیه و همه ظالمان عالم) قرار ندادیم جز برای آزمایش و امتحان مردم. و ما آنها را میترسانیم و لیکن آیات بر آنها (از فرط شقاوت) جز طغیان بزرگ چیزی نیفزاید.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و [یاد کن] هنگامی را که به تو گفتیم: یقیناً پروردگارت [از هر جهت] به مردم احاطه کامل دارد و آن خوابی را که به تو نشان دادیم و نیز درخت لعنت شده در قرآن را [که مصداقش درخت زقّوم، بنی امیه، طاغیان و یاغیانند] جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم؛ و ما آنان را [از عاقبت شرک و کفر] هشدار می دهیم، ولی در آنان جز طغیانی بزرگ نمی افزاید!!<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و [ياد كن] هنگامى را كه به تو گفتيم: «به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» و آن رؤيايى را كه به تو نمايانديم، و [نيز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم؛ و ما آنان را بيم مىدهيم، ولى جز بر طغيان بيشتر آنها نمىافزايد.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
و آنگاه كه تو را گفتيم: پروردگارت بر همه مردم احاطه دارد. و آنچه در خواب به تو نشان داديم و داستان درخت ملعون كه در قرآن آمده است چيزى جز آزمايش مردم نبود. ما مردم را مىترسانيم ولى تنها به كفر و سركشيشان افزوده مىشود.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
(به یاد آور) زمانی را که به تو گفتیم: «پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد؛ (و از وضعشان کاملاً آگاه است.) و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، فقط برای آزمایش مردم بود؛ همچنین شجره ملعونه [= درخت نفرین شده] را که در قرآن ذکر کردهایم. ما آنها را بیم داده (و انذار) میکنیم؛ اما جز طغیان عظیم، چیزی بر آنها نمیافزاید!»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|When We said to you, ‘Indeed your Lord encircles those people,’ We did not appoint the vision that We showed you except as a tribulation for the people and the tree cursed in the Quran. We warn them, but it only increases them in their outrageous rebellion.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And when We said to you: Surely your Lord encompasses men; and We did not make the vision which We showed you but a trial for men and the cursed tree in the Quran as well; and We cause them to fear, but it only adds to their great inordinacy.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And (it was a warning) when we told thee: Lo! thy Lord encompasseth mankind, and We appointed the sight which We showed thee as an ordeal for mankind, and (likewise) the Accursed Tree in the Qur'an. We warn them, but it increaseth them in naught save gross impiety.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Behold! We told thee that thy Lord doth encompass mankind round about: We granted the vision which We showed thee, but as a trial for men,- as also the Cursed Tree (mentioned) in the Qur'an: We put terror (and warning) into them, but it only increases their inordinate transgression!}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«الرُّؤْیَا»: رؤیت. مشاهده و دیدار. مراد دیدن کردن از چیزهائی است که در شب معراج صورت پذیرفت. «فِتْنَةً»: آزمایش. امتحان. «الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ»: درخت نفرین شده. مراد درخت زقّوم است که خوراک گناهکاران است و در بن دوزخ میروید. علّت تسمیه آن بدین نام، از آن جهت است که چنین درختی نشانه دوری از رحمت خدا و لعنِ خورندگان آن است.<br />
<br />
==نزول==<br />
<br />
این آیه موقعى نازل گردید که پیامبر در خواب دید که میمونهائى بر منبر او بالا میروند، پیامبر از این موضوع رنجیده خاطر گردید و بسیار مغموم شد. خداوند این قسمت از آیه «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَیناک إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ» را نازل گردانید و گویند آنها بنىامیه بودند.<ref> تفسیر ابن ابى حاتم و کتاب البعث از بیهقى.</ref><br />
<br />
سعید بن المسیب گوید: پیامبر در خواب دید که بنىامیه مانند میمون بر منبر او بالا و پائین میروند این موضوع بر [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله گران آمد و بسیار مغموم گردید و از آن به بعد پیامبر را خندان نیافتند سپس این آیه نازل گردید.<ref> بقیه آیه، «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَیناک إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کبِیراً؛ همانا خداى تو (اى پیامبر) چنان که گفتیم بر همه (افعال مردم) احاطه دارد و ما رؤیائى که به تو ارائه دادیم جز آزمایش مردم چیز دیگرى نبوده و درختى که به لعن در [[قرآن]] یاد شد و ما آنها را (از آیات بزرگ) مى ترسانیم ولى بر آنها چیزى جز انکار و طغیان و سرکشى نیفزاید».</ref><br />
<br />
ام هانى گوید: وقتى که در شب [[معراج]] [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم را سیر و گردش دادند. فرداى آن روز عده اى از قریش که شنیدند، پیامبر را مسخره کردند و از او خواستند که اگر سیر او به طرف بیت المقدس (مسجدالاقصى) درست است وصف و تعریف آنجا را از براى آنها بیان بنماید.<br />
<br />
پیامبر تمام اوضاع و احوال و وضع بیتالمقدس و چگونگى راهها را که در همان یک شب دیده بود از براى آنها تعریف نمود. آنها وقتى این گفتار را مطابق با واقع یافتند، متعجب شدند چون بعضى از آنها به طرف بیت المقدس مسافرت نموده بودند. <br />
<br />
ولید بن مغیرة گفت: این شخص ساحرى بیش نیست سپس این قسمت از آیه «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَیناک» نازل گردید<ref> تفاسیر على بن ابراهیم و برهان.</ref> چنان که از حسن بصرى نیز روایت شده است<ref> تفسیر ثعلبى از عامه.</ref> حسین بن على علیهالسلام فرماید: روزى [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله بسیار مهموم و اندوهگین بود و غم و اندوه پیامبر از اثر رؤیا و خوابى بود که دیده بود به پیامبر گفته شد چرا غمگین مى باشید همانا این رؤیاى شما آزمایشى است از براى مردم<ref> مسند ابو یعلى.</ref> چنانکه مانند این حدیث را از سهل بن سعد نیز نقل کرده اند.<ref> تفسیر ابن المنذر از عامه.</ref><br />
<br />
و راجع به این قسمت آیه «وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ» ابن عباس گوید. وقتى که آیه زقوم یعنى آیات 62 [[سوره صافات]] و 52 [[سوره واقعه]] نازل گردید. طائفه قریش از آن ترسیدند. ابوجهل گفت: آیا میدانید منظور محمد از زقوم که شما را از آن ترسانیده است چیست؟ گفتند: نه، گفت: زقوم همان کف شراب است که بر روى آب و شیر هم از آن کف پیدا میشود. اگر بدست ما بیاید آن را مى بلعیم و در گلوى خود فرو مى بریم سپس این قسمت از آیه و نیز آیات 43 و 44 [[سوره دخان]] «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ، طَعامُ الْأَثِیمِ» نازل گردید.<ref> تفسیر ابن مردویه از عامه.</ref><br />
<br />
شیخ بزرگوار ما بدون ذکر عنوان شأن و نزول فرماید. مراد از رؤیاى در آیه را دو قسم گفته اند: اول ابن عباس و حسن بصرى و سعید بن جبیر و قتادة و ابراهیم و ابن جریج و ابن زید و ضحاک و مجاهد گویند: مراد از رؤیت در آیه دیدار و رؤیت عین و چشم است در شبى که پیامبر به طرف بیت المقدّس سیر داده شد.<br />
<br />
دوم در روایتى از ابن عباس نقل کنند که منظور از آن، رؤیا و خوابى است که [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله دید که بزودى داخل مکه خواهد شد. موقعى بود که مشرکین در حدیبیه از ورود پیامبر به [[مکه]] مانع شده بودند، اصحاب گفتند: یا رسول الله به ما وعده داده بودى که ما داخل [[مسجدالحرام]] خواهیم شد.<br />
<br />
پیامبر فرمود: بلى وعده دادم که امسال وارد خواهیم شد. گفتند: مثل این که مشرکین مانع میشوند. فرمود: انشاءالله بزودى داخل مسجدالحرام خواهیم شد و همین رؤیا آزمایشى از براى مردم بوده است از امامین همامین [[امام باقر|باقر]] و [[امام صادق|صادق]] علیهماالسلام روایت گردیده که رؤیاى مزبور همان خوابى بود که پیامبر دید از این که میمونهائى بر منبر او بالا میروند و پائین مى آیند.<br />
<br />
خواب مزبور موجبات نگرانى پیامبر را فراهم نمود و مانند آن را نیز سهل بن سعد ساعدى از پدرش و همچنین سعد بن بشار روایت کرده اند سپس جبرئیل آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله را از غلبه بنىامیه و صعود و نزول آنان را بر منبر پیامبر خبر داد.<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً «60»<br />
<br />
و (به يادآور) آنگاه كه به تو گفتيم: همانا پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤيايى را كه نشانت داديم و آن درخت نفرين شده در قرآن را، جز براى آزمايش مردم قرار نداديم. و ما مردم را بيم مىدهيم، ولى (هشدار ما) جز طغيان و سركشى بزرگ، چيزى بر آنان نمىافزايد.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
در آيهى قبل سخن از كشتن ناقهى صالح بود و در اين آيه، سخن از شجرهى ملعونه كه قاتل اهلبيت پيامبر عليهم السلام بودند.<br />
<br />
در روايات مىخوانيم كه اهلبيت فرمودند: ما كمتر از ناقهى صالح نيستيم، جسارت به ما هلاكت را به دنبال دارد. «1»<br />
<br />
در قرآن، چند رؤيا براى پيامبر اسلام بيان شده است: يك رؤيا در آستانهى جنگ بدر، كه خداوند دشمنان را به چشم پيامبر اندك نشان داد، تا مسلمانان سست نشوند. «2» ديگرى<br />
<br />
«1». بحار، ج 28، ص 206 و ج 50، ص 192.<br />
<br />
«2». انفال، 43.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 82<br />
<br />
رؤياى ورود فاتحانه به مسجدالحرام. «1» و يكى هم خوابى كه در اين آيه مطرح است. دو خواب قبلى پس از هجرت و در مدينه بوده، اما اين خواب در مكّه بوده است. البتّه برخى رؤيا را مربوط به معراج دانستهاند، در حالى كه معراج در بيدارى بود و رؤيا ظهور در خواب ديدن دارد.<br />
<br />
آن خواب و شجرهى ملعونه يكى است، چون نتيجهى واحدى دارد و آن فتنهبودن براى مردم است. خداوند اين شجرهى ملعونه و اعمالشان را در خواب به پيامبر صلى الله عليه و آله نشان داد و فرمود كه اين سبب فتنهى امت توست و با جملهى «إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ»، آن حضرت را دلدارى داد.<br />
<br />
«شجرة»، هم به معناى درخت است، هم هر اصلى كه شاخهها و فروعى داشته باشد. لذا به قبيله هم شجره گفته مىشود. پيامبر نيز فرمود: من و على از يك شجرهايم «أنا و على من شجرة واحدة». «2» به سلسلهى نسب و نژاد نيز «شجرهنامه» گفته مىشود. پس شجرهى ملعونه، قومى ريشه دارند كه ملعونند.<br />
<br />
در آخر اين آيه آمده است كه هشدارهاى الهى نسبت به شجرهى ملعونه، نتيجهاى جز افزايش طغيان بزرگ اينان ندارد. و «طغيان كبير» تنها يكبار و در همين آيه به كار رفته است. پس بايد در قرآن از يك شجره ملعونه واز قوم و قبيلهاى سراغ گرفت كه به ظاهر مسلمان، ولى در باطن داراى نفاق وسبب فتنهى مردماند.<br />
<br />
در قرآن، امور متعدّدى لعنت شده است، مثل: ابليس، يهود، منافقان، مشركان، علمايى كه حقّ را كتمان كردند، آزاردهندگان پيامبر، امّا تنها منافقانند كه همراه مسلمانان وموجب فتنه آنانند، زيرا ابليس و اهلكتاب ومشركين، چهرهاى روشن دارند، ولى منافقان به ظاهر مسلمان، پيوسته عامل فتنه بودهاند. «3»<br />
<br />
بعضى پنداشتهاند شجرهى ملعونه، همان «درخت زقّوم» است كه وسيلهى عذاب الهى است، ولى چيزهاى ديگرى هم وسيلهى عذاب الهى بوده است كه اين نشانهى لعنت شدن<br />
<br />
«1». فتح، 27.<br />
<br />
«2». بحار، ج 38، ص 309.<br />
<br />
«3». عميقترين نظر در بارهى اين آيه كه با روايات همراه است، در تفسير الميزان آمده است.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 83<br />
<br />
آن وسيله نيست، مثل رود نيل كه فرعون را غرق كرد، يا فرشتگان كه بر اقوامى عذاب نازل كردند، يا مؤمنان كه در جنگها بازوى خدا در عذاب و نابودى كفّار بودند. «قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ» «1»<br />
<br />
علامهى طباطبايى قدس سره در بحث روايى سورهى قدر، از برجستگان اهلسنّت مثل خطيب بغدادى، ترمذى، ابنجرير، طبرانى، بيهقى، ابنمردويه و از علماى شيعه مثل كلينى صاحب كتاب كافى نقل مىكند كه پيامبراكرم در خواب، بالا رفتن بوزينگان را از منبر خود ديد و بسيار غمگين شد. جبرئيل نازل شد. حضرت خواب خود را بر او بيان كرد. جبرئيل به آسمان رفت و چون برگشت، اين آيات را با خود آورد: «أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ. ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ. ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ» «2» آيا نمىبينى كه اگر ما ساليانى آنان را بهرهمند سازيم، سپس عذابى كه به آنان وعده داده شده، سراغشان آيد، بهرهگيرىهاى دنيوى برايشان سودى نخواهد بخشيد. اين رؤيا، همچنين سبب نزول سورهى قدر شد، تا به پيامبر تسلى بدهد كه اگر بنىاميه هزار ماه حكومت مىكنند، در عوض ما به تو شب قدر داديم كه بهتر از هزار ماه است.<br />
<br />
مسأله خواب ديدن بوزينههايى كه حكومت را به دست گرفتند و بر منبر پيامبر بالا مىرفتند، از امام باقر و امام صادق عليهما السلام نيز روايت شده است. «3» و مفسّران شيعه و سنّى مراد از شجرهى ملعونه را «بنىاميّه» مىدانند. امام سجاد عليه السلام فرمود: جبرئيل بوزينهها را بر بنىاميّه تطبيق داد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيد: آيا اين حادثه در زمان من رخ مىدهد؟ پاسخ داد: نه، حدود چهل سال بعد از هجرت تو رخ مىدهد. «4»<br />
<br />
در ميان بنىاميه هم، آن كس كه بيش از همه طغيان كرد و حادثهى كربلا را بهوجود آورد، «يزيد» بود و اين فاجعه، بزرگترين طغيان در تاريخ بود.<br />
<br />
«1». توبه، 14.<br />
<br />
«2». شعراء، 205- 207.<br />
<br />
«3». تفسير تبيان.<br />
<br />
«4». تفسير لاهيجى.<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 84<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- خداوند، گاهى از طريق خواب، بعضى حقايق را به پيامبر و ديگران الهام مىكند. «أَرَيْناكَ»<br />
<br />
2- هر حادثهاى، حتّى تعبير خواب، مىتواند وسيلهى آزمايش مردم قرار گيرد.<br />
<br />
الرُّؤْيَا ... فِتْنَةً<br />
<br />
3- قبايل و گروههايى كه عامل انحراف شوند، «شجرهى ملعونه» اند. «فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ»<br />
<br />
4- هشدار به مردم، حتّى به قبايل و دودمانهاى ملعون، از سنّتهاى الهى است.<br />
<br />
«نُخَوِّفُهُمْ»<br />
<br />
5- در دل لجوجان متعصّب، هشدارها اثر ندارد. (نرود ميخ آهنين در سنگ) «فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبِيراً (60)<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 403<br />
<br />
بعد از آن خطاب مىفرمايد به پيغمبر:<br />
<br />
وَ إِذْ قُلْنا لَكَ: و ياد بياور اى پيغمبر زمانى را كه گفتيم ما براى تو. إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ: 1- بدرستى كه پروردگار تو احاطه دارد به علم ازلى خود به احوال مردمان و به آنچه بجا مىآورند از طاعت يا معصيت، و آنچه مستحقند از ثواب و عقاب به سبب اعمال، و قدرت دارد بر رساندن ثواب و عقاب به آنان.<br />
<br />
پس ايشان در قبضه قدرت الهى، و در تحت سلطه سبحانى هستند، قادر نباشند بر خروج از فرمان كبريائى.<br />
<br />
2- عالم است به تمام اشياء، پس مىداند قصد ايشان را به اذيت تو وقتى كه آيات مقترحه را به ايشان عطا ننمايد. بنابراين آيه شريفه ترغيب رسول و وعده است به حفظ او از آزار قوم.<br />
<br />
3- حق تعالى عالم است به مصالح بندگان، قادر است بر آنچه سؤال كنند از آيات، پس بجا نياور مگر آنچه را كه صلاح باشد، و تو مشغول باش به فرمان تبليغ خود. خداوند سبحان اگر آيات مقترحه را نازل نمود، به سبب آنست كه در اظهارش لطف باشد. و اگر نازل ننمايد، به جهت علم به آنكه در اظهارش مصلحت نيست.<br />
<br />
وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ: و قرار نداديم خواب آنچنانى كه نشان داديم تو را. إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ: مگر امتحان براى مردمان و آزمايش براى آنان. وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ: و قرار نداديم درخت ملعونه كه ذكر شده در قرآن مگر آزمايش براى مردمان. وَ نُخَوِّفُهُمْ: و ترسانيديم ايشان را به آنچه بيان كرديم از هلاك امم سابقه، يا به آنچه را كه فرستاديم از آيات. فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً: پس زياد ننمود ايشان را مگر سركشى بزرگى در كفر و تمادى در ضلالت و غوايت به حدى كه برنمىگردند از آن.<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 404<br />
<br />
تنبيه: در تفسير اين آيه احاديثى وارد شده:<br />
<br />
1- در نهج البيان- از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مدينه شبى در خواب ديد ميمونها چهارده عدد بالا مىروند بر منبر آن حضرت يكى بعد از ديگرى. چون صبح شد، حضرت خواب خود را براى اصحاب فرمود. ايشان سؤال از آن حضرت، فرمود: بالا مىروند اين منبر مرا بعد از من جماعتى از قريش كه نيستند اهل آن. «1» 2- تفسير برهان «2»- از حضرت باقر عليه السّلام در فرمايش (وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ) فرمود: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواب ديد مردانى از بنى تميم و بنى عدى بر منابر برمىگردانند مردم را از راه حق به قهقرا. راوى عرض كند (وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ) فرمود: ايشان بنى اميهاند خدا مىفرمايد (وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً).<br />
<br />
3- روايت سلام جعفى از آن حضرت كه فرمود: بدرستى كه ما نام نبريم مردم را به اسامى آنها، و لكن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواب ديد جماعتى را بر منبر خود، گمراه مىنمودند مردم را بعد از او، از راه حق به قهقرا.<br />
<br />
و روايات بسيار به همين مضمون وارد شده «3» و در بعضى آنها فرمايد:<br />
<br />
حضرت خواب ديد كه بوزينهها به منبر بالا روند. از طريق عامه نيز نقل شده چنانچه احمد بن الطيب سرخسى صاحب مصنفات: معلم «معتضد» وادار كرد او را به لعن معاويه بر منابر، و انشاء فرمان به شهرها به آن، و گفت: خلافى نيست ميان كسى اينكه آيه (الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ) نازل شده در بنى اميه.<br />
<br />
ثعلبى «4» در تفسير خود از سعد بن مسيب در اين آيه گويد كه: پيغمبر صلّى اللّه<br />
<br />
«1» تفسير برهان جلد 2، صفحه 425.<br />
<br />
«2» تفسير برهان جلد 2، صفحه 425.<br />
<br />
«3» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 424، و تفسير برهان جلد 2، صفحه 425 و 426.<br />
<br />
«4» تفسير برهان جلد 2، صفحه 426، و مجمع البيان جلد 3، صفحه 424، به نقل از سهل بن سعيد.<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 405<br />
<br />
عليه و آله و سلّم خواب ديد بنى اميه مىجهند بر منبر او مانند جستن ميمون، پس خوش نيامد آن را، و حضرت بعد از آن خندان نشد تا رحلت فرمود؛ پس اين آيه نازل شد.<br />
<br />
نكته: ارائه برگشتن مردم از اسلام به قهقرا براى آنست كه مردم اظهار اسلام مىكردند و به قبله نماز مىخواندند، با وجود بر اين كمكم از اسلام خارج شدند مثل كسى كه برگردد از راه راست به قهقرا كه رويش به حق باشد، لكن به عقب رود تا به حدى كه چون به آخر رسد خود را از راه حق خارج و به جهنم وارد بيند.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِيداً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (58) وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآياتِ إِلاَّ أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَيْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآياتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً (59) وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبِيراً (60)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و نيست هيچ بلدى مگر آنكه ما هلاك كنندهايم آنرا پيش از روز قيامت يا عذاب كنندهايم آنرا عذابى سخت باشد اين در كتاب نوشته شده<br />
<br />
و باز نداشت ما را كه بفرستيم معجزات را مگر آنكه تكذيب كردند آنرا پيشينيان و داديم قوم ثمود را شترى بينا كننده پس ستم كردند بآن و نميفرستيم معجزات را مگر براى بيم دادن<br />
<br />
و ياد كن هنگاميرا كه گفتيم مر تو را همانا پروردگار تو احاطه دارد بمردم و نگردانديم آن خوابى را كه نموديم بتو مگر آزمايش براى مردم و آن درخت لعنت شده در قرآن را و بيم ميدهيم آنها را پس نمىافزايد آنانرا مگر سركشى بزرگ..<br />
<br />
جلد 3 صفحه 370<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
خداوند متعال تمام اهل آباديها را چه ده باشد چه قصبه چه شهر هلاك و نابود ميفرمايد پيش از روز قيامت و لفظ قريه بر همه آنها اطلاق ميشود و اختصاص بده ندارد يا عذاب ميفرمايد آنها را اگر كافر باشند عذاب سختى در دنيا يا آخرت و بنابراين قريه اختصاص ببلد كفر ندارد و چون روى سخن در آيات سابقه بكفّار بوده محتمل است مراد بلد كفر باشد و هلاكت عبارت از كندن بنيان و نابود شدن اهل طغيان و عذاب شديد مخصوص بآخرت باشد و اين اظهر است و در بعضى از روايات هلاك بفناء و موت و در بعضى بأعمّ از قتل و موت و غيره تفسير شده و حاصل مفاد آيه شريفه آنستكه خداوند اهل ظلم و جور و فساد و طغيان را هر جا باشند و هر وقت باشد بجزاى كردارشان خواهد رسانيد و اين از امور قطعيّه است كه در لوح محفوظ و كتاب تقدير الهى ثبت و ضبط شده است و بايد دانست كه معجزه و كرامت انبياء و اولياء براى اثبات نبوّت و امامت و تقريب بندگان بعبادت و اطاعت خدا است و پس از حصول اين مقصود اگر بعضى از جهّال و معاندين بدلخواه خودشان تقاضاى معجزى نمايند نبايد اجابت شود چون اوضاع عالم بر وفق حكمت و مصلحت منظّم شده و بدلخواه كسى نبايد تغيير كند لذا سيره مرضيّه الهيّه بر اين جارى شده كه در اين قبيل از موارد در صورت اجابت و اصرار تقاضا كنندگان بر كفر عذاب نازل ميفرمايد و چنانچه از ابن عباس نقل شده كفّار قريش از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تقاضا كردند كوه صفا را طلا فرمايد و ساير كوههاى مكّه را پراكنده و هموار سازد بطوريكه صالح براى زراعت شود و اين ملتمس از جهاتى قابل اجابت نبود يكى آنكه شهر مكّه محترم و در آن بيت اللّه اعظم بود كه بايد مأمن خلائق و محفوظ باشد ديگر وجود پيغمبر اكرم در بين آنها كه خداوند وعده فرموده بود عذاب نفرمايد قومى را با وجود آنحضرت در ميان آنها و ديگر آنكه خداوند ميدانست آنها بتدريج مسلمان ميشوند و از نسل آنها بندگان صالح بوجود ميآيد و در صورت چنين معجزى باز آنها فعلا ايمان نمىآورند و حمل بر سحر ميكنند و مستحقّ عقوبت ميشوند چنانچه قبلا ساير معجزات از قبيل قرآن و شقّ القمر و تسبيح سنگ ريزه در كف مبارك را ديدند و ايمان نياوردند و پيشينيان آنها كه قوم ثمود بودند ناقه صالح پيغمبر را مشاهده كردند كه از كوه بدلخواه آنها بيرون<br />
<br />
جلد 3 صفحه 371<br />
<br />
آمد و شرحش در اوائل سوره اعراف در ذيل احوال آنحضرت گذشت كه بقبيحترين صورتى آنحيوان را كشتند و بخود و او ستم نمودند و آن آيه بيّنهاى بود بخودى خود اگر مبصره بمعناى واضحه باشد و الا بينا كننده بود مردم را براه حقّ و موجب بينائى آنها نشد پس اظهار معجزه در اين قبيل مقامات علاوه بر آنكه بىثمر است مفاسدى دارد كه بر حكيم لازم است اجتناب از آن فرمايد مگر معارض با مصلحت اهمّى شود كه مقام اقتضاء بسط كلام در آنرا ندارد قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه قوم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از آنحضرت طلب معجزهاى نمودند پس جبرئيل نازل شد و عرض كرد خدا فرموده و باز نداشت ما را از آنكه بفرستيم آن معجزات را مگر آنكه تكذيب كردند آنها را پيشينيان و رويّه ما اين بوده كه چون ميفرستاديم بسوى اهل بلدى معجزهاى را پس ايمان نمىآوردند بآن هلاك مينموديم آنها را پس براى اين تأخير انداختيم از قوم تو آنمعجزات را و در ذيل آيه اشاره شده بمطالب سابقه بطرز معجب لطيفى كه فرموده ما نميفرستيم آيات را مگر براى انذار مردم و تخويف از عذاب آخرت يعنى نه براى انكار آنها و عذاب دنيا و در آيه اخيره براى تسليت خاطر پيغمبر اكرم از ردّ ملتمس آنها يادآورى فرموده از وعده نصرت خود در آيات عديده باين تقريب كه خداوند احاطه دارد بر مردم بعلم و قدرت و بهيچ وجه آنها را تحت اراده الهى خارج نيستند بيايد روزى كه تمام كفّار قريش بلكه تمام شبه جزيره عربستان در تحت تسلّط تو در آيد و همه خواهى نخواهى مسلم و مطيع و منقاد تو شوند و اگر چند روزى بنى تيم و عدى يعنى اوّلى و دوّمى و بنى اميّه يعنى عثمان و معاويه و يزيد و هفت نفر از اولاد حكم ابن ابى العاص كه جمعا دوازده نفر ميشوند بر منبر تو بر آيند و در مقامت آمد و شد كنند، براى امتحان مردم و تميز منافق از موافق است و بالاخره دولت حقّه حقيقيّه الهيّه براى تو و خاندانت باقى و برقرار است تا روز قيامت و آنچه تقدير الهى بر آن جارى شده از قبول و ردّ ملتمسات و رياست موقت و عزّت مؤبّد بر وفق حكمت و مصلحت است و بايد بآن راضى و خشنود بود چون بطرق متعدده از خاصه و عامّه نقل شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خواب ديد بنى اميّه مانند بوزينه بر منبر او جست و خيز ميكنند و بالا ميروند و پائين ميآيند پس بسيار ملول<br />
<br />
جلد 3 صفحه 372<br />
<br />
و غمگين شد و فرمود اين حظّ آنها است در دنيا كه در مقابل اسلام ظاهرى بآنها داده شده و بعضى گفتهاند بعد از اين خواب ديگر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خندان ديده نشد تا وفات فرمود و در روايات خاصه پس از ذكر رؤياى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شجره ملعونه تفسير شده به بنى اميّه و خلفاء آنها و در بعضى از روايات تيم و عدى را هم ملحق نمودهاند و والد ماجد حقير در شفاء الصدور در شرح جمله و لعن اللّه بنى اميّه قاطبة اينمعنى را با بيان اوفى اثبات فرموده و اين تفسير را در اخبار اهل بيت عليهم السلام قطعى الصّدور دانسته و بنابراين احتياج بذكر تفاسير مردودى كه بعضى از آنها بنصاب كامل در برودت رسيده نيست و شجره ملعونه عطف است بر رؤيا و بيان است براى آن يعنى قرار نداديم آن خواب و شجره ملعونه را مگر امتحان براى مردم چون بوزينگان كه در بعضى روايات رؤيا از بنى اميّه بآن تعبير شده و بنى اميه و شجره ملعونه تمامى يك حقيقت و معنى ميباشند كه بقوالب متعدّده بيرون آمدهاند و ميان آنها فرقى نيست جز بحسب لفظ و صورت و لعن كسانيكه بخدا و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و خاندان نبوت ايذاء و ظلم نمودند در قرآن مكرّر تصريح شده و فتنه بودن آنها براى مردم بيان شد اگر بمعناى امتحان باشد و اگر بمعناى بلا باشد بلا بودن آنها محتاج به بيان نيست و معلوم است كه در نتيجه اعراض مردم از خاندان رسالت مستحقّ شدند و مناسب با آن است ذكر و نخوّفهم تا آخر مدلول آيه شريفه و از عجائب لطف كلام الهى آنستكه در ذيل آيه با آنكه تصريح شده بآنكه يزيد پليد در بين آنها بقدرى طاغى است كه بايد گفت چيزى جز طغيان بزرگ نيست معناى ظاهرى كلام هم محفوظ است كه تخويف بحال آنها فائده ندارد بلكه موجب مزيد سركشى و تجاوز آنها خواهد بود و اللّه اعلم ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ إِذ قُلنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنّاسِ وَ ما جَعَلنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيناكَ إِلاّ فِتنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَةَ فِي القُرآنِ وَ نُخَوِّفُهُم فَما يَزِيدُهُم إِلاّ طُغياناً كَبِيراً (60)<br />
<br />
و موقعي که گفتيم از براي تو محققا پروردگار تو باحاطه قيوميه احاطه بر تمام ناس دارد و ما قرار نداديم رؤياي ترا که رؤيت فرمودي مگر امتحان از براي ناس و شجره ملعونه را در قرآن و ميترسانيم آنها را پس زياد نميكند آنها را مگر طغيان و سركشي بزرگي، اينکه آيه شريفه را مفسرين عامه اينکه نحو تفسير كردند بعضي گفتند رؤيا بمعني رؤيت است در ليلة المعراج و فتنه امتحان است که مؤمنين تصديق كردند و كفار انكار كردند و بعضي گفتند رؤيا خوابي بود که پيغمبر صلّي اللّه عليه و اله ديد که داخل مكه ميشود و فتح ميكند و فتنه امتحان مؤمنين که رفتند براي فتح مكه و در حديبيه مشركين مانع شدند و حضرت برگشت بعضي متزلزل شدند که خبر پيغمبر دروغ بود و اينکه مراد از فتنه است سپس در سال بعد تشريف برد و فتح فرمود و صدق رؤيا ظاهر شد، لكن اخبار بسياري داريم متظافر بلكه قريب بتواتر از ائمه طاهرين بلكه اخبار از طرق عامه هم داريم که رؤياي پيغمبر اينکه بود که جمعي از<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 276<br />
<br />
قرده ميمونها از منبر او بالا ميروند يكي بعد از ديگري و آنها بني اميه بودند و در بعضي اخبار دوازده نفر و در بعض اخبار چهارده نفر بضميمه بني تيم و عدي يعني اولي و دومي و فتنه امتحان ناس بود که پس از رحلت حضرت بسياري در ضلالت افتادند جز خواص و بر طبق اينکه اخبار که قابل انكار ورد نيست، بپردازيم بتفسير آيه شريفه وَ إِذ قُلنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنّاسِ خداوند احاطه علمي و قدرتي و قيومتي دارد بر جميع ممكنات هم ميداند هم ميتواند هم نگاهداري ميكند و چيزي از تحت قدرت او خارج نيست.<br />
<br />
وَ ما جَعَلنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيناكَ إِلّا فِتنَةً لِلنّاسِ آن خوابي که ديدي که يك دسته ميمون از منبر تو بالا ميروند و فرود ميآيند و منبر تو ملعبه آنها شده ما قرار نداديم مگر بر امتحان مسلمين که بر حسب ظاهر اسلام آورده بودند که ارتد النّاس بعد رسول اللّه الا اربعة او خمسة تا رسيد بآخر آنها مروان حمار و چه فسادها و ظلمها مخصوصا باهل بيت و مؤمنين شد وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَةَ که بني اميه باشند في القرآن که لعن در قرآن بنص آيه شريفه راه نجاتي در او نيست وَ مَن يَلعَنِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيراً نساء آيه 55 وَ نُخَوِّفُهُم چه آياتي که در شان اهل بيت نازل شده و چه اخبار متواتره مثل حديث ثقلين و حديث منزله و حديث غدير خم و غير آنها لكن فَما يَزِيدُهُم إِلّا طُغياناً كَبِيراً چه طغياني و چه اندازه بزرگ بود.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
اشاره<br />
<br />
(آیه 60)- سپس پیامبرش را در برابر سرسختی و لجاجت دشمنان دلداری داده، میگوید: اگر آنها در مقابل سخنانت این چنین لجاجت به خرج میدهند و ایمان نمیآورند مطلب تازهای نیست، «به خاطر بیاور هنگامی را که به تو گفتیم پروردگارت احاطه کامل بر مردم دارد» و از وضعشان کاملا آگاه است (وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ).<br />
<br />
همیشه در برابر دعوت پیامبران، گروهی پاکدل ایمان آوردهاند و گروهی متعصب و لجوج به بهانهجویی و کارشکنی و دشمنی برخاستهاند، در گذشته چنین بوده، امروز نیز چنین است.<br />
<br />
سپس اضافه میکند: «و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم فقط برای آزمایش مردم بود» (وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ). <br />
<br />
ج2، ص651<br />
<br />
«همچنین شجره معلونه [درخت نفرین شده] را که در قرآن ذکر کردهایم» آن نیز آزمایشی برای مردم است (وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ).<br />
<br />
در پایان اضافه میکند: «ما آنها را بیم داده (و انذار) میکنیم اما جز طغیان عظیم، چیزی بر آنها نمیافزاید» (وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کَبِیراً).<br />
<br />
چرا که اگر دل و جان آدمی آماده پذیرش حق نباشد، نه تنها سخن حق در آن اثر نمیگذارد، بلکه غالبا نتیجه معکوس میدهد و به خاطر سرسختی و مقاومت منفی بر گمراهی و لجاجتشان میافزاید- دقت کنید.<br />
<br />
رؤیای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و شجره ملعونه: <br />
<br />
جمعی از مفسران شیعه و اهل سنت نقل کردهاند که: این خواب اشاره به جریان معروفی است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در خواب دید میمونهایی از منبر او بالا میروند و پایین میآیند، بسیار از این مسأله غمگین شد، آن چنان که بعد از آن کمتر میخندید- این میمونها را به بنی امیه تفسیر کردهاند که یکی بعد از دیگری بر جای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نشستند در حالی که از یکدیگر تقلید میکردند و افرادی فاقد شخصیت بودند و حکومت اسلامی و خلافت رسول اللّه را به فساد کشیدند.<br />
<br />
