آیه 53 سوره حجر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ

مشاهده آیه در سوره


<<52 آیه 53 سوره حجر 54>>
سوره : سوره حجر (15)
جزء : 14
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

فرشتگان گفتند: هیچ مترس که ما آمده‌ایم تو را به پسری دانا بشارت دهیم.

گفتند: نترس که ما تو را به پسری دانا مژده می دهیم.

گفتند: «مترس، كه ما تو را به پسرى دانا مژده مى‌دهيم.»

گفتند: مترس، ما تو را به پسرى دانا بشارت مى‌دهيم.

گفتند: «نترس، ما تو را به پسری دانا بشارت می‌دهیم!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

They said, ‘Do not be afraid. Indeed we give you the good news of a wise son.’

They said: Be not afraid, surely we give you the good news of a boy, possessing knowledge.

They said: Be not afraid! Lo! we bring thee good tidings of a boy possessing wisdom.

They said: "Fear not! We give thee glad tidings of a son endowed with wisdom."

معانی کلمات آیه

«لا توجل»: نترس.

غلام: جوان. جوانى كه موى شاربش روئيده است. «الغلام: الطار الشارب». غلم و اغتلام به معنى هيجان شهوت است. جوان را از آن غلام گفته ‏اند كه در حال طلب نكاح است. (قاموس قرآن- غلم).[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ «51»

و آنان را از (داستان) مهمانان ابراهيم خبر ده.

إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ «52»

آنگاه كه بر او وارد شده و سلام كردند، ابراهيم گفت: همانا ما از شما بيمناكيم.

قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ «53»

گفتند: مترس كه ما تو را به فرزند پسرى دانا مژده مى‌دهيم.

قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِي عَلى‌ أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ «54»

ابراهيم گفت: آيا با اينكه پيرى به من رسيده، مرا چنين بشارتى مى‌دهيد؟ پس به چه چيز (عجيبى) بشارت مى‌دهيد.

قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ «55»

(مهمانان) گفتند: ما تو را به حقيقت بشارت داديم، پس از نااميدان مباش!

قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ «56»

(ابراهيم) گفت: جز گمراهان چه كسى از رحمت پروردگارش مأيوس مى‌شود.

جلد 4 - صفحه 466

نکته ها

يكى از نمونه‌هاى رحمت و غضب الهى، داستان ميهمانان حضرت ابراهيم عليه السلام است كه فرشتگان از يكسو بشارت فرزند به او دادند، و از سوى ديگر خبر هلاكت قوم لوط را.

«ضَيْفِ» هم به يك مهمان گفته مى‌شود و هم به چند مهمان.

خداوند يك بار به حضرت ابراهيم از كنيزش (هاجر) پسرى به نام اسماعيل داد و اين بشارت در مورد همسرش ساره است كه خداوند به او اسحاق داد. درباره‌ى اسماعيل فرمود: «بِغُلامٍ حَلِيمٍ» «1» و درباره‌ى اسحاق‌ «بِغُلامٍ عَلِيمٍ» فرموده است.

پیام ها

1- از حوادث تلخ وشيرين تاريخ، درس بگيريم. «نَبِّئْهُمْ» (بهترين تاريخ‌ها زندگى انبيا و بهترين تاريخ‌گويان نيز آن بزرگواران هستند)

2- گاهى ملائكه با اراده الهى، به صورت انسان درمى‌آيند و با او در تماس مى‌باشند. «ضَيْفِ إِبْراهِيمَ»

3- سلام كردن، يك ادب الهى در طول تاريخ بوده است. «فَقالُوا سَلاماً»

4- علم و شناخت انبيا، محدود و مشروط به اذن خداوند است. «إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ» (حضرت ابراهيم در ابتدا آنها را نشناخت و ترسيد)

