انضباط اجتماعی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو


معنای انضباط اجتماعی

«انضباط» از واژه «ضبط»، به معنى «خوب حفظ كردن» گرفته شده و به معناى خويشتن را خوب حفظ كردن است.[۱] «انضباط اجتماعى» يعنى افراد در همه كارهاى اجتماعى خود را در چارچوب قانون شرع و عقل و مقررات عرفى نگه دارند تا هيچ تخلفى از آنان سر نزند.[۲]

انضباط اجتماعی در دین اسلام

انضباط اجتماعی یکی از موضوعات اساسی در علم جامعه شناسی است. نقش اساسی این موضوع در رسیدن به اهداف مادی و معنوی جوامع باعث شده است تا مکاتب مختلف با نگرشهای متفاوت درباره آن گفتگو کرده و راهکار ارائه نمایند. بسیاری از آموزه های دین اسلام در جهت تقویت انضباط اجتماعی است به گونه ای که می توان ادعا کرد رعایت اصول اسلامی و قرآنی در کار و تجارت، معاشرت، عبادات، اعتقادات و دیگر شئون زندگی منجر به برپایی نظمی پایدار در اجتماع خواهد شد. امام علي(عليه السلام) در وصف قرآن، مي فرمايد: «بدانيد كه در آن، علم آينده و سخن از گذشته و دواي درد شما و باعث نظم و سامان دهي ميان شماست» [۳] علامه محمّدتقى جعفرى می گوید: «با جرئت مي توان گفت: آن اندازه كه اسلام به نظم زندگي اهميت داده است، در هيچ مكتب و ملتي مشاهده نمي شود; به اضافه آيات كريمه قرآني و احاديث معتبر كه به حد لازم و كافي با اشكال گوناگون، دستور به مراعات نظم و قانون زندگي داده اند» [۴]

توحيد و انضباط اجتماعی

روح همه تعالیم اسلام توحید است که منشأ همه مکارم اخلاقی است. انسانهای موحد در اطاعت خدای واحد و قانون واحد و رهبر واحد هستند و این بهترین زمینه برای هماهنگی و یکدستی افراد و در نتیجه انضباط اجتماعی در جامعه است. این یکدستی در جامعه توحیدی ریشه در باور و قلوب افراد جامعه دارد که بالاترین ضمانت برای تحقق آن است. چیزی که در جوامع غیر توحیدی وجود ندارد.

قانون اسلام و انضباط اجتماعی

انضباط اجتماعی بدون قانون کار آمد ممکن نیست. قانون کار آمد قانونی است که شناخت کاملتری از انسان و جامعه انسانی داشته و احاطه کاملی بر منافع و مصالح مردم داشته باشد و با اجرای آن بیشترین فایده برای فرد و جامعه حاصل شود و روشن است که علم و آگاهی قانون گذار در کار آمدی قانون تا چه اندازه اثر گذار است. در جامعه اسلامی قانون گذار خداوند علیم و حکیم است و قانون از طریق وحی به پیامبر ابلاغ می شود. در نتیجه قانون حاکم بر جامعه اسلامی نه تنها تأمین کننده حداکثر منافع مادی جامعه است بلکه سعادت زندگی جاودانه انسان پس از مرگ او را نیز تضمین خواهد کرد. چیزی که در مکاتب بشری یافت نمی شود.

ضمانت اجرایی قانون در جامعه اسلامی

ارزشها و هنجارهایی که افراد جامعه اسلامی آموزش داده می شود ارزشهایی است که با بی نظمی و رعایت نکردن قانون و انضباط اجتماعی در تضاد است با این وجود جامعه توحیدی نیز بی نیاز از عوامل تنبیهی و تشویقی و نظارت بر اجرای قانون نیست.زیرا هرچند یک یک افراد در چنین جامعه ای رعایت نظم و قانون اجتماعی را وظیفه خودشان می دانند و آن را به عنوان باور قلبی پذیرفته اند اما ضعف این باور در برخی افراد آنها را مخل انضباط اجتماعی خواهد کرد. به همین دلیل در اسلام هم قوانین کیفری وضع شده و توسط حکومت اسلامی صالح اجرا می شود. همچنین در جامعه اسلامی نظارت بر اجرای قانون در درجه اول، به عهده حكومت اسلامي و در درجه دوم، در قالب امر به معروف و نهی از منکر به عهده خود مردم در جامعه نهاده شده.

