آیه 52 سوره حجر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<51 آیه 52 سوره حجر 53>>
سوره : سوره حجر (15)
جزء : 14
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

که چون آن مهمانان بر ابراهیم وارد شدند و بر او سلام دادند ابراهیم (مضطرب شده) گفت: ما از شما (که بدون اذن و بی‌موقع بر ما در آمدید) بیمناکیم.

هنگامی که بر او وارد شدند، پس سلام گفتند. [ابراهیم] گفت: ما از شما ترسانیم.

هنگامى كه بر او وارد شدند و سلام گفتند. [ابراهيم‌] گفت: «ما از شما بيمناكيم.»

آنگاه كه بر او داخل شدند و گفتند: سلام. ابراهيم گفت: ما از شما مى‌ترسيم.

هنگامی که بر او وارد شدند و سلام کردند؛ (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

when they entered into his presence and said, ‘Peace!’ He said, ‘We are indeed afraid of you.’

When they entered upon him, they said, Peace. He said: Surely we are afraid of you.

(How) when they came in unto him, and said: Peace. He said: Lo! we are afraid of you.

When they entered his presence and said, "Peace!" He said, "We feel afraid of you!"

معانی کلمات آیه

وجلون: وجل (بر وزن شرف): خوف، فزع. وجل (به فتح واو و كسر جيم): ترسان و خائف. جمع آن ، «وجلون» است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ «51»

و آنان را از (داستان) مهمانان ابراهيم خبر ده.

إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ «52»

آنگاه كه بر او وارد شده و سلام كردند، ابراهيم گفت: همانا ما از شما بيمناكيم.

قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ «53»

گفتند: مترس كه ما تو را به فرزند پسرى دانا مژده مى‌دهيم.

قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِي عَلى‌ أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ «54»

ابراهيم گفت: آيا با اينكه پيرى به من رسيده، مرا چنين بشارتى مى‌دهيد؟ پس به چه چيز (عجيبى) بشارت مى‌دهيد.

قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ «55»

(مهمانان) گفتند: ما تو را به حقيقت بشارت داديم، پس از نااميدان مباش!

قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ «56»

(ابراهيم) گفت: جز گمراهان چه كسى از رحمت پروردگارش مأيوس مى‌شود.

جلد 4 - صفحه 466

نکته ها

يكى از نمونه‌هاى رحمت و غضب الهى، داستان ميهمانان حضرت ابراهيم عليه السلام است كه فرشتگان از يكسو بشارت فرزند به او دادند، و از سوى ديگر خبر هلاكت قوم لوط را.

«ضَيْفِ» هم به يك مهمان گفته مى‌شود و هم به چند مهمان.

خداوند يك بار به حضرت ابراهيم از كنيزش (هاجر) پسرى به نام اسماعيل داد و اين بشارت در مورد همسرش ساره است كه خداوند به او اسحاق داد. درباره‌ى اسماعيل فرمود: «بِغُلامٍ حَلِيمٍ» «1» و درباره‌ى اسحاق‌ «بِغُلامٍ عَلِيمٍ» فرموده است.

پیام ها

1- از حوادث تلخ وشيرين تاريخ، درس بگيريم. «نَبِّئْهُمْ» (بهترين تاريخ‌ها زندگى انبيا و بهترين تاريخ‌گويان نيز آن بزرگواران هستند)

2- گاهى ملائكه با اراده الهى، به صورت انسان درمى‌آيند و با او در تماس مى‌باشند. «ضَيْفِ إِبْراهِيمَ»

3- سلام كردن، يك ادب الهى در طول تاريخ بوده است. «فَقالُوا سَلاماً»

4- علم و شناخت انبيا، محدود و مشروط به اذن خداوند است. «إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ» (حضرت ابراهيم در ابتدا آنها را نشناخت و ترسيد)

5- خبرهاى تلخ را همراه با خبرهاى شيرين بيان كنيم. «بشرنا» (به فرموده‌ى امام باقر عليه السلام شيرينى خبر فرزند براى جبران تلخى خبر هلاكت قوم لوط بود) «2»