5- خبرهاى تلخ را همراه با خبرهاى شيرين بيان كنيم. «بشرنا» (به فرموده‌ى امام باقر عليه السلام شيرينى خبر فرزند براى جبران تلخى خبر هلاكت قوم لوط بود) «2»

6- تعجب از قدرت خداوند منافاتى با توحيد ندارد. «فَبِمَ تُبَشِّرُونَ» (در اينجا تعجب حضرت ابراهيم عليه السلام بيان شده و در سوره‌ى هود تعجب همسرش ساره آمده است‌ «أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً» «3»

7- انبيا به ادب الهى تربيت مى‌شوند. «فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ»

8- عصمت انبيا، منافاتى با هشدارهاى الهى ندارد. «فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ»


«1». صافات، 101.

«2». تفسير صافى.

«3». هود، 72.

جلد 4 - صفحه 467

9- همه جا نهى خدا، نشانه انجام شدن عملى خلاف نيست، گاهى نهى‌ها براى پيش‌گيرى است. «فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ»

10- يأس و نااميدى را با ياد رحمت و ربوبيّت خداوند درمان كنيم. «رَحْمَةِ رَبِّهِ»

11- كسانى كه به علم و قدرت و رحمت خداوند اطمينان دارند، هرگز مايوس نمى‌شوند. مَنْ يَقْنَطُ ... إِلَّا الضَّالُّونَ‌ «1»


«1». يكى از مصاديق ضالين و گمراهان كه در نماز از آنها اعلام برائت مى كنيم افراد مايوس و ناءميد مى باشند.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ (53)

قالُوا لا تَوْجَلْ‌: ملائكه گفتند: نترس، ما رسولان الهى و آمده‌ايم براى تبشير تو. إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ‌: ما بشارت مى‌دهيم تو را به پسرى كه وقتى تولد يابد غلام، و وقتى بالغ گردد بسيار دانا باشد. غلام اطلاق شود بر مرد بزرگ مجازا به اعتبار رسيدن به مرتبه بزرگى. و مراد عليم در اينجا علم نبوت باشد، زيرا اين پسر، اسحاق نام داشت، و بعد از رشد، مقام رسالت را حق تعالى به او عطا فرمود.

نكته: بشارت، خبر دادن به خير مى‌باشد، و جمله‌ (إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ) تعليل است براى نهى از ترس، زيرا كسى كه بشارت دهند او را، ممكن نيست اطراف ساحت او را ترس و اندوهى راه يابد، چگونه خالى از حزن نگردد و حال آنكه بشارت به بقاء او و اهل و نسل او باشد با عافيت و سلامت تا مدت مديدى و عطاى چنين موهبتى، كه با شيخوخيت داراى ولد صالحى گردد كه وارث مقام نبوت و رسالت و مبلغ شرايع گردد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ (51) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ (52) قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ (53) قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِي عَلى‌ أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (54) قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ (55)

قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ (56) قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (57) قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‌ قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (58) إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ (59) إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِينَ (60)

ترجمه‌

و خبر ده ايشانرا از مهمانان ابراهيم‌

هنگاميكه داخل شدند بر او پس گفتند سلام گفت همانا ما از شما ترسانيم‌

گفتند نترس همانا ما مژده ميدهيم تو را به پسرى دانا

گفت آيا مژده داديد مرا در حاليكه رسيد مرا پيرى پس بچه مژده ميدهيد

مرا گفتند مژده داديم تو را براستى پس مباش از نااميدان‌

گفت و كيست كه نااميد شود از رحمت پروردگارش مگر گمراهان‌

گفت پس چيست كار شما اى فرستادگان‌

گفتند همانا ما فرستاده شديم بسوى گروهى گناه‌كاران‌

مگر

جلد 3 صفحه 257

خانواده لوط همانا ما نجات دهندگانيم ايشانرا تمامى‌

مگر زنش را كه تقدير نموديم همانا او باشد از بازماندگان.