اما شجره معلونه- در قرآن ممکن است اشاره به هر گروه منافق و خبیث و مطرود درگاه خدا، مخصوصا گروههایی همانند بنی امیه و یهودیان سنگدل و لجوج و همه کسانی که در خط آنها گام برمیدارند، باشد، و شجره زقوم در قیامت تجسّمی از وجود این شجرات خبیثه در جهان دیگر است، و همه این شجرات خبیثه مایه آزمایش و امتحان مؤمنان راستین در این جهان هستند.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=60}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=17 |آیه=60}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=17 |آیه=60}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=17 |آیه=60}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=60}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=17 |آیه=60}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=17 |آیه=60}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=17 |آیه=60}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=17 |آیه=60}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
* محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه.<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:آیات سوره اسراء]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]<br />
[[رده:آیات دارای شان نزول]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_43_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A1&diff=97724آیه 43 سوره اسراء2019-03-03T10:02:01Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا|سوره=17|آیه =43}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 43 <br />
|شماره بعدی = 44<br />
|شماره قبلی = 42<br />
|سوره= اسراء<br />
|شماره سوره= 17<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
خدا از آنچه (مشرکان نادان) میگویند بسیار برتر و منزهتر است.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
او از آنچه می گویند، منزّه و بسیار برتر و والاتر است.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
او [پاك و] منزّه است و از آنچه مىگويند بسى والاتر است.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
او منزه است، و از آنچه در بارهاش مىگويند برتر و بالاتر است.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
او پاک و برتر است از آنچه آنها میگویند، بسیار برتر و منزهتر!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Immaculate is He, and greatly exalted above what they say!’}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Glory be to Him and exalted be He in high exaltation above what they say.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Glorified is He, and High Exalted above what they say!}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Glory to Him! He is high above all that they say!- Exalted and Great (beyond measure)!}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«عُلُوّاً»: بالائی و والائی. مفعول مطلق و برای تأکید است. مصدری است که از غیر فعل خود آمده است.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا «42»<br />
<br />
بگو: اگر با خداوند، خدايانى بود- آنگونه كه مشركان مىگويند- در آن هنگام آن خدايان در پى يافتن راه نفوذى به سوى خداى صاحب عرش بودند (تا قدرت را از او بگيرند).<br />
<br />
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً «43»<br />
<br />
خداوند منزّه و برتر است از آنچه مىگويند، برترى بزرگ!<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
مشركان، خداوند را قبول داشتند و «اللّه» را آفريدگار هستى مىدانستند، ولى بتها را شفيع خود يا شريك خدا مىپنداشتند. اين آيه وجود چنين رابطهاى را ميان خدا و بتها نفى مىكند، چون بتها نه مىتوانند قدرت را از دست خداى بزرگ بيرون آورند، نه راهى براى تقويت خود دارند.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- نظام هستى، بهترين دليل بريكتايى خداست. (اگر خدايان ديگر بودند، رقابت مىشد واگر رقابت بود نظام بهممىخورد.) «إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا»<br />
<br />
2- هرگاه نسبت ناروايى داده شود، تبرئه و تنزيه لازم است. «سُبْحانَهُ»<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 66<br />
<br />
3- خداوند از هرگونه شريك پاك است و ميان ذات مقدّس او و خرافاتى كه مىگويند، فاصله و برترى بسيارى است. «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ»<br />
<br />
4- هر كه و به هر مقدار خدا را ستايش كند، باز خداوند برتر از آن گفتههاو توصيفهاست. «تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً (43)<br />
<br />
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ: منزه و متعالى است ذات احديت الهى از آنچه مىگويند مشركين. عُلُوًّا كَبِيراً: رفعتى بزرگ كه غايتى براى آن متصور نيست.<br />
<br />
تبصره: اصول مقدسات مذهبى و قضاياى فطرى انسانى، توحيد سبحانى است، يعنى ذات الهى يكتاست در ذات و يكه است در صفات. و برهان آن ضرورى است، زيرا اگر دو بودى نظام وجود فاسد گشتى، بدين تقرير: اگر يكى اراده كند سكون چيزى را مثلا، و ديگرى اراده كند حركت آن را، پس<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 380<br />
<br />
اگر اراده هر دو به عمل آيد متنافيين لازم، و آن محال است. و اگر اراده هيچيك واقع نشود، عجز هر دو ثابت گردد. و اگر اراده يكى وقوع يابد، اثبات الوهيت او، و عجز ديگرى محقق شود. بنابراين چنانچه كنه ذات الهى را نتوان شناخت، همچنين كنه صفات سبحانى را نتوان دريافت.<br />
<br />
در كافى شريف «1»- محمد بن حكيم روايت نموده كه حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام براى پدرم نوشت كه: انّ اللّه اعلى و اجل و اعظم من ان يبلغ كنه صفته فصفوه بما وصف به نفسه و كفّوا عمّا سوى ذلك.<br />
<br />
بتحقيق ذات خداوندى عاليتر و جليلتر و عظيمتر است از اينكه برسد كسى كنه صفت او را، پس وصف كنيد ذات او به آنچه ذات سبحانى خود توصيف فرموده، و باز داريد خود را از غير آن. تعالى اللّه عمّا يقول الظّالمون علوّا كبيرا.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (41) قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً (42) سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً (43) تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (44)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و بتحقيق مكرّر بيان كرديم در اين قرآن تا پند گيرند و نيفزود مر آنها را مگر تنفّر<br />
<br />
بگو اگر بودند با او خدايانى چنانچه ميگويند در آنهنگام هر آينه طلب مينمودند بسوى خداوند ملك راهى<br />
<br />
منزّه است او و برتر است از آنچه ميگويند برترى بزرگى<br />
<br />
تسبيح ميكنند مر او را آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كه در آنها است و نيست هيچ چيز مگر آنكه تسبيح ميكند بستايش او ولى نمىفهميد تسبيح آنها را همانا او باشد بردبار آمرزنده.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
خداوند سبحان مكرّر بطرق متعدده در قرآن مجيد توحيد و تنزيه خود را از شريك و ولد و ساير لوازم جسميّت اثبات فرموده براى تذكّر و تنبّه و ارشاد و هدايت خلق ولى مع الاسف كلام حقّ در قلوب قاسيه اهل شرك و الحاد و تعصب و عناد مؤثر نيست بلكه موجب مزيد تمرّد و طغيان و تنفر و عصيان آنها خواهد بود امّا اتمام حجّت از خدا بر خلق ميشود لذا خداوند دستور فرموده به پيغمبر خود كه بآنها بگويد اگر با معبود بحقّ معبودهاى ديگرى بود كه شما آنها را خدايان كوچك و شفعاء خود ميدانيد مانند عزير و مسيح و ملائكه و قائل بشركت آنها با خداوند در معبوديّت و سلطنت شدهايد ناچار آنها بايد طلب كنند بسوى خداى بزرگ كه صاحب ملك و عرش عظيم است راهى كه خارج از دو غرض نيست يا براى غلبه خودشان بر او اگر در مقام معارضه باشند چنانچه دأب سلاطين است و در اين صورت امر ملك مختلّ شود يا براى تقرّب باو اگر در مقام تمكين باشند چنانچه رسم اتباع است<br />
<br />
جلد 3 صفحه 362<br />
<br />
و در اين صورت لازم است شما هم بآنها اقتدا نمائيد و راه تقرب بخدا و مالك الملك حقيقى را پيدا كنيد و آن اطاعت او امر و نواهى او است كه بتوسط پيغمبرش بشما ابلاغ شده و مفسّرين هر يك از اين دو احتمال را كه دو طرف ترديد است مستقلا در مقام تفسير آيه دوم ذكر نمودهاند و بعضى بيكى از آن دو اكتفاء و اعتماد كردهاند و بنظر حقير هر يك از جهتى رجحان دارد و جمع ميان آن دو به بيانيكه شد از جهاتى، كه بر ارباب ذوق پوشيده نخواهد ماند و بر هر تقدير احتمال اوّل اشاره بدليل تمانع و تنازع و احتمال دوم اشاره براه فقر و احتياج است كه بهر يك از آن دو مستقلا اثبات توحيد در قرآن شده نهايت آنكه در اين سوره عمّا قريب بيايد آياتى كه مفسّر يا مؤيّد طريقه اخيره است منزه و متعالى است ذات اقدس احديّت از جميع نقائص امكانيّه و آنچه نادانان نسبت باو دهند از شريك و ولد و مثل و مانند و امثال اين امور كه منافى با وجوب وجود ذاتى و صفاتى ميباشد و اين تعالى بحدى است كه بهيچ وجه نميتوان قياس نمود هيچ چيز از موجودات را بهيچ چيز از او و اين علوّ كبير و برترى بزرگ است و اين تنزيه در تمام اجزاء وجود آسمانهاى هفت گانه و زمين و هر كه در آنها است از ملائكه و جن و انس و غيرهم سارى و جارى است بحسب حال و مقام و قابليّت و كمال بلكه هيچ موجودى نيست در هيچ يك از عوالم وجود مگر آنكه تنزيه ميكند خدا را بستايش و شكر و تسبيح و تقديس مينمايد او را بحمد و ثنا و تضرّع و دعا بر حسب اقتضاء ذات و صفات و استعداد و كمال بلسان حال و مقال ولى تمام مردم نميفهمند اقتضاء حال و نميشنوند مقال آنها را در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شكست ديوارها تسبيح آنها است و هيچ پرندهاى شكار كرده نميشود مگر براى كوتاهيش در تسبيح خود و از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه چوب خشك صوت شكست آن تسبيح خداوند است فيض ره فرموده و اين براى آنستكه نقصانات خلائق دلائل كمالات خالق است و كثرات و اختلافاتشان شواهد وحدانيّت و انتفاء شريك و ضد و ند از او است و اين تسبيح فطرى و اقتضاء ذاتى است كه ناشى شده از تجلّى حقّ براى آنها و محبوبيّت او كه وادار شدهاند به ثناء بر او بدون تكلّف و آن عبادت ذاتيّهاى است كه بر پا داشته است آنرا خداوند در آنها بحكم استحقاقى كه ثابت است براى او جلّ جلاله و بيايد مزيد بيانى براى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 363<br />
<br />
اين امر در سوره نور انشاء اللّه تعالى حقير عرض ميكنم تسبيح سنگ ريزه در دست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه يكى از معجزات متواتره آنحضرت است اهل تحقيق گفتهاند وجه اعجاز آن شنواندن حضرت است صوت آنرا بشنوندگان و الا تسبيح آنها هميشه محقّق بوده و هست و ناله ستون حنّانه از هجر رسول اكرم از مسلّمات تاريخى و روايتى است و اذكار خاصه بسيارى از حيوانات در اخبار ائمه اطهار وارد شده كه ذكرش موجب تطويل است و بنابراين ميتوان گفت تمامى ذرات عالم آشكار و نهان بقدر حظوظ و نصيبشان از ادراك و شعور در عوالم خودشان اذكارى دارند كه اگر گوشى مناسب با آن عالم باشد ميشنود چنانچه گفتهاند صرير باب و خرير آب ذكر آنها است و اين ذكر قالى منافات با تسبيح حالى كه عبارت از دلالت آنها است بر وجود صانع ندارد و براى شامل شدن لفظ هر دو تسبيح را تعبير بتفقهون فرموده كه ظاهرا بمعناى ادراك و اعم از تعقّل و استماع است و خداوند بردبار است تعجيل نميفرمايد در عقوبت كسانيكه تعقّل ننمودند در دلالت موجودات بر وجود صانع و آمرزنده است آنها را بعد از توبه و انابه ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
سُبحانَهُ وَ تَعالي عَمّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً (43)<br />
<br />
خداوند منزه و مبري و بالاتر از اينست که در معبوديت شريك داشته باشد و بلندي و بزرگي او بلا نهايت است که ذاتا و صفتا و فعلا و الوهيت منحصر باو است شريك عديل نظير مثل و ندّ و ضدي از براي او محال است (سبحانه) تسبيح تنزيه حق است از جميع عيوب و نواقص و احتياج لذا ميگوييم.<br />
<br />
(نه مركب بود و جسم نه جوهر نه عرض || بيشريك است معاني تو غني دان خالق)<br />
<br />
زيرا مركب احتياج باجزاء و مركب بالكسر دارد جسم احتياج بمكان و ماده و صورت دارد جوهر مركب از وجود و ماهيت است عرض محتاج بمعروض است شريك احتياج بساير شركاء دارد و نقص قدرت است معاني صفات زائده است و عارض موصوف ميشود و احتياج لازم ميايد غني جامع جميع كمالات و خالي از جميع نواقص است (و تعالي) علو شامل جميع كمالات از علم قدرت حيات اراده ادراك سميع بصير كبير عظيم ميشود چه رسد به (عَمّا يَقُولُونَ) که شريك يك جمادي باشد (عُلُوًّا كَبِيراً) غير متناهي ذاتا عدّة و مدة و شدة ليس له اول و لا آخر که معناي واجب الوجود است.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 43)- و از آنجا که در تعبیرات مشرکان، خداوند بزرگ تا سر حد یک طرف نزاع تنزل کرده است، در این آیه بلافاصله میگوید: «خداوند از آنچه آنها میگویند پاک و منزه است و (از آنچه میاندیشند) بسیار برتر و بالاتر است» (سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=43}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=17 |آیه=43}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=17 |آیه=43}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=17 |آیه=43}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=43}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=17 |آیه=43}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=17 |آیه=43}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=17 |آیه=43}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=17 |آیه=43}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره اسراء]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_42_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A1&diff=97723آیه 42 سوره اسراء2019-03-03T10:01:45Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|قُلْ لَوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لَابْتَغَوْا إِلَىٰ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا|سوره=17|آیه =42}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 42 <br />
|شماره بعدی = 43<br />
|شماره قبلی = 41<br />
|سوره= اسراء<br />
|شماره سوره= 17<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
بگو: اگر با خدای یکتا چنانکه آنها میگویند خدایان دیگری بود در این صورت آن خدایان بر خدای عرش (به تنازع) راه میگرفتند (و تمانع آنان موجب اختلال نظام عالم میشد. پس چون عالم را نظام ثابتی است دلیل است که با خدای یگانه خدایان دیگری نیست).<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
بگو: اگر آن گونه که می گویند، باخدا خدایانی بود، در آن هنگام به سوی صاحب عرش راهی می جستند [تا قدرتش را تصاحب کنند.]<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
بگو: «اگر - چنانكه مىگويند- با او خدايانى [ديگر] بود، در آن صورت حتماً در صدد جستن راهى به سوى [خداوند،] صاحب عرش، برمىآمدند.»<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
بگو: همچنان كه مىگويند، اگر با او خدايان ديگرى هم بودند پس به سوى صاحب عرش راهى جسته بودند.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
بگو: «اگر آنچنان که آنها میگویند با او خدایانی بود، در این صورت، (خدایان) سعی میکردند راهی به سوی (خداوند) صاحب عرش پیدا کنند.»<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Say, ‘Were there [other] gods besides Him, as they say, they would surely have encroached on the Lord of the Throne.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Say: If there were with Him gods as they say, then certainly they would have been able to seek a way to the Lord of power.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Say (O Muhammad, to the disbelievers): If there were other gods along with Him, as they say, then had they sought a way against the Lord of the Throne.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Say: If there had been (other) gods with Him, as they say,- behold, they would certainly have sought out a way to the Lord of the Throne!}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«آلِهَةٌ»: جمع إِله، خدایان و معبودان. «لاَبْتَغَوْا»: قطعاً طلب میکردند و میجستند. «ذِی الْعَرْشِ»: صاحب تخت فرماندهی و سریر فرمانروائی. مراد خداوند جهان است. «لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً»: خواستار غلبه بر خداوند جهان میشدند. خدایان پنداری شما تلاش میکردند راهی برای تقرّب به خداوند جستجو کنند.<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا «42»<br />
<br />
بگو: اگر با خداوند، خدايانى بود- آنگونه كه مشركان مىگويند- در آن هنگام آن خدايان در پى يافتن راه نفوذى به سوى خداى صاحب عرش بودند (تا قدرت را از او بگيرند).<br />
<br />
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً «43»<br />
<br />
خداوند منزّه و برتر است از آنچه مىگويند، برترى بزرگ!<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
مشركان، خداوند را قبول داشتند و «اللّه» را آفريدگار هستى مىدانستند، ولى بتها را شفيع خود يا شريك خدا مىپنداشتند. اين آيه وجود چنين رابطهاى را ميان خدا و بتها نفى مىكند، چون بتها نه مىتوانند قدرت را از دست خداى بزرگ بيرون آورند، نه راهى براى تقويت خود دارند.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- نظام هستى، بهترين دليل بريكتايى خداست. (اگر خدايان ديگر بودند، رقابت مىشد واگر رقابت بود نظام بهممىخورد.) «إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا»<br />
<br />
2- هرگاه نسبت ناروايى داده شود، تبرئه و تنزيه لازم است. «سُبْحانَهُ»<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 66<br />
<br />
3- خداوند از هرگونه شريك پاك است و ميان ذات مقدّس او و خرافاتى كه مىگويند، فاصله و برترى بسيارى است. «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ»<br />
<br />
4- هر كه و به هر مقدار خدا را ستايش كند، باز خداوند برتر از آن گفتههاو توصيفهاست. «تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً»<br />
}}<br />
<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً (42)<br />
<br />
بعد از آن براى اثبات وحدانيت فرمايد:<br />
<br />
قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ: بگو اى پيغمبر به مشركين اگر بود با ذات الهى خدايان ديگرى به مشابهت و مماثلت. كَما يَقُولُونَ: چنانكه شما مىگوئيد و معتقديد، مراد صاحبان علم هستند مانند عيسى و عزير. إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا: هر آينه طلب مىكردند راهى را به جهت قرب و منزلت به خداوند و مالك عرش به سبب علم آنها به علو شأن و عظمت خالق عرش. يا طلب نمودى راهى را كه برسند به خداوند عرش تا غالب و قاهر شوند بر او و دفع كنند عيب و عجز را از خود. و چون اين قوه و قدرت در آنها ظاهر نيست، برهانى باشد قاطع بر عدم قابليت آنها به مقام الوهيت و ناشايستگى آنها به پرستش و ستايش.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (41) قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً (42) سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً (43) تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (44)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و بتحقيق مكرّر بيان كرديم در اين قرآن تا پند گيرند و نيفزود مر آنها را مگر تنفّر<br />
<br />
بگو اگر بودند با او خدايانى چنانچه ميگويند در آنهنگام هر آينه طلب مينمودند بسوى خداوند ملك راهى<br />
<br />
منزّه است او و برتر است از آنچه ميگويند برترى بزرگى<br />
<br />
تسبيح ميكنند مر او را آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كه در آنها است و نيست هيچ چيز مگر آنكه تسبيح ميكند بستايش او ولى نمىفهميد تسبيح آنها را همانا او باشد بردبار آمرزنده.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
خداوند سبحان مكرّر بطرق متعدده در قرآن مجيد توحيد و تنزيه خود را از شريك و ولد و ساير لوازم جسميّت اثبات فرموده براى تذكّر و تنبّه و ارشاد و هدايت خلق ولى مع الاسف كلام حقّ در قلوب قاسيه اهل شرك و الحاد و تعصب و عناد مؤثر نيست بلكه موجب مزيد تمرّد و طغيان و تنفر و عصيان آنها خواهد بود امّا اتمام حجّت از خدا بر خلق ميشود لذا خداوند دستور فرموده به پيغمبر خود كه بآنها بگويد اگر با معبود بحقّ معبودهاى ديگرى بود كه شما آنها را خدايان كوچك و شفعاء خود ميدانيد مانند عزير و مسيح و ملائكه و قائل بشركت آنها با خداوند در معبوديّت و سلطنت شدهايد ناچار آنها بايد طلب كنند بسوى خداى بزرگ كه صاحب ملك و عرش عظيم است راهى كه خارج از دو غرض نيست يا براى غلبه خودشان بر او اگر در مقام معارضه باشند چنانچه دأب سلاطين است و در اين صورت امر ملك مختلّ شود يا براى تقرّب باو اگر در مقام تمكين باشند چنانچه رسم اتباع است<br />
<br />
جلد 3 صفحه 362<br />
<br />
و در اين صورت لازم است شما هم بآنها اقتدا نمائيد و راه تقرب بخدا و مالك الملك حقيقى را پيدا كنيد و آن اطاعت او امر و نواهى او است كه بتوسط پيغمبرش بشما ابلاغ شده و مفسّرين هر يك از اين دو احتمال را كه دو طرف ترديد است مستقلا در مقام تفسير آيه دوم ذكر نمودهاند و بعضى بيكى از آن دو اكتفاء و اعتماد كردهاند و بنظر حقير هر يك از جهتى رجحان دارد و جمع ميان آن دو به بيانيكه شد از جهاتى، كه بر ارباب ذوق پوشيده نخواهد ماند و بر هر تقدير احتمال اوّل اشاره بدليل تمانع و تنازع و احتمال دوم اشاره براه فقر و احتياج است كه بهر يك از آن دو مستقلا اثبات توحيد در قرآن شده نهايت آنكه در اين سوره عمّا قريب بيايد آياتى كه مفسّر يا مؤيّد طريقه اخيره است منزه و متعالى است ذات اقدس احديّت از جميع نقائص امكانيّه و آنچه نادانان نسبت باو دهند از شريك و ولد و مثل و مانند و امثال اين امور كه منافى با وجوب وجود ذاتى و صفاتى ميباشد و اين تعالى بحدى است كه بهيچ وجه نميتوان قياس نمود هيچ چيز از موجودات را بهيچ چيز از او و اين علوّ كبير و برترى بزرگ است و اين تنزيه در تمام اجزاء وجود آسمانهاى هفت گانه و زمين و هر كه در آنها است از ملائكه و جن و انس و غيرهم سارى و جارى است بحسب حال و مقام و قابليّت و كمال بلكه هيچ موجودى نيست در هيچ يك از عوالم وجود مگر آنكه تنزيه ميكند خدا را بستايش و شكر و تسبيح و تقديس مينمايد او را بحمد و ثنا و تضرّع و دعا بر حسب اقتضاء ذات و صفات و استعداد و كمال بلسان حال و مقال ولى تمام مردم نميفهمند اقتضاء حال و نميشنوند مقال آنها را در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شكست ديوارها تسبيح آنها است و هيچ پرندهاى شكار كرده نميشود مگر براى كوتاهيش در تسبيح خود و از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه چوب خشك صوت شكست آن تسبيح خداوند است فيض ره فرموده و اين براى آنستكه نقصانات خلائق دلائل كمالات خالق است و كثرات و اختلافاتشان شواهد وحدانيّت و انتفاء شريك و ضد و ند از او است و اين تسبيح فطرى و اقتضاء ذاتى است كه ناشى شده از تجلّى حقّ براى آنها و محبوبيّت او كه وادار شدهاند به ثناء بر او بدون تكلّف و آن عبادت ذاتيّهاى است كه بر پا داشته است آنرا خداوند در آنها بحكم استحقاقى كه ثابت است براى او جلّ جلاله و بيايد مزيد بيانى براى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 363<br />
<br />
اين امر در سوره نور انشاء اللّه تعالى حقير عرض ميكنم تسبيح سنگ ريزه در دست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه يكى از معجزات متواتره آنحضرت است اهل تحقيق گفتهاند وجه اعجاز آن شنواندن حضرت است صوت آنرا بشنوندگان و الا تسبيح آنها هميشه محقّق بوده و هست و ناله ستون حنّانه از هجر رسول اكرم از مسلّمات تاريخى و روايتى است و اذكار خاصه بسيارى از حيوانات در اخبار ائمه اطهار وارد شده كه ذكرش موجب تطويل است و بنابراين ميتوان گفت تمامى ذرات عالم آشكار و نهان بقدر حظوظ و نصيبشان از ادراك و شعور در عوالم خودشان اذكارى دارند كه اگر گوشى مناسب با آن عالم باشد ميشنود چنانچه گفتهاند صرير باب و خرير آب ذكر آنها است و اين ذكر قالى منافات با تسبيح حالى كه عبارت از دلالت آنها است بر وجود صانع ندارد و براى شامل شدن لفظ هر دو تسبيح را تعبير بتفقهون فرموده كه ظاهرا بمعناى ادراك و اعم از تعقّل و استماع است و خداوند بردبار است تعجيل نميفرمايد در عقوبت كسانيكه تعقّل ننمودند در دلالت موجودات بر وجود صانع و آمرزنده است آنها را بعد از توبه و انابه ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
قُل لَو كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لابتَغَوا إِلي ذِي العَرشِ سَبِيلاً (42)<br />
<br />
بفرما باين مشركين که بر فرض محال اگر با خداوند خداياني بودند چنانچه اينها ميگويند هر آينه اينکه خدايان راهي طلب ميكردند بخداوند متعال که صاحب عرش اعظم است كفار و مشركين منكر وجود حضرت حق نبودند و از اينکه جهت مشرك<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 258<br />
<br />
گفتند يعني شريك بر خداوند قائل شدند فقط طبيعي دهري لا مذهب منكر است آنها هم منكر آلهه مشركين هستند.<br />
<br />
لذا ميفرمايد (قل) باين مشركين (لو کان) بر فرض محال چون لو امتناعيه است (معه) يعني با خداوند متعال (آلهة) الهه ديگري هم بود (كَما يَقُولُونَ) چنانچه مشركين قائل هستند البته اينها آلهه خود را هم مخلوق خدا ميدانند و واسطه ميپندارند و رابطه بين خلق و خالق ميگويند چنانچه گفتند:<br />
<br />
ما نَعبُدُهُم إِلّا لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلفي زمر آيه 4 و گفتند وَ اللّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آيه 27.<br />
<br />
و نيز اگر سؤال كني وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ وَ سَخَّرَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ عنكبوت آيه 61 وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحيا بِهِ الأَرضَ مِن بَعدِ مَوتِها لَيَقُولُنَّ اللّهُ عنكبوت آيه 63 و غير اينها از آيات شريفه پس بايد يك برهاني و دليل منطقي داشته باشيد که اينکه آلهه شما يك رابطه با خدا داشته باشند ما مسلمين در حق انبياء تا اقامه معجزه نكنند يا اخبار نبي ثابت النبوة يا معصوم ثابت العصمه نباشد تصديق نميكنيم شما مشركين چه مدرك و برهاني داريد با اينكه اصنام شما يك جمادي بيش نيستند که بدست خود ميتراشيد أَ تَعبُدُونَ ما تَنحِتُونَ صافات آيه 93.<br />
<br />
أَ لَهُم أَرجُلٌ يَمشُونَ بِها أَم لَهُم أَيدٍ يَبطِشُونَ بِها أَم لَهُم أَعيُنٌ يُبصِرُونَ بِها أَم لَهُم آذانٌ يَسمَعُونَ بِها اعراف آيه 195 إِذاً لَابتَغَوا إِلي ذِي العَرشِ سَبِيلًا ذي العرش ذات ربوبي که خالق عرش است که محيط بجميع عالم جسمانيست بايد اينکه اصنام شما يك راهي و ربطي باو داشته باشند و دستوري گرفته باشند که بيائيد ما را پرستش كنيد و چون ندارند و نميتوانند پس آلهه نيستند و الوهيت مختص باو است.<br />
<br />
259<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 42)- این آیه به یکی از دلائل توحید، اشاره میکند که در لسان دانشمندان و فلاسفه به عنوان «دلیل تمانع» معروف شده است.<br />
<br />
میگوید: ای پیامبر! «به آنها بگو: اگر با خداوند قادر متعال، خدایان دیگری بود- آنچنان که آنها میپندارند- این خدایان سعی میکردند راهی به خداوند بزرگ <br />
<br />
ج2، ص642<br />
<br />
صاحب عرش پیدا کنند» و بر او غالب شوند (قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِلی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا).<br />
<br />
زیرا طبیعی است که هر صاحب قدرتی میخواهد قدرت خود را کاملتر و قلمرو حکومت خویش را بیشتر کند و اگر راستی خدایانی وجود داشت این تنازع و تمانع بر سر قدرت و گسترش حکومت در میان آنها در میگرفت.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=42}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=17 |آیه=42}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=17 |آیه=42}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=17 |آیه=42}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=42}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=17 |آیه=42}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=17 |آیه=42}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=17 |آیه=42}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=17 |آیه=42}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره اسراء]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_19_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A1&diff=97722آیه 19 سوره اسراء2019-03-03T10:00:31Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا|سوره=17|آیه =19}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 19 <br />
|شماره بعدی = 20<br />
|شماره قبلی = 18<br />
|سوره= اسراء<br />
|شماره سوره= 17<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و هر که طالب حیات آخرت باشد و برای آن به قدر لزوم و طاقت بکوشد البته به شرط ایمان (به خدا) سعی چنین کسانی مقبول و مأجور خواهد بود.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و کسانی که آخرت را در حالی که مؤمن هستند بخواهند و با تلاشی کامل [و خالصانه] برای [به دست آوردن] آن تلاش کنند، پس تلاششان به نیکی مقبول افتد [و به آن پاداششان دهند.]<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و هر كس خواهان آخرت است و نهايت كوشش را براى آن بكند و مؤمن باشد، آنانند كه تلاش آنها مورد حقشناسى واقع خواهد شد.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
و هر كه خواهان آخرت باشد و در طلب آن سعى كند و مؤمن باشد، جزاى سعيش داده خواهد شد.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
و آن کس که سرای آخرت را بطلبد، و برای آن سعی و کوشش کند -در حالی که ایمان داشته باشد- سعی و تلاش او، (از سوی خدا) پاداش داده خواهد شد.<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Whoever desires the Hereafter and strives for it with an endeavour worthy of it, should he be faithful,—the endeavour of such will be well-appreciated.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And whoever desires the hereafter and strives for it as he ought to strive and he is a believer; (as for) these, their striving shall surely be accepted.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And whoso desireth the Hereafter and striveth for it with the effort necessary, being a believer; for such, their effort findeth favour (with their Lord).}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Those who do wish for the (things of) the Hereafter, and strive therefor with all due striving, and have Faith,- they are the ones whose striving is acceptable (to Allah).}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«سَعْیَهَا»: تلاشی که سزاوار آن جهان است. کوشش کردن در راه حقیقی آن، که متابعت از پیغمبر و انجام عبادات برابر رهنمود است. «مَشْکُوراً»: سپاسگزاری شده. سپاسگزاری خدا از بندگان، پذیرش اعمال و عبادات آنان و افزون دادن پاداش بدیشان است<br />
<br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً «19»<br />
<br />
و هر كس خواهان آخرت باشد و براى آن تلاش شايسته و در خور كند، و مؤمن باشد، پس تلاش آنان سپاس گزارده مىشود.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- انسان، آزاد وداراى اراده است. «مَنْ أَرادَ»<br />
<br />
2- آخرت، بدون تلاش به دست نمىآيد. «سَعى لَها»<br />
<br />
3- براى سعادت اخروى، تلاش ويژهاى لازم است. «سَعى لَها سَعْيَها»<br />
<br />
4- ايمان، شرط نتيجهگيرى از تلاشهاى دنيوى است. «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»<br />
<br />
5- شرط سعادت اخروى، ايمان و تلاش است. «كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً»<br />
<br />
6- تلاش مؤمنان مورد تقدير و سپاس است، چه به نتيجه برسد يا نرسد. «كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً»<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 36<br />
<br />
7- دستيابى دنياگرايان به دنيا، احتمالى است، عَجَّلْنا ... لِمَنْ نُرِيدُ ولى دستيابى مؤمنان آخرتگرا به پاداش، قطعى است. «كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً»<br />
<br />
8- اراده وتلاش انسان در سعادت او نقش دارد. أَرادَ ... سَعى ... كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً<br />
<br />
9- تشكّر از تلاش ديگران، كارى الهى است. «كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً»<br />
<br />
10- سپاس خدا از مؤمنان، بالاتر از باغ بهشت است، چون تشكّر هر كس، به اندازهى شعاع وجودى اوست. «كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً»<br />
<br />
11- هر سعى و تلاشى مورد تقدير و ستايش خدا نيست. مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها ... كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً «19»<br />
<br />
«1» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 407.<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 349<br />
<br />
وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ: و هر كه خواهد خير آخرت و نعيم بهشت را. وَ سَعى لَها سَعْيَها: و كوشش كند براى آن به اعمال شايسته آنچه حق سعى آن باشد، يعنى بجا آوردن اوامر و ترك كردن نواهى به خلوص نيت و تقرب رضاى الهى.<br />
<br />
وَ هُوَ مُؤْمِنٌ: و حال آن كه آن ساعى، مؤمن باشد، يعنى ايمان صحيح خالى از شايبه شرك، زيرا قبول عمل فرع ايمان صحيح است، و آن اعتقاد به توحيد و معاد و نبوت و اقرار به آنچه پيغمبر از جانب خدا آورده. فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً: پس آن گروه جامع شروط ثلاثه طالب آخرت و ساعى در عمل آن و ايمان هست، كوشش آنان مقبول و پسنديده نزد خداى تعالى، يعنى مثابند بر آن، زيرا شكر از جانب الهى اعطاى ثواب است بر طاعات. نزد بعضى مراد از شكر سبحانى، تضاعيف حسنات و تجاوز از سيئات ايشان است.<br />
<br />
تنبيه: از آيه شريفه چنين مستفاد شود كه مردم نسبت به اعمال عبادتيه دو صنف باشند: صنف اول آنانكه به اعمال خود دنيا را طالب و به هيچ وجه قرب و رضاى الهى را منظور ندارند، حق تعالى بعضى آنها را به بعضى مقاصد دنيوى نائل و اعراض دنيوى به ايشان مرحمت، لكن از ثواب اخروى محرومند. صنف دوم: آنان كه ثواب اخروى را طالب و كوشش نمايند كه به خلوص نيت بجاى آرند و ايمان هم داشته باشند، البته سعى آنها در درگاه الهى مقبول و ذخيره يوم المسئول گردد. و آدمى را در اين دو طريقه مختار، و شخص عاقل، عرض فانيه دنيا را در مقابل نعم باقيه عقبى اختيار نكند.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً «16» وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «17» مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً «18» وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً «19» كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً «20»<br />
<br />
انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً «21» لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً «22»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و چون خواهيم كه هلاك كنيم بلدى را امر ميكنيم سر گرم بنعمت شدگان آنرا پس نافرمانى كنند در آن پس سزاوار شود بر آن بلد حكم عذاب پس هلاك كنيم آنرا هلاك كردنى<br />
<br />
و بسيار هلاك كرديم از اهل قرنها بعد از نوح و كافى است پروردگارت كه بگناهان بندگانش آگاه و بينا است<br />
<br />
كسيكه بخواهد نعمت مستعجلى را تعجيل ميكنيم براى او در آن آنچه را ميخواهيم براى آنكه ميخواهيم پس قرار ميدهيم براى او جهنّم را كه در آيد در آن نكوهش شده رانده گرديده<br />
<br />
و كسيكه بخواهد آخرت را و كوشش كند براى آن كوشش سزاوار بآنرا با آنكه مؤمن باشد پس آنگروه كردارشان پذيرفته و مأجور است<br />
<br />
هر يك از آن دو را مدد ميكنيم آنگروه و آنگروه را از بخشش پروردگار تو و نباشد بخشش پروردگار تو باز داشته شده<br />
<br />
بنگر چگونه فضيلت داديم برخى از آنها را بر برخى و هر آينه آخرت بزرگتر است از جهت مراتب و بزرگتر است از جهت فضيلت دادن قرار<br />
<br />
مده با خدا خداى ديگرى پس بنشينى نكوهش شده بخود واگذار گرديده.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- وقتى خدا بخواهد بلدى را چه ده باشد چه شهر ويران و اهل آنرا هلاك فرمايد براى آنكه مستحقّ عقوبت شدهاند بكثرت معاصى از باب مزيد عنايت و لطف امر ميفرمايد اهل تنعّم و تعيّش و فسق و فجور آن آبادى را بتوسط انبياء و اولياء بتوبه و انابه و اطاعت خدا و پيغمبر تا مرتدع شوند و عذاب از آنها مرتفع گردد پس چون تمرّد و سركشى كنند و باعمال ناشايسته خودشان ادامه دهند و استحقاق آنها كامل شود و معلوم گردد كه قابل ترحّم نيستند عذاب بر آنها نازل شود بطوريكه همگى هلاك و بلدشان ويران گردد و اين بمقتضاى سبقت رحمت بر غضب است كه بعد از بعث رسول و بيان احكام باز تعجيل در عقوبت دنيوى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 349<br />
<br />
نميفرمايد تا بكلّى يأس از صلاح آنها حاصل شود و دلالت دارد بر اينكه مأمور به توبه است اختصاص امر باهل تنعم و تعيّش و خود سرى در اين آيه با آنكه در ذيل آيه سابقه اشاره شده بود كه خداوند در دنيا و آخرت عقاب بلا بيان نسبت باحدى نميفرمايد و بعضى مأمور به را اطاعت و امر را تأكيدى دانستهاند و اختصاص اهل تنعم و تعيّش را بامر گفتهاند براى رياست آنها و تبعيّت سايرين است و بعضى مأمور به را احكام اوليّه گرفتهاند و گفتهاند مراد آنستكه وقتى ما امر نموديم و تمرّد نمودند اراده مينمائيم هلاك آنها را و در كلام تقديم و تأخير شده است چون قبل از استحقاق اراده هلاك قبيح است و بعضى گفتهاند مراد باراده هلاك نزديك شدن وقت مقدّر آن است اينها همه در صورتى است كه امر بمعناى فرمان باشد و اگر بمعناى زياد كردن باشد چنانچه قمّى ره فرموده و ديگران تأييد نمودهاند مراد آنستكه چون اراده نمائيم هلاك بلدى را زياد ميكنيم در آن اهل تنعم و تعيّش را بزياد نمودن نعمت و وسائل عشرت را در آن بطوريكه دنيا طلبان در آنجا جمع شوند و اهل آخرت از آنجا هجرت نمايند پس هلاك و ويران نمائيم آن بلد را با اهلش كه فاسق و متمرّدند و اين مهلت براى تكميل استحقاق و تشديد عذاب آنها است كه سيره الهيّه بر آن جارى شده و مؤيد اينمعنى است قرائت امير المؤمنين عليه السّلام آمرنا بر وزن عامرنا و قرائت امام باقر عليه السّلام امّرنا بتشديد ميم كه در هر دو بمعناى كثّرنا است و بنظر حقير اين معنى و معناى اول بتقريب مذكور هر يك از جهتى احسن و اسلم و اتمّ است و خداوند بسيارى از اهل اعصار و امم ماضيه را كه اصرار بمعصيت داشتند بعد از قوم نوح معذب و هلاك فرموده مانند قوم عاد و ثمود و لوط و امثال اينها كه خودشان و ديارشان نابود و ويران شدند و قرن بصد سال و كمتر و زيادتر تفسير شده و بنظر حقير قرن مقدارى از زمان است كه اهل آنرا معاصر خوانند و از افراد زمان سابق نوعا كسى در آنزمان باقى نمانده است و كافى است خداوند كه با خبر است از گناهان باطنى بندگان و بينا است گناهان ظاهرى آنها را براى آنكه مجازات فرمايد از آنها بحسب استحقاق و كسيكه بخواهد نعمت عاجله دنيويّه را و همّت خود را صرف در تحصيل آن نمايد خداوند او را بكلّى محروم نميفرمايد و بهر كس بخواهد هر قدر بخواهد از نعم<br />
<br />
جلد 3 صفحه 350<br />
<br />
دنيويّه عطا خواهد فرمود بمقتضاى حكمت و مصلحت ولى چون چنين كسى عمل عبادى ندارد در آخرت بهرهاى نخواهد داشت و داخل جهنّم ميشود و نزد عقلا مذموم و از رحمت خدا محروم است در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه معناى آيه آنستكه كسيكه بخواهد پاداش دنيا را بعملى كه خداوند واجب فرموده است بر آن و نخواهد رضاى خدا و اجر آخرت را خداوند هر چه بخواهد از متاع دنيوى باو عطا ميفرمايد و نيست براى او ثواب آخرت و اين براى آنستكه خداوند نعمت باو عطا ميفرمايد براى آنكه كمك بجويد بآن بر طاعت و او صرف ميكند آنرا در معصيت پس معاقب ميشود بر اين عمل و كسيكه بخواهد آخرت را و سعى كند براى تحصيل آن برضاى خدا و خوشنودى او سعى بليغى كه سزاوار آخرت باشد باتيان واجبات و ترك محرّمات با آنكه معتقد باشد باصول دين و مذهب خداوند پاداش او را در آخرت بنحو اتمّ و اكمل عنايت خواهد فرمود لذا اين جماعت عملشان مقبول و سعيشان مشكور است از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه كسيكه آخرت را بخواهد بايد زينت زندگى دنيا را ترك نمايد هر يك از اين دو فرقه اهل دنيا و آخرت را خداوند مدد ميرساند پى در پى بحيات و قواء و نعم ظاهريّه و باطنيّه و در هيچگاه نعمت و رحمت رحمانيه از بندگان مقطوع نبوده و نخواهد بود ولى در عين حال بايد نظر نمود كه چه قدر فرق و تفاوت است ميان افراد بشر در فضل الهى نسبت بآنها كه بعضى فقير و بعضى غنى و بعضى عالم و بعضى جاهل و بعضى سالم و بعضى مريض و بعضى عزيز و بعضى ذليلند و اينها همه بحسب استعداد و قابليّت و مصلحت آنها است و در مبدء فيّاض بخل نيست و اين تفاوت و تفاضل در درجات و مراتب آخرت و اهل آن بيشتر و برتر است بمراتب و درجاتى از تفاوت در مراتب و درجات دنيا و اهل آن بلكه تفاوت اين دو تفاوت بقدر تفاوت دنيا و آخرت است پس بايد براى آن كوشيد و از اين چشم پوشيد و در مجمع فرموده روايت شده است كه ما بين اعلى درجه بهشت و ادنى درجه آن مانند ما بين آسمان و زمين است و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نگوئيد بهشت يكى است و يكدرجه است خداوند فرموده بهشت متعدّد است و درجاتى دارد بعضى فوق بعضى است و تفاوت مردم در درجات باعمال است عرض شد دو مؤمن داخل بهشت ميشوند يكى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 351<br />
<br />
از آن دو مقامش بالاتر است از ديگرى و مايل ميشود كه رفيقش را ديدن كند فرمود كسيكه مقامش بالاتر است ميتواند پائين بيايد ولى كسيكه مقامش پائينتر است نميتواند بالا برود چون بآنمقام نرسيده امّا اگر مشتاق باشند ملاقات ميكنند از روى تختها حقير عرض ميكنم تخت بهشتى بلند است و براى مؤمن فرود مىآيد و چون بر آن قرار گرفت بلند ميشود بقدريكه تمام جوانب ملك مرئى ميگردد و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه بالا ميروند بندگان فرداى قيامت در درجات و بقرب حق واصل ميشوند بقدر عقلهاشان و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه ثواب بقدر عقول است. و نبايد كسى چه پيغمبر باشد چه از افراد امّت با خداوند خود خداى ديگرى قرار دهد در اعتقاد يا اقرار يا عبادت كه اگر چنين كند مادام العمر مورد مذمّت عقلا و علما و صلحا واقع شود و خداوند او را بحال خود واگذار فرمايد و لطف و رحمت خود را در دنيا و آخرت از او منع فرمايد پس مانند مردم عاجز و ذليل بجاى خود بنشيند و قادر بر دفاع نباشد ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ مَن أَرادَ الآخِرَةَ وَ سَعي لَها سَعيَها وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعيُهُم مَشكُوراً «19»<br />
<br />
و كسي که اراده كرده آخرت را و كوشش كرده براي تحصيل آخرت و او ايمان هم دارد پس هست كوشش او در پيشگاه الهي مقبول و پذيرفته وَ مَن أَرادَ الآخِرَةَ که چشم از دنيا پوشيده و علاقه باين چهار روز دنيا ندارد و دل بزخارف دنيوي نبسته و طلب سعادت و فيوضات آن نشأ را ميكند وَ سَعي لَها سَعيَها مشغول بعبادت و اطاعت و ترك معاصي و اجتناب از محرمات که مفاد اعمال صالحه و تقوي و ورع است وَ هُوَ مُؤمِنٌ نه مثل عباد يهود و رهبانان نصاري و خلصه صوفيه و اشباه اينها باشد بلكه ايمان بجميع عقائد مطابق مذهب شيعه و بدعتي در دين نگذارد و اهانت بمقدسات ديني نكند و منكر ضروريات دين و مذهب نشود که تمام اينها باعث سلب ايمان ميشود و شرط صحت جميع عبادات ايمان است فَأُولئِكَ كانَ سَعيُهُم مَشكُوراً معني اينکه نيست که خداوند شكر گذار او باشد بلكه او بايد شكر اينکه توفيق را بكند بلكه خداوند او را مورد عنايات و تفضلات خود قرار ميدهد و پسنديده او ميشود.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 19)- سپس به شرح حال گروه دوم میپردازد، با قرینه مقابله، آنچنانکه روش قرآن است، مطلب آشکارتر شود، میفرماید: «اما کسی که آخرت را بطلبد و سعی و کوشش خود را در این راه به کار بندد، در حالی که ایمان داشته باشد، این سعی و تلاش او مورد قبول الهی خواهد بود» (وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً).<br />
<br />
بنابراین برای رسیدن به سعادت جاویدان سه امر اساسی شرط است:<br />
<br />
1- اراده انسان آن هم ارادهای که تعلق به حیات ابدی گیرد، و به لذات زود گذر و نعمتهای ناپایدار و هدفهای صرفا مادی تعلق نگیرد.<br />
<br />
2- این اراده به صورت ضعیف و ناتوان در محیط فکر و اندیشه و روح نباشد بلکه تمام ذرات وجود انسان را به حرکت وادارد و آخرین سعی و تلاش خود را در این راه به کار بندد.<br />
<br />
3- همه اینها توأم با «ایمان» باشد، ایمانی ثابت و استوار، چرا که تصمیم و تلاش هنگامی به ثمر میرسد که از انگیزه صحیحی، سر چشمه گیرد و آن انگیزه چیزی جز ایمان به خدا نمیتواند باشد.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=19}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=17 |آیه=19}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=17 |آیه=19}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=17 |آیه=19}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=19}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=17 |آیه=19}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=17 |آیه=19}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=17 |آیه=19}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=17 |آیه=19}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره اسراء]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_17_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A1&diff=97721آیه 17 سوره اسراء2019-03-03T10:00:06Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ ۗ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا|سوره=17|آیه =17}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 17 <br />
|شماره بعدی = 18<br />
|شماره قبلی = 16<br />
|سوره= اسراء<br />
|شماره سوره= 17<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و چه بسیاری از ملل و اقوامی را بعد از نوح هلاک کردیم و تنها خدای تو که بر گناهان بندگانش آگاه و با خبر است کفایت میکند (که به مصلحت هر که را خواهد عفو و هر که را خواهد عقاب کند).<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و بسیاری از ملت های پس از نوح را [بر پایه همین روش به سبب فسق و فجورشان] نابود کردیم، و [برای نابود کردن این گونه ملت ها] کافی است که پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بینا باشد.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و چه بسيار نسلها را كه ما پس از نوح به هلاكت رسانديم، و پروردگار تو به گناهان بندگانش بس آگاه و بيناست.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
بعد از نوح چه بسيار مردمى را هلاك كردهايم. و پروردگار تو آگاهى يافتن و ديدن گناهان بندگانش را كافى است.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
چه بسیار مردمی که در قرون بعد از نوح، زندگی میکردند؛ (و طبق همین سنت،) آنها را هلاک کردیم! و کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه، و نسبت به آن بیناست.<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|How many generations We have destroyed since Noah! Your Lord is sufficient as [a witness who is] well aware and percipient of His servants’ sins.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And how many of the generations did We destroy after Nuh! and your Lord is sufficient as Knowing and Seeing with regard to His servants' faults.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|How many generations have We destroyed since Noah! And Allah sufficeth as Knower and Beholder of the sins of His slaves.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|How many generations have We destroyed after Noah? and enough is thy Lord to note and see the sins of His servants.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«الْقُرُونِ»: جمع قَرْن، مردمان یک عصر و زمان.<br />
<br />
==تفسیر آیه==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «17»<br />
<br />
و چه بسيار مردمانى را كه پس از نوح (به كيفر گناه وكفرشان) نابود كرديم و همين كافى است كه پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بيناست.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
اين آيه كه انقراض نسلى از بشر و آغاز نظام نوينى در زندگى بشر را بازگو مىكند، نشان مىدهد كه زمان حضرت نوح عليه السلام، نقطهى عطفى در تاريخ بشر بوده است. زندگى قبل از نوح، بسيار ساده و با جمعيّتى محدود بوده و تاريخ پرماجرايى نداشته است و تداوم نسل بشر، با چند مؤمنى صورت گرفته كه در كشتى همراه نوح عليه السلام بودند.<br />
<br />
آيه، ضمن اينكه هشدار به غافلان و عبرت براى مردم است، مايهى تسكين و آرامش پيامبر صلى الله عليه و آله است، كه اگر كافران از آزارشان دست برندارند، گرفتار قهر الهى خواهند شد.<br />
<br />
پس از قوم نوح، قوم عاد، ثمود، لوط، اصحاب مدين، فرعون، هامان، قارون و اصحاب فيل هم، گرفتار قهر الهى شدند. «مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ»<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- ملّتهايى كه در طول تاريخ، به دليل نافرمانى، گرفتار قهر و غضب خدا شدهاند بسيارند. «كَمْ أَهْلَكْنا»<br />
<br />
2- قهر الهى مخصوص قيامت نيست، در دنيا هم هلاك مىكند. «كَمْ أَهْلَكْنا»<br />
<br />
3- تاريخ، سرچشمهى عبرت و درس است. «مِنَ الْقُرُونِ»<br />
<br />
4- توجّه به علم و آگاهى خدا به گناهان، براى تربيت ما كافى است. «كَفى بِرَبِّكَ»<br />
<br />
5- براى عذاب و مجازات مجرمان، آگاهى خداوند كافى است ونيازى به شاهد و و بيّنه ندارد. كَفى بِرَبِّكَ ...<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 34<br />
<br />
6- انسان گنهكار، بندهى خداست. «بِذُنُوبِ عِبادِهِ» نفرمود: «بذنوب الناس»<br />
<br />
7- خداوند، به باطن ما خبير و به ظاهر ما بصير است. «خَبِيراً بَصِيراً»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «17»<br />
<br />
بعد از آن بيان فرمايد شمهاى از گزارشات امتهاى گذشته را براى عبرت و تنبه ديگران:<br />
<br />
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ: و چه بسيار هلاك كرديم از قرنها و امتهاى كثيره كه پيغمبران ما را تكذيب كردند. مِنْ بَعْدِ نُوحٍ: بعد از نوح عليه السّلام كه شيخ الانبياء مىباشد تا زمان تو و امت تو اى پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مثل قوم عاد و ثمود و فرعون.<br />
<br />
در «قرن» اختلاف است «1»: 1- عبد اللّه بن ابى اوفى- گفته صد و بيست (120) سال است، آنگاه گفته: رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در اول آن قرن فرستادند، و آخر قرن يزيد بن معاويه بود. 2- محمد «2» بن ابو القاسم از عبد اللّه بن عباس بن بشر از ابى نقل نموده كه پيغمبر دست بر سر من نهاد و گفت: اين غلام قرنى بماند. عرض كردند: قرن چند باشد؟ فرمود: صد سال، محمد بن ابو القاسم گويد ما سال او مىشمرديم تا به صد رسيد آن وقت فوت نمود. 3- نزد كلبى قرن هشتاد سال. 4- نزد ابن سيرين چهل سال. 5- نزد بعضى سى سال. 6- جمعى مراد قرن اهل عصرى باشند كه در آن پيغمبر يا فائقى در علم بوده باشد خواه كم باشد يا بسيار.<br />
<br />
«1» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 407.<br />
<br />
«2» منهج الصادقين جلد 5، صفحه 271.<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 347<br />
<br />
وَ كَفى بِرَبِّكَ: و كافى است پروردگار تو. بِذُنُوبِ عِبادِهِ: به گناه و لغزشهاى بندگانش. خَبِيراً بَصِيراً: از جهت آگاهى و بينائى.<br />
<br />
تبصره: آيه شريفه مورد تهديد و وعيد است مر مخالفان و عاصيان را كه به هلاكت قرون سالفه عبرت يابند و از اعمال زشت آنان بپرهيزند، و بدانند مخالفت و عصيان فرامين سبحانى، عاقبت وخيم خواهد داشت:<br />
<br />
حضرت امير المومنين عليه السّلام در ذيل خطبهاى فرمايد «1»: و انّ لكم فى القرون السّالفة لعبرة! اين العمالقة و ابناء العمالقة! اين الفراعنة و ابناء الفراعنة! اين اصحاب مدائن الرّسّ الّذين قتلوا النّبيّين و اطفئوا سنن المرسلين و احيوا سنن الجبّارين! اين الّذين ساروا بالجيوش و هزموا بالالوف و عسكروا العساكر و مدّنوا المدائن! يعنى: و بدرستى كه براى شما است در قرنهاى گذشته هرآينه عبرت يافتن. كجا هستند طايفه عمالقه كه از عمليق نواده نوح بودند و فرزندان آنان كه پادشاه حجاز بودند. كجا هستند طايفه فرعون و پسرانشان كه پادشاه مصر بودند.<br />
<br />
كجا باشند اصحاب و اقوام شهرهاى رس كه صنوبرپرست بودند. كجايند آنانكه كشتند پيغمبران را و فرو نشاندند چراغهاى هدايت را و زنده كردند طريقهاى ظلم و ستمكنندگان را. و كجا باشند سلاطينى كه سفر كردند با لشگر بسيار و شكستند سپاه هزار هزار را و جمع كردند لشگر بيشمار را و بنا نمودند شهرهاى بسيار را.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً «16» وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «17» مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً «18» وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً «19» كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً «20»<br />
<br />
انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً «21» لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً «22»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و چون خواهيم كه هلاك كنيم بلدى را امر ميكنيم سر گرم بنعمت شدگان آنرا پس نافرمانى كنند در آن پس سزاوار شود بر آن بلد حكم عذاب پس هلاك كنيم آنرا هلاك كردنى<br />
<br />
و بسيار هلاك كرديم از اهل قرنها بعد از نوح و كافى است پروردگارت كه بگناهان بندگانش آگاه و بينا است<br />
<br />
كسيكه بخواهد نعمت مستعجلى را تعجيل ميكنيم براى او در آن آنچه را ميخواهيم براى آنكه ميخواهيم پس قرار ميدهيم براى او جهنّم را كه در آيد در آن نكوهش شده رانده گرديده<br />
<br />
و كسيكه بخواهد آخرت را و كوشش كند براى آن كوشش سزاوار بآنرا با آنكه مؤمن باشد پس آنگروه كردارشان پذيرفته و مأجور است<br />
<br />
هر يك از آن دو را مدد ميكنيم آنگروه و آنگروه را از بخشش پروردگار تو و نباشد بخشش پروردگار تو باز داشته شده<br />
<br />
بنگر چگونه فضيلت داديم برخى از آنها را بر برخى و هر آينه آخرت بزرگتر است از جهت مراتب و بزرگتر است از جهت فضيلت دادن قرار<br />
<br />
مده با خدا خداى ديگرى پس بنشينى نكوهش شده بخود واگذار گرديده.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- وقتى خدا بخواهد بلدى را چه ده باشد چه شهر ويران و اهل آنرا هلاك فرمايد براى آنكه مستحقّ عقوبت شدهاند بكثرت معاصى از باب مزيد عنايت و لطف امر ميفرمايد اهل تنعّم و تعيّش و فسق و فجور آن آبادى را بتوسط انبياء و اولياء بتوبه و انابه و اطاعت خدا و پيغمبر تا مرتدع شوند و عذاب از آنها مرتفع گردد پس چون تمرّد و سركشى كنند و باعمال ناشايسته خودشان ادامه دهند و استحقاق آنها كامل شود و معلوم گردد كه قابل ترحّم نيستند عذاب بر آنها نازل شود بطوريكه همگى هلاك و بلدشان ويران گردد و اين بمقتضاى سبقت رحمت بر غضب است كه بعد از بعث رسول و بيان احكام باز تعجيل در عقوبت دنيوى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 349<br />
<br />
نميفرمايد تا بكلّى يأس از صلاح آنها حاصل شود و دلالت دارد بر اينكه مأمور به توبه است اختصاص امر باهل تنعم و تعيّش و خود سرى در اين آيه با آنكه در ذيل آيه سابقه اشاره شده بود كه خداوند در دنيا و آخرت عقاب بلا بيان نسبت باحدى نميفرمايد و بعضى مأمور به را اطاعت و امر را تأكيدى دانستهاند و اختصاص اهل تنعم و تعيّش را بامر گفتهاند براى رياست آنها و تبعيّت سايرين است و بعضى مأمور به را احكام اوليّه گرفتهاند و گفتهاند مراد آنستكه وقتى ما امر نموديم و تمرّد نمودند اراده مينمائيم هلاك آنها را و در كلام تقديم و تأخير شده است چون قبل از استحقاق اراده هلاك قبيح است و بعضى گفتهاند مراد باراده هلاك نزديك شدن وقت مقدّر آن است اينها همه در صورتى است كه امر بمعناى فرمان باشد و اگر بمعناى زياد كردن باشد چنانچه قمّى ره فرموده و ديگران تأييد نمودهاند مراد آنستكه چون اراده نمائيم هلاك بلدى را زياد ميكنيم در آن اهل تنعم و تعيّش را بزياد نمودن نعمت و وسائل عشرت را در آن بطوريكه دنيا طلبان در آنجا جمع شوند و اهل آخرت از آنجا هجرت نمايند پس هلاك و ويران نمائيم آن بلد را با اهلش كه فاسق و متمرّدند و اين مهلت براى تكميل استحقاق و تشديد عذاب آنها است كه سيره الهيّه بر آن جارى شده و مؤيد اينمعنى است قرائت امير المؤمنين عليه السّلام آمرنا بر وزن عامرنا و قرائت امام باقر عليه السّلام امّرنا بتشديد ميم كه در هر دو بمعناى كثّرنا است و بنظر حقير اين معنى و معناى اول بتقريب مذكور هر يك از جهتى احسن و اسلم و اتمّ است و خداوند بسيارى از اهل اعصار و امم ماضيه را كه اصرار بمعصيت داشتند بعد از قوم نوح معذب و هلاك فرموده مانند قوم عاد و ثمود و لوط و امثال اينها كه خودشان و ديارشان نابود و ويران شدند و قرن بصد سال و كمتر و زيادتر تفسير شده و بنظر حقير قرن مقدارى از زمان است كه اهل آنرا معاصر خوانند و از افراد زمان سابق نوعا كسى در آنزمان باقى نمانده است و كافى است خداوند كه با خبر است از گناهان باطنى بندگان و بينا است گناهان ظاهرى آنها را براى آنكه مجازات فرمايد از آنها بحسب استحقاق و كسيكه بخواهد نعمت عاجله دنيويّه را و همّت خود را صرف در تحصيل آن نمايد خداوند او را بكلّى محروم نميفرمايد و بهر كس بخواهد هر قدر بخواهد از نعم<br />
<br />
جلد 3 صفحه 350<br />
<br />
دنيويّه عطا خواهد فرمود بمقتضاى حكمت و مصلحت ولى چون چنين كسى عمل عبادى ندارد در آخرت بهرهاى نخواهد داشت و داخل جهنّم ميشود و نزد عقلا مذموم و از رحمت خدا محروم است در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه معناى آيه آنستكه كسيكه بخواهد پاداش دنيا را بعملى كه خداوند واجب فرموده است بر آن و نخواهد رضاى خدا و اجر آخرت را خداوند هر چه بخواهد از متاع دنيوى باو عطا ميفرمايد و نيست براى او ثواب آخرت و اين براى آنستكه خداوند نعمت باو عطا ميفرمايد براى آنكه كمك بجويد بآن بر طاعت و او صرف ميكند آنرا در معصيت پس معاقب ميشود بر اين عمل و كسيكه بخواهد آخرت را و سعى كند براى تحصيل آن برضاى خدا و خوشنودى او سعى بليغى كه سزاوار آخرت باشد باتيان واجبات و ترك محرّمات با آنكه معتقد باشد باصول دين و مذهب خداوند پاداش او را در آخرت بنحو اتمّ و اكمل عنايت خواهد فرمود لذا اين جماعت عملشان مقبول و سعيشان مشكور است از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه كسيكه آخرت را بخواهد بايد زينت زندگى دنيا را ترك نمايد هر يك از اين دو فرقه اهل دنيا و آخرت را خداوند مدد ميرساند پى در پى بحيات و قواء و نعم ظاهريّه و باطنيّه و در هيچگاه نعمت و رحمت رحمانيه از بندگان مقطوع نبوده و نخواهد بود ولى در عين حال بايد نظر نمود كه چه قدر فرق و تفاوت است ميان افراد بشر در فضل الهى نسبت بآنها كه بعضى فقير و بعضى غنى و بعضى عالم و بعضى جاهل و بعضى سالم و بعضى مريض و بعضى عزيز و بعضى ذليلند و اينها همه بحسب استعداد و قابليّت و مصلحت آنها است و در مبدء فيّاض بخل نيست و اين تفاوت و تفاضل در درجات و مراتب آخرت و اهل آن بيشتر و برتر است بمراتب و درجاتى از تفاوت در مراتب و درجات دنيا و اهل آن بلكه تفاوت اين دو تفاوت بقدر تفاوت دنيا و آخرت است پس بايد براى آن كوشيد و از اين چشم پوشيد و در مجمع فرموده روايت شده است كه ما بين اعلى درجه بهشت و ادنى درجه آن مانند ما بين آسمان و زمين است و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نگوئيد بهشت يكى است و يكدرجه است خداوند فرموده بهشت متعدّد است و درجاتى دارد بعضى فوق بعضى است و تفاوت مردم در درجات باعمال است عرض شد دو مؤمن داخل بهشت ميشوند يكى<br />
<br />
جلد 3 صفحه 351<br />
<br />
از آن دو مقامش بالاتر است از ديگرى و مايل ميشود كه رفيقش را ديدن كند فرمود كسيكه مقامش بالاتر است ميتواند پائين بيايد ولى كسيكه مقامش پائينتر است نميتواند بالا برود چون بآنمقام نرسيده امّا اگر مشتاق باشند ملاقات ميكنند از روى تختها حقير عرض ميكنم تخت بهشتى بلند است و براى مؤمن فرود مىآيد و چون بر آن قرار گرفت بلند ميشود بقدريكه تمام جوانب ملك مرئى ميگردد و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه بالا ميروند بندگان فرداى قيامت در درجات و بقرب حق واصل ميشوند بقدر عقلهاشان و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه ثواب بقدر عقول است. و نبايد كسى چه پيغمبر باشد چه از افراد امّت با خداوند خود خداى ديگرى قرار دهد در اعتقاد يا اقرار يا عبادت كه اگر چنين كند مادام العمر مورد مذمّت عقلا و علما و صلحا واقع شود و خداوند او را بحال خود واگذار فرمايد و لطف و رحمت خود را در دنيا و آخرت از او منع فرمايد پس مانند مردم عاجز و ذليل بجاى خود بنشيند و قادر بر دفاع نباشد ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ كَم أَهلَكنا مِنَ القُرُونِ مِن بَعدِ نُوحٍ وَ كَفي بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «17»<br />
<br />
و چه بسيار هلاك كرديم ما از قرون سابقه از بعد نوح و كفايت ميكند بپروردگار تو بگناهان بندهگان و با خبر بودن و بينا بودن او وَ كَم أَهلَكنا ببلاهاي گوناگون مِنَ القُرُونِ قرون سابقه مِن بَعدِ نُوحٍ بعد از هلاكت قوم نوح قوم عاد و ثمود<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 234<br />
<br />
و قوم لوط و اصحاب مدين و فرعون و هامان و قارون و اتباع آنها و اصحاب فيل و غير اينها وَ كَفي بِرَبِّكَ يعني پروردگار تو احتياج بشاهد و بيّنه ندارد بذنوب عباده باثبات گناهان بندهگان خود خبيرا از باطن و ظاهر هر که با خبر است بصيرا بينا است افعال و كردار و رفتار آنها وَ كَم أَهلَكنا مِنَ القُرُونِ تهديد بزرگيست براي كفّار و مشركين که پيشينيان شما چون تكذيب انبياء كردند بشرك و كفر باقي ماندند هلاك شدند شما هم مثل آنها بترسيد که بهلاكت خواهيد افتاد.<br />
<br />
فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبدِيلًا وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحوِيلًا فاطر آيه 42 مِن بَعدِ نُوحٍ بعد از هلاكت قوم نوح امم سابقه وَ كَفي بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ فرداي قيامت اقامه شهود از اعضاء و جوارح و ملائكه و انبياء و ائمه و غير اينها ميفرمايد که مجال انكار نباشد امّا در بليّات دنيوي و هلاكت مذنبين همان خبير بودن و بصير بودن خود كافيست خبيرا بصيرا نه اقامه شهود ميكند و نه اقرار لازم دارد.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 17)- این آیه به نمونههایی از مسأله فوق به صورت یک اصل کلی اشاره کرده، میگوید: «و چه بسیار مردمی که در قرون بعد از نوح زندگی میکردند (و طبق همین سنت) هلاک و نابودشان کردیم» (وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ).<br />
<br />
سپس اضافه میکند: چنان نیست که ظلم و ستم و گناه فرد یا جمعیتی از دیده تیزبین علم خدا مخفی بماند، «همین مقدار کافی است که خدا از گناهان بندگانش آگاه و نسبت به آن بیناست» (وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً).<br />
<br />
این که مخصوصا روی «قرون بعد از نوح» تکیه شده، ممکن است به خاطر <br />
<br />
ج2، ص626<br />
<br />
آن باشد که زندگی انسانها قبل از نوح بسیار ساده بود و این همه اختلافات مخصوصا تقسیم جوامع به «مترف» و «مستضعف» کمتر وجود داشت و به همین دلیل کمتر گرفتار مجازاتهای الهی شدند.<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=17}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=17 |آیه=17}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=17 |آیه=17}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=17 |آیه=17}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=17}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=17 |آیه=17}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=17 |آیه=17}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=17 |آیه=17}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=17 |آیه=17}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references /></div><br />
<br />
==منابع==<br />
<br />
*[[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
*[[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
*[[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
*[[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
*[[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
*[[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره اسراء]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_15_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A1&diff=97720آیه 15 سوره اسراء2019-03-03T09:59:45Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|مَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا ۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۗ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا|سوره=17|آیه =15}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 15 <br />
|شماره بعدی = 16<br />
|شماره قبلی = 14<br />
|سوره= اسراء<br />
|شماره سوره= 17<br />
|جزء= 15<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
هر کس راه هدایت یافت تنها به نفع و سعادت خود یافته، و هر که به گمراهی شتافت آن هم به زیان و شقاوت خود شتافته، و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد، و ما تا رسول نفرستیم (و بر خلق اتمام حجّت نکنیم) هرگز کسی را عذاب نخواهیم کرد.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
هر کس هدایت یافت، فقط به سود خودش هدایت می یابد و هر کس گمراه شد، فقط به زیان خودش گمراه می شود. و هیچ بردارنده بار گناهی بار گناه دیگری را به دوش خود بر نمی دارد؛ و ما بدون اینکه پیامبری را [برای هدایت واتمام حجت به سوی مردم] بفرستیم، عذاب کننده [آنان] نبودیم.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
هر كس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده، و هر كس بيراهه رفته تنها به زيان خود بيراهه رفته است. و هيچ بردارندهاى بار گناه ديگرى را بر نمىدارد، و ما تا پيامبرى برنينگيزيم، به عذاب نمىپردازيم.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
هر كه هدايت شود به سود خود هدايت شده و هر كه گمراه گردد به زيان خود گمراه شده است و هيچ كس بار ديگرى را بر ندارد و ما هيچ قومى را عذاب نمىكنيم تا آنگاه كه پيامبرى بفرستيم.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
هر کس هدایت شود، برای خود هدایت یافته؛ و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است؛ و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد؛ و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.)<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|Whoever is guided is guided only for [the good of] his own soul, and whoever goes astray, goes astray only to its detriment. No bearer shall bear another’s burden. We do not punish [any community] until We have sent [it] an apostle.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|Whoever goes aright, for his own soul does he go aright; and whoever goes astray, to its detriment only does he go astray: nor can the bearer of a burden bear the burden of another, nor do We chastise until We raise an apostle.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|Whosoever goeth right, it is only for (the good of) his own soul that he goeth right, and whosoever erreth, erreth only to its hurt. No laden soul can bear another's load, We never punish until we have sent a messenger.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|Who receiveth guidance, receiveth it for his own benefit: who goeth astray doth so to his own loss: No bearer of burdens can bear the burden of another: nor would We visit with Our Wrath until We had sent an messenger (to give warning).}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ ...»: مراد این است که عذاب بدون بیان صحیح نیست.<br />
<br />
==نزول==<br />
<br />
عائشه گوید: خدیجه زوجه پیامبر از وى راجع به فرزندان مشرکین پرسید. فرمود: گناه بتپرستى آنها متوجه پدرانشان است سپس پرسید وضع فرزندان مزبور چه خواهد شد. فرمود: خداوند خود بهتر میداند که براى بعد چگونه عمل خواهند کرد و بعد وضع آنها را پس از استحکام [[اسلام]] و توسعه آن پرسید، این آیه نازل گردید.<br />
<br />
در این مورد جواب [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله را دو قسم گفته اند، برخى گویند که فرمود: آنان بر فطرت خویش خواهند بود و بعضى گویند که فرمود آنان در بهشت خواهند بود.<ref> ابن عبدالبر.</ref> اگر چه بعضى سند این [[حدیث]] را ضعیف شمرده اند.<ref> صاحب لباب النقول فی اسباب النزول.</ref><br />
== تفسیر آیه ==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا «15»<br />
<br />
هر كس هدايت يافت، پس همانا به سود خويش هدايت يافته است و هر كس گمراه شد، تنها به زيان خويش گمراه شده است و هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمىكشد و ما هرگز عذاب كننده نبودهايم، مگر آنكه پيامبرى بفرستيم (و اتمام حجّت كنيم).<br />
<br />
«1». بحار، ج 70، ص 73.<br />
<br />
«2». پدرى از فرزندش خواست تمام كردار يك روزش را بنويسد، فرزند انجام داد. روز ديگر باز پدر همان تقاضا را تكرار كرد. فرزند به جزع افتاد كه اين كار دشوار است، معافم بدار. پدر گفت: فرزند عزيزم! اينگونه تمام اعمالت ثبت مىشود و البتّه در قيامت كشف شده و از كردارت شرمنده خواهى شد. (تفسير كشفالاسرار)<br />
<br />
جلد 5 - صفحه 31<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
با توجّه به آيات 25 انعام و 13 عنكبوت و روايات، پيشوايان كفر و گمراهى، علاوه بر بار گناهان خود، بار گناهِ پيروان خود را نيز بر دوش مىكشند، بدون آنكه از گناه پيروان، چيزى برداشته شود. زيرا اسباب گمراهى آنان را فراهم كردهاند.<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- انسان در انتخاب راه، آزاد است. مَنِ اهْتَدى ... مَنْ ضَلَ<br />
<br />
2- هدايتپذيرى به سود خود انسان و كفر واعراض، به زيان خود اوست؛ سود و زيانى به خدا نمىرسد. يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ... يَضِلُّ عَلَيْها<br />
<br />
3- هر كس، گرفتار عمل خويش است. «لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»<br />
<br />
4- اوّل بايد از مثبتها سخن گفت، بعد از منفىها. «مَنِ اهْتَدى» قبل از «مَنْ ضَلَّ» آمده است.<br />
<br />
5- سنّت خدا بر آن است كه كسى يا امّتى را بدون بيان و اتمام حجّت، عذاب نكند. «ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا» و انبيا براى هدايت بشر، از ابتداى خلقت بودهاند.<br />
<br />
6- عقل، به تنهايى براى سعادت بشر كافى نيست، هدايت انبيا لازم است. «حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا»<br />
<br />
7- لازمهى آخرت، آمدن انبياست، چون براى بازخواست شدن انسان، قبلًا بايد شرح وظايفش را از طريق پيامبران دريافت كند. وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ ...<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
<br />
مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً «15»<br />
<br />
مَنِ اهْتَدى: هر كه راه يابد و به راه راست رود در دنيا، يعنى به دين الهى و طاعت سبحانى در آيد.<br />
<br />
فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ: پس اين است و جز اين نيست كه فايده و ثواب هدايت او به او برگردد. وَ مَنْ ضَلَ: و هر كه گمراه شود در دنيا از دين حق. فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها: پس جز اين نيست كه ضرر گمراهى و عقاب آن به خود او برگردد، يا هر كه اجتهاد كند به نظر و فكر و راه راست يابد، بهرهاش كه هدايت و ثواب<br />
<br />
«1» تبيان، جلد 6، صفحه 455.<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 344<br />
<br />
است به او برگردد، و هر كه گمراه شود به ترك اجتهاد و نظر و طلب علم ضرر و و بال آن به او برگردد.<br />
<br />
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى: و بر ندارد هيچ نفس بردارندهاى گناه نفس ديگرى را. وليد بن مغيره به كافران مىگفت: پيروى مرا كنيد، من گناهان شما را تحمل كنم. حق تعالى فرمود: هيچكس متحمل وبال ديگرى نخواهد بود. وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ: و نباشيم ما عذاب كننده قومى را به عذاب استيصال.<br />
<br />
حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا: مگر آنكه برانگيزانيم بر ايشان پيغمبرى را تا تبليغ احكام را نمايد و اقامه حجت بر آنها شده، قطع عذرشان شود، اگرچه جايز است مؤاخذه آنان بر آنچه متعلق باشد به عقل مانند اصول دين. بنابراين، آيه شريفه عام است در عقليات و شرعيات، لكن اكثر مفسرين برآنند كه آيه خاص است در آنچه متعلق باشد به سمع از شرعيات. پس مراد آنكه: خداوند سبحان عذاب نفرمايد در دنيا و نه در آخرت مگر بعد از بعثت انبياء و اما آنچه حجت است از جهت عقل مثل ايمان به خدا. نزد كسانى كه قائلند به انفكاك تكليف عقلى از سمعى، گويند: جايز باشد عقاب به ترك آن اگرچه بعث رسول نفرمايد، لكن بجا نياورد آن را از راه لطف و فضل و كرم و احسان. پس هيچكس معاقب نيست مگر بعد از ارسال پيغمبران مرسلين و هاديان به صراط مستقيم به جهت استظهار در اتمام حجت و ازاحه علت و تأكيد امر به اجتماع داعى عقلى و سمعى و رفع عذر بندگان.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً «13» اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً «14» مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً «15»<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
و هر انسانى را ملازم نموديم با او اعمالش را در گردنش و بيرون ميآوريم براى او روز قيامت نوشتهاى كه ميبيند آنرا گشاده<br />
<br />
بخوان نوشتهات را كافى است نفس تو امروز مر تو را حساب كننده<br />
<br />
كسيكه هدايت شد پس جز اين نيست كه هدايت ميشود بنفع خودش و كسيكه گمراه شد پس جز اين نيست كه گمراه ميگردد بضرر خودش و بر ندارد هيچ بر دارندهاى بار ديگرى را و نباشيم ما عذاب كننده تا بفرستيم پيغمبرى را<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- در ميان عرب معمول است كه پرواز پرنده را از جانب راست و چپ بفال نيك و بد ميگيرند و باين مناسبت طائر ميگويند و اراده اعمال خوب و بد ميكنند كه براى آدمى مقدّر شده گويا پرندهاى است كه از عالم غيب بسوى او پرواز ميكند خداوند ميفرمايد ما اعمال خوب و بد هر كسى را مانند طوق بگردن او كردهايم كه از او جدا نميشود تا روز قيامت كه براى او مشهود ميشود بصورت نوشتهاى گشاده در مقابل او كه بخواند و بداند كه چه كرده و چه استحقاقى دارد و چون آن نوشته صحيفه نفس او است باو گفته ميشود بخوان كتاب اعمال خود را كافى است امروز براى تو نفست كه محاسبت باشد و باين تقريب در روايت عيّاشى و قمّى ره از صادقين عليهما السّلام تصريح شده است و در مجمع و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه بنده تمام اعمالش را كه نوشته شده است بر او بياد ميآورد مانند آنكه در آنساعت بجا آورده و براى اين ميگويد اى و اى بر ما اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نبوده مگر آنكه در آن ثبت و ضبط شده است نفع هدايت هر كس و ضرر ضلالت او بخودش واصل ميشود و هيچ كس بعمل ديگرى معذب نميشود و بار گناه او را بدوش نميكشد بلكه در گرو عمل خود است و خداوند هيچ قومى را عذاب نفرموده مگر بعد از آنكه براى آنها پيغمبرى فرستاده و احكامى معيّن فرموده و آنها عمل ننمودند و اطاعت نكردند و عذاب بر آنها نازل شده است چون عقاب قبل از بيان عقلا قبيح است و فعل قبيح از خداوند صادر نميشود لذا در آخرت هم بر اعمالى كه دليل عقلى و شرعى بر قبح<br />
<br />
جلد 3 صفحه 348<br />
<br />
و حرمت آن اقامه نشده است عقاب نخواهد فرمود ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
مَنِ اهتَدي فَإِنَّما يَهتَدِي لِنَفسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري وَ ما كُنّا مُعَذِّبِينَ حَتّي نَبعَثَ رَسُولاً «15»<br />
<br />
هر كس قبول هدايت كرد قبول هدايت ميكند و مهتدي ميشود بنفع نفس خود و هر كس گمراه شد گمراه ميكند بر ضرر نفس خود واحدي و زر و بال ديگري را تحمّل نميكند و ما نيستيم عذاب كننده تا اينكه بفرستيم و مبعوث كنيم رسول و پيغمبري را شرح اينکه آيه شريفه محتاج ببيان چند امر است.<br />
<br />
(امر اوّل) اينكه تا حجة بر خلق تمام نشود و راه عذر بسته نشود خداوند از احدي مؤاخذه نميكند نه در دنيا و نه در آخرت و از اينکه جهة ميگوييم اطفال كفّار و مجانين آنها فرداي قيامت معذّب نميشوند و لو لياقت بهشت را هم ندارند.<br />
<br />
(امر دوّم) از ابتداء خلقت بشر تا آخر دنيا زمين خالي از حجة نبوده و نميشود که اوّل آنها آدم عليه السّلام بوده و آخر آنها حضرت بقيّة اللّه.<br />
<br />
(امر سيّم) حجة الهي دو قسم است يكي عقل است که رسول در باطن است و ديگر رسول است که عقل در ظاهر است و لكن عقل بتنهايي كافي نيست زيرا قبائح عقليه بيش از ذمّ دلالت ندارد که اينکه عمل مذموم است.<br />
<br />
و النّاس يستسهلون الذم في قضاء الوتر ولي بضميمه قاعده كلّما حكم به العقل حكم به الشرع و بالعكس يكي از ادلّه شرعيه شمرده شده كتاب سنّة اجماع عقل و بعبارة ديگر اوامر شرعيه دو قسم است يك قسم مولويه که اعمال مولويه در او شده استحقاق عقوبت بر مخالفت او دارد و يك قسم ارشاديه که ارشاد بحكم عقل ميكند و-<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 232<br />
<br />
تابع مرشد اليه است که حكم عقلي باشد و بالجمله تا اعمال مولويت نشود استحقاق عقوبت ندارد پس از اينکه بيان بپردازيم بشرح آيه شريفه.<br />
<br />
مَنِ اهتَدي كسي که قبول هدايت كرد مجرّد هدايت که بمعني ارائه طريق باشد كافي نيست بلكه آنچه موجب سعادت ميشود قبول هدايت است و پذيرفتن فَإِنَّما يَهتَدِي لِنَفسِهِ يعني نتيجه و فائده اهتداء عائد خود مهتدي ميشود وَ مَن ضَلَّ که خود را در ضلالت انداخت و قبول هدايت نكرد.<br />
<br />
فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيها ضرر و عقوبت ضلالت متوجّه بخود ضالّ ميشود ديگري را بواسطه او عقوبت نميكنند مثل معروفست خر خرابي ميكند گوش گاو را نميبرند بلي اگر ديگران را هم اضلال كرد عقوبت آنها را هم دارد بدون آنكه از آنها كسر گذارده شود چنانچه اگر ديگران را هدايت كرد مثوبت آنها را هم دارد بدون آنكه از مثوبت آنها كم كنند و اينهم عقوبت و مثوبت فعل خود او است که اضلال و هدايت باشد لذا ميفرمايد:<br />
<br />
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري هر كسي گرفتار عمل خود است بسا پدر در جهنم پس در بهشت مثل أبا بكر و محمّد إبن ابي بكر بسا برادر در جهنم برادر ديگر در بهشت مثل ابي لهب و حمزه بسا پدر در اعلي درجه سعادت پسر در ادني دركات جهنم مثل حضرت هادي و جعفر كذّاب شوهر جهنم عيال بهشت مثل فرعون و آسيه يا بالعكس مثل پيغمبر و عايشه.<br />
<br />
وَ ما كُنّا مُعَذِّبِينَ حَتّي نَبعَثَ رَسُولًا که بشارت بمثوبات و انذار از عقوبات فرمايد تا حجة بر خلق از هر جهتي تمام شود (تنبيه) اينکه مثوبات و عقوبات راجع بمعاد است و لذا گفتهايم که دليل بر خصوصيات معاد از راه شرع است عقل پي نميبرد و اما نعم و بلاهاي دنيوي اثر بخاصية اعمال است زهر كشنده است ظلم پا پيچ خود ظالم ميشود احسان نفعش عائد محسن ميشود و هكذا.<br />
<br />
233<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 15)- این آیه، چهار حکم اساسی و اصولی را در رابطه با مسأله حساب و جزای اعمال بیان میکند.<br />
<br />
1- نخست میگوید: «هر کسی هدایت شود برای خود هدایت یافته» و نیجهاش عائد خود او میشود (مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ).<br />
<br />
2- «و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است» و عواقب شومش دامن خودش را میگیرد (وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها).<br />
<br />
3- «و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد» و کسی را به جرم دیگری مجازات نمیکنند (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری).<br />
<br />
البته این قانون کلی که «هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد» هیچ گونه منافاتی با آنچه در آیه سوره نحل گذشت که میگوید: «گمراه کنندگان بار مسؤولیت کسانی را که گمراه کردهاند نیز بر دوش میکشند» ندارد. زیرا آنها به خاطر اقدام به گمراه ساختن دیگران، فاعل آن گناه محسوب میشوند، و در حقیقت این بار گناهان خودشان است که بر دوش دارند.<br />
<br />
4- سر انجام چهارمین حکم را به این صورت بیان میکند که: «و ما (هیچ <br />
<br />
ج2، ص625<br />
<br />
شخص و قومی را) مجازات نخواهیم کرد مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم» تا وظائفشان را کاملا تشریح و اتمام حجت کند (وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=17 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=17 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=17 |آیه=15}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=17 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=17 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=17 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=17 |آیه=15}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=17 |آیه=15}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references/></div><br />
<br />
==منابع==<br />
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
* محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه.<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:آیات سوره اسراء]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]<br />
[[رده:آیات دارای شان نزول]]</div>Quranhttps://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D9%87_122_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%86%D8%AD%D9%84&diff=97719آیه 122 سوره نحل2019-03-03T09:58:31Z<p>Quran: /* معانی کلمات آیه */</p>
<hr />
<div>{{قرآن در قاب|وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً ۖ وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ|سوره=16|آیه =122}}<br />
{{مشخصات آیه<br />
|شماره آیه = 122 <br />
|شماره بعدی = 123<br />
|شماره قبلی = 121<br />
|سوره= نحل<br />
|شماره سوره= 16<br />
|جزء= 14<br />
|نزول = مکه<br />
}}<br />
==ترجمه های فارسی==<br />
<tabber><br />
الهی قمشهای=<br />
و او را در دنیا نیکویی (و سعادت) عطا کردیم و در آخرت از صالحان و نیکان خواهد بود.<br />
|-|<br />
انصاریان=<br />
و به او در دنیا [زندگی نیکویی] دادیم، و بی تردید در آخرت از شایستگان است.<br />
|-|<br />
فولادوند=<br />
و در دنيا به او نيكويى و [نعمت] داديم و در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود.<br />
|-|<br />
آیتی=<br />
در دنيا به او نيكى عنايت كرديم و در آخرت از صالحان است.<br />
|-|<br />
مکارم شیرازی=<br />
ما در دنیا به او (همّت) نیکویی دادیم؛ و در آخرت از نیکان است!<br />
</tabber><br />
==ترجمه های انگلیسی(English translations)==<br />
<tabber><br />
Qarai=<br />
{{چپ به راست|We gave him good in this world, and in the Hereafter he will indeed be among the Righteous.}}<br />
|-|<br />
Shakir=<br />
{{چپ به راست|And We gave him good in this world, and in the next he will most surely be among the good.}}<br />
|-|<br />
Pickthall=<br />
{{چپ به راست|And We gave him good in the world, and in the Hereafter he is among the righteous.}}<br />
|-|<br />
yusufali=<br />
{{چپ به راست|And We gave him Good in this world, and he will be, in the Hereafter, in the ranks of the Righteous.}}<br />
</tabber><br />
==معانی کلمات آیه==<br />
«آتَیْناهُ فَِی الدُّنْیَا حَسَنَةً»: مراد محبّت مردمان جمیع ادیان در حق ابراهیم، و تولّد انبیاء فراوان از نسل او، و ذکر جمیل وی بر سر زبانها برای همیشه است.<br />
<br />
==تفسیر آیه==<br />
<tabber><br />
تفسیر نور=<br />
<br />
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===<br />
<br />
{{ نمایش فشرده تفسیر|<br />
شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «121»<br />
<br />
او نسبت به نعمتهاى خداوند شكرگزار بود، (خدا) او را برگزيد و به راهى مستقيم هدايتش كرد.<br />
<br />
وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ «122»<br />
<br />
ودر دنيا به او نيكى داديم و قطعاً او در آخرت (نيز) از صالحان و شايستگان است.<br />
<br />
===نکته ها=== <br />
<br />
«اجتبى» از «جبابة» به معناى جمعآورى و متمركز كردن است، اجتباء خداوند يعنى افرادى را از تشتت و گرايشهاى گوناگون حفظ و براى خود متمركز و خالص مىكند.<br />
<br />
نام نيك، ذريّه طيبه، بناى كعبه، عمر طولانى، دعاى مستجاب، مال زياد از نمونههاى حسنه در دنياست. «آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً»<br />
<br />
در اين آيات، خداوند پنج كمال براى ابراهيم عليه السلام برمىشمرد و سپس پنج مقام به او مىدهد؛ امّا پنج كمال: (امة- قانتاً- لم يك من المشركين- حنيفاً- شاكراً) امّا پنج مقام و لطف از طرف خداوند: (اجتباه- هداه- فىالدنيا حسنة- فى الآخرة لمن الصّالحين- اتّبع ملة ابراهيم كه در آيه بعد است.)<br />
<br />
جلد 4 - صفحه 599<br />
<br />
===پیام ها===<br />
<br />
1- انتخاب خداوند، بر اساس شايستگى انسان است. «قانِتاً، حَنِيفاً، شاكِراً، اجْتَباهُ»<br />
<br />
2- آن را كه خدا برگزيند، به مقصدش مىرساند. اجْتَباهُ ... هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ<br />
<br />
3- دعاى انبيا مستجاب است. (ابراهيم از خداوند درخواست كرده بود كه به صالحان ملحق شود، «رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» «1» در اين آيه خداوند مىفرمايد: «إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ»<br />
}}<br />
<br />
|-|<br />
اثنی عشری=<br />
<br />
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===<br />
<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
<br />
وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (122)<br />
<br />
صفت هشتم: وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً: و عطا فرموديم او را در دنيا نيكوئى. در اين «حسنه» وجوهى است: 1- ذكر جميل. 2- اولاد ابرار.<br />
<br />
3- محبت او در دلهاى خلق كه همه ارباب ملل او را دوست دارند و بر او ثنا گويند. 4- به طول عمر در سعت و طاعت. 5- به جهت آنكه حضرت خاتم الانبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از نسل او است. 6- صلوات او مقرون با صلوات سيد عالم است (اللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد كما صليت على ابراهيم و ال ابراهيم انّك حميد مجيد).<br />
<br />
«1» منع و نفى كردن شديد را گويند.<br />
<br />
جلد 7 - صفحه 306<br />
<br />
صفت نهم: وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ: و بدرستى كه او در آخرت از جمله شايستگان است با درجات عاليه جنان و علوّ مرتبه و شرف منزله و رضوان.<br />
<br />
تنبيه: آيه شريفه اشعار است به جلالت شأن صالحين كه حضرت ابراهيم عليه السّلام با آن صفات حميده از جمله آنان بشمار آيد، و ايضا: ترغيب است مر بندگان را به دارا شدن صلاح به سبب مدح او، و آخرين تكريم و تشريف در حق او، به بودن از جمله صالحين.<br />
<br />
<br />
}}<br />
|-|<br />
روان جاوید=<br />
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (120) شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (121) وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (122) ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (123) إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (124)<br />
<br />
ترجمه<br />
<br />
- همانا ابراهيم بود بتنهائى امّتى مطيع براى خدا حقجوى و نبود از اهل شرك<br />
<br />
شكر گذارنده بود مر نعمتهاى او را بر گزيدش و هدايت نمودش براه راست<br />
<br />
و داديم او را در دنيا نيكوئى و همانا او در آخرت هر آينه از شايستگان است<br />
<br />
پس وحى نموديم بتو كه پيروى كن كيش ابراهيم را كه حقجوى بود و نبود از شرك آورندگان<br />
<br />
جز اين نيست كه قرار داده شد شنبه بر آنانكه اختلاف كردند در آن و همانا پروردگار تو هر آينه حكم ميكند ميان آنها روز قيامت در آنچه بودند كه در آن اختلاف مينمودند.<br />
<br />
تفسير<br />
<br />
- در مجمع نسبت به بيشتر مفسّرين داده كه مراد از امّت، مقتدا و معلّم خير است و از ابن اعرابى نقل نموده كه بمرد عالم امّت ميگويند و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه امّت بر يكى و بيشتر اطلاق ميشود چنانچه خداوند در اين آيه اطلاق فرموده و قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اين اطلاق براى آنستكه او متديّن بدينى بود كه احدى غير از او متديّن بآن دين نبود پس بتنهائى امّتى بود و مراد از قانت مطيع است و مراد از حنيف مسلمان است و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند باين تعبير فضيلت داده است باو و از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه آنزمان در دنيا يكنفر بيشتر عبادت خدا را نمينمود و اگر غير از او كسى بود كه عبادت ميكرد خداوند در اين آيه او را ذكر ميفرمود و پس از چندى مأنوس فرمود خدا او را باسماعيل و اسحق پس سه نفر شدند و بنظر حقير اطلاق لفظ جمع بر مفرد براى تعظيم و تجليل و ساير نكات محسّنه، رائج است و اينجا مجوّز اطلاق، علم و نبوت و امامت و فضيلت و شرافت و هدايت و انفراد بعبادت و ساير صفات كماليّه است و منافاتى بين معانى مذكوره نيست چون ممكن است تمامى مراد باشد چنانچه ظاهر است و از ابن مسعود نقل شده كه مراد از قانت كسى است كه فرمانبردار و دائم در عبادت باشد و مراد از حنيف گفتهاند ثابت بر حقّ و معرض از باطل و منقيم در طاعت و دين حقّ اسلام است و ذيل آيه اشاره<br />
<br />
جلد 3 صفحه 326<br />
<br />
بتكذيب قريش است كه گمان ميكردند بر ملّت حضرت ابراهيم ميباشند با آنكه بتپرست بودند و مقام شكرگزارى آنحضرت از نعم الهيه معلوم است كه معترف بود و صرف ميفرمود تمام نعم الهى را در آنچه خلق شده بود براى آن و روايت شده است كه هيچ وقت بىميهمان غذا تناول نميفرمود و خداوند او را برگزيد و اختيار فرمود به نبوّت و رسالت و امامت و هدايت فرمود بدين اسلام و راه راست و عطا فرمود باو در دنيا حسنه را يعنى محبوبيّت عامّه كه ارباب ملل مختلفه همه او را دوست داشتند و احترام مينمودند و تمجيد ميكردند و عمر طولانى با وسعت رزق و توفيق طاعت و نام نيك و اعقاب صالحه كه تمام انبياء بنى اسرائيل و حضرت ختمى مرتبت از نسل او بوجود آمدند و در آخرت از شايستگان براى بهشت است چنانچه از خداوند مسئلت فرمود كه ملحق فرما مرا بشايستگان و اجابت شد و در اين آيه التفات از غيبت بتكلّم شده است براى ابراز عنايت و مزيد كرامت و چون براى ترغيب بمقام صلاح و اشاره باجابت دعاء آنحضرت فرمود انّه فى الآخرة لمن الصالحين با آنكه مقام او فوق صلاح است در آيه بعد اشاره بفضيلتى براى آنحضرت فرمود كه براى احدى از عالميان نيست تا تلافى شود كه فرمود پس وحى نموديم ما بتو اى محمّد كه متابعت و پيروى كن ملّت ابراهيم را كه مستقيم در توحيد و نفى شرك بود و چون تفاوت زيادى ميان اين فضيلت و ساير فضائل آنحضرت بود عطف بثمّ شد كه دالّ بر تباعد است و البتّه كسيكه اشرف انبياء و خاتم مرسلين مأمور به تبعيّت و پيروى از او باشد مقامش معلوم است كه بيرون از حدّ وصف و بيان است و منافى با اشرفيّت حضرت ختمى مرتبت نيست چون آن فضيلت باعتبار سبقت او است در طريقه حقّه واحده و اين شرافت باعتبار كمال دين و تمام نعمت و ساير جهات فضيلت و شرافت است كه نميتوان احصاء نمود و عيّاشى ره از امام حسين عليه السّلام نقل نموده كه احدى بر ملّت ابراهيم عليه السّلام نيست مگر ما و شيعيان ما و ساير مردم برى هستند از آن و چون جاى اين اشكال بود كه يهود بعقيده خودشان بگويند اگر محمد پيرو ملّت ابراهيم است چرا عيد او را كه شنبه بود بجمعه تبديل نمود خداوند در آيه اخيره جواب فرمود باين تقريب كه عيد حضرت ابراهيم هم جمعه بود و چون حضرت موسى عليه السّلام امر نمود به بنى اسرائيل كه<br />
<br />
جلد 3 صفحه 327<br />
<br />
هفتهاى يكروز را كه خداوند براى آنها تعيين فرمايد مشغول بعبادت شوند و آنها در تعيين آنروز اختلاف نمودند خداوند براى امتحان آنها شنبه را معيّن فرمود كه مأمور شدند بتعطيل و اجتناب از صيد ماهى در آنروز و بمكر و حيله مخالفت نمودند و معذب بعذاب الهى گشتند چنانچه در سوره اعراف گذشت و اين حاصل جمع بين اقوال مختلفه در اين مقام است و تمام اختلافات بحكم الهى در روز قيامت رفع خواهد شد و از آن جمله اختلاف مسلمان و يهود و نصارى است در تعطيل و شرافت روز جمعه و شنبه و يكشنبه كه رفع خواهد شد بظهور حجّت انشاء اللّه تعالى ..<br />
}}<br />
|-|<br />
اطیب البیان=<br />
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
وَ آتَيناهُ فِي الدُّنيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ (122)<br />
<br />
و داديم باو در دنيا خوبيهايي و محققا او در آخرت از صالحين و شايستگانست وَ آتَيناهُ فِي الدُّنيا حَسَنَةً پس از مقام نبوّت و رسالت و خلّت و امامت الطافي خداوند در حق او فرموده چه لطفي بزرگتر از اينكه مثل وجود مقدس حضرت ختمي و اوصياء طيّبين او را از نسل ابراهيم قرار داده که اخباري داريم که ما از دعاء ابراهيم که گفت وَ مِن ذُرِّيَّتِي منظور بوديم بلكه دعاء که عرض كرد رَبَّنا وَ ابعَث فِيهِم رَسُولًا مِنهُم يَتلُوا عَلَيهِم آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ وَ يُزَكِّيهِم بقره آيه 133 و ملّة او را تا قيامت بر قرار فرمود که ميفرمايد: وَ مَن يَرغَبُ عَن مِلَّةِ إِبراهِيمَ إِلّا مَن سَفِهَ نَفسَهُ بقره آيه 124 و جميع انبياء بعد از او را از نسل او قرار داد و ذرية او را تا قيامت نگاه داشت وَ إِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ كسي را که خداوند او را<br />
<br />
جلد 12 - صفحه 208<br />
<br />
صالح بشمارد البته بقدر خردلي خلاف صلاح در او نيست.<br />
}}<br />
|-|<br />
برگزیده تفسیر نمونه=<br />
<br />
===برگزیده تفسیر نمونه===<br />
{{نمایش فشرده تفسیر|<br />
]<br />
<br />
(آیه 122)- سوم: «و ما در دنیا به او حسنه دادیم» (وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً).<br />
<br />
از مقام نبوت و رسالت گرفته، تا نعمتهای مادی و فرزندان شایسته و مانند آن.<br />
<br />
4- «و او در آخرت از صالحان است» (وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ).<br />
<br />
و این نشانه عظمت مقام صالحان است که ابراهیم با این همه مقام در زمره آنها محسوب میشود، مگر نه این که خود ابراهیم از خدا این تقاضا را کرده بود «رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ»: «خداوندا! نظر صائب به من عطا کن و مرا از صالحان قرار ده» (شعرا/ 83).<br />
}}<br />
|-|<br />
<br />
سایر تفاسیر=<br />
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:<br />
<br />
==تفسیر های فارسی==<br />
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=16 |آیه=122}}===<br />
==={{تفسیر خسروی|سوره=16 |آیه=122}}===<br />
==={{تفسیر عاملی|سوره=16 |آیه=122}}===<br />
==={{تفسیر جامع|سوره=16 |آیه=122}}===<br />
<br />
==تفسیر های عربی==<br />
==={{تفسیر المیزان|سوره=16 |آیه=122}}===<br />
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=16 |آیه=122}}===<br />
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=16 |آیه=122}}===<br />
==={{تفسیر الصافی|سوره=16 |آیه=122}}===<br />
==={{تفسیر الکاشف|سوره=16 |آیه=122}}===<br />
</tabber><br />
<br />
==پانویس==<br />
<div style="font-size:smaller"><references /></div><br />
<br />
==منابع==<br />
<br />
*[[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم<br />
*[[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم<br />
*[[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول<br />
*[[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم<br />
*[[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش<br />
*[[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم<br />
<br />
[[رده:آیات سوره نحل]]<br />
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]</div>Quran