6- تعجب از قدرت خداوند منافاتى با توحيد ندارد. «فَبِمَ تُبَشِّرُونَ» (در اينجا تعجب حضرت ابراهيم عليه السلام بيان شده و در سوره‌ى هود تعجب همسرش ساره آمده است‌ «أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً» «3»

7- انبيا به ادب الهى تربيت مى‌شوند. «فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ»

8- عصمت انبيا، منافاتى با هشدارهاى الهى ندارد. «فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ»


«1». صافات، 101.

«2». تفسير صافى.

«3». هود، 72.

جلد 4 - صفحه 467

9- همه جا نهى خدا، نشانه انجام شدن عملى خلاف نيست، گاهى نهى‌ها براى پيش‌گيرى است. «فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ»

10- يأس و نااميدى را با ياد رحمت و ربوبيّت خداوند درمان كنيم. «رَحْمَةِ رَبِّهِ»

11- كسانى كه به علم و قدرت و رحمت خداوند اطمينان دارند، هرگز مايوس نمى‌شوند. مَنْ يَقْنَطُ ... إِلَّا الضَّالُّونَ‌ «1»


«1». يكى از مصاديق ضالين و گمراهان كه در نماز از آنها اعلام برائت مى كنيم افراد مايوس و ناءميد مى باشند.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ (52)

إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ‌: وقتى كه وارد شدند بر او. مراد ملائكه‌اند كه به ابراهيم عليه السّلام آمدند به بشارت اسحاق و هلاك قوم لوط. فَقالُوا سَلاماً: پس از ورود سلام كردند سلامى بر وجه تحيت و دعا. قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ‌:

ابراهيم عليه السّلام گفت: ما از شما ترسناكيم. سبب ترس آنكه چون ملائكه به عنوان مهمانى بر حضرت ابراهيم وارد شدند، ساره خاتون گوساله‌اى داشت، آن را ذبح و بريان نموده، نزد ايشان نهاد نخوردند، حضرت جهت را پرسيد، گفتند: تو بكار خود مشغول، و ما هم كار خود را بجا مى‌آوريم. باز طعام نخوردند نزد آن حال، حضرت بترسيد، گمان برد مكرى در دل دارند.

جلد 7 - صفحه 120


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ (51) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ (52) قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ (53) قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِي عَلى‌ أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (54) قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ (55)

قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ (56) قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (57) قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‌ قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (58) إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ (59) إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِينَ (60)

ترجمه‌

و خبر ده ايشانرا از مهمانان ابراهيم‌

هنگاميكه داخل شدند بر او پس گفتند سلام گفت همانا ما از شما ترسانيم‌

گفتند نترس همانا ما مژده ميدهيم تو را به پسرى دانا

گفت آيا مژده داديد مرا در حاليكه رسيد مرا پيرى پس بچه مژده ميدهيد

مرا گفتند مژده داديم تو را براستى پس مباش از نااميدان‌

گفت و كيست كه نااميد شود از رحمت پروردگارش مگر گمراهان‌

گفت پس چيست كار شما اى فرستادگان‌

گفتند همانا ما فرستاده شديم بسوى گروهى گناه‌كاران‌

مگر

جلد 3 صفحه 257

خانواده لوط همانا ما نجات دهندگانيم ايشانرا تمامى‌

مگر زنش را كه تقدير نموديم همانا او باشد از بازماندگان.

