بلقیس

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«بلقیس» در فرهنگ اسلامی، نام ملکه قوم سبأ است که در ابتدا او و قومش خورشید پرست بوده‌اند. در قرآن کریم (سوره نمل، ۲۰ـ۴۴) از دیدار و گفتگوی ملکه سبأ با حضرت سلیمان علیه‌السلام و ایمان آوردن او سخن رفته، اما نام او نیامده است؛ و احتمالاً مفسران به دلایلی نام «بلقیس» را به این داستان افزوده‌اند.

داستان ملکه سبأ در قرآن

در قرآن‌ کریم داستان‌ با سراغ‌ گرفتن‌ حضرت سلیمان علیه‌السلام از هُدهُد شروع‌ می‌شود؛ پس‌ از مدتی‌ غیبت‌، هدهد حاضر شده‌ و خبر از ملکه سبا و خورشیدپرستی‌ وی‌ می‌دهد: «إِنىّ‌ وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکهُمْ وَ أُوتِیتْ مِن کلّ‌ شَى‌ءٍ وَ لهَ عَرْشٌ عَظِیم‌ * وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا یسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَ زَین لَهُمُ الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یهْتَدُون»‌ (سوره نمل، ۲۴)؛ من زنى را دیدم که بر آنان حکومت مى ‌کند، و همه چیز در اختیار دارد، و (به خصوص) تخت عظیمى دارد. او و قومش را دیدم که براى غیر خدا (خورشید) سجده می‌کنند و شیطان اعمال‌شان را در نظرشان جلوه داده و آنها را از راه بازداشته و از این رو هدایت نمى‌شوند.

سلیمان(ع)‌ نامه‌ای‌ با سرآغاز «بسم الله الرحمن الرحیم» برای‌ ملکه‌ سبأ می‌فرستد و او را برای‌ تسلیم‌ شدن‌ (ایمان‌ آوردن‌) به‌ نزد خود می‌خواند. ملکه‌ پس‌ از مشورت‌ با بزرگانِ بارگاه‌ خود، پیشنهاد مبارزه‌ و رویارویی‌ با سلیمان‌ را نمی‌پذیرد و این‌ کار را موجب‌ نابودی‌ سرزمینش‌ می‌داند؛ در عوض‌ هدایایی‌ برای‌ سلیمان‌ می‌فرستد تا حکمت سلیمان‌ را از نزدیک‌ دریابد. با این‌ حال‌ سلیمان‌ پیام‌ پیشین‌ را همراه‌ با تهدید باز پس‌می‌فرستد.

هنگامی که سلیمان از آمدن بلقیس و همراهانش به طرف شام اطلاع یافت، به حاضران فرمود: «کدام یک از شما توانایی دارید، پیش از آن که آنها به این جا آیند، تخت ملکه سبأ را برای من بیاورید.» عفریتی از جنّ (یعنی یکی از گردن‌کشان جنیان) گفت: من آن را نزد تو می‌آورم، پیش از آن که از مجلست برخیزی. اما «آصف بن برخیا» که از علم کتاب آسمانی بهره‌مند بود گفت: «من آن تخت را قبل از آن که چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد.»

لحظه‌ای نگذشت که سلیمان، تخت بلقیس را در کنار خود دید و بی‌درنگ به ستایش و شکر خدا پرداخت و گفت: «هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَ أَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ» (سوره نمل، ۴۰)؛ این موهبت، از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا می‌آورم، یا کفران می‌کنم.

سپس سلیمان(ع) دستور داد تا تخت را اندکی جابجا کرده و تغییر دهند تا وقتی که بلقیس آمد، ببینند در مقابل این پرسش که آیا این تخت تو است یا نه، چه جواب می‌دهد. و نیز قبل از ورود بلقیس به قصر، سلیمان(ع) دستور داده بود صحن یکی از قصرها را از بلور بسازند، ‌و از زیر بلورها آب جاری عبور دهند. (و این دستور به خاطر جذب دل بلقیس، و یک نوع اعجاز بود)

طولی نکشید که بلقیس و همراهان به حضور سلیمان آمدند. شخصی به تخت او اشاره کرد و به بلقیس گفت: «آیا تخت تو این گونه است؟!». بُلْقَیس دریافت که تخت خود اوست و از طریق اعجاز، پیش از ورودش به آن جا آورده شده است. هنگامی که ملکه سبأ با همراهان وارد قصر شد، یکی از مأموران قصر به او گفت: «داخل صحن قصر شو!»

ملکه سبا هنگام ورود به صحن قصر گمان کرد که سراسر صحن را نهر آب فراگرفته است، از این رو ساق پاهایش را برهنه کرد تا از آن آب بگذرد، در حالی که حیران و شگفت‌زده شده بود که آب در این جا چه می‌کند؟ اما به زودی سلیمان(ع) او را از حیرت بیرون آورد و به او فرمود: این حیاط قصر است که از بلور صاف ساخته شده است، این آب نیست (که موجب برهنگی پای تو شود). [پس ملکه] گفت: «قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» (سوره نمل، ۴۴)؛ پروردگارا! قطعاً من به خود ستم کردم، اینک همراه سلیمان، تسلیم [فرمان] خدا، پروردگار جهانیان شدم.

آنچه در قرآن مجید پیرامون ملکه سبأ آمده همان مقدار است که در بالا خواندیم. اما این که بعد از آن به کشور خود بازگشت و به حکومت خود از طرف سلیمان ادامه داد یا نزد سلیمان ماند و با او ازدواج کرد، یا به توصیه سلیمان با یکی از ملوک یمن که به عنوان "تبّع" مشهور بودند پیمان زناشویی بست، در قرآن اشاره‌ای به اینها نشده است.[۱] آنچه در برخی منابع نقل شده این است که سلیمان علیه السلام وارد سرزمین سبأ می شود و با بلقیس ازدواج می‌کند.[۲] و آن سرزمین تحت سلطه سلیمان علیه السلام از حجاز تا یمن و محدوده سبأ و مأرب گسترش می‌یابد.[۳]

این داستان در برخی تفاسیر قرآن و روایات‌ اسلامی‌ شرح و بسط بسیار یافته است و درباره او و وصف ثروت و عرش وی مطالب اغراق آمیزی آمده است که برخی آنها را در زمره روایات جعلی و اسرائیلیات به حساب آورده اند.[۴]

پانویس

  1. تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۴۸۴.
  2. دهخدا، لغت نامه، دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش، دوم، ج۴، ص۴۹-۶۸.
  3. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۵، ص۱۳.
  4. تفسیر المیزان، ترجمه موسوى همدانى، ج۱۵، ص۵۲۳.

منابع