تفسير

ضيف در اصل مصدر بوده و بمعناى وصف استعمال ميشود در واحد و كثير و گاهى باضياف جمع بسته ميشود و اينجا مراد ملائكه‌اند كه بر حضرت ابراهيم عليه السّلام برسم ميهمانى وارد شدند و چون از طعامى كه براى ايشان حاضر فرموده بود تناول ننمودند آنحضرت خائف شد كه مبادا قصد سوئى داشته باشند چون در پيش آنها اين رسم بود و كلمه سلاما ظاهرا منصوب بفعل مقدّر است يعنى گفتند نسلّم عليك سلاما و حضرت جواب فرمود چنانچه در سوره هود ذكر شده و تفصيل اين قصه آنجا گذشت و تكرار نميشود فقط نكته قابل ذكر اين است كه اينجا عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه مراد از غلام عليم اسمعيل است از هاجرو از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه ابراهيم عليه السّلام سه سال بعد از بشارت مكث فرمود پس بشارت ديگرى آمد از طرف خداوند براى او باسماعيل و آنجا در قرآن تصريح شده بود كه بشارت باسحاق داده شد لذا در منهج و غيره اين بشارت را باسحاق راجع نموده‌اند بدون نقل خلاف و تحقيق آنست كه دو بشارت بوده يكى بحضرت ابراهيم كه در اين آيه ذكر شده راجع بولادت حضرت اسمعيل براى او و ديگر بساره خاتون زوجه معقوده آنحضرت راجع بولادت حضرت اسحق براى او در سوره هود لذا آنجا حضرت ساره تعجّب كرد و اينجا حضرت ابراهيم چون بسن پيرى رسيده بود و اولادش نشده بود و از روى تعجّب فرمود بچه بشارت ميدهيد مرا تا معلوم شود بنحو حقيقت است يا مجاز و از پيش خود ميگويند يا از جانب خدا و آنها عرضه داشتند بنحو حقّ و حقيقت و راستى و درستى از جانب پروردگار پس مباش از نااميدان و مأيوسان از رحمت حق و اگر اين بشارت راجع بولادت حضرت اسحق بود جاى تعجّب و يأس آنحضرت نبود چون او حضرت اسمعيل را داشت و مرديكه خداوند باو اولادى داده از ولد ديگرى كه باو عنايت شود تعجّب نميكند و مأيوس نميشود در هر حال حضرت ابراهيم در جواب ملائكه فرمود كه من مأيوس از رحمت خدا نيستم بر حسب اسباب ظاهرى نااميد شده بودم و اكنون اميدوار شدم چون مأيوس نميشوند از رحمت خدا مگر گمراهان و ظاهرا اين يك قصّه است كه خداوند در دو جا بمناسبت‌