آيين ها و عبادات جمعي

در جامعه اسلامی نمازهاي يوميه و نماز جمعه و بسیاری از عبادات دیگر به صورت جماعت برگزار شود. این زمینه یکدستی و محبت و احساس وحدت و برادري ميان مسلمانان را ايجاد مي كند. این عبادات از سوي ديگر، روحيه اطاعت از رهبري جامعه ميان نمازگزاران را تقويت مي كند.

دعوت به اتحاد و همکاری

یکی از اصلی ترین آموزه های اسلام ایجاد روح همکاری و همیاری و پرهیز از تفرقه و اختلاف است. قرآن کریم می فرماید «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ»[۵] و همچنین می فرماید: «تَعَاوَنُواْ عَلَي الْبرِّ وَالتَّقْوَي وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَي الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» [۶]

تنظیم روابط اجتماعی

از روابط ميان دو نفر گرفته تا نهادهاي كوچكي مثل خانواده و ازدواج، و در سطح كلان، نهادهاي اقتصاد، سياست و تعليم و تربيت روابط ميان همسران، والدين و فرزندان، همسايه ها و خويشاوندان و حتي شيوه برخورد با بيگانگان در اسلام تعريف شده است. عمل به حقوق و وظايف در همه سطوح فردي و اجتماعي، چه از طرف فرد و چه از طرف جامعه، بسترساز نظم اجتماعي است.

گمان نيك داشتن نسبت به مردم

امام علي(عليه السلام): ««مَن حَسُن ظنُّه بالناس حاز مِنهم المحبّةَ»» [۷]هركس به مردم گمان نيك داشته باشد از محبت آنان برخوردار مي شود.

سخن نيكو گفتن

امام علي(عليه السلام):«من لانت كلمته وجبت محبته» [۸] هركس گفتارش نرم باشد دوستي او لازم آيد.

خوش خلقي

رسول الله(صلي الله عليه وآله): «حسن الخلق يثبت به المودّة» [۹] با خوش خلقي، دوستي ثبات مي يابد. ونیز امام علی علیه السلام می فرمایند: «من كثر جميله اجمع الناس علي تفضيله» [۱۰]هركس زيبايي اخلاقي اش فراوان شود، مردم بر برتري دادن او يك صدا خواهند شد.

معاشرت نيكو

امام علي(عليه السلام): «بحسن العشره تأنس الرفاق» [۱۱] با معاشرت نيكو، ميان دوستان انس و الفت برقرار مي شود.

عدالت

امام علي(عليه السلام) در عهدنامه شان به مالك اشتر نوشته اند: «بايد محبوب ترين كارها نزد تو كارهايي باشد كه با ميانه روي سازگارتر و با عدالت دمسازتر است و خشنودي رعيت را بيشتر فراهم مي آورد... كه بالاترين روشنايي چشم واليان برپايي عدالت در شهرها و آشكار شدن محبت رعيت است» [۱۲]

عفو و گذشت

امام علي(عليه السلام): «من لم يحسن العفو أساء بالانتقام» [۱۳] هركس به نيكي در نگذرد، به زشتي انتقام مي گيرد.

پيوند با خويشان

امام علي(عليه السلام): «و اكرم عشيرتك; فإنهم جناحُك الذي به تطير، و أصلك الذي إليه تصير، و يداك التي بها تصول» [۱۴] خويشاوندت را گرامي دار; زيرا آنان بال تواند كه بدان پرواز مي كني، و ريشه تواند كه به آن بازگشت داري و دست تواند كه با آن قدرت پيدا مي كني.

به ديدار هم رفتن

رسول خدا(صلي الله عليه وآله): «الزيارةُ تنبت المودّة» رسول خدا فرمود: ديدار يكديگر دوستي را مي روياند. ميرزا حسين نورى، [۱۵]

پانویس

  1. المنجد، واژه ضبط.
  2. اصول اخلاق اجتماعى، جمعی از نویسندگان، مركز تحقیقات اسلامی سپاه، 1379، ص 71.
  3. محمّد محمّدى رى شهرى، ميزان الحكمه، قم، دارالحديث، ج 4، ص 3306، ذيل واژه نظم، حديث 20336.
  4. «محمّدتقى جعفرى، شرح نهج البلاغه، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372، ج 22، ص 62»
  5. (آل عمران: 103)
  6. (مائده: 2)
  7. عبدالواحد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ح 8842.
  8. حسن بن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 91
  9. حسن بن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 38.
  10. عبدالواحد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ح 4847;
  11. عبدالواحد تميمى آمدى غررالحكم و دررالكلم ، ح 4233؛
  12. نهج البلاغه، نامه 53
  13. عبدالواحد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ح 8959.
  14. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 105
  15. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 374.