تاریخ تشیع

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از تاريخ تشيع)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«شیعه» به کسانى گفته مى‌شود که جانشینى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) را حق اختصاصى اهل بیت (علیهم‌السلام) مى‌دانند و در معارف اسلام پیرو مکتب ایشان مى‌باشند. اطلاق «شیعه» بر دوستان و پیروان امام علی علیه‌السلام، نخست از طرف پیامبر اکرم صورت گرفته است. فرقه‌های اصلی شیعه عبارتند از: امامیه (اثنی‌عشریه)، زیدیه و اسماعیلیه.

تاریخچه شیعه

«شیعه» در اصل لغت به معناى پیرو مى‌باشد و به کسانى گفته مى‌شود که جانشینى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله را حق اختصاصى خانواده رسالت مى‌دانند و در معارف اسلام پیرو مکتب اهل بیت علیهم‌السلام مى‌باشند.

اطلاق شیعه بر دوستان و پیروان امام علی علیه‌السلام نخست، از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صورت گرفته است. این مطلب، در احادیث متعددی که از آن حضرت روایت شده، مطرح شده است.[۱]

اما ابتدای تاریخ شیعه مربوط به زمان پس از رحلت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم است که عده‌ای از دوستان و هواداران حضرت علی علیه‌السلام نظر به تعیین آن حضرت از سوی خدا به جانشینی پیامبر که در واقعه غدیر و مواقع دیگر توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله اعلام شده بود و خدمات گرانبهای آن حضرت به اسلام و فضائل مختص او، به تعیین ابوبکر در واقعه‌ای موسوم به «سقیفه بنی‌ساعده» معترض شدند.

مشاهده روش خلفای انتخابی و مغایرت آن با سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و شهرت علی علیه‌السلام به عنوان یک مسلمان کامل در بین عموم مردم، به همراه روایات مزبور در خصوص او که همچنان در اذهان صحابیان بود، موجب شد که پس از قتل عثمان (خلیفه سوم) در موج اعتراضات به او، مردم مشتاقانه با علی علیه‌السلام دست بیعت دهند و شیعه به آرزوی دیرین خود که احیای حق اهل بیت علیهم‌السلام در خصوص دو مسئله خلافت و مرجعیت علمی بود، جامه عمل بپوشاند.

حضرت علی علیه‌السلام در دوران کوتاه خلافت خود همواره با توطئه‌های معاویه - والی شام در زمان خلیفه سوم که از قبول خلافت علی علیه‌السلام سر باز زده بود - و ناخشنودان از شیوه عادلانه او در حکومت به سرکردگی طلحه و زبیر - دو تن از صحابیان پیامبر - و خوارج ظاهربین کج‌اندیش مواجه و در جنگ بود و در نهایت با توطئه باقیمانده خوارج به شهادت رسید.

پس از آن حضرت، امام حسن علیه‌السلام به خلافت رسید، اما دیری نپایید که به خاطر کمی یاران وفادار و پا در رکاب ناچار به قبول صلح با معاویه شد.

از این تاریخ به بعد، شیعیان تنها می‌توانستند از وجود ائمه اطهار علیهم‌السلام از جهت علمی بهره ببرند که آن نیز با سختی‌ها و فشار فراوان از طرف دستگاه حکومتی همراه بود. به طوری که در مدت خلافت بنى‌امیه (۴۰-۱۳۲ هجری) هر گونه امنیت و مصونیت از جان و مالشان برداشته شده بود. لیکن هر چه فشار ستم و بیدادگرى برایشان بیشتر مى‌شد در عقیده خود استوارتر مى‌گشتند و مخصوصاً از مظلومیت خود در پیشرفت عقیده بیشتر بهره مى‌بردند.

از آن پس در اواسط قرن دوم یعنی زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام (امام پنجم و ششم شیعه) که خلفاى عباسى زمام حکومت اسلامى را به دست گرفتند، شیعه از فرصتی که در این میان پیدا شد، نفسى تازه کرد و این دو امام همام توانستند شاگردان بسیاری تربیت نموده، روایات بسیاری از خود در جهان شیعه در آن عصر و به تبع آن در دوره‌های بعدی منتشر سازند و اعتقادات و فقه شیعه را مدون نموده، علوم گوناگونی را پایه‌گذاری نمایند.

ولى با مهلت کمى باز عرصه برای شیعه تنگ شد و تا اواخر قرن سوم هجرى، روز به روز تنگتر مى‌شد تا در اوایل قرن چهارم با روى کار آمدن سلاطین با نفوذ آل‌بویه که شیعه بودند، تشیع قدرتى کسب کرد و تا حدود زیادى آزادى عمل یافت و به مبارزه علنى پرداخت و تا آخر قرن پنجم جریان کار به همین ترتیب بود.

در اوایل قرن ششم که حمله مغول آغاز شد، در اثر گرفتاری‌هاى عمومى و هم در اثر ادامه یافتن جنگ‌هاى صلیبى، حکومت‌هاى اسلامى چندان فشار به عالم تشیع وارد نمى‌ساختند و مخصوصاً شیعه شدن جمعى از سلاطین مغول در ایران و حکومت سلاطین مرعشى در مازندران در قدرت و وسعت جمعیت شیعه کمک بسزایى نمود و در هر گوشه از ممالک اسلامى و خاصه در ایران، تراکم میلیون‌ها نفر شیعه را محسوس ساخت و این وضع تا اواخر قرن نهم هجرى ادامه داشت و از حدود افتتاح قرن دهم هجرى در اثر ظهور سلطنت صفویه در ایران پهناور آن روز، مذهب شیعه رسمیت یافت و تاکنون که اواخر قرن چهارده هجرى مى‌باشد به رسمیت خود باقى است و به علاوه در همه نقاط جهان، ده‌ها میلیون شیعه زندگى مى‌کنند.

انشعابات شیعه

در تاریخ شیعه، فرقه‌هایی زیادی پدید آمده است که بسیاری از آن‌ها منقرض شده‌اند اما فرقه‌های اصلی شیعه که هم‌اکنون نیز موجودند، عبارتند از: امامیه (اثنی‌عشریه)، زیدیه و اسماعیلیه.

فرق شیعه امامیه با زیدیه و اسماعیلیه:

اکثریت شیعه که اقلیت‌هاى نامبرده از آن منشعب و جدا شده‌اند، «شیعه امامیه و دوازده امامى» نامیده مى شوند و چنانکه گفتیم در آغاز پیدایش به عنوان انتقاد و اعتراض در دو مسئله اساسى از مسائل اسلامى پیدا شده‌اند، بى‌آن که در آیینى که طبق تعلیم پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در میان مسلمین معاصر آن حضرت بود، سخنى داشته باشند و آن دو مسئله «حکومت اسلامى» و «مرجعیت علمى» بود که شیعه آن را حق اختصاصى اهل بیت علیهم‌السلام مى‌دانستند.

«شیعه» مى‌گفتند: خلافت اسلامى -که البته ولایت باطنى و پیشوائى معنوى لازمه لاینفک آن است-، از آنِ على علیه‌السلام و اولاد او است که به موجب تصریح خود پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و سایر ائمه اهل بیت، دوازده تن مى‌باشند و مى‌گفتند: تعلیمات ظاهرى قرآن که احکام و قوانین شریعت مى‌باشند و در عین حال که به حیات معنوى کامل نیز مشتملند، داراى اصالت و اعتبارند و تا قیامت فسخ بردار نیستند و این احکام و قوانین را از راه اهل بیت علیهم السلام باید به دست آورد و بس.

و از اینجا روشن مى‌شود که: فرق کلى میان شیعه دوازده امامى و شیعه زیدی این است که «زیدیه» غالباً امامت را مختص به اهل بیت علیهم السلام نمى‌داند و عدد ائمه را به دوازده منحصر نمى‌بیند و از فقه اهل بیت علیهم السلام پیروى نمى‌کند، برخلاف «شیعه دوازده امامى».

و فرق کلى میان شیعه دوازده امامى و شیعه اسماعیلى نیز این است که «اسماعیلیه» معتقدند که امامت به دور «هفت» گردش مى‌کند و نبوت در حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم ختم نشده است و تغییر و تبدیل در احکام شریعت بلکه ارتفاع اصل تکلیف خاصه به قول باطنیه مانع ندارد! برخلاف شیعه دوازده امامى که حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم را خاتم الانبیاء مى‌دانند و براى او دوازده وصى و جانشین قائلند و ظاهر شریعت را معتبر و غیرقابل نسخ مى‌بیند و براى قرآن کریم هم ظاهر و هم باطن اثبات مى‌کنند.

پانویس

  1. جابر مى‌گوید: نزد پیغمبر بودیم که على از دور نمایان شد، پیغمبر فرمود: «سوگند به کسى که جانم به دست اوست! این شخص و شیعیانش در قیامت رستگار خواهند بود». ابن عباس نیز مى‌گوید وقتى آیه: «اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئک هُمْ خَیرُ الْبَرِیةِ» نازل شد، پیغمبر به على فرمود: «مصداق این آیه تو و شیعیانت مى‌باشید که در قیامت خشنود خواهید بود و خدا هم از شما راضى است». این دو حدیث و چندین حدیث دیگر در تفسیر الدرالمنثور، ج ۶، ص ۳۷۹ و غایة المرام، ص ۳۲۶ نقل شده است.

منابع

مطالب مرتبط