تفسير

ضيف در اصل مصدر بوده و بمعناى وصف استعمال ميشود در واحد و كثير و گاهى باضياف جمع بسته ميشود و اينجا مراد ملائكه‌اند كه بر حضرت ابراهيم عليه السّلام برسم ميهمانى وارد شدند و چون از طعامى كه براى ايشان حاضر فرموده بود تناول ننمودند آنحضرت خائف شد كه مبادا قصد سوئى داشته باشند چون در پيش آنها اين رسم بود و كلمه سلاما ظاهرا منصوب بفعل مقدّر است يعنى گفتند نسلّم عليك سلاما و حضرت جواب فرمود چنانچه در سوره هود ذكر شده و تفصيل اين قصه آنجا گذشت و تكرار نميشود فقط نكته قابل ذكر اين است كه اينجا عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه مراد از غلام عليم اسمعيل است از هاجرو از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه ابراهيم عليه السّلام سه سال بعد از بشارت مكث فرمود پس بشارت ديگرى آمد از طرف خداوند براى او باسماعيل و آنجا در قرآن تصريح شده بود كه بشارت باسحاق داده شد لذا در منهج و غيره اين بشارت را باسحاق راجع نموده‌اند بدون نقل خلاف و تحقيق آنست كه دو بشارت بوده يكى بحضرت ابراهيم كه در اين آيه ذكر شده راجع بولادت حضرت اسمعيل براى او و ديگر بساره خاتون زوجه معقوده آنحضرت راجع بولادت حضرت اسحق براى او در سوره هود لذا آنجا حضرت ساره تعجّب كرد و اينجا حضرت ابراهيم چون بسن پيرى رسيده بود و اولادش نشده بود و از روى تعجّب فرمود بچه بشارت ميدهيد مرا تا معلوم شود بنحو حقيقت است يا مجاز و از پيش خود ميگويند يا از جانب خدا و آنها عرضه داشتند بنحو حقّ و حقيقت و راستى و درستى از جانب پروردگار پس مباش از نااميدان و مأيوسان از رحمت حق و اگر اين بشارت راجع بولادت حضرت اسحق بود جاى تعجّب و يأس آنحضرت نبود چون او حضرت اسمعيل را داشت و مرديكه خداوند باو اولادى داده از ولد ديگرى كه باو عنايت شود تعجّب نميكند و مأيوس نميشود در هر حال حضرت ابراهيم در جواب ملائكه فرمود كه من مأيوس از رحمت خدا نيستم بر حسب اسباب ظاهرى نااميد شده بودم و اكنون اميدوار شدم چون مأيوس نميشوند از رحمت خدا مگر گمراهان و ظاهرا اين يك قصّه است كه خداوند در دو جا بمناسبت‌

جلد 3 صفحه 258

ذكر فرموده اينجا ظاهرا براى بيان رحمت بر دوستان و غضب بر دشمنان است و اوّلا بشارت بحضرت ابراهيم داده‌اند و بعدا براى رفع نگرانى حضرت ساره باو نيز بشارت داده شده و هر جا قسمتى از اين قصّه ذكر شده چنانچه در كلام الهى معمول است و جمله على ان مسّنى الكبر ظاهرا حاليّه است يعنى با حال اصابت پيرى بمن و مراد از گمراهى خطاء در طريق معرفت خدا و وسعت رحمت و عموم قدرت او است و پس از وصول بشارت و حصول اطمينان حضرت ابراهيم از ملائكه سؤال نمود كه شما براى چه كار نازل شديد عرضه داشتند ما فرستاده شديم براى عذاب قوم لوط كه اهل فسق و فجورند مگر خانواده او كه ايشانرا تمامى نجات خواهيم داد جز زنش را كه مقدّر نموديم ما بامر خداوند كه باقى باشد با قوم و هلاك شود و در علل از امام باقر عليه السّلام روايت نموده كه هميشه حضرت لوط و ابراهيم عليه السّلام منتظر نزول عذاب بر قوم لوط بودند و خداوند براى منزلت و مقام آن دو بزرگوار در عذاب تأخير ميفرمود و چون خداوند اراده فرمود آنها را عذاب فرمايد مقدّر فرمود كه عوض دهد بحضرت ابراهيم از عذاب قوم لوط غلام عليم را تا موجب تسلّى خاطر او شود از مصيبتش بهلاك قوم پس مبعوث فرمود فرستادگانى را بسوى آنحضرت كه بشارت دهند او را باسماعيل از هاجر و غلام عليم او است و قرابت نسبى و سببى حضرت لوط با حضرت ابراهيم عليه السّلام و علاقمندى آنحضرت باو و كسانش در سوره اعراف و هود گذشت و مؤكّد مضمون اين روايت و روايت عيّاشى از آنحضرت كه قريب باين معنى است ميباشد و شايد تكرار بشارت اسماعيل عليه السّلام براى ظهور حضرت ختمى مرتبت از او باشد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِذ دَخَلُوا عَلَيه‌ِ فَقالُوا سَلاماً قال‌َ إِنّا مِنكُم‌ وَجِلُون‌َ (52)

زماني‌ ‌که‌ ملائكه‌ بصورت‌ مهمان‌ وارد شدند ‌بر‌ إبراهيم‌ و سلام‌ گفتند، ‌در‌ موضوع‌

جلد 12 - صفحه 49

ملائكه‌ ‌بين‌ ارباب‌ مذاهب‌ اختلاف‌ ‌است‌ طبيعيين‌ منكر وجود ‌آنها‌ شدند چون‌ ‌ما وراء طبيعت‌ ‌را‌ قائل‌ نيستند، حكماء عالم‌ عقول‌ و مجردات‌ ميدانند ‌که‌ خالي‌ ‌از‌ صورت‌ و ماده‌ باشند و إفاضات‌ ‌آنها‌ اشراقيست‌، و يك‌ دسته‌ ‌از‌ كفار دختران‌ ‌خدا‌ ميدانند، چنانچه‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ إشاره‌ دارد متكلمين‌ اجسام‌ لطيفه‌ ميدانند و تعريف‌ كردند بأنه‌ جسم‌ لطيف‌ نوري‌ يتشكل‌ بأشكال‌ مختلفة ‌حتي‌ الانبياء سوي‌ الكلب‌ و الخنزير ‌در‌ مقابل‌ جن‌ بانه‌ جسم‌ ناري‌ يتشكل‌ باشكال‌ مختلفة ‌حتي‌ الكلب‌ و الخنزير سوي‌ الأنبياء و آنچه‌ بنظر ميرسد ‌آنها‌ صورت‌ بلا ماده‌ ‌که‌ تعبير بقالب‌ مثالي‌ و صور برزخيه‌ ميشود ‌که‌ ارواح‌ جن‌ّ و إنس‌ ‌پس‌ ‌از‌ رهايي‌ جسم‌ مادي‌ تعلق‌ بآن‌ قالب‌ پيدا ميكند و بصور مختلفه‌ مشاهده‌ ميشوند، چنانچه‌ جبرئيل‌ بصورة بشر سوي‌ ‌بر‌ مريم‌ ظاهر شد ‌که‌ ميفرمايد:

فَأَرسَلنا إِلَيها رُوحَنا فَتَمَثَّل‌َ لَها بَشَراً سَوِيًّا مريم‌ ‌آيه‌ 17.

و ممكن‌ ‌است‌ بدون‌ صورت‌ ‌بر‌ قلب‌ نازل‌ شوند ‌که‌ تعبير بوحي‌ و الهام‌ ميشود، چنانچه‌ ميفرمايد:

وَ إِنَّه‌ُ لَتَنزِيل‌ُ رَب‌ِّ العالَمِين‌َ نَزَل‌َ بِه‌ِ الرُّوح‌ُ الأَمِين‌ُ عَلي‌ قَلبِك‌َ لِتَكُون‌َ مِن‌َ المُنذِرِين‌َ شعراء ‌آيه‌ 192.

و ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ بصورة انسان‌ صالح‌ ‌بر‌ ابراهيم‌ نازل‌ شدند (إِذ دَخَلُوا عَلَيه‌ِ) و چون‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بسيار مهمان‌ دوست‌ ‌بود‌ بعنوان‌ ضيافت‌ وارد شدند ‌که‌ أخبار بسياري‌ ‌در‌ مدح‌ ‌اينکه‌ صفت‌ وارد ‌شده‌ (فَقالُوا سَلاماً) اول‌ كلمه‌ ‌آنها‌ سلام‌ ‌بود‌ ‌که‌ تحية اسلامست‌، و ‌ما ‌در‌ مجلد اول‌ ‌در‌ ذيل‌ ‌آيه‌ شريفه‌:

الَّذِين‌َ يُؤمِنُون‌َ بِالغَيب‌ِ وَ يُقِيمُون‌َ الصَّلاةَ الاية سوره‌ بقره‌ ‌آيه‌ 2.

‌در‌ بيان‌ سلام‌ نماز معناي‌ سلام‌ ‌که‌ سه‌ معني‌ دارد و اخبار فضيلة سلام‌ و وجوب‌ جواب‌ سلام‌ ‌را‌ مفصلا بيان‌ كرديم‌.

قال‌َ إِنّا مِنكُم‌ وَجِلُون‌َ فرمود: ابراهيم‌ بملائكه‌ ‌که‌ ‌ما ‌از‌ ‌شما‌ خائف‌ هستيم‌ نظر ‌به‌ اينكه‌ حضرت‌

جلد 12 - صفحه 50

ابراهيم‌ ‌در‌ موقع‌ بعثت‌ ‌در‌ تمام‌ دنيا يك‌ نفر موحد نبود، فقط لوط باو ايمان‌ آورده‌ ‌بود‌ و مشركين‌ سرسخت‌ دشمن‌ ‌او‌ بودند ‌که‌ ‌حتي‌ اراده‌ كردند ‌او‌ ‌را‌ بسوزانند و ‌اينکه‌ واردين‌ ‌هم‌ ناشناس‌ بودند و ‌لو‌ بلباس‌ صلحاء وارد شدند و بعنوان‌ ضيافت‌ لكن‌ محتمل‌ ‌بود‌ ‌که‌ بمكر و حيله‌ باو اذيتي‌ وارد كنند بخصوص‌ ‌که‌ ‌از‌ طعام‌ ‌او‌ ‌هم‌ نخوردند فرمود: (انّا) تعبير بمتكلم‌ ‌مع‌ الغير چون‌ ساره‌ عيال‌ ‌او‌ ‌هم‌ ‌با‌ ‌او‌ ‌بود‌ و ‌بر‌ ‌او‌ ‌هم‌ ترسناك‌ ‌بود‌ (منكم‌) ‌از‌ ‌شما‌ جماعت‌ (وجلون‌) وجل‌ مرادف‌ ‌با‌ خوف‌ ‌است‌، و لذا ‌در‌ سوره‌ هود تعبير بخوف‌ فرموده‌:

وَ أَوجَس‌َ مِنهُم‌ خِيفَةً قالُوا لا تَخَف‌ ‌آيه‌ 70.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 52)- این میهمانهای ناخوانده همان فرشتگانی بودند که: «به هنگام وارد شدن بر ابراهیم (به صورت ناشناس، نخست) بر او سلام گفتند» (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً).

ابراهیم آن گونه که وظیفه یک میزبان بزرگوار و مهربان است برای پذیرایی آنها آماده شد و غذای مناسبی فورا فراهم ساخت، اما هنگامی که سفره غذا گسترده

ج2، ص536

شد میهمانهای ناشناس دست به غذا دراز نکردند، او از این امر وحشت کرد و وحشت خود را کتمان ننمود، با صراحت به آنان «گفت: ما از شما بیمناکیم» (قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ).

این ترس به خاطر سنتی بود که در آن زمان و زمانهای بعد و حتی در عصر ما در میان بعضی از اقوام معمول است که هرگاه کسی نان و نمک کسی را بخورد به او گزندی نخواهد رساند و خود را مدیون او می‌داند و به همین دلیل، دست نبردن به سوی غذا دلیل بر قصد سوء و کینه و عداوت است.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع