آیه 10 سوره معارج

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيمًا

مشاهده آیه در سوره


<<9 آیه 10 سوره معارج 11>>
سوره : سوره معارج (70)
جزء : 29
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و هیچ کس از خویش خود جویا نشود.

و هیچ خویشاوند و دوست صمیمی از [اوضاع و احوال] خویشاوند و دوست صمیمی اش نپرسد!

و هيچ دوست صميمى از دوست صميمى [حال‌] نپرسد،

و هيچ خويشاوندى از حال خويشاوند خود نپرسد،

و هیچ دوست صمیمی سراغ دوستش را نمی‌گیرد!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

and no friend will inquire about [the welfare of his] friend,

And friend shall not ask of friend

And no familiar friend will ask a question of his friend

And no friend will ask after a friend,

معانی کلمات آیه

  • حمیم: دوست. حميم در اصل به معنى آب جوشان است «الحميم: الماء الشديد الحرارة حمام نيز از آنست خويشاوند و دوست را حميم گويند كه در محبت و حمايت انسان داغ است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً «10» يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ «11» وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ «12» وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ «13» وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ «14» كَلَّا إِنَّها لَظى‌ «15» نَزَّاعَةً لِلشَّوى‌ «16» تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى «17» وَ جَمَعَ فَأَوْعى‌ «18»

و هيچ دوستى از دوستش احوالى نپرسد. به يكديگر نمايانده مى‌شوند. در آن روز مجرم دوست دارد فرزندان خود را براى دفع عذاب فديه دهد و فداى خود كند. و همچنين همسر و برادرش را. و بستگان و قبيله‌اش را كه هميشه به او پناه دادند. (بلكه آرزو دارد) تمام مردم روى زمين را فدا كند تا او را نجات دهند. چنين نيست، همانا آن آتش شعله‌ور است. كه پوست بدن را به شدّت جدا مى‌كند. (اين آتش) هر كس را كه (به حق) پشت كرده و روى برتافته، فرامى‌خواند. و (نيز كسى كه مال) جمع كرده و ذخيره ساخته است.

نکته ها

«يَفْتَدِي» به معناى فديه و عوض دادن براى رهايى و نجات است. «فصيلة» به معناى فاميلى است كه انسان از آن جدا شده است. «تُؤْوِيهِ» از «مأوى» به معناى پناه دادن است.

«لَظى‌» شعله خالص آتش است. «اوعى» از «وعاء» به معناى ظرف است و مراد از آن، ذخيره كردن چيزى در ظرف است. «شوى» به پوست اطراف بدن گويند.

جلد 10 - صفحه 214

مجرم در قيامت سه آرزو مى‌كند:

الف) با خاك يكسان شود. «لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ» «1»

ب) از اعمالش دور شود. «أَمَداً بَعِيداً» «2»

ج) با فديه دادن رها شود. يوم‌ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي‌ ...

مجرم براى فديه دادن و نجات يافتن، فرد يا گروهى را انتخاب نمى‌كند، بلكه مى‌گويد:

همه را بگيريد و مرا آزاد كنيد؛ فرزند، همسر، برادر، فاميل و همه مردم زمين. (كلمات با حرف واو عطف شده نه با حرف «اوْ»)

در آن روز، عاطفه فرزندى، غيرت همسرى، محبّت برادرى و حمايت فاميلى و آشنايى مردمى همه فدا مى‌شود، ولى چه سود؟!

بر اساس اين آيات، عوامل دوزخى شدن چهار چيز است: فرد در ظاهر به حق پشت مى‌كند: «أَدْبَرَ» در قلب تنفّر دارد و روى بر مى‌تابد: «تَوَلَّى» ثروت اندوزى مى‌كند: «جمع» و به ديگران نمى‌دهد. «فَأَوْعى‌»

پیام ها

1- به دوستى‌ها و روابط گرم دنيوى دل نبنديد كه در آخرت به كار نيايد. «لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً»

2- در قيامت، شكنجه روحى وجسمى با هم است. نشان دادن خويشان ودوستان صميمى به انسان و بالعكس، بالاترين شكنجه روحى است. «يُبَصَّرُونَهُمْ»

3- مجرم در آن روز، نجات خود را از عذاب، به قيمت نابودى همه مى‌خواهد.

يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي‌ ... بِبَنِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ‌ ... وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ‌

4- مراقب باشيم كه در دنيا به خاطر رفاه همسر و فرزندان و جلب رضايت دوستان و خويشان، خود را دوزخى نكنيم. زيرا در آن روز هيچ يك از آنها به داد ما نمى‌رسند و به درد ما نمى‌خورند. لَوْ يَفْتَدِي‌ ... بِبَنِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ‌

«1». نساء، 42.

«2». آل عمران، 30.

جلد 10 - صفحه 215

5- غريزه حبّ ذات، بالاترين غرايز است. لَوْ يَفْتَدِي‌ ... مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ‌

6- آتش دوزخ شعور دارد و مجرم شناس است. «تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً «10»

وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ‌: «1» و پرسيده نشود هيچ خويشى، حَمِيماً: از خويشى، يعنى طلب خويشى نكنند و با او نگويند خويشى تو كجاست. يا آنكه احوال خويش را از او نپرسند، زيرا همه نزد يكديگر حاضر و حالات هم را مشاهده كنند. پس احتياج سؤال نباشد، يا هيچ خويشى را از گناه غير، سؤال نكنند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ «1» لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ «2» مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ «3» تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ «4»

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً «5» إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً «6» وَ نَراهُ قَرِيباً «7» يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ «8» وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ «9»

وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً «10»

ترجمه‌

درخواست نمود درخواست كننده‌اى عذابى را فرود آينده‌

براى كافران نيست براى آن دفع كننده‌اى‌

از جانب خداوندى كه صاحب درجات رفيعه است‌

بالا ميروند فرشتگان و روح بسوى او در روزى كه هست مقدار آن پنجاه هزار سال‌

پس صبر كن صبرى نيكو

همانا آنها مى‌بينند آنرا دور

و مى‌بينيم آنرا نزديك‌

روز كه ميباشد آسمان چون فلزّ گداخته‌

و ميباشد كوهها چون پشم رنگين‌

و پرسيده نشود خويشى از خويشى.

تفسير

در سوره انفال ذيل آيه شريفه و اذ قالوا اللّهم ان كان هذا هو الحقّ و دو آيه بعد از آن شأن نزول اين آيه مفصّلا ذكر شد و گفته‌اند سائل در اين آيه همان درخواست كننده عذاب است كه خواسته در دنيا واقع و نازل شود و در كافى نقل نموده كه نازل شد در باره كسانيكه منكر ولايت امير المؤمنين عليه السّلام شدند و اين مؤيّد رواياتى است كه آنجا ذكر شد و سال بالف نيز قرائت شده و آن لغتى است در سئل يا مأخوذ از سيلان است و ظاهر آيات بضميمه روايات بنظر حقير آنستكه دعا و استدعا نمود استدعا كننده‌اى عذاب الهى را كه واقع و نازل شونده باشد براى كفّار و منكرين ولايت مولى كه نيست براى آن عذاب هيچ دافع و مانعى از جانب‌

جلد 5 صفحه 269

خداوندى كه داراى درجات و مراتب است براى ترقى سالكين از اهل ايمان بسوى او و صعود اعمال و عروج ملائكه و بنابراين محتمل است من اللّه متعلّق بدافع باشد چون اقرب است و ميشود متعلق بواقع باشد چون وقوع عذاب از جانب خدا است و دافعى از جانب او و خلق براى آن نيست و بنظر حقير بعيد نيست متعلق بدافع باشد با حذف مضاف يعنى دافعى براى آن از اراده خدا نيست چون او حتما منكرين ولايت را عذاب خواهد فرمود در هر حال عروج و صعود مينمايند ملائكه و روح الامين يعنى جبرئيل كه اشرف آنان است بسوى خداوند تا حدّيكه محلّى براى احدى باقى نميماند جز براى پيغمبر خاتم در روز كه مقدار آن بر حسب ازمنه دنيويّه پنجاه هزار سال است يعنى اگر اهل دنيا بخواهند آن مسافت را طى نمايند بايد در ظرف پنجاه هزار سال باشد و گفته‌اند اين بر سبيل تمثيل است و تشبيه عالم غيب كه منزّه از زمان است بعالم شهود در امتداد زمانى براى بيان ارتفاع درجات معنوى و بعد ممتدّ آنها باين مثال و قمّى ره از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه عروج مينمايند ملائكه و روح در صبح شب قدر بسوى خدا از نزد نبى و وصى و در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه خداوند سير داد پيغمبر خود را از مسجد الحرام تا مسجد اقصى بقدر سير يك ماه و بالا برد او را در ملكوت آسمانها بقدر سير پنجاه هزار سال در كمتر از ثلث يك شب تا رسيد بساق عرش و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود از براى قيامت پنجاه موقف است هر موقفى جاى اقامت هزار سال است و اين آيه را تلاوت نمود و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه عرضه داشته شد چه قدر طولانى است آنروز فرمود قسم بخدا كه بر مؤمن تخفيف داده ميشود بطوريكه سبكتر باشد براى او از يك نماز واجب كه بجا آورده باشد در دنيا و از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اگر محاسب غير از خدا باشد پنجاه هزار سال بايد توقف نمايند پيش از فراغت از حساب ولى خداوند فارغ ميشود از اين در يك ساعت و نيز از آنحضرت نقل نموده كه نصف نميشود آنروز كه اهل بهشت ببهشت ميروند و اهل جهنّم بجهنّم و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه از اوّل نزول ملائكه در دنيا براى اجراء قضاء الهى در آن تا وقتى كه عروج نمايند بآسمان‌

جلد 5 صفحه 270

كه روز قيامت است پنجاه هزار سال است و اين عمر دنيا است ولى جز خدا نميداند چه قدر از آن گذشته و چه قدر باقى است و بنابراين شايد روز قيامت در باطن روزهاى دنيا باشد و شمه‌ئى از اينمقال در اوائل سوره سجده بمناسبت ذكر نزول و عروج ملائكه در روز كه مقدار آن هزار سال است گذشت و ظاهرا آن مثال است براى مسافت بين زمين و آسمان اوّل و اين مثال است براى مسافت بين زمين تا ساق عرش و بهتر احاله علم آنست به اهل آن و اللّه اعلم پس صبر كن اى پيغمبر بر تكذيب قوم و آزار آنها صبر خوبى كه شكايت و جزع در آن نباشد اصلا تا بزودى به اجر جزيل اخروى برسى چون روز قيامت را كفّار دور از امكان ميدانند ولى ما آنرا محقّق الوقوع ميدانيم و هر چه چنين باشد نزديك است و آن روزى است كه آسمان مانند فلزّات گداخته آب شود و كوهها مانند پشم الوانى كه زده شده باشد و باد آنرا پراكنده كرده باشد گردد چون گفته‌اند كوهها الوان مختلفه دارند و وقتى خورد گردند و در فضا پراكنده شوند به اين صورت جلوه‌گر خواهند شد و هيچ يك از اقارب و نزديكان در آنروز از حال اقارب و نزديكان خودشان پرسش نشوند چون مردم بقدرى بگرفتارى خود مشغولند كه ياد كس ديگر نيستند با آنكه ميشناسند يكديگر را و يسئل بصيغه معلوم نيز قرائت شده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لا يَسئَل‌ُ حَمِيم‌ٌ حَمِيماً «10»

و پرسش‌ نميكند دوست‌ و خويشاوندي‌ ‌از‌ حال‌ دوست‌ و خويشاوند ‌خود‌ تمام‌ گرفتار ‌خود‌ هستند بزمان‌ ‌ما دوره وا نفساه‌ ‌است‌ ‌در‌ جاي‌ ديگر ميفرمايد: يَوم‌َ يَفِرُّ المَرءُ مِن‌ أَخِيه‌ِ وَ أُمِّه‌ِ وَ أَبِيه‌ِ وَ صاحِبَتِه‌ِ وَ بَنِيه‌ِ لِكُل‌ِّ امرِئ‌ٍ مِنهُم‌ يَومَئِذٍ شَأن‌ٌ يُغنِيه‌ِ عبس‌ آيه 34 ‌الي‌ 37 بلكه‌ حاضر ‌است‌ تمام‌ ‌آنها‌ ‌را‌ فدا بدهد و ‌خود‌ نجات‌ پيدا كند چنانچه‌ ‌در‌ آيات‌ ‌بعد‌ بيان‌ ميفرمايد فقط يك‌ استثناء دارد ‌که‌ ميفرمايد: الأَخِلّاءُ يَومَئِذٍ بَعضُهُم‌ لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ إِلَّا المُتَّقِين‌َ زخرف‌ آيه 67 ‌که‌ ‌آنها‌ ‌بعد‌ ‌از‌ آنكه‌ ‌خود‌ نجات‌ پيدا كنند ‌در‌ مقام‌ نجات‌ دوستان‌ و خويشان‌ و اقارب‌ و بستگان‌ ‌خود‌ برميآيند مثل‌ انبياء و صلحا و اتقياء و مؤمنين‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ مقام‌ شفاعت‌ ‌است‌، و شفعاء يوم القيامة بسيارند شفاعت‌ كبري‌ خاص‌ ‌محمّد‌ و آل‌ ‌محمّد‌ ‌است‌ و صغري‌ ‌از‌ ‌براي‌ ديگران‌ ‌که‌ شرحش‌ مكرر بيان‌ ‌شده‌ اما ‌تا‌ ‌خود‌ گرفتار ‌است‌ بفكر احدي‌ نيست‌: وَ لا يَسئَل‌ُ حَمِيم‌ٌ حَمِيماً.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 10)- هنگامی که رستاخیز در آن جهان نو برپا می‌شود آن چنان وضع حساب و رسیدگی به اعمال وحشتناک است که همه در فکر خویشند، احدی به دیگری نمی‌پردازد «و هیچ دوست صمیمی سراغ دوستش را نمی‌گیرد»

ج5، ص277

(و لا یسئل حمیم حمیما).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج11، ص333

منابع