جلد 3 صفحه 258

ذكر فرموده اينجا ظاهرا براى بيان رحمت بر دوستان و غضب بر دشمنان است و اوّلا بشارت بحضرت ابراهيم داده‌اند و بعدا براى رفع نگرانى حضرت ساره باو نيز بشارت داده شده و هر جا قسمتى از اين قصّه ذكر شده چنانچه در كلام الهى معمول است و جمله على ان مسّنى الكبر ظاهرا حاليّه است يعنى با حال اصابت پيرى بمن و مراد از گمراهى خطاء در طريق معرفت خدا و وسعت رحمت و عموم قدرت او است و پس از وصول بشارت و حصول اطمينان حضرت ابراهيم از ملائكه سؤال نمود كه شما براى چه كار نازل شديد عرضه داشتند ما فرستاده شديم براى عذاب قوم لوط كه اهل فسق و فجورند مگر خانواده او كه ايشانرا تمامى نجات خواهيم داد جز زنش را كه مقدّر نموديم ما بامر خداوند كه باقى باشد با قوم و هلاك شود و در علل از امام باقر عليه السّلام روايت نموده كه هميشه حضرت لوط و ابراهيم عليه السّلام منتظر نزول عذاب بر قوم لوط بودند و خداوند براى منزلت و مقام آن دو بزرگوار در عذاب تأخير ميفرمود و چون خداوند اراده فرمود آنها را عذاب فرمايد مقدّر فرمود كه عوض دهد بحضرت ابراهيم از عذاب قوم لوط غلام عليم را تا موجب تسلّى خاطر او شود از مصيبتش بهلاك قوم پس مبعوث فرمود فرستادگانى را بسوى آنحضرت كه بشارت دهند او را باسماعيل از هاجر و غلام عليم او است و قرابت نسبى و سببى حضرت لوط با حضرت ابراهيم عليه السّلام و علاقمندى آنحضرت باو و كسانش در سوره اعراف و هود گذشت و مؤكّد مضمون اين روايت و روايت عيّاشى از آنحضرت كه قريب باين معنى است ميباشد و شايد تكرار بشارت اسماعيل عليه السّلام براى ظهور حضرت ختمى مرتبت از او باشد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قالُوا لا تَوجَل‌ إِنّا نُبَشِّرُك‌َ بِغُلام‌ٍ عَلِيم‌ٍ (53)

گفتند ملائكه‌ مترس‌ ‌ما بشارت‌ ميدهيم‌ ترا بفرزند دانشمند ‌از‌ آيات‌ شريفه‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ ‌از‌ ‌براي‌ ابراهيم‌ ‌در‌ سن‌ پيري‌ ‌در‌ بشارت‌ آمد يكي‌ ‌در‌ مورد اسماعيل‌ ‌از‌ هاجر، چنانچه‌ ‌در‌ سوره‌ و الصافات‌ ميفرمايد:

فَبَشَّرناه‌ُ بِغُلام‌ٍ حَلِيم‌ٍ ‌آيه‌ 99.

و ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ بشارت‌ باسحق‌ ‌از‌ ساره‌ و ‌در‌ سوره‌ ابراهيم‌ ‌از‌ قول‌ ‌او‌ ميفرمايد:

الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِي‌ وَهَب‌َ لِي‌ عَلَي‌ الكِبَرِ إِسماعِيل‌َ وَ إِسحاق‌َ ‌آيه‌ 42.

و اختلاف‌ ‌است‌ ‌بين‌ يهود و مسلمين‌ ‌که‌ ذبيح‌ اسمعيل‌ ‌بود‌، ‌ يا ‌ اسحق‌ فقط ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ اسحق‌ ‌را‌ بصفت‌ عليم‌ ياد فرموده‌ و ‌در‌ ‌آن‌ ‌آيه‌ اسمعيل‌ ‌را‌ بصفت‌ حليم‌، و علم‌ ‌با‌ حلم‌ توأم‌ ‌است‌، ‌در‌ اخبار دارد علم‌ معه‌ حلم‌ ‌هر‌ يك‌ بدون‌ ديگري‌ نتيجه‌ بخش‌ نيست‌، زيرا جهّال‌ البته‌ ‌با‌ أهل‌ علم‌ مخالف‌ هستند و إهانت‌ و بي‌اعتنائيها ميكنند ‌اگر‌ عالم‌ حلم‌ نداشته‌ ‌باشد‌ مفاسد زيادي‌ مترتب‌ ميشود و اخبار بسيار ‌در‌ مدح‌ ‌اينکه‌ دو صفت‌ داريم‌ ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ دارد.

فَبِما رَحمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ لِنت‌َ لَهُم‌ وَ لَو كُنت‌َ فَظًّا غَلِيظَ القَلب‌ِ لَانفَضُّوا مِن‌ حَولِك‌َ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 159.

51

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 53)- ولی چیزی نگذشت که فرشتگان ابراهیم را از نگرانی بیرون آوردند، و «به او گفتند: ترسان مباش، ما تو را به فرزند دانایی بشارت می‌دهیم» (قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع